فاجعه شنگال؛ معیار سنجش بهره هوشی کُردها // میمون، یا انسان: مسئله این است
فاجعه شنگال؛ معیار سنجش بهره هوشی کُردها
میمون، یا انسان: مسئله این است
دانلود نسخهPDF
دانلود 7 دقیقه از خلاصه صوتی تراژدی شنگال
***
برای دانلود پادکست 7 دقیقه ای نوشتار کلیک کنید 👈پادکست
***
«حقیقت انسان
به آنچه اظهار میدارد نیست، بلکه حقیقت او در آن چیزی نهفته است که از اظهار آن عاجز
است؛ بنابراین اگر خواستی او را بشناسی، نه به گفتههایش، بلکه به ناگفتههایش گوش
کن» (زیگموند فروید)
فهرست
3. میمون، یا انسان:
مسئله این است
5. شباهتِ استراتژی راست سنَّتی کُردایَتی با همزیستی گرگها و
کلاغها
6. بارزانی و انتخابِ
لوگوی عقاب بهجای کلاغ
7. آیا بدترین حکومتِ کُردی بهتر از بهترین دولتِ بیگانه
است؟
8. کوردایَتی ایدئولوژی نوفئودالیسم
9. ارتزاق از چِرک و
تَعَفُّنِ زخمهای اختلاف و انشقاق
فاجعه
شنگال در سال 2014
در سوم اوت ۲۰۱۴، حدود ۵۰۰ تن از تروریستهای داعش به شنگال حمله
کردند. حدود ۱۵۰۰۰ پیشمرگ پارت دمکراتِ بارزانی مستقر در این ناحیه بدون شلیک یک
گلوله بهسوی اربیل فرار کردند. در نتیجه هزاران تن از مردم بیدفاع کُردِ ایزدی قتلعام
شده و ۶۴۰۰ زن و دخترِ آنها نیز به
بردگی جنسی جلادان داعش و اردوغان درآمدند.
چند روز قبل از این فاجعه ۱۲ گریلای پ ک ک بهصورت
مخفیانه عازم شنگال شده بودند. از این تعداد، چهار تن توسط پیشمرگان بارزانی
شناسایی و زندانی شده بودند. هشت گریلای باقیمانده به مقصد رسیده و بهصورت
مخفیانه در شنگال به سر میبردند.
روز اولِ حملهِ داعش، این هشت گریلا در بخشی استراتژیک
از کوهِ شنگال که مسلط بر مسیر یک جاده نظامی به آن کوه بود؛ مستقر شدند.
اینها با کمک
گروهی از جوانان ایزدی حمله داعش به این کوه را در هم شکستند. اگر این مقاومت صورت
نمیگرفت، هفتاد هزار ایزدی فراری به این کوهستان نیز انفال میشدند. [1]
روز بعد (چهارم اوت)، نیروهای
دموکراتیک سوریه (شامل یگانهای ی.پ.گ و ی.پ.ژ) خود را به کوه شنگال
رسانده و با تقویت جبهه مقاومت در این کوه، تمامی تلاشهای داعش برای اشغال آن را
با شکست مواجه ساختند.
در روزهای پس از آن، این نیروها با ایجاد کریدور
بشردوستانه ۵۰ کیلومتری به مرز سوریه،
امکان انتقال پناهندگان را فراهم ساختند. از این طریق، بیشتر آوارگان ایزدی از
محاصره داعش نجات یافته و به مناطق امن در سوریه منتقل شدند. [2]
بهترین معیار برای سنجش ضریب هوشی (IQ) هر کُرد این است که ببینیم چند پرسش درباره فاجعه شنگال ۲۰۱۴ برایش ایجاد شده است؟ اگر هیچ پرسشی برایش ایجاد نشده
باشد، با اطمینان میتوان گفت که ضریب هوشی وی از عموزادههای شامپانزه آفریقایی
بالاتر نیست.
اگر ضریب هوشی کسی به مرز متوسط (۸۰) رسیده باشد، پرسشهایی به شرح ذیل برایش مطرح میشود:
۱- اگر مسعود بارزانی بهعنوان
رئیس و مسئول اول اقلیم کردستان عراق، دستور عقبنشینی سریع و بدون مقاومت را به نیروها
داده، چرا فرماندهان پیشمرگ از این فرمان ضدبشری و ضدملی سرپیچی نکردند تا از
کشتار هزاران انسان بیپناه و بردهگیری ۶۴۰۰ دختر و زن کُرد جلوگیری
کنند؟ آیا برای این فرماندهان اجرای دستور مسعود بارزانی مهمتر از منافع ملی،
پایبندی به وجدان و عواطف انسانی بوده است؟
۲- اگر فرماندهان بدون
دستور بارزانی مردم بیدفاع شنگال را به گرگهای درنده داعش سپردند، چرا هیچ
فرماندهای محاکمه و مجازات نشد؟
۳- اگر بارزانی و
فرماندهانِ پیشمرگ شنگال دستور تحویل شنگال و ایزدیها را به داعش دادهاند، چرا
حداقل %۱ پیشمرگها (۱۵۰ نفر) از این دستور ضدبشری تمرد نکردند؟
مگر این جنگجویان پیش از اینکه پیشمرگ و مزدور حزب
باشند، انسان نبودهاند؟ اگر انسان هم نبودهاند، خود را صاحب شرف و غیرت کُردی و
کُردایَتی میدانستند. با کدامین غیرت و شرافت، هزاران دختر و زن کُرد را به
بوگندوهایِ داعش سپردند؟
انسان دارای وجدان و هوش متوسط به خود میگوید:
"اگر این %۱ پیشمرگها بهخاطر
عواطف انسانی، شرافت، غرور کُردایَتی و ملیگرایی، در حد یک روز و یا چند ساعت مقاومت
میکردند، قطعاً برای همه ایزدیها فرصت فرار و ترکِ منطقه خطر فراهم میشد. مردم
میتوانستند به غرب کردستان که تنها پنجاه کیلومتر با شنگال فاصله دارد؛ برسند و یا
حداقل فرصت فرار تمامی مردم به کوه شنگال فراهم میشد.
اگر پیشمرگها پیش از فرار، %۱ سلاحهای خود را برای
مردم باقی میگذاشتند، ایزدیها میتوانستند حداقل یک روز مقاومت کنند و فرصت فرار
برای زنان و کودکانشان فراهم میشد.
پیشمرگها نهتنها
این کار را نکردند، بلکه گروهی از جوانان ایزدی که برای دفاع تقاضای سلاح کرده
بودند، را مورد شلیک مستقیم قرار داده در نتیجه سه تن از این جوانان کشته شدند. در
آن روز سیاه تنها تیراندازی و مقاومت پیشمرگهای قهرمان! منحصر به همین مورد بود.
اکنون اگر کسی
به یکی از این ۱۵۰۰۰ پیشمرگ بگوید؛ بیغیرت
و بیشرف بودی که از این مردم دفاع نکردی؛ واکنشِ او چه خواهد بود؟
این پیشمرگ قطعاً
یک خشابِ کامل، از فشنگهایی که آن روز در برابر داعش شلیک نکرده بود؛ را در بدن پرسشگر
خالی کرده و غیرت و شرافت خود را به جهانیان نشان خواهد داد!
انسانِ کُرد یا
باید بسیار بیشرف باشد، یا دارای ضریب هوشی مادونِ میمون که فرار ۱۵۰۰۰ پیشمرگ حزب
دموکرات کردستان عراق؛ بدونِ آگاهسازی ایزدیها، بدون شلیک حتی یک فشنگ، در برابر
۵۰۰ وحشی داعش
را طبیعی بداند.
این پیشمرگان مطابق فیلمها و گزارشهای خبری آن زمان
سوار بر اتومبیل با آخرین سرعت ممکن روانه اربیل شدند.
فرض کنیم تعداد نیروهای داعش بیش از ۵۰۰ تن بوده است (مثلاً ۱۰۰۰ یا حتی در حد ۱۵۰۰۰ نفر یعنی برابری عددی نیروهای دو طرف) مگر ۱۵۰۰۰ پیشمرگ مسلح چه مرگشان بوده است که نتوانند چند ساعت در
مقابل داعش مقاومت کنند؟
پس چرا در همان
روز هشت گریلای پ ک ک با همکاری تعدادی از جوانان ایزدی توانستند داعشیان را در
دامنه کوه شنگال متوقف و دهها تن از آنها را روانه دوزخ کنند؟
اگر این مقاومت صورت نمیگرفت ابعاد فاجعه بسیار وسیعتر
میشد. در این صورت ریشوهایِ متعفنِ داعش تمامی مَردهای ایزدی فراری به کوه شنگال
را گردن زده و زنان و دختران را به کنیز، جاریه و «ملک الیمین» تبدیل میکردند. (۷۰۰۰۰ نفر)
نیروهای پیشمرگ افزون بر سلاحهای سبک، دارای انواعِ
سلاح سنگین، تیربار، تانک و خودرو زرهی بودند. در توانشان بود حداقل یک روز مقاومت
کنند تا فرصتی یکروزه برای فرار مردم ایجاد شود و ایزدیها بتوانند از شهرها و
روستاهایشان به مناطق امن فرار کنند. اما چرا این وظیفه انسانی و ملی را انجام
ندادند؟
آیا این پرسشهای بیپاسخ، نظریه توطئه نشست چهارجانبه
ترکیه، داعش، اردن و حزب دموکرات بارزانی (سه روز پیش از فاجعه) در اَمّان پایتخت اردن، برای تحویل شنگال استراتژیک به داعش و ترکیه
را تأیید نمیکند؟
«تراژیکمدی» شنگال
امواج خبرهای هولناک شنگال در
برخورد با اذهان تودههای ناآگاه منجر به زایش گونهای از تراژدیکمدی (Tragicomedy) شد.
معمولاً در چنین شرایطی، انسانهای ناتوان از بینش و
تفکر نقاد، با جهانبینی تقلید و سرسپردگی رویدادها را نظاره میکنند. در چنین
شرایطی پدیده بیشعوری همچون کسوفی بیانتها ظاهر میشود.
در آن روزهای شوم، افزون بر تودههای ناآگاه، هزاران تحصیلکرده
برای آگاهی از سرنوشت ایزدیها چشم به تلویزیون روداو دوختند!
روداو در نقشِ «شریکِ دزد و رفیقِ
قافله» [3] حقایق را به شرح ذیل تحریف
و در مغزِ مردم سادهلوح فروکرد: نمایش بخشی از واقعیت، جابهجایی علت و معلول، بزرگنمایی
کمک به آوارگان، پنهانکردن فرار پیشمرگها بدون شلیک یک گلوله، قول دروغین محاکمه
فرماندهان پیشمرگهای فراری و...
نویسنده این سطور اوج بیشعوری را زمانی مشاهده کرد که
هوادارانِ خاندان بارزانی و سایر احزاب اقماری آنها (احزاب دمکرات چهار بخش
کردستان) این رسوایی را به حکمت و دانایی مسعود بارزانی تعبیر کردند. گوسفندانِ
ذوب در ولایتِ مسعود بارزانی میگفتند: «هدف کاک مسعود این بوده تا با قربانیکردن
تعدادی ایزدی و رسانهای کردن آن، توجه جهانیان را به حل مسئله کردستان جلب کند!!!»
مسعود بارزانی در روزنامه دیلی نیوز ترکیه: "در جنگ با پ ک ک ما 3000 شهید دادیم تا
مورد اعتماد ترکیه واقع شویم"
شنگال و پرسشی از بارزانی
تو که ۳۰۰۰ پیشمرگ را در جنگ قندیل
برای ترکیه قربانی کردی، چرا ۳ پیشمرگ را برای نجات ۶۴۰۰ دختر و زن ایزدی فدا نکردی؟
شنگال و پرسشی از خود
خوانندهِ محترم: آیا تاکنون پرسشهایی از این نوع دربارهِ
شنگال برایتان مطرح شده است؟
اگر پاسخ «آری» است، بدانید که تکاملی هفت میلیونساله،
شما را برای همیشه از عموزادههای باستانیِ انسان (شامپانزه) متمایز ساخته
است.
اما اگر پاسخ «نه» است، در بسیاری از باورهایت شک کن.
اما هرگز شک نکن که شما از تفکر نقادانه، شعور انسانی و عواطف بشری بهرهای نبردهای.
انسانی که با چشمانِ خود میبیند و با مغزِ خود میاندیشد،
هرگز قربانیِ تبلیغات سمیِ شبکههایی مانند روداو، ک۲۴ و آژانسهای تحمیق و
تخریب اندیشهها نخواهد شد.
انسانی که گوسفندوار تسلیم نمیشود، میتواند حقایق
پنهان را حتی در لابهلای سطرهای نانوشتهِ اخبار و رسانههای دروغپرداز نیز کشف
کند. شرط این است:
- گوشی بسته به تبلیغات مسموم،
- چشمی تیزبین برای دیدن واقعیتها،
- و ذهنی پرسشگر با تواناییِ تحلیلِ رویدادها و اندیشهها.
میمون،
یا انسان: مسئله این است[4]
یک کُردِ اندیشمند در پس نمادهای
دروغینِ کُردایَتی مثلِ پرچم، جامانه، استقلال و قداست کردستان؛ نه چشمانداز روشنی
از رهایی؛ بلکه بینهایت تعفن و تاریکی میبیند. فروید میگوید: «حقیقت انسان
به آنچه اظهار میدارد نیست، بلکه حقیقت او در آن چیزی نهفته است که از اظهار آن عاجز
است؛ بنابراین اگر خواستی او را بشناسی، نه به گفتههایش، بلکه به ناگفتههایش گوش
کن»
الیگارشی کوردایتی هر آنچه
برایش تبدیل به کالای مادی شود، در بازار سیاست میفروشد. حتی اگر در این راه ۶۳۰۰
زن و دختر ایزدی کرد به برده جنسی تبدیل شوند. مشروط بر اینکه خریداران (اردوغان، قطر،
ناتو و...) تداوم عمر عاری از شرف و انسانیتِ آقایان را تمدید کنند.
الیگارشی
کوردایَتی
افلاطون و ارسطو واژه الیگارشی (Oligarchey) را در توصیف حکمرانی یک گروه کوچک و فاسد بهکار بردهاند.
این فیلسوفان حکومت خوب را در خدمت تحقق عدالت و فضیلت میدانستند و
حکومت بد را هم نافی فضیلت و عدالت. حکومت خوب از یکسو مبتنی بر فضیلت است، از
سوی دیگر فضیلتپرور است. حکومت بد هم مبتنی رذیلت است و طبیعتاً رذیلتپرور.
افلاطون در مقام نقد الیگارشی و تبیین عیبهای آن، به موارد زیر اشاره میکند:
مسدودشدن راه ورود به حکومت برای اقشار نابرخوردار؛ تشدید منازعه طبقاتی و تکوین
تخاصم در جامعه میان تنگدستان و ثروتمندان؛ افزایش فاصله زمامدار از جامعه و هراس
وی از شهروندان تهیدست و کمبضاعت؛ و سر برکشیدن دزد و جنایتکار از میان فقرا،
متأثر از شکاف طبقاتی و فقر. [5]
این حکومت در زمان جنگ توان دفاع از کشور را ندارد. انسان همارز این
حکومت کسی است که به تقلید پدر به جمعآوری مال میپردازد. [6]
در حکومت الیگارشی گروهی اندک به سود خویش، فرمانروایی اکثریت مردم را بر
عهده دارند و دولت بهصورت متمرکز در تعدادی از خانوادهها و قبایل اصلی حفظ میگردد.
افلاطون معتقد است در این نوع حکومت اتحاد اجتماعی از دست خواهد رفت زیرا اجتماع
به دو دسته ثروتمند و تهیدست تقسیم میشود.
[7]
الیگارشی حکومتِ بدِ یک گروهِ کوچک است. در حکومت الیگارشیک، حاکمان فاسد
جامعه را به سمت فساد و تباهی سوق میدهند. [8]
ارسطو الیگارشی را بهمثابه حکومتی فاسد مورد بررسی قرار میدهد و آن را
آریستوکراسی (اشرافسالاری و نخبهسالاری) فاسدشده توصیف میکند.
به باور ارسطو، در الیگارشی بهجای تأمین منافع جامعه، تنها تحقق مصالح
اقلیتی محدود و حکومت مورد توجه و در اولویت است. وی همچنین به عوارض و خطر تشدید
سوءاستفاده از قدرت برای ثروت و افراطیتر شدن الیگارشی اشاره میکند و به
نارضایتیهای گسترده مترتب بر آن و اعتراض و شورش میپردازد. [9]
در تمامی اشکال الیگارشی رهبران و مقامات دولتی به دزدی و سرقت از منابع
عمومی میپردازند. [10]
هر الیگارشی بر مبنای یک یا چند پایه ذیل شکل میگیرد: خاندانی، عشیرهای، قبیلهای،
موروثی، حزبی، دینی، اشرافی، زمینداری، نظامی و مالی. [11]
حکومت کردستان عراق ویژگیهای تمامی این الیگارشیها را دارد.
نظام اقتصادی حکومت کردستان عراق مبتنی بر هیچیک از مدلهای شناختهشده
سرمایهداری و یا سوسیالیستی نیست. در این خطه حاکمیت در دست الیگارشهای کوردایتی
است.
الیگارشی کوردایَتی همزمان دشمن عدالت اجتماعی و سرمایهداری مولد، ملی
و مترقی است. این سیستم در جهل و تاریکی توان زیستن داشته و در یک جامعه روشنفکر،
مترقی و آگاه محکوم به زوال است. ازاینرو زیستگاه خاص خود را شکل بخشیده و جامعه
را به قهقرا سوق داده است.
رشد غولآسای انواع اسلام سیاسی اخوانی، سلفی، تکفیری و جهادی تحت حاکمیت
آقایانِ کوردایَتی بههیچوجه تصادفی نیست. زیرا این جریانها در جامعه بذرهای
کینهتوزی، خشونت، زنستیزی، دگراندیش کشی و شیعه کشی میکارند که در نتیجه آن
فرهنگ و ایدههای آزاداندیشی، حقوق بشری، حقوق شهروندی، برابری زن و مرد، عدالت
اجتماعی، رشد علمی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی به محاق فراموشی سپرده میشوند.
حکامِ کردستان عراق با دستیاری این جریانهای واپسگرا روح بردگی و رعیتی
را در کالبد اجتماع دمیدهاند. در نتیجه زمینههای فکری و فرهنگی بنیانگذاری بهشت
الیگارشها به قیمت جهنمی کردن زندگی 95% آحاد جامعه فراهم شده است.
با این تحلیل میتوانیم از اصطلاح "الیگارشی کوردایَتی" برای نام بردن و توصیفِ شکل و ماهیتِ
حکومت کردستانِ عراق استفاده کنیم؛ که عنوانی کاملاً با مُسَمّی است.
الیگارشی
کوردایَتی"دَفعِ اَفسَد به فاسِد" یا "دفعِ
اِصلاح به اَفسَد"
الیگارشی
کوردایَتی نهتنها دارویی از نوعِ «دفع اَفسَد
به فاسِد» نیست، حتی زیانبارتر
از «دفعِ فاسِد به اَفسد» است.
تاریخ ۱۰۰ساله اخیرِ کردستان عراق حاکی از این است که کوردایَتی نوفئودالی سمی است
از نوع «دفع اِصلاح به اَفسَد»
کوردایَتی کردستانِ عراق
مصداقِ کاملِ «دفع اِصلاح به اَفسَد» بوده است. نمونه بارز آن شورش ۱۴ساله عشایر و
فئودالهای کردستان عراق علیه اصلاحات ارضی و اجتماعی عبدالکریم قاسم است. (۱۹۶۱-۱۹۷۵)
شورشی که کُردها و سایر ملل
عراق را از نعمت بزرگترین فرصت آزادی، عدالت اجتماعی، رشد و توسعه اقتصادی،
فرهنگی و سیاسی محروم کرد و یکصد سال به گذشته بازگردانید. نمونه مشابه آن اسلامگرایی
مجاهدین افغان بود که طی شورش ۱۴ساله (۱۹۹۲-۱۹۸۸) حکومت مصلح و مترقی افغانستان را
ساقط کرده و افغانستان را "افغانستان" کردند. هردوی اینها ساختهوپرداخته
آمریکا، اسرائیل و ناتو بودند.
شباهتِ استراتژی
راست سنَّتی کُردایَتی با همزیستی گرگها و کلاغها
در طبیعت
اتحادی هزاران ساله بین دو موجود بهظاهر متفاوت وجود دارد. این همزیستی
بر پایهٔ منافع متقابل شکل گرفته است. کلاغ پرندهای ضعیفالجثه،
بیرحم و حیلهگر است و گرگ شکارچی نیرومند و جسور. کلاغها با پرواز بر فراز
زمین، شکار را پیدا کرده و گرگها را به سمت طعمه سوق میدهند. پس از شکارِ حیوان توسط
گرگ، کلاغها هم بخشی از پسمانده لاشه را میخورند. برای کلاغها همسویی با گرگها
به معنای دسترسی به منابع غذایی است. برای گرگها چشماندازِ هوایی کلاغها و توانایی
آنها در ایجاد انحراف و سردرگمی طعمه، شکار را کمخطر و آسانتر میکند.
گاهی کلاغها
لاشه حیوانی بزرگ را کشف میکنند اما نمیتوانند پوستِ کلفتِ آن را پاره کنند. به
همین دلیل گرگها را بهسوی لاشه هدایت میکنند. گرگها لاشه را پاره کرده و سهم کلاغها
را نیز باقی میگذارند. البته این همزیستی تنها برای شکار نیست. کلاغها به گرگها
در لانهسازی کمک میکنند، در مقابل گرگها از لانههای کلاغها در مقابل شکارچیان
بالقوه محافظت میکنند. [12]
همکاری گرگها و کلاغها بهقدری عمیق است که کلاغها حتی مسئولیت مراقبت از توله گرگها
را هنگام شکار بر عهده میگیرند. [13]
جریان
راست سنتی کوردایَتی به رهبری خاندان بارزانی از سال ۱۹۶۱ تاکنون؛ بنا بر ماهیت
خویش؛ استراتژی کلاغ را الگوی خود قرار داده است.
این
جریان دولتها و قدرتهای منطقه ازجمله ترکیه، ایران، عراق، سوریه و حتی اسرائیل
را همچون گرگهایی میبیند که با همزیستی و همیاری آنها میتواند سلطه اقتصادی و
سیاسی خویش را بر بخشی از کردستان تحمیل کند.
این
استراتژی در کردستان بیش از هزار سال قدمت دارد. طی هزاره اخیر خاندانهای حکومتگر
محلی، امیرنشینها، رؤسای عشایر، شیوخ و فئودالها با این استراتژی توانستهاند
سلطه و سروری خود را بر مردم کردستان تداوم بخشند.
در
قرونِ گذشته راهبرد همزیستی اشراف، فئودالهای کُرد با دولتهای حاکمِ کردستان
(صفوی، عثمانی و...) به شرح زیر بود:
خاندانهای
حکومتگر محلی، سران عشایر و امرای کُرد در نقش نماینده و خدمتگزار دولت، درآمدهای
قلمرو خود را با مرکز تقسیم میکردند، مخالفانِ دولت را سرکوب کرده و در مواقعِ
جنگهای داخلی یا خارجی جنگجویان خویش را به خدمت دولت اعزام میکردند.
تزِ
دکترینِ ملامصطفیِ بیسواد نسخهای از این راهبردِ حکومتگران محلی و سران عشایر
گذشته بود که بعد از خودش توسط پسران و نوادههایش با موفقیت اجراشده است.
«همکاری
با دولتهای منطقه جهت سرکوب انقلابیونِ چهار بخشِ کردستان بهمنظور حمایت و کسب
کمکهای مالی، نظامی و سیاسی برای سلطه بر بخشی از کردستانِ عراق»
در این سیستم یک همزیستی دوسویه وجود درد که هر
دو طرف از آن سودمند میشوند. درست مثل همزیستی کلاغها و گرگها. [14]
کلاغها طعمهها را نه از همنوعان خویش، بلکه از میان حیوانات دیگر انتخاب میکنند.
اما خاندان بارزانی در این زمینه روسیاهتر از کلاغها ظاهر شدند. این خاندان طعمهها
را همواره از میان همنوعان خویش در چهار بخش کردستان انتخاب کردهاند. البته گرگهای
همزیست خاندان بارزانی نیز در کردستان علاقهای به طعمههای دیگر نداشته و ندارند.
تاریخ شصتساله
همکاری پارت دمکرات کردستان عراق (خانواده بارزانی) با دولتهای ترکیه، ایران و عراق
در سرکوب جنبشهای چپ، مترقی، سوسیالیستی و دمکراتیک کردها در چهار بخش کردستان
نشان میدهد که حکام و طبقات فرادست این کشورها با طبقه فرادست کردها اشتراک منافع
ابدی دارند.
استمرار
همکاری بارزانیها با دولتهای منطقه علیه جریانات و جنبشهای کردی حکایت از این
دارد که این اتحاد تاکتیکی و موقتی نیست، بلکه یک استراتژی ابدی است. همچنان که
اتحاد امیرنشینهای کردی با امپراتوریهای عثمانی و ایرانی پایدار و مبتنی بر
منافع مشترک بوده است. اگر گاهی جنگی بین یکی از این امیرنشینها با دولت حاکم رویداده
است، علت آن را باید در تغییر ارباب از ترکی به ایرانی و بلعکس جستجو کرد.
بارزانی
و انتخابِ لوگوی عقاب بهجای کلاغ
یکی از عجایب روزگار این است که جریان راست سنتی
کوردایَتی (خاندان بارزانی)، بهجای کلاغ، لوگوی "عقاب" را بهعنوان نماد
سازمانی خود برگزیده است. این انتخاب با ماهیت و هویت این جریان همخوانی ندارد.
عقاب، برخلاف کلاغ، در رأس هرم غذایی قرار دارد و بهصورت طبیعی از طریق پسماند
خوری یا لاشخواری تغذیه نمیکند.
تمثیل معروف الکساندر
پوشکین که بهصورت شعر در شاهکارهای ادبیات جهانی نقش بسته است، گویای دو گونه
کاملاً متفاوت سبکِ زندگی است. این شعر را دکتر خانلری به زبان فارسی سروده؛
سواره ایلخانی زاده[15]
و هژار موکریانی[16]
نیز آن را به کردی ترجمه کردهاند.
آیا
بدترین حکومتِ کُردی بهتر از بهترین دولتِ بیگانه است؟
اسماعیل
بشیکچی با مقالات
و کتابهایش خدمات ارزشمندی در حقِ کُردها به انجام رساند، که جای تقدیر و تشکر فراوان
دارد. اما بعداً با جمله معروفِ خویش ماحَصَلِ رنجها و خدماتش را در پای قشرِ
مرتجع و غارتگر نوفئودال و اُلیگارشی کُردی قربانی کرد، هنگامیکه گفت: «بدترین
حکومت کُردی بهتر از بهترین دولت بیگانه است»
این نسخه بشیکچی، علاج فاسد
است به افسد. مانند این است که لباس آلوده به ادرارِ کودک را با مدفوعِ انسان
بشوییم! با معیار این نسخه، حاکمیت فئودالی و ارتجاعی ملامصطفی بارزانی و
خانوادهاش بهتر از سیستم پیشرو و عدالتخواه عبدالکریم قاسم بوده است!
با مرورِ کارنامهِ هفتادساله
اخیرِ کوردایَتی و ۳۵ سال حاکمیت شیخ آغاهای کردستانِ عراق و مقایسه اینها با
سیستمِ حکومتهای منطقه؛ نتیجهای کاملاً متضاد با نظریه اسماعیل بشیکچی حاصل میشود.
نتیجهِ حاصله این است که حکومتِ ایدهآلِ کُردایَتی از بدترین حکومتهای منطقه بهمراتب
بدتر است. زیرا که سیستم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این حکومتها باوجود دیکتاتوری
و استبدادِ سیاسی مبتنی بر مُدرنیسم و روبهجلو است. درحالیکه سیستمِ کوردایَتی
مبتنی بر نوفئودالیسم و بازگشت به دوره قرون وسطاست.
سیستمهای نوفئودال و اُلیگارشی در جوامعِ
روشنفکر و سالم محکوم به زوال هستند. رِجعَت وجُمودِ فکری و فَرهَنگی تودههای
کردستان عراق و رشدِ غولآسای ارتجاعِ سلفی، وهابی، اخوانی و داعشی در خلأ اتفاق
نیفتاده است. این انحطاط محصولِ ۳۵ سال حاکمیت سیستمِ کُردایَتی نوفئودالی است.
افزون بر انحطاطِ فکری،
فرهنگی و اجتماعی؛ حکام نوفئودال و اُلیگارش کُردی بنا بر ماهیت خویش همواره مزدور
بدترین حکومتهای بیگانه بوده، هستند و خواهند بود. تاریخِ هفتادساله خاندانِ
بارزانی؛ بهمثابه قطب و مرجع تقلید احزاب کُردایَتی چهار بخش کردستان؛ در مزدوری
ساواکِ شاه، میت ترکیه، ایران و عراق در دورههای مختلف گویای این حقیقت است.
کوردایَتی ایدئولوژی نوفئودالیسم
آیا
شناسنامه ناسیونالیستی[17]
احزاب سنتی کُردی پایه و اساس واقعی دارد؟ امروزه در صنعت ساختمانسازی آجرها را
با سیمان به هم میچسبانند. ایدئولوژی نقش سیمان دارد در پیوند افراد یک جامعه.
قبل از مدرنیته، ایدئولوژیهای جوامع مبتنی بر مضامین همقبیلهای، همزبانی و هم
دینی بودند.
نظام
سرمایهداری جدید برای تشکل و توسعه خود به ایدئولوژی جدیدی نیاز داشت. سرمایهداران
برای رشد کارخانهها و افزایش تولید داخلی، به ایدئولوژی جدیدی نیاز داشتند که همه
افراد جامعه را مانند سیمان به هم پیوند دهد. در این صورت همه آحاد جامعه همچون یکتن
واحد در خدمت اقتصاد کشور قرار میگیرند. با نهایت وفاداری، کالاهای داخلی میخرند،
درراه حفاظت از کشور و تصرف بازار کشورهای دیگر آماده فداکاری هستند.
سرمایهداری
مولد داخلی اروپا در قرن هیجدهم میلادی درنتیجه نیازهای فوق ایدئولوژی ناسیونالیسم
را ابداع کرد. سپس این ایدئولوژی در همه جهان به شکل بومی و به نسبتهای متفاوت
گسترش یافت. قاعدتاً ابتدا لازم است سرمایهداری شکل بگیرد و سپس ناسیونالیسم بهمثابه
نرمافزار آن ظاهر شود. ممکن نیست اول دختر تولد یافته و سپس آن دختر از زهدان
خویش مادرش را بزاید.
جامعه
کردستان طی صدسال گذشته، از نظام فئودالی قدیمی عبور کرده است، اما سرمایهداری
مولد و مترقی جایگزین فئودالیسم نشده است. بورژوازی کردستان (سرمایهداری مولد
داخلی) فضایی برای رشد و توسعه نداشته است. درنتیجه بورژوازی ملی ایجاد نگردید تا
در تحولات اجتماعی نقش انقلابی خود را ایفا کند. در چنین شوره زاری؛ بجای سرمایهدارِ
مولد، کارآفرین، اندیشهورز و نوگرا؛ گیاهی سمی نشو و
نما کرده و در مقام طبقه فرادست کردستان قرار گرفت به نامِ "نوفئودال"
نوفئودالها
نیز برای رشد و تداوم حیاتِ انگلی خود نیازمندِ ایدئولوژی خاصِ خود بودند. این
نیاز منجر به زایشِ ایدئولوژی جدیدی گردید که امروزه به نامِ "کوردایَتی"
شناختهشده است. این ایدئولوژی بنا به خاستگاه و ماهیت خاصِ خود، هیچ وجه مشترکی
با ناسیونالیسم و ملیگرایی حقیقی ندارد.
ایدئولوژی
"کوردایَتی" در دوره اقتدارِ شیخ محمود برزنجی (۱۹۲۲-۱۹۱۹) به صورتی ناقصالخلقه
تولد یافت؛ این غول "بیشاخودم"[18]
طی سده اخیر در دیوانخانه فئودالها، رؤسای عشایر، شیوخ و احزاب راستِ سنتی
کردستان تحکیم و قوام یافته است.
«طبقه
نوفئودال و اُلیگارش تشکیلشده از کلیه قشرهای طبقه فرادست جامعه، که درزمینهٔ تولید
کالا و یا ارائه خدمات اجتماعی نقشی ندارند؛ و نتیجه عملکرد اقتصادی آنها در رشد
تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه، منفی است.»
قشرهای مختلف این طبقه حدود پنج درصد جامعه کردستان را تشکیل میدهند. حدود نود
درصد ثروت، درآمد و حاکمیت سیاسی را در انحصار خود دارند. دارای جهانبینی و گرایش
سیاسی راست سنتی بوده و همواره رهبری احزاب و جریانات راست سنتی کردستان را در
انحصار خود داشتهاند.
لازمه
شکلگیری اندیشه، حزب و سیستمِ دولت-ملت؛ تقویت موقعیت بورژوازی (سرمایهداری مولد
داخلی) است. سرمایهداری مولد داخلی نیازمند بازار، لغو محدودیتهای قدیمی فئودالی
و استقرار جامعهای توسعهیافته، حاکمیت قانون، علم محور و شایستهسالار است. طبقه
نوظهور نوفئودال نهتنها در تولید اقتصادی کردستان نقشی ندارد، بلکه بار سنگینی بر
دوش طبقات متوسط و فرودست جامعه است. حیات اقتصادی آن انگلی و عموماً مبتنی بر زمینخواری،
دلالی و سپردگی به قدرتهای خارجی است. این طبقه ماهیتاً راستگرا، سنتی، محافظهکار،
مرتجع و عاری از رؤیاهای بزرگ انسانی از نوع عدالت اجتماعی، مدرنیسم، برابری حقوقی
شهروندان و برابری جنسیتی است. نوفئودالیسم کردستان بهدرستی تشخیص داده است که در
صورت برقراری یک سیستم مدرن، مترقی و شایستهسالار محکوم به زوال است.
به
همین دلیل است که نوفئودال کُرد این موجودِ "خُل و چِل"[19]
از بدو تولد کمر به نابودی روشنفکران و دگراندیشان کردستان بسته است. [20]
از سوی دیگر همچون اسلافِ خویش (رؤسای عشایر، فئودالها و امارتهای گذشته) همواره
در برابر دولتهای منطقه حقیر و نوکر صفت عرضاندام کرده است. تضادِ نوفئودالیسم
کُردستان با دولت-ملتِ حاکم؛ نه به خاطر رشد و شکوفایی و رهایی ملی؛ بلکه رقابت بر
سر سلطه و ستمگری بر طبقات متوسط و فرودستِ جامعه کردستان است (حدود %95 باشندگان)
[21]
ارتزاق
از چِرک و تَعَفُّنِ زخمهای اختلاف و انشقاق
چرا
منادیانِ برادری ملتها، شایستهسالاری و عدالت اجتماعی موردتنفر شدید جریان راست
سنتی کُوردایَتی قرار دارند؟
"جریاناتِ
راستِ سنّتی" همواره از چِرک و تَعَفُّنِ زخمهای اختلاف و انشقاق ارتزاق میکنند،
اما از برادری ملتها، شایستهسالاری، برابری و عدالت اجتماعی هرگز. [22]
این
یک قانون طبیعت است که "هیچ موجود زندهای موانعِ دسترسی به رزق و روزی خود
را تحمل نمیکند" بنا بر همین قانونِ طبیعت، سخنانِ نگارنده این کتاب نیز به
مذاقِ رهروانِ جریان راستِ سنتی کُردایَتی خوش ناید؛
و به دلیل افشای رازهایِ شرکآلود موردِ تکفیر، تخطئه، تخریب و ترورِ شخصیتی قرار میگیرد.
پانوشتها و ارجاعات:
[1] - در گزارش ۱۳ اوت ۲۰۱۴،
سازمان ملل تأیید کرد که حدود ۴۰٬۰۰۰ تا ۵۰٬۰۰۰ ایزدی در کوه شنگال محاصره شدهاند
و جانشان در خطر است. برخی منابع محلی و رسانهها اعداد بالاتری (تا ۱۵۰٬۰۰۰ نفر)
را ذکر کردهاند، اما آمار رسمی سازمانهای بینالمللی عموماً بین ۵۰٬۰۰۰ تا ۷۰٬۰۰۰
نفر است. https://news.un.org/en/story/2014/08/474992
[2] - https://news.un.org/en/story/2014/08/474992
[3] - معنی شریک دزد و رفیق قافله چیست؟۱- به کسی می گویند که سعی دارد با دورویی و رفتار
منافقانه خود، هم با دشمنان دوست باشد و هم با دوستانش رابطه دوستی برقرار کند تا
از هردو طرف به او سود برسد. ۲- به دشمنی می
گویند که خود را به شکل دوست خیرخواه به انسان عرضه می کند تا او را فریب دهد.
داستان (ریشه) ضرب المثل: کاروان تجاری قرار بود اجناس
بسیار گران بهایی را به شهر دیگری ببرند و بفروشند. آنها می دانستند که با فروش
اجناسشان در این سفر به سود بسیاری دست پیدا خواهند کرد و از طرفی خبر داشتند که
در مسیرشان راهزن هایی وجود دارند که بی شک به کاروان آنها حمله کرده و تمام اشیاء
گران بهایشان را به غارت خواهند برد. بنابراین از قبل نقشه ای کشیدند تا از گزند
راهزنان در امان بمانند.
روز رفتن فرا رسید. کاروان تجاری به راه افتادند. ساعات
بسیاری در راه بودند تا اینکه شب شد. آنها طبق نقشه خود گفتند که ما اینجا در میان
کوه ها استراحت می کنیم. راهزنان هم حتما طبق عادتشان شب ها حمله می کنند. پس ما
اموال بسیار باارزش خود را در زیر خاک پنهان می کنیم که اگر آمدند و دستبرد زدند،
به آنها آسیبی نرسد و بیش از اینها دچار زیان نشویم.
در میان کاروانیان، تاجر جوان و تازه به دوران رسیده ای
بود که اموال خودش را سفت چسبیده بود و تمام وجودش را ترس از راهزنان فرا گرفته
بود. او به جای اینکه اموالش را زیر خاک مخفی کند، با خود گفت: بهتر است پیش رئیس
راهزنان بروم و با آنها قرارداد ببندم تا به اموال من آسیبی نزنند.
بالاخره هنگامی که هم کاروانیانش مشغول خاک کردن اموال
گرانقدرشان بودند، او خودش را به جایگاه رهزنان رساند. رئیس آنها را دید و گفت:
آمدم معامله ای کنم.
گفتند چه معامله ای؟ گفت: کاروان تجاری آمده که امشب قرار است در کوه
استراحت کنند.
رئیس دزدها گفت: این را که خودمان میدانیم. بگو حرف
حسابت چیست؟
تاجر جوان گفت: کاروان ما می داند که شما قرار است به
آنها حمله کنید به همین دلیل اموال با ارزششان را پنهان کرده اند. من می خواهم شما
به اموال من هیچ آسیبی نزنید من هم در عوض، جای اموال پنهان شده آنها در زمین را
برایتان علامت میزنم. شما بعد از آن که آنها را برداشتید، بخشی از آن را با من
تقسیم کنید.
راهزن قبول کرد. تاجر جوان دوباره به کاروان برگشت و حتی
در مخفی کردن اشیاء باارزش به کاروانیان کمک کرد. شب شد و همه به خواب رفتند. او
نیز پس از علامت زدن اموال مخفی شده دوستانش به راحتی و بدون استرس در کنار اموال
خودش که هیچ کدام را مخفی نکرده بود، خوابید.
کاروان صبح بیدار شدند و با تعجب دیدند به جای اموالی که
جلوی دید بود، راهزنان دقیقا همان اموال مخفی شده را دزدیده اند. ناله سر دادند و
پس از مدت کوتاهی با قلبی شکسته به راهشان ادامه دادند.
در راه، تاجر جوان که ناله های دوستانش را می شنید به
آنها گفت: حادثه ای است که رخ داده و جلوی حادثه را نمی توان گرفت. من نیز بیش از
اینها حوصله ناله های شما را ندارم. من زودتر خودم را به شهر می رسانم.
تاجر از کاروان جدا شد و قبل از رفتن به شهر، نزد
راهزنان رفت و قسمتی از اموال باارزش دوستانش را طبق قراردادش با رهزنان گرفت و با
سرعت به شهر رفت تا هم اموال خودش را بفروشد و سود ببرد و هم اموال آنها را. تا
چند برابر سود کند!
تاجر به شهر رفت و تمام اموال خود و دوستانش را به قیمت
بالا فروخت و بسیار سود کرد. چندساعت بعد که کاروانشان به شهر رسید، یکی از افراد
کاروان برای رفع خستگی و فروختن برخی از اجناسی که برایش باقی مانده بود، به مغازه
ای رفت. ناگهان چشمش به چند پارچه و وسایل باارزشی افتاد که برای خودش بود.
از مغازه دار پرسید اینها را از چه کسی خریدی؟ او هم گفت
از تاجر جوانی که به تازگی امروز به شهر آمد. مرد گفت اگر او را دوباره ببینی می
شناسی؟ گفت آری.
مرد به نزد بقیه کاروانیان رفت و ماجرا را به آنها تعریف کرد و گفت: تاجر
جوان به ما کلک زده! او مثل اینکه هم با ما رفیق بوده هم با راهزنان! دیشب که یکهو
غیبش زد باید فکر اینجا را می کردیم!
اگر دقت کرده باشید او هیچ کدام از اموالش به غارت نرفت!
علاوه بر اینها، بخشی از اموال ما را دزدیده و در شهر فروخته است. من چندتا از
اجناس خودم را در مغازه ای دیدم که او آن را فروخته! بیایید برویم نزد قاضی شهر و
از او شکایت کنیم.
همه کاروانیان به اتفاق هم و با چندتن از مغازه دارانی
که تاجر جوان را دیده بودند نزد قاضی رفتند. قضیه را به قاضی تعریف کردند. قاضی
دستور داد تاجر جوان را سریع پیدا کرده و دستگیرش کنند.
تاجر جوان را دستگیر کردند. دادگاه او را محکوم کرد که
غرامت همه دوستانش را پرداخت کند. او مجبور شد همه اموالش را بفروشد و پول دوستانش
را بدهد. که از این کارش نه تنها سودی به او نرسید، بلکه ضرر هم دید و برای نجات
یافتن از زندان، تمام دارایی اش را فروخت و ذلیلانه زندگی کرد! دوستانش هم از او عصبانی شدند و گفتند: تا تو باشی
رفیق شریک دزد شوی و رفیق قافله!
[4] - بودن، یا نبودن (انگلیسی: To be, or not to be) یکی از
تأثیرگذارترین بندهای ادبی در ادبیات جهان است که ویلیام شکسپیر آن را در نمایشنامه
هملت در پرده سوم، صحنه نخست نگاشته است. شاهزاده هملت در این بند از نمایشنامه
کاملاً غمگین گشته و در نظر دارد میان ماندن یا کشتن یکی را برگزیند. در این بخش
معشوقهٔ شاهزاده هملت، اوفلیا نیز حضور دارد.
این بند از نمایشنامه هملت دستمایهٔ ساخت بیشمار
کارهای هنری و ادبی در تاریخ هنر و ادبیات شده است که از برجستهترین آنها در سده
گذشته میتوان به کمدی سوفسطایی بودن، یا نبودن ارنست لوبیش یا پادشاهی در نیویورک
توسط چارلی چاپلین اشاره کرد.
بودن، یا نبودن: مسئله این است
آیا شایستهتر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه
تن دردهیم،
یا این که ساز و برگ نبرد برداشته، به جنگ مشکلات فراوان
رویم
تا آن دشواریها را ز میان برداریم؟...
[5] https://www.radiofarda.com/a/f3-oligarchy-islamic-republic/28401865.html
[6] https://www.asriran.com/fa/news/857732
[7]- افلاطون معتقد است در این نوع حکومت اتحاد
اجتماعی از دست خواهد رفت زیرا اجتماع به دو دسته ثروتمند و تهیدست تبدیل میشود و
در هر جامعهای که صنف گدایان وجود داشته باشد به طور حتم سارق و جیب بر ایجاد میشود.-
https://www.asriran.com/fa/news/857732/
[8] - اُلیگارشی در نظر افلاطون شکل منحطّ حکومت،
یعنی حالت فاسدشده اشرافسالاری (حکومت نخبگان) است، همانگونه که جبّاریّت
(طاغوت) صورت فاسدشده پادشاهی و آنارشی (حکومت توده بَلواگر) صورت فاسدشده
دموکراسی است.
[9] https://www.radiofarda.com/a/f3-oligarchy-islamic-republic/28401865.html
[10] - کلپتوکراسی (Kleptocracy)
[11] - هر یک از این انواع الیگارشیها میتواند در
شرایط مختلف تاریخی و جغرافیایی ظاهر شود و تأثیرات متفاوتی بر جامعه داشته باشد.
[12] - https://www.youtube.com/watch?v=ePvpTbF9Siw
[13] - https://tootya.news/.post/-oydeo-hmkary-baornkrdny-grg-ha-o-klagh-ha-bray-shkar-dosty-ayn-do-ta-hdy-ast-kh-klagh-ha-az-tolh-grg-ha-mragbt-my-knnd-ucl6
[14] - مثال دیگر همزیستی انسان و باکتریهای مفید
رودهاش است. باکتریها در هضم مواد غذایی به انسان کمک میکنند و در مقابل از
مواد غذایی داخل روده برای رشد و تولیدمثل خود استفاده میکنند. در این مدل دولتِ
حاکم در نقش یک انسان و گماشتگان محلی حکومت در نقش باکتریهای روده او ظاهر میشوند.
[15] -
https://www.aparat.com/v/f64vsfp
[16]-.
افسوس که هژار در نیمه دوم عمرش زندگی کلاغی را الگوی خویش قرار داد.
از سال 1961 با شورش فئودال عشیرهای بارزانی مجیزگوی وی شد و تا آخر
عمر به مدت 30 سال با عزت و احترام از پسمانده سفره دیوانخانه بارزانی در گلاله و
کرج ارتزاق فرمود. و نتوانست مطابق این سروده خودش زندگی کند:
"بە هەڵۆیی کە لە ژین بێبەش بم// نەک هەزار ساڵە قەلی ڕووڕەش
بم"- https://books.vejin.net/fa/text/35622
[17]
- ملیگرایی یا ناسیونالیسم (به فرانسوی: Nationalisme) یک ایده و جنبش است که هدف آن ترقی بخشیدن
منافع یک ملت است. ملیگرایی به صورت کلی به جریان اجتماعی-سیاسیِ راستگرایی گفته
میشود که میکوشد با نفوذ در ارکان سیاسی کشور در راه اعتلاء و ارتقای اساسی
باورها، آرمانها، تاریخ، هویت، حقوق و منافع ملت گام بردارد.
[18]
- صفت مرد قوی هیکل بد قواره، صفت غول، مردی ضخم اندام و بیقواره
[19]
- ساده لوح. دیوانه گونه. ساده و سفیه
[20]
- حذف فیزیکی دگر اندیشان همواره بخشی از رویکرد حاکمیتهای راست سنتی کوردایَتی
بوده است.
سال 1922 در دوره حکومت
فئودالی "شیخ محمود حفید" نیز دو تن از روشنفکران دگر اندیش سلیمانیه به
نامهای جمال عرفان و عارف صائب به همین شکل توسط افراد مسلح شیخ ترور شدند.
استاد توفیق وهبی (تاریخ نویسِ کُرد) نوشتهاند که در دوره حاکمیت شیخ
محمود لیستی از روشنفکران و دگر اندیشان تهیه شده بود به نام فَرمَسون یا کراوات
به گردنها (نام توفیق وهبی نیز در این لیست قرار داشت). این روشنفکران را به دیده
ملحد و بی دین نگریسته و قرار بود همگی کشته شوند. اما حکومت شیخ محمود مستعجل بود
و دیری نپایید. در نتیجه سایر روشنفکران از جمله توفیق وهبی از این مهلکه جانِ
سالم به در بردند.
خاندان بارزانی در این خصوص گوی سبقت را از همه احزاب کوردایَتی ربودهاند.
به گونهای که به تنهایی شمار روشنفکران و مبارزینِ کردستانِ ایران که در دوره ملا
مصطفی ترور شدند، بالغ بر 70 تن است.
طی 65 سال اخیر شمار دگر
اندیشان مقتول توسط ملا مصطفی، پسران و نوههایش از هزاران تن فراتر رفته است.
[21] - این تضاد چندان عمیق نیست. زیرا این طبقه میتواند
با شراکت در دولت- ملتِ حاکمِ کردستان از رانتهای مختلف قدرت و ثروت بهرهمند
شود.
[22] - در طول تاریخ همواره تشنگان قدرت و ثروت محلی
به بهانه تفاوت نژاد و خون بر گُردِه همزبانان خویش سوار و موجب جنگافروزی و
ویرانگری شدهاند.
نظرات
ارسال یک نظر