تاریخچه نوروز ملی، جامه و جامانه در کردستان
دسترسی به اطلاعات و دانشهای بشری حق بیقیدوشرط همه انسانهاست، انتشار مطالب این وبلاگ گامی کوچک در این راه است، مطالب مورد پسند خویش در این وبلاگ را به هر طریق که میتوانید در رسانههای خود منتشر کنید
تاریخچه
نوروز ملی، جامه و جامانه در کردستان
زاگرس – 2025
تقدیم
به دوستدارانِ انسان، طبیعت، آزادی و عدالت اجتماعی
تاریخ
روایتِ صِرف و انتزاعیِ داستانهای گذشتگان نیست. تاریخ علمی است در جهتِ بازشناسی
گذشته، شناختِ قواعدِ حاکم بر تحولاتِ اجتماعی، درکِ زمانِ حال و پیشبینیِ آینده.
1.
از نوروز بینالملل
بهسوی آفرینش نوروز ملی کردستان
2. پیشینه نوروز از دیدگاه
استاد هیمن
3. شهر "سلیمانیه" زادگاهِ نوروز ملی کردستان
4. کردستان ترکیه
(شمال کردستان) گاهواره نوروز ملی کردستان
5. روند همگانی شدنِ نوروزِ پیره میرد در چهار بخشِ کردستان
6. نوروز بستری برای
رنسانسِ کردستان
2.
سیسِر پیشاهنگِ نوروزِ ملیِ شرقِ
کردستان
7. نوروزِ سیسِر در گذرگاهِ زمان
8. نهالِ نوروزِ سیسِر پس از شانزده زمستان به ثمر رسید
9. جریانِ راستِ سنتیِ کُردستانِ ایران در کارزارِ مصادره نوروزِ ملی
10. "نوروز خاکی
پوشان" حجابی ناسازگار بر قامتِ رنگینِ کردستان
11. پانترکیسم و راستِ
سُنَّتی کوردایَتی، دو تیغه یک قیچی
13. چگونه جامانه به نماد کوردایَتی راستِ سُنَّتی تبدیل شد؟
15. شەدە و هەوری در فرهنگ کردی
4.
مروری بر پیدایش لباسِ مردانه کُردی(به
قلم سعید کرامت)
16. سپاه ینی چری
17. لباس سنتی کردی
18. ورود یونیفرم ینی
چری به کردستان
19. نقش مبارزه مسلحانە
در ترویج پوشش کردی
22. نقدِ تاریخِ خویش
بجای فرافکنی
23. تاریخِ کردستان
"چراغِ فرا راهِ آینده" یا "بِرکهِ نارسیس"؟
24. فرودهای بی فراز
5.
آسیبشناسی کُردایَتی و خاندان
بارزانی
25. خاطراتی از شورش ملامصطفی بارزانی در سال 1961
26. شباهتِ استراتژی راست سنَّتی کُردایَتی با همزیستی گرگها و
کلاغها
27. بارزانی و انتخابِ
لوگوی "عقاب" بهجای "کلاغ"
30. الیگارشی کوردایَتی در آیینه شنگال (۳ اوت ۲۰۱۴)
31. فاجعه شنگال؛ معیار سنجش بهره هوشی کُردها
32. شش مورد از خَرمَنخواری
جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی
33. عُقده 25 مرداد (25
گلاویژ)
34. راست سنَّتی
کردستان و بازگشت به تنظیمات اولیه کارخانه
35. تفاوت ناسیونالیسم ایرانی و پانتورکیسم
36. فدرالیسم قبیلهای
کردستانِ عراق به کام مافیای سنّیتری (4=1)
37. شیوخ بارزانی دو قرن
تحمیق و ستمکاری
38. "استاد هیمن" و
"راستِ سنَّتی کُردایَتی" در دادگاه تاریخ
39. نمونهای از طنز و شوخطبعی استاد هیمن در زندان
دولتو
41. آیا بدترین حکومتِ کُردی بهتر از بهترین دولتِ بیگانه
است؟
42. کوردایَتی ایدئولوژی نوفئودالیسم
43. روایت شلاق خوردن "رؤیا
حشمتی" زنی که با دامن و پیراهن قرمز قدم میزد. (به قلم خودش)
44. سرگذشتِ کاشیکارانِ مهاباد در
اربیلِ کردستانِ عراق
6.
اتحادیه ملی کردستان، رؤیایی نازا
45. کُردها، یک گام به
پس دو گام بهپیش
46. ضرورت اتحاد کُردها و فارسها از دیدگاه اساتید، مورخین و
مترجمین سرشناس
47. زمان طلایی (Golden time) پانتورکیسم در ایران
48. تهران عمقِ استراتژیکِ کردستانِ ایران
49. واقعیتهای امروز رؤیاهای دیروز؛ رؤیاهای امروز واقعیتهای
فردا
50. چهار سطح شناخت پدیده در جهت کشف حقایق تاریخی
مقدمه
کتاب
«تاریخچه نوروز ملی، جامه و جامانه در کردستان» روایتی جامع از تحولات فرهنگی،
اجتماعی و سیاسی نوروز و سیر تحول این جشن از یک آیین مشترک میان ملل ایرانی به
نمادی از هویت ملی و مبارزاتی کردها ارائه میدهد.
بنا بر
شواهد، اسناد تاریخی، ادبیات، اشعار و عکسهای سده اخیر، جشنواره نوروز ملی
کردستان حاصل 77 سال نوآوری و زحمات مستمر جریان چپ و نوگرای کردستان است که در سه
مرحله کلیدی ابداع، تحکیم و گسترش یافت:
1.
ابتکار پیره میرد در سلیمانیه عراق (1948)،
2.
شمال کردستان (کردستان ترکیه از 1982 تاکنون)،
3.
روستای سیسِر سردشت (از 2008 تاکنون).
روستای
سیسِر سردشت بهعنوان پیشاهنگ نوروز ملی در شرق کردستان، نقشی محوری در این تحولات
ایفا کرده است. این روستا از سال 2008 با الهام از مراسم نوروز در کردستان ترکیه،
جشن نوروز ملی را برگزار کرد و از آن زمان تاکنون این آیین را با شکوهی فزاینده
ادامه داده است. سیسِر، که از دهههای پیش به دلیل فعالیتهای فرهنگی و روشنفکرانه
شناخته شده بود، با این اقدام به مرکزی برای بازتاب هویت ملی کردها تبدیل شد.
کتاب
همچنین به آسیبشناسی کُردایَتی و نقد نقش خاندان بارزانی میپردازد. از سال 1991،
کشورهای منطقه، بهویژه ترکیه، خاندان بارزانی را بر مردم کردستان عراق تحمیل کردهاند.
این خاندان با سوءاستفاده از قدرت و ثروت، در جایگاه رهبری ناسیونالیسم نوفئودالی
کردی قرار گرفته و با ویژگیهای کهنهپرستانه و قبیلهای خود، جنبش آزادیخواهی
کردها را منحرف کردهاند. کتاب بر ضرورت اتحاد کردها با نیروهای مترقی و آزادیخواهِ
ایران تأکید دارد تا در مسیر عدالت اجتماعی، برابری و رنسانس فرهنگی گام بردارند.
چکیده
کتاب
«تاریخچه نوروز ملی، جامه و جامانه در کردستان» به بررسی روند شکلگیری و گسترش
نوروز ملی در کردستان میپردازد.
تا سال 1948، بین کردها و سایر ملل ایرانی در
نحوه برگزاری جشن نوروز تفاوت معناداری وجود نداشت و مراسم مشترک شامل روشن کردن
آتش، پختوپز، دیدار اقوام، دادن هدیه بزرگسالان به کودکان، رنگآمیزی تخممرغ و
کاشت سبزه بود.
اما در سال 1948، پیره میرد، شاعر و روزنامهنگار
سلیمانیه، نوروز ملی کردستان را از این جشن مشترک آفرید. از آن زمان تا سال 2024،
جریان راست سنتی کوردایَتی نقش چندانی در گسترش این جشن نداشته و نوروز ملی حاصل
77 سال تلاش جریان چپ و نوگرای کردستان در سه مرحله است: 1) پیره میرد در سلیمانیه
(1948)، 2) شمال کردستان (1982 تاکنون)، و 3) روستای سیسِر سردشت (2008
تاکنون).
روستای
سیسِر سردشت از سال 2008 بهعنوان پیشاهنگ نوروز ملی در شرق کردستان، با برگزاری این
جشن، نقشی کلیدی در بازتاب هویت ملی کردها ایفا کرده و آن را به نمادی از مقاومت و
فرهنگ تبدیل کرده است.
این
اثر همچنین به نقد خاندان بارزانی و جریان راست سنتی کوردایَتی میپردازد که از
سال 1991 با حمایت کشورهای منطقه، بهویژه ترکیه، جنبش آزادیخواهی کردها را منحرف
کردهاند. استراتژی این جریان، که به همزیستی گرگها و کلاغها تشبیه شده، بر
منافع متقابل با قدرتهای منطقهای استوار است و مانع تحقق عدالت و برابری شده
است. در مقابل، کتاب بر اتحاد کردها با نیروهای مترقی برای دستیابی به اهداف بزرگ
انسانی تأکید دارد و نوروز را بستری برای نوزایی و رنسانس فرهنگی کردستان معرفی میکند.
از
نوروز بینالملل بهسوی آفرینش نوروز ملی کردستان
"نوروز"
از هزاران سال پیش جشنِ مشترکِ عمومِ مللِ ایرانی از آسیای میانه و تاجیکستان تا
آنسوی رود فرات بوده است.
تا سال
1948 بین کُردها و سایر ملل ایرانی در نحوه برگزاری جشن نوروز تفاوت معناداری وجود
نداشت. مراسم مشترک این ملل عبارت بودند از روشن کردن آتش، پختوپز، دیدارِ اقوام،
دادن هدیه بزرگسالان به کودکان، رنگآمیزی تخممرغ، کاشت سبزه.
استخراج و آفرینشِ نوروز ملی کردستان از نوروز
مشترکِ ملل، ابتکارِ "پیره میرد" شاعر
و روزنامهنگار سلیمانیه در سال 1948 میلادی است. از آن زمان تا سال 2024 جریانِ
راستِ سنتیِ کوردایَتی نقشِ چندانی در گسترش و همگانی شدن نوروز ملی کردستان
نداشته است.
بنا بر
شواهد، اسنادِ تاریخی، ادبیات، اشعار و عکسهای سده اخیر جشنواره نوروز ملی
کردستان حاصلِ 77 سال نوآوری و زحمات مستمرِ جریانِ چپ و نوگرای کردستان است. این
امر طی سه مرحله زیر ابداع، تحکیم و گسترش یافت:
1- "پیره میرد" در سلیمانیه عراق
(1948)
2- شمال کردستان
(کردستان ترکیه 1982 تاکنون)
3- روستایِ
سیسِر سردشت (از 2008 تاکنون)
پیشینه
نوروز بینالملل
"نیاز
مادر اختراع است" به دنبالِ ابداع کشاورزی و اهلی کردن حیوانات زندگی
یکجانشینی شروع شد. این نوع زندگی نیازمند ستارهشناسی و تقویمی طبیعی بود. در
چنین تقویمی مهمترین روز سال اعتدالین بهاری (نوروز) بود. زیرا این زمان نقطه
عطفی در زندگی جوامع انسانی بود. در این دوره طولانی مردمان بینالنهرین، زاگرس،
ایران و آسیای میانه همواره نوروز را بهعنوان نماد زایش، تجدید حیات طبیعت و
زندگی، آغاز سال نو و آغاز بهار با برگزاری جشن و شادی گرامی داشتهاند.
یافتههای
باستانشناسی حاکی از این هستند که زندگی مبتنی بر دامپروری و کشاورزی از 12000
سال قبل در زاگرس و هلال حاصلخیز شروعشده است.[1]
کهنترین سند از برگزاری جشن نوروز تاریخی مربوط به سومریان در شهر اوروک است که
قدمتی بالغبر 5000 سال دارد.[2]
پس از اسناد سومری میتوان در کتیبههای بازمانده بابلی[3]
و آشوری[4]
پیشینه نوروز را دنبال کرد.
نرمافزارهای
دنیای باستان
آئینهای
میتراییسم، زرتشتی و مسیحیت[5]
نرمافزارهای باستانی هستند که بر مبنای چرخه زندگی ناشی از گردش خورشید و فصولِ
سال ابداع، تکوین و تکاملیافتهاند.
این نرمافزارها با استفاده از کلیدواژهها و
نمادهایی همچون یلدا،[6]
جشن سده، عید فصح[7](عید
پاک- عید رستاخیز عیسی) سوگ سیاوش، چهارشنبهسوری،[8]
نوروز، سیزدهبدر و ...تقویمی زنده، طبیعی و دقیق به جوامع انسانی عرضه کردند.[9]
درنتیجه زندگی اجتماعی انسانها را قرین نظم و هارمونی کردهاند.
با
اندکی تفاوت، همزمانی عید پاک (رستاخیزِ مسیح) با نوروز، چهارشنبهسوری، سیاوشان
و سیزدهبدر تصادفی نیست.[10]
همچنین همزمانی شب یلدا (تولد میترا) با تولد مسیح و شباهت آوایی میترا (Mithra) و مسیح (Messiah) اتفاقی نیست. بیشتر اسطوره شناسان نامِ
مسیح را تغییر شکل یافتهٔ میترا Mithra)) میدانند.[11]
در
هزاره اول قبل از میلاد نمادهای میتراییسم ازجمله یلدا، سیاوشان و نوروز (عید پاک)
به اروپا راه یافتند. بعدها این نمادها با کیش مسیحیت و اسطورههای بومی درآمیختند
و با واژگانی تغییر شکل یافته در قالب مسیحیت به حیات خود ادامه دادند.[12]
زندگی مبتنی بر دامداری و کشاورزی نیازمند نرمافزارهای فوق بوده است. به همین
دلیل این اسطورهها طی هزاران سال به حیات قدرتمند خود ادامه دادهاند.
محرابِ
عربی از مهرابه میتراییسم اخذ شده است.[13]
ادبیات عرفانی ایران مملو از نمادهای میتراییسم است. مثل شعر مشهور "پرستش به
مستی است در کیش مهر" از آقای طباطبایی.[14]
یکی از
مناسک میتراییسم به این صورت بود که هنگام طلوع خورشید رو به مشرق زمین نیایش میکردند.
میترائیها مردگان خویش را رو به شرق دفن میکردند. زیرا خورشید گرم شدن و احیای
حیات را بشارت میدهد و درنتیجه قبله آنان مشرق بود.[15]
نمادها و نیایشهای میتراییسم هنوز هم در میان ایزدیها، کاکه ایها، هورامیها و یارسانیها
دیده میشوند.
رابطه
نوروز و اسطوره سیاوش
پیشینه
نوروز در اسطوره سیاوش بهوضوح دیده میشود. اسطوره سیاوش چرخه مرگ و رستاخیز
طبیعت را منعکس میکند. مرگِ سیاوش نماد مرگِ طبیعت در زمستان است. چهارشنبهسوری،
نوروز و سیزدهبدر نمادهای سپری شدن زمستانِ سرد و سخت و احیای طبیعت و زندگی است.[16]
بعد از
ظهور اسلام اسطوره سیاوش با تراژدی امام سوم شیعیان و سرور شهیدان شیعه، علوی،
یارسانی، زیدی، تصوف و حتی اهل سنت آمیخته شد.[17]
اسطوره سیاوش+حسین همواره الهامبخش قیامهای ضد قدرت و ستمگری در جهان اسلام بوده
است. تمامی قیامهایی که علیه بنیامیه، بنیعباس، امپراتوری عثمانی و ... شکلگرفتهاند،
مدیون این اسطوره هستند. حتی در میان اهل سنت نام حسین بهتنهایی بیش از نام سه
خلیفه ابوبکر، عمر و عثمان رایج است. این نشانه تداوم حیاتِ اسطورههای باستانی در
فرم دین است.
البته
این اسطوره نیز همچون مسیحیت در طول تاریخ دچار تحریف گشته و از طرف فرصتطلبان و
ستمکاران جهت تحمیق و تقلید کورکورانه تودهها بکار گرفته شد. بهعبارتیدیگر میتوان
گفت این ایدئولوژیها متعلق به فرودستان بوده که از طرف طبقه فرادست مصادره شدند.
پیشینه
نوروز از دیدگاه استاد هیمن
استاد
هیمن شاعر و اندیشمند کُرد منشأِ جشنِ نوروز را به دوره زندگی شبانی کُردها و سایر
اقوام ایرانی نسبت میدهد.
چکیده
دیدگاه استاد هیمن در خصوص پیشینه نوروز چنین است:
«جشن
مهرگان در 16 مهر برگزار میشد و از این روز به بعد قوچ را وارد گله گوسفندان میکردند.
تا پایان مهرماه پروسه آبستنی گوسفندان به اتمام میرسید.
در روز
دهم بهمن جشن سده برگزار میشد. در این تاریخ صد روز از آبستنی گوسفندان گذشته
بود. (از اول آبان تا دهم بهمن صد روز است)
این
روز که مصادف با پایان چله بزرگ بود، از شدت سرما و یخبندان کاسته میشد و سقطجنین
گوسفندان به حداقل میرسید. [نام دیگر جشن سده در کردستان "بیلندانه"
است که تا سالهای اخیر در بعضی از روستاهای کردستان برگزار میشد]
دوره
بارداری گوسفندان پنج ماه است. (ماههای آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند) بنابراین
گوسفندان تا آخر اسفند فارغ شده و برهها به دنیا میآمدند. شادی ناشی از این زایش
و افزایش گوسفندان منجر به پیدایش عید نوروز شده است. بعد از گذشت سیزده روز میتوانستند
برهها را به بیرون از خانه ببرند. منشأ جشن سیزدهبدر نیز همین مناسبت است.»[18]
نوروز
در شعرِ شاعرانِ کُردِستان
در
شعرِ شاعرانِ کُردِ قبل از "پیره
میرد" (1867-1950) نوروز بهعنوان یک مناسبت ملی خاصِ
کُردستان دیده نمیشود. شاعرانِ کُرد پیش از سال 1948 همچون سایر شعرای ایرانی در
اشعار خود نوروز را با واژههای ذیل توصیف میکردند: غنچه، گل، بلبل، یار، گلنار،
دلدار، دلبر، نگار، نوبهار، عاشقان، دلافگار، دلافروز، زلف، رخسار و قامت یار.[19]
شهر "سلیمانیه" زادگاهِ نوروز ملی کردستان
ملت
کُرد پس از جنگ جهانی اول، برخلاف بیشتر ملل جهان از ایجاد دولت-ملت کُردی محروم
ماند. روشنفکران کُرد نگران استحاله ملت خود بودند. راهحل را در ایجاد و تقویت
هویت ملی یافتند. یکی از این روشنفکران "پیرە مێرد" از سلیمانیه عراق بود که بانی بزرگترین اختراع
ملی کردستان گردید.
"پیره
میرد" در روزنامههای ژین و ژیان با معرفی زبان،
ادبیات، هنر، فرهنگ، فولکلور، پند پیشینیان، آدابورسوم و مبارزه ملی خود را بهپیش
میبرد. اما میبیند که فقط بخش کوچکی از جامعه کردی نوشتههای او را میخوانند.
درواقع هویتیابی و رشد اندیشه ملی نیازمند ابزارها، امکانات، هماهنگی و هارمونی
تودهای است. پیره میرد در اندیشه یافتن پروژه گستردهتری بود بهگونهای همه
اقشار کُردستان بتوانند در آن شرکت کنند.
چند
روز قبل از نوروز 1948، استاد ابراهیم احمد؛ نویسنده و فعال سیاسی سلیمانیه؛ از
صالح دیلانِ هنرمند درخواست کرد که به حضور "پیره
میرد" برود و از او بخواهد که برای نوروز شعری
بسراید. درخواست "ابراهیم احمد" الهامبخش"پیره
میرد" میشود تا پروژه موردنظر خود را ابداع کند.[20]
"پیره میرد" مانند
ارشمیدس یونانی میگوید: «یافتم، یافتم، نوروز"[21]
همان روز تصمیم گرفت که پروژه بزرگ ملی خود را در بستر نوروز بنیانگذاری کند.
نوروز
میدانی است چنان وسیع که همه اقشار مردم کُرد با هر گروه سنی، طبقاتی، جنسی،
عقیدتی، مذهبی، خانوادگی و عشیرهای، لهجه، روستایی و شهری و ... میتوانستند در
آن گردآمده و در جهت تقویت هویت ملی خویش مبارزه کنند.
"پیره میرد" در
اولین قدم سرود نوروز ملی کرُدستان را با مهارتی بینظیر به رشته نظم درآورد. سرود
را به قادر دیلان داد تا برایش آواز بسازد. تا صالح دیلان بتواند در اولین نوروز
پیش رو بتواند آن را در حضور جمعیت بزرگی از سلیمانیه بخواند. در گام دوم، در 21
مارس 1948، جمعیت زیادی را به تپه "مامه یاره"
سلیمانیه دعوت کرد. از روز قبل اسباب پذیرایی مهمانان (غذا و چایی و ...) را با
هزینه خویش فراهم کرده بود. به سفارش "پیره
میرد" آتش بزرگی در وسط میدان افروخته گردید. [22]
صالح دیلانِ هنرمند برای اولین بار در تاریخ کردستان
سرود نوروز را اجرا کرد. هزاران تن از مردم سلیمانیه در اطراف آتش با رقص مختلط کُردی
مراسم را سرشار از شورونشاط کردند.
"پیره
میرد" با برگزاری این مراسم بزرگ روحی کُردانه به نوروز
بخشید و از آن نوروز ملی کُردستان استخراج کرد. بدینصورت نوروز ملی کُردستان
متولد شد. (21 مارس 1948)
دو سال بعد از ابداع نوروز ملی کردستان (1950) "پیره
میرد" درگذشت. مردم سلیمانیه تا بیست سال بعد از "پیره
میرد" این عید را بهتنهایی جشن میگرفتند. این مراسم
بعدها به شهرهای قلادزه، حلبچه، کویه و اربیل سرایت کرد.
در
نیمه دوم قرن بیستم حسن زیرک و ناصر رزازی با صدای باشکوه خود روحی تازه به نوروز
ملی و سرود معروف "پیره میرد" دمیدند. تا دهه هشتاد قرن بیستم، نوروز "پیره
میرد" از جغرافیای کردستان عراق فراتر نرفته بود.
"پیره میرد" در
سال 1948 نوروز ملی کردستان را ابداع کرد. درنتیجه وی مخترع نوروز ملی کردستان
است. (Inventor) *** انقلابیون کردستان ترکیه در دهه 1980
اختراعِ "پیره میرد" را
کشف و در مسیر تکامل و توسعه قرار دادند. (discoverer and developer of the invention)
کردستان
ترکیه (شمال کردستان) گاهواره نوروز ملی کردستان
در دهه 1980، پروژه آتاتورک در جهتِ استحاله و
اضمحلالِ کُردها به مراحل پایانی خود رسیده بود. حتی مدتها پیشتر روزنامهِ ملیتِ
ترکیه با زبانِ گزندهِ کاریکاتور مرگِ کردستان را اعلام کرده بود. هنرمندِ
نژادپرستِ ترکیه گوری را با پشت زمینه کوه آرارات ترسیم کرده و در شرح آن نوشته
بود: «کردستان خیالی اینجا مدفون است».
یک سال
پس از برگزاری اولین نوروزِ ملی سلیمانیه، کودکی در کردستانِ تحتِ سلطه ترکیه
متولد شد که پروژه ناتمامِ "پیره میرد" را به
سرانجام رساند. (1949)
این
کودک مسیر تاریخ را تغییر داد و خیالِ ترکیه برای استحاله کُردها را به گورستانِ
تاریخ سپرد. سیستمی را بنیان نهاد؛ که برخلاف احزاب راستِ سنتیِ کوردایَتی؛ مبارزه
خود را به درگیری مسلحانه محدود نکرد.
وی
متدها و رویکردهای جدید مبارزاتی ابداع کرد. در زمینههای تعلیم و تربیت، فلسفه،
تاریخ، اساطیر، فرهنگ، هنر، موسیقی و حتی ایجاد زبان سورمانجی (ترکیبی از سورانی و
کردی) میادین جدید مبارزاتی را به روی کُردها گشود.
او در
ادامه راهبردِ مبارزاتِ همهجانبه؛ که عرصههای مختلفی را دربر میگرفت؛ نوروز ملی
"پیره میرد" را
کشف کرد. با تفسیر و خوانشی دوباره آن را جانی تازه بخشید که منجر به اختراع مجدد
نوروز ملی کردستان شد.
روند همگانی شدنِ نوروزِ پیره میرد در چهار بخشِ
کردستان
درنتیجه کودتا و حاکمیت ژنرال کنعان اورن
(1980-1989) بیش از 600000 تن در ترکیه زندانی شدند. هزاران زندانی اعدام و یا
مفقودالاثر شدند. هزاران نفر دیگر زیر شکنجه کشته شدند. در این دوره میدانی برای
مبارزه مدنی باقی نمانده بود.
در 21 مارس 1982 مظلوم دوغان یکی از بنیانگذاران
حزب کارگران کردستان، با روشن کردن سه چوبکبریت در زندانِ کلانشهر
"آمِد" کردستانِ ترکیه نوروز را جشن گرفت.
مظلوم با زغال چوبکبریتها روی دیوار زندان
نوشت: «مقاومت زندگی است، تسلیم شدن مرگ است» وی سپس با کمربند خود را حلقآویز
کرد و به شهادت رسید.
پس از مظلوم، چهار همرزم دیگر او (فرهات
کورتای، اشرف آنیک، محمود زنگین و نجیم اونَر در شب 28 اردیبهشت 1361 به سبکِ رقص
کُردی دست در دست هم چندین دور رقصیدند و در همان حال تنِ خویش را آتش زده و فریاد
زدند: «مقاومت زندگی است، تسلیم شدن مرگ است». بدین گونه هر چهار نفر بدن خود را
به مشعل نوروز تبدیل کردند. در سالهای بعد، علیرغم فشار و سرکوبهای وحشیانه
دیکتاتوری ترکیه، مراسم نوروز ملی کردستان در زندانها و شهرهای کردستان ترکیه به
شکل انفرادی یا گروههای کوچک برگزار میشد.
نوروز
بستری برای رنسانسِ کردستان
در دهه 1990، تعداد شرکتکنندگان نوروز ملی
کردستان ترکیه افزایش تصاعدی داشت. در دهه 2000 اجرای مراسم میلیونی نوروز
دیاربکر، استانبول و سایر مراکز جمعیتی کردنشین ترکیه به امر واقع تبدیل شد، که
تاکنون ادامه دارد. بدین ترتیب در شمال کردستان، نوروز به نمادِ مقاومت و دوباره
زیستن (Renaissance) تبدیل
شد.
در
اواخر قرن بیستم، نوروز ملی کردستان از طریق ترکیه به غرب کردستان سرایت کرد. حزب
اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه در سال 2012 کنترل مناطق عموماً کردنشین سوریه را
به دست گرفت. از آن زمان تاکنون مراسم نوروز ملی کردستان بهعنوان مهمترین جشن
ملی با حضور میلیونی و شکوه فراوان برگزار میشود.
سیسِر
پیشاهنگِ نوروزِ ملیِ شرقِ کردستان
سیسِر
روستایی است باستانی که در 15 کیلومتری ربط و 25 کیلومتری سردشتِ آذربایجانِ غربی واقع
شده است.
سیسِر به
علت برخورداری از مراتع و چراگاههای وسیع، دسترسی همزمان به جنگل و کوهستان از
موقعیت ممتازی برای دامداری برخوردار بوده است. به همین دلیل ساکنان آن از در این
شغل موفقتر از سایر روستاهای سردشت بودند.
تا
اوایل دهه 1980 دامداری پردرآمدترین شغل این منطقه بود. در زمانهای گذشته فقط روستاهای
ثروتمند میتوانستند میزبانی طلاب مدارس علوم دینی را تقبل کنند. مردم سیسِر به
دلیل موقعیت مناسب دامداری و مازادِ درآمد تا اوایل دهه 1960 میزبان فعالترین
مدرسه علوم دینی منطقه سردشت بودهاند.
در این
مدرسه اساتید مشهوری چون "ملا سید حسین حسینی" و "ملا ابراهیم
اسماعیلزاده" و "ملا رحمان رحمانی" تدریس میکردند. دهها شخصیت و
ملای مترقی از این مدرسه فارغالتحصیل شدهاند که نقش مهمی در غنیسازی زبان،
ادبیات و فرهنگ کردی ایفا کردهاند.
بزرگان
و نامآورانی همچون ملا کریم فدایی معروف به فردوسی کورد، شیخ عزالدین و شیخ جلال
حسینی، ملا خضر عباسی، ملا عبدالله حسنزاده ازجمله دانشآموختگان این مدرسه
هستند.
در دهه
1340 ه.شمسی (1960 میلادی) روحانی و مدرس علوم دینی روستا به نام "ملا
ابراهیم اسماعیلزاده" بهدرستی دوره گذار جامعه سنتی و فئودالی به مدرنیسم
را درک کرده بود. در سال 1342 به همت این ملای روشنفکر و شخصیت پرنفوذ روستا
"ملال موسی زاده"آموزشوپرورش نوین در این روستا بنیانگذاری شد.
کاک
ملال موسی زاده
برای آشنایی با چگونگی شکلگیری آموزشوپرورش
نوینِ سیسِر، شناختِ شخصیتِ محبوبِ روستا "ملال
موسی زاده" از اهمیت ویژهای برخوردار است. کاک ملال از
دوستان اسماعیل شریفزاده، سلیمان معینی و سایر فعالین چپگرای کردستان بود. وی در
سال 1343 پس از یک سال تلاش توانست از آموزشوپرورش سردشت یک تختهسیاه برای مدرسه
بگیرد. در آن زمان اتومبیل کمیاب بود. کاک ملال یک استر برای سواری و حمل بار در
اختیار داشت. اما به علت دلسوزی حاضر نشد تختهسیاه را بر روی استر بار کند. زیرا
نگران بود که خراش بردارد. درنتیجه تختهسیاه را بر دوش خود نهاد و مسافت 25
کیلومتری سردشت- سیسِر را پیاده طی کرد.
کاک
ملال در سال 1347 به دلیل فعالیتهای سیاسی دستگیر و دو سال از عمر پر بارش را در
زندان گذارند. وی در این دو سال افزون بر یادگیری خواندن و نوشتن به معنای واقعی
کلمه باسواد شد. ویل دورانت مورخ سرشناس تاریخ تمدن در تعریف سواد گفتهاند: «سواد
عبارت است از مهارت در کسبِ دانش و بینش علمی»[23]
کاک ملال نهتنها در زندگی خود تغییر ایجاد کرد، بلکه توانست صدها تن از بچههای
مردم را در مسیر رشد و شکوفایی قرار داده و منشأ یک انقلاب فرهنگی پویا و مستمر
گردید. کاک ملال تا سال 1351 که از دنیا رفت لحظهای از تشویق تحصیل بچههای مردم
غافل نشد.
اولین
آموزگار
در سال
1342 جوانی از مهاباد به نام "میرزا رحیم معینی شلماشی" با مدرک تحصیلی
دیپلم با سِمَتِ آموزگار در آموزشوپرورش استخدام و به سردشت اعزام گردید.
"میرزا
محمد" پدرِ این معلم، سابقاً ساکنِ روستای سیسِر
بوده که به مهاباد مهاجرت کرده بود. میرزا رحیم با این پسزمینه خانوادگی از آموزشوپرورش
سردشت تقاضا کرد در این روستا تدریس کند؛ که مورد موافقت قرار گرفت. وقتی میرزا رحیم
وارد روستای سیسیر شد به سفارش پدرش مهمان خانواده میرزا اسماعیل اسماعیلی و حاج محمد
اسماعیلزاده شد.
مدرسهای
پُربار در آلونکی محقر
میرزا
اسماعیل و حاج محمد؛ همان شب؛ جمعی از ریشسفیدان و معمرین روستا را دعوت کردند و درباره
مدرسه وارد بحث و گفتگو شدند. تا آن موقع روستا فاقد ساختمان مدرسه بود. ساخت مدرسه
هم زمین لازم داشت و هم وقت کافی، که در آن موقع از سال امکانپذیر نبود. لذا همهٔ حاضران
اعلام آمادگی کردند که در صورت مناسب بودنِ خانههای خودشان، آن را در اختیار مدرسه
قرار دهند. آن زمان نهتنها روستا برق نداشت حتی چراغتوری و زنبوری هم کمیاب بود.
مردم از چراغنفتی فتیلهای و فانوس استفاده میکردند. در آنوقتِ شب تشخیص مکانِ مناسبِ
مدرسه امکانپذیر نبود. این امر را به فردای آن شب موکول کردند. خانههای آن زمان
از سنگ، گِل و چوب جنگلی ساختهشده و فاقد اتاق و فضای مناسب بودند.
فردا
صبح هنگام بازدید از خانهها هیچ خانهای مناسب تشخیص داده نشد. پیشنماز و مدرس علوم
دینی روستا پیشنهاد کرد تا مدرسه علوم دینی (حجره) را هم ببینید؛ تا در صورت مناسب
بودن؛ در اختیار مدرسه قرار دهند. اما دیدند که حجره هم کوچکتر از آن بود که
گنجایش تعداد زیادی دانشآموز را داشته باشد.
درنهایت
ایوان مسجد؛ که مساحت نسبتاً مناسبی داشت، را انتخاب کردند. سقف ایوان با ساختمان
مسجد مشترک بود و دو طرفِ آن نیز دیوارِ مسجد بود. در دو طرف دیگر دیواری با چوب و
پرچین ایجاد کرده و آن را از درون و بیرون کاهگِل مالیدند. یک درب و یک پنجره در
دیوارِ آلونک نصب کردند.
این
اقدامات با همکاری تمامی مردم روستا در کمترین زمان ممکن انجام گرفت. قرار شد که
آموزگار (میرزا رحیم) به شهر برود و لوازم ضروری مدرسه را از آموزشوپرورش تهیه کند.
اما آموزشوپرورش سردشت از ارائه هر نوع خدمات و لوازمی از قبیل میز، صندلی، تختهسیاه،
و حتی کتاب به این مدرسه خودداری کرد.
تنها نجار
روستا به نام محمدشریف پوراحمد (صوفی احمد) در کف مدرسه (آلونک) چندین پایه چوبی
مستقر و تختههای چوبی روی آنها نصب کرد. تا بجای نیمکت مورداستفاده قرار گیرند.
دانش آموزان به فراخور وضع مالی خانوادگی یک گونی، تکه گلیم و یا حلبی خالی بیست
لیتری نفت را همراه خود به مدرسه آورده و بجای صندلی مورداستفاده قرار میدادند.
آموزگارِ
جوان (رحیم معینی شلماشی) از یک دست کتاب اول ابتدایی شخصی خودش جهت تدریس 30 دانشآموز
استفاده کرده و بخشی از حقوق ناچیزِ خود را صرف خرید دفتر و قلم برای دانش آموزان
میکرد. وی در آن سال با شور و شوق بینظیری مأموریت انسانی خویش را به انجام
رسانید.
آموزشوپرورش
سردشت در سال تحصیلی بعدی (1343-44) با ادامه تدریس او در این روستا موافقت نکرد.
اما آموزگارِ جوان با همکاری ملا ابراهیم اسماعیلزاده، کاک ملال موسی زاده و سایر
بزرگانِ روستا طی نُه ماه توانسته بود بنیادِ دانشِ نوین را چنان پیریزی کند که
همچون شاهنامه فردوسی از باد و باران نیابد گزند.[24]
ملا
ابراهیم مورد هجمه تعدادی از جاهلان منطقه قرار گرفت که پسرش را فرستاده مدرسه تا
درس شیطان بخواند. اما وی بیان داشت که پیامبر فرموده: "اُطْلُبُوا الْعِلْمَ
وَ لَوْ بِالصِّین" (دانش بجویید هرچند در چین باشد). وی با این روش توانست
افکارِ عمومی را حتی در روستاهای دیگر نیز به نفع آموزشوپرورش جدید تغییر دهد.
دومین
آموزگار سیسِر "میرزا عبدالله حکیم زاده" بود. ملا ابراهیم اسماعیلزاده
در آن سال جهت رفاه حال معلمِ جدید، طلابِ علوم دینی را پذیرش نکرد و حجرهِ طلاب
را در اختیارِ معلم گذاشت تا همراه خانوادهاش در آن سکونت گزیند.
در همان سال حسین آقای خضری زمینی را به مدرسه
اهدا کرد. مردم روستا مثلِ خانههای خودشان با مصالح بومی (سنگ، گِل و چوب جنگلی)
دو اتاق و یک دالان بر روی آن احداث کردند. تا معلم در یک اتاق سکونت گزیند و اتاق
دیگر به تدریس اختصاص داده شود.
در سالهای
بعد آموزگارانی تحت عنوانِ "آموزگار سپاهی " به نامهای احمدعلی امامی
اهل اردکان یزد، آقایان دستوری و فلاحی از سنقر کلیایی به این روستا اعزام شدند.
سرانجام
در سال 1350 یکی از 2500 مدرسه شاهنشاهی در این روستا احداث گردید. سیسِر در دهه
1350 از میان 300 روستای سردشت در صدر تحصیلات نوین قرار گرفت. اولین دانشآموز
روستایی سردشت که به دانشگاه راه یافت نیز از این همین روستا بود.
در میانه
دهه 1350 فرهنگ کتاب و کتابخوانی رونق گرفت. بهگونهای که دهها تن از نسل اولِ
سواد آموختههای این روستا خواننده کتابهای صمد بهرنگی، ترجمههای محمد قاضی و ابراهیم
یونسی بودند. (ماهی سیاه کوچولو، خرمگس، نان و شراب، سپید دندان، مادر، چگونه
فولاد آبدیده شد و...)
تعداد
دانشآموختگان سیسِر؛ که تا سال 1357 با سِمَتِ آموزگاری استخدام شده بودند؛ به
هفده تن رسید. همزمان تعدادی دیگر از آنها به تحصیل در دانشسرا و دانشگاه اشتغال
داشتند.
نوگرایی
و روشنفکری در قالبِ جهانبینی چپ از طریق همین دانشآموختگان در این روستا ریشه
دوانید. ورود مفاهیمی جدید مثلِ آزادی، عدالت اجتماعی و برابری جنسیتی"
ادبیات و فرهنگِ زاگرسیِ روستا را بارورتر ساخت. این پیشتازی بر سیسِر گران تمام
شد و بیشتر معلمانِ نسلِ اول اخراج شدند. حتی نسل دوم آنها؛ علیرغم موفقیت در
آزمونهای علمی؛ در مرحله گزینش از استخدام آموزشوپرورش محروم شدند.
در
اواخر قرن بیستم تکنولوژیهای جدید ازجمله تلویزیون ماهوارهای و شبکه اینترنت
انقلابی بزرگ را در فضای رسانهای جهان استارت زدند. در سال 1995 اولین تلویزیون
ماهوارهای کُردی به نام مِد تی وی (MED TV)[25]
شروع به پخش برنامههای خود کرد. این تلویزیون نقش بزرگی در خودباوریِ ملی کُردها
ایفا کرد.
یکی از
بسترهای تبلیغاتی این تلویزیون پخشِ گسترده برنامههای نوروزِ ملیِ کردستان بود. مردمِ
سیسِر به دلیلِ دانش و بینشِ علمی و پیشینهِ فعالیتهای روشنفکری خیلی زود پیام و
محتوای "نوروزِ ملیِ کردستان" را دریافتند.
این
مردم در سال 1387(2008) با الهام از تجمعات گسترده نوروز در کردستان ترکیه برای
اولین بار جشنِ "نوروزِ ملیِ کردستان" را به سبکِ کُردهای ترکیه برگزار
کردند. مهمانانی که از سردشت، ربط و روستاهای همجوار آمده بودند، مورد پذیرایی
گرمی قرار گرفتند.
آنها با استفاده از تیپ موسیقی، خواندنِ سرودِ
نوروزِ پیره میرد، رقصِ سنتی و مختلطِ کردی شکوهِ خاصی به این مراسم بخشیدند. مردم
سیسِر در سالهای بعد این جشن را با حضور میهمانان بیشتری از سردشت، مهاباد، استان
کردستان و حتی تکاب، قزوین و اردبیل برگزار کردند.
نوروزِ سیسِر در گذرگاهِ زمان
در سال
1389(2010) نوروز سیسِر به شهرک ربط واقع در 15 کیلومتری این روستا سرایت کرد.
موقعیتِ مناسبِ جغرافیاییِ آن موجب افزایش شمارِ جمعیت شرکتکننده شد. بهگونهای
که شمار شرکتکنندگان نوروزِ ربط در سال ۱۳۹۰ ه. ش (2011) حدودِ 60000 نفر برآورد
شده است. از سال ۱۳۹۱ (2012) به دلایل امنیتی برگزاری این مراسم در ربط ممنوع
اعلام شد.[26]
اما
مردمِ سیسِر باوجود ممنوعیت و موانع بسیار، بدونِ وقفه تا زمان نگارش این سطور
(2025) هرسال باشکوهتر از گذشته جشنواره نوروزِ ملی کُردستان را برگزار کردهاند.
طی این سالها مراسم نوروزِ سیسِر از طُرُقِ سی دی، اینترنت و شبکههای مختلف
ماهوارهای به صورتی بسیار گسترده پخش شده است.
در
خلالِ سالهای 2012 تا 2023؛ جشنواره نوروز ملی سیسِر به تعدادی از روستاهای شرقِ
کردستان ازجمله سردشت (نستان، دیوالان و بیوران) مریوان، سنندج و کامیاران سرایت
کرد.
نهالِ نوروزِ سیسِر پس از شانزده زمستان به ثمر رسید
سیسِر
که جشنوارهِ نوروزِ ملی را از کردستانِ ترکیه الهام گرفته بود؛ درنهایت الهامبخش
سراسرِ کردستانِ ایران گردید. نهالِ کوچکِ نوروزِ سیسِر؛ پس از 16 زمستان؛ در نوروز
2024 به ثمر نشست. حدود یک ماه شوری همچون انقلاب «زن، زندگی و آزادی» بهار
کردستان را سرشار از شادی و نشاط کرد.
در این بهارِ متفاوت جشنوارهِ نوروز آراسته به
شعر و شور و شادی؛ با جوشوخروشی وصفناپذیر از ماکو تا ایلام در گشتوگذار بود.
دهها شهر و هزاران روستا دست در دست هم با رقصِ مختلطِ کُردی؛ بهمانند بهارِ
طبیعت دوباره زیستن را تجربه کردند. اما...
از
راست: نوروز ۲۰۲۴ روستای چشمیر سنندج- نوروز 2024 ماکو
جریانِ راستِ سنتیِ کُردستانِ ایران در کارزارِ
مصادره نوروزِ ملی
این
بار نیز اژدهای کمودویِ "راستِ سنتیِ کردستان" همچون تجربهِ انقلاب «زن،
زندگی، آزادی» چُرتش پاره و معرکهگیر میدان شد. شروع کرد به خوشهچینی، بیمحتوا
کردن و تخریبِ باغِ نوروزِ ملی کردستان. نیروهای راست سنتی کردستانِ دو نوروز
(1979 و 1980) بر چندین شهر و صدها روستای کردستان ایران حاکمیت داشتند. با جستوجو
در آرشیو این دو سال، بیش از سی سال کمپ نشینی، چهلوچهار سال برنامههای رادیویی
و صدها مجله و نشریهِ این احزاب واقعیتی به شرح ذیل آشکار میشود:
مجموع حجمِ
تبلیغات این جریان بر محورِ نوروز ملی کردستان طی نیم سدهِ اخیر؛ بسیار کمتر از
حجمِ هیاهو و رجزخوانیهای آنها طی یک ماه نوروز 2024 در همین خصوص بوده است.
جریانِ
راستِ سنتیِ کردستانِ ایران مراسم سرتاسری"نوروز ملی کردستان" را به
دیده خوان یغما نگریسته و همچون ماجرای جنبشِ "زن زندگی آزادی" برای
مصادره و تصاحب آن به توزیع وسیع نمادهای مافیایِ کوردایَتی کردستانِ عراق ازجمله
جامانه[28]
و پرچمِ جعلی کردستانِ عراق و تبلیغ لباس مردانه خاکی رنگ، معرکهگیر میدان شد.
کسی که
با الفبای سیاست آشنا باشد، بهآسانی میتواند از این نمادها رمزگشایی کند و
دریابد که؛ این جریان با برافراشتنِ دستار و پرچمِ مافیای
ارتجاعی کردستان در شهرهای کردستانِ ایران؛ خوابی وحشتناک برای سواری بر مردم
کردستان ایران تدارک دیده است؛ که همانا کپی کردن سیستم چته گری، مردسالار، زنستیز،
ارتجاعی و عشیره گری کردستان عراق به کردستان ایران است.
"نوروز
خاکی پوشان" حجابی ناسازگار بر قامتِ
رنگینِ کردستان
جریانِ
راستِ سنّتی کُردایَتی در نوروز ۲۰۲۵ ضد ابتکار دیگری به کارنامه خویش افزود. این
جریان با تبلیغات وسیعِ جامه خاکی (نوروز خاکی پوشان) ضربه مهلکی بر پیکر نوروز
ملی کردستان فرود آورد.
نوروز جشنی است که رنگها در قلب هویت آن میتپند.
هرگونه تبلیغ پوشش یکدست و خنثی مانند لباسهای خاکی، نهتنها با فلسفه نوروز بهعنوان
نماد تغییر و شکوفایی در تضاد است، بلکه به کاهش شور، خلاقیت و پیوند عاطفی مردم
با این جشن میانجامد. [29]
خاکی پوش کردن جامعه با فلسفه نوروز بهعنوان
جشن نوزایی طبیعت و پویایی زندگی در تضادی آشتیناپذیر قرار دارد. نوروز بهعنوان
جشن بهار و تولد دوباره طبیعت، همواره با رنگهای زنده و نمادین مانند سبز (نماد
رشد)، قرمز (نماد زندگی)، زرد (نماد نور خورشید) و آبی (نماد آسمان) همراه
است.
رنگ خاکی معمولاً با مفاهیمی مانند خاک، پاییز و
کویر و بیابان مرتبط است، درحالیکه نوروز نماد جنبش، تولد دوباره و انفجار رنگها
در بهار است.
نوروز بر پایه مفاهیم نو شدن، امید و هماهنگی با
چرخه طبیعت استوار بوده و لباس نو و رنگین نماد رهایی از کهنگی و استقبال از زندگی
جدید است. درحالیکه رنگ خاکی تداعیگر تکرار و ایستایی است. در کردستان و زاگرسِ
رنگین جایگزینی رنگهای شاد با رنگ خاکی، حرکتی در جهت گسست از میراثفرهنگی است.
رنگهای شاد و پرانرژی در جشنها، تقویت روحیه
گروهی و اشتیاق به مشارکت را افزایش میدهند. در مقابل، رنگهای خنثی مانند خاکی همچون
عاملی در جهت کمرنگشدن احساس تعلق جمعی عمل میکنند. رنگهای تیره و خنثی تداعیگر
اندوه و سوگواری هستند. درحالیکه نوروز جشن پیروزی زندگی بر مرگ است.
نوروز نمادی از رهایی از کهنگی و استقبال از
زندگی نو. اما خاکی، این رنگِ خاموشِ پیوندخورده با پاییز، بیابانهای بیحیات و یونیفرمهای
نظامی، پارادوکسی تلخ را در دل بهار مینشاند.
نوروز، جشن پیروزی زندگی بر مرگ، نیازمند رنگهایی
است که این پیروزی را فریاد بزنند، نه آنکه آن را در پوششی خاموش به خاک
بسپارند. این پروژه، تنها تحریف تاریخ
کردستان نیست؛ خیانت به خرد جمعی مردمانی است که سدهها تنوع فرهنگی خود را در برابر
یکسانسازی امپراتوریها پاس داشتند. انگار میخواهند خورشید را در قفسی خاکی
زندانی کنند!
جریان راست سنتی کُردستان رنگ خاکی را بهعنوان
نماد پیشمرگ و هویت سازمانی تبلیغ میکنند. [30]
ناسازگاری این انتخاب با جغرافیای کُردستان نیز آشکار است. ارتشهای جهان در مناطق
جنگلی از رنگهای سبز، قهوهای
و سبز زیتونی
و در محیطهای شهری یا کوهستانی از رنگهای خاکستری، سفید، مشکی، آبی، تیره و نیلی
استفاده میکنند.
تبلیغ رنگِ خاکی (رنگِ
کویرها و بیابانهای بیگانه) در زاگرسِ سرسبز، نهتنها از منظر نظامی نامعقول
است که نشاندهنده بیگانگی این جریان با بومشناسی فرهنگی خویش است. رنگ خاکی در این
دیار رنگین، همچون وصله ناجوری است که نه استتار میآفریند، نه هویت. [31]
خاکیپوشی، آب به آسیاب همان نظامهای متمرکزی میریزد
که همواره کوشیدهاند رنگینکمان هویتهای محلی را به خاک یکسانِ ایدئولوژیهای تحمیلی
بدل کنند. نوروز را باید همچون آتشبازی رنگها پاس داشت، نه در قالب تکرار خاکستریِ
اندیشههای ایستا. خواننده عزیز نگران تاراج نوروز زیبای کردستان نباش. زیرا
که بهار، هرگز در جامه پاییزی نمیگنجد!
پانترکیسم
و راستِ
سُنَّتی کوردایَتی،
دو تیغه یک قیچی
در ایران، پانترکیسم با حمایتهای پنهان و آشکار جمهوری
آذربایجان و ترکیه، حول محور «حفاظت از هویت ترکها» بهعنوان یک ایدئولوژی قوممحور
شکل گرفته است. این جریان، همزیستی با هویتهای دیگر را برنمیتابد.
در مقابل، جریان راستِ سنتی کوردایَتی، که از آرمانهای
بزرگ انسانی مانند عدالت اجتماعی و برادری ملتها تهی است، رویای بازتولید نظام
ارتجاعی کردستان عراق را در کردستان ایران در سر میپروراند. این جریان با
بازنمایی روایتی رمانتیک از «ملت مظلوم» و «سرزمین ازدسترفته»، پاسخ خود را نه در
گفتمان دموکراتیک و همزیستی، بلکه در تقابل هویتی جستوجو میکند.
در سطح نظری و عملی، این دو گفتمان اگرچه خود را دشمن
یکدیگر جلوه میدهند، در واقع بهصورت ساختاری یکدیگر را تقویت و تغذیه میکنند.
هر دو جریان، نیروهای مستقل، دموکراسیخواه، باورمندانِ عدالت اجتماعی و حامی
همزیستی را به حاشیه میرانند.
این دوگانگی مکمل با دو نمونه زیر قابل تأیید است:
میتینگ مسلحانه حزب دموکرات کردستان ایران در شهرستان
نقده (31 فروردین 1358): این رویداد، که بیشتر
به مانور قدرت شباهت داشت، در منطقه ترکنشین نقده برگزار شد و واکنش تند
پانترکیسم را برانگیخت. نتیجه، جنگی خونین بود که شهروندان کرد و ترک را به
قربانیان خود تبدیل کرد؛ جنگی که زخمهایش هنوز التیام نیافته است.
مراسم نوروز 1404 در ارومیه: کردها با رقص و آواز مراسمی باشکوه برگزار کردند، اما
در پایان، گروهی از هواداران حزب دموکرات کردستان ایران با برافراشتن پرچمهای
مافیای ارتجاعی کردستان عراق و سردادن شعار «ارومیه کردستان است»، زمینهساز
اردوکشی خیابانی پانترکها شدند.
در ارومیه و دیگر مناطقِ دو
ملیتی کرد و آذری، دو جریان «پانترکیسم» و «کوردایَتی سنتی» همچون دو تیغه یک
قیچی همواره مکمل یکدیگر بوده، هستند و خواهند بود. تنها با خنثیسازی این دو
جریان خشونتگرا و ارتجاعی میتوان مسیر صلح، عدالت و توسعه پایدار را هموار کرد.
اتحاد و همزیستی کرد و آذری نهتنها یک پروژه نظری، بلکه ضرورتی عملی برای نجات
ارومیه و سایر مناطق دونژادی از چرخه خشونت و انکار متقابل است.
ارومیه و دیگر مناطقِ دو ملیتیِ ایران نیازمند میداندادن
به نیروی سوم هستند: آزادیخواهان، کنشگران عدالت اجتماعی و برابری حقوقی زن و
مرد، باورمندان به همزیستی ملتها، دوستداران محیط زیست، فعالان صلح، هنرمندان،
معلمان، زنان و جوانان. این نیروها میتوانند بهجای قیچی تفرقه، پلهای همدلی
بسازند.
خاستگاه
جامانه
جریان
راستِ سنتی کردستان ماهیتاً عاری از رؤیاهای بزرگ انسانی از نوع عدالت اجتماعی،
برابری زن و مرد، شایستهسالاری، مدرنیسم و مردمسالاری است.
این جریان در زمینههای فوق چیزی برای عَرضه
نداشته و از تولید ایدههای جدید ناتوان است. برای جبران این ضعف، به نمادهای
مجعول و بیریشه چنگ انداخته، تا با جنجال و هیاهو بتواند تودههای ناآگاه را زیر
این نمادها بسیج، و روانه زورخانه سیاست و سلطهطلبی کند.
بنا بر
شواهد، اسناد و متونِ متعددِ تاریخی، خاستگاهِ جامانه عربستان است. عربستان
سرزمینی است خشک و خشن و بیابانی. اعراب برای محافظت از خود در برابر طوفانِ شِن و
آفتاب داغِ صحرا، سروصورت خود را با پارچهای بزرگ میپوشاندند. این پارچه در طول
زمان با ذوق و سلیقه زیباشناسی اعراب خط وخال پیداکرده و اشکال و گونههای مختلفی[32]
از آن رواج یافته و به بخشی از حیاتِ فرهنگی و کلتوری اعراب تبدیل شد.[33]
این قماش امروزه با نامهای یشماغ، کوفیه، چفیه و چپیه شناخته میشود.[34]
ایرانیان
و جامانه
ایرانیان
از طریقِ اعرابِ خوزستان، حجاج و زائران کربلا با این قماش آشنا شده و آن را با
نامهای چَفْیه، چَپیه،[35]
کوفیه، آغبانو[36] و جامهدان میشناسند.
عناوین
کُردی «آغابانو» و "جامانه" از "آغبانو" و "جامهدان"
فارسی اقتباسشدهاند. جامه در زبان فارسی به معنی پارچهای است که دوخته نشده
است.[37]
"دان" در کُردی و فارسی پسوندِ محلِ نگهداری است. مثلِ قَلَمدان،
کاهدان، تُخمدان و آشغالدان. واژه جامهدان (جامه+دان) به معنی بقچهِ[38]
نگهداری لباس است.
واژههای
"جامانه" و "جَمَدانَه" کُردی از واژه "جامهدان"[39]
فارسی اخذ شده است. اسناد، شواهد و عکسهای تاریخی حاکی از این هستند که قماشِ
جامانه برخاسته از زندگی و فرهنگ بیابانی اعراب است و هیچ نسبتی با تاریخ و فرهنگ
کردی ندارد. در اوایل قرن بیستم برخی از ملاکین، روسای عشایر و ثروتمندان کردستان
عراق جهت نشان دادن مقام و تشخص خویش جامانه عربی را بر روی شهده کُردی میبستند.
رجوع کنید به عکسهای شیخ محمود برزنجی.[40]
چگونه جامانه به نماد کوردایَتی راستِ سُنَّتی تبدیل
شد؟
سال
1961 در جریان قیام ارتجاعی روسای عشایر و فئودالها علیه اصلاحات ارضی جامانه به
نماد کوردایَتی فئودالی تبدیل شد.
همان
کوردایَتی که بزرگترین فرصت تاریخی خلقهای عراق برای گذار از دوره تاریکی و
بنیاد کشوری آزاد، مرفه و پیشرفته را در پای ارتجاع داخلی امپریالیسم خارجی قربانی
نمود.
همان
کوردایَتی که صدها رهبر و کادر انقلابی چهار بخش کردستان از قبیل زندهیادان
سلیمان معینی، خلیل شوباش، صدیق انجیری، اسعد خدایاری، ملا رحیم وردی، قادر شریف،
کاوه مرغانی، دلشاد رسولی، صالح لاجانی، سعید آلچی، دکترشوان، علی عسکری، دکتر
خالد و حسین بابا شیخ ایزدی را به سفارش ساواک و میت ترکیه به قتل رساند.
کردستان
ایران و جامانه
تا دهه 1970 در شرق کردستان بهندرت از جامانه
استفاده میشد. در عکسهای بازمانده از دوره جمهوری مهاباد اثری از جامانه دیده
نمیشود. (1946)
در سالهای
پایانی حکومت محمدرضا شاه، برخی از کردهای شرق کردستان (بهویژه منطقه موکریان) به
تقلید از کردهای کردستان عراق بجای دستار و شه ده مرسوم، جامانه بر سر کردند. این
قماش از طریق مرزهای سردشت و بانه توسط قاچاقچیها به کردستان ایران وارد میشد.
شەدە و هەوری
در فرهنگ کردی
برخلافِ جامانه؛ که کالایی وارداتی و بیگانه
است؛ خاستگاهِ دو نوع دستار و روسری کُردی به نامهای شەدە[41] و هەوری[42] مربوط به طبیعت زاگرس و سرزمین رنگارنگ کردستان است. شەدە و هەوری از دیرباز بهعنوان نماد فرهنگ و کلتور کُردی
شناختهشدهاند.
جامانه
به دلیل بیریشه بودنش هنوز وارد شعر، ادبیات و ترانه کردی نشده است. بااینحال
ترانهها و اشعار بسیاری در ستایش زیبایی شەدە و هەوری سروده
شده است:
ئەڵێن لەو بانە
شەدە هەرزانە
شەدە قابیلی باڵا بەرزانە
ئای شەدەلار بۆچ واتکرد
چاو بەکل بۆ چ واتکرد
زاوا لە بووکێ مەدە
توخوا لە بووکێ مەدە
ئەگەر لەبووکێ دەدەی
دەشێوێ دەسڕە و شەدە
هەی ملکەو ملکەو ملکە
شەدە و هەوری لە ملکە
شەدەو دەسماڵ تێکەڵ بوو لەگەڵ زەردە لیمۆیە
شەدەی شلومل تۆ پێچاتەوە، ڕیشەی جەرگەکەم
تۆکێشاتەوە
یا خواجە بازارگان ئەچمە کرماشان، هەوریت بۆ
تێرم مشکی لەکاشان
من شەدەم بۆ دەربەند ئەویست، کە دەربەند
گیراشەدەم بۆ چییە[43]
***
مقاله تحقیقی آقای سعید کرامت در خصوص چگونگی شکل گیری لباس مردانه
امروزی کُردی از اهمیت ویژهای برخوردار است. عین مقاله ایشان به شرح ذیل است:[44]
مروری بر پیدایش لباسِ مردانه کُردی(به
قلم سعید کرامت)
لباس کردی مردانە چە مسیری را طی کرده است تا به فرم و طرح
امروزی درآمده است؟ شباهت و تفاوت لباس امروزی کە فعالین سیاسی و حتی بسیاری از
هنرمندان کرد در مراسم فرهنگی و هنری با آن ظاهر میشوند با شیوه پوشش یک
قرن پیش ساکنین کردستان چگونە است؟ نقش این نوع پوشش در بحران هویت چیست؟
نوشته پیش رو کنکاشی پیرامون این پرسشها است.
اگر نگاهی به برنامههای تلویزیونی احزاب کردستانی در اپوزیسیون
بیندازیم؛ یا نیمنگاهی به نحوه پوشش بسیاری از گروههای فرهنگی و هنری داشته
باشیم؛ درخواهیم یافت که در طول چند دهه اخیر جایگاه خاصی به آنچه کە "پوشش
کردی" تصور میشود؛ داده شده است.
بهعنوانمثال پوشش
مجریان برنامههای “نوروز TV”، خوانندگانی مانند ناصر رزازی، حسین صفامنش، نجم الدین غلامی و یا
سیاستمداران مختلف کرد، نوک کوه یخی هستند که یک طیف وسیع را نشان میدهد که این
باور را بازتولید و تأکید میکنند که جامهای که با آن در انظار
عمومی ظاهر میشوند یک میراث اصیل فرهنگی بجا مانده از اجدادمان در جغرافیای
کردستان است.
1- گروهی در
حال رقص کُردی
یافتههای این مقاله این تصور غالب را زیر سؤال میبرد و
استدلال میکند که برخلاف برداشت تاکنونی، شواهد و مدارک موجود نشان میدهند،
که بهاحتمالزیاد، لباس کردی امروزی یک پدیده زاده شدە در دل فرهنگ یا صنعت
بومی کردستان نیست. بلکه بە نظر میرسد که این نوع پوشش برگرفتهشده
از یونیفورم “ینی چری” یا “سپاه پیادهنظام” امپراتوری عثمانی در قرن هیجده
و اوایل سده نوزدهم میلادی است.
سپاه ینی چری
در آغاز بحث اشارهای مختصر به مفهوم و نقش “سپاه ینی چری” در سیستم
امپراتوری عثمانی به تشریح تحول لباس کردی کمک خواهد نمود. سپاه پیادهنظام
یا آنچه به انگلیسی (Janissary
Crops) و به زبان ترکی (Yeniçeri) نامیده میشود، عنوان ارتش امپراتوری عثمانی بود کە در چند قرن
اوایل تأسیسش، اعضایش عمدتاً از افرادی بودند که درنتیجه جنگهای کشور گشایانه آن
دولت از جوامع غیرمسلمان به اسارت درمیآمدند. این قبیل افراد که اکثراً کم سن و
سال بودند، توسط عثمانیها آموزش داده میشدند و بعد بهعنوان سرباز حرفهای و یا
کارمند اداری در مناطق مختلف به خدمت گرفته میشدند.
این نهاد که در سال ۱۳۸۳ میلادی پایە گذاری شد، در قرونوسطا
به شکل یکی از کاراترین ارتشهای دنیا در دوران خودش درآمد و طی
چندین قرن متوالی تداوم و توسعه امپراتوری عثمانی را تضمین نمود. وجود این نهاد
این امکان را به امپراتوری عثمانی داد که دامنه قلمرو سیاسی خود در بخش کوچکی از
آناتولی به قسمت عمدهای از اروپا، خاورمیانه، سراسر شمال آفریقا و قفقاز
گسترش بدهند.
نظم و ترتیب یکی از رموز موفقیت و ویژگیهای این ارتش در قرونوسطا
محسوب میگشت. لباس متحدالشکل و راحت برای حرکت و حملونقل هم یکی از آن عناصر دخالتگر
درافزایش کیفی انضباط آن نهاد نظامی به شمار میآمد.
یونیفورم سپاه ینی چری چیزی شبیه لباس کردی امروزی بود. درعینحال ،
پوشش مرسوم در میان اقشار غیرنظامی و مرفه عثمانی چیزی مثل پوشش آخوند
امروزی بود، اما اعضای سپاه ینی چری ملزم به پوشیدن یونیفورم بودند.
زیرا با لباس بلند و گشاد آخوندی، حرکت افراد کند است.
خود آن لباس سنگین است و سواری و جستوخیز با آن برای سربازان مشکلتر بود.
اما یونیفورم ینی چری، علاوه بر متحدالشکل بودن، امکان مانور بهموقع، اسبسواری
راحتتر، حمل تجهیزات، توشه و تدارکات را برای سربازان آسانتر ساخته بود.
تصویر شماره ۲ پوشش سربازان ینی چری نشان میدهد.
۲-دستە ای از افراد ینی چری در اوایل قرن ۱۹ میلادی
دوتکه بودن لباس (شلوار و بلوز) باعث سبکی و انعطافپذیری لباس برای
مانور بدنی، دویدن و پریدن بود.
شال کمر نیز مزایای متعددی داشت. بهعنوان مثال، علاوه بر
اینکه تکیهگاهی برای کمر انسان است، سبب گرم نگهداشتن کمر در هنگام سرما میشود؛
در همان حال میتوان برای حمل راحتتر ابزار جنگی مثل شمشیر، فشنگ، مواد
غذائی و یا نیازمندیهای سبک دیگر را از آن استفاده نمود.
دستار یا “جامانه” هم برای حفاظت از سرو گردن، در مقابل
گرما و سرما، وهم چنین بجای متکا و یا پتو در هنگامیکه دسترسی
به این امکانات نبود میتوان از آن بهره بگیرند.
ساقبند، هرچند
امروز کمتر از آن استفاده میشود، آنهم جزئی از ساختار یونیفورم موردبحث
است که از ساق پا در طول راهپیمایی طولانی، در برف و سرما وهم چنین در مقابل
برخورد به اجسام سخت مثل سنگ چوب در حین راهپیمایی حفاظت میکرد.
این پوشش در
اصل یونیفورم مختص سپاه ینی چری بود اما به علت راحت بودن، بعضی از
اقشار مناطق شهری در قلمرو دولت عثمانی که به کارهای فیزیکی اشتغال
داشتند نیز آن را میپوشیدند. عکس شماره ۳ یک نمونە را نشان میدهد.
۳- از راست به چپ: سقا، راننده تاکسی، حمال
در منبع اصلی عکس فوق، نفر وسط راننده تاکسی معرفی شده است. احتمالاً
منظور از تاکسی، درشکهای است که کار تاکسی امروزی را انجام میداد. چون
راننده درشکه با کار فیزیکی سرکار کمتری داشته درنتیجه لباسش با دو فرد
دیگر که به حرفههای متفاوتی اشتغال دارند فرق میکند.
مسئولین بلند پایە و کارمندان
اداری ینی چری هم لباس بلند میپوشیدند. این نمونە و مثالهای دیگر نشان مدهند کە
لباس بلند مختص کسانی بود در آن زمان که از موقعیت اجتماعی بهتری برخوردار بودند.
در اوایل قرن ۱۹
میلادی سپاه ینی چری نهتنها کارایی قبلی خود را از کف داد بلکه مبدل به
مانعی عمده در مقابل سلاطین عثمانی در جهت اصلاحات اداری آنان گشت. به این دلیل
سلطان محمود دوم تصمیم گرفت این نهاد را، در پی یک کشتار وسیع، منحل و یک
ارتش مدرن را جایگزین آن نماید. سرانجام در سال ۱۸۲۶ این مؤسسه
عریض و طویل ویران گشت اما اکنون و حدود دو قرن پس از انقراض آن ارتش،
طرح یونیفورمش از جانب جمعی از فعالین سیاسی و هنری در
کردستان بهعنوان یک پوشش معتبر ملی جلوه داده میشود.
برای باز کردن
این فرضیه لازم است که مروری بر لباس سنتی کردی و چگونگی جایگزینیاش با یونیفرم
سپاه ینی چری داشته باشیم. اما پیش از ادامه بحث مقایسهای بین لباس کردی امروزی و
یونیفرم ینی چری (تصویر شماره ۴) میتواند به درک بیشتر این بحث
کمک نماید.
۴- مقایسه لباس کردی امروزی و یونیفورم ینی چری
از راست به چپ: ناصر رزازی، خواننده-کردستان ایران- شوال پرور،
خواننده کردستان ترکیه- یک افسر ینی چری در ابتدای قرن ۱۹ میلادی
لباس سنتی کردی
تا اواخر قرن ۱۹
میلادی نوع لباس مردان در کردستان، مثل سایر اقوام همجوارشان شامل یک یا
چند قطعه جامه بلند بود که بدنشان را میپوشاند. به علت ابتدائی بودن صنعت خیاطی و
محدودیت میزان مهارت در طراحی البسه، اکثریت مردان قادر به تهیه پوشاک به
سبک امروزی نبودند. تصاویر زیر نمونههای از پوشش مرسوم در کردستان در قرون پیشین
را نشان میدهد.
از راست: دو جنگاور کرد در قرون ۱۸ میلادی --- مبارک احمد شرفالدین معروف به ابن مستوفی (۱۱۶۰-۱۲۳۹ میلادی)
مورخ و نویسنده کرد، حاکم اربیل و وزیر در عصر عباسیان، در مقابل قلعه اربیل.
۵-لباس کردی تا قبل از قرن بیستم میلادی؛ از راست به چپ: یکی از اشراف
کُرد در سال 1885- یک گروه موسیقی کردی در سال ۱۸۹۰
عکسهای فوق تصاویری از شیوه پوشش کردی را از قرن ۱۲ میلادی تا اواخر
قرن ۱۹ به دست میدهد. نوع پوششی که در سدههای پیشین در کردستان
مرسوم بود شباهت اندکی با لباس مرسوم امروزی در این دیار دارد.
مقایسە عکسهای قرون پیشین
گویای آن است که در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن بیستم لباس سنتی کردی یک تحول عمده
را تجربه نمود. این تحول، برخلاف درک موجود از قضیە، بە نظر نمیرسد
که نتیجه تکامل صنعت بومی در کردستان بوده باشد؛ بلکه حاصل شبیە سازی از
یونیفورم ینی چری در این منطقه است.
ورود یونیفرم ینی چری به
کردستان
حضور سپاه ینی چری در کردستان یک نمونە تازه و متناسب با جغرافیای
منطقه از پوشش را بە ساکنان این سرزمین معرفی کرد. این ارتش در
سال ۱۵۱۴ سراسر آناتولی را درنوردید، در منطقه دیاربکر حمایت امیرنشینهای
مناطق کردنشین را که از فرقە گرایی صوفیان طرفدار شاه اسماعیل به ستوه آمده
بودند، جلب و سپس سپاه شاه اسماعیل صفوی را در منطقه چالدران در حوالی ارومیه به
مصاف کشید و شکست داد.
جنگ چالدران یک نقطه
عطف در تاریخ منطقه بود. این جنگ برای اولین بار زمینە حضور پررنگ سپاه ینی
چری در منطقه کردستان را فراهم نمود. در سالهای متعاقب این واقعه، سپاه مذکور بهسوی
جنوب حرکت کرد و کردستان عراق کنونی را هم تحت تصرف خود درآورد و پادگانها
و قرارگاههای بزرگ و کوچک متعددی در شهرها و مناطق مختلف آن سرزمین تأسیس نمود.
بعدها دامنه قلمرو تحت کنترل عثمانی در عمق مرزهای ایران از جانب غرب گاهاً
تا همدان نیز گسترش یافت.
حضور پررنگ عثمانیها در منطقه رد پای خودش را نە تنها در رابطه با
نوع پوشش، بلکه در عرصههای گوناگون زندگی مردم کردستان بجای گذاشته است. به یاد
دارم که پدربزرگم (که اهل حوالی شهرستان دالاهو، از توابع کرمانشاه بود) هرگاه
هنگام عصرها به افراد دیگر میرسید بجای “سلام” و یا “عصربهخیر” میگفت “آشام
خیر”. بعداً هنگامیکه به ترکیه رفتم متوجه شدم که آن کلمه عجیبی که پدربزرگم
بکار میبرد همان “ایی آخشاملار” (iyi akşamlar) یا “عصربهخیر” در زبان ترکی است.
نمونه کلمات و یا اسامی ترکی زیادی که در زبان کردی در کردستان عراق
رایج هستند میتوان برشمرد. از آن جمله “بوش” بە معنای “خالی”؛
“ئیش” به معنای “کار”؛ “سنوور” به مفهوم “مرز”؛ و “بویه”، گرفته شده از “بویاغ”که
برای اشاره به “نقاشی” ساختمان و رنگریزی بکار برده میشود.
در کنار تأثیرگذاری فرهنگی، امپراتوری عثمانی در ترکیب ژنتیکی منطقه
هم تأثیرگذار بوده است. بسیاری از خوانین کردستان، بخصوص در عراق، دارای موی بور و
چشم آبی هستند. بهاحتمالزیاد اجداد این خانوادهها همان افراد ینی
چری بودند که بە عنوان مأمور مالیات، کارمند محلی یا حاکم منطقه
(درە بگ) به منطقه فرستاده شده بودند و بعدها بهمرورزمان در فرهنگ کردستان ادغام شدهاند.
علاوه بر اینها، بسیاری از پیکرههای جغرافیائی در نواحی مختلف
کردستان اسامی ترکی دارند. بهعنوان مثال، “قزلهر”، که مترادف فارسیاش میشود
“دختران”، “قره داغ” به معنی “کوه سیاه”؛ به ترتیب اسم یک روستا و یکرشته کوه در
اطراف سلیمانیه هستند.
علاوه بر این، “قره خان دره” و “آخ داغ” (کوه سفید) اولی اسم یک
محله در قصر شیرین و دومی یک کوه در نزدیکی همان شهرستان میباشند. قرهباغ (باغ
سیاه) اسم باغی در نزدیکی سرپل ذهاب است. این شواهد دلالت بر حضور مؤثر
حاکمیت عثمانی در مناطق کردنشین دارد. پوشش امروزه کردی تنها میتواند
یکی دیگر از عوارض جانبی آن حضور قلمداد نمود.
در آن دوران
نیروی ینی چری عهدهدار امنیت، جمعآوری مالیات و پیشبرد کارهای اداری
امپراتوری عثمانی در منطقه بود. اعضای این نهاد پوششی متفاوت با پوشش سنتی ساکنین
منطقه داشتند.
طرح یونیفورم سپاه موردبحث
به شیوهای بود که به نسبت لباسهای بلند رایج در جامعه امکان تحرک
بیشتر و راحتتری به انسان میدهد و درعینحال با ویژگیهای جغرافیائی
کردستان سازگار بود؛ به علت این سازگاری عدە زیادی از مردم محلی، بخصوص
دهقانان، مردمان کوچنشین و شکارچیان آن را اقتباس کردند و بە مرور به
پوششی شبیە به طرح آن یونیفورم روی آوردند.
حتی برخی از زنان که در کار کشاورزی شرکت داشتند یک شلوار
مردانه میپوشیدند و آن را بر روی پیراهن بلند زنانه خود میکشیدند تا
بتوانند سریعتر و راحتتر کار کنند. عکس پایین یک نمونه را نشان میدهد.
۶- سمتِ راست زنی کشاورز؛ سمت چپ یک زن مبارز
بە بیان دیگر، یونیفورم ینی چری، لباس کار سربازان و اقشاری بود که
روزانه درگیر کار سخت فیزیکی بودند. یونیفورم ارتش عثمانی به این
روش بهتدریج وارد آدابورسوم جامعه کردستان میشود و حضور آن در اوایل قرن
بیستم پررنگتر میگردد. تصویر شماره هفت شیوه گسترش الگوبرداری از یونیفرم
ینی چری را نشان میدهد.
۷- عدهای افراد مسلح در کردستان ایران در سال ۱۸۹۸ میلادی
از میان این دستە، فقط لباس سە نفر شبیە لباس کردی امروزی است. بقیە
پوشش بلند سنتی یا ترکیبی از دو نوع پوشش سنتی و جدید را بر تن دارند. این
گوناگونی بیانگر این امر است که در اواخر قرن نوزدهم تازه هنوز عدە ای کم از
مدل ینی چری الگو به ردای کرده بودند. بیشتر مردان مدلهای بلند قدیمی را هنوز بر
تن داشتند.
جالب این است که مدل ینی چری یا لباس کردی امروزی، هیچگاه مبدل
به یک پوشش همگون و سرتاسری در کردستان نشد. نگاهی به تصاویر شماره ۸
این تنوع لباس کردی را نشان میدهد.
۸- از سمت راست: قبیله هرکی مرز ایران-ترکیه؛ پوشش عمومی اربیل و سلیمانیه؛ فرم
لباس اطراف دهوک کردستان عراق
هر منطقهای از کردستان بر مبنای سلیقه و نیاز خود آن را اقتباس
کردند. به همین دلیل لباس کردی درعینحال ازنظر عمومی همگون هستند، اما در
جزئیات متفاوت میباشند. اگر به عکس شماره ۸ توجە شود، مشاهده خواهد گشت که
طرح و دوخت هر لباسی با لباس دیگر متفاوت است.
از همه مهمتر جامه موردبحث جایگاه قابلتوجهی در میان اشرافیت و تحصیلکردگان
کرد تا بعد از انقلاب ۱۳۵۷ پیدا ننمود.
افراد متنفذ اجتماعی همان ردای بلند قدیمی را تا نیمه دوم قرن بیستم میپوشیدند.
در مناطق شهری هم با کتوشلوار امروزی (که خود یک جامە تکامل یافتە در اروپا است)
در انظار عمومی ظاهر میگشتند. عکس شماره ۹ در این مورد سخن میگوید.
۹- – قاضی محمد در هنگام اعلام جمهوری مهاباد
تصویر فوق
قاضی محمد و رجال قلمرو حاکمیتش در هنگام اعلام جمهوری مهاباد را نشان میدهد. این
تصویر حقایق بسیاری را بر دوش میکشد. یکی آن حقایق این است که لباس امروزی کردی
در نیمە دوم قرن بیستم در میان اقشار بانفوذ منطقه مهاباد پدیدهای به یگانە
و نامأنوس بوده است.
قاضی محمد خودش با یونیفورم نظامی در مراسم حاضر شدە است. بیشتر رجال
منطقە هم هنوز پوشش بلند قدیمی را بر تن داشتند. از میان آن جمع تنها یک نفر
با لباسی شبیە لباس کردی امروزی دیده میشود (فرد ایستاده با لباس روشن در
مقابل جایگاه). آن فرد ملامصطفی بارزانی است و آن مدل شلوار گشاد تنها در میان
کردهای منطقه بادینان و بارزان مرسوم بود. دلیل اینکە لباس بارزانی شبیە پوشش ینی
چری است، احتمالاً بهاینعلت است کە قبل از ورودش به مهاباد، او درگیر جنگ چریکی
با دولت عراق بود. جستوخیز چریک هم مستلزم پوشیدن لباس مناسب آن نوع فعالیت است.
علاوه به راین نمونه، قاضی محمد که خود در زمره یکی از خانوادههای بانفوذ
کردستان بوده و با بنیاد گذاشتن جمهوری مهاباد در سال ۱۹۴۶ مبدل به یکی از چهرهها
ناسیونالیستی کرد در قرن بیستم شد، چون در آن زمان لباس موردبحث بە متن مناقشات
سیاسی کشیده نشده بود، وی اهمیت چندانی به آن پوششی که امروزه مرسوم شده است نمیداد.
در عوض نامبرده با یونیفرم نظامی تأسیس جمهوری مهاباد را اعلام کرد. عکسهای
پایین (شماره ۱۰ و ۱۱) نشان میدهند که نە او و نە اعضای کابینە و کارمندان قلمرو سیاسیاش
اهمیتی به لباس کردی امروزی نمیدادند.
۱۰- مقامات عالی جمهوری مهاباد در سال ۱۹۴۶ میلادی، قاضی محمد با کتوشلوار
روشن در وسط نشستە است. در میان این عده تنها یک نفر لباس کردی امروزی را بر
تن دارد (سمت چپ نفر دوم نشسته)
۱۱-کارمندان آموزشوپرورش مهاباد در سال ۱۹۴۶ میلادی. در این نهاد کە
همگی مروج دانش و نوآوری بودند اثری از پوشش کردی در میان مردان دیده نمیشود.
مطالعە و مقایسە این تصاویر با فرم پوشش امروزی ناظران را بە پی
بردن به دو پیام مهم دعوت میکند:
1- لباس کنونی کردی در میان اقشار شهرنشین و تحصیلکرده تا دهە
۶۰ میلادی جایگاه قابلتوجهی نداشته است.
2- امر ناسیونالیسم کرد در نیمە اول قرن ۲۰ گذار از فئودالیسم و حرکت بهسوی
مدرنیسم و ایجاد جامعە ای بر مبنای الگوی سرمایە داری غربی بود.
اما برعکس، ناسیونالیسم
امروزی بیشتر بر روی بازگشت بە آدابورسوم و ارزشها فرهنگی گذشتە (در مواردی
ساختگی هستند) متمرکز است، تا نوآوری و حرکت بهسوی ارزشهای روبە پیش
غربی.
این رجعتِ فرهنگی ما را بهسوی
اندیشیدن به کشفِ دلایل این برگشت وامیدارد. در این پروسه نقش مبارزه
مسلحانە در کردستان قابل تعمق است.
نقش مبارزه مسلحانە در ترویج
پوشش کردی
واقعیات تاریخی مورداشاره بالا ما را بهسوی دست و پنجە نرم
کردن با یک سؤال مهم هدایت میکند: چە عاملی سبب گشت که در دهە ۶۰ میلادی بە
بعد لباس کردی کنونی در کردستان تا این حد همە گیر شدە و بە یونیفورم فعالین
سیاسی و فرهنگی مبدل شود؟
برای یافتن جواب این سؤال لازم است پرده از روی یک پروسە تاریخی
کنار کشید و نگاهی به منظره سیاسی کردستان در نیم قرن اخیر انداخت. در پنجاه
سال اخیر مبارزه مسلحانە یکی از اصلیترین اشکال مبارزه سیاسی بر علیە ستم
ملی و ناعدالتی اجتماعی در بخشهای مختلف کردستان بوده است.
در طی مبارزه نظامی، مبارزان
کردستان به دو دلیل لباس رایج امروزی را میپوشیدند:
1- به دلیل هماهنگیاش با جغرافیای منطقه و کاربردش در تحرکات
نظامی.
2- پیشمرگان این نوع پوشش را انتخاب کردند تا وانمود نمایند که آنها
هم بخشی جداناپذیر از اهالی ساکن قلمرو فعالیتشان هستند. این
تیپ مبارزان که در ایران و عراق بە عنوان “پیشمرگه” و در ترکیە “گریلا” شناخته میشوند،
انعکاسی بودند از نارضایتی بخش بزرگی از جامعە کردستان بر علیە سیاستهای تبعیضآمیز
دولتهای مرکزی.
کار و مبارزه پیشمرگان ازنظر
اکثر مردم معترض در کردستان نە تنها عملی پسندیده و قابل دفاع قلمداد میشد، به لکە
برای خیلیها امیدبخش بوده. این موقعیت یک اتوریته معنوی قابلتوجه برای آنها
در ذهن مردم به وجود آورد و آنها را بە سمبل و الگوی بخش عمدهای از جامعە
کردستان نمود.
بە دلیل این اتوریتە، داستانهای
بسیاری در مورد شجاعت، ازخودگذشتگی، صداقت و عدالتخواهی پیشمرگان بە گونەای غلوآمیز
بازگو شده است. نهایتاً، تلاقی مجموعهای از این فاکتورها سیاسی، فرهنگی،
نظامی زمینە را فراهم کرد تا لباس پیشمرگە مبدل بە یک مدل پوشش
پسندیده و درعینحال یک پرچم اعتراضی در نزد بسیاری از هنرمندان و
فعالین سیاسی شود.
تصاویر بعدی رابطە مبارزه مسلحانە و عکسالعمل فعالین سیاسی قانونی در
جامعە باهم نشان میدهد.
۱۲- یک واحد از پیشمرگان
(گریلای) حزب کارگران کردستان ترکیە (PKK)
صلاحالدین دمیرتاش رهبر حزب دموکراتیک
خلقها در کردستان ترکیه
۱۳-
از راست: دستە ای پیشمرگە- حسین صفامنش، خواننده،
و گروه موسیقیاش.
تصاویر فوق رابطه لباس کردی، مبارزه مسلحانە و سیاست را نشان میدهند.
یک واحد از گریلاهای پ ک ک و دو عکس هم متعلق به صلاحالدین دمیرتاش، رهبر حزب
قانونی دمکراتیک خلقهای ترکیه است. چون لباس پیشمرگه مبدل بە یک پرچم
اعتراضی شده است، دمیرتاش هم گاهاً در کمپینها انتخاباتی با آن پوشش ظاهر میشود.
تصویر ۱۳ نمونە ای دیگر است کە رابطە بین لباس پیشمرگه و فعالین فرهنگی را نشان میدهد.
دوباره یادآور میشوم که لباس کردی امروزی بیشتر یک پرچم اعتراضی است
تا یک لباس ملی. پوشیدن لباس کردی از جانب سیاستمداری نظیر دمیر تاش و یا از سوی
هنرمندی مانند حسین صفا منش و اعضای گروه موسیقیاش در هنگام تبلیغات
انتخاباتی و یا کنسرتها، قبل از اینکه به خاطر علاقە آنان بە این نوع پوشش
باشد، بە این دلیل است که حاکمیت سیاسی از آن نوع لباس دل خوشی ندارد.
با این کارها دمیرتاشها و صفا منشها دارند خودشان
را با جنبشی اعتراضی تداعی میکند و درعینحال خود را عضوی از اعضای مردم
ساده حوزه فعالیتشان معرفی میکنند. این رابطە بین فعالیت نظامی، تحرک
پیشمرگە و احساس نارضایتی در جامعە راه را برای پذیرفتن لباس کردی
امروزی هموار کرده است.
لباس
در منگنه صنعت و سنت
ممکن است که کسانی این روند تکاملی لباس کردی که شرحش در بالا رفت را
نپذیرند و ادعا کنند که پوشش موردبحث در خود کردستان دستخوش تحول و تکامل شده است.
اما بسیار مشکل است که بتوان چنین ادعای را به شیوه علمی اثبات کرد.
زیرا جامعه کردستان به علت ساختار اقتصادیاش و فقدان مراکز
صنعتی قابلتوجه در قرنهای پیشین بهمراتب عقبتر از جوامع پیرامونش
بوده است. به همین سبب روش زندگی، مد لباس، صنعت، شهرسازی، و حتی مراودات
اجتماعی از مراکز عمدهتری مانند استانبول، بغداد و یا تهران که مراکز عمده تجاری،
صنعتی و شهرنشینی بودند سر برمیآورد و بە مناطق کردنشین سرایت میکرد.
بیشک، طرح و تکنیک دوخت پوشاک در کردستان هم تحت تأثیر
تکنولوژی موجود پیرامون بوده است. با توجه به اینکه جامعه کردستان ازنظر
صنعتی و تکنولوژی تولید پوشاک از مراکز شهری پیرامونش غیر پیش رفتە تر بوده
است، نتیجتاً نمیتوانست پوشش متفاوتی از جوامعە بالادست پیرامونش را ابداع کند.
علاوه بر این، اگر این نوع
لباس حاصل صنعت محلی کردی است، پس میبایستی مبدل به پوشش سرتاسری و همگانی برای
تمام اقشار کردستان میشد. اما شواهد نشان میدهد که چنین تحولی روی نداده
است.
شیوه پوشش ینی
چری در مناطقی از بالکان، ترکیه، و کردستان در میان بخشی از دهقانان
مرسوم بود زیرا این نواحی هم تحت تأثیر ارتش عثمانی بودند و هم جغرافیای طبیعی آن
مناطق مناسب آن نوع پوشش بود.
اما جالب این است که درنتیجه پیامدهای انقلاب صنعتی در اروپا و
نزدیکی و مراوده بالکان و ترکیه با کشورهای صنعتی اروپا، پوشش موردبحث در
اواخر قرن نوزدهم در آن مناطق روبهزوال رفت اما در کردستان ایران و عراق تازه
مسیر نشو و نما را در پیش گرفت.
از همه مهمتر، ابداعات مدرن و
صنعت دوزندگی درزمینهٔ پوشش در اواخر قرن نوزدهم میلادی در ممالک اروپایی، صخرههای
سنتی در مراکزی همچون استانبول، بغداد و تهران را فروریخت.
بااینحال، این سؤال پیش میآید که چگونه “صنعت باستانی کردی” توانست
در مقابل قدرت صنعتی دنیای مدرن مقاومت نموده و مدل پوشش اعصار سپری شدە خود
را حفظ کند؟
جواب این سؤال بهاحتمال زیاد این است که لباس کردی امروزی مدتها بعد
از انقلاب صنعتی در کردستان مد و مبدل بە پوششی مناسب برای کار کردن
در مزرعه، شکارگاه و هنگام کوچ و کوچ بار گشت.
چون جامعە کردستان تا ۴۰ سال پیش یک جامعە عمدتاً کشاورزی بوده است،
این مدل لباس جوابگوی ساختار اقتصادی و جغرافیای آن منطقە بوده و دوام یافتە
است. همانطور که پیشتر اشاره شد، بعدها، مبارزه مسلحانە در آن منطقه
مطلوبیت فرهنگی و سیاسی برای آن پوشش ببار آورد. علاوه بر این، امکان دارد برخی از منتقدین
این نوشته سؤال کنند که “با توجه به اینکه جهان عرب بخشی از امپراتوری عثمانی بود
چگونه این لباس مبدل به پوشش عمومی در آنجا نشد؟”
این پرسش موضوع قابل تعمقی را به میدان میکشد. لباس ینی چری بە
احتمال زیاد بە سه لیل مبدل به الگوی لباس مناطق عرب نشین نشد.
1- یونیفرم مورداشاره
با جغرافیا و آبوهوای بیابانی و گرم سازگار نیست. اما در مقابل، لباس عربی
رایج میتواند که خنکی در هنگام گرما و حفاظت لازم در مقابل گردوغبار را تأمین
کند. بنابراین میتوان گفت که بە علت عدم سازگاریاش با جغرافیای منطقه این لباس
نتوانست در مناطق کشاورزی عربی جای پایی پیدا کند.
2- در مناطق شهری هم، لباس ینی چری بهعنوان یک یونیفورم نظامی دیدە میشد.
برای افراد متعلق به طبقات اجتماعی مرفە کسرشان بود که آن نوع پوشش را بر تن کنند.
3- جنبش ناسیونالیسم عربی در اوایل قرن بیستم در شهرهای بیروت، دمشق،
حلب و بغداد یک حرکت سیاسی تأثیرگذار در میان قشر تحصیلکرده و شهرنشین عرب
بود.
این جنبش در رقابت با جنبش ناسیونالیستی ترکهای جوان در سرزمین
عثمانی، کە ناسیونالیسم قومی را تبلیغ میکرد، رشد نمود. روشنفکران عرب بعضاً
در واکنش به تبلیغات خودپسندانە ناسیونالیسم ترک، از سیستم عثمانی فاصلە گرفتند،
زبان و فرهنگ خود را ترویج کردند و دست رد به سینە ارزشهای فرهنگی عثمانی
زدند.
در نتیجه، در متن آن
تحولات علاوه بر حفظ لباس سنتی خود، لباس غربی را اقتباس کردند. در آن
دوره اما در کردستان، به علت ساختار سیاسی –اقتصادی و محدود بودن مناطق شهرنشین
و درصد اندک افراد تحصیلکرده، مردم عموماً اطلاعی از تمایز هویت قومی خود
نداشتند و هویت ملی برایشان نامفهوم بود. لباس ینی چری در چنین خلأ
سیاسی –فرهنگیای در کردستان فراگیر شد. در مناطق عربی تحت حکمروایی عثمانی آن خلأ
موجود نبود. ابعاد و دامنە این بحث میتواند بسیار فراتر از این
باشد. تا اینجا هم به مباحث متنوعی در پیوند با سیر تکامل لباس کردی اشاره رفت.
همانطور که بهتفصیل اشاره رفت لباس مردانە کردی بهاحتمالزیاد، شبیهسازیای
از یونیفورم سپاه ینی چری حکومت عثمانی است که در یک پروسە تاریخی معین و در
اثر برخورد با تحولات سیاسی-اجتماعی پیرامون به شکل امروزی درآمدهاست. این
دگرگونی نە نتیجه سیاست از پیش به رنامە ریزی شده دولت عثمانی بود و نە انتخاب
آگاهانە مردم کردستان، به لکە یک تحول نرم بوده است که دگردیسیهای سیاسی
-اجتماعی جامعە فضا را برای جلوه دادن آن بهعنوان یک ارزش فرهنگی قابلقبول
مهیا کرده است.
پروسە فرگشت لباس کردی تنها یک نمونە است که چگونگی تکامل یا
ساختن نمادهای ملی جوامع گوناگون را نشان میدهد. بسیاری از ارزشهای
ناسیونالیستی و مذهبی در جوامعِ گوناگون کە برای حفظشان جنگ و کشتارهای وسیع
در گرفته است، از جائی دیگر آمدهاند.
این ارزشها تنها نقش تسمە انتقال قدرت از یک گروه به گروه دیگر را
بازی کرده و نتوانستهاند قدم قابل توجە ای در جهت بهبودی زندگی عامە مردم و سروسامان
دادن به نهادهای مدنی تضمینکننده آزادیها را بردارند.
با توجه به در نظر گرفتن ارزشسازیهای خیالی در درازای تاریخ، انسان وقتیکه
بە تبلیغات فرهنگی و سیاسی بعضی از احزاب ناسیونالیستی مینگرد، بسیار ناامید
میشود. ناامید از اینکە این همە نیروی
انسانی بجای تلاش رو بهپیش برای ساختن یک جامعە عادلانە مبنی بر نهادهای
مدنی قابل حسابرسی، همگی در حال رژە به بهسوی گذشتە هستند.[45]
نمادها
و مقدساتِ پوچ
هر
انسانی با بهره هوشی متوسط، بهره مندی از حد اقلِ خِردِ سیاسی؛ تفکر انتقادی و
آشنایی مختصری با تاریخ به راحتی میتواند از نمادهای کُردایَتی رمزگشایی کند.
عکسها،
شواهد، منابع و اسنادِ تاریخی حاکی از این هستند که نمادها و مقدساتِ راست سنتی
کُردایَتی بیریشه، پوچ، مسموم، انحرافی و عموماً نتیجه تقلید، تزویر، و کپیبرداری
هستند.
این
نمادها از یک سو هیچ سنخیتی با تاریخ، فرهنگ و اصالت کُردی ندارند و از سوی دیگر
خالی از هر رویای انسانی در جهت رشد، شکوفایی، رفاه، آزادی و عدالت اجتماعی هستند.
به عبارت دیگر نه ریشه در تاریخ کردستان دارند و نه رو به آیندهای روشن و انسانی.
نتیجه
این پژوهش در خصوص نمادها و مقدسات جریان راست سنتی کردایَتی به شرح ذیل است:
1- خاستگاه
جامانه عربستان است و سابقه استعمال این قماش در کردستان حدود صد سال است.
2- لباس
دو تکه (پانتول و کَوا) یونیفورم لشکریان خونخوارِ ینی چری عثمانی بوده است و
سابقه استعمال آن در کردستان کمتر از 150 سال است.
3-
پرچم کنونی اقلیم کردستان عراق با حذفِ نمادهای مثبت آن از جمله قلم سَمبُلِ علم و
دانش و گلِ گندم مظهرِ تولیدِ ملی از پرچم جمهوری مهاباد کپی شده است و آن پرچم
نیز با تغییراتی از پرچم جمهوری آذربایجان کپی شده بود.
از
راست: پرچم جمهوری مهاباد- پرچم اقلیم کردستان عراق
پرچم
جمهوری خودمختار کردستان در سمت راست را با پرچم جمهوری آذربایجان در سمت چپ
مقایسه کنید. قابلذکر است که حکومت قاضی محمد 40 روز بعد از حکومت پیشهوری تأسیس
شد. میبینیم که پرچم جمهوری آذربایجان با تغییرات جزئی به جمهوری مهاباد کپی-
پیست شده است.[46]
4-
لباس کُردی خاکی رنگ. راست
سنتی کردایَتی در نوروز 2025 این مورد را نیز به نمادها و مقدساتِ خود اضافه کرد.
همچنانکه خواندید لباس دو تکه کوا و پانتول برگرفته از لشکریان ینی چری است. در
گذشته دولتهای دنیا برای استتار لباسِ سربازان و ارتشهای خود از رنگ خاکی
استفاده میکردند. اکنون تغییراتی در این امر ایجاد شده است و با توجه به جغرافیا
و پوشش گیاهی و درختی منطقه از رنگهای سبز، پلنگی، لجنی، زیتونی و ... استفاده میکنند.
جنگجویان ملامصطفی در شورش ضد اصلاحات دهه 1960 به تقلید از ارتشهای دیگر لباسِ
کُردی با رنگِ خاکی بر تن میکردند.
این
رنگ به هیچ وجه با جغرافیای رنگین کردستان (مخصوصاً زاگرس) تناسبی ندارد. زیرا
بیشتر مناطق کردستان از کوه و دره تشکیل شده و دارای پوشش گیاهی مناسب و جنگلهای
وسیع است.
از سوی
دیگر مردم کردستان برعکس مردمان بیابانی؛ در طولِ تاریخ بهتبع جغرافیای رنگین
خود؛ همواره از رنگهای شاد استفاده کردهاند.
امروزه
در علم در روانشناسی رنگها ثابت شده است که رنگها بر روح و روان انسانها بسیار تأثیرگذار
هستند. بهگونهای که رنگهای روشن و شاد باعث سلامتی روحی و روانی شده و رنگهای
تیره انسانها را بهسوی خمودگی و افسردی سوق میدهند. در این میان آسیبرسانی رنگهای
خاکستری و خاکی از همه بیشتر است.
آقایان
کوردایَتی بنا به ماهیت نوفئودالی خویش ناتوان از هرگونه نوآوری، تولید فکر، ایده
و ارزشهای انسانی هستند. از این روی میخواهند با استفاده از نمادها و مقدساتِ
کذایی موجسواری کنند. تا رویای صد ساله خویش را جهت سلطه و سروری بر مردم تحقق
بخشند.
ماکیاولی
در کتاب شاهزاده می گوید که: "انسانها میل دارند، چیزها را آنگونه که دوست
دارند باشد ببیند و نه آنگونه که هستند و این سبب تباهی آنها می شود."
نقدِ
تاریخِ خویش بجای فرافکنی
شکست و
ناکامی یک جامعه لزوماً نتیجه عواملِ خارجی نیست، این پدیده میتواند نتیجه
رویکردِ رهبرانی باشد که پیروانِ خویش را بهسوی پرتگاهِ سقوط و نیستی رهنمون میکنند.
اگر
ملتی بجای نقدِ تاریخِ خویش، رهبرانِ گذشته را تقدیس، اشتباهات آنها را توجیه و علت
ناکامیهایش را به عوامل خارجی فرافکنی کند، در راستای تکرار اشتباهات پیشین قرار
میگیرد.
تاکنون
درزمینهٔ آسیبشناسی رهبران و احزاب سیاسی کُردستان کارِ
تحقیقی اساسی صورت نگرفته است. ادبیات سیاسی کُردی از فقر شدیدی در این خصوص رنج
میبرد.
در
اینجا بر سر آنم که گر ز دست برآید،[47]
نوری بر پَستوهای تاریکِ تاریخِ کردستان بتابانم.
در
پرتوِ آگاهی تاریخی؛ نسلِ جدیدِ کُردستان بجای تقلید و سرسپردگی؛ مسلح به دانش و
بینشِ علمی و تفکرِ انتقادی میشود. درنتیجه مسیرِ آزادی و عدالت اجتماعی هموار میشود.
چنین
نسلی بجای دنبالهروی کورکورانه از اشخاص و احزابِ ماقبلِ مدرنیته بهسوی آرمانهای
بزرگِ بشری از قبیلِ آزادی، عدالت اجتماعی، برابری جنسیتی، شکوفایی علمی، فرهنگی و
اقتصادی رهسپار میشود.
جامعهِ
کردستان با چنین رویکردی؛ برخلاف گذشته؛ در مسیرِ درستِ تاریخ قرارگرفته و راهِ
رسیدن به آرمانهایش هموار میشود.
تاریخِ
کردستان "چراغِ فرا راهِ آینده" یا "بِرکهِ نارسیس"؟
ملیگرایان
سنتی کُردستان از فقرِ بیفرازیِ تاریخِ کردستان، به خود ارضایی تاریخی متوسل شده و بجای نقدِ اشتباهاتِ استراتژیکِ
رهبرانِ کردستان در تقدیسِ آنها بسیار اغراق فرمودهاند.
امیرنشینهای
کُردی سرسپردهِ اشغالگرانِ کردستان از نوع سوران، بابان، اردلان، موکریان، شکاک،
بدلیس و... را بهعنوان حکومتهای کوردی به خورد اذهان خود و عوامالناسِ کُرد
دادهاند. درصورتیکه امارتهای کُردی امتدادِ حاکمیتِ قدرتهای منطقه بر مردمِ
کردستان بودهاند.
همزیستی آنها از نوع همیاری متقابل بوده است.
ارتباطی که هر دو موجود زندهِ شریک سود میبرند. امیرنشینان واسطه حاکمیت قدرتهای
منطقه بر کردستان بودند؛ و این قدرتها هم حاکمیت فئودالی آنها بر مردم کرد را بهشرط
تداوم سرسپردگی تأمین میکردند؛ و هردوی اینها مشترکاً از جان و مال مردمانِ کُرد
ارتزاق میکردند.
ملیگرایان
سنتی کردستان با اشاعه آگاهیهای کاذب و فریبنده کوردایَتی؛ تاریخِ کردستان را بجایِ "چراغِ فرا راهِ آینده"
تبدیل به "برکه نارسیس"[48]
کردهاند؛ تا جوانانِ کُرد در آن غرق شده و خود از قِبَلِ آن به نان و نوایی
برسند.
چنین امری در کردستان عراق تحقق یافت که حاصلِ
آن بهشتِ اقلیتِ مافیای کوردایَتی به قیمت جهنمی کردن زندگی اکثریتِ جامعه کردستان
بود. از این حقایقِ تلخ نتیجه میگیریم که شناخت و تحلیل رئالیستی نقشِ رهبرانِ
کُرد در تاریخِ پُر فرود و بی فرازِ کردستان از اولویت خاصی برخوردار است.
فرودهای بی فراز
«مردم
ترجیح میدهند دروغی را بپذیرند که باورهای قبلی آنها را تأیید کند، تا واقعیتی
که امنیت ذهنی را از آنان بگیرد»(استیون هاوکینگ)
تاریخِ
بیشترِ مللِ کنونیِ جهان را میتوان در نموداری از فرود و فرازهای متوالی به تصویر
کشید. بدین معنی که از دورههای ضعف و ناتوانی به دورههای قدرت و شکوفایی افتوخیز
داشتهاند.
اما
نمودارِ تاریخِ کُردها بعد از دوره مادها؛ خصوصاً طی هزاره اخیر؛ همچون خطی شکسته
از فرودهای بی فراز است.
سراسر
تاریخ این دورهِ کُردها را میتوان در تکرارِ تهاجم و استیلای ملل دیگر، آوارگی،
انقیاد و تحت سلطهای به تصویر کشید. اشغالِ بخشِ اعظمِ کردستان توسط تُرکان
عثمانی بعد از جنگ ملازگرد در سال 1071، جدایی از ملل ایرانی بعد از هزاران سال
اشتراکِ تاریخی، فرهنگی، زبانی، اقتصادی و سیاسی، تبدیل جغرافیایِ کردستان به
مناطقِ موردِ منازعهِ ایران و عثمانی، فضای حیاتی برای بقای جامعه کردستان را
محدود و خفقانآور کرد.
بیشتر
ملل جهان که تحتِ شرایطی مشابهِ کُردها قرارگرفتهاند، طی زمانی کمتر در فرهنگ و
زبان ملتِ غالب استحاله شدهاند. تداومِ حیاتِ زبانی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسیِ
کُردها شبیه یک معجزه است. این معجزه مدیونِ فرهنگ دیرپای زاگرسی، کوههای صعبالعبور
و شیوه زندگی دامداری و کوچنشینی است.
نقشِ رهبرانِ کُرد در تداومِ فرودهایِ بی فراز
طی
هزاره اخیر رهبرانِ کُردها نهتنها در بقایِ هویت ملیِ کُردها نقش مثبتی نداشتهاند،
بلکه به دلیل ماهیت و جایگاه طبقاتی خویش مهمترین عاملِ تداوم فرودهای بی فراز
جامعه کردستان بودهاند.
در این
دوره طولانی؛ خصوصاً بعد از جنگِ چالدران (1514) تا پایان جنگ جهانی اول (1918)؛
رهبریِ کُردها در انحصارِ خاندانهای حکومتگرِ وابسته به ایران یا امپراتوری
عثمانی، سران عشایر، شیوخ و فئودالها قرار داشت.
در
قرنِ بیستم میراث فکری، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی رهبران گذشته به احزاب موسوم به
ناسیونالیست کُردی رسید. احزابِ ناسیونالیستِ کُرد محصول و بازتاب نیازها و
آرزوهای طبقه فرادستِ کردستان هستند. (بقایای اشراف، شیوخ، روسای عشایر، دلالان،
اقشار نوظهورِ نوفئودالیسم و لمپن بورژوا)
این
احزاب بنا بر اوضاعِ اقتصادی، مناسبات اجتماعی، فرهنگ دیرپای عشایری و فئودالی
کردستان با پوششی جدید ماهیتِ رهبرانِ قدیم را در خود بازسازی کرده و راه تراژیک
آنها را ادامه دادهاند.
ساختار،
ماهیت و نقش تاریخی این احزاب بهگونهای است که الزاماً در جایگاه مدافع منافعِ طبقه
فرادست و ارتجاعی کردستان قرار گیرند. جمعیت این طبقه حدود پنج درصد باشندگانِ
کُردستان برآورد میشود.
افقِ
فکریِ رهبرانِ سُنَّتی کردستان به علت جایگاه ریاست عشیرهای و فئودالی محدود بوده
و توان گذار از مرزهای کوتاه عشیرهای و منطقهای را نداشتند. چنین رهبرانی نهتنها
ناتوان از شناخت و پیشبردِ استراتژی ملی و مردمی بوده، بلکه خود عامل اصلی ستمگری
در داخل و شورشهای بدهنگام و بدفرجام در خارج بودهاند.
این
رهبران تا پایان جنگ جهانی اول سرنوشت مردم کُرد را به استراتژی یکی امپراتوریهای
عثمانی و ایران؛ و در سده اخیر به منافع دولتهای ترکیه، عراق، ایران، آمریکا،
ناتو و حتی اسرائیل گره زده و با شورشهای انحرافی تودههای مردم کردستان را از
چاله به چاه رهنمون کردهاند.
آسیبشناسی
کُردایَتی و خاندان بارزانی
از سال
1991 تاکنون، کشورهای منطقه و در رأس آنها ترکیه جهت تأمین منافع خویش، خاندان
بارزانی را بر مردمِ کردستان عراق تحمیل کردهاند. این خاندان با سوء استفاده از
قدرت اعطایی و انحصار ثروت فراوان این دیار در جایگاه رهبری و مرجع تقلید
ناسیونالیسم نوفئودالی کردی قرارگرفتهاند. به همین دلیل شناخت ماهیت آنها اهمیت ویژهای
در شناسایی اهداف ناسیونالیسم ابتدایی کردستان دارد. با این شناخت میتوانیم نوری
بر تاریکخانه کوردایَتی نوفئودالی بتابانیم.
رویای
ناسیونالیسم ابتدایی کردستان ایران این است که مثل شیخ آقاهای کردستانِ عراق بهشتی
برای خود و 5% الیگارشهای انگل و فاسد کردستان فراهم کنند، اما به قیمت جهنمی کردن
زندگی اکثریت مردم کردستانِ ایران.
در
ادامه شورش فئودال، عشیرهای ملامصطفی را مرور کرده و سپس به آسیبشناسی خاندان
بارزانی و کُردایَتی نوفئودالی میپردازیم.
در
مِتُدولوژی[49] تاریخنگاری علمی، هر رویداد تاریخی در بستر
جغرافیایی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی زمان خود موردبررسی قرار میگیرد.
در این
راستا ابتدا تصویری از حیات اقتصادی و اجتماعی کردستان عراق قبل از اصلاحات
عبدالکریم قاسم را ارائه میکنم.
مردم
کردستان عراق تا کودتای 1958 عبدالکریم قاسم تحت سیستم عشایری و فئودالی زندگی میکردند.
روستاییان و دهقانان که اکثریت مردم را تشکیل میداند، عموماً گرسنه، سیاهسوخته و
ژندهپوش بودند. منازل آنها با یک نیمه دیوار یا چَپَر (پرچین) از طویله و آغلهای
حیواناتِ اهلی تفکیک میشد. ستمکاری سران عشایر، شیوخ زمیندار و اربابها رمقی
برای آنها باقی نگذاشته بود.
رعایا ناچار بودند بیشتر درآمد خود را تحت
عناوین سرانه و حق مالکیت به اربابان بپردازند. آنها ناچار به بیگاری و انواع
خدمات بودند. در برخی مناطق، هر دختری را که ازدواج میکرد، ناچار میشد شب زفاف
را در خدمت ارباب روستا به صبح رساند.
سران
عشایر با بسیج رعایای خویش به روستاهای دیگر حمله میکردند. آنها گاو، گوسفند،
غلات و هر آنچه ارزش مادی داشت را غارت کرده و ساکنان آنها را در صورت مقاومت به
قتل میرساندند و خانههایشان را به آتش میکشیدند.
رعایا باوجود
ستمکاریهای فراوان فرمانبردار اربابان خود بودند. زیرا خارج از محدوده
فرمانروایی ارباب هیچگونه امنیتی نداشتند. آنها همچون سایر مردم عراق وارث یک
زندگی حقیرانهِ بخورونمیر هزاران ساله بودند.[50] مفاهیمی همچون میهنپرستی و ملیگرایی
برای رعایا بیمعنی بودند.
پس از
پیروزی انقلاب 1958 عراق به رهبری عبدالکریم قاسم و حمایت روشنفکران و نیروهای
مترقی، فرصتی طلایی برای کُردها و مردم عراق جهت گذار از زندگی قرونوسطایی فراهم
شد. برای اولین بار در تاریخِ خاورمیانه، عبدالکریم قاسم اصلاحات وسیعی در حد یک
انقلاب اجتماعی به اجرا گذاشت. ازجمله این اصلاحات تقسیم اراضی بین رعایا بود.
کُردها
همچون سایر مردم عراق در بیشتر شهرها و مراکز جمعیتی تجمع و راهپیمایی کرده و یکصدا
از اصلاحاتِ بزرگِ قاسم حمایت میکردند. برخی از شعارهای مردمِ کردستانِ عراق در
حمایت از اصلاحات عبدالکریم قاسم:
هێزەکەمان مارکسیە
دژی ئیقتاع و ڕەجعیە
هێزەکەمان هێزی گەلە
هی کرێکارو ڕەنجبەرە
فەلاح زەوی خۆیەتی
ئاغا باوکە ڕۆیەتی
ترجمه
مفهومی شعارها (نیروی ما مارکسیستی است، مخالف اقطاع و ارتجاع است، قدرت ما قدرت
خلق است، متعلق به کارگران و رنجبران است، زمین از آن کشاورز است، ارباب وای پدر گوید)
شعارهای
مردم حلبجه:
فەلاح عەرزی خۆیەسی
دەرەبەگ باوکە
ڕۆیەسی
فەلاح عەرزی
کێڵاگە
دەرەبەگ قوڕی
پێواگە
خاطراتی از شورش ملامصطفی
بارزانی در سال 1961
خاطراتِ فعالین و شاهدانِ رویدادها از منابعِ
مهمِ تاریخنگاری هستند. در ادامه دو مورد از خاطرات شخصیتهای فعال در آن دوره را
مرور میکنیم.
ملا
رسول پیشنماز:
"پس
از روی کار آمدن زعیم عبدالکریم قاسم و بازگشت مرحوم بارزانی به دلیل قدرتیابی
حزب شیوعی و پشتیبانی آنها از کشاورزان، اربابها در تنگنا قرار گرفتند. کار به
آنجا رسیده بود که املاک اربابان را با طناب بین کشاورزان تقسیم میکردند. مخصوصاً
در مناطق پشدر، رانیه، دوکان و بیتوین.
چند تن از اربابان میراودلی، شیخ حسین بوسکین،
کاک عباس مامند آقای سرکپکان و مام کدخدا اسماعیل تلان تصمیم گرفتند جهت یافتن راهحل
برای دیدن عبدالکریم قاسم به بغداد بروند.
تلاشهای
آنها در بغداد برای دیدار با قاسم بینتیجه ماند. زیرا قاسم آنها را نپذیرفت.
سپس عباس آقا که دوستی دیرینهای با بارزانی داشت، پیشنهاد کرد به دیدار او بروند.
آغاها به دیدار بارزانی رفته و همگی از وی خواستند که بیش از این نظارهگر نمانده
و برای حقوق ملی کُردها! به کوهستانها روی آورد"[51]
بخشی از خاطرات مام جلال طالبانی در کتابِ "دیداری تەمەن"
«سران عشایر
کُرد، تمامی کسانی که درنتیجه اصلاحات ارضی زیانمند شده بودند، میآمدند پیش ملامصطفی
و شکایت میکردند. متأسفانه ملا هم اهمیت زیادی به سران عشایر، اربابها و شیوخ میداد.
یادم هست وقتی تمامی سران عشایر جمع شده بودند از شیخ تحسین ایزدی تا شیخ و آغاهای
خوشناوتی، دزهیی، پشدر، و ... اینها همگی به ملامصطفی پناه برده و میگفتند شما
بزرگ ما هستی و از ما حمایت کن. متأسفانه ملا اینها را دور خود جمع کرده و از آنها
دفاع میکرد. آغاها جهت دیدار با عبدالکریم قاسم هیئتی را روانه بغداد کرده بودند.
این در حالی بود که قاسم بدیل دفاع از منافع مردم عراق و ملی کردن نفت تحت فشار
عظیم کمپانیهای نفت [غربی] قرارگرفته بود.[52]
جلال
طالبانی:"در حقیقت این آغاها علیه اصلاحات ارضی قیام کرده بودند.
[دفتر
سیاسی] حزب موافق اصلاحات بود. اما ملامصطفی دشمن قانون اصلاحات ارضی بود و از اربابها
پشتیبانی میکرد. ملا اصلاحات زراعی را خلاف شرع میدانست."[53]
جلال
طالبانی: "... مدتی قبل از شروع شورش ایلول 1961، بسیاری از
عشایر و زمینداران کُرد به تحریک ملامصطفی به یاغیگری علیه دولت اصلاحات روی
آورده بودند. پیشاهنگان شورش ضد اصلاحات ارضی عبارت بودند از حاجی قادر اسماعیل
عوزیری، حاجی ابراهیم چرمه گا، شیخ طیفور سرگلو، کویخا اسماعیل تلان، شیخ محمود
کاریزه و روسای عشایر جاف، سورداش، بازیان، هموند، شارباژیر، خوشناوتی و
صفین"[54]
ملامصطفی
از موقعیت ممتاز شیخ زادگی، ریاست عشیره بارزانی و نفوذ معنوی بر اربابها و سران
عشایر برخوردار بود. به همین دلیل کشورهای آمریکا ایران، انگلیس و اسرائیل وی را مناسبترین
فرد جهت رهبری شورش ارتجاعی کردستان تشخیص دادند.
ایران
و انگلیس در سال 1961 از طریق سفارتخانههایشان در بغداد با ملامصطفی ارتباط
برقرار کرده و وی را جهت رهبری شورش سران عشایر و اربابهای ناراضی از اصلاحات
عبدالکریم روانه منطقه بارزان کردند. آنها به ملا قول داده بودند از شورش وی
حمایت کنند.[55]
جهل،
خرافه و پسرفت، ثمره شورشهای ارتجاعی وابسته
انقلاباتِ
حقیقی مدرسه آگاهی و رشد و توسعه ملی هستند. اما حاصلِ شورشهایی از نوعِ کردستانِ
عراق (1961) و مجاهدین افغان (دهه 1980)؛ همچون مزرعه کِشتِ خشخاش؛ تریاکی بود که تودهها
را دچار رخوت، منگی، گیجی و روانپریشی نمود. از سوی دیگر شیوخ و بازرگانان دین و
ملیگرایی ابتدایی از قِبَلِ این بیماری تودهای صاحبِ ثروتهای افسانهای شدند.
کردهای
کردستان عراق و ایران تا سال 1960 ازنظر فکری، فرهنگی و تمدنی در یک سطح قرار
داشتند. ملامصطفی طی رهبری چهاردهساله خود سطح مدنیت جامعه کردستان عراق را به
سدههای گذشته بازگردانید. بهگونهای که اکنون کردهای ایران صدسال از کردهای عراق
پیشرفتهتر هستند.
در
خصوص چگونگی رجعت جامعه کردستان عراق به گذشته، تأمل و تعمق در دو مورد از فرهنگسازی
ملامصطفی چشمانداز روشنتری بر روی خواننده باز میکند:
الف- ممنوع
کردن رسم رَدوکَوتن (فرار دو دلداده از روستا جهت شروع ازدواج)
این رسم که از دوران مادر سالاری برجایمانده
بود، باعث تعدیل ستمگری سیستم فئودالی و مردسالاری میشد. زیرا خانمها میتوانستند
با استفاده از این رسم با شخص موردنظر خود ازدواج کنند و تصمیم پدر و سرپرست
خانواده را جهت ازدواج تحمیلی را خنثی کنند.
در برخی از روستاها و مناطق کردستان عروسِ
خانوادهِ رعیت ملزم به ارائه باج بکارت بوده و ارباب شبِ اولِ زفاف از عروس کامجویی
میکرد. رسم اینگونه بود که عصر همان روزی که عروس به خانه داماد میرسید، نوکر و
خدمه ارباب به منزل داماد رفته و دست عروس را گرفته و به وی میگفتند بیا میرویم
خانه ارباب تا خانمبزرگِ ارباب به تو نصیحت و آموزشهای زندگی را ارائه کند. (وهره
با بچین بو لای ئاغاژن تا ئاموژگاریت کات)
یکی
دیگر از مزایای مهم "رهدوکهوتن" گریز عروس از باجِ بکارت به ارباب
بود. زیرا دختر و پسر باهم روستا را ترک کرده و در روستایی دیگر اقامت موقت اختیار
کرده و زندگی مشترک را شروع میکردند.
طی روزها
و هفتههای بعد، بین خانواده عروس و داماد صلح برقرار میشد و دو دلداده میتوانستند
به روستا بازگشته و زندگی عادی خود را از سر گیرند. در این حالت عروس از این سرویس
اجباری به خان و ارباب معاف میشد. ملامصطفی رسم "رَدوکَوتن" را ممنوع
کرده و کسانی که از این قانون سرپیچی میکردند با مجازات اعدام روبرو میشدند.
ب-
ممنوعیت مراسم رقص مختلط کُردی
ملامصطفی
مراسم رقص مختلط کردی را خلاف شرع و ممنوع اعلام کرد. رقص کردی یکی از رسومِ
بازمانده دوره مادر سالاری است.
در رقص
کردی زن انتخاب میکند که در دست چه کسی برقصد. تاکنون این رسم بخشی از حقوق زنان
تحت سیستم مردسالاری را برای زنان محفوظ نگهداشته است. متشرعین طی 1300 سال
نتوانسته بودند این رسم زیبا را از فرهنگ کُردی بزدایند.
اگرچه حکومت ملامصطفی در سال 1975 فروپاشید، اما
این قوانین در اذهان جامعه ریشه دوانید و تبدیل شد به بخشی از فرهنگ و کلتور
اجتماعی مردم کردستان. پس از ملامصطفی، مردم کردستان عراق (پدر، برادر، پسرعمو،
شوهر و...) با کشتن دختران و زنان خود این فرهنگ را زنده نگه داشتند.
تحت تأثیر این فرهنگِ ارتجاعی، از زمان تأسیس دولت
نیمهمستقل کردستان عراق در سال 1991 تاکنون (2024) حدود بیست هزار زن و دختر توسط
بستگان نرینه خویش کشتهشده و یازده هزار تن نیز ناچار به خودسوزی شدهاند.[56]
شباهتِ استراتژی راست سنَّتی کُردایَتی با همزیستی
گرگها و کلاغها
در طبیعت
اتحادی هزاران ساله بین دو موجود بهظاهر متفاوت وجود دارد. این همزیستی
بر پایهٔ منافع متقابل شکل گرفته است. کلاغ پرندهای ضعیفالجثه،
بیرحم و حیلهگر است و گرگ شکارچی نیرومند و جسور. کلاغها با پرواز بر فراز
زمین، شکار را پیدا کرده و گرگها را به سمت طعمه سوق میدهند. پس از شکارِ حیوان توسط
گرگ، کلاغها هم بخشی از پسمانده لاشه را میخورند. برای کلاغها همسویی با گرگها
به معنای دسترسی به منابع غذایی است. برای گرگها چشماندازِ هوایی کلاغها و توانایی
آنها در ایجاد انحراف و سردرگمی طعمه، شکار را کمخطر و آسانتر میکند.
گاهی کلاغها
لاشه حیوانی بزرگ را کشف میکنند اما نمیتوانند پوستِ کلفتِ آن را پاره کنند. به
همین دلیل گرگها را بهسوی لاشه هدایت میکنند. گرگها لاشه را پاره کرده و سهم کلاغها
را نیز باقی میگذارند. البته این همزیستی تنها برای شکار نیست. کلاغها به گرگها
در لانهسازی کمک میکنند، در مقابل گرگها از لانههای کلاغها در مقابل شکارچیان
بالقوه محافظت میکنند. [57]
همکاری گرگها و کلاغها بهقدری عمیق است که کلاغها حتی مسئولیت مراقبت از توله گرگها
را هنگام شکار بر عهده میگیرند. [58]
جریان
راست سنتی کوردایَتی به رهبری خاندان بارزانی از سال ۱۹۶۱ تاکنون؛ بنا بر ماهیت
خویش؛ استراتژی کلاغ را الگوی خود قرار داده است.
این
جریان دولتها و قدرتهای منطقه ازجمله ترکیه، ایران، عراق، سوریه و حتی اسرائیل
را همچون گرگهایی میبیند که با همزیستی و همیاری آنها میتواند سلطه اقتصادی و
سیاسی خویش را بر بخشی از کردستان تحمیل کند.
این
استراتژی در کردستان بیش از هزار سال قدمت دارد. طی هزاره اخیر خاندانهای حکومتگر
محلی، امیرنشینها، رؤسای عشایر، شیوخ و فئودالها با این استراتژی توانستهاند
سلطه و سروری خود را بر مردم کردستان تداوم بخشند.
در
قرونِ گذشته راهبرد همزیستی اشراف، فئودالهای کُرد با دولتهای حاکمِ کردستان
(صفوی، عثمانی و...) به شرح زیر بود:
خاندانهای
حکومتگر محلی، سران عشایر و امرای کُرد در نقش نماینده و خدمتگزار دولت، درآمدهای
قلمرو خود را با مرکز تقسیم میکردند، مخالفانِ دولت را سرکوب کرده و در مواقعِ
جنگهای داخلی یا خارجی جنگجویان خویش را به خدمت دولت اعزام میکردند.
تزِ
دکترینِ ملامصطفیِ بیسواد نسخهای از این راهبردِ حکومتگران محلی و سران عشایر
گذشته بود که بعد از خودش توسط پسران و نوادههایش با موفقیت اجراشده است.
«همکاری
با دولتهای منطقه جهت سرکوب انقلابیونِ چهار بخشِ کردستان بهمنظور حمایت و کسب
کمکهای مالی، نظامی و سیاسی برای سلطه بر بخشی از کردستانِ عراق»
در این سیستم یک همزیستی دوسویه وجود درد که هر
دو طرف از آن سودمند میشوند. درست مثل همزیستی کلاغها و گرگها. [59]
کلاغها طعمهها را نه از همنوعان خویش، بلکه از میان حیوانات دیگر انتخاب میکنند.
اما خاندان بارزانی در این زمینه روسیاهتر از کلاغها ظاهر شدند. این خاندان طعمهها
را همواره از میان همنوعان خویش در چهار بخش کردستان انتخاب کردهاند. البته گرگهای
همزیست خاندان بارزانی نیز در کردستان علاقهای به طعمههای دیگر نداشته و ندارند.
تاریخ شصتساله
همکاری پارت دمکرات کردستان عراق (خانواده بارزانی) با دولتهای ترکیه، ایران و عراق
در سرکوب جنبشهای چپ، مترقی، سوسیالیستی و دمکراتیک کردها در چهار بخش کردستان
نشان میدهد که حکام و طبقات فرادست این کشورها با طبقه فرادست کردها اشتراک منافع
ابدی دارند.
استمرار
همکاری بارزانیها با دولتهای منطقه علیه جریانات و جنبشهای کردی حکایت از این
دارد که این اتحاد تاکتیکی و موقتی نیست، بلکه یک استراتژی ابدی است. همچنان که
اتحاد امیرنشینهای کردی با امپراتوریهای عثمانی و ایرانی پایدار و مبتنی بر
منافع مشترک بوده است. اگر گاهی جنگی بین یکی از این امیرنشینها با دولت حاکم رویداده
است، علت آن را باید در تغییر ارباب از ترکی به ایرانی و بلعکس جستجو کرد.
بارزانی و انتخابِ لوگوی "عقاب" بهجای "کلاغ"
یکی از عجایب روزگار این است که پیشوا و مرجعِ تقلیدِ
جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی(بارزانی)، بهجای کلاغ، لوگوی "عقاب" را بهعنوان نماد
سازمانی خود برگزیده است. این انتخاب با ماهیت و هویت این جریان همخوانی ندارد.
عقاب، برخلاف کلاغ، در رأس هرم غذایی قرار دارد و بهصورت طبیعی از طریق پسماند
خوری یا لاشخواری تغذیه نمیکند.
تمثیل معروف الکساندر
پوشکین که بهصورت شعر در شاهکارهای ادبیات جهانی نقش بسته است، گویای دو گونه
کاملاً متفاوت سبکِ زندگی است. این شعر را دکتر خانلری به زبان فارسی سروده؛
سواره ایلخانی زاده[60]
و هژار موکریانی[61]
نیز آن را به کردی ترجمه کردهاند.
جریان
راست سنتی کوردایَتی به رهبری خاندان بارزانی از سال 1961 تاکنون؛ بنا بر ماهیت
خویش؛ استراتژی کلاغ را الگوی خود قرار داده است.
این
جریان دولتها و قدرتهای منطقه ازجمله ترکیه، ایران، عراق، سوریه و ... را همچون گرگهایی
میبیند که با همزیستی و همیاری آنها میتواند سلطه اقتصادی و سیاسی خویش را بر
بخشی از کردستان تحمیل کند.
این
استراتژی در کردستان بیش از هزار سال قدمت دارد. طی هزاره اخیر خاندانهای حکومتگر
محلی، امیرنشینها، روسای عشایر، شیوخ و فئودالها با این استراتژی توانستهاند
سلطه و سروری خود را بر مردم کردستان تداوم بخشند.
در
قرونِ گذشته راهبرد همزیستی اشراف، فئودالهای کُرد با دولتهای حاکمِ کردستان
(صفوی، عثمانی و...) به شرح زیر بود:
خاندانهای
حکومتگر محلی، سران عشایر و امرای کُرد در نقش نماینده و خدمتگزار دولت، درآمدهای
قلمرو خود را با مرکز تقسیم میکردند، مخالفانِ دولت را سرکوب کرده و در مواقعِ
جنگهای داخلی یا خارجی جنگجویان خویش را به خدمت دولت اعزام میکردند.
تزِ
دکترینِ ملامصطفیِ بیسواد نسخهای از این راهبردِ حکومتگران محلی و سران عشایر
گذشته بود که بعد از خودش توسط پسران و نوادههایش با موفقیت اجراشده است.
«همکاری
با دولتهای منطقه جهت سرکوب انقلابیونِ چهار بخشِ کردستان بهمنظور کسب کمکهای
مالی، نظامی و سیاسی برای سلطه بر بخشی از کردستانِ عراق»
در این سیستم یک همزیستی دوسویه وجود درد که هر
دو طرف از آن سودمند میشوند. درست مثل همزیستی کلاغها و گرگها.[62]
کلاغها طعمهها را نه از همنوعان خویش، بلکه از میان حیوانات دیگر انتخاب میکنند.
اما خاندان بارزانی در این زمینه روسیاهتر از کلاغها ظاهر شدند. این خاندان طعمهها
را همواره از میان همنوعان خویش در چهار بخش کردستان انتخاب کردهاند. البته گرگهای
همزیست خاندان بارزانی نیز در کردستان علاقهای به طعمههای دیگر نداشته و ندارند.
ریشههای
بحران رهبریت در جامعه کردستان
هر
کوششی در جهت تحلیل مسائل اجتماعی و سیاسی، بدون ریشهیابی اصولی و علمی همچون آب
در هاون کوبیدن است. در راستای شناسایی ریشههای بحران رهبریت جامعه کردستان تئوری
"کُردستان یک بَستَر و دو رؤیا" را با خواننده گرامی به اشتراک میگذارم.
کردستان یک بستر و دو رؤیا
طی سده
اخیر جنبش ملی کردستان تحت رهبری دو جریان فکری و اجتماعی متضاد در افتوخیز بوده
است. این دو جریان عبارتاند از:
1- راستِ
سنتیِ کوردایَتی
2- چپِ
مُدرنِ تحولخواه
خواستگاه
طبقاتی، اجتماعی، فرهنگی، فکری و سیاسی هر یک از این دو جریان با دیگری متفاوت
است.
این دو جریان گاهی در یک حزب و عموماً در قالبِ
دو یا چند حزب و سازمان، در یک فضا و بسترِ اجتماعیِ مشترک (کردستان) به حیات خویش
ادامه دادهاند.
در طول
زمان روابطی متغیر و متفاوت از همکاری، رقابت، کشمکش، دشمنی تا ترور، خونریزی و اعدامهای
بی محاکمه بین آنها جریان داشته است.
این قطببندی
از ابتدای هزاره سوم میلادی (2000) واضحتر شده است. اکنون گرایشهای فکری و سیاسی
کردستان با نسبتهای متفاوت زیرمجموعه یکی از دو جریان هستند.[63]
جریانِ
راستِ سنتیِ کوردایَتی
جریانِ
راستِ سنتیِ کوردایَتی نماینده و مدافعِ منافعِ الیگارشی و طبقهِ فرادستِ جامعهِ
کردستان است.
کمیتِ این
طبقه در حدود پنج درصد جمعیتِ کردستان برآورد میشود.
اما مثل هر جامعه دیگری طبقهِ فرادست از پشتوانه
طبقات متوسط و فرودست برخوردار است. زیرا عمومِ ابزارهای مختلفِ سُلطه در انحصار
این طبقه است.
ازجمله
حمایت قدرتهای منطقه و ثروت زیاد که میتوان با آن رسانههای مختلف، شاعر، مطرِب،
خواننده، روزنامهنگار، مُلا و لشکری از لومپن پرولتاریا و عوامل میدانی را استخدام
کرد.
تداوم
حیات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی وابسته است به حفظ و
گسترش فاصله طبقاتی، سلسلهمراتب ثروت و قدرت، سنتگرایی، انقیاد زنان، پیر سالاری
و مردسالاری است؛ اما با طعم و مزهِ کوردایَتی.
آرمانِ این جریان تثبیت، تقویت و تداوم حاکمیت
خود و طبقه فرادست کُرد بر جامعه کردستان است. در مدینه فاضله اینها اکثریتِ کُردها
رعیت هستند و خودشان ارباب، کُردها اُمت هستند و خودشان رهبر، کُردها مُرید هستند
و خودشان مُراد، کُردها درویش هستند و خودشان شیخ.
کُردها
جنگجو، نگهبان، مطرب، مداح، نوکر، کُلفَت، ساقی، قلیانچی، چایچی و سفره آرای دیوانخانه
کوردایَتی هستند و خودشان آقا، سرور و سالارِ دیوانخانه.
رویکردِ
جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی کردستانِ ایران کُپیبرداری از سیستمِ نوفئودالیسمی و
لُمپَن بورژوازی کردستان عراق است.
رهبرِ کُردزبان،
وزیرِ کُردزبان، استاندارِ کُردزبان، قاضی کُردزبان، پاسبان و زندانبانِ کُردزبان،
پارلمانِ کُردزبان، انتخابات کُردی، تقلب کُردی، مافیای زمینخواری کُردی، ویلاهای
لوکس کُردی و همه این نعمات در خدمت طبقهِ فَرادَست، اَنگَلی و غیر مولدِ کُردستان.
مُطرِبان
و شاعران در این سیستم جایگاه ویژهای دارند. اینها با بیت و بالوره کوردی،
دیوانخانه کوردایَتی را رونق بخشیده و از پسماندههای سفره رنگین آقایان ارتزاق میکنند.
جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی بهدرستی مرگ
خویش، طبقه و آرمانش را در استقرارِ عدالت اجتماعی، شایستهسالاری و مدرنیسم تشخیص
داده است.
به
همین دلیل تحت هیچ شرایطی نمیتواند جریانِ چپِ مدرنِ تحولخواه را تحمل کند. در
این راستا همواره آماده است با قدرتها و دولتهای منطقه متحد شده و به جنگ آن
برود. عشیره بارزانی نماد بارز این جریان است.
استراتژی
بارزانیها برگرفته از استراتژی سران عشایر و امارتهای گذشته کُردستان است. این
استراتژیِ بسیار ساده و کارآمد به شرح ذیل است:
تأمین منافع کشورها و قدرتهای منطقه در سرکوب
جنبشهای چهار بخش کُردستان و کسب حمایت نظامی، مالی و امنیتی این قدرتها جهت
سلطه بر بخشی از کُردستان عراق.
خاندان
بارزانی از شصت سال قبل تاکنون از این استراتژی پیروی کرده و در این مدت منافع
کشورهای ایران (در دوره شاه و دوره جمهوری اسلامی)، ترکیه (در دوره سکولارها و
دوره اسلامگرایان) عراق (دوره صدام) و اسرائیل، آمریکا و انگلیس (در دهه 1960 و...)
را نیز تأمین کردهاند و در مقابل با استفاده از حمایت این قدرتها به حیات سیاسی
خویش ادامه داده و در جایگاه ثروتمندترین خاندان کُردستان قرارگرفتهاند.
اهدافِ جریان راست سنتی کوردایَتی
منادیان جدایی خون، نژاد و
زبانِ کوردایَتی طبقهای غیرمولد، فرصتطلب، مرتجع و وابسته به قدرتهای منطقهای هستند.
این طبقه بهغیراز سلطه و سروری بر همزبانان خود فاقد هرگونه رؤیای انسانی است.
شاهد زنده اقلیم کردستان عراق است. تجربه تلخ سیستم
فدرالی کردستان عراق برای ملیتهای ایرانی بسیار عبرتآموز است.
تشنگان قدرت و ثروت محلی کردستانِ
ایران به بهانه حق تعیین سرنوشت میخواهند سیستم ارتجاعی کردستان عراق را به بخشی از
کردستان ایران کپی - پیست کنند.
حاصل سیستم نوفئودالیسم کوردی
تحت عنوان فدرالیسم اقلیم کردستان عراق بسیار فاجعهبار بود. بهگونهای که اکنون مردم
عادی و محروم کُردستان عراق حاکمیت دیکتاتور پیشین (صدام) را بر جهنم کوردایتی ترجیح
میدهند.
جنگهای داخلی٬ دخالت
بیگانگان٬ رشد بنیادگرایی مذهبی، [64]
هزاران قتل ناموسی زنان٬ رشد فاصله طبقاتی٬ غارت
منابع طبیعی٬ فروش ثروتهای ملی با قیمتی کمتر از نصف قیمت
جهانی به ترکیه[65]٬استبداد
و خودکامگی٬ ترور روزنامهنگاران و روشنفکران مستقل٬ فرار
مغزها٬ کوچ بیسابقه جوانان به غرب٬ به
قهقرا رفتن جامعه کُردستان از نتایج این سیستم هستند.
درحالیکه "دهکده
جهانی"[66] مخصوصاً
درزمینهٔ دسترسی به اطلاعات عملاً تحققیافته، آیا مردم
کردستان ایران اجازه میدهند تشنگان قدرت و ثروت محلی به بهانه حق تعیین سرنوشت٬ تحت
عنوان فدرالیسم و... سیستم ارتجاعی کردستان عراق و... را به بخشی از کردستان ایران
کپی - پیست کنند؟
یک مقایسه اجمالی در زمینههای رشد زیرساختهای
اقتصادی و خدمات اجتماعی بین مردم ایران و مردم کردستان عراق طی بیست سال اخیر
جهت قضاوت شما منطقه فدرالی
کردستان عراق را نه با کشورهای طراز اول یا متوسط جهان، بلکه با ایران مقایسه کردهام.
ایران در جدول سالانه فساد در رتبه ۱۵۰ بین ۱۸۰ کشور جهان قرار دارد.[67]
طی این مدت متوسط درآمد سرانه ایرانیان 3500 دلار بوده است و متوسط درآمد سرانه
کُردهای منطقه خودمختار کردستان عراق 7000 دلار بوده است.[68]
ایران در این مدت عموماً مورد
تحریمهای آمریکا و اروپا قرار داشته است. سیاستهای دولتی در لبنان، سوریه، یمن،
آفریقا و نیز سوء مدیریت، فساد مالی و هزینههای غیرمتعارف ایدئولوژیک دیگر فشار
زیادی به بودجه ملی وارد کرده است.
باوجوداین رشد زیرساختهای اقتصادی ازجمله راهسازی،
راه آهن، برقرسانی، گازرسانی، آبرسانی، مخابرات، تولید صنعتی و کشاورزی هرچند
آهسته و ناکافی ولی استمرار داشته است؛ و تسهیلات ملی اعطای وامهای مسکن، تولید و
ازدواج تداوم داشته است. درصد زیادی از مردم با بهرهمندی از طرحهای مسکن مهر و
مسکن ملی صاحب مسکن شدهاند. بیمههای مختلف ازجمله تأمین اجتماعی، بهداشت و خودرو
و تصادفات برقرار هستند.
کردستان عراق طی این دوره در
بیشتر زمینههای فوقالذکر یا کاری انجام نگرفته است (ازجمله گازرسانی باوجود
منابع عظیم گاز) یا بسیار ناقص مثل برقرسانی، راهسازی و آبرسانی. هنوز از وامهای
مسکن، ازدواج و تولید خبری نیست. در کردستان عراق نهتنها تولیدکنندگان موردحمایت
قرار نگرفتهاند، بلکه حتی سرمایهگذارانی که از اروپا و کشورهای منطقه جهت سرمایهگذاری
صنعتی و تولیدی به آن دیار بازگشتهاند، ناچار شدهاند کارخانه و تولیدی خود را با
یکی از مافیاهای خانوادههای حاکم شریک شوند و یا دوباره تن به غربت دهند.
تا زمان نگارش این سطور، مردم
از پوشش بیمه خدمات اجتماعی و درمان و بهداشت محروم هستند. بیمه خودرو و تصادفات
رانندگی ندارند. سیستم بانکی ایجاد نشده است. مردم پولهایشان را در خانه نگه میدارند.
از دستگاه پُز، خودپرداز، کارتبانکی، اپلیکیشن بانکی روی گوشی هیچ خبری نیست.
الیگارشی کوردایَتی
افلاطون
و ارسطو واژه الیگارشی (Oligarchey)
را در توصیف حکمرانی یک گروه کوچک و فاسد بهکار بردهاند.
این
فیلسوفان حکومت خوب را در خدمت تحقق عدالت و فضیلت میدانستند و حکومت بد را هم
نافی فضیلت و عدالت. حکومت خوب از یکسو مبتنی بر فضیلت است، از سوی دیگر فضیلتپرور
است. حکومت بد هم مبتنی رذیلت است و طبیعتاً رذیلتپرور. افلاطون در مقام نقد
الیگارشی و تبیین عیبهای آن، به موارد زیر اشاره میکند: مسدودشدن راه ورود به
حکومت برای اقشار نابرخوردار؛ تشدید منازعه طبقاتی و تکوین تخاصم در جامعه میان
تنگدستان و ثروتمندان؛ افزایش فاصله زمامدار از جامعه و هراس وی از شهروندان
تهیدست و کمبضاعت؛ و سر برکشیدن دزد و جنایتکار از میان فقرا، متأثر از شکاف
طبقاتی و فقر. [69]
این
حکومت در زمان جنگ توان دفاع از کشور را ندارد. انسان همارز این حکومت کسی است که
به تقلید پدر به جمعآوری مال میپردازد. [70]
در حکومت
الیگارشی گروهی اندک به سود خویش، فرمانروایی اکثریت مردم را بر عهده دارند و دولت
بهصورت متمرکز در تعدادی از خانوادهها و قبایل اصلی حفظ میگردد. افلاطون معتقد
است در این نوع حکومت اتحاد اجتماعی از دست خواهد رفت زیرا اجتماع به دو دسته
ثروتمند و تهیدست تقسیم میشود.
[71]
الیگارشی
حکومتِ بدِ یک گروهِ کوچک است. در حکومت الیگارشیک، حاکمان فاسد جامعه را به سمت
فساد و تباهی سوق میدهند. [72]
ارسطو
الیگارشی را بهمثابه حکومتی فاسد مورد بررسی قرار میدهد و آن را آریستوکراسی
(اشرافسالاری و نخبهسالاری) فاسدشده توصیف میکند.
به باور
ارسطو، در الیگارشی بهجای تأمین منافع جامعه، تنها تحقق مصالح اقلیتی محدود و
حکومت مورد توجه و در اولویت است. وی همچنین به عوارض و خطر تشدید سوءاستفاده از
قدرت برای ثروت و افراطیتر شدن الیگارشی اشاره میکند و به نارضایتیهای گسترده
مترتب بر آن و اعتراض و شورش میپردازد. [73]
در تمامی
اشکال الیگارشی رهبران و مقامات دولتی به دزدی و سرقت از منابع عمومی میپردازند.[74]
هر الیگارشی بر مبنای یک یا چند پایه ذیل شکل میگیرد: خاندانی، عشیرهای، قبیلهای،
موروثی، حزبی، دینی، اشرافی، زمینداری، نظامی و مالی. [75]
حکومت کردستان عراق ویژگیهای تمامی این الیگارشیها را دارد.
نظام
اقتصادی حکومت کردستان عراق مبتنی بر هیچیک از مدلهای شناختهشده سرمایهداری و
یا سوسیالیستی نیست. در این خطه حاکمیت در دست الیگارشهای کوردایتی است.
الیگارشی
کوردایَتی همزمان دشمن عدالت اجتماعی و سرمایهداری مولد، ملی و مترقی است. این
سیستم در جهل و تاریکی توان زیستن داشته و در یک جامعه روشنفکر، مترقی و آگاه
محکوم به زوال است. ازاینرو زیستگاه خاص خود را شکل بخشیده و جامعه را به قهقرا
سوق داده است.
رشد غولآسای
انواع اسلام سیاسی اخوانی، سلفی، تکفیری و جهادی تحت حاکمیت آقایانِ کوردایَتی بههیچوجه
تصادفی نیست. زیرا این جریانها در جامعه بذرهای کینهتوزی، خشونت، زنستیزی،
دگراندیش کشی و شیعه کشی میکارند که در نتیجه آن فرهنگ و ایدههای آزاداندیشی،
حقوق بشری، حقوق شهروندی، برابری زن و مرد، عدالت اجتماعی، رشد علمی، فرهنگی،
اقتصادی و سیاسی به محاق فراموشی سپرده میشوند.
حکامِ
کردستان عراق با دستیاری این جریانهای واپسگرا روح بردگی و رعیتی را در کالبد
اجتماع دمیدهاند. در نتیجه زمینههای فکری و فرهنگی بنیانگذاری بهشت الیگارشها
به قیمت جهنمی کردن زندگی 95% آحاد جامعه فراهم شده است.
با این
تحلیل میتوانیم از اصطلاح "الیگارشی کوردایَتی" برای نام بردن و توصیفِ شکل و ماهیتِ حکومت کردستانِ عراق استفاده کنیم؛
که عنوانی کاملاً با مُسَمّی است.
الیگارشی
کوردایَتی"دَفعِ اَفسَد به فاسِد" یا "دفعِ
اِصلاح به اَفسَد"؟
الیگارشی کوردایَتی نهتنها
دارویی از نوعِ «دفع اَفسَد به فاسِد» نیست، حتی زیانبارتر از «دفعِ فاسِد به اَفسد»
است. تاریخ ۱۰۰ساله اخیرِ کردستان عراق حاکی از این است که کوردایَتی نوفئودالی
سمی است از نوع «دفع اِصلاح به اَفسَد»
کوردایَتی کردستانِ عراق
مصداقِ کاملِ «دفع اِصلاح به اَفسَد» بوده است. نمونه بارز آن شورش ۱۴ساله عشایر و
فئودالهای کردستان عراق علیه اصلاحات ارضی و اجتماعی عبدالکریم قاسم است. (۱۹۶۱-۱۹۷۵)
شورشی که کُردها و سایر ملل
عراق را از نعمت بزرگترین فرصت آزادی، عدالت اجتماعی، رشد و توسعه اقتصادی،
فرهنگی و سیاسی محروم کرد و یکصد سال به گذشته بازگردانید. نمونه مشابه آن اسلامگرایی
مجاهدین افغان بود که طی شورش ۱۴ساله (۱۹۹۲-۱۹۸۸) حکومت مصلح و مترقی افغانستان را
ساقط کرده و افغانستان را "افغانستان" کردند. هردوی اینها ساختهوپرداخته
آمریکا، اسرائیل و ناتو بودند.
الیگارشی کوردایَتی در آیینه شنگال
(۳ اوت ۲۰۱۴)
در سوم اوت ۲۰۱۴، حدود ۵۰۰
تن از تروریستهای داعش به شنگال حمله کردند. حدود ۱۵۰۰۰ پیشمرگ پارت دمکراتِ
بارزانی مستقر در این ناحیه بدون شلیک یک گلوله بهسوی اربیل فرار کردند. در نتیجه
هزاران تن از مردم بیدفاع کُردِ ایزدی قتلعام شده و ۶۴۰۰ زن و دخترِ آنها نیز به
بردگی جنسی جلادان داعش و اردوغان درآمدند.
چند روز قبل از این
فاجعه ۱۲ گریلای پ ک ک بهصورت
مخفیانه عازم شنگال شده بودند. از این تعداد، چهار تن توسط پیشمرگان بارزانی
شناسایی و زندانی شده بودند. هشت گریلای باقیمانده به مقصد رسیده و بهصورت
مخفیانه در شنگال به سر میبردند.
روز اولِ حملهِ داعش،
این هشت گریلا در بخشی استراتژیک از کوهِ شنگال که مسلط بر مسیر یک جاده نظامی به
آن کوه بود؛ مستقر شدند.
اینها با کمک گروهی از جوانان ایزدی حمله داعش
به این کوه را در هم شکستند. اگر این مقاومت صورت نمیگرفت، هفتاد هزار ایزدی فراری
به این کوهستان نیز انفال میشدند. [76]
روز بعد (چهارم اوت)، نیروهای دموکراتیک سوریه (شامل یگانهای ی.پ.گ و
ی.پ.ژ) خود را به کوه شنگال رسانده و با تقویت جبهه مقاومت در این کوه، تمامی تلاشهای
داعش برای اشغال آن را با شکست مواجه ساختند.
در روزهای پس از آن، این
نیروها با ایجاد کریدور بشردوستانه ۵۰ کیلومتری به مرز سوریه،
امکان انتقال پناهندگان را فراهم ساختند. از این طریق، بیشتر آوارگان ایزدی از
محاصره داعش نجات یافته و به مناطق امن در سوریه منتقل شدند. [77]
فاجعه شنگال؛ معیار سنجش بهره هوشی کُردها
بهترین معیار برای سنجش
ضریب هوشی (IQ) هر کُرد این
است که ببینیم چند پرسش درباره فاجعه شنگال ۲۰۱۴ برایش ایجاد شده است؟
اگر هیچ پرسشی برایش ایجاد نشده باشد، با اطمینان میتوان گفت که ضریب هوشی وی از
عموزادههای شامپانزه آفریقایی بالاتر نیست.
اگر ضریب هوشی کسی به
مرز متوسط (۸۰) رسیده باشد، پرسشهایی
به شرح ذیل برایش مطرح میشود:
۱- اگر مسعود بارزانی بهعنوان رئیس و مسئول اول اقلیم
کردستان عراق، دستور عقبنشینی سریع و بدون مقاومت را به نیروها داده، چرا
فرماندهان پیشمرگ از این فرمان ضدبشری و ضدملی سرپیچی نکردند تا از کشتار هزاران
انسان بیپناه و بردهگیری ۶۴۰۰ دختر و زن کُرد جلوگیری
کنند؟ آیا برای این فرماندهان اجرای دستور مسعود بارزانی مهمتر از منافع ملی،
پایبندی به وجدان و عواطف انسانی بوده است؟
۲- اگر فرماندهان بدون دستور بارزانی مردم بیدفاع شنگال را
به گرگهای درنده داعش سپردند، چرا هیچ فرماندهای محاکمه و مجازات نشد؟
۳- اگر بارزانی و فرماندهانِ پیشمرگ شنگال دستور تحویل
شنگال و ایزدیها را به داعش دادهاند، چرا حداقل %۱ پیشمرگها (۱۵۰ نفر) از این دستور ضدبشری تمرد نکردند؟
مگر این جنگجویان پیش
از اینکه پیشمرگ و مزدور حزب باشند، انسان نبودهاند؟ اگر انسان هم نبودهاند، خود
را صاحب شرف و غیرت کُردی و کُردایَتی میدانستند. با کدامین غیرت و شرافت، هزاران
دختر و زن کُرد را به بوگندوهایِ داعش سپردند؟
انسان دارای وجدان و
هوش متوسط به خود میگوید: "اگر این %۱ پیشمرگها بهخاطر
عواطف انسانی، شرافت، غرور کُردایَتی و ملیگرایی، در حد یک روز و یا چند ساعت مقاومت
میکردند، قطعاً برای همه ایزدیها فرصت فرار و ترکِ منطقه خطر فراهم میشد. مردم
میتوانستند به غرب کردستان که تنها پنجاه کیلومتر با شنگال فاصله دارد؛ برسند و یا
حداقل فرصت فرار تمامی مردم به کوه شنگال فراهم میشد.
اگر پیشمرگها پیش از
فرار، %۱ سلاحهای خود را برای
مردم باقی میگذاشتند، ایزدیها میتوانستند حداقل یک روز مقاومت کنند و فرصت فرار
برای زنان و کودکانشان فراهم میشد.
پیشمرگها نهتنها این کار را نکردند، بلکه گروهی
از جوانان ایزدی که برای دفاع تقاضای سلاح کرده بودند، را مورد شلیک مستقیم قرار
داده در نتیجه سه تن از این جوانان کشته شدند. در آن روز سیاه تنها تیراندازی و
مقاومت پیشمرگهای قهرمان! منحصر به همین مورد بود.
اکنون اگر کسی به یکی از این ۱۵۰۰۰ پیشمرگ بگوید؛ بیغیرت و بیشرف بودی که از این مردم
دفاع نکردی؛ واکنشِ او چه خواهد بود؟
این پیشمرگ قطعاً یک خشابِ کامل، از فشنگهایی
که آن روز در برابر داعش شلیک نکرده بود؛ را در بدن پرسشگر خالی کرده و غیرت و شرافت
خود را به جهانیان نشان خواهد داد!
انسانِ کُرد یا باید بسیار
بیشرف باشد، یا دارای ضریب هوشی مادونِ میمون باشد که فرار ۱۵۰۰۰ پیشمرگ حزب دموکرات کردستان عراق؛ بدونِ آگاهسازی ایزدیها،
بدون شلیک حتی یک فشنگ، در برابر ۵۰۰ وحشی داعش را طبیعی
بداند. (این پیشمرگان مطابق فیلمها و گزارشهای خبری آن زمان سوار بر اتومبیل با
آخرین سرعت ممکن روانه اربیل شدند)
فرض کنیم تعداد نیروهای
داعش بیش از ۵۰۰ تن بوده است (مثلاً ۱۰۰۰ یا حتی در حد ۱۵۰۰۰ نفر یعنی برابری عددی
نیروهای دو طرف) مگر ۱۵۰۰۰ پیشمرگ مسلح چه مرگشان
بوده است که نتوانند چند ساعت در مقابل داعش مقاومت کنند؟
پس چرا در همان روز هشت گریلای پ ک ک با همکاری
تعدادی از جوانان ایزدی توانستند داعشیان را در دامنه کوه شنگال متوقف و دهها تن
از آنها را روانه دوزخ کنند؟
اگر این مقاومت صورت نمیگرفت
ابعاد فاجعه بسیار وسیعتر میشد. در این صورت ریشوهایِ متعفنِ داعش تمامی مَردهای
ایزدی فراری به کوه شنگال را گردن زده و زنان و دختران را به کنیز، جاریه و «ملک
الیمین» تبدیل میکردند. (۷۰۰۰۰ نفر)
نیروهای پیشمرگ افزون
بر سلاحهای سبک، دارای انواعِ سلاح سنگین، تیربار، تانک و خودرو زرهی بودند. در
توانشان بود حداقل یک روز مقاومت کنند تا فرصتی یکروزه برای فرار مردم ایجاد شود و
ایزدیها بتوانند از شهرها و روستاهایشان به مناطق امن فرار کنند. اما چرا این
وظیفه انسانی و ملی را انجام ندادند؟
آیا این پرسشهای بیپاسخ،
نظریه توطئه نشست چهارجانبه ترکیه، داعش، اردن و حزب دموکرات بارزانی (سه روز پیش
از فاجعه) در امان پایتخت اردن، برای تحویل شنگال استراتژیک به داعش و ترکیه را تأیید
نمیکند؟
فاجعه شنگال چندین
رخسارِ کمدی هم داشت. یکی از نمایههای این کمدی این بود که در آن روزهای شوم اکثریت
تودههای کُرد برای آگاهی از سرنوشت ایزدیها چشم به تلویزیون روداو دوختند!
روداو حقایق را به شرح ذیل تحریف و در مغزِ مردم
سادهلوح فروکرد: نمایش بخشی از واقعیت، جابهجایی علت و معلول، بزرگنمایی کمک به
آوارگان، پنهان کردن فرار پیشمرگها بدون شلیک یک گلوله، قول دروغین محاکمه
فرماندهان پیشمرگهای فراری و...
یکی دیگر از نمایههای
کمدی تراژدی شنگال این بود که هواداران حزب دمکرات کردستان عراق و سایر احزاب
اقماری آنها(راستِ سُنّتی کُردایَتی)این رسوایی را به حکمت و دانایی مسعود بارزانی
تعبیر کردند. گوسفندانِ ذوب در ولایتِ مسعود بارزانی میگفتند هدف کاک مسعود این
بوده تا با نشاندادن این فاجعه توجه جهانیان را به حل مسئله کردستان جلب کند!
شنگال و پرسشی از
بارزانی
تو که ۳۰۰۰ پیشمرگ را در جنگ قندیل برای ترکیه قربانی کردی، چرا ۳ پیشمرگ را برای نجات ۶۴۰۰ دختر و زن ایزدی فدا
نکردی؟
شنگال و پرسشی از
خود
خوانندهِ محترم: آیا
تاکنون پرسشهایی از این نوع دربارهِ شنگال برایتان مطرح شده است؟
اگر پاسخ «آری» است،
بدانید که تکاملی هفت میلیونساله، شما را برای همیشه از عموزادههای باستانیِ
انسان (شامپانزه) متمایز ساخته است.
اما اگر پاسخ «نه» است،
در بسیاری از باورهایت شک کن. اما هرگز شک نکن که شما از تفکر نقادانه، شعور انسانی
و عواطف بشری بهرهای نبردهای.
انسانی که با چشمانِ
خود میبیند و با مغزِ خود میاندیشد، هرگز قربانیِ تبلیغات سمیِ شبکههایی مانند
روداو، ک۲۴ و آژانسهای تحمیق و
تخریب اندیشهها نخواهد شد.
انسانی که گوسفندوار
تسلیم نمیشود، میتواند حقایق پنهان را حتی در لابهلای سطرهای نانوشتهِ اخبار و
رسانههای دروغپرداز نیز کشف کند. شرط این است:
- گوشی بسته به تبلیغات
مسموم،
- چشمی تیزبین برای دیدن
واقعیتها،
- و ذهنی پرسشگر با
تواناییِ تحلیلِ رویدادها و اندیشهها.
یک کُردِ اندیشمند در پس نمادهای دروغینِ
کُردایَتی مثلِ پرچم، جامانه، استقلال و قداست کردستان؛ نه چشمانداز روشنی از رهایی؛
بلکه بینهایت تعفن و تاریکی میبیند. فروید میگوید: «حقیقت انسان به آنچه اظهار میدارد نیست، بلکه حقیقت
او در آن چیزی نهفته است که از اظهار آن عاجز است؛ بنابراین اگر خواستی او را بشناسی،
نه به گفتههایش، بلکه به ناگفتههایش گوش کن»
الیگارشی کوردایتی هر آنچه برایش تبدیل به کالای
مادی شود، در بازار سیاست میفروشد. حتی اگر در این راه ۶4۰۰ زن و دختر ایزدی کرد به
برده جنسی تبدیل شوند. مشروط بر اینکه خریداران (اردوغان، قطر، ناتو و...) تداوم
عمر عاری از شرف و انسانیتِ آقایان را تمدید کنند.
جریانِ
چپِ مُدرن و تحولخواه
این
جریان ترکیبی از طیفهای مختلفِ چپ، دمکرات، فمینیست، روشنفکر و تحولخواه است. مدافع منافع
طبقات متوسط و فرودست جامعه کردستان هستند.
استراتژیِ
اینها تغییرات ساختاری در نظام اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حذف بنیادهای سلسلهمراتب
ثروت و قدرت است.
در
مدینه فاضله این جریان، رانتِ قدرت و ثروت در انحصار هیچ فرد، طبقه، خاندان،
قبیله، رهبر و حزبی نیست. دیوارهای طبقاتی، نژادی و جنسی برچیده شده و با پلتفرم و
مانیفستی نو دنیای نوینی را بر ویرانههای گذشته بنیان نهاده میشود.
آرمانِ
اینها؛ برخلاف راستِ سنتیِ کوردایَتی؛ تغییرِ ستمگرِ غیرِ کُرد به ستمگر کُردزبان
نیست. هدف برچیدن ستمگری است در هر پوشش و جامهای باشد. بهگونهای که اکثریت
مردم کُرد از موقعیت فرودستی و رعیتی به درجه شهروندی آزاد و برابر ارتقاء یابند.
دو جریانِ
راستِ سنتیِ کوردایَتی و چپِ مُدرنِ تحولخواه کُردستان دو رؤیای متفاوت دارند و
دو قطب متضاد جامعه کردی را نمایندگی میکنند. رؤیای اولی جایگزینیِ ستمگرِ کُرد بجای
ستمگر غیرِ کُرد است. رؤیای جریانِ دوم ایجاد تغییرات ساختاری و از میان برداشتن ستمگری
در هر پوششی است.
فقر تئوریک و فلسفی جریانِ
راستِ سنتیِ کوردایَتی
طی صدسال
گذشته، رهبران جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی (از شیوخ بیسواد و رؤسای قبایل سابق
تا رهبران صاحب مدرک دکترای امروزی) هیچ نوآوری فکری و شناختی نداشتهاند. در این
حوزهها حتی از آفرینش یک شعار پوینده یا یک متدِ مبارزات اجتماعی ناتوان ماندهاند.
جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی برای جُبرانِ این فقرِ جانکاه به خرمن آماده دیگران
روی آوردهاند.
شش مورد از خَرمَنخواری
جریانِ راستِ
سنتیِ کوردایَتی
الف. مصادره جمعیت احیای کرد (کومله ژ. کاف)
ب. کپی-پَیست (copy-paste) عناوین حزبی، مدیریتی، حکومتی و نمادهای
ملی جمهوری خودمختارِ آذربایجان
ج. کپی-پَیست (copy-paste) فدرالیسم
د. کپی-پَیست
(copy-paste) ادبیات
جدید مبارزاتی "باشور، باکور، روژئاوا، روژههلات" منهای بخش دومِ آن "یک
ولات، یک خهبات" (جنوب، شمال، غرب، شرق، منهای بخش دومِ شعار"یک
سرزمین، یک مبارزه")
ه. مصادره شعار «زن، زندگی، آزادی»
و. موجسواری بر مراسم «نوروز ملی کردستان»
عُقده 25 مرداد (25 گلاویژ)
به
استناد سند پیوستی حزب دمکرات کردستان ایران در تاریخ یکم آبانماه 1324 (1/8/1324)
توسط ملاکین، فئودالها و روسای عشایر بر روی جنازه بیسر کومله ژ.کاف تأسیس و
اولین کنگره آن در دوم آبانماه 1324 تشکیل گردید.
مطابق روایت
استاد هیمن نیز حزب دمکرات کردستان ایران در سوم آبان 1324 تأسیس شده است.[78]
از
تطبیق روایت استاد هیمن با اعلامیه تأسیس حزب سه تاریخِ متفاوت استخراج میشود. (اول،
دوم و سومِ آبانماهِ 1324)
گردهمایی
مؤسسین (آغاها، سران عشایر و متنفذین محلی) در روز اولِ آبانماه 1324 در مهاباد
انجام گرفته است. روزِ بعد (دوم آبانماه) کنگره اولِ حزب برگزار شده است. روز سوم آبانماه
1324 اعلامیه تأسیس حزب منتشر شده است.
در
اینجا مشخص میشود که ادعای رهبرانِ کنونی حزب دمکرات مبنی بر زمانِ تأسیس حزب در تاریخ ۲۵/۵ /۱۳۲۴ (16 - 8 - 1945) خلاف واقع است.[79]
آنها
روز و ماه تشکیل کومله ژ.کاف (۲۵/۵) را مصادره و قاطی سال تأسیس حزب (1324) کردهاند.
آقایان
از طریقِ ترکیبِ دو تاریخ؛ با سه سال و 69 روز اختلاف؛ تاریخ تأسیس حزب دمکرات را ساختهوپرداختهاند.
خاندان
بارزانی نیز مدعی هستند که حزب دمکرات کردستان عراق را در 25 مرداد 1325 (۱۶ اوت
۱۹۴۶) تأسیس کردهاند. درصورتیکه این خاندان در تأسیس این حزب هیچ نقشی نداشتند.
حزب دمکرات کردستان عراق توسط تعدادی از
روشنفکران چپگرای ِ کردستانِ عراق (حمزه عبدالله، ابراهیم احمد، جلال طالبانی،
میرحاجاحمد، نوری احمد طه) در بغداد تأسیس شد.[80]
مؤسسین، ملامصطفی را غیابی و بهصورت نمادی و بدون اختیارات اجرایی رهبر تشریفاتی
حزب کرده بودند.
این
حزب در سال 1964 توسط ملامصطفی بارزانی با یک کودتای نظامی مصادره و بنیانگذاران
آن برای نجات جان خویش متواری شدند.
خاندان
بارزانی؛ که اکنون در جایگاه مرجع تقلید دمکراتهای چهار بخش کردستان قرار گرفتهاند؛
ادعا میکنند که مسعود بارزانی نیز در 25 مرداد 1325 متولدشده است. درصورتیکه وی حدودِ
2 سال قبل از آن تاریخ؛ پیش از ورود عشیره بارزانی به مهاباد؛ در روستایِ کانی
سپیِ بادینانِ عراق متولدشده است.[81]
ریشه
این عقده در کجاست؟ آیا 25 گلاویژ (مرداد) از 1 خَزَلوَر (آبان) وزن و آهنگ خوشتری
دارد؟ یا ناتوانی در نوآوری و پیشاهنگی است که با مصادره و جعلِ ابتکاراتِ دیگران
جبران شده است؟
راست
سنَّتی کردستان و بازگشت به تنظیمات اولیه کارخانه
آبانماهِ
2022 آقایان کُردایَتی در هنگامه حمله، غارت و آتش زدن خانههای بسیجیان محلی، زیر
جامه زنان آنها را به خیابان آورده و همچون پرچم عَلَم کردند؛ تا غیرت خود و
ناتوانی خصم را به نمایش بگذارند.
احزابِ
راستِ سنتی کوردایَتی در دوره فئودالیته شکلگرفتهاند و بیشتر رهبران آنها
فئودال و فئودال زاده بودند. این احزاب در مواجهه با جنبشِ مُدرن و مدنیِ "زن
زندگی آزادی" فیلشان یاد هندوستان کرده؛ و به تنظیمات اولیه کارخانه بازگشتند.
جایگاهِ
زن در سیستم فئودالی مادون انسان و همتراز با حیوانات اهلی است. در
فرهنگِ گذشتهِ فئودالی به غنیمت گرفتنِ زیر جامه زنِ رقیب و نمایشِ عمومی آن بزرگترین
شجاعت محسوب میشد.
این
اعمالِ شنیع یادآورِ عملکردِ این جریان در روستاهای مهاباد بود؛ که در سال 1358
لباس زنان و تارای عروسی را بر تنِ ریش سپیدان خاندانهای منگور کرده؛ و سوار بر
خر و تراکتور بین روستاها میگرداندند.
سرانجام
تحرکات خشونتآمیز و واپسگرایانه خیابانی کوردایَتی سنتی، بسیجیان محلی را از موضع
بیطرفی خارج ساخت. از سوی دیگر روشنفکران و بخش فرهیخته کُردها در این بخش از
شهرها دچار انفعال و ناامیدی شده و از جنبش فاصله گرفتند.
خلاقیت
احزاب راست سنتی کوردایَتی در بازسازی فرهنگ فئودالی
"
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/// بازجوید روزگار وصل خویش "[82]
خوانین
و فئودالهای کردستان در دوره عشایری و فئودالیته، بیشتر رقبا و خانوادههای تحت
فرمانروایی خود را ملقب به یک عنوان زشت و تحقیرآمیز میکردند.
این متد در تداوم اقتدار ارباب کاربرد داشت؛
زیرا بدینوسیله جایگاه رقبا را تضعیف کرده و رعایا نیز با به دوش کشیدن چنین
عنوانهایی خود را حقیرتر از آن دانسته که وسوسه عصیانگری علیه ارباب را در سر
بپرورانند. این فرهنگ در میان رعایا نهادینهشده بود.
نام
بسیاری از حیوانات ازجمله روباه، سگ، گرگ، گوسفند، خر، سوسک، کِرم، مار و عقرب به
شکل پیشوند و پسوند ضمیمه عنوان رعایا میشد. این القاب به نسلهای بعدی نیز
انتقال مییافت. بازمانده آن را هنوز هم در عنوان بعضی خانوادهها و حتی شناسنامهها
مشاهده میکنیم؛ مانند چاوشی، سورنا زن، مرغی، پیرزن، چرخزن و...
در دهه
1980 فعالیت جریانات سیاسی کردستان به اوج خود رسیده بود. در این دوره جریانِ
راستِ سنتی کوردایَتی جهتِ از میان به درکردن رقبا متوسل به تخریب و تخطئه غیرخودیها
شد. الحق و والانصاف در این میدان بسیار مبتکر و خلاق بودند.
در این
رویکرد پیروان کنگره چهار حزب دمکرات - گروه هفتنفره را جاش (در لغت به معنی کرهخر
و در اصطلاح معادل مزدور بیگانه) و ماموستا هیمن شاعر ملی کُرد را ملقب به پیرهجاش و جاشِ ملی کردند.
انشعابیان
دمکرات - رهبری انقلابی را مُلَقَب به لادر (خوارج) و جاش مجاهد کرده؛ و ماموستا
شیخ عزالدین حسینی را کمونیست و ساواکی نامیدند. القاب آنارشیست، پلپوتی[83] و دنکیشوتی[84] را ضمیمه کومله کردند.
سازمان خبات ملی و اسلامی کردستان را خَفَت و سازمان رزمندگان راه کارگر را
خزندگان نامگذاری کردند.
این القاب ادبیات کردی را غنای خاصی بخشیده است.
اگر آرشیو برنامههای رادیویی راست سنتی کوردایَتی، نشریات و خاطرات این دوره را
مرور کنیم و همه القابی که آقایان علیه دگراندیشان ابداع و استعمال کردهاند را
گردآوری کنیم فهرستی طولانی و جالب تهیه خواهد شد. کاش یکی از خوانندگان این کتاب
و یا دانشجویانِ تاریخ دست به قلم بُرده و مقالهای در این خصوص تولید نمایند.
کردهای
ایران اولین قربانیان استراتژی پانتورکیسمِ وارداتی
اکنون
پانتورکها به رهبری باکو و ترکیه چشم طمع به آبوخاک حاصلخیز کردستانِ ایران
دوختهاند. هدف آنها اشغال این بخش از کردستان و بیرون راندن کُردها از سرزمین
آبا و اجدادی خودشان است.
پانتورکها
حتی یک روستا را هم با کردها تقسیم نخواهند کرد. با پشتیبانی ترکیه، باکو و ...
پروژه ارمنستان غربی را در این مناطق و کلیه شهرستانها و مناطق دوملیتی با کردها
و ... تکرار خواهند کرد. نقشه آنها تحمیل سرنوشت ارمنیها، آشوریها و یونانیهای
راندهشده بر کُردهای ساکن کردستان ایران است.
آرزوی
بزرگ آنها تکرار تاریخ ارمنستان غربی، (1915)، قبرس شمالی، (1974)، عفرین، سری
کانی و گره سپی شمال سوریه، (2018) و قرهباغ (2020) است. پانتورکهای ایران از
دهه اول 2000 میلادی تاکنون به استراتژی پیوند با باکو و آنکارا روی آوردهاند. آنها
به بهانه دشمنی با فارسها و کُردها تبلیغات وسیعی در میان توده مردم ترکزبان به
راه انداختند و باعث شدند که مناطق ترکنشین حضوری کمرنگتر در جنبش زن زندگی
آزادی داشته باشند.
البته
اکثریت مردم ترکزبان طرفدار جنبش بودند. زنان، جوانان و اقشار دانشجویی و
روشنفکری علیرغم مخالفت پانتورکها به جنبش پیوستند. بهگونهای که شعار
(آذربایجان اُیاق دی، کردستانا دایاق دی (آذربایجان بیدار است، پناه کردستان است)
در تبریز و شهرهای بزرگ ترکزبان طنینانداز شد.[85]
تفاوت ناسیونالیسم
ایرانی و پانتورکیسم
جریان راستِ سنتیِ کوردایَتی مبتلا
به بیماری کوررنگی است. درنتیجه هر پدیدهای را سیاهِ مطلق یا سفیدِ مطلق میبیند.
یکی از عوارض این بیماری عدم توانایی در فهم و درکِ تفاوتِ ناسیونالیسم ایرانی و پانتورکیسم
است.
ناسیونالیسم ایرانی با
پانتورکیسم بسیار متفاوت است. گرچه تاکنون ناسیونالیسم فارس هویت متفاوت فرهنگی و زبانی
کُردها را به رسمیت نشناخته است٬ ولی باوجود
این کُردها را ایرانی و بخشی از نژاد آریایی دانسته و حق آنها را بر مالکیت خانه
و کاشانه خود و زیستن در کردستان و یا هر شهر دیگر ایران به رسمیت شناخته است.
اما پانتورکیسم حیات خود را
نه در همنشینی ٬ بلکه در حذف و اخراج ملل دیگر و بلعیدن سرزمین آنها؛
و در بهترین حالت در آسمیلاسیون (استحاله) و امحای فرهنگی و زبانی ملت تحت سلطه میبیند.
تاریخ صدساله اخیر حاکمیت پانتورکهای ترکیه و
انکار هویت ملی 30 میلیون کُرد و حتی ممنوع کردن گفتگو به زبان کُردی مؤید این
ادعاست.
گرچه تُرکهای ایران پیشتاز
انقلاب مشروطه، سوسیالیسم، دموکراسی و اندیشههای جدید بودند. ولی اکنون این
اندیشهها در مقابل رشد سرطانی پانتورکیسم ناچار به عقبنشینی شدهاند. این روند بهگونهای
نگرانکننده ادامه دارد...
دو مثال از تفاوت پانتورکیسم با
ناسیونالیسم ایرانی و حتی عربی
1- واکنشِ پوشیدن لباس کُردی
در پایتختهای ایران، عراق، سوریه و ترکیه
کُردها در هر یک از شهرهای تهران، بغداد و دمشق
میتوانند با لباس کردی در خیابانها ظاهر شده و بسیاری از مظاهر فرهنگی و تمدنی
خویش را به نمایش بگذارند.
اما عوارض ارتکاب چنین گناهی
در آنکارا و سایر شهرهای ترکیه برای کُردها کدماند؟
با توجه به سابقه صدساله
فاشیسم نژادی ترکیه میتوان پیشبینی کرد که؛ قبل از آنکه پلیس و نیروهای امنیتی
رسمی دولت ترکیه از راه برسند؛ اُمت همیشه درصحنه پانتورک، مرتکبین این گناه کبیره
را گوشمالی و حتی مورد حذف فیزیکی قرار میدهند.
2- کاربرد اسامی کُردی در میان فارسها و
سایر ایرانیان
نهتنها سیستم سیاسی حاکم بر
ترکیه، بلکه اکثریت جمعیتِ تُرکزبانان آن کشور، تمامی مظاهر فرهنگی و شناسهای
کُردی را به دیده نفرت مینگرند. به همین دلیل برای نامگذاری فرزندان خویش از
اسامی کُردی استفاده نمیکنند.
اعراب عراق و سوریه هرچند که
چنین دشمنی هیستریکی با هویت کُردی ندارند، ولی در سطح کمی از اسامی کُردی برای نامگذاری
فرزندان خویش استفاده میکنند.
اما فارسها و سایر ایرانیان
با شور و شوقِ فراوان فرزندانِ خویش را با اسامی کُردی نامگذاری میکنند.[86]
اکنون در تهران و سایر مراکز
جمعیتی ایران صدها هزار نامِ زیبای کُردی را در میان فارسها و سایر ایرانیان (خصوصاً
نسل) جدید میبینیم.[87]
تعدادی از اسامی پُرکاربُرد کُردی در میان ایرانیان:
ڕوناک،
ڕۆژین، ژینا، ڕۆژمان، شیلان، ژین، هانا، چنور، آوین، روژین، دلنیا، کەژاڵ، باران،
هانا، زانیار، سیروان، اردلان، هورامان، هیوا، چیا، ژیان، ئاسۆ...
قرهباغهای بالقوه
در صورت جدایی مناطق ترکزبان
ایران، تراژدی چندین قرهباغ دیگر در ایران کنونی قابل تکرار است. ازجمله
آذربایجان غربی با جمعیت چهل درصد ترک و حدود شصت درصد کرد، ازنظر پان تورکها جزو
آذربایجان است و کُردها در آذربایجان مهاجر هستند و باید به عراق و یا هر
ناکجاآباد دیگری بازگردند![88]
پانترکیسم همزیستی با اقلیتهای نژادی را در اراضی
موردادعای خود نمیپذیرد. البته موفقیت آنها چندان هم بعید نیست. اکنون بعد
از یک سده از ارمنستان بزرگ واقع در شمال شرق ترکیه کنونی اثری باقی نمانده است و قرهباغ
ارمنی نیز بهسوی چنین سرنوشتی رهسپار شد. مناطق فارس و کردنشین همسایه و یا مختلط
با ترکهای سایر استانهای ایران نیز قرهباغهای بالقوه دیگری هستند. پانتورکیسمِ
تقویتشده از سوی اسرائیل، ترکیه، آذربایجان، اخوانالمسلمین جهانی، جهادیها و
ناتو میتواند این مناطق را بلعیده و ساکنانش آواره کند.
تجربیات جهانی حاکی از این
هستند که اقلیتی منسجم با پشتوانه خارجی میتوانند سرنوشت اکثریت باشندگان یک
منطقه را تعیین کنند.
باوجوداینکه اکثریت مردمِ تُرکزبان
ایران همچنان خود را دلبسته ایران و ایرانی میدانند، اما پانتورکهای ایران
استعداد این را دارند تا در زمان ضعف دولت مرکزی ایران همچون عمق استراتژیک
جغرافیای سیاسی مورداستفاده پانترکیسم جهانی قرار گیرند.
پانتورکها منتظر زمان طلایی
(ضعف دولت مرکزی ایران) هستند، تا مناطق موردادعای خود را در بُعدِ حداکثری به مامِ
میهنِ جدیدِ خود (ترکیه+آذربایجان) ملحق کند. این خطراتِ بالقوه، تمامی ملل ایرانی
ازجمله هموطنان آذری و ترکزبانان پایبندِ ایرانِ متحد، آزاد و آباد را ملزم میکند
بر محور یک رهیافتِ مشترک متحد شده و از فاجعهای بزرگ پیشگیری کنند.
فدرالیسم
قبیلهای کردستانِ عراق به کام مافیای سنّیتری (4=1)
سیستم فدرالی کردستانِ عراق نهتنها
آزادی، رفاه و پیشرفت را برای کُردها به ارمغان نیاورد، بلکه مغزها هم توسط ارتجاع
قبیلهای، تعصب مذهبی، مافیای قدرت و وابستگی خارجی به بند کشیده شدند. از هماکنون
در میان اکثریت عوامالناس آن دیار زمینه ذهنی ایجاد یک امارت اسلامی از نوع داعش
و طالبان فراهم شده است. (هیچ گام بهپیش، صد گام به پس) چه زیبا گفت دکتر شریعتی:
«تا مغزها تکان نخورند، هیچچیز تکان نخواهد خورد»
یا خوا شێخ
نەمرێ بۆ دین زەرەرە***دەبا دەروێش بمرێ حەو پشتی کەرە
شیوخ بارزانی دو قرن تحمیق و ستمکاری
بخش
کوچکی از کارنامه شیخ محمد بارزانی،[89]
پدر ملامصطفی[90]
به قلم واسیلی نیکیتن در کتاب "کُرد و کُردستان"
«شیخ محمد
(جانشین عبدالسلام) چیزی بهجز یک ملای کمسواد نبود، و یا آنگونه که در کردستان
به اینگونه کسان میگویند "نیمچه ملا". این مرد آخوند نبود، الکن هم
بود؛ بااینحال او نیز شروع به تدریس کرد و شاگردان زیادی داشت.
هر سهشنبه و جمعه زن و مرد در بارزان جمع میشدند
و شیخ به آنها توجه (موعظه) میکرد. این رسم دینی در میان کُردها این است که شیخ
در میان شاگردان خود مینشیند و نَسَبِ شیوخِ طریقتِ خود را بیان میکند.
آنگاه شاگردانش سروصدا میکنند، مثل سگ پارس میکنند
یا مثل الاغ ناله میکنند. این رسم خلافِ تمدن و مغایر با راه و رسم نیکو و عقل و
منطق است.
شیخ
نامبرده همچون بسیاری از مشایخ دیگر توانست کردهای وابسته به حلقه خود را با همین رویههای
زشت، خشن و درعینحال سازگار با طرز تفکر پامنبریهایش بازیچه خود قرار دهد.
درواقع پسازاینکه شیخ عبیدالله [شمزینان] توسط
رومیان [ترکان عثمانی] به حجاز تبعید شد، بر نفوذ و اقتدار شیخ محمد افزوده شد.
اکثر آقایان عشایر آن دوروبر پیشوایی شیخ را پذیرفتند.
در آن
هنگام بود که مریدانِ شیخ بارِ دیگر نامِ "مهدی" را علم کردند و شیخ را
مهدی خواندند؛ به بهانه اینکه بر طبق احادیث نبوی نام دیگر مهدی باید محمد باشد؛
با این تمهید شیخ محمد ما مهدی واقعی از آب درآمد؛ و بهپاس این موهبت تصمیم گرفته
شد که در جهاد و جنگ با موصل شرکت کنند.
مخالفان
با این تصمیم را کشتند.... ازجمله مخالفان یکی هم ملا پریسه ای Perisséi بود که مردی دانشمند و فهمیده بود و در میان
عشیره زیباری ارجوقرب زیادی داشت. بهویژه که با بسیاری از بزرگان آن قوم
پیوندهای خویشاوندی پیدا کرده بود. مریدان شیخ محمد در قلعوقمع مخالفان جهاد از
او شروع کردند.
بدین ترتیب که بدن ملا را تکهتکه بریدند آن تکهها
را در لای تنه خالیشده درخت گردوی کهنسالی گذاشتند و آن را آتش زدند. پسازآن
قاتلان از جلو آن درخت رژه رفتند. با چماق خود ضربههایی بر آن میزدند و گروهی
چنین میخواندند: «اینک جهاد مقدس برای لاشه حاجی» و دیگران جواب میدادند:
«آری
این هیچ فرقی با جهاد واقعی ندارد و خداوند عمل تو را به حسابت نوشته است.»[91]
کوردایَتی نوفئودالی"دَفعِ اَفسَد به فاسِد" یا "دفعِ اِصلاح
به اَفسَد"؟
کوردایَتی
سُنُّتی نهتنها دارویی از نوعِ «دفع اَفسَد
به فاسِد» نیست، حتی زیانبارتر
از «دفعِ فاسِد به اَفسد» است.
تاریخ 100 ساله اخیرِ کردستان عراق حاکی از این است که کوردایَتی نوفئودالی سمی
است از نوع «دفع اِصلاح به اَفسَد»
کوردایَتی کردستانِ عراق
مصداقِ کاملِ «دفع اِصلاح به اَفسَد» بوده است. نمونه بارز آن شورش 14 ساله عشایر و
فئودالهای کردستان عراق علیه اصلاحات ارضی و اجتماعی عبدالکریم قاسم است. (1961-1975)
شورشی که کُردها و سایر ملل
عراق را از نعمت بزرگترین فرصت آزادی، عدالت اجتماعی، رشد و توسعه اقتصادی،
فرهنگی و سیاسی محروم کرد و یکصد سال به گذشته بازگردانید.
نمونه مشابه آن اسلامگرایی
مجاهدین افغان بود؛ که طی شورش 14 ساله (1988-1992) حکومت مصلح و مترقی افغانستان
را ساقط کرده و افغانستان را "افغانستان" کردند. هردوی اینها ساختهوپرداخته
آمریکا، اسرائیل و ناتو بودند.
یک کُردِ اندیشمند در پس نمادهای دروغینِ
کُردایَتی مثلِ پرچم، جامانه، استقلال و قداست کردستان؛ نه چشمانداز روشنی از رهایی؛
بلکه بینهایت تعفن و تاریکی میبیند. فروید میگوید: «حقیقت انسان
به آنچه اظهار میدارد نیست، بلکه حقیقت او در آن چیزی نهفته است که از اظهار آن عاجز
است. بنابراین اگر خواستی او را بشناسی، نه به گفتههایش، بلکه به ناگفتههایش گوش
کن» انسان اندیشمند بجای گوش سپردن به تلویزیونهای روداو کوردستان 24 با چشمان
خود رویدادها را نگریسته و تحلیل میکند.
بازرگان کوردایتی هر آنچه برایش تبدیل به کالای
مادی شود، در بازار سیاست میفروشد. حتی اگر در این راه 6300 زن و دختر ایزدی کرد به
برده جنسی تبدیل شوند. مشروط بر اینکه خریداران (اردوغان، قطر، ناتو و...) تداوم
عمر عاری از شرف و انسانیتِ آقایان را تمدید کنند.
"استاد هیمن" و "راستِ
سنَّتی کُردایَتی" در دادگاه تاریخ
"استاد
هیمن" در سال ۱۹۸۵ مجوزِ انتشار یک مجله کُردی به نام
"سروه" را دریافت کرد. در دوران تاریک دهه ۸۰ میلادی، سروه به بزرگترین
مدرسه آموزش زبان و ادبیات کُردی تبدیل شد. هزاران کُردِ شرقِ کردستان (ایران) از
طریق سروه مهارت خواندن و نوشتن زبان کُردی کسب کردند. صدها نویسنده، پژوهشگر، ادیب
و شاعر از مکتب سروه برخاستند و به سرمایه ملی تبدیل شدند.
رهبران حزب دموکرات کردستان ایران، این خدمت را
نیز به "جاشایتی" تعبیر کرده و در جهتِ تخریبِ شخصیتِ استاد این واژهها
را بهسوی او نشانه گرفتند: "جاش ملی، پیره جاش، سَر قافله جاشان" از
سوی دیگر بسیاری دوستدارانِ استاد هیمن به جرم نوشتن مقالهای در مجله سروه، با
برچسبِ "جاش"مورد خشم
و غضب، آقایانِ کوردایَتی قرار گرفتند.
برادران "راستِ سُنَّتی کُردایَتی" پس
از مرگ استاد هیمن کینه و خشم خود را اینگونه بر پیکر او ریختند: «در زمان تشییعجنازه "استاد
هیمن" در گورستان بوداق سلطان مهاباد، هواداران دموکرات
با شعارهای "زندهباد قاسملو، زندهباد دموکرات، "هیمنِ" جاش نباید
در گورستان شهر دفن شود، به حاملان جنازه استاد هیمن حمله کردند و درنهایت، جنازه استاد
هیمن از روی دوش مردم به زمین افتاد»[92]
در آن زمان، حتی یک گور در گورستان مهاباد به هیمن
روا نمیدیدند. اما در انقلاب "ژن، ژیان، ئازادی" (زن، زندگی، آزادی)، برای
مقابله با فلسفه این شعار، به یکی از اشعار استاد متوسل شدند. اینها بیش از حکامِ
ایران از "ژن، ژیان، ئازادی" واهمه داشتند.
اکنون پس از چهل سال، هر انسان دارای معرفت و
وجدان میداند که تمامی جبهه راست سنتی کوردایتی نصفِ استاد هیمن به مردم و میهن کُرد
خدمت نکردهاند.
قاضی محمد سال 1946 در دوره جمهوری مهاباد لقب
شاعر ملی را به "هژار" و "هیمن" اعطا کرد.
پس از ۱۵ سال "هژار" این عقابِ
بلندپرواز ادبیات کُردی، در جهتِ برخورداری از زندگی مرفهتر " به مصداقِ شعر
"عقابِ پوشکین و خانلری" که خودش
به زبان کُردی ترجمه کرده بود؛ به شاعر دیوانخانه بارزانی بدل شد.[93]
درنتیجه وی 30 سالِ آخرِ عمرِ خویش را با عزت، احترام و ثروت فراوان در بارزان و عظیمیه
کرج بزیست.[94]
استاد هیمن، شاعر شیون انسانی،[95]
هرچند "در رنج و حسرت و درد" بسوخت، اما "هرگز در برابر این چرخ سِفلِه
تسلیم نشد"[96] استقلال
رأی، وفاداری و مدایح بی صله او در وصف ملتش خشم نوفئودالیسم کُردایَتی را
برانگیخت. ازاینرو در سالِ 1980 از طرفِ رهبرانِ حزب دمکرات با برچسب جاشِ ملی در
روستای دولتویِ گورکِ سردشت زندانی گردید. باوجود این بیمهریها، استاد هیمن برای
همیشه شاعر ملی باقیمانده و محبوبیت او موجب شد تا آقایانِ کُردایَتی 15 سال بعد
از مرگش از او اعاده حیثیت کنند!
نمونهای از طنز و شوخطبعی
استاد هیمن در زندان دولتو
در سالهای اولیه دهه 1980 شخصی با نام مستعار "ماموستا گوران" قاضی حزب دمکرات و مسئول زندان دولتوی گورک
سردشت بود. وی ارادت خاصی به "استاد
هیمن" داشته و مخالف زندانی شدن او بود. به همین دلیل
استاد را آزاد گذاشته بود تا روزها از بازداشتگاه خارج شده و با نامِ مستعار با
مردم روستا مراوده و معاشرت داشته باشد. یکی از ساکنان روستا به نام "کدخدا
وسمان" روابط گرمی با استاد هیمن برقرار کرده و بارها
در خانه خویش بهصرف ناهار از وی پذیرایی کرده بود.
روزی "کدخدا
وسمان" از استاد هیمن میپرسد شما را به چه گناهی
زندانی کردهاند؟ استاد در جواب میگوید من یکی از رهبران دیرین حزب دمکرات بودم.
در روستای "آشی پشکاوی"[97] با وعده دروغینِ ازدواج دختر یکی از رعایای این
روستا را فریب دادم تا یار من باشد. روابط ما منجر به بارداری دختر شد. دختر در
خانه پدری زایمان کرد. ولی من زیر بار ازدواج با این دختر نرفتم. جرم من همین است.[98]
"کدخدا وسمان" بسیار ناراحت شده و در
اولین فرصت به ماموستا گوران مراجعه کرده و وی را مورد سرزنش قرار میدهد که چرا
این متجاوزِ بیناموس را قبلاً معرفی نکرده است؟ یک ماه است که مرتب او را به خانه
خود دعوت کرده و اینهمه شوربا مرغ به خوردش دادهام.
قاضی حزب "استاد
هیمن" را احضار و در حضور" کدخدا وسمان"
حقیقت ماجرا را از استاد میپرسد. استاد در جواب میگوید عمداً گناه آقای "ا.
ق" را به خودش نسبت داده است تا دکتر قاسملو مرا نیز به اروپا اعزام کند. در
آن زمان قاضی حزب(گوران) از ماجرای
"ا. ق" مطلع بود و میدانست در حالی که مرتکب چنین جرمی شده بود؛ او را بجای
زندان به اروپا فرستاده بودند. گوران از سخنانِ سرشار از طنز، انتقاد و سخندانی
استاد هیمن به وجد آمده و قاهقاه میخندد. کدخدا وسمان عصبانی شده و میگوید تو
هم مرا مسخره میکنی!
گوران رو به استاد هیمن کرده و میگوید: حال که
این دستهگل را به آب دادهای، خودت تمامی ماجرا را برای کدخدا تعریف کن. استاد
هیمن نیز با همان ظرافت و شوخطبعی خاص خویش ماجرای "ا. ق" را بهتفصیل
بازگو کرده و میگوید اکنون این گناهِ کبیره را گردن گرفتهام، انتظار دارم از
زندان آزاد و سریعاً به اروپا اعزام شوم.
این بار "کدخدا
وسمان" که به همه ماجرا واقف میشود، آنچنان میخندد که اشک از چشمانش سرازیر میشود. سپس میگوید
انشا الله که آزاد نمیشوی؛ زیرا کسی خوشسخنتر از تو را پیدا نمیکنم. تا من
زنده هستم، از امروز به بعد صبحانه، ناهار و شام مهمان خودم هستی.
قاضی(گوران) میگوید این راز را به کسی نگو، این
زندانی گرانقدر استاد هیمن است. با شنیدن این سخن کدخدا "استاد هیمن"
را در آغوش گرفته، بوسید و گفت بیا برادر من شو، نصف ثروتم مال تو.
ریشهشناسی واژه "جاش"
آقایانِ "راستِ سنتی
کوردایَتی" از سال ۱۹۶۱ تاکنون از این چماق برای سرکوب، تخریب،
تحقیر، ترورِ شخصیتیِ مخالفان و دگراندیشان بیوقفه استفاده کردهاند. از استاد
ابراهیم احمد تا غنی بلوریان، از استاد هیمن و پیروان کنگره چهارم تا حزب دموکرات کردستان
(رهبری انقلابی)، از اتحادیه میهنی کردستان عراق تا صدها شخصیت مستقل و آزاده
کردستان این برچسب را تجربه کردهاند. با این "چماق" هزاران
انسان دگراندیش و یا بریده از کُردایَتی سنَّتی را با کتککاری، جریمه، بیگاری، آوارگی،
زندان و حتی ترور فیزیکی مورد عنایت قرار دادهاند.[99]
آقایان
کُردایَتی اگر این واژه را از رجزخوانیهای خود حذف کنند، دچار بزرگترین خلأ
گفتمانی در ادبیات سیاسی خویش میشوند. در این رابطه با ریشهیابی واژه "جاش" نوری
به تاریکیهای تاریخ معاصرِ کُردستان میتابانیم.
سال ۱۹۶۱ میلادی، این واژه در جریان شورش ارتجاعی
ملامصطفی بارزانی علیه عبدالکریم قاسم وارد ادبیات سیاسی کُردی شد. عبدالکریم قاسم
زمینهای کشاورزی را بین کشاورزان تقسیم کرد. خانها، شیوخ، فئودالها و سران
عشایرِ ناراضی کُرد، علیه اصلاحات ارضی شورش کردند. ساواک ایران، سیا
(CIA) آمریکا و موساد اسرائیل، ملامصطفی
را به رهبری این شورش منصوب کردند.
"جیش" واژهای است عربی که بهصورت عام به
معنی ارتش و نیروی نظامی است. این واژه در فرهنگِ المعانی چنین معنی شده است: ارتش، لشگر، سپاه، گروه، دسته، جمعیت، صف، نظامی،
سربازی، نظام، جنگی، ارتشی.[100]
از اصطلاحِ "جیش الشعب" برای نامیدن
نیروهای مسلح محلی استفاده میشد. در سال ۱۹۶۱، جیش و جیش الشعب برای دفاع از
دستاوردهای مردم عراق میجنگیدند. اما ملامصطفی و سران عشایر کُرد برای نابودی این
دستاوردها میجنگیدند.
ملامصطفی برای تحقیر و تخریب شخصیت کُردهایی که
در جیش الشعب عراق عضویت داشتند؛ واژه "جاش" که در
زبان کُردی به معنی "کرهخر" است؛
را بجای واژه "جیش" مورد
استعمال قرار داد. جاعلِ اولیه این واژه، هژار مکریانی بود که در این رابطه هجویات
گزندهای را حواله کُردهای طرفدار دولت مترقی، دادگر و انساندوست عبدالکریم قاسم نمود.
الحق و الانصاف این ابیاتِ سخیف نه شایسته حامیان عبدالکریم قاسم، بلکه مصداق
واقعی ماهیت یاغیگران کوردایَتی فئودال عشیرهای بود.
ئێمە جاشین کوڕی
کەر
بۆ پارەدەر
بارەبەر
جاشی کەریم قاسم
بووین
بۆ ئەو لە ناڵ و
سم بووین
تۆپی ئەو بابی چاکمان
تۆ خۆت بکە بە
داکمان
جاشی خۆتین ئەم
هەلە
جاش قاسم نا،
جاش فەلە
خواننده عزیز، خودت قضاوت کن: آیا کسانی که از
اصلاحات ارضی، تبدیل رعیت به شهروند، عدالت اجتماعی، برابری حقوقی زن و مرد، برابری
و برادری ملتها دفاع میکردند، مصداقِ واژه "جاش
بودند" یا کسانی که با هدایت ساواک، موساد و سیا تحت
عنوان کوردایَتی کمر به نابودی این سیستم و تمامی دستاوردهای آن بسته بودند؟
آیا بدترین حکومتِ کُردی بهتر
از بهترین دولتِ بیگانه است؟
اسماعیل بشیکچی با مقالات و کتابهایش خدمات ارزشمندی در حقِ
کُردها به انجام رساند، که جای تقدیر و تشکر فراوان دارد. اما بعداً با جمله معروفِ
خویش ماحَصَلِ رنجها و خدماتش را در پای قشرِ مرتجع و غارتگر نوفئودال و
اُلیگارشی کُردی قربانی کرد، هنگامیکه گفت: «بدترین
حکومت کُردی بهتر از بهترین دولت بیگانه است»
این نسخه بشیکچی، علاج فاسد است به افسد. مانند
این است که لباس آلوده به ادرارِ کودک را با مدفوعِ انسان بشوییم! با معیار این نسخه، حاکمیت فئودالی و ارتجاعی
ملامصطفی بارزانی و خانوادهاش بهتر از سیستم پیشرو و عدالتخواه عبدالکریم قاسم
بوده است!
با مرورِ کارنامهِ هفتادساله اخیرِ کوردایَتی و
35 سال حاکمیت شیخ آغاهای کردستانِ عراق و مقایسه اینها با سیستمِ حکومتهای
منطقه؛ نتیجهای کاملاً متضاد با نظریه اسماعیل بشیکچی حاصل میشود. نتیجهِ حاصله
این است که حکومتِ
ایدهآلِ کُردایَتی از بدترین حکومتهای منطقه بهمراتب بدتر است. زیرا که سیستم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این حکومتها
باوجود دیکتاتوری و استبدادِ سیاسی مبتنی بر مُدرنیسم و روبهجلو است. درحالیکه
سیستمِ کوردایَتی مبتنی بر نوفئودالیسم و بازگشت به دوره قرون وسطاست.
سیستمهایِ
نوفئودال و اُلیگارشی در جوامعِ روشنفکر و سالم محکوم به زوال هستند. رِجعَت
وجُمودِ فکری و فَرهَنگی تودههای کردستان عراق و رشدِ غولآسای ارتجاعِ سلفی،
وهابی، اخوانی و داعشی در خلأ اتفاق نیفتاده است. این انحطاط محصولِ 35 سال حاکمیت
سیستمِ کُردایَتی نوفئودالی است.
افزون بر انحطاطِ فکری، فرهنگی و اجتماعی؛ حکام
نوفئودال و اُلیگارش کُردی بنا بر ماهیت خویش همواره مزدور بدترین حکومتهای
بیگانه بوده، هستند و خواهند بود. تاریخِ هفتادساله خاندانِ بارزانی؛ بهمثابه قطب
و مرجع تقلید احزاب کُردایَتی چهار بخش کردستان؛ در مزدوری ساواکِ شاه، میت ترکیه،
ایران و عراق در دورههای مختلف گویای این حقیقت است.
کوردایَتی ایدئولوژی نوفئودالیسم
آیا
شناسنامه ناسیونالیستی[101]
احزاب سنتی کُردی پایه و اساس واقعی دارد؟ امروزه در صنعت ساختمانسازی آجرها را
با سیمان به هم میچسبانند. ایدئولوژی نقش سیمان دارد در پیوند افراد یک جامعه.
قبل از مدرنیته، ایدئولوژیهای جوامع مبتنی بر مضامین همقبیلهای، همزبانی و هم
دینی بودند.
نظام
سرمایهداری جدید برای تشکل و توسعه خود به ایدئولوژی جدیدی نیاز داشت. سرمایهداران
برای رشد کارخانهها و افزایش تولید داخلی، به ایدئولوژی جدیدی نیاز داشتند که همه
افراد جامعه را مانند سیمان به هم پیوند دهد. در این صورت همه آحاد جامعه همچون یکتن
واحد در خدمت اقتصاد کشور قرار میگیرند. با نهایت وفاداری، کالاهای داخلی میخرند،
درراه حفاظت از کشور و تصرف بازار کشورهای دیگر آماده فداکاری هستند.
سرمایهداری
مولد داخلی اروپا در قرن هیجدهم میلادی درنتیجه نیازهای فوق ایدئولوژی ناسیونالیسم
را ابداع کرد. سپس این ایدئولوژی در همه جهان به شکل بومی و به نسبتهای متفاوت
گسترش یافت. قاعدتاً ابتدا لازم است سرمایهداری شکل بگیرد و سپس ناسیونالیسم بهمثابه
نرمافزار آن ظاهر شود. ممکن نیست اول دختر تولد یافته و سپس آن دختر از زهدان
خویش مادرش را بزاید.
جامعه
کردستان طی صدسال گذشته، از نظام فئودالی قدیمی عبور کرده است، اما سرمایهداری
مولد و مترقی جایگزین فئودالیسم نشده است. بورژوازی کردستان (سرمایهداری مولد
داخلی) فضایی برای رشد و توسعه نداشته است. درنتیجه بورژوازی ملی ایجاد نگردید تا
در تحولات اجتماعی نقش انقلابی خود را ایفا کند. در چنین شوره زاری؛ بجای سرمایهدارِ
مولد، کارآفرین، اندیشهورز و نوگرا؛ گیاهی سمی نشو و
نما کرده و در مقام طبقه فرادست کردستان قرار گرفت به نامِ "نوفئودالیسم"
نوفئودالها
نیز برای رشد و تداوم حیاتِ انگلی خود نیازمندِ ایدئولوژی خاصِ خود بودند. این
نیاز منجر به زایشِ ایدئولوژی جدیدی گردید که امروزه به نامِ "کوردایَتی"
شناختهشده است. این ایدئولوژی بنا به خاستگاه و ماهیت خاصِ خود، هیچ وجه مشترکی
با ناسیونالیسم و ملیگرایی حقیقی ندارد.
ایدئولوژی
"کوردایَتی" در دوره اقتدارِ شیخ محمود برزنجی (1919-1922) به صورتی ناقصالخلقه
تولد یافت؛ این غول "بی شاخ و دُم"[102]
طی سده اخیر در دیوانخانه فئودالها، روسای عشایر، شیوخ و احزاب راستِ سنتی
کردستان تحکیم و قوام یافته است.
«طبقه نوفئودالیسم و اُلیگارش تشکیلشده از کلیه
قشرهای طبقه فرادست جامعه، که درزمینهٔ تولید کالا و یا ارائه خدمات اجتماعی نقشی
ندارند؛ و نتیجه عملکرد اقتصادی آنها در رشد تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه،
منفی است.» قشرهای مختلف این طبقه حدود پنج درصد جامعه
کردستان را تشکیل میدهند. حدود نود درصد ثروت، درآمد و حاکمیت سیاسی را در انحصار
خود دارند. دارای جهانبینی و گرایش سیاسی راست سنتی بوده و همواره رهبری احزاب و
جریانات راست سنتی کردستان را در انحصار خود داشتهاند.
لازمه شکلگیری
اندیشه، حزب و سیستمِ دولت-ملت؛ تقویت موقعیت بورژوازی (سرمایهداری مولد داخلی)
است. سرمایهداری مولد داخلی نیازمند بازار، لغو محدودیتهای قدیمی فئودالی و
استقرار جامعهای توسعهیافته، حاکمیت قانون، علم محور و شایستهسالار است. طبقه
نوظهور نوفئودالیسم نهتنها در تولید اقتصادی کردستان نقشی ندارد، بلکه بار سنگینی
بر دوش طبقات متوسط و فرودست جامعه است. حیات اقتصادی آن انگلی و عموماً مبتنی بر
زمینخواری، دلالی و سپردگی به قدرتهای خارجی است. این طبقه ماهیتاً راستگرا،
سنتی، محافظهکار، مرتجع و عاری از رؤیاهای بزرگ انسانی از نوع عدالت اجتماعی،
مدرنیسم، برابری حقوقی شهروندان و برابری جنسیتی است. نوفئودالیسم کردستان بهدرستی
تشخیص داده است که در صورت برقراری یک سیستم مدرن، مترقی و شایستهسالار محکوم به زوال
است.
به
همین دلیل است که نوفئودالیسم کُرد این موجودِ "خُل و چِل"[103]
از بدو تولد کمر به نابودی روشنفکران و دگراندیشان کردستان بسته است.[104]
از سوی دیگر همچون اسلافِ خویش (روسای عشایر، فئودالها و امارتهای گذشته) همواره
در برابر دولتهای منطقه حقیر و نوکر صفت عرضاندام کرده است.
تضادِ نوفئودالیسم
کُردستان با دولت-ملتِ حاکم؛ نه به خاطر رشد و شکوفایی و رهایی ملی؛ بلکه رقابت بر
سر سلطه و ستمگری بر طبقات متوسط و فرودستِ جامعه کردستان است (حدود %95 باشندگان)[105]
حوزههای فعالیت نوفئودالیسم
کوردایَتی
نوفئودالیسم کوردایَتی در جامههای مختلفی ظاهر میشود.
گاهی در نقش رهبر ملی، زمانی در کسوت شیخ، وقتی در قبای زهد و مذهب؛ و یا هر پوششی
که وی را سزاوار رهبری و سواری بر دیگران نشان دهد.
در همه
این احوال، همچون یک نیروی داخلی (ستون پنجم دشمن) آماده اجرای نقشههای قدرتهای
بزرگ و یا دولتهای حریص همسایه است
نوفئودالیسم در هر زمینهای که برایش تولید ثروت
کند و یا آن را برایش محفوظ نگه دارد، فعال است.
سیاست، کودتا، حکومت، زمینخواری، احتکار،
مافیاگری، قاچاقچیگری، صادرات و واردات، سرسپردگی به قدرتهای خارجی، به راه
انداختن جنگهای منطقهای، تشکیل گروههای جهادی، تشکیل امارت اسلامی، ملیگرایی
قلابی، ایجاد خانقاه، تولیت امامزاده و زیارتگاه، نمایندگی پارلمان جهت اعمالنفوذ
بر وزارتخانهها و شرکت در انواع رانتخواری دولتی، عضویت در شورای شهر جهت شرکت
در زمینخواری و شهر فروشی، ایجاد دولت- قبیله تحت نام استقلال و هویت ملی، رهبری
و یا فرماندهی میلیشیاهای حزبی و منطقهای، شرکت در رانتخواری حاصل از فروش نفت و
گاز، شرکت در رانتخواری خریدهای مؤسسات، ادارات و وزارتخانههای دولتی. تصاحب
اموال ملی تحت عنوان خصوصیسازی، دریافت دلار دولتی با استفاده از «رشوه و روابط»
و فروش مستقیم و غیرمستقیم آن در بازار.
سرانجام بیشتر این افراد از طریق هدایت این ثروتها
به زمین و املاک گرانقیمت، پولشویی خود را به انجام میرسانند. عدهای هم برای
همیشه همراه دلارهای غنیمتی به کشورهای غربی مهاجرت میکنند.
در سیستمهای نوفئودال و الیگارشی حتی مردمانی که
از طریق فعالیتهای مفید تولیدی و خدماتی کسب درآمد میکنند نیز، سرمایه اضافی خود
را بهسوی خرید ملک، خانه، پاساژ، مغازه و... جهت اجاره و یا فروش به هنگام تورم،
هدایت میکنند؛ و بدین گونه آنها هم جای پایی در نوفئودالیسم کسب کرده و یا بهطور
کامل عضوی از این طبقه میشوند. در اینجا حقیقت یک اصل جامعهشناختی نمایان می شود
که «تا
سیستمها بهصورت بنیادی اصلاح نشوند هیچ کوششی مثمر ثمر نخواهد بود»
رهبری نوفئودالیسم کوردایَتی، راه
یا چاه؟
مسئله کردها
پیچیده و چندلایه است و حل آن نیازمند بصیرت و واقعبینی است. کپیبرداری از ملل
دیگر میتواند عواقب تلخی به دنبال داشته باشد.
نمونه
آن ماجراجویی رهبران فئودال-عشیره ای کردستان عراق در سال ۲۰۱۷ بود که در دام
سیاست اشغالگرانه ترکیه قرار گرفتند و با وعده مخفیانه اردوغان و سازمان امنیت
ترکیه (میت) رفراندوم استقلال برگزار کردند. درنتیجه آن بهجای استقلال، ۵۱% منطقه
تحت کنترل خود را هم از دست دادند.
این
مسئله بهگونهای نیست که یک ملت همگن، یک سرزمین با مرزهای معین و راهحلی مشابه
بعضی ملل دیگر داشته باشد.
هیچ رودخانه،
دریا، کوه و یا مانع طبیعی بین کردها و همسایههایش وجود ندارد. سیمای بیش از نیمی
از جغرافیایش شهرها، روستاها و حتی محلههای درهمتنیده با اقوام و ملل دیگر است.
ناسیونالیسم
ایدئولوژی سرمایهداری ملی است. نقشی مانند سیمان در ساختمانسازی دارد تا بتوان
با آن افراد جامعه را همچون آجر در خدمت ساختمان دولت-ملت به همدیگر پیوند داد.
در کردستان
تحت سلطه، زیرساختهای اقتصاد سرمایهداری ملی شکل نگرفته است. بجای سرمایهداری ملی
طبقهای فرادست متشکل از اقشارِ اُلیگارشِ کوردایَتی، نوفئودالیسم و لمپن بورژوازی
پدید آمده است. (دلالان، واسطه گران، فروشندگان کالاهای دولت- ملت مرکزی، رانتخواران
کُرد که با دول منطقه همیاری متقابل دارند، شیوخ و روسای عشایر و ...)
این طبقه
اشتراک منافع بیشتری با دولت مرکزی و سایر قدرتهای منطقه دارد تا طبقه متوسط و
فرودست جامعه کُردستان. اختلاف اینها با دولت مرکزی استراتژیک نیست. مشکل آنها
سهم خواهی بیشتر از قدرت و ثروت است.
تاریخ شصتساله
همکاری پارت دمکرات کردستان عراق (خانواده بارزانی) با دولتهای ترکیه، ایران و عراق
در سرکوب جنبشهای چپ، مترقی، سوسیالیستی و دمکراتیک کردها در چهار بخش کردستان
نشان میدهد که حکام و طبقات فرادست این کشورها با طبقه فرادست کردها اشتراک منافع
ابدی دارند.
استمرار
همکاری بارزانیها با دولتهای منطقه علیه جریانات و جنبشهای کردی حکایت از این
دارد که این اتحاد تاکتیکی و موقتی نیست، بلکه استراتژیک است. همچنان که اتحاد
امیرنشینهای کردی با امپراتوریهای عثمانی و ایرانی پایدار و مبتنی بر منافع
مشترک بوده است. اگر گاهی جنگی بین یکی از این امیرنشینها با دولت حاکم رویداده
است، علت آن را باید در تغییر ارباب از ترکی به ایرانی و بلعکس جستجو کرد.
روانشناسی
جریان راست سُنّتی کُردایَتی (آدمِ اَنگی)
روانشناسی جریان "راست سنتی کُردایَتی" با نظریه "آدمِ
انگی" قابل توصیف است.[106]
مطابق این نظریه ویژگیهای آدم انگی به شرح ذیل است:
1- آدم ِ اَنگی کسی است که بدون «انگزدن»
یا ««مارکگذاشتن» روی آدمها قادر به فهم ِ آنها نیست. به همین دلیل بهمحض خواندن
یک نوشته یا شنیدن یک سخن، بر روی نویسنده یا گوینده «انگ» میگذارد (یا میچسباند).
2- آدم انگی در نقدِ یک شخص، وی را مستقل
و زنده نمیبیند. لذا مکتب، ایدئولوژی یا تعلّق ِ اجتماعی ِ او را میکوبد و یا ستایش
میکند.
3- دنیای آدم ِ انگی دنیای «خودی/غیرخودی»
است. به نظر او هر انسانی یا خودی است، یا غیرخودی، منحرف و گمراه.
4- آدم ِ انگی یک «مؤمن» است، امّا نه صرفاً
به معنای مذهبیاش: یعنی او «فکر نمیکند» بلکه «ایمان میآورد». «ایمانآوردن» نقطهٔ مقابل ِ «اندیشیدن» است، چراکه اندیشیدن همواره ممکن
است ما را به نتیجهای خلاف ِ ایمانمان بکشاند و در صورت پذیرش ِ این نتیجه، ما دیگر
«مؤمن» نخواهیم بود.
5- آدم انگی ناتوان از تفکر مستقل، جستجو
و کشفِ راههای تازه و فکرهای تازه است. به دلیل این ناتوانی با یافتن ِ «نشانه» های
مشخص در دیگران به آنها انگ میزنند و بهجای روبرو شدن با آنها در میدان ِ اندیشه
و گفتگو و نقد، با چند فحش یا تعریف تکلیف ِ آنها را مشخص میکند.
6- آدم ِ انگی جز در دایرهٔ منافع ِ کوچک و محلّی خود نمیتواند بیندیشد و عمل
کند؛ درنتیجه برای رسیدن به منافع ِ خود یا دیگرانی که مأمورش کردهاند، راه ِ تحریف
و دروغ در پیش میگیرد.
7- دنیای آدم انگی مثل افسانههاست. در «افسانه»
هیچ «آدم ِ مشخص» ی وجود ندارد بلکه همهٔ آدمهای افسانه تنها «تیپ» ها و «الگو» هایی هستند
که به نمایندگی از مجموعههای بزرگتر ِ اجتماعی ایفای نقش میکنند. اما دنیای آدم
ِ مدرن شبیه دنیای «رُمان» است: همهٔ
آدمهای «رمان» دارای شخصیتها و هویتهای جداگانه و مستقل هستند بدون اینکه در گروهی
حل شده باشند.
روشهای فعالیتِ و مبارزهِ آدم انگی
استعمال ملغمهای است از اقسام مغالطه و سفسطه؛ ازجمله: نقد گوینده بهجای نقد گفته
او، به بیراهه کشاندنِ بحث، کلیگویی، تقلیلگرایی، تعمیم ناروا، ابهام مرجع ضمیر،
دوپهلو گویی، ایجاد شبهه، جوسازی، مهملات، مبهمات، تخریب و تخطئه گوینده، توهین، توهم،
تحریف، تناقض، شایعه، افترا، بُهتان، بزرگنمایی، کوچک نمایی، رَجَزخوانی و ....
در
میان تمامی اقسام سفسطه اصل «تخریب و تخطئه طرف مقابل» بیشترین کاربرد را دارد.
زیرا که آسانترین واحدِ این رشته بوده؛ نیازمند هوش و ذکاوت زیادی نیست؛ و برای
تحمیق تودههای ناآگاه مؤثر است. راحتترین راه این است بگویند که فلانی جاش است.
رئالیسم و عملگرایی بجای سیر و سیاحت در عالم
هَپَروت
ایران کشوری است با تنوع فرهنگی،
زبانی و اتنیکی. ولی این تنوع به شکل موزاییکی نیست. در چنین جغرافیایی هر نوع تقسیمات
سیاسی بر اساس تفاوت خون٬ نژاد، زبان، مذهب و... در اَشکالِ فدرالیسم، خودمختاری
و استقلال سرآغاز زنجیرهای پایانناپذیر از خشونتها و فجایع خواهد شد. زیرا تنوع
زبانی، مذهبی و اتنیکی سیمای واقعی بیش از نیمی از شهرها و مراکز جمعیتی ایران است.
برای نمونه از هفده شهرستانِ آذربایجان غربی دوازده
شهر ذیل متشکل از دو گروه زبانی تُرک و کُرد هستند: ارومیه، خوی، ماکو، سلماس، پلدشت،
چالدران، شوط٬چایپاره، نقده، میاندوآب، تکاب، شاهیندژ.
هزاران روستای تابعه این شهرها بادهها هزار مزرعه،
کوه، مرتع، دره، دشت، رودخانه و جاده چنان درهمتنیدهاند که بهترین مهندسان جهان نمیتوانند
مرزی بین این دو ملت ترسیم کنند. هرگونه اقدام نسنجیدهای برای مرزبندی اتنیکی٬ باعث میشود
که فرصتطلبان و بازرگانان خون و نژادپرستی کُرد و تُرک و... با حمایت بیگانگان سریعاً
این جغرافیا را به جهنم جنگهای بیپایان قومی تبدیل کنند. منادیان فدرالیسم و استقلال
در هر شهر، محله و روستای دو یا سه ملیتی بر سر تسلط بر هر کوی، کوچه، خیابان، پارک،
رودخانه، تپه، کوه، کوهپایه، چراگاه و... مردمان را به جان هم میاندازند.
لازم است که گذشته را چراغ فرا
راه آینده قرار دهیم. در شهر همزیستی زیبای دوملیتی نقده که کردها و ترکها باهم دایی٬خاله و
خواهرزاده شده بودند٬ در بهار 1358 پانترکها و پانکوردها این دو گروه
اتنیکی را به جان هم انداختند که زخم آن پس از دهها سال هنوز التیام نیافته است.
در چنین جغرافیایی بسیار بعید است که گروهی بتواند بخشی از کشور را جدا کند. اگر
چنین امری هم اتفاق افتد، مثل کردستان عراق تنها قادر خواهند بود کمتر از نیمی از
مناطق مورد ادعا را جدا کنند.
افزون بر موارد فوقالذکر، جدایی
و کسب استقلال نهتنها منجر به آزادی رفاه و عدالت اجتماعی نمیشود، بلکه هجرت از
چاله به چاه است. زیرا در این مناطق زمینه قدرتگیری دیکتاتورهای بومی، خانوادگی و
استقرار سیستمهایی سرکوبگر، ارتجاعی و ضد مردمی فراهم میشود.
فدرالیسم یا استقلال و تشکیل
دولت - ملت کردستان ایران یک رؤیای نازا بیش نیست. چنین رؤیایی؛ حتی اگر امکانپذیر
هم باشد؛ نهتنها چارهساز دردهای اجتماعی نیست، بلکه این دردها را تشدید، تعمیق و
لاینحل میکند. این مافیاهای کوردایتی برای بقای خویش مناطق تحت کنترل خود را تبدیل
به مستعمره قدرتی دیگر مثل ترکیه، باکو و یا دولتهای دیگر منطقه میکنند. همچون
نمونه اقلیم کردستان عراق (بازگشت به وضعیتی اسفبارتر از ایرانِ قبل از ملیشدن
صنعت نفت در 80 سال قبل).[107]
لازم است این باور غلط را اصلاح
کنیم که فدرالیسم یا استقلال و تشکیل دولت - ملت چارهساز تمامی دردهای اجتماعی است.
اگر جدایی ملتها حلالمسائل همه دردها بود، اکنون میبایست افغانیها، سومالیها،
کردهای کردستان عراق، پاکستانیها، سودانیها و... بسیار خوشبختتر از ملیتهای ایران
بودند. تجربه این کشورها حاکی از این است که آزاد کردن مغزها بسیار مهمتر از آزاد
کردن خاک است.
کمهزینهترین و پرفایدهترین راهحل مسئله تکثر
ملی و فرهنگی ایران همگرایی بر اساس انسانمحوری است. اتحاد بر اساس انسانمحوری منجر
به برقراری توازن و تناسب ساختارِ سیاسی با ساختارِهای اجتماعی٬اقتصادی
و جغرافیای اتنیکی کشور میشود.
سیستم "کلپتوکراسی"(یغماسالاری)
نتیجه 70 سال کودتاها، جنگهای منطقهای، شورشهای فئودالی، قبیلهای و نژادپرستی،
با رهبری و دخالت بشردوستانه! آمریکا در عراق.
دزد سالاری، یغما سالاری، کلِپتوکراسی در لباس
دموکراسی
کلپتوکراسی نوعی
از حکومت است که بر پایهٔ غارت اموال عمومی و تاراج منابع ملی بنا شده است.
همسنگ فارسی مناسب و رسا برای این مفهوم، «دزد سالاری» یا «یغما سالاری» است.[108]دزد
سالاری بیشتر در کشورهای جهان سوم رخ میدهد؛ کشورهایی که اقتصادشان بیشتر بر پایه
استخراج منابع و اقتصاد رانتی میچرخد. تجربه کردستان عراق تحت حاکمیت ناسیونالیسم
فئودال- قبیلهای بعد از ۱۹۹۱ نشان داد که منافع طبقات فرادست (%5 باشندگان) بههیچوجه
با منافع اکثریت مردم کرد همخوانی ندارد.
اکنون کردستان
عراق بهشت اقلیتی از رهبران احزاب فئودال-عشیره ای، خانوادههای بانفوذ، مطربان،
مداحان شاعر، شیوخ و روحانیون درباری و زیستگاهی بسیار مساعد برای رشد جریانات
مختلف اسلام تکفیری، سلفی، اخوانی، القاعده و داعش است. اکثریت مردم حتی از خدماتی
که در دوره حکومت صدام موجود بود، بیبهره ماندهاند. زیرساختهای اقتصادی همچون
آب، برق، گاز، سیستم بانکی، بزرگراه، کارگاه و کارخانه در سطحی پایینتر از دوره
حکومت صدام قرار دارد. حتی تولیدات ابتدایی کشاورزی و دامی نیز به بوته فراموشی
سپردهشده و کردستان جنوبی به بهترین بازار ترکیه و ایران برای فروش سیبزمینی، پیاز،
گوجهفرنگی، سیب و تخممرغ تبدیلشده است.
در وسط
و جنوب عراق نیز منافع طبقات فرودست و متوسط شیعیان با تصاحب اکثریت قدرت و ثروت این
کشور توسط رهبران احزاب شیعه تأمین نشد؛ و بعد از حکومت صدام قشری از آنها با استفاده
از رانتخواری و شرکت در فساد اداری- مالی حاکمیت جدید به طبقه ممتاز تبدیل شدند و
سهم اکثریت شیعیان عراق بعد از سقوط رژیم قبلی به آزاد شدن زیارت اماکن متبرکه و
برپایی عزاداریهای میلیونی به مناسبت شهادت امامان محدود ماند. نتیجه سقوط رژیم
بعث برای اکثریت کردها عبارت بود از خود ارضایی روانی با پایکوبی، خوانش سرود کەس
نەڵێ کورد مردوە (کسی نگوید کرد مرده است...) و برای اکثریت تودههای
شیعه نیز تخلیه روانی با انواع پیشرفته عزاداری و مراسم مذهبی بود. سرنگونی
دیکتاتوری صدام و حزب بعث نهتنها به ایجاد سیستمی جدید مبتنی بر عدالت اجتماعی، برابری
و دموکراسی ختم نشد، بلکه مافیای کوردایتی سنتی و بازرگان
سیاسی شیعه و الیت ملی و مذهبی سنی (طبقه فرادست کردها و اعراب شیعی و سنی) با تصاحب
ثروتهای ملی برای خود در همین دنیا بهشتی ساختند با قیمت جهنمی کردن زندگی اکثریت
مردم عراق.
دو
تصویر در یک تابلو- قبل از
خواندن ادامه مطلب، در این دو تصویر تأملکنید.↑[109]
تصویر سمتِ راست اسکرینشاتِ صفحهِ فیسبوک یک کانالِ فارسیزبان ایرانی است. تصویرِ
سمتِ چپ صفحه فیسبوک یک کانال کُردی وابسته به بارزانی در کردستان عراق است.
موضوعِ هر دو کانال درباره شلاق
زدن دخترِ شجاع و آزادیخواهِ کردِ ساکنِ تهران است. در زیر هر یک از این دو تصویر نظرات
برخی از خوانندگان آنها قرار درج شده است که بیانگر سطح فرهنگ، روشنفکری و عواطف
انسانی در هر یک از این دو جامعه است. اکثریتقریببهاتفاق کُردهای کردستان عراق
از شلاق زدن این دختر شجاع حمایت کردهاند. برخلاف کُردهای کردستانِ عراق، اکثریتقریببهاتفاق
ایرانیان انزجار خود را از ابراز داشته و با دختر کُرد همدردی کردهاند.
یک سؤال از خوانندهِ کُردزبانِ
کردستانِ ایران
از این دو جامعه انسانی کدامین
را برای زندگی انتخاب میکنی؟
1- کُردزبانانی با مغزهای کپکزده
خواننده "باسنیوز" وابسته به بارزانی در کردستان عراق
2- مردمانِ متمدن، روشنفکر و
همدردِ خواهر تازیانه خوردهات در ایران
«نه این و نه آن» ممکن است
جواب برخی از خوانندگان باشد. اما خودفریبی روا نیست. واقعیت این است که کُردایَتی
دیوانخانه در هرکجا سوار بر خرِ مُراد شود، فرهنگِ مردمان آن دیار را تا سطح خویش
پایین میکشد.
زیرا اینان فقط در یک جامعه عقبمانده
و متحجر میتوانند سلطه خود را تداوم بخشند. تجربه سلطه 34 ساله احزابِ راستِ سنتی
کوردایَتی کردستان عراق مؤید این حقیقت تلخ است. "تجربه
را تجربه کردن خطاست" سرنوشت زنان کردستان
عراق تحت سیستم کُردایَتی نو فئودالی بسیار وخیمتر از زنان ایران بوده است. طبق
آمارهای موثق در تمام ایران 90 میلیونی طی سه دهه گذشته تعداد قتلهای
ناموسی زنان حدود 12000 تن برآورد شده است. [110]
درصورتیکه طی مدت مشابه در کردستان عراق 6 میلیونی تحت حاکمیت بازرگانان کوردایَتی
بیش از 20000 زن توسط خانوادههایشان به قتل رسیدهاند. [111]
در بیشتر شهرهای کردستان عراق
گورستانی مخصوص به این قربانیان اختصاصیافته است. البته در حدود ٪۹۰ موارد
جهت حفظ آبروی خانوادهها این مرگها تحت عناوین خودکشی٬ خفگی با
گاز٬ ایست قلبی، سکته مغزی و تصادف اعلامشدهاند.
یکی از گورستانهای زنان
قربانی سیستم فئودال - عشیرهای کردستان عراق
روایت
شلاق خوردن "رؤیا حشمتی" زنی که با دامن و پیراهن قرمز قدم میزد. (به قلم خودش)
«امروز صبح از اجرای احکام تماس
گرفتن برای اجرای حکم ۷۴ ضربه شلاقم. با وکیلم تماس گرفتم و باهم رفتیم دادسرای ناحیه
هفت.
از گیت ورودی که رد شدیم حجابم
رو برداشتم. وارد سالن شدیم. صدای فریاد و ضجهٔ زنی از
راهپله میاومد که داشتن میبردنش پایین. شاید داشتن میبردنش برای اجرای حکم...
وکیلم گفت رؤیا جان دوباره بهش
فکر کن. اثراتی که شلاق میذاره تا مدتها میمونه باهات.
رفتیم شعبهٔ ۱ اجرای
احکام. کارمند شعبه گفت روسریت رو سرت کن که دردسر نشه. آروم و محترمانه بهش گفتم اومدم
بابت همین شلاقم رو بزنید، سر نمیکنم.
تماس گرفتن و مأمور اجرای حکم
اومد بالا. گفت حجابت رو سرت کن و دنبالم بیا. گفتم سر نمیکنم. گفت نمیکنی؟! جوری
شلاقت رو بزنم که بفهمی کجایی. برات یه پروندهٔ جدید هم
باز میکنم هفتاد و چهارتای دیگهم مهمونمون باشی. باز سر نکردم.
رفتیم پایین چند تا پسر رو بابت
شرب خمر آورده بودن. مرد با تحکم تکرار کرد مگه نمیگم سر کن؟ نکردم. دو تا زن چادری
اومدن و روسری رو کشیدن رو سرم. باز درش آوردم و این کار چند بار تکرار شد. به هم از
پشت دستبند زدن و روسری رو کشیدن رو سرم.
از همون پلههایی که زن رو برده
بودن رفتیم طبقهٔ زیر همکف. یه اتاقک بود ته پارکینگ. قاضی و مأمور
اجرای حکم و زن چادری کنارم وایساده بودن. زن خیلی واضح متأثر بود. چند باری آه کشید
و گفت میدونم. میدونم.
قاضی معمم به روم خندید. یاد مرد
خنزر پنزری بوف کور افتادم. روم رو ازش برگردوندم.
در آهنی رو باز کردن. دیوارای
اتاق سیمانی بود. یه تخت ته اتاقک بود که دستبند و پابند آهنی به دو طرفش جوش خورده
بود. یه وسیلهٔ آهنی شبیه پایهٔ بوم نقاشی
بزرگ با جای دستبند و پابند آهنیِ زنگزده وسط اتاق، و یه صندلی و میز کوچیک، که روی
میز پر از شلاق بود هم پشت در بود. یه اتاق شکنجهٔ قرونوسطاییِ
تمامعیار.
قاضی پرسید خانم حالت خوبه؟ مشکلی
نداری؟ انگار که وجود نداره. جوابش رو ندادم. گفت خانم با شمام! باز جواب ندادم. مرد
مأمور اجرای حکم گفت پالتوت رو در به یار و رو تخت دراز بکش. پالتو و روسریم رو از
پایهٔ بوم شکنجه آویزون کردم. گفت روسریت رو سر کن! گفتم
نمیکنم. قرآنت رو بذار زیر بغلت و بزن. و روی تخت دراز کشیدم. زن اومد و گفت خواهش
میکنم لجبازی نکن. شال رو آورد و کشید رو سرم.
مرد از بین دستهٔ شلاقهایی
که پشت در بود یه شلاق چرم مشکی رو برداشت، دو دور پیچوند دور دستش و اومد سمت تخت.
قاضی گفت خیلی محکم نزن. مرد شروع
کرد به زدن. شونههام. کتفم. پشتم. باسنم. رونم. ساق پام. باز از نو. تعداد ضربهها
رو نشمردم.
زیر لب میخوندم به نام زن، به
نام زندگی، دریده شد لباس بردگی، شب سیاه ما سحر شود، تمام تازیانهها تبر شود...
تموم شد. اومدیم بیرون. نذاشتم
فکر کنن حتی دردم اومده. حقیرتر از این حرفان. رفتیم بالا پیش قاضی اجرای حکم. مأمور
زن پشت سرم میاومد و مراقب بود روسری از سرم نیفته. دم درِ شعبه روسریم رو انداختم.
زن گفت خواهش میکنم سرت کن. سرم نکردم و باز کشید رو سرم. توی اتاق قاضی، قاضی گفت
ما خودمون خوشحال نیستیم از این قضیه، ولی حکمه و باید اجرا به شه. جوابش رو ندادم.
گفت اگر میخواید طور دیگهای زندگی کنید میتونید خارج از کشور باشید. گفتم این کشور
برای همهست. گفت بله ولی باید قانون رو رعایت کرد. گفتم قانون کار خودش رو به کنه،
ما به مقاومتمون ادامه میدیم. از اتاق اومدیم بیرون و روسریم رو درآوردم.»[112]
(رؤیا حشمتی)
سرگذشتِ
کاشیکارانِ مهاباد در اربیلِ کردستانِ عراق
در سال 2017 بعد از رفراندوم
استقلال کردستانِ عراق، مردمِ مهاباد در خیابانها به جشن و پایکوبی پرداختند.
متعاقب آن تعدادی از جوانان پرشور این شهر دستگیر و روانه زندان شدند. پدر یکی از
این زندانیان که استادکار کاشیکاری و نمای ساختمان بود، پس از یک ماه تلاش توانست
حکم آزادی پسرش را بگیرد.
استادکار برای پیشگیری از بروز
چنین وقایعی همراه پسرش و سه استادکار دیگر به کردستان عراق رفتند. هر پنج نفر از
اینکه به پایتختِ آرزوهای کُردایتی رسیدهاند، سر از پا نمیشناختند. آنها در
بخشِ کاشیکاری و نماکاری ساختمان بزرگ و لوکسِ یکی از مسئولین حزب دمکرات کردستان
عراق مشغول به کار شدند. روزی مالکِ ساختمان جهت بازدید از راه رسید. این ساختمان
پنج حمام داشت که یکی از آنها تکمیل شده بود. مالک از هنر و مهارت استادکاران
تشکر کرد. یکی از استادکاران گفت قربان در اینیکی حمام کردم، خیلی باصفا بود.
مبارک باشه انشا الله.
مالک گفت این هِلت (دستگاهِ
مخصوص کندهکاری و تخریب) را بیاور. هِلت را آوردند. مالک به استادکار گفت مشغول
شو. استادکار گفت چکار کنم؟ مالک گفت تمام کاشیهای این حمام را بِکَن.
استادکار گفت: قربان حیف است. مالک گفت از جیب
شما خرج نمیکنم، هزینهاش را خودم میدهم.
مالک ادامه داد: این حمام
دیگر نجس شده؛ چونکه "ئێرانی حیز"
(ایرانی هیز) در آن حمام کرده است.
استادکاران بهناچار مشغول کندهکاری
و تخریب شدند. طبق سفارش مالک همان روز محموله کاشیهای جدید با رنگ متفاوت از راه
رسید. مالک گفت: تا فردا عصر وقت دارید از نو این حمام را کاشیکاری کنید.
بعد از رفتن مالک ساختمان،
یکی از استادکارها به دوستانش گفت: «سی سال برای کُرد و عجم در ایران کار کردم،
کسی مرا نجس نخواند. من دیگر این ننگ را قبول نمیکنم و فردا صبح به ایران بازمیگردم.»
دوستانش سخن وی را تأیید کرده و تصمیم گرفتند سریعاً به ایران بازگردند.
کاشیکاران زخمخورده، فردای
آن روز قبل از طلوع آفتاب درحالیکه دستمزد یک هفته کاری از ارباب طلب داشتند؛
بدون اطلاع ارباب و مباشرش؛ عازم مرز حاجی عمران شدند. بعدازآنکه به اینسوی مرز
رسیدند، مطابق تصمیم قبلی همگی بهطرف آنسوی مرز تُف کردند.
یکی از استادکاران گفت: میخواهم
رازی را به شما بگویم. امروز صبح تو اتاقخوابِ مالک ریدم. برای اینکه تا زمانی که
ما به ایران میرسیم کسی متوجه نشود، یک کارتن کاشی روی آن گذاشتم.
پسر استادکار گفت: بگذار من
هم یک راز را به شما بگویم. دیگر هرگز به خاطر کوردایَتی به زندان نمیروم. چونکه
من هم برای همیشه ریدم به این کوردایَتی.
اتحادیه
ملی کردستان، رؤیایی نازا
اگر
اتحادیه ملی را به اتحاد احزاب و جریانات سیاسی کردستان تعبیر و تفسیر کنیم، ناچاریم
این واقعیت را قبول کنیم که چنین اتحادی هرگز تحقق نخواهد یافت.
این
اتحاد هیچگونه زمینه عینی در میان احزاب و جریانات سیاسی کردستان نداشته و
دورنمای ایجاد بسترهای اقتصادی، اجتماعی، طبقاتی و سیاسی آن همچنان تیرهوتار است.
به
همین دلیل تلاشهای فراوانی که در این خصوص انجام گرفته؛ ازجمله تشکیل کنگره ملی
کردستان؛[113]
بیحاصل مانده است.
احزاب
و جریانات سیاسی کردستان برآیند نیازها و منافع اقشار و طبقات متفاوت و متضاد کردستان
هستند. احزاب و جریانات سیاسی راست سنتی؛ که محافظِ منافعِ طبقه فرادست و غیر مولد
کردستان هستند؛ نمیتوانند منافع حزبی، خانوادگی و طبقاتی خویش را در اتحاد با نیروهای
چپ، مترقی و اکثریت باشندگانِ کردستان قربانی کنند.
منافع
اینها در اتحاد با دولتهای منطقه تأمین میشود؛ اما در اتحاد با جریان چپ و
مُدرن هرگز. تاریخ 70 ساله مافیای کوردایَتی کردستان عراق (خصوصاً خاندان بارزانی
و زیرمجموعههایش) حاکی از این است که جریان راست سنتی کوردایَتی دشمن اشغالگران
نیست. این جریان فقط رقیبِ آنهاست در سلطه و سروری و استثمار و غارت ملت کُرد.
این
واقعیتها نشان میدهد که وحدت ملی بین دو جریانِ متضادِ "راست سنتی" و "چپ
مدرن و ترقیخواه" هرگز رؤیایی بیش نبوده است.
مگر
اینکه نیروهای "چپ و مترقی" با آرمانهای خود وداع کرده و به زیر بیرق جریانِ
"راست سنتی" بروند. مثل کمونیستهای کردستان عراق (شیوعی) که بیش از چهل
سال است در نقش دُمِ خاندان بارزانی ایفای وظیفه کرده و از پسمانده خوراک دیوانخانه
کوردایَتی ارتزاق میکنند. (صَد قدم به عقب، صفر قدم به جلو)
اتحادیههایی
بر مبنای اشتراکاتِ پوچ
1.
مامه ریشه با تحسین شاویس
2.
سلیمان معینی و خلیل شوباش با قاله تگرانی و عبدالوهاب اتروشی
3.
اسماعیل شریفزاده با کویخا شریف
4.
سردشت عثمان، سوران مامه حمه، ویداد حسین، جیهان طه با مسرور بارزانی و دستگاه پاراستن
(دستگاه جاسوسی و ترور خاندان بارزانی)
5.
علی عسکری، دکتر خالید، حسین باباشخ با ادریس، مسعود بارزانی، سامی عبدالرحمان،
فاضل میرانی و کریم سنجاری
6.
دکتر شوان و سعید آلچی با ملا مصطفی و دستگاه پاراستن
7.
عیسی سوار[114]
با 11 دانشجوی شیوعی بازگشته از شوروی[115]
8-
دیار غریب و زکی شنگالی با جیپیاس گذارانِ حزب
دمکراتِ کردستان عراق
هر
کُرد آزادهای صدها درد و آرمانِ مشترک با روشنفکران، جریاناتِ دمکرات و
آزادیخواهِ ایران دارد. اما چنین کُردی؛ فراتر از تریاکِ کوردایَتی؛ حتی یک وجه
مشترک هم با مافیای کوردایَتی و ارتجاع محلی ندارد.
این قاعده در خصوص اشتراکاتِ کُردهای عراق،
سوریه و ترکیه با عربها و ترکهای انساندوست آن کشورها نیز صدق میکند.
امروزه
اکثریت کُردهای عراق؛ پس از 64 سال دستوپا زدن در باتلاقِ متعفنِ کوردایَتی
فئودالی؛ دریافتهاند که در سال 1961 با عبدالکریم قاسم؛ معمار اصلاحات ارضی، حقوق
شهروندی و برادری ملتها؛ هزاران اشتراکِ منافع داشتهاند. در حالیکه با ملامصطفی،
روسای عشایر و فئودالهای مخالف اصلاحات ارضی بهغیراز تریاک کوردایَتی هیچ وجهِ
مشترکی نداشتهاند.
هر
کُردِ فهیمی با احمد شاملو، دکتر غلامحسین ساعدی، سید علی صالحی، صمد بهرنگی، نسرین
ستوده، نرگس محمدی، سپیده قلیان، محمد نوری زاد، محمود دولتآبادی، فرج سرکوهی،
داریوش فروهر، علی دایی، مهران مدیری و میلیونها ایرانی آزاده هزاران سخن برای
گفتن دارد؛ اما با مافیای کوردایَتی فئودالی از نوع قاله تگرانی، تحسین شاویس،
قاسم آقای کویه، پاسبانان و خادمانِ شیخزادههای کردستانِ عراق هیچ سخنی برای
گفتن ندارد. اگر یک کُردِ روژهلات بخواهد با اینها بابِ گفتگو باز کند، با القابِ
ئیرانی هیز و سۆرەی "ق.و.ن.د.ر"
موردِ عنایت قرار میگیرد.
در کدام ولایت اتحادیههای خون و زالو، شلاق و
پشت، طناب و گردن، درخت و تَبَر، موش و جَوال، تیغ و مو امکانپذیر است؟[116]
مقتول
و قاتل در یک تابلو (مامه ریشه اسطوره مبارزه- تحسین شاویس نماد پستی و رذالت)
ارتزاق از چِرک و تَعَفُّنِ زخمهای اختلاف و انشقاق
چرا
منادیانِ برادری ملتها، شایستهسالاری و عدالت اجتماعی موردتنفر شدید جریان راست
سنتی کُوردایَتی قرار دارند؟
"جریاناتِ
راستِ سنّتی" همواره از چِرک و تَعَفُّنِ زخمهای اختلاف و انشقاق ارتزاق میکنند،
اما از برادری ملتها، شایستهسالاری، برابری و عدالت اجتماعی هرگز.[117]
این
یک قانون طبیعت است که "هیچ موجود زندهای موانعِ دسترسی به رزق و روزی خود
را تحمل نمیکند" بنا بر همین قانونِ طبیعت، سخنانِ نگارنده این کتاب نیز به
مذاقِ رهروانِ جریان راستِ سنتی کُردایَتی خوش ناید؛
و به دلیل افشای رازهایِ شرکآلود موردِ تکفیر، تخطئه، تخریب و ترورِ شخصیتی قرار میگیرد.
مزایا و منافع کُردها در اتحاد و
همگرایی با ملتهای ایرانی
واقعیت انکارناپذیر این است
جغرافیای اتنیکی ایران بدترین بستر برای فدرالیسم، استقلال یا هر نوع خطکشی بر مبنای خون، نژاد و زبان است. اما
یکپارچگی ایران امتیازات ذیل را برای تمامی شهروندان، اتنیکها و ملیتهای ایرانی تأمین میکند:
1- دسترسی به آبهای آزاد
خلیجفارس، دریای عمان و دریای مازندران.
2- سهامداری در منابع عظیم
نفت و گاز ایران.
3- امنیت و پیشگیری از جنگهای
داخلی و تجاوز خارجی.
4- زیرساختهای اقتصادی شامل دهها هزار کیلومتر
اتوبان، بزرگراه، راهآهن، برق و گاز سرتاسری، مخابرات و اینترنت برای همه ملیتها.
5- بازار بزرگ سرمایه و کار
90 میلیونی.
6- جغرافیایی ثروتمند،
چهارفصل و بسیار پهناور به وسعت یکمیلیون و ششصد و چهلوهشت هزار کیلومترمربع.
7- منابع مالی و انسانی ازجمله انرژی جوانان و
زنان بومی صرف تقویت جنگسالاران، مستبدان محلی، مرتجعین و جنگهای منطقهای بر سر
هر کوی و برزن دوملیتی نمیشود.
این سرمایههای عظیم در جهت رشد اقتصادی، کسب
حقوق شهروندی، استقرار دمکراسی و عدالت اجتماعی کانالیزه و متحد میشود. [118] در ماههای اولیه جنبش
«زن،
زندگی، آزادی» شاهد این اتحاد باشکوه بودیم.
دستاوردهای پایدار این جنبش بسیار
بیشتر است از مجموع دستاوردهای جنبشهای منطقهای، گروهی و اتنیکی ۴5 ساله اخیر.
در این جنبش، نژادپرستانِ تُرک، کُرد و فارس که ماهیتاً ضد روح، فلسفه و آرمانهای
انقلاب «زن، زندگی، آزادی» بودند، تبدیل به پاشنه آشیل جنبش شدند.[119]
کُردها،
یک گام به پس دو گام بهپیش
تحلیل اشتباهات، انحرافات و
دردها نیمی از سخن است. نیمه دیگر با «چه باید کرد؟» کامل میشود. ادامه نوشتار به
ارائه آلترناتیو مناسب ایرانیان در خصوص حل مسئله ملی اختصاص دارد.
ملت
کرد بهجای آویزان شدن به طناب پوسیده ناسیونالیسم فئودالی و دنبالهروی از احزاب
سنتی طبقه فرادست، لازم است با ملل همجوار خود بر اساس اصول برابری و عدالت
اجتماعی که با روشنی و صراحت مکتوب شده باشد، متحد شده و همراه با آنها انرژی خود
را صرف ایجاد جامعهای سالم، انسانمحور و پیشرفته نماید.
در این
صورت بهجای تفرقه و جنگهای بیپایان ملل علیه همدیگر، شاهد اتحاد و آزاد شدن
پتانسیل عظیم قدرت مردم خواهیم بود که نه برای تغییر چهره، زبان، مذهب و ملیت
حاکمان و اربابان ستمگر، بلکه در جهت گسستن زنجیرهای پیدا و پنهان بردگی فکری،
اقتصادی و سیاسی و بنیان نهادن دنیای جدید انسانی خواهد بود.
این
جهان انسانمحور قابل حصول است. سازوکار آنهم کشفشده است. کافی است بر اساس
نظریات اندیشمندانِ انسانگرا، تجربیات و دستاوردهای جوامع پیشرفته زمینههای
وجودی سلسلهمراتب قدرت و ثروت را خشکاند و با سازماندهی جدید اجتماعی و سیاسی
جامعه را در مسیر مردمسالاری، عدالت اجتماعی، شایستهسالاری و آزادی واقعی قرار
داد.
عدهای
میگویند سرِ ما کردها بیکلاه دولت- ملت مانده است و با فارسها، ترکها و عربها
نمیتوانیم همدرد و همراه باشیم.
واقعیت
این است که اگر با نگاهی ژرفتر بنگریم صرفنظر از امتیازات سطحی و شکلی از نوع
زبان مادری و ... اکثریت مردمان فارس، عرب و ترک همچون کردها در سلسلهمراتب قدرت
و ثروت جزو طبقه فرودست جامعه هستند؛ و در میان آنها هم اقلیتی ۱۰ درصدی بر ۹۰
درصد ثروت جامعه چنگ انداخته است. کارگران، کشاورزان، دستفروشان و بیکاران آنها
از همصنفان کرد خود مرفهتر نیستند. زنان آنها از حقوق بیشتری نسبت به زنان کرد
برخوردار نیستند. روشنفکران و نویسندگان آنها هم خوشبختتر از همتایان کرد
نیستند.
در
اینجا منظور از اتحادِ کُردها با ملل دیگر ایرانی به معنی اتحاد با پانتورکها، پان
فارسها و سایر نژادپرستان و تمامیت خواهان غیر کُرد نیست. زیرا ماهیت و منافع اینها
در تداوم انواع نابرابری و ستمگری ازجمله ستم ملی و دشمنی میان اقوام و ملل است.
طبقه
متوسط و فرودست کردها میتوانند با اکثریت فرودست جوامع فارس، ترک، عرب و ... یک
مسیر و یک هدف مشترک داشته باشند. از منظر فکری و سازمانی نیز روشنفکران، آنارشیستها،
سوسیالیستها، فعالین حقوق زنان، آزادیخواهان و احزاب چپ و دمکراتیک آنها متحدان
طبیعی کردهای مترقی هستند.
اربابِ
کُردیگوی و کُردیپوش، مهربانتر از نوع فارسی، تُرکی
و عربی نیست. بجای تغییر حاکم ستمگر، لازم است سیستم ستمگری را برانداخت.
سیاست صدساله یکسانسازی اجباری به آزادی و رفاه مردم ایران منجر
نشده است. از سوی دیگر تجربیات منطقهای و جهانی نشان میدهند که نتیجه دیوارکشی
اتنیکی هم یک گام بهپیش و دو گام به پس است. بنابراین به قول حکیم خیام «راه نه
آنست و نه این»[120]
راه سوم برادری ملیتهاست.
تجربیات تاریخی جهان حاکی از این است که تکثر ملی، زبانی و فرهنگی اگر درست مدیریت
شود موجبات رشد و شکوفایی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را فراهم میآورد.
پس لازم است نهتنها سیاست انکار٬ ذوب و
ادغام ملیتها کنار گذاشته شود٬ بلکه ضروری است از نابودی این ثروت انسانی
پیشگیری شده و تسهیلات و امکانات لازم جهت احیا و رشد آن فراهم شود. (وحدت در حین
کثرت، کثرت در حین وحدت)
در این صورت زمینه بروز اختلافات ملی، قومی و فرهنگی
خشکیده و بازرگانان سیاست و فرصتطلبان نمیتوانند ملتها را در مقابل هم قرار دهند.
در این بستری دیگر «انسان گرگ انسان»[121]
نخواهد بود. بجای آن همواره «انسان یاورِ انسان» خواهد ماند.
کمهزینهترین و پرفایدهترین
راهحل مسئله تکثر ملی و فرهنگی ایران همگرایی بر اساس راهبرد «وحدت در عین کثرت و
کثرت در عین وحدت» است.
این استراتژی در عمل منجر به
برقراری توازن و تناسب ساختارِ سیاسی با ساختارِهای اجتماعی٬اقتصادی
و جغرافیای اتنیکی کشور میشود.
سیستم جدیدی برای بقا و رشد
همهجانبه ایرانیان ضرورت دارد.
این سیستم باید متناسب با
ساختار اجتماعی، اتنیکی و فرهنگی ایران باشد و مرزبندی کاملی با ایدئولوژیها و
گرایشهای نژادپرستی، مردسالاری، واپسگرایی، قبیلهگرایی، وابستگی به دولتهای
خارجی داشته باشد.[122]
استراتژی "وحدت در حین کثرت، کثرت در حین وحدت"
حتی اگر باشندگان ایران از
ملیتها، نژادها و زبانهای کاملاً بیگانه تشکیل شده باشند، بازهم رسیدن به اهداف
بزرگ انسانی ازجمله مردمسالاری، عدالت اجتماعی، برابری حقوق ملیتها و زبانها،
رشد اقتصادی، تکنولوژیکی، رنسانس، برابری جنسیتی، گذار از مناسبات بازمانده قرونوسطایی،
دفاع ملی در مقابل تجاوز خارجی و... از راه جدایی و انفصال حاصل نمیشود. بلکه از
راه اتحاد میسر میشود.
واقعیت این است که ملیتهای
ایرانی مثل انگشتانِ یک دست هستند که بهتنهایی میشکنند؛ ولی باهم یکمشت میشوند
و قدرت این مشت فقط برابر پنجانگشت نیست. قدرت چنین مشتی بیش از صدها انگشت است.
در اینجاست که تئوری گشتالت از روانشناسی در
علوم سیاسی و اجتماعی نیز مصداق و کاربرد پیدا میکند. در علوم سیاسی و اجتماعی نیز مصداق و کاربرد پیدا
میکند.
گشتالت
یک کلمة آلمانی معادل کل، انگاره و الگو است.
منظور
از گشتالت این است که کل هر چیز از مجموع اجزای تشکیلدهنده آن فراتر است.
مثلاً
کل یک درخت، چیزی بیش از مجموع شاخهها، برگها، تنه و ریشههای آن دارد و آن ساخت
و سازمان درخت است.
یعنی
اگر تمامی اجزای یک درخت را از یکدیگر جدا کنیم و در کنار هم قرار دهیم، درختی وجود
نخواهد داشت درصورتیکه اجزا فرقی نکردهاند. [123]
آزادی، عدالت اجتماعی، رشد
اقتصادی و فرهنگی در اتحاد فراهم میشود نه در انفصال. اگر نهال دشمنی برکنیم و
درخت دوستی بنشانیم ایران برای همه ایرانیان خانهای باشکوه خواهد شد. [124]
باید فروریخت، دیوارهایی که بر مبنای باورها و اختلافات
عقیدتی بین انسانها ایجادشدهاند؛ زیرا که «آنچه مردم را مشخص میسازد بیشتر سرشت
آنهاست تا عقایدشان» [125]
چهبسا آنهایی که دیروز
رودرروی همدیگر جنگیدند، یک آرمان انسانی داشتند با دو نشان؛ و اعتقاد آنها را به
چنین سنگری پرتاب کرده بود. به قول سهراب: «چشمها را باید شست***طور دیگر باید
دید»
باید کلیه دیوارهای زبانی،
نژادی، حزبی، ملی، فرهنگی، ایدئولوژی و حتی دیوار بین پوزیسیون و اپوزیسیون را نیز
فروریخت.
چهبسا هستند اپوزیسیونهایی
که نماینده قشری از لومپنبورژوازی[126]
هستند و از سهم کنونی خود ناراضی بوده و بهغیراز سهم بیشتر از سفره مملکت، رؤیای
بزرگتری برای آینده جامعه در سر ندارند. مثل احزاب نژادپرست (پانفارس، پانعرب، پانترک، پانکورد و...)
در مقابل چنین اپوزیسیونهایی میبینیم که بخشی از
بدنه و مدیران کشورها دارای رؤیای رشد اقتصادی، فرهنگی و عدالت اجتماعی بوده و
هستند.[127]
بیایید تا گامهایمان را نه
در کورهراه دشمنی و انفصال، بلکه در بزرگراه انسانمحوری، همزیستی و برادری ملیتها
بهسوی اهداف زیر هماهنگ کنیم:
1- تبدیل وضعیت
ایرانیان از رعیت به شهروند.
2-گذار از مناسبات بازمانده
فئودالی و قرونوسطایی به مدرنیته دمکراتیک
3-برابری جنسیتی
4-عدالت اجتماعی
5-رشد اقتصادی، علمی و
تکنولوژیکی
6-برادری ملتها و فرهنگها
7-شایستهسالاری
8-رنسانس، نواندیشی و
پلورالیسم
ضرورت اتحاد کُردها
و فارسها از دیدگاه اساتید، مورخین و مترجمین سرشناس
واسیلی
نیکیتن:
«اگر زبان فارسی بهیکباره
محو و نابود شود، میتوان آن را از روی واژههای ایرانی خالص؛ که همان زبان کردی
است؛ دوباره زنده کرد».[128]
واسیلی نیکیتین یکی از برجستهترین
مورخین و محققین قرن بیستم، عضو انجمن آسیایی و نژادشناسی پاریس و انجمن بینالمللی
مردمشناسی و کنسول روسیه طی سالهای 1917-1915 در ارومیه بوده است.[129]
دکتر ابراهیم یونسی:
زندهیاد ابراهیم یونسی
نویسنده و مترجم پرآوازه کُرد نظریه فوق را چنین بسط و گسترش داده است:
«راستی، هیچ از خود پرسیدهاید
علیمحمد افغانی، نویسنده شوهر آهو خانم- احمد محمود، نویسنده همسایهها- داستان
یک شهر و زمین سوخته، نصرتالله نویدی- نویسنده نمایشنامههای سگی در خرمن جای و
تام آرزوها- استاد هژار- علیاشرف درویشیان- شهرام ناظری- خانم معتمدی- محمد قاضی
... لاهوتی و عشقی و یاسمی کیستند و از چه تبارند؟[130]
... راستی چه کسی از شاعران کُرد، کسانی چون نالی، مولویِ تاوه گویزی، شیخ رضا
کرکوکی و دیگران خواسته یا مجبورشان کرده بود به فارسی شعر بگویند؟ چه کسی فارسی
را به آنها آموخته بود؟[131]
... کمک به شکوفندگی و بالندگی زبان و فرهنگ تیرههای قومی در معنا کمک به رفع جداییها
و سردیها نیز هست، چراکه با درمان این درد در حقیقت زمینه سردی و جدایی از بین میرود
و زمینه جدید برای پیوستگی و نزدیکی بیشتر فراهم میشود».[132]
زندهیاد محمد قاضی از برجستهترین
مترجمان ایران:
«من خود یکی از کسانی هستم که به پیروی از این
نظر [واسیلی نیکیتین] معتقدم دو قسمت کردستان عراق و ترکیه هر دو باید به ایران
ملحق شوند و بدین ترتیب کردستان بزرگ جزو خاک ایران گردد.
زیرا ملت کرد ملتی است که هیچگونه پیوند نژادی،
زبانی و فرهنگی با ترک و عرب ندارد و حالآنکه همنژادش با ایرانیان یکی است؛ و هم
زبان کردی شباهت و خویشاوندی بسیار نزدیکی با زبان فارسی دارد؛ و به گمانم بسیاری
از همشهریان دیگرم نیز با این عقیده موافق باشند. بهویژه که در عهد باستان هر سه
قسمت کردستان جزو خاک ایران و تابع امپراتوریهای هخامنشی و ساسانی بوده است».[133]
ولادیمیر
مینورسکی خاورشناس و ایرانشناس:
«این
خود شاید یکی از تراژدیهای بزرگ و اسفانگیز تاریخ کُرد است که فارسها و کُردها بااینکه
از یک نژادند و پیرو یک دین؛ و از میراث اجتماعی و فرهنگی واحدی بهرهمندند؛ هنوز
نتوانستهاند خندق اختلافات پوچ و بیمعنایی را که ازلحاظ جدایی طریقت مذهبی در
بینشان وجود دارد پُر کنند.[134]
«علیاشرف درویشیان» نویسنده
سرشناسِ کُرد:
چرا باید ایران را دوست داشت؟
ایران را دوست دارم چونکه
مزرعههای سرسبز و معطر برنج شمال را دوست دارم. چون جنگلهای انبوه مازندران و
رشت را دوست دارم. ایران را دوست دارم چون فردوسی و شاهنامهاش را دوست دارم. چون
رستم و سهراب و گردآفرید و تهمینه را دوست دارم. چون شیراز را دوست دارم. حافظ و
سعدی را دوست دارم. چون کرمانشاه را دوست دارم و ابوالقاسم لاهوتی شاعر نامدار
کرمانشاهی را دوست دارم. باغهای کرمانشاه و درختهای آلوچه و انگور و سیب و گلابیاش
را دوست دارم. چون بیستون و شیرین و فرهاد را دوست دارم. چون لالههای واژگون
لرستان را دوست دارم. ایران را دوست دارم زیرا دکتر محمد مصدق, خسرو روزبه, خسرو گلسرخی
و قهرمانانی چون بیژن جزنی و سعید سلطانپور و محمد مختاری و جعفر پوینده و همهٔ جانباختگان
راه آزادی را دوست دارم. ایران را دوست دارم چون سرزمین پدری و اجدادی من است و
مزار عزیزانم در آن است. پدر, مادر, مادربزرگ و همهٔ کسانم
در آن خوابیدهاند. ایران را دوست دارم چون مقامهای سهگاه و چهارگاه و شور و دشتی
و همایون و افشاری و درنهایت شجریان و آوازش را دوست دارم. و سهتار و کمانچه و دف
و تنبور را دوست دارم. ایران را و باباکرم را دوست دارم. اینها تکههایی از پازل
شخصیت و هویت مرا تشکیل میدهند. بدون اینها که گفتم من بیهویت خواهم بود.
ایران را دوست دارم و آبگوشت و کوفتهٔ ایرانی
را و آشهای مختلف و ترید و شلهزرد و شلهقلمکار و انواع شربتها را دوست دارم. و
بوی عطر گلاب قمصر کاشان را دوست دارم. بوی چادر مادربزرگم را و جهانپهلوان تختی
و پهلوان حسین گلزار کرمانشاهی را و نامجو را و همهٔ کسانی
که برای اعتلای نام ایران کوشیدهاند.
ایران را دوست دارم و صادق
هدایت و بوف کورش را و داش آکل را و شنگولومنگول را و بزرگ علوی را و استاد محمدباقر
مؤمنی و جلال آل احمد و استادم دکتر سیمین دانشور را و دکتر امیرحسین آریانپور را.
اینها همه بخشی از هویت من
هستند و اگر اینها نبودند من پادرهوا و ول بودم اما اینها همه, آن گل, آن آش, آن
شعر و آن تصنیفها همه شخصیت مرا ساختهاند و من شدم آنچه امروز هستم.
ایران را و فرش کاشان و شلهزرد روز اربعین و
همهٔ اینها را دوست دارم و روی همهٔ اینها
ایران را دوست دارم و سرزمین دلیر پرور کردستان را و کردها و شاعران و نویسندگان و
مبارزان کرد را دوست دارم. کوچههای بچگیام را که در ایران است دوست دارم. معلمهای
گذشتهام را, استادانم را, همه و همه را دوست دارم و ایران را که جایگاه ستارخان و
باقرخان و یار محمدخان کرمانشاهی و صفر خان و صمد بهرنگی است دوست دارم. ایران را
دوست دارم زیرا شعرهای شاملو و فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی را دوست دارم.[135]
و اما؛ تا زمانی که زمزمه
زلال زیباترین نوای انسانی شاملو به گوشِ جان میرسد؛ گوش سپردن به سورنای
کوردایتَی فئودالی روا نیست.
«من خویشاوند هر انسانی هستم
که خنجری در آستین پنهان نمیکند. نه ابرو درهم میکشد نه لبخندش ترفند تجاوز به
حق نان و سایهبان دیگران است. نه ایرانی را به غیرایرانی ترجیح میدهم نه ایرانی
را به ایرانی. من یک لرِ بلوچِ کردِ فارسم، یک فارسزبان ترک، یک آفریقایی اروپایی
استرالیایی امریکاییِ آسیاییام، یک سیاهپوستِ زردپوستِ سرخپوستِ سفیدم که نهتنها
با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم بلکه بدون حضور دیگران وحشت مرگ را زیر پوستم
احساس میکنم. من انسانی هستم میان انسانهای دیگر بر سیارهٔ مقدس زمین،
که بدون حضور دیگران معنایی ندارم»
امروزه مسئله اصلی کُردهای
ایران حفظ و تضمین نیازهای اولیه است. ازجمله این نیازها عبارتاند از حفظ جغرافیای
زیستی، مسکن و سرپناه، اشتغال، امنیت، تأمین اجتماعی، ثبات اجتماعی، دارایی، سلامت
و رفاه. طبق قانونِ هِرَمِ مازلو تأمین نیازهای اولیه مقدم بر تأمین نیازهای
ثانویه است. بدین معنی انسانها تا زمانی که نیازهای اولیه خود را تأمین نکردهاند،
نباید توانِ خویش را در مسیر نیازهای ثانویه هزینه کنند.
در این برهه زمانی کُردهای کردستانِ ایران همچون ارمنیهای
تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی[136]
و ارمنیهای قرهباغ (2020)، آشوریهای دوره جنگ جهانی اول،[137]
یونانیهای شمال قبرس (1974) و کردهای عفرین (1918) در معرض قتلعام و یا اخراج از
سرزمینهای آباء و اجدادی خویش هستند. درحالیکه خانه و کاشانه هزاران ساله
کُردهای ایران در معرض تطاول و اشغالِ پانتورکیسم باکو- آنکارا قرار دارد، آیا سخن
از ایجاد دیوار بین کُرد و ایرانی جنایت نیست؟ آیا بهتر نیست بجای آویزان شدن به
طناب پوسیده کوردایَتی
فئودالی و غلتیدن در چاهِ باکو و آنکارا،[138]
با ایرانیانِ همدرد و هم سرنوشت دست در دست هم دهیم به مهر خانهای بزرگ به مساحت
1648000 کیلومترمربع با یک دریا در شمال و دو دریا در جنوب و دومین ذخیره گاز جهان[139]
و سومین ذخیره نفت جهان و جغرافیایی چهارفصل را آباد کنیم؟
زمان طلایی (Golden time) پانتورکیسم در ایران
پانتورکهای باکو و آنکارا
منتظر فرارسیدن زمان طلایی هستند. زمانی که قدرت مرکزی ایران توان حفاظت از مرزهای
کشور را از دست بدهد. در این صورت تکرارِ سرنوشت ارمنیهای شمال شرقی ترکیه کنونی،
(1915) یونانیانِ قبرس، (1974) کُردهای عفرین،[140](2018)
و ارمنیهای قرهباغ (2020) برای کُردهای ایران بسیار محتمل است. پانتورکها حتی
یک روستای آذربایجان غربی را با کُردها تقسیم نخواهند کرد. استان کردستان نیز در
معرض این خطر قرار دارد.
جریانات راست سنتی کُردایَتی فئودالی و
بنیادگرایان سُنی کردستانِ ایران نیز بنا به ماهیت خویش نهتنها آلترناتیو پانتورکها
نیستند، بلکه خود بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم میتوانند در خدمتِ اجرای توطئههای
آنها قرار گیرند. همچنانکه همتایانِ آنها (بارزانی، ا ن ک س، اخوانیهای
کُردستانِ عراق، و جهادیهای کُردِ چهار بخش کردستان) در کردستانِ عراق، ترکیه و
سوریه مجری سیاستهای ترکیه بوده و هستند.
جریانات راست سنتی کردستان
ایران (اعم از ملیگرای نوفئودالیسم و اسلامگرای وابسته به خارج) غیر از ویرانی، جنگهای
بیپایان داخلی و خارجی، فساد مالی، واپسگرایی و افغانیزه کردن چیزی برای کُردها
به ارمغان نخواهند آورد.
با ایرانیان میتوان زیست حتی
تحت حاکمیتهای استبدادی تا زمانی که زنانش برای ژینا موهای سر قیچی میکنند،
شاعرانش سرود زن زندگی آزادی میسرایند و هنرمندانش در وصف دختران کوبانی غزلخوانی
میکنند.[141]
اما با آنکارا نتوان زیست حتی
تحت حاکمیتی دمکراتیک؛ تا زمانی که مُلاهایش در کُردستیزی از فاحشههایش سبقتگرفته
و برای اشغال عفرین سوره فتح میخوانند (با عرض معذرت از تعداد معدودی روشنفکران
آن دیار که از بیماری پانتورکیسم مصون ماندهاند) و با کُردایَتی وابسته به
اردوغان هرگز.
تهران عمقِ استراتژیکِ کردستانِ ایران
"عمق استراتژیک" به مجموعهای
از عوامل اشاره دارد که به یک جامعه یا گروه اجتماعی امکان میدهد در برابر تغییرات
و تحولات اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی تاب بیاورد و هویت و انسجام خود را حفظ کند. این
عوامل میتوانند شامل موارد زیر باشند:
در علوم اجتماعی: ارزشها و باورهای
مشترک، تاریخ و فرهنگ غنی، نهادهای اجتماعی قوی، سرمایه اجتماعی بالا.
در علوم سیاسی: قدرت نظامی و اقتصادی، موقعیت جغرافیایی،
ثبات سیاسی و اجتماعی، روابط با سایر کشورها، نفوذ فرهنگی.
در علوم نظامی: افزایش قدرت بازدارندگی، ایجاد فرصت
برای دفاع، کاهش تلفات و خسارات.[142]
کسی که در حد متوسطی از دانشِ
تاریخ و روابط بینالملل بهرهای برده باشد، بهروشنی قادر به دیدن تهدیدها و گسلهای
جغرافیایی، امنیتی روبروی کردستان ایران است.
در غیابِ قدرت تهران، کردستان
ایران در درجه اول لقمه آسانی برای پانتورکیسم اردوغانی؛ و در درجه دوم برای سلطه
مافیایی راستِ سنّتی کوردایتی و سنّی گری افراطی وابسته است.
هر نوع سیستم سیاسی حاکم بر
تهران بنا بر جایگاه و ضرورتهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی خویش، بهصورت طبیعی
ضامن تداوم استقرار کُردها بر خانه و کاشانه خودشان در کردستان است.
در اینجا نوع سیستم سیاسی تهران
مهم نیست که از نوعِ دینی باشد یا سکولار، دمکراتیک باشد یا دیکتاتور، سوسیالیستی
باشد یا سرمایهداری، جمهوری باشد یا سلطنتی و ...
بر اساس علم "ژئواستراتژی"[143] ویژگیهای جغرافیاییِ هر منطقهای تعیینکننده
سیاستِ حکومتِ آن منطقه است. تهران بنا به جبر "ژئواستراتژی"
هرگز نمیتواند از سلسله کوههای زاگرس چشمپوشی کند. زیرا تهران بدون این دیوار
طبیعی تاریخی بهشدت آسیبپذیر است. از سوی دیگر زاگرس تأمینکننده بخش اعظم آب
ایران است.
برای
آگاهی بر نقش "ژئواستراتژی" و "ژئوپلیتیک"در
تعیین سیاست کشورها خواندن کتاب "زندانیان جغرافیا" نوشته
"تیم
مارشال" که در ایران چاپ شده است، را
توصیه میکنم.
از این واقعیات زمینی نتیجه میگیریم
به همان اندازه که تهران عمق استراتژیک کردستان است، به همان اندازه هم کردستان و
سلسله کوههای زاگرس عمق استراتژیک ایران هستند. بنابراین کُردهای کردستانِ ایران
برای حفظ خانه و کاشانه خویش به تهرانِ قوی نیازمندند و تهران نیز برای حفظ مرزهای
غربی ایران به کُردهای آگاه و آزاد نیازمند است.
کُردها نباید همچون 500 سالِ گذشته
برخلاف جریان قدرتمندِ آب شنا کنند. لازم است کُردها انرژی و جنبش خویش را با
جریان آب هماهنگ کنند تا هارمونی بین کُرد و ایرانی ایجاد شود. در این هارمونی اکثریت
ایرانیان منتفع شده و مافیاهای مختلفِ "زَر
و زور و تزویر" در میان کُردها و سایر ملل ایرانی ضررمند خواهند شد.
در جنبش "زن، زندگی،
آزادی" شاهد پدیدار شدنِ این هارمونی باشکوه بودیم. علیرغم خرابکاری پانکوردها،
پانتورکها، پان فارسها و سایر انحصارطلبان و تشنگان قدرت و ثروت محلی و سراسری؛
دستاوردهای پایدارِ ایرانیان در این جنبش فراتر از انقلاب مشروطه 1285 است.
واقعیتهای امروز رؤیاهای دیروز؛ رؤیاهای امروز واقعیتهای فردا
بنیانگذاری یک سیستمِ جدیدِ
اقتصادی و اجتماعی بدونِ نقشه، پلان و مُدِلِ مُدَوّن مثل ساختنِ یک بُرجِ مسکونیِ
صد طبقه بدونِ نقشه و پِلَتفُرم است که نهایتاً بر سر سازندگانش آوار میشود.
در اولین قدم لازم است با استفاده از تجربیات
تاریخی، الگوبرداری از سیستمهای موفق کنونی و تطبیق آن با ویژگیهای بومی و منطقهای
یک پِلَتفُرم[144]
جامع و کامل درزمینهٔ "راه رشد" تدوین شود.
اندیشمندان
ایران سال 1285 جهت تدوین قانون اساسی مشروطه قوانین اساسی کشورهای اروپایی (فرانسه
و سویس) را ترجمه کردند.
آنها با اقتباس این قوانین و تطبیق با شرایط
خاص کشور قانون اساسی مشروطه را تدوین کردند که برای آن زمان ایران بسیار مترقی و
مناسب بود.
اگر
دخالت کشورهای خارجی خصوصاً انگلیسیها و خرابکاری ارتجاع و لومپنبورژوازی خنثی میشد،
ایران کنونی در لیست کشورهای صنعتی، پیشرفته، مرفه و دمکراتیک جهان قرار میگرفت.
اکنون
نیز میتوان پِلَتفُرم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تعدادی از کشورهای جهان که طی نیمقرن
اخیر رشدی موفق را تجربه کردهاند الگوبرداری کرده و با شرایط و امکانات و مقتضیات
زمان کنونی تطبیق دهیم.
تاریخ نیمقرن اخیر حاکی از برتری الگوی چینی
است. توصیف و تحلیل این الگو را در پانوشت بخوانید.[145]
نمونههایی از نوع کره جنوبی،
تایوان، سنگاپور و ... نمیتوانند الگوی مناسبی برای ایران باشند.
زیرا این کشورها از طرف آمریکا به صورتی دوپینگی
و در رقابت با چین و شوروی به چنین جایگاهی سوق دادهشدهاند. بحران مالی و سقوط
بورس 1997 حاکی از پایههای ضعیف و آسیبپذیری چنین سیستمهایی است.
آمریکا
و غرب هیچگاه در خاورمیانه و خصوصاً ایران این سیاست را پیروی نمیکنند و همچون
یک سده گذشته استراتژی پیشگیری از رشد صنعتی و اقتصادی و سیاسی این جوامع را ادامه
خواهند داد.
زمینههایی
که موجب اتخاذ این سیاست غرب گردید هنوز در خاورمیانه موجود هستند. ازجمله وجود
نفت و گاز و موقعیت استراتژیک جهانی که ازنظر غرب لازم است این کشورها همچنان در
قرونوسطای خویش باقیمانده و نقش سنتی صادرکننده محصولات خام را ادامه دهند.
«هرگز نمیتوان از طریق ستیز با واقعیت موجود، تغییر
ایجاد کرد، بلکه باید الگوی جدیدی ساخت که بتواند الگوی موجود را منسوخ سازد» (ریچارد
باکمینستر فولر)
چهار سطح شناخت پدیده در جهت کشف حقایق تاریخی
پژوهشگر و مورخ همچون کارآگاه
تاریخ، پس از گذار از چهار سطحِ شناختی ذیل با تجزیهوتحلیل علمی و موشکافی موفق
به کشف حقیقت میشود←←←
1- تصویرِ
بزرگ (BigPicture) به هرگونه دورنمای وسیع سرتاسری از یک فضا؛
"تصویرِ بزرگ"، "سَراسَرنَما" یا پانوراما گفته میشود. در
علوم انسانی عبارت است از دیدگاه و متدی که مسئله یا وضعیتی مشخص را از اطراف و
نیز بالا به پایین مورد مشاهده و بررسی قرار میدهد.[146]
۲- فرایند
یا پروسه (Process)- به دنبالهای از تغییرات رخ دهنده در
ویژگیهای یک سیستم یا شیء گفته میشود. این تغییرات میتوانند بهطور طبیعی رخ
دهند یا طراحیشده باشند. [147] کرونولوژی (خط زمان) یکی از ابزارهای مهم
این عرصه است.
۳- زمان - (زمان وقوع
رویداد و یا تشکیل یک پدیده)
۴- مکان -
(مکان وقوع رویداد و یا تشکیل یک پدیده)
شما خواننده این سطور و
خصوصاً نسل جدیدِ کردستان، میتوانید با طی فرایندهای چهارگانه مِتُد فوق و نیز
خواندن چند کتاب و مقاله در حوزهِ "روش تحقیق در تاریخ" دست به قلم (در
زمانه کنونی لبتاب) برده و تاریخ واقعی ملت خویش را بازشناسی و بازنویسی کنید.
لازم است هر سطر و پاراگرافی
بر محوریت منافع اکثریت مردم (حدود 95% افراد جامعه) نوشته شود.
قطب نمای روشنفکران و آزادگان
"منافع اکثریت" جامعه است. چنین قطب نمایی ما را از انحراف و یا تبدیلشدن
به مهرهای در خدمت ستمکاران محفوظ نگه میدارد.
حساب مشترک باز نکنید
لطفاً، هیچگاه برای اکثریت
ملت کُرد و اقلیت قشرِ انگلی لمپن بورژوا و نوفئودالیسم کُردی حسابِ مشترک باز
نکنید.
زیرا این یک اصل گریزناپذیر
جامعهشناختی است که منافع قشر اقلیتِ فرادستِ جامعه نه در رهایی ملی، بلکه در
سواری بر ملت حاصل میشود.
سواری بر ملت از طریق تحمیق تودهها امکانپذیر
است. این تحمیق در کردستان بهوسیله افیون کُوردایَتی ابتدایی و تعصب افراطی سُنّیگری
سیاسی (هر دو با واسطه و یا بیواسطه وابسته به اردوغان) صورت میگیرد. معجونِ
حاصله از ترکیب این دو؛ همچون تجربه کردستان عراق؛ میتواند یک سده کُردها را به
عقب بازگرداند.
این کتاب را بهصورت متنباز (Open Source، منبعباز)[148]
ارائه میکنم تا همه علاقهمندان بتوانند آن را ویرایش و تکمیل کنند. هرچند بیطرفی
در یک امر علمی، پژوهشی لازم است، اما اگر قرار است بیطرفی را رعایت نکنید،
طرفدار اکثریت مردم باشید که حدود 95% باشندگان جامعه را تشکیل میدهند.
پانوشتها و ارجاعات:
[2] - کهنترین سند از برگزاری جشن نوروز تاریخی از
دوره پادشاهی سومریان در شهر اوروک، مربوط به نیمه دوم هزاره پنجم پ. م تا دهههای
نخست هزاره چهارم پ. م کهنترین سند تاریخی گلدان پایه داری است ساخته از سنگ مرمر
با بلندای ۹۰ سانتیمتر که کلیه سطوح جانبی آن گلدان آراسته به نقش هائی است
نمایانگر و نمودار جشن نوروزی زیرعنوان «جشن بهار» که دراین نقشها پیشکشهایی چون
گاو و سبزیجات با نقش یک مرد روحانی که به صورت سنت مذهبی عریان و درحال پیشکش
سبدی بزرگ پر از انواع میوههای نوبرانه در دست به سوی ایزدبانو، که احتمالاً ایزدبانوی
اینانا باشد، روان است.
پشت سر این مرد روحانی عریان و نقش پاها و دامان بلند، شخصی دیده میشود
و همچنین حمل تنپوش منگوله دار شخص مورد اشاره به وسیله یک خدمتگزار، مشاهده میگردد
که به نظر میرسد این مرد شاه بابل است و دراین اثر ارزنده تاریخی و هنری،
روحانیان عریان دیگری نیز با سرهای تراشیده درحال آوردن پیشکش ظرفهایی پر از
هدایا و کوزههای شراب و تعدادی بره گوسفند و میش دیده میشوند، درحالی که نقشهایی
از گندم و غذا نیز به عنوان پیشکش به ایزدبانوی اینانا در بدنه این گلدان به تصویر
کشانده شدهاند.
در بخش زیرین این گلدان قوچها و میشهایی درحال گذر از کنار درختان
خرما که در دو بازوی رودی روییده شدهاند، نیز تزیین یافته است و مراسم نوروزی نقش
شده دراین گلدان در سدههای بعد در بابل به عنوان جشن نوروزی آکی تو (akittu) برگزار میشد.
کهنگی این گلدان از سوی صاحب کتاب بین النهرین و ایران باستان بین
۳۱۰۰ -۳۲۰۰ پ. م تخمین زده شده است. گلدان نماد جشن نوروزی به نظر میرسد که هر
ساله در مراسم جشن نوروزی به وسیله کاهنان شهر اوروک به معرض نمایش گذاشته میشد. http://www.knowclub.com/paper/?p=547
[3] - به عقیدهٔ آرتور کریستنسن، ایرانشناس
دانمارکی، این جشن در اصل جشنی بابلی بوده که در آغاز بهار به مدت 12 روز در
پرستشگاه اساگیلای مردوک (خدای باروری و آفرینش و نگهبان بابل در عصر حمورابی) در
حضور شاه بابل با شکوه تمام برپا میشده است و به آن زگموک (جشن آغاز سال) میگفتند.
کورش پس از گشودن شهر بابل در سال 539 پیش از میلاد برای دلجویی از مردم بابل این
جشن را در نخستین روز بهار سال 538 پیش از میلاد با حضور کاهنان شهر ومردم برپا
کرد. از آن زمان این جشن رفته رفته در امپراتوری هخامنشی معمول شد. سال ایرانیان
باستان، چنان که از سنگنوشتههای بیستون برمیآید در پاییز آغاز میشد. اما زندهیاد
مهرداد بهار معتقد است که جشن نوروز پیش از هخامنشیان در میان بومیان ایران رواج
یافته بود و هخامنشیان آن را از بومیان ایران گرفتهاند. نشانههایی از برگزاری
آیین نوروز درکاخ آپادانا در تخت جمشید وجود دارد که نشان میدهد پادشاهان هخامنشی
به این آیین کهن گرویده بودند. در این روز شاه نمایندگان مردمان گوناگون را به
حضور میپذیرفته و هدایایی از آنان میگرفته است.
http://tarikhirani.ir/fa/news/575
[4] - سال نو آشوری (سریانی) برابر با اول ماه
نیسان (اول آوریل) برگزار میگردد. حدوداً آغاز سال خورشیدی برابر با آغاز سال
آشوری- سریانی است، نام این عید؛ خاب نیسان، هاب نیسین، هاب نیسون، آکیتو یا “رشاء
د شتا” است. کلمه اکیتو Akitu
از ریشه سال نوی سریانی است. https://safarnevis.com/?p=18878
[5] - مهرپرستی یا آیین مهر یا میترائیسم، آیینی
رازآمیز بود که بر پایه پرستش مهر (میترا) ایزد ایران باستان و خدای خورشید،
عدالت، پیمان و جنگ، در دوران پیش از آیین زرتشت بنیان نهاده شد. این آیین بعدها
دگرگون شده و به سرزمینهای امپراطوری روم برده شد و در طول سدههای دوم و سوم پس
از میلاد، در تمام نواحی تحت فرمانروایی روم، در سرزمین اصلی اروپا، شمال آفریقا و
بریتانیا برپا بود. گرچه پس از پذیرفتن آیین مسیحیت توسط امپراطور کنستانتین در
اوایل سده چهارم میلادی، این دین محو شد، اما تاثیری بهسزا بر ادیانی چون مسیحیت
بر جای گذاشت.
بیشتر رسوم دین مسیحیت از مهرپرستی (خورشید پرستی) و یا میتراییسم
برگرفته شدهاست. مانند تولد مسیح در یک آغل که به گفته آنها برگرفته شده از تولد
میترا در غار است و همچنین شب میلاد مسیح که مصادف با یلدا میباشد, و همچنین درخت
سرو و کاج که در آیین مهر با ستارهای بر فرازش تزیین میشد. (ستاره نشانه ایست که
بازرگانان را راهنمایی میکند تا به میترا در غار برسند - درخت سرو را از این روی
دوست داشتند که نماد آزادگی و مقاومت در برابر تاریکی بود که آثارش را در ادبیات
فارسی میتوانیم به وفور بیابیم - درخت کاج از این روی در کشورهای اروپایی مرسوم
شد که محیط طبیعی آنها برای رویش کاج بهتر بود). مورد دیگر شباهت کلاه بابانوئل با
کلاهی شبیه کلاه موبدان آیین مهر است.
http://mehrbastan.blogfa.com/post/25
[6] واژه «یلدا» واژه ایست برگرفته از زبان سریانی
(که از لهجههای متداول زبان «آرامی» است) به معنای تولد. زبان «آرامی» یکی از
زبانهای رایج در منطقه خاورمیانه و زبان اصلی نگارش کتب عهد جدید مسیحیان بوده
است. http://mehrbastan.blogfa.com/post/25
[7] - عید پاک در پایان هفتهٔ مقدسی است که عیسی
وارد اورشلیم میشود و توسط سربازان رومی دستگیر و پس از تحمل مصائب و سختیها بر
فراز تپه گلگتا در اورشلیم مصلوب میشود. زمان این عید، برخلاف سایر اعیاد و
مراسم، ثابت نیست و هر سال میان ۲۲ مارس (۲ فروردین) تا ۲۵ آوریل (۵ اردیبهشت)
تغییر میکند و به اولین یکشنبه بعد از ماه کامل پس از اعتدال بهاری میافتد.
[8] -در مورد واژهٔ «سوری» در ترکیبِ نامِ جشنِ
سوری / چهارشنبهسوری دو نگر وجود دارد: برخی «سور» را در معنایِ جشن، شادمانی،
نشاط و عیش گرفتهاند و نظرِ دیگر و درست این است که «سوری» را به معنایِ سرخ میدانند؛
چون در این جشن آتشِ سرخ افروخته میشود واژهٔ سوری پهلوی و SŪR به معنیِ سرخ است. سول به معنای خورشید sul هم از همین خانواده است در زبانِ فارسی گُلِ
سوری به معنیِ گُلِ سرخ یا سُهروَردی (گل سرخ) ورد به معنی گل است که البته از برگ
تغییر آوایی یافتهاست که در همگی سور از همین ریشه است نظرِ دوم پذیرفتنیتر است؛
زیرا نامِ نخستِ این مراسم «جشنِ سوری» بودهاست و واژه چهارشنبه بعدها واردِ این
نام شدهاست؛ اما با گذشت زمان برخی شواهد و قراین موجود، مانند رواج تلفظ چارشمبه
سُرخی در شهر اصفهان و استفاده از واژهٔ سور بهجای سرخ در بسیاری از گویشهای
رایج در فلات ایران، صحت دیدگاه دوم را تقویت مینماید؛ شایان ذکر است دو واژهٔ
سور و سُهر، که از نظر تلفظ شباهت زیادی به واژهٔ سرخ دارند، در گویشهای پشتو،
لری، بختیاری و زبان کردی به معنای سرخ به کار میروند.
[9] - شباهتهای میترائیسم و مسیحیت
– میترائیستها در میترا خدای نور و ناجی بشریت را دیدند، مسیحیت هم
در مسیح همین را مشاهده کردند. – میترا و مسیح هر دو پسر خدا هستند. – میترا و
مسیح هر دو از زن آفریده شدند. – داستان تولد مسیح همان داستان تولد میتراست. –
میترا در غاری تاریک به دنیا آمد و اولین کسانی که فهمیدند، چوپانها بودند که به
عنوان هدیه، طلا و مواد معطر و خوشبو آوردند. برای مسیح هم چنین بوده است. – میترا
و مسیح هر دو واسطه بین خدا و مردم هستند. – میترا و مسیح هر دو مجری خواستههای
پدرند با این تفاوت که عیسی پسر «یهوه» است و میترا پسر خداست. – مأموریت میترا،
مبارزه با اهریمن، شیطان و بندگان اوست که وقتی در آخرین روز هستی برای داوری
بشریت میآید، پیروزی نهایی نور و خوبی بر تاریکی و ظلم است که این وظیفه عیسی است
از نظر مسیحیان. – عروج میترا به درگاه خدا پس از آخرین مأموریتهایش روی زمین،
بسیار شبیه داستان عیسی است. – صلیب: میترائیستها صلیب را در دایره (سمبول قدیمی
خورشید) رسم میکردند و چهار گوشه صلیب، همان نقطه اساسی و بنیادی راه سالانه
خورشید است. دو نقطه: اعتدال ایام (روز و شب) و دو نقطه انقلاب خورشیدی. در
مسیحیت، صلیب نشانه رنج و مقاومت شد. با اینکه خورشید را در خود حفظ کرد. – جشن
مقدس تولد میترا، ۲۱ دسامبر در تاریکترین شب سال در تاریکترین غار، نشانه تولد
نور و پیدایش امید و نشانه زایش دوباره طبیعت است. جشن مقدس عیسی نیز درست در همین
شب در زمان انقلاب خورشیدی زمستانی است. – نشانههای خورشید، صلیب در دایره را میتوان
در صحنههای غذاخوری مقدس (تغذیه تقدیس) میترا دید. مراسم نان گرد در کنار میترا
که به چهار قسمت تقسیم شد. نان و شراب شیرین، مراسم مقدس میترائیستهاست. نشانه
سفره پر برکت میترا و مددیاران اوست. نشانههای خوشبختی در زندگی آینده و جاودانی
در پادشاهی میترا که در مسیحیت نیز دقیقاً همانگونه است. با این تفاوت که نان،
نشان پارههای تن عیسی است و شراب شیرین نشان خون او و نشانه سفره پر برکت مسیح.
بار عاطفی این مراسم، چون خاطرهای است از آخرین شام عیسی با حواریون. – غسلتعمید
که از نظر بندگان کیش میترا، شستوشوی انسان از گناهان مرتکب شده بود، چون اعتراف
به گناهان و بخشش گناهان گناهکاران در میترائیسم با همان شکل به مسیحیت منتقلشده
است. منبع: آیین مهر میترائیسم، هاشم رضی
[10]- به فاصله کمی از
نوروز، مسیحیان در سراسر دنیا عید پاک را جشن میگیرند. آیین میترائیسم در مسیحیت
زنده ماند. افزون بر مسیحیت جریانهای دیگر دینی در جهان و مسلکهای صوفیمآبانه از
این سرچشمهٔ جوشان تأثیرات بسیاری برداشتند. در اوایل سدهٔ پنجم، آیین میترایی تحت
عنوان آیین مسیح در جهان تجدید حیات کرد.
عید فصح (پاک) عیسویان اقتباسی است از جشن اعتدال بهاری میترائیسم. به
اعتقاد مهرپرستان، در این زمان بوده است که میترا به آسمان صعود میکند (چنانکه
عیسی به آسمان بالا میرود) http://ashour.ir/ContentDetails.aspx?ContentId=10
https://savepasargad.com
[11]
-https://daryaftpub.com/
-[12]
مسیحیت موارد زیر را از آیین_مهرپرستی (میترائیسم) اقتباس کرده است:
تثلیث در هر دو آیین وجود دارد. آیینهای میترایی به طور مخفیانه و در
سردابها تشکیل میشد و مهرابه ها نیز به شکل غار بنا شده و در آن دخمهها مراسم
اسرارآمیز آیین، برگزار میگردید. مراسم_تطهیر و غسل_تعمید نیز در هر دو مذهب
مشترک بوده. افروختن شمع در کلیساها، نواختن ناقوس، وجود حوضچه آب_مقدس در ورودی
کلیساها وسرود دستهجمعی به همراه نواختن موسیقی از شباهتهای مراسم میترائیسم و
مسیحیت هستند. مراسم شام_آخر (عشاء_ربانی یا اوکاریست) و صرف نان_شراب در دو آیین
مشترک است؛ دوازده مقام میترایی و دوازده فلک یاور میترا به حواریون دوازدهگانه
عیسی تغییر یافتند. روزیکشنبه (مهرشید در فارسی) به نام روز_خورشید چنانکه از نام
آن پیداست، روز ویژه مهرپرستان بود که در مسیحیت نیز به همین شکل است؛ رهبانیت و
ریاضت در آیین_میترا وجود داشت و به مسیحیت نیز راه یافت. مسیح و مهر هر دو در
رستاخیز ظهور نموده و اعمال انسانها را داوری میکنند اعتقادبه روح، جاودانگی و
قیامت از موارد مشترک بوده، همانگونه که مهر میانجی میان خداوند و بشر است، مسیح
نیز واسطه خدا و انسان است؛ گفته میشود نشان هلال ماه بالای هفت شاخه شمعدان در
برخی از کلیساها موید این نظر است، از آنرو که ماه در آیین میترا نقش نمادین مهمی
دارد؛ مقام هفتم از آیین میترا مقام پدر پدران است که به دین مسیح راه یافته
وکشیشان پدران مقدس و پاپ پدر پدران نام گرفتند. صلیب آیین مسیح و درخت_کریسمس
برگرفته از آیین مهرپرستی است.
مهر در برج حمل، بره به دوش دارد و عیسی نیز برهای درآغوشش گرفتهاست.
سرانجام روز تولد_مهر یا «خورشیدشکستناپذیر» همان روز انقلاب_زمستانی در روم،
بیست وپنج دسامبر بود که در سده چهارم میلادی روز میلاد_مسیح تعیین شده و به
عید_کریسمس شهرت یافتhttps://www.bbc.com/persian/iran/2009/04/090407_mg_ma_nowrooz_easter
https://www.cgie.org.ir/fa/news/84000/
[13]
- ر آیین مهر، مهرابهها محل برگزاری آیینهای مربوط به مهر یا میترا بودهاند.
میترا (یا میثره) یکی از کهنترین ایزدان و اسطورههای ایرانی و هندی است. او با
قربانی کردن گاومقدس، زمین و گیاهان را از خون او بارور میسازد. همچنین او نماد
خورشید و گرما و ایزد مهر و دوستیست. آیین مهر علاوه بر گسترش در ایران، در غرب و
به ویِژه در سرزمینهای امپراتوری روم باستان پیش از مسیحیت و در اوایل ظهور مسیح،
رواج فراوان داشته و به همین دلیل مهرابهها، مجسمهها و نقش برجستههای فراوانی
از میترا در اروپا وجود دارند.
اکثر نیایشگاههای میترا در اروپا نیز سردابههای غار مانندی است که
نقش برجسته میترا در طاقچه یا مهرابهٔ انتهایی آن قرار داشته است. دلیل این امر آن
است که بنابر اسطورهها، مهر یا میترا در غار به دنیا آمده است و مهرابه با سقف
قوسدارش به نوعی تداعی کننده محل تولد اوست. در برخی مهرابههای میترایی، در
اطراف فرورفتگی دیوار آتشدانهایی نیز قرار داشته است. https://vista.ir/w/a/16/2bpab
[14]
- همی گویم و گفتهام بارها /بود کیشِ من مهرِ دلدارها / پرستش به مستی است در
کیشِ مهر/ بروناند زین جَرگه هشیارها/ به شادی و آسایش و خواب و خَور/ ندارند
کاری، دلافگارها/ بهجز اشک چشم و بهجز داغِ دل/ نباشد به دستِ گرفتارها
https://www.ibna.ir/news/313938
[15]
- https://fa.wikifeqh.ir/
[16]
- آیین مرگ و رستاخیز سیاوش (سوگ سیاوش، سووشون و…) در ایران، با نوروز پیوند
خورده است؛ به این ترتیب که چند روز پیش از عید، به سوگ سیاوش مینشستند و با
فرارسیدن نوروز، به جشن و شادی دست میزدند؛ چنانکه گویی سیاوش، زنده شده باشد.
اسطورهٔ سیاوش را نمادی از باورهای خاص فرهنگ کشاورزی جوامع آسیایی دربارهٔ خزان و
بهار، خشکسالی و باران و زندگی گیاه میدانند
[17]
سیاوش پاکدامن و جشن سوری (چهارشنبه سوری)
داستان سیاوش و سودابه در شاهنامه حاکی از پاکدامنی این جوان زیبای
ایرانی است. بی گناهی سیاوش به اثبات میرسد و این جوان بزرگوار سودابه را میبخشد.
پایان این داستان با جشن و شادی همراه است و برخی از پژوهشگران
معتقدند جشن سوری که امروز با نام چهارشنبه سوری میشناسیم ریشه در این افسانه
دارد.
سووشون و عزاداری در ماه محرم- بسیاری از آیینهای ماه محرم ریشه در
سوگواری برای سیاوش دارد. چنین مینماید که در دوران دیلمیان (آل بویه) هر سال
چندین روز به سوگواری برای امام حسین (ع) و یارانش اختصاص داشته است و طی این هفته
دستههایی در کوچهها به راه میافتادند. این سوگواریها، بازماندههایی از دوران
باستان بود که به یاد داستان غم انگیز مرگ سیاوش به دست تورانیان، مراسمی با چنین
تشریفاتی بر پا میگردید
https://kheradgan.ir/p/2945
[18] - هێمن موکریانی- سەرجەم و کۆی شیعر و پەخشانی هێمن- پیاچونەوەی ژیلا و
ئیلهام قەوامی- بڵاو کەرەوەی کوردستان سنە- چاپی دوهەم- ۱۳۹۷-لاپەڕەی ۴۴۸ تا ۴۵۰
[19]
- خونچە، گوڵ، بولبول، یار، گوڵنار، دڵدار، دولبەر، نیگار، نەوبەهار، عاشقان،
دڵفگار، دڵئەفروز، زوڵف، ڕوخسار و قامەتی یار.
مەولەوی: تەشریفی نەوبەھارە کە عالەم دەکا نوێ
دڵ چونکە میسلی خونچەیە بۆیە دەپشکوێ
ئەماوە وەهار
وەهاری شادی
بوی عەترێ نەسیم خونچەی ئازادی
خێڵخانەی خەفەت باربەنیش کەردەن
مەینەت روو نیان وە ماوای مەردەن
نیشانەی نەورۆز وادەی وەھارەن
یا نەشئەی ئامای نامەی نیگارەن
وەفایی:: نەسیمی بایی نەورۆزی شەمیمی عەبھەری ھێنا
بەریدی عاشقان دیسان پەیامی دولبەری ھێنا
نەوید ئەی عاشقانی دڵفگار یار ھاتە سەر خەندە
سەڵا ئەی بولبولان دیسان درەختی گوڵ بەری ھێنا
نەسیمی به ای نەورۆزی شەمیمی عەبھەری ھێنا
موریدی عاشقان دیسان پەیامی دولبەری ھێنا
نەوید ئەی عاشقانی دڵفگار یار ھاتە سەر خەندە
سەڵا ئەی بولبولان دیسان درەختی گوڵ بەری ھێنا
حاجی قادری کۆیی: ڕۆژتە ئەی بایی نەورۆزی لەبن بەفری گران
کانی پێی سڕ بوو چناریش دەستی چوو پەنجەی تەزی
سونبولی زوڵف و گوڵی ڕوخسار و سەروی قامەتی
مانگی نیسان و گوڵان نەیدی لە نێو باخی وزەوی
حەمدیی ساحێبقران: نەورۆزە، جەژنە بۆیە چراغانی عالەمە
یا ئاگرە لە عومری شێتا کوژایەوە
عەرعەر لە لەنجەدایە، لە ڕەقسایە سەروەکان
بەرگی چەمەن لە ڕەنگی زومڕەد کرایەوە
حەریق: دەڵێن وا جەژنی نەورۆزە دڵم پڕ ئاتەش و سۆزە
وەرە بۆ جەژنە پیرۆزە بدەم ڕۆحم لەبەر ماوم
وەرە سەر چاوەیی چاوم، دەڵێی دەریای عەممانە
تەماشای ئەشکی گوڵنارم لە سایەی چاوی خوێناوم
بێسارانی:
نەورۆز گوڵی هەن نە پای سەراوان
بەرمەیۆ نە سای ڕێزەی وەفراوان
سەرتاپا کەبوود، وێ بە خەم ڕەشتە
بۆی موشک و عەنبەر، بە خاڵدا وەشتە
پەل پەل نوختەی نوور، ڕێزەی مرواری
بە نوختەی خاڵان، وێ کەرد دیاری
دەستە بە دەستە چوون زوڵف وەشبۆ
بەر ئامان، مدران، کۆ کۆ نەپای کۆ
شێوەی نەورۆز گوڵ هابەو نەخشەوە
بەو نەخشی خاڵان وەشبۆی پەخشەوە
نالی: بیلجوملە دەچوونە دەر ژ مالان
حەتتا دەگەھیشتە پیر و کالان
ڕۆژا کو دەبوویە عیدێ نەورۆز
تەعزیم ژ بۆمە دەما دل ئەفرۆز
تەشریفی نەوبەھارە کە عالەم دەکا نوێ
دڵ چونکە میسلی خونچەیە بۆیە دەپشکوێ
ترجمه سورانی توسط هژار موکریانی:
واتا کە دەبوو بە ڕۆژی سەر ساڵ
هەر کەس دەرئەچوون نە دەست و بەر پاڵ
کیژ و کۆڕ و لاو و کۆنە ساڵان
باپیر و نەنک لە گەڵ مناڵان
جێژنی هەرە زل بوو جێژنی نەورۆز
تا پێوە بنووسێ جێژنی پیرۆز
تاکی نەدەماوەیە نە ناو ماڵ
دەیدا لە دەر و لە چۆڵگە به ای باڵ
(دانای کهنسالی به من گفت که عادت پیشینیان این بود که وقتی جشن نوروز
یا جشن سرسال فرا میرسید هیچ کس در خانه خود نمیماند و همه مردم اعم از پیر و
جوان و زن و مرد از خانه و مسکن خود خارج میشدند و برای بزرگداشت جشن نوروز به
کوه و دشت و صحرا و چمن میرفتند. زنان و مردان و به ویژه جوانان لباسهای زیبا و
جدید میپوشیدند و خود را آرایش و زیبا میکردند و برای عشقورزی و ابراز محبت راه
بیرون را در پیش میگرفتند. گروهی هم عازم باغها و کوهها میشدند و در آنجاها
شادی میکردند. جوانان در سر راهها، کوهها و گردنهها در حال رفت و آمد بودند.
مردم شهر از وزیر گرفته تا شبان از صبح تا غروب در دشت و دمن مشغول شادی بودند. در
روز نوروز جوانان عاشق پیشه در جستجوی یافتن عشق دیگری و دادن عشق خود به او بودند
و جشن نوروز را به سنت گذشتگان پیروز میکردند.)
https://www.kurdpress.com/news/6676/
[20] - https://www.youtube.com/watch?v=qdK-JWTmN0M
[21] - ئاماژە بە دۆزینەوەێکی گرینگی ئه ره شمیدوس
(۲۸۷ پێش زایین – ۲۱۲) دوای ئەوەی هەنگاوی ناوە بۆ ناو حەمامێک و تێبینی ئەوەی کرد
کە ئاستی ئاوەکە بەرزبووەتەوە. لەناکاو تێگەیشت کە قەبارەی ئاوی ئاوارە دەبێت
یەکسان بێت بە قەبارەی ئەو بەشەی جەستەی کە ژێرئاوکەوتووە.
پاشان زانی کە قەبارەی تەنە ناڕێکەکان دەتوانرێت بە وردی بپێورێت، ئا
کێشەیەکی پێشتر چارەسەرنەکراو. دەوترێت ئەو هێندە بە تامەزرۆییەوە باسی ئەو
دۆزینەوەکەی کردووە کە خۆی باز دەداتە دەرەوە و بە ڕووتی بە شەقامەکانی سیراکیوزدا
ڕادەکات. دهلیت: "دۆزیمەوە، دۆزیمەوە"
[22] - پیرەمێرد لەوتارێکیدا بەناوی (من و نەورۆز)
لەژمارە ۷۳۷ ی ۲۸ مارتی ۱۹۴۴ لەڕۆژنامەی ژین دا دەڵێت"مناڵ بووم لایمەلاحسێنە
گۆجە دەمخوێند، کەئەگەشتینە دەمی بەهاران مامۆستا دەیگوت بچن نەورۆزانە بهێنن،
کاتێکیش چوومە ئەستەنبوڵ لەسەرأی پادشاهیدا ڕۆژی نۆی مارت هەموو (وکەلا) و (وزرا)
ئەهاتنە مآبەینتەبریکاتیان دەکرد، نیشان بەو نیشانە موعجونی نەورۆزیان دەخوارد،
شەوی نەورۆزیش هەموو منارە قەندیلیان دادەگیرسان. کەهاتمەوە بۆئێرە جارێک
هەرلەخۆمەوە! نەورۆزم هاتاوەبئر، کەئەمە عەنعەنەو پیشەیەکی باوباپیرانمە ئێورەیەکی
شەوی نەورۆز هەندێ دارم کڕی و کوڕگەلی زانستیم هەڵگرت و چوومە گردی یارەو ئاگری
نەورۆزم کردەوە. بۆبەیانی سەیرانم کرد و لەودەشتە بەدەهۆڵ و زوڕنا هەڵپەڕین. نان و
چێشت و چایەکی زۆرم بەخشیەوە".
[23] - ویل دورانت- تاریخ تمدن- نقل به مضمون- در تعریف جدید یونسکو، توانایی ایجاد تغییر، ملاک
باسوادی قرار گرفته است. یعنی شخصی باسواد تلقی میشود که بتواند با استفاده از خواندهها
و آموختههای خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.
[24] - اشاره به شعر مشهور فردوسی است:
بناهای آباد گردد خراب / ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند
[25] - مدتی وی (به کردی: MED TV) نخستین شبکه
خبری به زبان کردی است که درابتدا شش ساعت به زبانهای کردی، سریانی، عربی و ترکی
فعالیت میکرد و مقران در انگلستان میباشد. مخاطبان برنامههای این شبکه در
اروپا، افریقا و خاورمیانه میباشند. مدتی وی در سال ۱۹۹۵ تبدیل به نخستین شبکه
پخش برنامههای خبری به زبان کردی در اروپا وخاورمیانه شد.
این شبکه خبری در تاریخ ۱۵ مه ۱۹۹۵ کار خود را آغاز کرد.
[26] - جشن نوروز
سال ۱۳۹۰ ه. ش (2011) در ربط
[27] - نوروز سنندج 2024
[28]
- نوعی دستار مردانه-
پارچەیەکی تەنراوی بەدەزووچنراوی گوڵ گوڵییە، جۆرێکیان پیاو دەیبەستێ
بەسەریەوە و جۆرێکیشیان ژنان دەیکەن بەکراس و دەسماڵ
[29] - منابع: - Heller, E. (2004). *روانشناسی رنگ: اثرات و
نمادها*. - Stone,
N. J. (2018). *تأثیر رنگهای خنثی بر عملکرد روانی*. - میراث فرهنگی ایران: نمادگرایی رنگها در
نوروز (سازمان میراث فرهنگی، ۱۳۹۹).
[30] - زیرا زمانی پیشمرگها از این رنگ همچون بسیاری نیروهای نظامی جهان برای
استتار و همرنگ شدن با طبیعت استفاده می کردند.
[31] - ارتشهای جهان از رنگ خاکی برای استتار در بیابان و مناطق کویری و عاری
از پوشش گیاهی و جنگلی استفاده می کنند. در حالی که بیشتر مناطق کردستان و زاگرس
سرسبز و جنگلی بوده و رنگ خاکی نمی تواند استتار لازم را در این طبیعت رنگین ایجاد
کند.
در
مناطق جنگلی از رنگهای سبز، قهوه ای؛ مشکی و سبز زیتونی و برای محیطهای شهری یا کوهستانی از رنگهای
خاکستری، سیاه و سفید استفاده می کنند. رنگهای سبز زیتونی، مشکی و آبی تیره برای
محیطهای عمومی کاربرد دارند.
[32] - گونههای جامانه و کوفیه:
شماغ: همان چفیه سرخ رنگ شطرنجی که در اکثر نقاط کرد نشین و عربی
کاربرد دارد.
فلسطینی: بیشتر در عراق، خوزستان ایران، سوریه، فلسطین و اردن رایج
است.
سفید و ساده: چفیه رایج در بین عربهای منطقهٔ جنوب خلیج فارس.
مصار: نوعی چفیه طرح دار که بیشتر در عمان، یمن، امارات، عربستان
سعودی، قطر و جزایر و سواحل خلیج فارس و درمیان عربهای خوزستان رایج است.
[33] - https://en.wikipedia.org/wiki/Keffiyeh
[34] - چَفْیه، دستمال چهارگوشهای برای پوشش سر، در ابعاد و
طرحهای مختلف که بیشتر در نواحی بیابانی و گرم کاربرد دارد.
در کتب لغت، نام اصلی چفیه، الکوفیه (مؤنث
الکوفی) است (شرتونی، ۲ / ۱۱۱۳)، که در عربی عامیانهٔ عراق و عربی رایج در
خوزستان آن را چفیه (عواد، ۵ / ۳۹۱؛ دایرةالمعارف ...، ذیل کوفیه) و در فارسی
عامیانه آن را چپیه (همانجا) میگویند. برخی نیز این نامگذاری را بهسبب بافتن آن
در شهر کوفه میدانند، زیرا از دورهٔ خلافت عباسیان تاکنون، کوفیههای کوفه به سبب
بافت مرغوبشان مشهور بوده است (اعتمادالسلطنه، ۳ / ۱۶۲۲؛ جونز، ۴۱۴؛ اوبن، ۳۶۱؛ چیتساز، ۱۰۳؛ حسن، ۲ / ۲۴۷).
چفیه، دستار، دستمال، روسری یا چارقدی است
قلابدوزی شده که دوگوشهٔ آن را از قطر به شکل مثلث تا میکنند و بر سر میاندازند
(دایرةالمعارف، همانجا)؛ دو گوشهٔ چفیه بر روی یکدیگر در پشت سر و گوشههای دیگر
روی شانهها آویخته میشود و با بندی به نام عقال، آن را بر سر محکم میکنند. این
پوشش مخصوص مردان عرب است (خزائلی، ۸۲ - ۸۴؛ اوبن، همانجا، حاشیهٔ ۱۵؛ چیتساز، ۱۹۲؛ هاشمنیا، ۱۴۷).
چفیه، چپیه، چپیهٔ اگال، چفیهٔ عگال، چپی
اگال، چفیهٔ عقال، چپیهٔ ارگال، کفیهٔ اکل، کفیهٔ اگال، و کوفیهٔ عقال تلفظهای
گوناگونِ این نوع پوشش سر است.
چفیه پارچهای مربعشکل در ابعاد ۱۵۰×۱۵۰ سانتیمتر، یا مستطیلشکل در ابعاد ۱۲۰×۱۵۰ سانتیمتر، با طرحهای راهراه، چهارخانه یا شطرنجی و
ساده در رنگهای مختلف از قبیل قرمز تیره و قهوهای، سبز روشن و زرد، زرد و قرمز،
آبی و سفید، سرخ و سفید، سفید و سیاه، سفید و آبی و سیاه است که هرکدام مخصوص و
معرف یک منطقه، کشور یا اقلیم است؛ براساس همین رنگها ست که چفیه اسامی متفاوتی به
خود میگیرد. رنگ چفیه بیانگر باورها و آداب و رسومِ اقوام، و نشانگر قسمتی از هنر
و صنایع دستی آنها ست. در زمان حاضر، اعراب منطقهٔ حجاز از چفیههای قالبزدهشدهٔ
قرمز و سیاه، سفید و قرمز یا سفید و سیاه، و اعراب سوریه و فلسطین و ایران از چفیههای
سفید و سیاه استفاده میکنند (خزائلی، ۸۲، ۸۴؛ امیدی، ۲۰۷؛ اوبن، ۳۶۱).
چفیهٔ اعراب ایران شبیه به چفیهٔ اعراب عراق
است. ساکنان شهرهای خرمشهر، آبادان و شادگان چفیههایی با زمینهٔ سفید و خالهای
مشکی (بُکعه) میپوشند. در اهواز و حوزهٔ کارون، افزون بر این رنگ، گاهی چفیهٔ
سفید، و در ناحیهٔ بنیطرف، بیشتر سفید میپوشند. درگذشته، بیشتر مردم عرب خوزستان
از پوشیدن چفیهٔ قرمز اکراه داشتند.
جنس چفیه از نخ پنبه، کتان، ابریشم، گلابتون،
کرباس، ابریشم زربافت و یا مخلوطی از نخ و ابریشم است (لغتنامه ...، ذیل کوفیه؛
دایرةالمعارف، جونز، همانجاها؛ دوزی، ۳۶۷-۳۶۹؛ اوبن، همانجا، حاشیهٔ ۱۵).
چفیه قسمتی از لباس سنتی اعراب است که کاربرد
اصلی آن محافظت از سر، صورت و چشم در برابر گرما، نور خورشید، باران، بادهای
سوزان، و طوفان شن است (آلکثیر، بش). مردم عرب خوزستان، ساحلنشینان خلیجفارس،
ملوانان و صیادان از این نوع پوشش بسیار استفاده میکنند. از دیگر کاربردهای چفیه،
استفاده از آن برای شناخته نشدن در هنگام سفر یا کار است (دوزی، ۳۶۹؛ نظامالسلطنه، ۱ / ۱۹۰). افزون بر کاربردهای یادشده، امروزه چفیه به نماد حرکتهای
جنبشی و بیش از آن، به نماد مقاومت کشورهای اسلامی، به خصوص فلسطین تبدیل شده است.
در ایران در دورهٔ جنگ تحمیلی نیز از چفیه به عنوان نماد مقاومت استفاده میکردند
(آلکثیر، بش).
از دیگر اجزاء کاملکنندهٔ چفیه، عقال، عگال،
اگال، ارگال یا اَکل است. چفیه یا کوفیه را بهوسیلهٔ ریسمان یا رشتهای از جنس
پشم شتر، ابریشم یا موی بز، با تکه پارچهای نخی در دو ردیف به دور سر میپیچند.
این رشته بهطورمعمول به رنگ سیاه ساده یا آویزدار، و در نزد عمانیها چهارگوش است.
کاربری اصلی عقال محکم نگه داشتن چفیه بر سر است. اعراب عربستان بهسبب بادهای
شدید شبهجزیره، همواره چفیه و عقال را با هم استفاده میکنند، اما عدم وزش باد
شدید در عراق و ایران (خوزستان، خلیجفارس، و اروندرود) سبب شده است که اعرابِ این
دو منطقه بهطور معمول چفیه را بدون عقال بر سر بگذارند (خزائلی، همانجا؛ جونز، ۴۱۴؛ پاکنژاد، ۴۹).
چفیه را به گونههای مختلف بر سر میبندند؛
برخی از اعراب چفیهٔ تاشده را بهطور مورب بر روی شبکلاه میبندند، بهنحویکه یک
گوشه به پشت سر، و دو گوشهٔ دیگر بر روی پیشانی بیفتد. در برخی از شهرها، بر روی
چفیه عمامه میبندند و گوشههای چفیه را در قسمت پیشانی بر روی عمامه میگذارند
(دوزی، ۳۶۷). اعراب بدوی نیز چفیه را بهصورت عمامه بهدور
سر میپیچند که یک گوشهٔ آن به عقب، و دو گوشهٔ آن به جلو شانهها میافتد، و یا
گوشههای تیز آن روی سینه قرار میگیرد. گاهی نیز یک گوشه را از روی چانه میگذرانند
و بر روی شانه میاندازند (همو، ۳۶۹).
شیوهٔ بستن چفیه در شهرها و مناطق مختلف،
متفاوت است. اعراب خرمشهر، آبادان، شادگان، اهواز و ساکنان کرانهٔ کارون شیوهٔ
خاصی برای بستن چفیه دارند. مردم دشت آزادگان معمولاً چفیه را به شکل ساده بر سر
میگذارند. کردهای ایران در منطقهٔ اورامان که هوایی گرم دارد، از چفیه استفاده میکنند.
اگر چفیه سیاه و سفید باشد، آن را جامَهدانی، و اگر به رنگ سرخ و سفید باشد، آن
را سورمور میگویند. (آمنه میرمطهری) https://www.cgie.org.ir/fa/article/240539
isna.ir/xdysSw
[35] - https://www.cgie.org.ir/fa/article/240539/%DA%86%D9%81%DB%8C%D9%87
[36] - https://vajehyab.com/wiki پارچهای نازک از جنس پنبه
[37] - جامه. [م َ / م ِ] (اِ) پارچه بافته نادوخته
را گویند. (برهان). در پهلوی جامک و یامک باشد. ریشه کلمه در اوستایی به معنی بام
خانه و سقف و چتر هم میآید. (فرهنگ لغات شاهنامه ص 98). پارچه بافته نادوخته.
(لغتنامه دهخدا)
[38] - بقچه
boqče/ دستمال بزرگ که در آن لباس یا چیز دیگر از جنس
پارچه میپیچند؛ سارغ. (فرهنگ فارسی عمید)
[39] - جامدان. [م َ] (اِ مرکب) مرکب از جامه (رخت)
و دان. یعنی جای جامه. لغتنامه دهخدا، جا رختی، جالباسی، واژه مرکب از دو واژه-
جامهدانی دارد آن سیمین زنخ کاندرو گم میشود کالای من - سعدی.
[40] - شیخ محمود برزنجی در دهه دوم قرن بیستم
میلادی بر روی شده کُردی جامانه عربی میبست و این امر در میان اشراف، فئودالها و
خانهای کُردی شیوع پیدا کرد.
[41] - پارچهای ابریشمی
برای دستار- هەژار- هەنبانە بۆرینە.
کوتاڵێکی ئاوریشمی ڕەش یا سوورەترشییە ژنان لە
سەری دەبەستن. ئەگەر هێلی بۆر و ڕەشی پێداهاتبێ لە ناوچەکانیتری کوردستان پێی
دەڵێن مشکی، بەڵام لە موکریان ئەویش هەر بە شەدە دەناسن و زۆر تر پیاوان لە سەری
دەبەستن. هێڵەکان دوو چەشنی پان و باریکیان هەیە کە بۆ پیاوان چەشنی خەتپان و بۆ
ژنان چەشنی خەتباریکی پەسەندە. سێ قەوارەی بچووک و مامناوەندی و گەورەی هەیە
ئەندازەی هەرە گەورەی 5.2 گەزە- خاڵی هاوبەشی هەموو ئەو جیاوازییانەی لە پۆشاکدا
خۆ دەنوێنن، زەماوەندی ڕەنگانە. ڕەنگی گەش و شاد لە جلوبەرگی ژنانەدا دەوری سەرەکی
هەیە. زەوقی ژنی کورد لە ڕەنگی توڵخ و تاریک و بۆر بێزارە. دیارە سەرچاوەی ئەم
زەوقەش دەگەڕێتەوە سەر سروشت و ژینگە. لیباسی کوردی ئاوێنەی سروشتی کوردستانە.
پێکهاتەی ئەو زەماوەندی ڕەنگە لە ئاسمانی شین و پەڵە هەوری سپی و پەڵە بەفری سەر
لووتکە و فەرشی چیمەن و هەزاران گوڵ و پەلەوەری ڕەنگاوڕەنگ.
بەرهەمی:
عەبدوڵڵا سەمەدی- خشڵ و پۆشاکی ژنانەی موکریان ساڵی بڵاوبوونەوە: 2013
[42] - پارچه ابریشمی کلاغی
برای روسری زنانه- هه ژار موکریانی- هه نبانه بورینه.
هەوری کوتاڵێکی دەستکردی زەریف و ناسکی بە
وەزن سووک و بە قیمەت گرانە. بە قەوارەی لاکێشێکی بەرینایی 5.1 میتر و درێژایی
دوازدە تا بیست میتر دەتەنرێ. لە چوار لاوە حاشیە و لە ناوەوەش نەخشی قولاپ و گوڵی
لە سەرە. کەمتر دەشۆرێ و لە شوشتندا شێوەی تائبەتی خۆی هەیە. تەنیا بۆ پشتێندی
ژنان کەلکی لێوەردەگیرێ. ڕەنگەکەی سروشتییە و بە توێکڵی گوێز و پیوازی و هەندێ
ڕووەک ڕەنگ دەکرێ، هەر چەند کاڵ و توندی هەیە، بەڵام هەموو دەچنەوە سەر قاوەیی.
هەوری تەنیا کوتاڵێکە دەکێشرێ و بە مسقاڵ دەفرۆشرێ- بەرهەمی:
عەبدوڵڵا سەمەدی- خشڵ و پۆشاکی ژنانەی موکریان ساڵی بڵاوبوونەوە: 2013
[43] - دەربەند. مەبەست
لەدەربەندی بازیانە.
کە دەکەوێتە سەر رێگای گشتی نێوان
پارێزگاکانی سلێمانی-کەرکوک لەنزیک ناحیەی تەکیەی سەر بەقەزای چەمچەماڵ، لەمانگی
مایسی ساڵی 1919 دا نەبەردێکی گەورەی لەدەربەندی بازیان دژی ئینگلیز تۆمارکرد، لەو
شەڕەدا شێخ بەبرینداری کەوتە دەست ئینگلیزو لەدادگایەکی کارتۆنیدا حوکمی
لەسێدارەدانی درا و دواتر دوورخرایەوە بۆ هیندستان.
دەگێڕنەوە کە لەدەربەندی بازیان کە ئەوکات،
شوێنێکی گونجاو لەباربووە بۆ گوڤەند و زەماوەند کردن. زۆربەخەڵکی ئاواییەکانی
دەورووبەری لەوێدا کۆدەبوونەوە و سەیران دەکرد وو ئاهەنگیان دەگێڕا.
زەماوەندێک دەبێ. یەکێک لەدانیشتوانی ئەو
ناوچەیە ئەیەوێ بچێت بۆ هەڵپەڕکێ و بۆ شایی. زۆر تامەزرۆ ئەبێ کەبچێ و لەوێ بەکامی
دڵی خۆی هەڵپەڕێ. چونکە دەڵێن یاریشی بەنیازی چوونی ئەو ئاهەنگە بوو.
ئیدی لای هەموو دانیشتوانی ئاوایی بأس
لەوەدەکات لەوێ وام ئەکەم و وا هەڵئەپەڕم.
ئەنێرێ بۆ سلێمانی هەتا شەدەیەکی بۆ بکڕن.
بەڕێکەوت شەڕ هەڵدەگیرسێ،
پێدەچێ ئەم بەسەڕهاتە دروست لەسەرووبەندی
شەڕی ئینگلیز و حکومەتەکەی شێخ مەحموددا ڕوویدابێ.
لەشکرێکی دوژمن دێت، دەربەند ئەگیرێ. ئیدی
زەماوەند ناکرێ.
کابراش شەدەکەی بۆ دێتەوە. بەڵام بێ هیوا
ئەبێ، ئەزانی کە دوژمن دەربەندی گرتووە،
دەگێڕنەوە هەتا ماوەیەکی زۆر هەرگریاوە وغەمی
لە نەکردنی ئەو زەماوەندە خواردووە.
بۆیە هەتا مرد هەر ئەم قسەی ئەکرد بەدەم گریانەوە.
منشەدەم بۆ دەربەند ئەویست. کە دەربەند
گیراشەدەم بۆ چییە.
کە لەو ڕۆژەوە ئەم ڕوداوە بۆتە بە پەند و
ئیدیۆمێکی ناو کۆمەڵگای کوردی و ڕۆژانە بەکادەهێنرێت.
[44] - https://www.azadi-b.com/arshiw/?p=53846
https://www.azadi-b.com/M/file/lebas.kordi.SK.pdf
https://dengekan.info/archives/10449
[45] - https://www.azadi-b.com/arshiw/?p=53846
https://www.azadi-b.com/M/file/lebas.kordi.SK.pdf
[46]
- حکومت قاضی محمد 40 روز بعد از حکومت پیشهوری تأسیس شد. میبینیم
که پرچم جمهوری آذربایجان با تغییرات جزئی به جمهوری مهاباد کپی- پیست شده است. طی
62 روز (از 1 آذر تا 2 بهمن 1324) سه مورد کپیبرداری انجام گرفت: 1-عنوان "حزب
دمکرات کردستان " از"حزب دمکرات آذربایجان" کپی گردید. 2- عنوان
"جمهوری خودمختار مهاباد" از عنوانِ "حکومت خودمختار آذربایجان (تبریز)
کُپی گردید. 3- پرچم جمهوری کردستان از پرچم جمهوری آذربایجان کپی گردید
[47] - بر سرِ آنم که گر ز دست برآید* دست بهکاری
زنم که غصّه سرآید
خلوتِ دل نیست جایِ صحبتِ اَضداد* دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حُکّام ظلمتِ شبِ یلداست* نور ز خورشید جوی بو که برآید (حافظ
غزل شماره ۲۳۲)
[48] - نارکیسوس (به یونانی: Νάρκισσος) یا نارسیس یا نَرگِس در اسطورههای یونان، پسر
کفیسوس و لیریوپه است.
او مرد جوان بسیار زیبایی بود و دلبستگان فراوانی از جمله یک پری به
نام اخو داشت. اما به همه پاسخ رد میداد. سرانجام یکی از عاشقان وی به نمسیس
شکایت کرد و نمسیس، نارسیس را محکوم کرد که عاشق تصویر خود شود. او آنقدر در آب
استخر به تصویر خود نگریست تا جان داد.
در یونان باستان، پسر جوان زیبارویی بود که به عشق دلباختگان خود
توجّهی نمیکرد و حتّی به الهههایی که عاشق او بودند بیاعتنایی میکرد. تا اینکه
روزی به کنار چشمهای میرود و در هنگام آب نوشیدن، صورت خود را در آب میبیند و
فریفتهٔ خود میشود. برای آنکه خود را در آغوش بکشد، در آب میپرد و غرق میشود.
خدایان به خاطر این ناکامی وی را به گل نرگس (نارسیسیوم) تبدیل میکنند تا همواره
بر لب آب بروید و خود را نظاره کند.
نارسیسیسم در روانشناسی به معنی عشق به خود یا تمایلات دورهٔ طفولیت و
خودشیفتگی است.
[49]
- روششناسی یا مِتُدولوژی (به فرانسوی: Méthodologie) وسیله شناخت هر علم است. روششناسی در مفهوم
مطلق خود به روشهایی گفته میشود که برای رسیدن به شناخت علمی از آنها استفاده
میشود و روششناسی هر علم نیز روشهای مناسب و پذیرفته آن علم برای شناخت هنجارها
و قواعد آن است.
[50]
- تا اواسط دهه ۱۹۵۰ عراق تحت سلطه بریتانیا قرار داشت و ه به مدت چهل سال پس از
تشکیل کشور همچنان در یوغ دست نشاندگی رنج میبرده و همچنان اوضاع داخلی عراق
نابسامان بود ثروت و قدرت در دست گروه اندکی از چهرههای شاخص و یا زمین دار
وابسته به حاکمیت متمرکز شده بود در حالی که عراقیها به عنوان کشاورزان اجاره دار
با روستائیان بی زمین در فقر و مشقت به سر میبردند ثروت شگفت انگیز نفت عراق در
دست خارجیان بود هر چند منابع دست نخورده و بالقوه معادن و نفت به کسانی تعلق داشت
که به طور قانونی میبایست از آن استفاده میکردند.
عراق کشوری فقیر و توسعه نیافته بود و هر مخالفتی با سرکوب شدید
نیروهای نظامی و امنیتی دولت همراه بود. در سال ۱۹۵۲ ۵۵ درصد تمامی املاک خصوصی به
یک درصد زمین داران با به طور دقیق به دو هزار و ۴۸۰ خانواده تعلق داشت. در یک
استان واقع در مرکز عراق دو خانواده که یکی از آنها جزو بستگان حاکم بود بیش از
پانصد هزار هکتار زمین در اختیار داشت هشتاد درصد جمعیت عراق در حومه زندگی میکردند.
مناطقی که شرایط زیستیاش بسیار نا مساعد بود. طبقه زمین دار خون روستائیان را میمکید
و کشاورزی عراق را اگر از بین نمیبرد در وضعیت رکود نگه میداشت. بنابراین بسیاری
از روستاییان عراقی میکوشیدند تا به نحوی از این زندگی فلاکت بار رهایی یابند.-به
نقل از کتاب پس از شصت سال- زندگی و خاطرات جلال طالبانی- جلد اول- نشر علم 1388-
ص 453
[51]
- بەشێک لە بئرەوەریەکانی بەڕێز مەلا ڕەسوڵی پێشنەماز سەبارەت بە چۆنیەتی
هەڵگیرسانی شۆڕشی ئەیلولی ۱۹۶۱ ی باشوری کوردستان:
" بەدوای هاتنە سەرکاری زەعیم عەبه دولکەریم قاسم دا و گەرانەوەی
بارزانی نەمڕ، دوای نێزیک بە دوازدە ساڵ؛ و پێش هەڵگیرسانی شۆرشی ئەیلول؛ بە هۆی
دەسەڵات وپشتیوانی حیزبی شیوعی عیراقی لە وەرزێرەکان، تاقمی ئاغاکان زۆریان تین بۆ
هاتبوو.
کار گەیشتبۆ ئەوەی کە موڵکەکانیان بە گوڕیسی لە نێوو وەرزێڕەکان دابەش
کەن. بە تائبەتی لە دەڤەری پشدەر، ڕانییە، قەزای دووکان و بیتوێن دا.
چەند کەس لە میراودەلیەکان،
شێخ حوسێنی بۆسکێن، کاک هەباسی مامەند ئاغای سەرکەپکان و مام کوێخا سمایلی تەلان،
بڕیار دەدەن بچنە بەغدا بۆ ڵای عەبه دولکەریم قاسم؛ بۆ ئەوەی ڕێگا چارەیێک
بدۆزنەوە.
کاتێ دەچنە بەغدا، چەند جار داوای دیتنی عەبه دولکەریم قاسم دەکەن؛
ڕێگایان نادا. پاشان هەبأس ئاغا کە دۆستایەتی لەمێژینەی لەگەڵ بارزانی دەبێ،
پێشنیار دەکا سەردانی بارزانی بکەن.
کاتێ بارزانی ڕێگایان دەدا بە هەموویان داوا لە بارزانی دەکەن چیتر
ئاوا دانەنیشێ و بۆ هەقی کورد! وەشاخ کەوێ"
[52]
- دیداری ته مه ن- جلال طالبانی- جلد اول- ص 158
[53]
- دیداری ته مه ن- جلال طالبانی- جلد اول- ص 176- لە
ناوچەی سلێمانی عەشایەری جاف، لە ناوچەی سورداش، بازیان، هەمەوەند، حاجی برایمی
چەرمەگا، حاجی قادری سمایل عوزێری، شێخ تەیفوری سەرگەڵو، کوێخا سمایلی تەلان، شێخ
مەحمودی کارێزە، لە ناوچەی شارباژێڕ و خۆشناوەتی و شاخی سەفین کۆمەڵێک عەشایەریتر
هەڵسابون.
[54]
- دیداری ته مه ن- جلال طالبانی- جلد اول
[55]
- الف- کتاب تند باد حوادث-موضوع کتاب، گفت وگویی با سرهنگ ستاد «عیسی پژمان»،
نمایندة شاه و مأمور ساوک در کردستان عراق است. در بخشهای اوّل، دوم و سوم کتاب،
کردستان موضوع اصلی گفت وگوی «پژمان» بوده است. از همین رو، مطالب کتاب را به نوعی
میتوان تاریخی شفاهی از رویدادهای کرستان و نیز نقش «پژمان»، به عنوان عنصر
اطلاعاتی طرح محرمانه شاه و ساواک در عملیات نظامی کردهای عراق از سال 1960 تا سال
1975 دانست ب- دیداری ته مه ن- جلال طالبانی- جلد اول- ص
160
[56]
- رۆژنامەی (تەلەگراف): (11) هەزار ژن لە هەرێمی کوردستان خۆیان سوتاندووە. ژن ئەم
کردەوە تۆقێنەرە تراژیدیە, بە تاکە رێگا دەزانن بۆ هەڵهاتن لە توندوتیژی ناو
ماڵەکان.
http://drawmedia.net/page_detail?smart-id=15092
[57] - https://www.youtube.com/watch?v=ePvpTbF9Siw
[58] - https://tootya.news/.post/-oydeo-hmkary-baornkrdny-grg-ha-o-klagh-ha-bray-shkar-dosty-ayn-do-ta-hdy-ast-kh-klagh-ha-az-tolh-grg-ha-mragbt-my-knnd-ucl6
[59] - مثال دیگر همزیستی انسان و باکتریهای مفید
رودهاش است. باکتریها در هضم مواد غذایی به انسان کمک میکنند و در مقابل از
مواد غذایی داخل روده برای رشد و تولیدمثل خود استفاده میکنند. در این مدل دولتِ
حاکم در نقش یک انسان و گماشتگان محلی حکومت در نقش باکتریهای روده او ظاهر میشوند.
[60] -
https://www.aparat.com/v/f64vsfp
[61]-.
افسوس که هژار در نیمه دوم عمرش زندگی کلاغی را الگوی خویش قرار داد.
از سال 1961 با شورش فئودال عشیرهای بارزانی مجیزگوی وی شد و تا آخر
عمر به مدت 30 سال با عزت و احترام از پسمانده سفره دیوانخانه بارزانی در گلاله و
کرج ارتزاق فرمود. و نتوانست مطابق این سروده خودش زندگی کند:
"بە هەڵۆیی کە لە ژین بێبەش بم// نەک هەزار ساڵە قەلی ڕووڕەش
بم"- https://books.vejin.net/fa/text/35622
[62] - مثال دیگر همزیستی انسان و باکتریهای مفید
رودهاش است. باکتریها در هضم مواد غذایی به انسان کمک میکنند و در مقابل از
مواد غذایی داخل روده برای رشد و تولیدمثل خود استفاده میکنند. در این مدل دولتِ
حاکم در نقش یک انسان و گماشتگان محلی حکومت در نقش باکتریهای روده او ظاهر میشوند.
[63]
- سازمانهای بینابین و ظاهراً مستقل نیز هر کدام به یکی از این دو گرایش دارند.
[64] - خاندانهای حکومتگر کردستان عراق برای تداوم
سلطه خود جامعه را صد سال به قهقرا بردهاند. زیرا این خاندانها با پس زمینه
فئودال_عشیرهای خود نمیتوانستند بر مردمانی آزاد و روشنفکر حاکمیت خود را تداوم
بخشند.
با کمک بنیادگریان مذهبی، وهابیون وکشورهای مرتجع منطقه جامعه را به
مردابی فرهنگ قرون وسطایی تبدیل کردند.
ولی طی این مدت جامعه ایران به دلیل پس زمینه مبارزات روشنفکری پس از
مشروطه رشد عظیم فرهنگی و سیاسی را تجربه کرده است.
[65] - این منابع با نصف قیمت به ترکیه فروخته شدهاند
و قرارداد مخفی پنجاه ساله بین بارزانی و ترکیه ادامه این غارت را تضمین میکند.
مردم ایران سال ۱۳۲۹ صنعت نفت را ملی کردهاند. ولی کردستان عراق در وضعیت حقوقی
پیش از این تاریخ ایران قرار دارد.
[66] -اصطلاح «دهکدهٔ جهانی» مارشال مک لوهان
کانادایی، در سالهای (۱۹۶۲) و (۱۹۶۴) متداول گشت.
دهکدهٔ جهانی (Global Village)
اصطلاحی است که مارشال مک لوهان در توصیف آیندهٔ جهان، تحت تأثیر وسایل ارتباط
جمعی به کار برد. و پیش بینی کرد حدود 50 سال بعد شرایط ارتباطی جدیدی در جهان شکل
خواهد گرفت که جهان را مشابه یک دهکده جهانی خواهد کرد. مک لوهان ادوار تاریخی بشر
را بر مبنای نوع ارتباط و تحول ابزار ارتباط بشری طبقه بندی نموده و در این راستا
برای تاریخ بشر سه مرحله را ازهم تفکیک میکند: 1) مرحلهٔ بدوی و بی سوادی 2)
مرحلهٔ ارتباط کتبی 3 ) مرحلهٔ ارتباط الکترونیک.
https://abadis.ir/fatofa
از دیدگاه مک لوهان دنیای امروز یک دنیای الکترونیکی است و رسانههای
الکترونیکی با گسترش خود فاصلههای زمانی و مکانی موجود میان انسانها را از بین
بردهاند. به عبارتی دقیقتر وسایل ارتباط جمعی جدید مانند تلویزیون، رادیو،
مطبوعات، اینترنت و ... شیوههای زندگی بشری را تحت تأثیر خود قرار داده و متحول
نموده و به گونهای جهان کنونی را به یک دهکدهٔ کوچک تبدیل کردهاند. مک لوهان این
دهکدهٔ کوچک را دهکدهٔ جهانی مینامد که در آن افکار و اعمال جوامع از یک دیگر
پنهان نمیباشند و در عین حال تاریخ شاهد به منصهٔ ظهور رسیدن یک نوع جدید از
فردگرایی انسانی است. ازدیدگاه وی دردهکدهٔ جهانی هرگونه اتفاقی که دریک نقطه می
افتد قابل تسری و تعمیم به دیگر نقاط دهکده است. چرا که فرایند تبادل اطلاعات،
علوم و اندیشه با سرعت قابل ملاحظهای درجریان است.
[67] - https://www.dw.com/fa-ir/a-60548246
[68] - بنا به امارهای بانک جهانی و سازمان ملل طی
دو دهه گذشته درآمد سرانه ایران ۳۵۰۰ دلار و درآمد سرانه کردستان عراق ۷۰۰۰ دلار
بوده است.
[69] https://www.radiofarda.com/a/f3-oligarchy-islamic-republic/28401865.html
[70] https://www.asriran.com/fa/news/857732
[71]- افلاطون معتقد است در این نوع حکومت اتحاد
اجتماعی از دست خواهد رفت زیرا اجتماع به دو دسته ثروتمند و تهیدست تبدیل میشود و
در هر جامعهای که صنف گدایان وجود داشته باشد به طور حتم سارق و جیب بر ایجاد میشود.-
https://www.asriran.com/fa/news/857732/
[72] - اُلیگارشی در نظر افلاطون شکل منحطّ حکومت،
یعنی حالت فاسدشده اشرافسالاری (حکومت نخبگان) است، همانگونه که جبّاریّت
(طاغوت) صورت فاسدشده پادشاهی و آنارشی (حکومت توده بَلواگر) صورت فاسدشده
دموکراسی است.
[73] https://www.radiofarda.com/a/f3-oligarchy-islamic-republic/28401865.html
[74] - کلپتوکراسی (Kleptocracy)
[75] - هر یک از این انواع الیگارشیها میتواند در
شرایط مختلف تاریخی و جغرافیایی ظاهر شود و تأثیرات متفاوتی بر جامعه داشته باشد.
[76] - در گزارش ۱۳ اوت
۲۰۱۴، سازمان ملل تأیید کرد که حدود ۴۰٬۰۰۰ تا ۵۰٬۰۰۰ ایزدی در کوه شنگال محاصره
شدهاند و جانشان در خطر است. برخی منابع محلی و رسانهها اعداد بالاتری (تا ۱۵۰٬۰۰۰
نفر) را ذکر کردهاند، اما آمار رسمی سازمانهای بینالمللی عموماً بین ۵۰٬۰۰۰ تا ۷۰٬۰۰۰
نفر است. https://news.un.org/en/story/2014/08/474992
[77] - https://news.un.org/en/story/2014/08/474992
[78] - استاد هیمن موکریانی- مجموعه آثار-(سهرجه م
و کوی شیعر و پهخشانی ماموستا هیمن موکریانی) انتشارات کردستان- سنندج- چاپ دوم
1395 – ص 42
[79]
- بهنظر مورخان غربی از نظیر ایگلتون (William
Eagleton) و آرچیبالد
روزولت (پسر) (Archibald Roosevelt Jr)،
که دربارهٔ جمهوری مهاباد نوشتهاند، حزب دموکرات کردستان، چند هفته بعد از دوّمین
سفر معتمدان کُرد بهباکو، در نوامبر ۱۹۴۵، ایجاد شد.
http://bonyadhomayoun.com/?p=22332-
[80] - چهار تن از افسران لجنه آزادی (کمیتهٔ آزادی)
نیز، به نامهای عزه عبدالعزیز، مصطفی خوشناو، خیراللّه عبدالکریم و محمد محمود
القدسی، به آنان پیوستند (خرسان، ص 51 ـ 53؛ مکدوال، 2004، ص 241، 296؛ میوان
عارف، ص 36 ـ 37؛ عثمان علی، ص 699 ـ 700).
[81] - https://www.facebook.com/100086729982152/videos/488211517545809
[82] - تضمین شعر مشهور مولانا "مثنوی
معنوی" دفتر اول -بخش ۱ - سرآغاز:
بشنو این نی چون شکایت میکند/ از جداییها حکایت میکند/ کز نیستان
تا مرا ببریدهاند / در نفیرم مرد و زن نالیدهاند / سینه خواهم شرحه شرحه از فراق/
تا بگویم شرح درد اشتیاق/ هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل
خویش
[83] - پل پوت (زاده ۱۹ مهٔ ۱۹۲۵ – درگذشته ۱۵ آوریل
۱۹۹۸) سیاستمدار کامبوجی بود که جنبش خمر سرخ به رهبری او از ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ بر
کامبوج حکم راند.
[84] - دُن کیشوت یا به اسپانیایی دُن کیخوته دِ لا
مانچا (به اسپانیایی: Don Quijote de la Mancha)
نام رمانی اثر نویسندهٔ اسپانیایی میگِل سِروانتِس ساآوِدرا (۱۶۱۶–۱۵۴۷) است. این
اثر از قدیمیترین رمانها در زبانهای نوین اروپایی است. بسیاری آن را بهترین
کتابِ نوشتهشده به زبان اسپانیایی و از برجستهترین نمونههای رمان پیکارِسک میدانند.
سروانتس بخش اول دن کیشوت را در زندان نوشت. این بخش نخستین بار در
سال ۱۶۰۵ و بخش دوم در سال ۱۶۱۵ چاپ شد. بخش اولِ رمان دن کیشوت در سال ۱۶۰۵ در
مادرید منتشر شد و بخش دوم آن ده سال بعد، در ۱۶۱۵ به چاپ رسید.
[85] -
[86] - https://nameniko.com/names/gender-girl/base-kurdi
[87] - https://vista.ir/w/a/34/m9zmw
https://setare.com/fa/news/20828
[88] - اکنون میبینیم بیش از 95% پستهای انتصابی
این استان را ترکها تصرف کردهاند و حتی در بخش کوچک مردمسالاری (انتخابات مجلس
و ...) با استفاده از اهرم شورای نگهبان و توسل به مهندسی انتخابات (رد صلاحیت
کاندیدهای کردها) از 12 نماینده مجلس همواره هفت الی هشت کرسی را ترکها در قبضه
خوددارند. آنهم نه ترکهای مترقی، دموکرات و آزادیخواه...
[89] - شیخ محمد بارزانی پنج پسر داشته است به
نامهای: شیخ عبدالسلام (دوم)؛ شیخ احمد؛ شیخ محمد صدیق؛ شیخ به ابو و ملا مصطفی
بارزانی. https://sorankurdistani.com/2022/03/10/barzani-family-article
[90] - ملا مصطفی بن شیخ محمد بن شیخ عبدالسلام بن
ملا عبدالله بن ملا محمد بن عبدالرحمن بن ملا تاجالدین بن عبدالسلام بن سعید بن
شیخ محمد بن شیخ احمد بن ملا احمد بن عبدالرحیم بن سعید. ملا مصطفی پسر شیخ محمد
بارزانی در 1901 میلادی ولادت یافته و به سال 1979 میلادی بر اثر بیماری وفات
یافته و روی در نقاب خاک کشیده است. https://sorankurdistani.com/2022/03/10/barzani-family-article
[91] - واسیلی نیکیتن در کتاب "کرد و
کردستان" – ترجمه محمد قاضی -انتشارات نیلوفر تهران- چاپ دوم- ص 466-464
[92] - https://www.kurdistanpost.nu/?mod=news&id=91845&authorid=22
[93] - آرایه ادبی تضمین شێعری "هەڵۆ هەر
بەرزە" -لە کتێبی بۆ کوردستان بەرهەمی هەژار (1921-1991):
سەر نەوی دای لە شەقەی شاباڵان
هاتە وێرانەیەکی جێ ماڵان
بوو بە میوانی قەلێکی ڕووڕەش
چەپەڵ و ڕژد و لە مەردی بێبەش
[94] - تضمین شعر هژار "هەڵۆ هەر بەرزە"
-لە کتێبی بۆ کوردستان بەرهەمی هەژار (1921-1991):
یان لەناو بۆگەن و نزماییی
ژیان
یان بە سەربەرزییەوە بسپێرە گیان
[95] - آرایه ادبی تضمین بخشی از شعر مامۆستا هێمن
موکریانی- ناڵەی جودایی
شیوەنی من شیوەنی ئینسانی یە
بانگی ئازادی و گرۆی یەکسانی یە
[96] - آرایه ادبی تضمین شعر مشهور استاد هیمن-
کوردم ئەمن- ۱۹۴۲
گەرچی تووشی ڕەنجەڕۆیی و
حەسرەت و دەردم ئەمن
قەت لەدەس ئەم چەرخە سپڵە نابەزم، مەردم ئەمن
[97]
- روستای آشی پشکاوی واقع شده است در مرز سردشت- عراق
[98]
- حقیق ماجرا به این شرح بود: درسال 1980 یکی از رهبران قدیمی حزب
دمکرات به نام "ا. ق" در روستای آشی بشکاوی سردشت با وعده دورغین ازدواج
دختر یکی از رعایا را فریب داده و روابط بین آنها منجر به بارداری دختر شده بود.
خانواده دختر از ا. ق خواستند تا برای حفظ آبروی دختر و خانواده با این دختر
ازدواج کند. اما ا. ق از این امر امتناع کرد. سرانجام این بارداری منجر به تولد
کودکی نامشروع شد. رهبری حزب دمکرات ا. ق را به اروپا اعزام کرده و به خانواده
دختر و مردم روستا اعلام کردند که ا. ق را زندانی کرده اند.
[99] - در سال 1360 دو برادر پیروان کنگره چهارم حزب
به نامهای جعفر و علی کروبی به جرم دگر اندیشی و با برچسب جاش در خانه خویش ترور
شدند.
[100] -https://www.almaany.com/fa/dict/ar-fa/%D8%AC%D9%8A%D8%B4/
[101]
- ملیگرایی یا ناسیونالیسم (به فرانسوی: Nationalisme) یک ایده و جنبش است که هدف آن ترقی بخشیدن
منافع یک ملت است. ملیگرایی به صورت کلی به جریان اجتماعی-سیاسیِ راستگرایی گفته
میشود که میکوشد با نفوذ در ارکان سیاسی کشور در راه اعتلاء و ارتقای اساسی
باورها، آرمانها، تاریخ، هویت، حقوق و منافع ملت گام بردارد.
[102] - صفت مرد قوی هیکل بد قواره، صفت غول، مردی
ضخم اندام و بیقواره
[103] - ساده لوح. دیوانه گونه. ساده و سفیه
[104] - حذف فیزیکی دگر اندیشان همواره بخشی از
رویکرد حاکمیتهای راست سنتی کوردایَتی بوده است.
سال 1922 در دوره حکومت
فئودالی "شیخ محمود حفید" نیز دو تن از روشنفکران دگر اندیش سلیمانیه به
نامهای جمال عرفان و عارف صائب به همین شکل توسط افراد مسلح شیخ ترور شدند.
استاد توفیق وهبی (تاریخ نویسِ کُرد) نوشتهاند که در دوره حاکمیت شیخ
محمود لیستی از روشنفکران و دگر اندیشان تهیه شده بود به نام فَرمَسون یا کراوات
به گردنها (نام توفیق وهبی نیز در این لیست قرار داشت). این روشنفکران را به دیده
ملحد و بی دین نگریسته و قرار بود همگی کشته شوند. اما حکومت شیخ محمود مستعجل بود
و دیری نپایید. در نتیجه سایر روشنفکران از جمله توفیق وهبی از این مهلکه جانِ
سالم به در بردند.
خاندان بارزانی در این خصوص گوی سبقت را از همه احزاب کوردایَتی ربودهاند.
به گونهای که به تنهایی شمار روشنفکران و مبارزینِ کردستانِ ایران که در دوره ملا
مصطفی ترور شدند، بالغ بر 70 تن است.
طی 65 سال اخیر شمار دگر
اندیشان مقتول توسط ملا مصطفی، پسران و نوههایش از هزاران تن فراتر رفته است.
[105] - این تضاد چندان عمیق نیست. زیرا این طبقه میتواند
با شراکت در دولت- ملتِ حاکمِ کردستان از رانتهای مختلف قدرت و ثروت بهرهمند
شود.
[106] - اقتباس و تلخیص نویسنده از نظریه آقای خالد
رسول پور
[107] - جدایی هریک از ملیتها اگر هم امکانپذیر باشد،
ناقص و نصف ونیمه خواهد بود و تقریباً تمامی امتیازات و مزایای فوق الذکر را از
دست خواهند داد و برای بقای خود به ناچار تن به گدایی و سرسپردگی همسایگانی از نوع
اردوغان، علی اوف، مافیاهای عراق، پاکستان و افغانستان و ... خواهند داد. (نمونه
زنده کردستان عراق)
[108] - کلِپتوکراسی”Kleptocracy” ترکیبی از “Klepto + Cracy” یا “Rule of Thieves” است که میتوان آنرا “حکومت دزد سالاری” معنی
کرد.
در سیستمهای کلپتوکراسی فساد از سطوح مدیریتی کلان به خُرد گسترش مییابد.
در این جوامع فساد، دزدی، رشوهخواری و رانتبازی رواج مییابد و نیز
طبقهای ناراضی بهوجود میآید که همان عامهٔ مردمند.
این طبقه به راین باورند که حقوقشان ضایع شده و عدهای در کشور حقشان
را میخورند و به ایشان ظلم میکنند.
بنابراین، این گروه هم در هر جا که بتوانند دست به تلافی زده و با
تخریب کردن، دزدی، درست کار نکردن، کوتاهی در انجام وظایف، کمفروشی و احتکار خشم
خود را فرو مینشانند و با این توجیه که «حق ماست، همه میخورند چرا ما نخوریم»
خود و دیگران را قانع میکنند. اینگونه است که اقتصاد یک کشور به سراشیب سقوط و
تباهی میغلتد و دچار رکود میشود.
بدینترتیب فساد اقتصادی و سیاسی در این جوامع تبدیل به فرهنگ غالب
شده و جزئی جدانشدنی از زندگی روزمرهٔ مردم میشود و فرهنگ و اخلاقیات از آن رخت
میبندد.
[109] - روایت شلاق خوردن
زنی که با دامن و پیراهن قرمز قدم میزد
https://www.facebook.com/groups/mahfele.ahle.ketab/posts/3807598519472999/
[110] - در آذر ۱۳۹۸ خبرگزاری ایسنا در طی گزارشی به
استناد تحقیقات دانشگاهی نوشت که «بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد قتل ناموسی سالانه» در
ایران رخ میدهد و «قتلهای ناموسی» حدود ۲۰ درصد از کل قتلها و ۵۰ درصد از قتلهای
خانوادگی در ایران را تشکیل میدهد. این نوع قتل در استانهایی با بافت فرهنگی
قبیله و عشیرهای بالاتر از دیگر نقاط کشور است؛ خوزستان، کردستان، ایلام و سیستان
و بلوچستان در ردههای بالای رتبهبندی قتلهای ناموسی قرار دارند. https://fa.wikipedia.org/wiki
[111] - از زمان قیام سال ۱۹۹۱ منطقه کردنشین عراق،
بیش از ۲۰، ۰۰۰ زن کُرد در «جنایات ناموسی» کشته شدهاند. https://www.ikhrw.com/report
[112] - https://www.facebook.com/groups/mahfele.ahle.ketab/posts/3807598519472999/
[113] - کنگره ملی کرد در تاریخ ۱۴ آوریل ۱۹۸۵ تأسیس
شد که یکی از اهداف ان منافع کل کردها در تمام بخشها بود و امید بر این بود که یک
موسسه فراحزبی باشد و بیشتر نقشی همگرا و پویا در مسائل کردها نقش بگیرد. اما
افتتاح رسمی کنگره در تاریخ ۲۴ مه ۱۹۹۹ با شرکت ۷۰۰ نفر متشکل از نمایندگان سازمانها
و احزاب کرد و نیز اعضای ناظر غیرکُرد، به پیشاهنگی (پ.ک.ک) در شهر بروکسل بلژیک
انجام شد. کنگره ملّی کردستان در سال 1999 به عنوان خلف مجلس در تبعید کردستان با
شرکت کردهای در تبعید، سیاستمداران سوری، وکلا و فعالین کرد تشکیل گردید. این نهاد
ائتلافی از نهادهای مستقر در اروپا و کردستان است که به منظور لابیگری و یافتن یک
راهحلّ سیاسی مسالمتآمیز برای مساله کرد فعالیت میکند. اداره مرکزی کنگره ملّی
کردستان در بروکسل میباشد و دارای دفاتری در شهرهای بزرگ اروپاست.
[114] - عیسی سوار یکی از فرماندهان ملا مصطفی در
شورش ایلول (1975-1961) بود.
[115]
- ئەحمەد بانیخێڵانی لە بئرەوەرییەکانیدا، باسلەوە دەکات کە لەو ساڵانەدا، لەسنوری
زاخۆ لە لایەن " عیسا سوار" لێپرسراوی یەکەمی پارتی لە بادینان، یازدە
هاوڕێی ئەوان کە لە بولگاریاو ڕووسیا گەڕابوونەوە دەسگیرکراون و گوللەباران کراون.
کەریم ئەحمەدیش، دەربارەی گووللەبارانکردنی ئەو یازدە کادیرەی حیزبی
شیوعی دەڵێت:" عیسا سوار یازدە هاوڕێمانی کوشت، لەو لاوانە بوون کە حیزب
ناردبوونی بۆ یەکێتی سۆڤیەت بۆ خوێندن، لەڕێگەی سوریاوە گەڕابوونەوەو لە
کوردستانەوە هاتبوونە عێراق و عیسا سوار گرتبوونی و بەخوێنساردی هەموویانی
کوشتبوو، ئەمەش هەر لەبەر ئەوەی ژنە ڕووسییە کە لێی جودابووبوویەوەو گەڕابوویەوە
بۆ یەکێتی سۆڤیەت، ئەوەش دوای ئەوەی کە ژنە ڕووسییەکە زانیبووی عیسا سوار ژنێکیتری
هەیە، بۆ تۆڵە سەندنەوە ئەو هاوڕێیانەی ئێمەی کوشتبوو".
کەریم ئەحمەد باسلەوە دەکات کە پاش بەیاننامەی ۱۱ ی ئازاری نێوان
پارتی و بەعس، فشاری پارتی بۆسەر شیوعییەکان زیاتر بووەو ئەو دەڵێت:" لەدوای
ڕێکەوتنی ۱۱ ی ئازارەوە، ئاڵۆزی نێوان پارتی و بەعس گۆڕا بۆ ئاڵۆزی نێوان پارتی و
شیوعی، پارتی لە هەموولایەکی کوردستانەوە شاڵاوی بۆ سەر شیوعییەکان دەستپێکردو
چەندان ئەندامی شیوعیان گرت و کوشت".
https://diplomaticmagazine.net/detail/4243
[116]
- تضمین بخشی از یک شعر بلند عبدالله په شیو:
قەحپەن ئەوانەی پێم دەڵێن: خوێن و زێروو براییەکن / قەحپەن ئەوانەی
پێم دەڵێن: ماسی و چەنگاڵ، مشک و جەواڵ، دەست و چزوو براییەکن.
[117] - در طول تاریخ همواره تشنگان قدرت و ثروت محلی
به بهانه تفاوت نژاد و خون بر گُردِه همزبانان خویش سوار و موجب جنگافروزی و
ویرانگری شدهاند.
[118] - سیستم سیاسی موردنظر منادیان جدایی خون و
نژاد
طبقهای غیرمولد، فرصتطلب، مرتجع و وابسته به قدرتهای منطقهای
منادیان جدایی خون و نژادپرستی هستند. بهغیراز سلطه و سروری بر همزبانان خود
فاقد هرگونه رؤیای انسانی هستند.
شاهد زنده اقلیم کردستان عراق
است. تجربه تلخ سیستم فدرالی کردستان عراق برای ملیتهای ایرانی بسیار عبرتآموز
است.
سیستم فدرالی کردستان عراق نهتنها آزادی، رفاه و پیشرفت را برای
کُردها به ارمغان نیاورد، بلکه مغزها هم توسط ارتجاع قبیلهای، تعصب مذهبی، مافیای
قدرت و وابستگی خارجی به بند کشیده شدند. تاحدیکه از هم اکنون در میان اکثریت
عوامالناس آن دیار زمینه ذهنی ایجاد یک امارت اسلامی از نوع طالبان فراهم شده
است. (سقوط)
لازم است این باور غلط را اصلاح کنیم که فدرالیسم یا استقلال و تشکیل
دولت - ملت چارهساز تمامی دردهای اجتماعی است.
اگر جدایی ملتها حلالمسائل همه دردها بود، اکنون میبایست افغانیها،
سومالیها، کردهای کردستان عراق، پاکستانیها، سودانیها و... بسیار خوشبختتر از
ملیتهای ایران بودند.
تجربه این کشورها حاکی از این
است که آزادکردن مغزها بسیار مهمتر از آزادکردن خاک است.
[119] - - پانترکها که ترکزبانان را از شرکت در
جنبش منع کرده و قبله را به آستان علیاف و اردوغان کج کردند.
2- پانکُردها به رهبری حزب دمکرات کردستان ایران با به میان کشیدن
شعارهای قومی، عَلَم کردن پرچم سیستم ارتجاعی کردستان عراق و روسری بارزانی، عکس
یادگاری با لباس غارت شده زنان بسیجیان و آتشزدن خانه آنها، بسیجکردن ملایان سنی
اخوانی جنبش مدنی در کردستان را مبتلا به بیماریهای واپسگرایی، تفرقه، جداکردن
جنبش کردستان از سایر ایرانیان، خشونت و... مبتلا کردند.
3- پانفارسها به رهبری رضا پهلوی با تمامیتخواهی و تفرعن پادشاهی
ملیتهای ایرانی را دچار یاس و ناامیدی کردند.
[120] - تلمیح به رباعیات خیام
قومی متفکرند اندر ره دین ---
- قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی --- کای بیخبران راه نه آنست و نه این
[121] - تلمیح به توماس هابز انگلیسی در خصوص نظریه
(انسان گرگ انسان)
[122] - شوراهای شهر و روستا که بازمانده اصلاحات
ناکام خاتمی هستند، با تغییر و تکامل اساسی توانند پایه و اساس این سیستم را شکل
دهند. در هیچ شورایی نباید نسبت زنان به مردان از 40% کمتر باشد. بهرهگیری از
تجربیات شوراهای کشورهای اسکاندیناوی و شمال شرق سوریه و تطبیق آن با ویژگیهای
کشور میتواند بسیار مفید واقع شود.
باتوجهبه سابقه تاریخی و نقش زبان فارسی در تسهیل ارتباطات کشوری
لازم است آموزش رسمی همچنان به زبان فارسی باشد. در خصوص زبان و ادبیات اتنیکهای
ایرانی لازم است در دانشگاههای کشور رشتههای تحصیلی زبان و ادبیات ملل ایران
دایر گردد.
از سال ششم ابتدایی به بعد دانشآموز به انتخاب مادرش (اگر مادر نداشت
به انتخاب پدر و...) زبان اختیاری دوم را انتخاب کند. زبان دوم میتواند زبان
مادری و یا هر زبان دیگری از ملیتهای ایران باشد.
[123] - https://public-psychology.ir/1392/11
[124] - به قول حافظ: «درختِ دوستی بنشان که کامِ دل
به بار آرد. نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد.»
[125] - رولان، رومن- جان شیفته
[126] - مهمترین عامل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی تداوم عقبماندگی و استبداد قرونوسطایی
ایران و خاورمیانه طبقه قدرتمند لومپنبورژوازی است.
«لومپنبورژوازی عبارت است از کلیه اقشار
طبقه فرادست جامعه که درزمینهٔ تولید کالا و یا ارائه خدمات اجتماعی نقشی ندارند و
نتیجه عملکرد اقتصادی آنها در رشد تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه، منفی است»
[127] - ساختار سیاسی روبنای زیرساخت اجتماعی است و
ساختار اجتماعی نیز روبنای زیرساخت اقتصادی است.
برای ایجاد دنیایی زیباتر لازم است مردم همه توان خود را در جهت تغییر
ساختارهای اقتصادی و اجتماعی متمرکز کنند.
انقلاب ناتمام سیاسی مشروطه 1385 و انقلاب ناتمام اقتصادی ارضی 1342
با پیوند انقلاب سوم اجتماعی (خلعید لومپنبورژوازی) به مرحله باروری و ثمردهی میرسند.
با برافتادن لومپنبورژوازی زنجیرهای مرئی و نامرئی دنیای کهن پاره
شده و جامعه در مسیر ایجاد دنیای نوین، عدالت اجتماعی و مدرنیته دمکراتیک قرار میگیرد.
[128] - نیکیتین. واسیلی- "کرد و کردستان"
- ترجمه محمد قاضی - انتشارات نیلوفر تهران- چاپ دوم 1366-ص 533
[129] - خاورشناس
روسی. تحصیلاتش را در روسیه بهپایان برد. در جنگ جهانی اول کنسول روسیه در ارومیه
بود. پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به فرانسه کوچید. علاقهٔ فراوان به زبان فارسی داشت.
مقالات گوناگونی از وی دربارهٔ ایران و زبان فارسی در مجلات اروپایی و چندین مقاله
نیز به زبان فارسی در مجلّهٔ راهنمای کتاب چاپ شده است. از آثارش: کردها، پژوهشهای
اجتماعی و تاریخی که با نام کرد و کردستان که به فارسی ترجمه شده است (تهران، ۱۳۳۶
ش)؛ ایرانی که من شناختهام که به فارسی ترجمه شده است (تهران، ۱۳۳۹ ش)؛ ساختمان
اقتصادی ایران (۱۹۳۱)؛ مباحث اقتصادی در ادبیات جدید ایران (۱۹۵۴).
[131] - یونسی. ابراهیم- "کردها" انتشارات
روزبهان- چاپ سوم 1379- ص 19
[132] - یونسی. ابراهیم- "کردها" انتشارات
روزبهان- چاپ سوم 1379- ص 20
[133] -نیکیتین. واسیلی-
"کرد و کردستان" - ترجمه محمد قاضی- انتشارات نیلوفر تهران- چاپ دوم
1366- ص 15
[134] - نیکیتین. واسیلی- "کرد و کردستان"
- ترجمه محمد قاضی - انتشارات نیلوفر تهران- چاپ دوم 1366- ص 404
[135] - علی اشرف درویشیان معلم و نویسنده پرشوری بود
که بهبود وضعیت جامعه و طبقه فرودست جزو آمال و آرزوهایش بود. وقتی صمد بهرنگی در
رود ارس غرق شد، علی اشرف درویشیان با خودش عهد بست که راه صمد را ادامه دهد. وی
چند مجموعه داستان کوتاه و بلند و رمان چهار جلدی " سالهای ابری" را در
بیان زندگی محرومان به رشته تحریر در آورد و همچون صمد بهرنگی در نقاط دور افتاده
کشور به تدریس پرداخت.
کتابهای او بارها توقیف شدند و چند بار بابت نوشتهها و افکارش به
زندان افتاد.
بعد از انقلاب تا مدتها کتابهایش اجازهٔ انتشار نداشتند ولی سرانجام
به او امکان انتشار نوشتههایش داده شد.
او معلم و نویسندهای درد آشنا بود که خواهان سر بلندی جامعهاش بود و
ستمهایی را که بر مردم و بخصوص اقشار تهیدست وارد میآمد برملا میکرد، از این
بابت چه قبل و چه بعد از انقلاب از طرف حاکمیت تحت فشار بود.
سرانجام وی در چهارم آبان سال ۱۳۹۶ بر اثر سکته مغزی در سن ۷۶ سالگی
درگذشت.
[136] - در فاصله سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۸ بین ۶۰۰ تا یک
میلیون و پانصد هزار ارمنی در امپراتوری عثمانی به قتل رسیدند. نیروهای عثمانی در
چارچوب سیاست بهاصطلاح “حل مسئله ارامنه“ صدها هزار ارمنی را با پای پیاده روانه
صحرای سوریه کردند، هزاران ارمنی را از سراسر مناطق عثمانی گرد آورده، اعدام
کردند.
https://www.dw.com/fa-ir/world/a-3165559
[137] - در شرایط چشم پوشی مقصرانه دول بزرگ و با سوء
استفاده از وضعیتی که متعاقب شروع جنگ جهانی اول ایجاد شده بود ترکیه مرتکب سنگینترین
جرم بر علیه بشریت یعنی نسل کشی میشود و شمار آشوریان قتل عام شده در طی آن، در
سالهای جنگ ۱۹۱۸-۱۹۱۴ به ۲۵۰، ۰۰۰ نفر میرسد.
[138] - داستان ضرب المثل با طناب کسی توی چاه رفتن
شبی هنگام خواب، صاحب خانه متوجه دزدی شد که وارد خانه شده است. صاحب
خانه با زیرکی و به دروغ، به همسرش گفت مقداری پول در چاه داخل حیاط پنهان کردهام
تا از دست دزدان در امان باشد، دزد که صدای صاحب خانه را شنید فریب حرف صاحب خانه
را خورد و خوشحال به داخل چاه رفت، سپس صاحب خانه به زنش گفت خانم چون هوا خیلی
گرم است امشب رختخواب را در حیاط روی در چاه پهن کن، دزد که در پی یافتن پول به
داخل چاه رفته بود هنگامی که از یافتن پول نا امید شد خواست که از چاه بیرون
بیاید، اما دید که صاحب خانه روی در چاه خوابیده و به همسرش وعده خرید طلا میدهد
و میگوید برای تو چنین و چنان میکنم، دزد از داخل چاه بلند فریاد زد، آهای زن
صاحب خانه، من با طناب شوهرت به چاه رفتم، اما تو مواظب باش با طناب او در چاه
نروی. بدین ترتیب دزد به دام افتاد. https://www.beytoote.com/fun/proverb/saying-going1-well.html
[139] - https://www.naftema.com/news/152338
[140] - https://www.kurdpress.com/news/2774676
[141] - تهمینه میلانی:
کوبانی پر است از دخترانی که زن را معنایی دیگر میآغازند دخترانی که
موهایشان پیداست حجاب ندارند انگشتانشان لاک ندارد لبهایشان پروتز ندارد رژ غلیظ
ندارد اما پر است از سرود نجابت ... دختران کوبانی هیچکدامشان لباس مارک دار
ندارند اما تا زندهاند هر شب موهایشان را شانه میکنند و هر صبح میبافند دستان
ظریفشان سنگینی کلاشینکف را تاب میآورد با اینهمه دختران کوبانی آنقدر زن هستند
که همه مردان دنیا عاشقشان باشند ... کوبانی دارد به همهٔ ما درس میدهد تا بدانیم
هیچ دختری نصف یک مرد نیست هیچ بی حجابی فاحشه نیست و هستند هنوز دخترانی که تنشان
را به کنیزی مردان هوسران نمیسپارند ... کوبانی خانه به خانه سقوط میکند و
دختران کرد یکی پس از دیگری با آخرین نرمی گلولههایشان عروس خاک میشوند تا آرزوی
دست یافتن داعشیان بر تن پاکشان را بر دلهای کثیفشان حک نمایند آری ... تن دختر
کوبانی، تنها در آغوش خاک کوبانی تا ابد دلبری خواهد کرد.
[142] - https://jabbarian.com/what-is-strategic-depth-4-perspectives-and-reasons-why-it-matters/
«عمق راهبردی» یا «عمق استراتژیک» مفهومی است که
روابط بینالملل از علوم و عملیات نظامی وام گرفته است. این مفهوم در امور دفاعی
به سرزمینی اطلاق میشود که بین مراکز اصلی تجمع ادوات و پرسنل نظامی دشمن و مراکز
حساس و حیاتی خودی قرار دارد.
http://www.irdiplomacy.ir/fa/news/2016251
[143] - ژئواستراتژی به بررسی روابط فیمابین
استراتژی و عناصر جغرافیایی میپردازد. عناصر ثابت ژئوپلیتیک (عناصر جغرافیای
طبیعی) شالوده ژئواستراتژیک را تشکیل میدهد چرا که عناصر طبیعی تأثیر عمیقی در
کاربرد ابزار و امکانات دارد. ابزار و امکانات با توجه به شرایط جغرافیایی انتخاب
شده و مورد استفاده قرار میگیرد
[144] - کلمه پلتفرم (به انگلیسی: Platform) به معنای سکو است. این کلمهٔ قدیمی بیش از پنج
قرن است که در زبان انگلیسی برای توصیف سکوهایی که ارتفاعشان از بقیهٔ زمین یا
سالن بلندتر است به کار میرود.
کاربرد پلتفرم معمولاً این بوده که افراد روی آن میرفتند و میایستادهاند
تا بهتر دیده شوند یا راحتتر بتوانند برای جمع سخنرانی کنند و صدایشان بهتر به
گوش مخاطبان برسد. در زبان عربی برای پلتفرم از کلمهٔ «منصه» استفاده میشود.
مثلاً منصه تویتر، منصه فیسبوک، منصه ردیت.
https://namnak.com/what-is-the-platform-about.p77168
[145]
- سه راهِ رشد (چینی، هندی و خاورمیانهای)
هفتادسال قبل زیرساختهای اقتصادی چین، هند و پاکستان در یک سطح قرار
داشتند (همگی عقبمانده، ویران، بهتازگی از جنگهای داخلی، استعمار و اشغال خارجی
رهاشده). هریک از این کشورها راهِ رشدِ مخصوص به خود را در پیش گرفت و درنهایت سه
نتیجه متفاوت به شرح ذیل حاصل شد:
جدول تطبیقی درآمد سرانه و تولید ناخالص ملی چین، هند و پاکستان در
سال 2022 میلادی
تولید
ناخالص ملی (میلیارد دلار) |
درآمد
سرانه (دلار) |
نام
کشور |
۱8۰۰۰ |
12600 |
چین |
3385 |
هندوستان |
|
377 |
1600 |
پاکستان |
استراتژی هرکدام از این کشورها درزمینه های سیستم سیاسی، سیاست
اقتصادی و سیاست فرهنگی به شرح ذیل بوده است:
1-
پاکستان
سیاست- حدود نود درصد حاکمیت سیاسی در انحصار لومپنبورژوازی بوده است.
اقتصاد- سیاست اقتصادی در خدمت منافع ثروتمندان بوده و حامی سرمایهداری
تولیدی نبوده است.
فرهنگ- سیاست فرهنگی در خدمت حفظ ساختارهای ماقبل مدرنیته، تداوم
فرهنگ قرونوسطایی فئودالی، پدرسالاری، قبیله و مذهب سالاری بوده است. مدرنیته
فضای بسیار محدودی برای رشد داشته است.
2-
هندوستان
سیاست- لومپنبورژوازی حدود هفتاد
درصد قدرت سیاسی را اختیار داشته است.
اقتصاد- سیاست اقتصادی بیشتر در خدمت ثروتمندان بوده است و کمتر حامی
سرمایهداری تولیدی.
فرهنگ- تحت حاکمیت دولت دمکراتیک، آزادیهای فردی از حمایت قانونی برخوردار
بوده است؛ اما در جهت تغییر بنیادی مناسبات قرونوسطایی و فئودالی، اقدامی جدی
صورت نگرفته است.
3- چین
سیاست- از همان ابتدای انقلاب 1949، لومپنبورژوازی بهمثابه یک طبقه
انگل از صحنه جامعه حذف گردید و اعضای آن ناچار شدند به طبقات و اقشار دیگر جامعه
ملحق شوند تا درزمینهٔ تولید فعالیت کنند.
اقتصاد- در دوره اول انقلاب چین (تحت دکترین مائو 1977- 1949) سیاست
اقتصادی در خدمت "سوسیالیسمِ دولتی" بوده است و از دوره دومِ انقلاب
(تحت دکترین دُنشیائوپینگ (2023- 1977) سیستم "سوسیال سرمایهداریِ
دولتی" با تکیه بر بازار آزاد برقرار بوده است. (در هر دو دوره کنترل و
مدیریت هوشمندانه دولت جاری بوده است)
فرهنگ- بعد از انقلاب 1949 تاکنون فرهنگ قرونوسطایی با نرمافزارهای
ایدئولوژیک مارکسیسم، مائوئیسم و مدرنیته سرکوب و تضعیف شده است. (استثنائا با
توجه ماهیت سازندگی و پویایی فرهنگ کنفوسیوسی، آن را حفظ و در جهت ساخت چین جدید
مورداستفاده قرار دادهاند.
اشرافیت و فئودالیسم قرونوسطایی به شیوهای قهری و آمرانه در هم
کوبیده شد، بدون آنکه لومپنبورژوازی بتواند جانشین سیستم گذشته شود.
تاریخ نیمقرن اخیر، درستی این گفته دنگ شیائوپینگ (معمار چین نو) را
به اثبات رسانید: «گربه باید موش بگیرد. حالا چه فرق میکند که سیاه باشد یا سفید»
[146]
- پانوراما - به هر گونه دورنمای وسیع سراسری از یک فضا، سَراسَرنَما [۱] یا
پانوراما گفته میشود. کلمه پانوراما از معادل انگلیسی آن یعنی Panorama گرفته شدهاست. کلمه Panorama خود از ترکیب Pan (به معنی all = همه) و rama (به معنی sides = اطراف) ساخته شده است؛ پس میتوان آنرا «چیزی
که همه اطراف را در بر میگیرد» معنی کرد. به همین دلیل عکسهای پانوراما را در
فارسی عکسهای سراسرنما نیز مینامند. به هر گونه بازنمایی یک منظره با زاویهای
باز چه در نقاشی، عکاسی یا فیلمبرداری نیز سراسرنمایی گفته میشود. عکسهای سراسرنما
عکسهایی هستند که فضای وسیعتری نسبت به عکسهای معمولی را پوشش میدهند. و نحوهٔ
ساخت آنها چنین است که با کنار هم قرار دادن تعدادی عکس معمولی بهوجود میآیند.
-[147] فرایند یا پروسه (به انگلیسی: Process) (به فرانسوی: Procédé) در علوم مختلف معانی مختلفی دارد و در کسب
وکارها و سازمانها به مجموعهای از اعمال ساختاریافته و مرتبط ایجادکننده یک خدمت
یا محصول گفته میشود، یا در کاربردهای مربوط به دیگر علوم به دنبالهای از
تغییرات رخ دهنده در ویژگیهای یک سامانه یا شیء گفته میشود. در صورتی که این
تغییرات به طور طبیعی رخ دهند، دنباله تغییرات (فرایند) مدیریت پذیر نیست و در
صورتی که طراحی شده باشند، اطلاق عنوان فرایند بر آن محل اشکال است و از آن به
پروژه یاد میشود که قابل مدیریت است، هرچند در دنباله تغییرات طبیعی تعریف شده
باشد. به پروسه گاه، آمایش می گویند.
این اصطلاح در روان شناسی نیز معانی گوناگونی دارد. اما تمامِ آنها
با ریشهٔ لاتین به معنیِ «پیش رفتن» هماهنگی دارند و پیشرفت گام به گام به سوی
هدفی را میرسانند. به طورِ خلاصه، اصطلاح «روند» یعنی تغییر مرحله به مرحله به
سمتِ یک هدف معین. دانشنامه عمومی
[148]
- متن باز چیست؟ (وام گرفته از ادبیات دیجیتال و نرم افزاری که در اینجا کاربُرد
علوم انسانی مورد نظر است)
متن باز (Open Source) به نرمافزارهایی
اطلاق میشود که کد منبع آنها برای همه قابل مشاهده و تغییر است. این نوع نرمافزارها
به کاربران اجازه میدهند که کد منبع را مطالعه، تغییر و بهبود بخشند و نسخههای
اصلاحشده خود را توزیع کنند. در واقع، این قابلیت باعث میشود که توسعهدهندگان و
کاربران بدون محدودیتهای معمول ناشی از حق تکثیر (Copyright) بتوانند نرمافزارها را برای نیازهای خود
سفارشی کنند و نوآوریهای جدیدی ایجاد نمایند.
تا
نظرات
ارسال یک نظر