مواضعِ نخبگان و پخمگان نسبت به جنگ ایران و اسرائیل
مواضعِ
نخبگان و پخمگان نسبت به جنگ ایران و اسرائیل
(تحلیل جنگ با محوریت
منافع اکثریت مردم)
امین سحربین
ضمن احترام به روشنفکرانِ دلسوز و مردمی که همواره در کنار مردم بوده و خواهند ماند، در فضای سیاسی پدیدهای بسیار خطرناک دیده میشود که عبارت است از کمشدن فاصلهٔ بین نخبگان و پخمگان.
پخمگان میگویند: «اسرائیل بزن که خوب میزنی!»
بسیاری از نخبگان هم با زبانی دیگر همین را میگویند.
هر دو گروه از آنالیز(تجزیه و تحلیل) پدیدههای اقتصادی، اجتماعی و
سیاسی ناتوان هستند.
هر دو گروه ناتوان از درک و یا مخالف این اصل هستند که
"منافع اکثریت مردم" قطبنمای موضعگیری سیاسی است. به زبانی ساده تر در
سیاست مردمی "منافع اکثریت مردم" باید اساس و محور موضعگیری قرار گیرد.
در اینجا ما با سه موضوع مواجه هستیم که لازم است بین آنها تفکیک
قائل شد:
۱. حکومت جمهوری اسلامی
ایران - در این خصوص هر توضیحی، توضیح
واضحات است. کسی که قادر به شناخت حکومتی ۴۶ ساله نشده نباشد، لازم نیست توضیحی برایش ارائه کرد.
۲. اکثریت مردم ایران - برای هر روشنفکرِ مردمی، «منافع اکثریت مردم» اساسیترین معیار و
ملاک تشخیص، قضاوت و موضعگیری سیاسی است.
۳. زیرساختهای اقتصادی - زیرساختهای اقتصادی هر مملکتی شریان حیاتی آن جامعه هستند. جهت
یادآوری، زیرساختهای اقتصادی ایران عبارتند از: نیروگاههای تولید و توزیع برق،
چاههای نفت و گاز، میادین گازی و شبکهٔ سراسری توزیع گاز کشور، پالایشگاهها،
پتروشیمیها، شبکهٔ حملونقل، سدها و شبکهٔ آب و فاضلاب.
در خصوص موضوعِ سوم (زیرساختهای اقتصادی) نظرات و موضعگیریهای
تعداد پُرشماری از نخبگان با پخمگان همپوشانی دارد.
هر دو گروه زیرساختهای اقتصادی را مطلقاً متعلق به حاکمیت
دانسته و از نابودی این زیرساختها نهتنها نگران نشده، بلکه خوشحال هم هستند.
در اینجا این ضربالمثل کُردی مصداق پیدا میکند:
«کەری دێزە بۆ زەرەری خاوەنی، حەز بە تۆپینی خۆی دەکات»
(خر احمق در جهت ضرر صاحبش، راضی به مرگ خویش است)
بسیاری از این نخبگان و پخمگان در حالی که یک روز زندگی بدون برق،
گاز، بنزین و لولهکشی آب را به خود روا نمیبینند، اما این جهنم را برای سایر
مردم عادی تلقی میکنند.
نخبگان و پخمگان برونمرزی مصون از این آسیبها و محرومیتها
هستند. اما سطحِ شعور، وجدان و عواطف انسانی در اینها نازلتر از آن است که نگران
زندگی ۹۰ میلیون انسان ساکنِ این مملکت باشند.
بیشترِ طیفهای مختلف اپوزیسیون در این جنگ خانمانسوز، توجه و توانِ
خود را بر سقوط حکومت مرکزی متمرکز کردهاند. هر کدام به طریقی میخواهند «از این نَمَد، کلاهی برای خود بدوزند»
هر گروه اپوزیسیونی با هر گرایش فکری، اگر مدافع منافع
اکثریت مردم باشد، لازم است مسئلهٔ زیرساختهای اقتصادی را از حاکمیت جدا کرده و
حفظ آنها را در اولویت قرار دهد. باید با روشنی و صراحت به آمریکا، ناتو، اسرائیل
و... اعلام شود که زیرساختهای اقتصادی خط قرمز مردم ایران است.
در این خصوص لازم است تمامی روشنفکران و اپوزیسیون داخل و خارج با
گرایشهای مختلف، اتحادیهای فراگیر تشکیل دهند. این اتحادیه کمپینهای مختلفی در
جهت حفظ زیرساختهای اقتصادی ایران بهراه اندازد. نوشتن یک پلتفرم توسط
اندیشمندان و دلسوزان راستینِ مردم و اتحاد حول آن میتواند بسیار کارآمد و راهگشا
باشد.
در این برههٔ حساس و سرنوشتساز تاریخی، لازم است روشنفکران شجاع
باشند و از تهدید، تحقیر و تخریب لشکریانِ لمپنیسم سیاسی نهراسند. رسالت روشنفکران
ایجاب میکند که برای دفاع از حقوق مردم و نیز نسلهای آینده، هر هزینهای را
پرداخت کنند.
لازم است از هر طریقی صدای خود را به گوش جهانیان برسانیم.
فعالیتهای مختلف در رسانهها و نیز فضای مجازی از جمله فیسبوک و توییتر میتوانند
بسیار مؤثر واقع شوند. برای تجمع و راهپیماییهای مستقل در تمامی کشورهای جهان و
نیز سایر متدهای مبارزاتی میتوان از این بسترها استفاده کرد.
اگر روشنفکران و دلسوزان کشورهای افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و...
بهموقع، بهجای تمرکز بر سقوط دیکتاتورهای حاکم، تمامی توان خویش را در جهت آگاهسازی
تودههای مردم هماهنگ کرده بودند، فروپاشی ساختار اقتصادی و اجتماعی در این ممالک
اتفاق نمیافتاد.
خطری بهنام فروپاشی ساختار اجتماعی ایران
افزون بر خطر فروپاشی ساختار اقتصادی، خطری دیگر نیز در کمین است بهنام
فروپاشی ساختار اجتماعی ایران. در اینجا به خطرناکترین مورد آن (پانتورکیسم) میپردازیم.
اکنون گرگِ خاکستریِ پانتورکیسمِ وابسته به باکو و آنکارا در کمین نشسته است.
پانتورکیسم منتظر زمان طلایی است تا در زمانهٔ ضعف و یا سقوط حکومت مرکزی، در جهت
الحاق استانهای آذربایجان شرقی، اردبیل، زنجان، همدان و حتی مناطق کُردنشین استانهای
آذربایجان غربی و کردستان خیز بردارد.
در این صورت، تکرارِ سرنوشت ارمنیهای شمال شرقی ترکیهٔ کنونی (۱۹۱۵)،
یونانیانِ قبرس (۱۹۷۴)، کُردهای عفرین (۲۰۱۸)
و ارمنیهای قرهباغ (۲۰۲۰) برای کُردهای ایران بسیار محتمل است. پانتورکها حتی یک روستای
آذربایجان غربی را با کُردها تقسیم نخواهند کرد. استان کردستان نیز در معرض این
خطر قرار دارد.
جریانات راستِ سنتیِ کُردایَتیِ فئودالی و بنیادگرایانِ سُنیِ
کردستانِ ایران نیز بنا به ماهیت خویش، نهتنها آلترناتیو پانتورکها نیستند، بلکه
خود بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم میتوانند در خدمتِ اجرای توطئههای آنها قرار
گیرند؛ همچنانکه همتایانِ آنها (بارزانی، ا.ن.ک.س، اخوانیهای کُردستانِ عراق، و
جهادیهای کُردِ چهار بخش کردستان) در کردستانِ عراق، ترکیه و سوریه مجری سیاستهای
ترکیه بوده و هستند.
جریانات راستِ سنتیِ کردستانِ ایران (اعم از ملیگرای نوفئودال و
اسلامگرای وابسته) غیر از ویرانی، جنگهای بیپایان داخلی و خارجی، فساد مالی،
واپسگرایی و افغانیزهکردن، چیزی برای کُردها به ارمغان نخواهند آورد.
از نظر یک کُرد آگاه، با ایرانیان میتوان زیست، تا زمانی که زنانش
برای ژینا موهای سر قیچی میکنند، شاعرانش سرود «زن، زندگی، آزادی» میسرایند و
هنرمندانش در وصف دختران کوبانی غزلخوانی میکنند.
اما با آنکارا و عُمّالِ تُرک و کُردش نتوان زیست، تا
زمانی که مُلاهایش در کُردستیزی از فاحشههایش سبقتگرفته و برای اشغال عفرین
سورهٔ فتح میخوانند؛ صدالبته با ارتجاعِ کوردایَتی نوفئودالی از نوع کردستان
عراق، هرگز.
این مقاله را به صورت اُپن سورس(منبع باز) ارائه
می کنم. همه خوانندگان می توانند آن را ویرایش، پیرایش و یا بسط و گسترش داده و به
نام خود منتشر کنند. این امر می تواند منجر به تولد متونی زیباتر، مفیدتر و
کارآمدتر در خدمت به منافع اکثریت جامعه شود.
نظرات
ارسال یک نظر