دکتر قاسملو در فراسوی اسطوره
دکتر قاسملو
در فراسوی
اسطوره
دکتر قاسملو
در فراسوی
اسطوره
نسخه👈PDF کتاب دربردارنده نمودارها، دکومنتها و عکسهاست. لطفا برای خواندن و یا پرینت آن نسبت به دانلود آن اقدام کنید 👈PDF
فهرست
2. سرآغاز
3. دوره اول زندگی سیاسی دکتر قاسملو
(1324-1357)
4. کرونولوژی(خط زمان) غروبِ احمد توفیق
و قدرتگیری د.قاسملو
5. دوره دوم زندگی سیاسی دکتر قاسملو
(1358-1368)
1. کارنامه دهساله دکتر قاسملو
(1979-1989)
6. مصادره مهمات و سلاحهای پادگان مهاباد
7. جنگ حزب دمکرات و عشایر منگور
8. راهبردِ قدرتنمایی حزب دمکرات
کردستان ایران در مناطق دوملیتی و شروع جنگ کُرد و تُرک در نقده
9. استراتژی سرکوب کُردها توسط تُرکها
(هدیه د.قاسملو به دولت تازه تأسیس جمهوری اسلامی ایران)
10. دکتر قاسملو
و میراث تئوریک
2. دکتر قاسملو در جایگاه فروشنده رؤیایی
نازا
11. جای خالی
«تحلیل مشخص از اوضاع مشخص»
12. ناتوانی
د.قاسملو و پیروانش از درک تفاوت پانتورکیسم و ناسیونالیسم ایرانی
13. تفاوت پانتُرکیسم
با دیگر گرایشهای ناسیونالیستی
14. درسهای جنگ قرهباغ ۲۴-۲۰۲۰
15. دکتر قاسملو
و انقلاب فرهنگی
3. میراث د.قاسملو در زمینهٔ برابری زن و مرد
16. کارنامه رهروان دکتر قاسملو در جنبش «زن، زندگی،
آزادی»
17. بازگشت به تنظیمات اولیه کارخانه
18. خلاقیت احزاب راست سنتی کوردایَتی
در بازسازی فرهنگ فئودالی
19. "خشونت" رویکردی مسبوق به سابقه
4. جایگاه پلورالیسم و دگراندیشی در سیاستهای
دکتر قاسملو
20. رویکرد دکتر
قاسملو در قبال گروه انشعابی پیروان کنگره چهار حزب دمکرات
21. لیست فیکس و
انحصارطلبی د.قاسملو
22. شارلاتانیسم
سیاسی در حزب دمکرات
23. رویکرد
دوگانه دکتر قاسملو نسبت به دولت مرکزی و احزاب سیاسی
24. جنگهای
برادرکشی با سایر احزاب و جریانات سیاسی دگراندیش
5. کالبدشکافی جنگهای برادرکشی در
کردستان
26. سراسرنمای
زمانی، مکانی و پروسه تعدادی از جنگهای حزب دمکرات علیه احزاب دیگر در کردستان
27. ۱- جنگ حزب
دمکرات و سازمان پیکار
28. ۲- جنگ حزب
دمکرات و سازمان خبات کردستان
29. ۳- جنگ حزب
دمکرات و کومله زحمتکشان کردستان ایران در منطقه سردشت
30. ۴- جنگ حزب
دمکرات و کومله یکسانی کردستان ایران
31. ۵- جنگ سراسری
حزب دمکرات و کومله زحمتکشان کردستان ایران
32. ۶- جنگ حزب دمکرات (رهبری دکتر قاسملو -
شرفکندی) علیه حزب دمکرات (رهبری انقلابی)
34. تسلط فرهنگ و اخلاق فئودالی بر حزب
35. حزب دمکرات و برادری ملتها
36. میراث ماندگار در حوزه اندیشه
37. زمان طلایی (Golden time) پانتورکیسم در ایران
فهرست
2. سرآغاز
3. دوره اول زندگی سیاسی دکتر قاسملو
(1324-1357)
4. کرونولوژی(خط زمان) غروبِ احمد توفیق
و قدرتگیری د.قاسملو
5. دوره دوم زندگی سیاسی دکتر قاسملو
(1358-1368)
1. کارنامه دهساله دکتر قاسملو
(1979-1989)
6. مصادره مهمات و سلاحهای پادگان مهاباد
7. جنگ حزب دمکرات و عشایر منگور
8. راهبردِ قدرتنمایی حزب دمکرات
کردستان ایران در مناطق دوملیتی و شروع جنگ کُرد و تُرک در نقده
9. استراتژی سرکوب کُردها توسط تُرکها
(هدیه د.قاسملو به دولت تازه تأسیس جمهوری اسلامی ایران)
10. دکتر قاسملو
و میراث تئوریک
2. دکتر قاسملو در جایگاه فروشنده رؤیایی
نازا
11. جای خالی
«تحلیل مشخص از اوضاع مشخص»
12. ناتوانی
د.قاسملو و پیروانش از درک تفاوت پانتورکیسم و ناسیونالیسم ایرانی
13. تفاوت پانتُرکیسم
با دیگر گرایشهای ناسیونالیستی
14. درسهای جنگ قرهباغ ۲۴-۲۰۲۰
15. دکتر قاسملو
و انقلاب فرهنگی
3. میراث د.قاسملو در زمینهٔ برابری زن و مرد
16. کارنامه رهروان دکتر قاسملو در جنبش «زن، زندگی،
آزادی»
17. بازگشت به تنظیمات اولیه کارخانه
18. خلاقیت احزاب راست سنتی کوردایَتی
در بازسازی فرهنگ فئودالی
19. "خشونت" رویکردی مسبوق به سابقه
4. جایگاه پلورالیسم و دگراندیشی در سیاستهای
دکتر قاسملو
20. رویکرد دکتر
قاسملو در قبال گروه انشعابی پیروان کنگره چهار حزب دمکرات
21. لیست فیکس و
انحصارطلبی د.قاسملو
22. شارلاتانیسم
سیاسی در حزب دمکرات
23. رویکرد
دوگانه دکتر قاسملو نسبت به دولت مرکزی و احزاب سیاسی
24. جنگهای
برادرکشی با سایر احزاب و جریانات سیاسی دگراندیش
5. کالبدشکافی جنگهای برادرکشی در
کردستان
26. سراسرنمای
زمانی، مکانی و پروسه تعدادی از جنگهای حزب دمکرات علیه احزاب دیگر در کردستان
27. ۱- جنگ حزب
دمکرات و سازمان پیکار
28. ۲- جنگ حزب
دمکرات و سازمان خبات کردستان
29. ۳- جنگ حزب
دمکرات و کومله زحمتکشان کردستان ایران در منطقه سردشت
30. ۴- جنگ حزب
دمکرات و کومله یکسانی کردستان ایران
31. ۵- جنگ سراسری
حزب دمکرات و کومله زحمتکشان کردستان ایران
32. ۶- جنگ حزب دمکرات (رهبری دکتر قاسملو -
شرفکندی) علیه حزب دمکرات (رهبری انقلابی)
34. تسلط فرهنگ و اخلاق فئودالی بر حزب
35. حزب دمکرات و برادری ملتها
36. میراث ماندگار در حوزه اندیشه
37. زمان طلایی (Golden time) پانتورکیسم در ایران
در
نکوهشِ تقدسگرایی
«تقدسگرایی سرمنشأ دیکتاتوری و استبداد است.
هر چیزی که مقدس نامیده شد، یعنی اینکه شما دیگر حق ندارید بهراحتی درباره آن
اظهارنظر کنید و کوچکترین انتقاد و مخالفتی با آن هزینه سنگینی به دنبال خواهد
داشت. این مقدس میتواند هر چیزی باشد: یک کتاب، یک ایدئولوژی، یک انسان، یک بنا
و.... هیچکس و هیچچیز آنقدر مقدس نیست که نتوان آن را بهنقد کشید. حقیقت
نیازمند نقد است نه ستایش» (نیچه)
در خاورمیانه نقد
سیاستها و عملکرد یک شخصیت تاریخی که پیروان بسیاری هم دارد واکنشهای عاطفی و
عصبی به دنبال دارد و اقسام سفسطه ازجمله تخطئه، تکفیر، تخریب و حتی حذف فیزیکی
شخص منتقد جای تجزیهوتحلیل نقد موردنظر را میگیرد.
فرهنگ تقدیس مافوق و
رهبر باعث میشود هنگامیکه کسی در رأس قدرت قرار گرفت تا زمان مرگ کُرسی را ترک
نکرده و پس از مرگ نیز نقد عملکرد او یک تابو میشود؛ زیرا قداست او غذای فکری
آمادهای است که مشروعیت جانشینانش را تضمین میکند.
در جامعهای که تقلید، سرسپردگی و عبودیت جایگاهِ
عقل نقاد و تحلیل علمی تاریخ را اشغال کرده باشد، مردم محکوم به تکرار اشتباهات
گذشتگان خواهند بود. زیرا که هوشمندی آینده درگرو یادگیری از گذشته است.[1]
«تقدسگرایی سرمنشأ دیکتاتوری و استبداد است.
هر چیزی که مقدس نامیده شد، یعنی اینکه شما دیگر حق ندارید بهراحتی درباره آن
اظهارنظر کنید و کوچکترین انتقاد و مخالفتی با آن هزینه سنگینی به دنبال خواهد
داشت. این مقدس میتواند هر چیزی باشد: یک کتاب، یک ایدئولوژی، یک انسان، یک بنا
و.... هیچکس و هیچچیز آنقدر مقدس نیست که نتوان آن را بهنقد کشید. حقیقت
نیازمند نقد است نه ستایش» (نیچه)
در خاورمیانه نقد
سیاستها و عملکرد یک شخصیت تاریخی که پیروان بسیاری هم دارد واکنشهای عاطفی و
عصبی به دنبال دارد و اقسام سفسطه ازجمله تخطئه، تکفیر، تخریب و حتی حذف فیزیکی
شخص منتقد جای تجزیهوتحلیل نقد موردنظر را میگیرد.
فرهنگ تقدیس مافوق و
رهبر باعث میشود هنگامیکه کسی در رأس قدرت قرار گرفت تا زمان مرگ کُرسی را ترک
نکرده و پس از مرگ نیز نقد عملکرد او یک تابو میشود؛ زیرا قداست او غذای فکری
آمادهای است که مشروعیت جانشینانش را تضمین میکند.
در جامعهای که تقلید، سرسپردگی و عبودیت جایگاهِ
عقل نقاد و تحلیل علمی تاریخ را اشغال کرده باشد، مردم محکوم به تکرار اشتباهات
گذشتگان خواهند بود. زیرا که هوشمندی آینده درگرو یادگیری از گذشته است.[1]
سرآغاز
«میان همهچیزهای قطعی، قطعیترینشان تردید است» (برتولت
برشت)
شخصیت و کاریزمای
دکتر عبدالرحمان قاسملو بخشی مهم از تاریخ جنبش ملیگرایی کردستان ایران است.[2]
تاکنون در خصوص او
نقدی جدی، علمی و بیطرفانه صورت نگرفته است؛ ولی از طرف رهروانش بیشترین تجلیل،
تکریم و تقدیس از وی بهعملآمده است. بهگونهای که بازشناسی شخصیت تاریخی او از
شخصیت اسطورهای وی چندان آسان نیست.
شناخت ماهیت، جایگاه
و رویکردهای سیاسی او میتواند بخشهای مهم تاریخ معاصر شرق کردستان را از تاریکی
و ابهام رهانیده و در معرض روشنایی قرار دهد.
برای سهولت در شناخت
دکتر قاسملو زندگی سیاسی او در دو دوره مجزای قبل و بعد از بهمن ۱۳۵۷ مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفته است.
در ادامه تأثیرات
ماندگار د. قاسملو بر حزب دمکرات و جنبش ملیگرایی کردستان ایران مورد بررسی و
تحلیل قرار گرفته است.
تهدیدات پانتورکیسم وابسته
به باکو و آنکارا نسبت به کردستان ایران پایانبخش این نوشتار است.
«میان همهچیزهای قطعی، قطعیترینشان تردید است» (برتولت
برشت)
شخصیت و کاریزمای
دکتر عبدالرحمان قاسملو بخشی مهم از تاریخ جنبش ملیگرایی کردستان ایران است.[2]
تاکنون در خصوص او
نقدی جدی، علمی و بیطرفانه صورت نگرفته است؛ ولی از طرف رهروانش بیشترین تجلیل،
تکریم و تقدیس از وی بهعملآمده است. بهگونهای که بازشناسی شخصیت تاریخی او از
شخصیت اسطورهای وی چندان آسان نیست.
شناخت ماهیت، جایگاه
و رویکردهای سیاسی او میتواند بخشهای مهم تاریخ معاصر شرق کردستان را از تاریکی
و ابهام رهانیده و در معرض روشنایی قرار دهد.
برای سهولت در شناخت
دکتر قاسملو زندگی سیاسی او در دو دوره مجزای قبل و بعد از بهمن ۱۳۵۷ مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفته است.
در ادامه تأثیرات
ماندگار د. قاسملو بر حزب دمکرات و جنبش ملیگرایی کردستان ایران مورد بررسی و
تحلیل قرار گرفته است.
تهدیدات پانتورکیسم وابسته
به باکو و آنکارا نسبت به کردستان ایران پایانبخش این نوشتار است.
دوره اول زندگی سیاسی دکتر قاسملو (1324-1357)
دکتر عبدالرحمان
قاسملو فعالیت سیاسی خود را در سال 1324 از سن ۱5 سالگی با ورود به سازمان جوانانِ توده
ایران وابسته به حزب توده شروع کرد. در تهران همچون یک کادر حرفهای حزب توده
فعالیت میکرد و هزینه زندگی ایشان برعهده حزب توده بود.[3]
وی در سال 1335 پس
از 11 سال فعالیت تماموقت حزبی در تهران دستگیر گردید. اما سریعا با قول همکاری با ساواک توانست از
زندان رهایی یابد.
بعد از رهایی از زندان نهتنها با ساواک همکاری نکرد؛
بلکه فعالیتهای سیاسیاش را در عراق و اروپا با جدیت بیشتری پیگیری کرد.
عبدالرحمن قاسملو در
سال ۱۳۳۶ از عراق به چکسلواکی مهاجرت کرده
و تحصیلات خود را در رشته اقتصاد ادامه داد.
بیشترِ منابعِ
متواتر بدونِ ارائه مدارک موثق بیان کردهاند که دکتر قاسملو در سال 1341(1962) در
دانشگاه پراگ به اخذ درجه دکترا در رشته علوم اقتصادی نائل آمده و تا سال 1349 در این
دانشگاه، "اقتصاد سرمایهداری و اقتصاد سوسیالیستی و تئوری رشد اقتصادی"
را تدریس میکرد.[4]
نویسنده این پژوهش تاکنون
نتوانسته است تز دکترای وی را پیدا کند. عموما
معروفترین کتاب او به نامِ "تاریخ کُردستان و کُرد" را به عنوان تز دکترا معرفی کرده اند که نیازمند تحقیق و راستی
آزمایی است.[5]
هجرت قاسملو به اروپا
حاکی از هوشمندی و تحلیل صحیح وی از اوضاع کردستان عراق بوده است. زیرا بعد از
مهاجرت او بیش از پنجاه تن از رهبران و کادرهای حزب دمکرات توسط دستگاه پاراستن به
رهبری ادریس ملامصطفی بارزانی در نقاط مختلف کردستان عراق ترور یا اعدام شدند. ازجمله
صدیق انجیری،[6] سلیمان معینی،
خلیل شوباش، ملا رحیم ورتی، قادر شریف، کاوه مرغانی، دلشاد رسولی از بنیانگذران
کومله.ژ.کاف. [7]
تعدادی نیز دستگیر و
به ساواک ایران تحویل داده شدند که بیشتر آنها ازجمله گروه هشتنفره صالح لاجانی
در پیرانشهر اعدام شدند.
تعداد بیشتری نیز در
سال 1346 برای تحفظ خود از مناطق تحت کنترل ملامصطفی خارج شده و به روستاهای مهاباد،
سردشت، پیرانشهر، بانه و اشنویه آمدند. ساواک و نیروهای نظامی ایران به تعقیب آنها
پرداختند. ملامصطفی حتی در این تعقیب نیز بخشی از نیروهای خود را در اختیار شاه و
ساواک قرار داد.
درنتیجه این تعقیب و
گریز بیشتر رهبران و کادرهای اصلی ازجمله، اسماعیل شریفزاده، عبدالله معینی، مینه
شم، ملا آواره و ملا محمود زنگنه جان باختند.
سال ۱۳۴۳(1964) در کنگره دوم حزب دمکرات، بنا به
پیشنهاد احمد توفیق (عبدالله اسحاقی) و تأیید اکثریت اعضای کنگره، د. قاسملو به
اتهام خیانت به حزب و همکاری با ساواک از حزب اخراج میشود.
حقیقت اتهامات فوق
جای شبهه و سؤال دارد؛ لازم است این رویداد را از زاویه رقابتهای درونحزبی این
دو رهبر (احمد توفیق و د.قاسملو) تحلیل کرد.
د.قاسملو در رأس رهبری
جناح چپ حزب دمکرات قرار داشت. مهمترین رقیب وی آقای عبدالله اسحاقی مشهور به
احمد توفیق بود که جناح ملیگرا را نمایندگی میکرد.
کنگره اول حزب دمکرات توسط قاضی محمد و یارانش
در سال 1945 برگزارشده بود. پس از گذشت 19 سال از گنگره اول، احمد توفیق در سال
1964 سال دومین کنگره حزب دمکرات را در روستای "سونی" عراق برگزار کرده
و بهعنوان دبیرکل حزب دمکرات انتخاب شد.
ملامصطفی تحت فشار
ساواک در سال 1966 احمد توفیق را به روستای "کانی ماسی" واقع در منطقهِ "بادینان" کردستان عراق تبعید کرد. این تبعید سه
سال به طول انجامید.
برعکس روایات بعضی
از خاطرهنویسان حزب دمکرات "احمد توفیق" سرسپرده بیچون و چرای ملا مصطفی نبوده است. واکنش تند وی نسبت به
قتل کاک سلیمان معینی بیانگر این موضوع است. احمد توفیق در سال 1968 از تبعیدگاهِ
خویش طی نامهای به ملامصطفی بارزانی چنین نوشته است: «اگر کاک سلیمان معینی به
دستور بارزانی کشته شده باشد، من احمدِ قبلی نیستم»[8]
بعد از قتل و ترورِ صدیق
انجیری، سلیمان معینی، خلیل شوباش، ملا رحیم ورتی، قادر شریف و یاران آنها توسط
سازمان پاراستن به رهبری ادریس مصطفی بارزانی، احمد توفیق در خصوص امنیت خویش
احساس خطر میکند. به همین دلیل در اواخر سال 1969 پس از سه سال از محل تبعیدی
خویش به دولت مرکزی عراق پناهنده و در بغداد سکونت اختیار میکند.[9]
دراینرابطه یکی از خویشان احمد توفیق چنین گفتند:
«یکی از فرماندهان شورشِ بارزانی به نام "علی خوشهوی" که از بیت رهبری بارزانی بازگشته بود،
به احمد توفیق اطلاع میدهد که تصمیم گرفتهاند احمد توفیق و هفت نفر از همراهان او
را به تحویل ساواک دهند. در نتیجه کاک احمد همان روز به همراه دوستانش به دولت
عراق پناهنده شد.»(1949)
د.قاسملو بعد از این
وقایع به عراق بازگشته و خود را برای کسب مقام دبیرکلی حزب آماده میکند. اعضای
چپِ حزب دمکرات کردستان ایران در سال 1971 کنفرانس سوم حزب را در شهر کویه
برگزار و د. قاسملو را به عضویت کمیته
مرکزی انتخاب کردند. وی در سال ۱۳۵۲(1973) به دبیر کلی حزب دمکرات کردستان انتخاب
شد و تا پایان عمر 22 تیر 1368(1989) به مدت 16 سال این مقام را حفظ کرد.[10]
دکتر عبدالرحمان
قاسملو فعالیت سیاسی خود را در سال 1324 از سن ۱5 سالگی با ورود به سازمان جوانانِ توده
ایران وابسته به حزب توده شروع کرد. در تهران همچون یک کادر حرفهای حزب توده
فعالیت میکرد و هزینه زندگی ایشان برعهده حزب توده بود.[3]
وی در سال 1335 پس
از 11 سال فعالیت تماموقت حزبی در تهران دستگیر گردید. اما سریعا با قول همکاری با ساواک توانست از
زندان رهایی یابد.
بعد از رهایی از زندان نهتنها با ساواک همکاری نکرد؛
بلکه فعالیتهای سیاسیاش را در عراق و اروپا با جدیت بیشتری پیگیری کرد.
عبدالرحمن قاسملو در
سال ۱۳۳۶ از عراق به چکسلواکی مهاجرت کرده
و تحصیلات خود را در رشته اقتصاد ادامه داد.
بیشترِ منابعِ
متواتر بدونِ ارائه مدارک موثق بیان کردهاند که دکتر قاسملو در سال 1341(1962) در
دانشگاه پراگ به اخذ درجه دکترا در رشته علوم اقتصادی نائل آمده و تا سال 1349 در این
دانشگاه، "اقتصاد سرمایهداری و اقتصاد سوسیالیستی و تئوری رشد اقتصادی"
را تدریس میکرد.[4]
نویسنده این پژوهش تاکنون
نتوانسته است تز دکترای وی را پیدا کند. عموما
معروفترین کتاب او به نامِ "تاریخ کُردستان و کُرد" را به عنوان تز دکترا معرفی کرده اند که نیازمند تحقیق و راستی
آزمایی است.[5]
هجرت قاسملو به اروپا
حاکی از هوشمندی و تحلیل صحیح وی از اوضاع کردستان عراق بوده است. زیرا بعد از
مهاجرت او بیش از پنجاه تن از رهبران و کادرهای حزب دمکرات توسط دستگاه پاراستن به
رهبری ادریس ملامصطفی بارزانی در نقاط مختلف کردستان عراق ترور یا اعدام شدند. ازجمله
صدیق انجیری،[6] سلیمان معینی،
خلیل شوباش، ملا رحیم ورتی، قادر شریف، کاوه مرغانی، دلشاد رسولی از بنیانگذران
کومله.ژ.کاف. [7]
تعدادی نیز دستگیر و
به ساواک ایران تحویل داده شدند که بیشتر آنها ازجمله گروه هشتنفره صالح لاجانی
در پیرانشهر اعدام شدند.
تعداد بیشتری نیز در
سال 1346 برای تحفظ خود از مناطق تحت کنترل ملامصطفی خارج شده و به روستاهای مهاباد،
سردشت، پیرانشهر، بانه و اشنویه آمدند. ساواک و نیروهای نظامی ایران به تعقیب آنها
پرداختند. ملامصطفی حتی در این تعقیب نیز بخشی از نیروهای خود را در اختیار شاه و
ساواک قرار داد.
درنتیجه این تعقیب و
گریز بیشتر رهبران و کادرهای اصلی ازجمله، اسماعیل شریفزاده، عبدالله معینی، مینه
شم، ملا آواره و ملا محمود زنگنه جان باختند.
سال ۱۳۴۳(1964) در کنگره دوم حزب دمکرات، بنا به
پیشنهاد احمد توفیق (عبدالله اسحاقی) و تأیید اکثریت اعضای کنگره، د. قاسملو به
اتهام خیانت به حزب و همکاری با ساواک از حزب اخراج میشود.
حقیقت اتهامات فوق
جای شبهه و سؤال دارد؛ لازم است این رویداد را از زاویه رقابتهای درونحزبی این
دو رهبر (احمد توفیق و د.قاسملو) تحلیل کرد.
د.قاسملو در رأس رهبری
جناح چپ حزب دمکرات قرار داشت. مهمترین رقیب وی آقای عبدالله اسحاقی مشهور به
احمد توفیق بود که جناح ملیگرا را نمایندگی میکرد.
کنگره اول حزب دمکرات توسط قاضی محمد و یارانش
در سال 1945 برگزارشده بود. پس از گذشت 19 سال از گنگره اول، احمد توفیق در سال
1964 سال دومین کنگره حزب دمکرات را در روستای "سونی" عراق برگزار کرده
و بهعنوان دبیرکل حزب دمکرات انتخاب شد.
ملامصطفی تحت فشار
ساواک در سال 1966 احمد توفیق را به روستای "کانی ماسی" واقع در منطقهِ "بادینان" کردستان عراق تبعید کرد. این تبعید سه
سال به طول انجامید.
برعکس روایات بعضی
از خاطرهنویسان حزب دمکرات "احمد توفیق" سرسپرده بیچون و چرای ملا مصطفی نبوده است. واکنش تند وی نسبت به
قتل کاک سلیمان معینی بیانگر این موضوع است. احمد توفیق در سال 1968 از تبعیدگاهِ
خویش طی نامهای به ملامصطفی بارزانی چنین نوشته است: «اگر کاک سلیمان معینی به
دستور بارزانی کشته شده باشد، من احمدِ قبلی نیستم»[8]
بعد از قتل و ترورِ صدیق
انجیری، سلیمان معینی، خلیل شوباش، ملا رحیم ورتی، قادر شریف و یاران آنها توسط
سازمان پاراستن به رهبری ادریس مصطفی بارزانی، احمد توفیق در خصوص امنیت خویش
احساس خطر میکند. به همین دلیل در اواخر سال 1969 پس از سه سال از محل تبعیدی
خویش به دولت مرکزی عراق پناهنده و در بغداد سکونت اختیار میکند.[9]
دراینرابطه یکی از خویشان احمد توفیق چنین گفتند:
«یکی از فرماندهان شورشِ بارزانی به نام "علی خوشهوی" که از بیت رهبری بارزانی بازگشته بود،
به احمد توفیق اطلاع میدهد که تصمیم گرفتهاند احمد توفیق و هفت نفر از همراهان او
را به تحویل ساواک دهند. در نتیجه کاک احمد همان روز به همراه دوستانش به دولت
عراق پناهنده شد.»(1949)
د.قاسملو بعد از این
وقایع به عراق بازگشته و خود را برای کسب مقام دبیرکلی حزب آماده میکند. اعضای
چپِ حزب دمکرات کردستان ایران در سال 1971 کنفرانس سوم حزب را در شهر کویه
برگزار و د. قاسملو را به عضویت کمیته
مرکزی انتخاب کردند. وی در سال ۱۳۵۲(1973) به دبیر کلی حزب دمکرات کردستان انتخاب
شد و تا پایان عمر 22 تیر 1368(1989) به مدت 16 سال این مقام را حفظ کرد.[10]
کرونولوژی(خط
زمان) غروبِ احمد توفیق و قدرتگیری د.قاسملو
1- احمد توفیق در
سال 1966 به روستای کانی ماسی واقع در بادینان تبعید شد. این تبعید سه سال به طول
انجامید.
2- احمد توفیق پس از
ترور و کشتار رهبران و کادرهای حزب دمکرات کردستان ایران توسط دستگاه پاراستن
بارزانی احساس خطر میکند؛ و سرانجام پس از کسب اطلاع از «علی خوشهوی» در خصوصِ
تصمیم بیت بارزانی مبنی بر استرداد "احمد توفیق" به ساواک؛ در سال 1969 پناهنده دولت
عراق شده و در بغداد اقامت میگزیند.
3- در غیابِ احمد
توفیق؛ سال 1971 کنفرانس سوم حزب دمکرات برگزار و د.قاسملو به عضویت کمیته مرکزی حزب انتخاب میشود.
4- در پاییز 1972
احمد توفیق توسط حکومت عراق زندانی میشود. رهبرانِ حزب دمکرات ؛علیرغم روابط
حسنه با حزب بعث؛ در این دوره هیچ اقدامی جهت رهایی احمد توفیق از زندان به عمل
نیاوردند.
5- احمد توفیق پس از
هشت ماه تحمل زندان شهید میشود(بهار 1973)
6- در پاییز 1973
پنج ماه بعد از شهادت "احمد توفیق" کنگره سوم حزب دمکرات در بغداد برگزار و در این کنگره دکتر قاسملو بهعنوان
دبیر کل حزب دمکرات انتخاب میشود.
با توجه به روابط
حسنه دکتر قاسملو با حکومت عراق[11] و خصوصاً عبدالخالق
سامرایی عضو رهبری حزب بعث؛ نجات احمد توفیق کاری بسیار آسان بوده است.[12]
اگر با متدلوژی
کارآگاهی بخواهیم مرگ تراژیک "احمد توفیق" را پیگیری کنیم، جوابِ یک سؤال ما را به سوی هدف هدایت می کند: چه کسی
از این قتل سودمند شد؟
خواننده هوشمند، اکنون
با مرور این کرونولوژی «پیدا کنید پرتقال فروش را»[13]
1- احمد توفیق در
سال 1966 به روستای کانی ماسی واقع در بادینان تبعید شد. این تبعید سه سال به طول
انجامید.
2- احمد توفیق پس از
ترور و کشتار رهبران و کادرهای حزب دمکرات کردستان ایران توسط دستگاه پاراستن
بارزانی احساس خطر میکند؛ و سرانجام پس از کسب اطلاع از «علی خوشهوی» در خصوصِ
تصمیم بیت بارزانی مبنی بر استرداد "احمد توفیق" به ساواک؛ در سال 1969 پناهنده دولت
عراق شده و در بغداد اقامت میگزیند.
3- در غیابِ احمد
توفیق؛ سال 1971 کنفرانس سوم حزب دمکرات برگزار و د.قاسملو به عضویت کمیته مرکزی حزب انتخاب میشود.
4- در پاییز 1972
احمد توفیق توسط حکومت عراق زندانی میشود. رهبرانِ حزب دمکرات ؛علیرغم روابط
حسنه با حزب بعث؛ در این دوره هیچ اقدامی جهت رهایی احمد توفیق از زندان به عمل
نیاوردند.
5- احمد توفیق پس از
هشت ماه تحمل زندان شهید میشود(بهار 1973)
6- در پاییز 1973
پنج ماه بعد از شهادت "احمد توفیق" کنگره سوم حزب دمکرات در بغداد برگزار و در این کنگره دکتر قاسملو بهعنوان
دبیر کل حزب دمکرات انتخاب میشود.
با توجه به روابط
حسنه دکتر قاسملو با حکومت عراق[11] و خصوصاً عبدالخالق
سامرایی عضو رهبری حزب بعث؛ نجات احمد توفیق کاری بسیار آسان بوده است.[12]
اگر با متدلوژی
کارآگاهی بخواهیم مرگ تراژیک "احمد توفیق" را پیگیری کنیم، جوابِ یک سؤال ما را به سوی هدف هدایت می کند: چه کسی
از این قتل سودمند شد؟
خواننده هوشمند، اکنون
با مرور این کرونولوژی «پیدا کنید پرتقال فروش را»[13]
دوره دوم زندگی سیاسی دکتر قاسملو (1358-1368)
زندگی سیاسی دکتر
قاسملو بعد از بهمن ۱۳۵۷ از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ زیرا شناخت ماهیت انسانها در هنگامه
قدرت بسیار آسانتر و کاملتر صورت میگیرد.
او در این دوره بافاصله زیادی از سایر پیشکسوتان
رهبری حزب را عهدهدار بود. فرمانروای هزاران پیشمرگ بود و برای صدها هزار نفر از
ساکنان کردستان نماد رهبری آگاه، دلسوز و توانمند بود که آرمانهای آنها را
پیگیری میکند.
اتمسفر غالب بر حزب
یک رهبر کاریزماتیک را طلب میکرد و چنین شخصیتی را در دکتر قاسملو یافتند.
گرچه حزب دارای
کمیته مرکزی و دفتر سیاسی بود، ولی همچنان که در کشورهای بلوک شرق شاهد بودیم
ساختار حزبی مبتنی بر سانترالیسم دموکراتیک در عمل منجر به ایجاد هرم قدرت شده و دبیر
کل حزب در رأس هرم، تمامی اهرمهای قدرت و تصمیمگیری را در انحصار میگیرد.
چنین جایگاهی دبیر کل را به یک دیکتاتور تبدیل
میکند، حتی اگر آن فرد ماهیتاً شخصی دموکرات باشد. زیرا که جایگاه هر شخص ماهیت وی را تعیین کرده و شکل میبخشد.
زندگی سیاسی دکتر
قاسملو بعد از بهمن ۱۳۵۷ از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ زیرا شناخت ماهیت انسانها در هنگامه
قدرت بسیار آسانتر و کاملتر صورت میگیرد.
او در این دوره بافاصله زیادی از سایر پیشکسوتان
رهبری حزب را عهدهدار بود. فرمانروای هزاران پیشمرگ بود و برای صدها هزار نفر از
ساکنان کردستان نماد رهبری آگاه، دلسوز و توانمند بود که آرمانهای آنها را
پیگیری میکند.
اتمسفر غالب بر حزب
یک رهبر کاریزماتیک را طلب میکرد و چنین شخصیتی را در دکتر قاسملو یافتند.
گرچه حزب دارای
کمیته مرکزی و دفتر سیاسی بود، ولی همچنان که در کشورهای بلوک شرق شاهد بودیم
ساختار حزبی مبتنی بر سانترالیسم دموکراتیک در عمل منجر به ایجاد هرم قدرت شده و دبیر
کل حزب در رأس هرم، تمامی اهرمهای قدرت و تصمیمگیری را در انحصار میگیرد.
چنین جایگاهی دبیر کل را به یک دیکتاتور تبدیل
میکند، حتی اگر آن فرد ماهیتاً شخصی دموکرات باشد. زیرا که جایگاه هر شخص ماهیت وی را تعیین کرده و شکل میبخشد.
کارنامه
دهساله دکتر قاسملو (1979-1989)
«مردم ترجیح میدهند دروغی را بپذیرند که باورهای قبلی آنها را تأیید
کند تا واقعیتی که امنیت ذهنی را از آنها بگیرد» (منتسب به استیون هاوکینگ)
«مردم ترجیح میدهند دروغی را بپذیرند که باورهای قبلی آنها را تأیید
کند تا واقعیتی که امنیت ذهنی را از آنها بگیرد» (منتسب به استیون هاوکینگ)
مصادره مهمات و سلاحهای
پادگان مهاباد
دکتر قاسملو در زمستان
سال 1979 طی مسافرت هوایی از اروپا به بغداد رسیده و در روزهای منتهی به سقوط نظام
شاهنشاهی از طریق مرز عراق به ایران وارد و در مهاباد مخفی شد.
در 22 بهمن 1357
دولت شاهنشاهی سقوط کرد و حاکمیت به دولت جمهوری اسلامی انتقال یافت.
طی روزهای بعد از 22
بهمن شهربانی و ژاندارمری مهاباد خلع سلاح شدند. به دنبال این حوادث هیئتی از طرف
دولت موقت مهندس بازرگان به ریاست داریوش فروهر جهت مذاکره با رهبران کرد ازجمله
دکتر قاسملو به مهاباد اعزام شدند.
هشت روز پس از روی
کار آمدن دولت جدید؛ در حالیکه اعضای هیئت در مهاباد مشغول مذاکره بودند؛ در شب
یکم اسفند عوامل دکتر قاسملو پادگان
مهاباد را اشغال و تمامی سلاحهای آن مرکز اعم از 18 تانک 36 قبضه توپ سنگین، دهها
خودرو، بیش از 5000 قبضه تفنگ ژ.س و کلیه تدارکات پادگان را به غنیمت گرفته و از
پادگان خارج میکنند. پسازاین واقعه اعضای هیئت مأیوس و دلشکسته به تهران بازگشتند.
آن زمان قویترین
جریان سیاسی در مهاباد حزب دمکرات بود و شخص دکتر قاسملو رهبر بلامنازع آن. سهم
حزب دمکرات از غنیمت پادگان حدود 95% بود و بقیه غنائم سهم گروههای دیگر و تعدادی
از مردم شد. [14]
دکتر قاسملو بر مبنای
کدام تحلیل منطقی و عقلی در هنگامه مذاکره با نمایندگان دولت جدید بدون اعلانجنگ
پادگان مهاباد را تسخیر و جهت تسخیر پادگانهای
دیگر کردستان نیز اقدام کرد است؟ وی مطابق کدام دکترین علیه دولت جدید یک جنگ
طولانی و بدفرجام را استارت زد؟
در دهه پنجم بعدازاین
رویداد هنوز هزینه اشتباه استراتژیک د. قاسملو
بر دوش مردم کردستان و خصوصاً مهاباد سنگینی میکند. توسعهنیافتگی منطقه،
مدیریت غیربومی، مردود شدن جوانان در استخدام گزینش و ... بخشهایی از این هزینهها
هستند.
دکتر قاسملو در زمستان
سال 1979 طی مسافرت هوایی از اروپا به بغداد رسیده و در روزهای منتهی به سقوط نظام
شاهنشاهی از طریق مرز عراق به ایران وارد و در مهاباد مخفی شد.
در 22 بهمن 1357
دولت شاهنشاهی سقوط کرد و حاکمیت به دولت جمهوری اسلامی انتقال یافت.
طی روزهای بعد از 22
بهمن شهربانی و ژاندارمری مهاباد خلع سلاح شدند. به دنبال این حوادث هیئتی از طرف
دولت موقت مهندس بازرگان به ریاست داریوش فروهر جهت مذاکره با رهبران کرد ازجمله
دکتر قاسملو به مهاباد اعزام شدند.
هشت روز پس از روی
کار آمدن دولت جدید؛ در حالیکه اعضای هیئت در مهاباد مشغول مذاکره بودند؛ در شب
یکم اسفند عوامل دکتر قاسملو پادگان
مهاباد را اشغال و تمامی سلاحهای آن مرکز اعم از 18 تانک 36 قبضه توپ سنگین، دهها
خودرو، بیش از 5000 قبضه تفنگ ژ.س و کلیه تدارکات پادگان را به غنیمت گرفته و از
پادگان خارج میکنند. پسازاین واقعه اعضای هیئت مأیوس و دلشکسته به تهران بازگشتند.
آن زمان قویترین
جریان سیاسی در مهاباد حزب دمکرات بود و شخص دکتر قاسملو رهبر بلامنازع آن. سهم
حزب دمکرات از غنیمت پادگان حدود 95% بود و بقیه غنائم سهم گروههای دیگر و تعدادی
از مردم شد. [14]
دکتر قاسملو بر مبنای
کدام تحلیل منطقی و عقلی در هنگامه مذاکره با نمایندگان دولت جدید بدون اعلانجنگ
پادگان مهاباد را تسخیر و جهت تسخیر پادگانهای
دیگر کردستان نیز اقدام کرد است؟ وی مطابق کدام دکترین علیه دولت جدید یک جنگ
طولانی و بدفرجام را استارت زد؟
در دهه پنجم بعدازاین
رویداد هنوز هزینه اشتباه استراتژیک د. قاسملو
بر دوش مردم کردستان و خصوصاً مهاباد سنگینی میکند. توسعهنیافتگی منطقه،
مدیریت غیربومی، مردود شدن جوانان در استخدام گزینش و ... بخشهایی از این هزینهها
هستند.
جنگ حزب دمکرات و عشایر
منگور
پیشمرگان و عوامل حزب دمکرات در بهار آزادی 1358
بزرگان و روسای عشایر منگور را در روستاهای اطراف مهاباد دستگیر و تور و تارای عروسی
زنانه را بر تن آنها کرده و سوار بر خر و تراکتور در روستاها میگردانند.
دکتر قاسملو در اروپا تحصیل، تدریس و زندگی
سیاسی و اجتماعی را تجربه کرده بود. انتظار میرفت همچون انسانی دمکرات و مدرن از
این حوادث پیشگیری کند و یا عاملان را مجازات کند. اما نهتنها چنین کاری نکرد،
بلکه آموختههای متمدنانه اروپا را فراموش کرد و یکراست به تنظیمات اولیه کارخانه
بازگشت.
د.قاسملو پسر قدرتمندترین فئودال کرد در روستای
قاسملوی ارومیه بود و در فضای فرهنگ فئودالی پرورش یافته بود. در فرهنگ فئودالی زن
بودن خود یک ننگ است. انتساب زنانگی به مردان توهینی بسیار بزرگ است و پوشاندن
لباس زنان بر مردان رقیب از مجازاتهای سنگین دوران فئودالی بوده است.
ادامه این حرکتهای
زشت پیشمرگان و هواداران حزب دمکرات موجب شد که این عشایر از روستاهای خود به
مهاباد کوچ کرده و در جوار پادگان اسکان یافته و تبدیل به نیروی مسلح بومی دولت
جمهوری اسلامی شوند.
دشمنی عشایر منگور و
حزب دمکرات به دشمنی این عشایر با مردم مهاباد نیز سرایت کرد و زیانهای جانی و
مالی هنگفتی را در پی داشت.
در دهه پنجم بعد این
رویکرد هنوز کینهها فروکش نکرده و مردم مهاباد و عشایر منگور در حال پرداخت مابقی
هزینهها هستند.
پیشمرگان و عوامل حزب دمکرات در بهار آزادی 1358
بزرگان و روسای عشایر منگور را در روستاهای اطراف مهاباد دستگیر و تور و تارای عروسی
زنانه را بر تن آنها کرده و سوار بر خر و تراکتور در روستاها میگردانند.
دکتر قاسملو در اروپا تحصیل، تدریس و زندگی
سیاسی و اجتماعی را تجربه کرده بود. انتظار میرفت همچون انسانی دمکرات و مدرن از
این حوادث پیشگیری کند و یا عاملان را مجازات کند. اما نهتنها چنین کاری نکرد،
بلکه آموختههای متمدنانه اروپا را فراموش کرد و یکراست به تنظیمات اولیه کارخانه
بازگشت.
د.قاسملو پسر قدرتمندترین فئودال کرد در روستای
قاسملوی ارومیه بود و در فضای فرهنگ فئودالی پرورش یافته بود. در فرهنگ فئودالی زن
بودن خود یک ننگ است. انتساب زنانگی به مردان توهینی بسیار بزرگ است و پوشاندن
لباس زنان بر مردان رقیب از مجازاتهای سنگین دوران فئودالی بوده است.
ادامه این حرکتهای
زشت پیشمرگان و هواداران حزب دمکرات موجب شد که این عشایر از روستاهای خود به
مهاباد کوچ کرده و در جوار پادگان اسکان یافته و تبدیل به نیروی مسلح بومی دولت
جمهوری اسلامی شوند.
دشمنی عشایر منگور و
حزب دمکرات به دشمنی این عشایر با مردم مهاباد نیز سرایت کرد و زیانهای جانی و
مالی هنگفتی را در پی داشت.
در دهه پنجم بعد این
رویکرد هنوز کینهها فروکش نکرده و مردم مهاباد و عشایر منگور در حال پرداخت مابقی
هزینهها هستند.
راهبردِ قدرتنمایی حزب دمکرات
کردستان ایران در مناطق دوملیتی و شروع جنگ کُرد و تُرک در نقده
در 31 فروردین ۱۳۵۸ پس از تجربه 68 روزه شور و شوق عمومی ناشی از سقوط نظام پادشاهی،
حادثهای کردستان ایران را به دورهای سیاهتر از گذشته سوق داد.
در این روز حزب
دموکرات کردستان ایران با بسیج هزاران نیروی مسلح از سراسر کردستان میتینگی بزرگ
در شهر دوملیتی نقده برگزار کرد.
این شهر همچون
چهارراهی است میان ارومیه، مهاباد، اشنویه و پیرانشهر. در چنین موقعیت استراتژیکی
حدود 15000 ترک و 5000 کرد زندگی میکردند.[15]
این دو ملت از دیرباز با صلح و دوستی در کنار هم
میزیستند. بهگونهای که میان آنها خویشاوندی خانوادگی ایجاد و بسیاری از آنها
باهم دایی، خاله، خواهرزاده شده بودند.
زندهیاد
"محمد اوراز" کوهنورد نامی ایران و جهان یکی از محصولات این خویشاوندیها
بود که از پدری کُرد و مادری تُرک به دنیا آمده بود.
محمد اوراز فاتح قله اورست به مدت سه سال متوالی
از سال 1378 تا 1380 بهعنوان مرد سال کوهنوردی ایران انتخاب شد.[16]
رهبری حزب دمکرات
کردستان ایران ورزشگاهِ شهر واقع در قلبِ منطقه ترکنشین نقده را برای برگزاری
میتینگ انتخاب کرده بود.
از صبح 31 فروردین
1358 تا حوالی ظهر حدود 5000 نیروی مسلح کُرد از سراسر کُردستان به نقده رسیدند.
سعید کویستانی که
آن زمان از اعضای کمیتهِ شهرستانِ نقدهِ حزبِ دمکراتِ کردستان بود، در کتاب "ئاوریک"
چنین نگاشته است:
"رفقای کمیته
شهرستان نقده تا روزی که این سیلاب نیروهای مسلح به نقده سرازیر شد، نمیدانستند
افراد مسلح کردستان بسیج شدهاند تا عازم نقده شوند.
از صبح تا نزدیک
ظهر افراد مسلح عازم جاده بالغچی بودند. در آنجا به ترتیب سلاحهایی که حمل میکردند
سازماندهی شدند.
آنهایی که کلاشینکف داشتند در یک ردیف، آنهایی
که تفنگ برنو داشتند در یک ردیف میایستادند. حتی تپانچه به قد و تَه پُر به دوش
نیز جایگاه و ردیف مخصوص خود را داشتند.
[افرادِ مسلحِ کُرد] به ترتیب در خیابان اصلی
شهر نقده بهطرف میدان فوتبال در منطقه ترکها حرکت کردند. این عملکرد در شرایط آن
زمان برای آذریها دردی بسیار سخت بود."[17]
در اینجا قضاوت را
به خواننده این سطور میسپارم آیا این اعمال تجمع صلح و همزیستی بود یا مانور
مسلحانه در جهت ایجاد رعب و وحشتِ ملتی دیگر؟
یکی از دوستان
نگارنده این سطور که از شرکتکنندگان میتینگ بوده، برای نگارنده چنین روایت کرد:
" بسیاری از کُردها که اسلحه نداشتند، گوپال (چماق)
به دست داشتند "
هر انسانی با بهره
هوشی متوسط، میتواند پیشبینی کند که قدرتنمایی یک حزب ملیگرا در شهری دوملیتی؛
آنهم در قلبِ منطقهِ ملتِ مقابل؛ میتواند آتش جنگی خانمانسوز را شعلهور سازد.
مسئولیت دکتر
قاسملو در چنین اقدامی با اهریمن کردن ملاحسنی تمام نمیشود. چرا رژه مسلحانه در
خیابانهای اصلی شهر؟ چرا میتینگ یک حزب ملیگرای کُرد در محله ترکها؟
بدیهی است که حزب دمکرات کردستان ایران؛
همچنانکه از نامش پیداست، یک حزب ملیگرای کُردی است؛ نه یک جریانِ سیاسیِ
فراملیتی، محیطِ زیستی، فمینیستی و یا سوسیالیستی.
کدام عقلِ سلیمی قبول میکند که یک حزبِ ملیگرای
کُردی در منطقه ترکنشین یک شهر میتینگِ کوردایَتی برگزار کند؟ شاید آقایانِ
دمکرات آمده بودند تا تُرکها را به کوردایَتی دعوت کنند! دعوتی با شرکتِ بیش از
5000 نیروی مسلحِ کُرد.
در دقایق اولیه
شروع میتینگ؛ شلیک یک تیر هوایی در پشتبام محله ترکها همچون جرقهای در انبار
باروت؛ آتش جنگی خانمانسوز بین دو ملت را شعلهور ساخت. [18]
دو ملتی که قرنها
سابقه همزیستی مسالمتآمیز داشتند؛ ازدواجکرده و دوست و خویشاوند شده بودند؛ در
عرض چند دقیقه دشمن خونی همدیگر شدند. صدها نفر از دو طرف کشته شدند، غارتگری و
توحش دوطرفه همه مرزهای انسانی و اخلاقی را درنوردید.
ترکهای نقده در
این جنگ برای نجاتِ جان و مالِ خویش به ملاحسنی ارومیه متوسل شدند. مُلا از این
فرصت استفاده کرد و در نقشِ ناجی ترکان ظاهر شد.
این فرود آذریها پس از فرازی صدساله از پیشگامی
مشروطهخواهی، سوسیالیسم و استبداد ستیزی اتفاق افتاد.[19]
تا آن زمان
پیشوایان تُرکها کسانی از نوعِ ستارخان، باقر خان، حیدر خان عمو اوغلی، احمد
کسروی، سید جعفر پیشهوری، صمد بهرنگی، صفر قهرمانی، غلامحسین ساعدی، بهروز و اشرف
دهقان بودند.
اینچنین بود که
آذریها هم به طریقی دیگر قربانی قدرت پرستی و فرصتطلبی قاسملو+حسنی شده و قامت
بلند میراث روشنفکری و آزادیخواهی صدساله خویش را در پای منبر ملاحسنی فرود
آوردند.
برندگان جنگِ نقده
1- ملاحسنی که در
جایگاهِ امپراتورِ فراقانونیِ آذربایجان غربی قرار گرفت و این مقام را تا آخر عمر
خویش به مدت 39 سال حفظ کرد.[20] وی
تا آنجا که در توان داشت از استخدام کارمندانِ کردزبان و اختصاص بودجه عمرانی و
ایجاد کارخانه در مناطق کردنشین پیشگیری کرد.
2- پانتورکها که
بیش از 95% مقامهای قضایی، لشکری، کشوری، اقتصادی و ... آذربایجان غربی را تصرف
کردند.
3- شخص دکتر
قاسملو که بعدازاین واقعه به مقامِ ولایتِ مطلقهِ حزبش ارتقاء یافته و تا پایان
عمر خویش به مدت 10 سال در نقشِ رهبری بلا نقد، بلاعزل، بلاشک و بلا رقیب باقی
ماند. وی 35 سال بعد از مرگش همچنان مرجع تقلیدِ بسیاری از مقلدانِ کوردایَتیِ
نئوفئودالی است.
دکتر قاسملو در چنین جایگاهی مرتکب اشتباهات
استراتژیک زیادی گردید. ازجمله اصرار بر ادامه دو جنگ برادرکشی با کومله و حزب
دمکرات (رهبری انقلابی) و همزمان مذاکرات مخفیانهِ صلح و سازش با مأموران امنیتی
ایران که به مرگ خودش منتهی شد. دکتر قاسملو پس از مرگ، از طرف پیروانش به پیامبر
آشتی مقلب گردید تا در آینده راهِ او را ادامه دهند![21]
قبل از برگزاری
میتینگِ نقده، کمیته انقلابِ ترکهایِ نقده و بسیاری از ساکنانِ تُرک و کُرد و نیز
برخی شخصیتهایِ سرشناس ازجمله معبودی، ابراهیم محرر، مقدسی امامجمعه تُرکها و
نیز آقای ملا صالح رحیمی امامجمعه کُردها خطرات آن را به حزب دموکرات و شخص دکتر
قاسملو تذکر داده بودند.[22]
خواسته عموم آنها
این بود که حزب دمکرات از انجام تظاهرات و میتینگ مسلحانه در نقده منصرف شده و یا
آن را در منطقه کردنشین آن شهر برگزار کند.
در سطح کمیته
مرکزی حزب دمکرات کسانی چون محمدامین سراجی و کریم حسامی نگرانی خود را از عواقب
برگزاری این میتینگ اعلام میکنند. اما همگی از طرف شخص دکتر قاسملو جوابِ رَد
گرفتند.[23]
تاکنون کسی در حزب دمکرات در خصوص این اشتباه
مهلک نقدی جدی ارائه نکرده است؛ و عموماً ملاحسنی، معبودی و تیمسار ظهیرنژاد را
عامل اصلی معرفی میکنند.
این رویکرد فرافکنی و فرار از مسئولیتِ سیاستهای
اشتباه است. ماهیت ملاحسنی و... معلوم بود و منافع اینها نه در همزیستی و
برادری، بلکه در دشمنی ملتها تأمین میشود؛ صدالبته که شد.
بر اساس روایت
آقای سلیمان کاشانی فعال سیاسی نقده، روز اول جنگ حدود ۱۰ نفر از طرفین کشته شدند.[24]
تعداد اندک
مقتولین در روز اول نشانگر آن است هیچکدام از طرفهای متخاصم برنامهای از قبل
طراحیشده جهت جنگ و کشتار نداشتهاند.
میتینگ حزب دمکرات
در منطقه ترکنشین برگزار شده بود. ترکهای مسلح از پشتبام ساختمانهایشان بر
میدان مسلط بودند. اینها اگر از قبل برنامهای برای شروع جنگی تمامعیار داشتند،
در همان دقایق اول میتوانستند هزاران تن از نیروهای حزب دمکرات و مردمِ حاضر در
میدان را به قتل برسانند.[25]
در حقیقت این جنگ
نتیجه واکنش عصبی و نارضایتی تُرکها از مانور و میتینگ مسلحانه یک حزب ملیگرای
کُرد در منطقه ترکنشین نقده بود.
عدهای دیگر از
رهروان حزب دمکرات برای تبرئه دکتر قاسملو مسئولیت این عمل را حواله آقای رحمان
حاجی احمدی میکنند. این هم عذری بدتر از گناه است.
آقای حاجی احمدی
در آن زمان نهتنها رهبر حزب بلکه عضو کمیته مرکزی هم نبوده است. حتی اگر ایشان
منتسب و نماینده تامالاختیار شخص د. قاسملو و از طرفداران انجام میتینگ هم بوده
باشد، بازهم ذرهای از مسئولیت رهبر و کمیته مرکزی کاسته نمیشود.
بازندگانِ جنگِ
نقده
مردمِ کُرد بازنده
اصلی این جنگ بودند. کُردها از آن زمان به جایگاه شهروند درجهدو سقوط کردند، این
سقوط تاکنون به مدت 45 سال همچنان ادامه دارد.[26]
چهلوپنج سال پسازاین
رویداد درحالیکه کُردها بیش از 60% جمعیت آذربایجان غربی را تشکیل میدهند،[27] ترکها با جمعیت کمتر از 40% نهتنها
اکثریتقریببهاتفاق پستها و مقامات انتصابی را در انحصار خود دارند، بلکه به
لطف حمایتهای بیدریغ شورای نگهبان، وزارت کشور، استانداری و ... انتخابات را
مهندسی کرده و از دوازده نماینده انتخابی مجلس همواره هشت تن از میان تُرکها
انتخاب میشوند!
اینگونه
نمایندگان کوپنی نهتنها از میان تُرکهای آزاده و مترقی انتخاب نمیشوند، بلکه
عموماً پانتورکهایی هستند که کُردها را مهاجر معرفی کرده و خواهان اخراج آنها از
تمامی آذربایجان غربی و حتی استان کردستان هستند.
در این دوره
طولانی همواره سازمانِ گزینش استخدامیِ استان در انحصارِ مطلق پانتورکها بوده
است. این سازمان به بهانههای واهی صدها هزار جوان پراستعداد کُرد را از راهیابی
به دانشگاه و استخدام در ادارات دولتی محروم کرده است. استعدادهایی که بجای شکفتن
در دانشگاه و اداراتِ کشور؛ در فقر، بیکاری، کارگری فصلی و کولبری پژمرده شدند. هزاران تن نیز به آوارگی و تعدادی هم به خودکشی
روی آوردند.
آری اینچنین بود
برادر،[28]
که مناطق کردنشین
آذربایجان غربی عملاً به مستعمره اعلامنشده پانترکها تبدیل شدند...
در 31 فروردین ۱۳۵۸ پس از تجربه 68 روزه شور و شوق عمومی ناشی از سقوط نظام پادشاهی،
حادثهای کردستان ایران را به دورهای سیاهتر از گذشته سوق داد.
در این روز حزب
دموکرات کردستان ایران با بسیج هزاران نیروی مسلح از سراسر کردستان میتینگی بزرگ
در شهر دوملیتی نقده برگزار کرد.
این شهر همچون
چهارراهی است میان ارومیه، مهاباد، اشنویه و پیرانشهر. در چنین موقعیت استراتژیکی
حدود 15000 ترک و 5000 کرد زندگی میکردند.[15]
این دو ملت از دیرباز با صلح و دوستی در کنار هم
میزیستند. بهگونهای که میان آنها خویشاوندی خانوادگی ایجاد و بسیاری از آنها
باهم دایی، خاله، خواهرزاده شده بودند.
زندهیاد
"محمد اوراز" کوهنورد نامی ایران و جهان یکی از محصولات این خویشاوندیها
بود که از پدری کُرد و مادری تُرک به دنیا آمده بود.
محمد اوراز فاتح قله اورست به مدت سه سال متوالی
از سال 1378 تا 1380 بهعنوان مرد سال کوهنوردی ایران انتخاب شد.[16]
رهبری حزب دمکرات
کردستان ایران ورزشگاهِ شهر واقع در قلبِ منطقه ترکنشین نقده را برای برگزاری
میتینگ انتخاب کرده بود.
از صبح 31 فروردین
1358 تا حوالی ظهر حدود 5000 نیروی مسلح کُرد از سراسر کُردستان به نقده رسیدند.
سعید کویستانی که
آن زمان از اعضای کمیتهِ شهرستانِ نقدهِ حزبِ دمکراتِ کردستان بود، در کتاب "ئاوریک"
چنین نگاشته است:
"رفقای کمیته
شهرستان نقده تا روزی که این سیلاب نیروهای مسلح به نقده سرازیر شد، نمیدانستند
افراد مسلح کردستان بسیج شدهاند تا عازم نقده شوند.
از صبح تا نزدیک
ظهر افراد مسلح عازم جاده بالغچی بودند. در آنجا به ترتیب سلاحهایی که حمل میکردند
سازماندهی شدند.
آنهایی که کلاشینکف داشتند در یک ردیف، آنهایی
که تفنگ برنو داشتند در یک ردیف میایستادند. حتی تپانچه به قد و تَه پُر به دوش
نیز جایگاه و ردیف مخصوص خود را داشتند.
[افرادِ مسلحِ کُرد] به ترتیب در خیابان اصلی
شهر نقده بهطرف میدان فوتبال در منطقه ترکها حرکت کردند. این عملکرد در شرایط آن
زمان برای آذریها دردی بسیار سخت بود."[17]
در اینجا قضاوت را
به خواننده این سطور میسپارم آیا این اعمال تجمع صلح و همزیستی بود یا مانور
مسلحانه در جهت ایجاد رعب و وحشتِ ملتی دیگر؟
یکی از دوستان
نگارنده این سطور که از شرکتکنندگان میتینگ بوده، برای نگارنده چنین روایت کرد:
" بسیاری از کُردها که اسلحه نداشتند، گوپال (چماق)
به دست داشتند "
هر انسانی با بهره
هوشی متوسط، میتواند پیشبینی کند که قدرتنمایی یک حزب ملیگرا در شهری دوملیتی؛
آنهم در قلبِ منطقهِ ملتِ مقابل؛ میتواند آتش جنگی خانمانسوز را شعلهور سازد.
مسئولیت دکتر
قاسملو در چنین اقدامی با اهریمن کردن ملاحسنی تمام نمیشود. چرا رژه مسلحانه در
خیابانهای اصلی شهر؟ چرا میتینگ یک حزب ملیگرای کُرد در محله ترکها؟
بدیهی است که حزب دمکرات کردستان ایران؛
همچنانکه از نامش پیداست، یک حزب ملیگرای کُردی است؛ نه یک جریانِ سیاسیِ
فراملیتی، محیطِ زیستی، فمینیستی و یا سوسیالیستی.
کدام عقلِ سلیمی قبول میکند که یک حزبِ ملیگرای
کُردی در منطقه ترکنشین یک شهر میتینگِ کوردایَتی برگزار کند؟ شاید آقایانِ
دمکرات آمده بودند تا تُرکها را به کوردایَتی دعوت کنند! دعوتی با شرکتِ بیش از
5000 نیروی مسلحِ کُرد.
در دقایق اولیه
شروع میتینگ؛ شلیک یک تیر هوایی در پشتبام محله ترکها همچون جرقهای در انبار
باروت؛ آتش جنگی خانمانسوز بین دو ملت را شعلهور ساخت. [18]
دو ملتی که قرنها
سابقه همزیستی مسالمتآمیز داشتند؛ ازدواجکرده و دوست و خویشاوند شده بودند؛ در
عرض چند دقیقه دشمن خونی همدیگر شدند. صدها نفر از دو طرف کشته شدند، غارتگری و
توحش دوطرفه همه مرزهای انسانی و اخلاقی را درنوردید.
ترکهای نقده در
این جنگ برای نجاتِ جان و مالِ خویش به ملاحسنی ارومیه متوسل شدند. مُلا از این
فرصت استفاده کرد و در نقشِ ناجی ترکان ظاهر شد.
این فرود آذریها پس از فرازی صدساله از پیشگامی
مشروطهخواهی، سوسیالیسم و استبداد ستیزی اتفاق افتاد.[19]
تا آن زمان
پیشوایان تُرکها کسانی از نوعِ ستارخان، باقر خان، حیدر خان عمو اوغلی، احمد
کسروی، سید جعفر پیشهوری، صمد بهرنگی، صفر قهرمانی، غلامحسین ساعدی، بهروز و اشرف
دهقان بودند.
اینچنین بود که
آذریها هم به طریقی دیگر قربانی قدرت پرستی و فرصتطلبی قاسملو+حسنی شده و قامت
بلند میراث روشنفکری و آزادیخواهی صدساله خویش را در پای منبر ملاحسنی فرود
آوردند.
برندگان جنگِ نقده
1- ملاحسنی که در
جایگاهِ امپراتورِ فراقانونیِ آذربایجان غربی قرار گرفت و این مقام را تا آخر عمر
خویش به مدت 39 سال حفظ کرد.[20] وی
تا آنجا که در توان داشت از استخدام کارمندانِ کردزبان و اختصاص بودجه عمرانی و
ایجاد کارخانه در مناطق کردنشین پیشگیری کرد.
2- پانتورکها که
بیش از 95% مقامهای قضایی، لشکری، کشوری، اقتصادی و ... آذربایجان غربی را تصرف
کردند.
3- شخص دکتر
قاسملو که بعدازاین واقعه به مقامِ ولایتِ مطلقهِ حزبش ارتقاء یافته و تا پایان
عمر خویش به مدت 10 سال در نقشِ رهبری بلا نقد، بلاعزل، بلاشک و بلا رقیب باقی
ماند. وی 35 سال بعد از مرگش همچنان مرجع تقلیدِ بسیاری از مقلدانِ کوردایَتیِ
نئوفئودالی است.
دکتر قاسملو در چنین جایگاهی مرتکب اشتباهات
استراتژیک زیادی گردید. ازجمله اصرار بر ادامه دو جنگ برادرکشی با کومله و حزب
دمکرات (رهبری انقلابی) و همزمان مذاکرات مخفیانهِ صلح و سازش با مأموران امنیتی
ایران که به مرگ خودش منتهی شد. دکتر قاسملو پس از مرگ، از طرف پیروانش به پیامبر
آشتی مقلب گردید تا در آینده راهِ او را ادامه دهند![21]
قبل از برگزاری
میتینگِ نقده، کمیته انقلابِ ترکهایِ نقده و بسیاری از ساکنانِ تُرک و کُرد و نیز
برخی شخصیتهایِ سرشناس ازجمله معبودی، ابراهیم محرر، مقدسی امامجمعه تُرکها و
نیز آقای ملا صالح رحیمی امامجمعه کُردها خطرات آن را به حزب دموکرات و شخص دکتر
قاسملو تذکر داده بودند.[22]
خواسته عموم آنها
این بود که حزب دمکرات از انجام تظاهرات و میتینگ مسلحانه در نقده منصرف شده و یا
آن را در منطقه کردنشین آن شهر برگزار کند.
در سطح کمیته
مرکزی حزب دمکرات کسانی چون محمدامین سراجی و کریم حسامی نگرانی خود را از عواقب
برگزاری این میتینگ اعلام میکنند. اما همگی از طرف شخص دکتر قاسملو جوابِ رَد
گرفتند.[23]
تاکنون کسی در حزب دمکرات در خصوص این اشتباه
مهلک نقدی جدی ارائه نکرده است؛ و عموماً ملاحسنی، معبودی و تیمسار ظهیرنژاد را
عامل اصلی معرفی میکنند.
این رویکرد فرافکنی و فرار از مسئولیتِ سیاستهای
اشتباه است. ماهیت ملاحسنی و... معلوم بود و منافع اینها نه در همزیستی و
برادری، بلکه در دشمنی ملتها تأمین میشود؛ صدالبته که شد.
بر اساس روایت
آقای سلیمان کاشانی فعال سیاسی نقده، روز اول جنگ حدود ۱۰ نفر از طرفین کشته شدند.[24]
تعداد اندک
مقتولین در روز اول نشانگر آن است هیچکدام از طرفهای متخاصم برنامهای از قبل
طراحیشده جهت جنگ و کشتار نداشتهاند.
میتینگ حزب دمکرات
در منطقه ترکنشین برگزار شده بود. ترکهای مسلح از پشتبام ساختمانهایشان بر
میدان مسلط بودند. اینها اگر از قبل برنامهای برای شروع جنگی تمامعیار داشتند،
در همان دقایق اول میتوانستند هزاران تن از نیروهای حزب دمکرات و مردمِ حاضر در
میدان را به قتل برسانند.[25]
در حقیقت این جنگ
نتیجه واکنش عصبی و نارضایتی تُرکها از مانور و میتینگ مسلحانه یک حزب ملیگرای
کُرد در منطقه ترکنشین نقده بود.
عدهای دیگر از
رهروان حزب دمکرات برای تبرئه دکتر قاسملو مسئولیت این عمل را حواله آقای رحمان
حاجی احمدی میکنند. این هم عذری بدتر از گناه است.
آقای حاجی احمدی
در آن زمان نهتنها رهبر حزب بلکه عضو کمیته مرکزی هم نبوده است. حتی اگر ایشان
منتسب و نماینده تامالاختیار شخص د. قاسملو و از طرفداران انجام میتینگ هم بوده
باشد، بازهم ذرهای از مسئولیت رهبر و کمیته مرکزی کاسته نمیشود.
بازندگانِ جنگِ
نقده
مردمِ کُرد بازنده
اصلی این جنگ بودند. کُردها از آن زمان به جایگاه شهروند درجهدو سقوط کردند، این
سقوط تاکنون به مدت 45 سال همچنان ادامه دارد.[26]
چهلوپنج سال پسازاین
رویداد درحالیکه کُردها بیش از 60% جمعیت آذربایجان غربی را تشکیل میدهند،[27] ترکها با جمعیت کمتر از 40% نهتنها
اکثریتقریببهاتفاق پستها و مقامات انتصابی را در انحصار خود دارند، بلکه به
لطف حمایتهای بیدریغ شورای نگهبان، وزارت کشور، استانداری و ... انتخابات را
مهندسی کرده و از دوازده نماینده انتخابی مجلس همواره هشت تن از میان تُرکها
انتخاب میشوند!
اینگونه
نمایندگان کوپنی نهتنها از میان تُرکهای آزاده و مترقی انتخاب نمیشوند، بلکه
عموماً پانتورکهایی هستند که کُردها را مهاجر معرفی کرده و خواهان اخراج آنها از
تمامی آذربایجان غربی و حتی استان کردستان هستند.
در این دوره
طولانی همواره سازمانِ گزینش استخدامیِ استان در انحصارِ مطلق پانتورکها بوده
است. این سازمان به بهانههای واهی صدها هزار جوان پراستعداد کُرد را از راهیابی
به دانشگاه و استخدام در ادارات دولتی محروم کرده است. استعدادهایی که بجای شکفتن
در دانشگاه و اداراتِ کشور؛ در فقر، بیکاری، کارگری فصلی و کولبری پژمرده شدند. هزاران تن نیز به آوارگی و تعدادی هم به خودکشی
روی آوردند.
آری اینچنین بود
برادر،[28]
که مناطق کردنشین
آذربایجان غربی عملاً به مستعمره اعلامنشده پانترکها تبدیل شدند...
استراتژی
سرکوب کُردها توسط تُرکها (هدیه د.قاسملو به دولت تازه تأسیس جمهوری اسلامی ایران)
دکتر قاسملو با
استراتژیِ مُهلکِ «مانور قدرت، ترساندن و فراری دادن ترکها از مناطق دوملیتی»
هدیه بسیار ارزشمندی به دولت تازه تأسیس جمهوری اسلامی اعطا کرد.
میتینگ و مانور
نظامی حزب دمکرات در منطقه تُرکهای نقده منجر به زایش، تئوریزه شدن و استارت عملی استراتژی «سرکوب
کُردها بهوسیله تُرکها» از طرف حکام جدید ایران گردید.
یکی از پیشمرگان
قدیمی و نزدیک به حلقه اول دکتر قاسملو که خود در جنگ نقده شرکت کرده بود به نام "ک.ج"
برای نگارنده چنین نقل کرد: «قرار بود بعد از نقده در تمامی شهرها و مناطق دوملیتی
تُرک و کُرد، میتینگی مشابه برگزار شود ازجمله در شاهیندژ، تکاب، ماکو، سلماس،
ارومیه، پلدشت، چالدران و...»
خواننده عزیز،
" تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل"
هوشمندی زیادی
لازم نیست تا استراتژی دکتر قاسملو در آن زمان را رمزگشایی کنیم. از سخن صادقانه
این پیشمرگ میتوان دریافت که میتینگ و قدرتنمایی مسلحانه حزب دمکرات در نقده نه یک
اشتباه تاکتیکی، بلکه اولین مرحله از استراتژی مرگبار دکتر قاسملو در جهت ارعاب و
اخراج آذریها از مناطق دوملیتی آذربایجان غربی بوده است.
شصت سال پس از
اسماعیل آقای بیسواد، دکتر قاسملوی باسواد و تحصیلکرده اروپا همان استراتژیِ
ارعاب و بیرون راندن تُرکها از مناطق دوملیتی را دنبال کرده و کُردها همان تجربیات
تلخ را دوباره تجربه کردهاند.
میبینیم که تاریخ
تکرار شده است. اما نه مطابق نظریه کارل مارکس که میگفت: «همهٔ رویدادها و شخصیتها در تاریخ دو
بار رخ میدهند؛ نخست بهصورت تراژدی، بار دوم بهصورت کمدی.»[29]
از شوربختی ملتِ
کُرد بود که رویدادهای هر دو بار بهصورت تراژدی بر مردمِ کُردستان آوار شدند.
در اینجاست که میبینیم
رهبران باسواد و ناسیونالیست کنونی کُردستان؛ در اندیشه و عمل؛ فرزندتِ خَلَفِ
اَسلافِ پیشینِ خود (روسای عشایر، شیوخ و فئودالهای سدههای گذشته) هستند.
جمهوری اسلامی ایران از دلِ این رویداد،
استراتژی بسیار کارآمد و دائمی خود را کشف و استخراج کرد. با کشف و اجرای استراتژی
«موش و گربه» با یک تیر دو نشان زد. از یکسو جایگاه و شغل برای ترکها تعریف کرد،
از سوی دیگر جنبش کُردها را بهوسیله تُرکها کنترل و سرکوب کرد.
بنا به این
استراتژی طی 45 سال گذشته تُرکها نیروی مادی و انسانی لازم برای سرکوب و کنترل
جنبش کُردها را تأمین کردهاند.
پاداش تُرکها
عبارت بود از رانتِ قدرت، اقتصاد و مدیریت تمامی آذربایجان غربی و حتی بخش زیادی
از استان کُردستان.[30]
نزدیک بهتمامی
پستهای لشکری و کشوری درجهیک تا سه از استانداری و دادگستری تا ریاست تمامی
ادارات مناطق دوملیتی و حتی مناطق جنوب استان که خالص کُرد هستند، به ترکها
واگذار شد.
در هر حزب پویا و
مترقی دنیا اگر شخصی در مقام رهبر، حزب و ملتش را با استراتژی غلط دچار زیانی
سنگین و جبرانناپذیر کند، بیشک آن رهبر اگر محاکمه و اخراج هم نشود، حداقل برای
همیشه از پست رهبری کنار گذاشته خواهد شد.
اما به دنبال این
جنگ بر اتوریته و قدرت د. قاسملو در حزب دمکرات افزوده شد. در ارومیه نیز ملاحسنی
تبدیل به امپراتور فراقانونی آذربایجان غربی شد.
هردوی این حضرات
مقامات خویش را تا آخر عمر حفظ کرده و در جهت گسترش کینه و نفرت بین این دو ملت
همچون دو قطب مخالف یک آهنربا مکمل همدیگر شدند.
سیوسه سال قبل از
جنگ نقده در سال 1946 قاضی محمد و سید جعفر پیشهوری این دو ملت را نه در مقابل هم
بلکه بهترین یارو یاور همدیگر قرار داده بودند.
جهانبینی و استراتژی دکتر قاسملو به اسماعیل
آقای شکاک (سمکو) نزدیکتر بود تا قاضی محمد.
برای اطلاع از تفاوت
سیاستهای قاضی محمد و سمکو اطلاعات کوتاه ذیل کافی است: سمکو برای جلب نظر حکام
ترکیه، مارشیمون رهبر آسوریها را طی یک مهمانی همراه با صد تن از همراهانش به قتل
رساند. اعدام دستهجمعی اسرا و حتی غارت مردم مهاباد بخشی از کارنامه اوست.
ولی قاضی محمد برعکس سمکو، برادری ملتها را
مقدم بر سلطه خویش در مناطق دوملیتی میدانست. در سال 1946 تعدادی از فئودالهای
ترک روستاهای ترکنشین ارومیه جهت پیشگیری از اصلاحات ارضی که در جمهوری آذربایجان
در حال اجرا بود، به حضور قاضی محمد آمده و اعلام کردند خواهان الحاق به جمهوری
مهاباد هستند. قاضی محمد تقاضای آنها را نپذیرفت.
چون عمیقتر به
تاریخ بنگریم، میبینیم استخوانهای گذشتگانمان را که در زیر آوار تاریخ پُرفرود و
بیفروغ کردستان مدفون ماندهاند. صدای شکستن این استخوانها با گوشهایِ شنوا
آشناست.
اکنون آنچه از دهُل و سورنای کُوردایَتی به گوش میرسد؛
نه نوای آزادی و رهایی ملی، بلکه شیپور جنگهای بیپایان؛ جنگ با تُرکها، جنگ با
احزاب رقیب، جنگ با روشنفکران، جنگ با دگراندیشان و سرانجام جنگ درونحزبی بر سر
باقیمانده خوان یغما است.
با نگاهی به تاریخ
بهمثابه آیینه پیشبینی آینده ؛ در
صورت بروزِ خلأ قدرت در کردستان و آذربایجان؛ بجای نسیمِ آزادی، باید منتظر تکرارِ
تراژدیهای های گذشته در ابعادی بسیار وسیعتر باشیم.
دکتر قاسملو با
استراتژیِ مُهلکِ «مانور قدرت، ترساندن و فراری دادن ترکها از مناطق دوملیتی»
هدیه بسیار ارزشمندی به دولت تازه تأسیس جمهوری اسلامی اعطا کرد.
میتینگ و مانور
نظامی حزب دمکرات در منطقه تُرکهای نقده منجر به زایش، تئوریزه شدن و استارت عملی استراتژی «سرکوب
کُردها بهوسیله تُرکها» از طرف حکام جدید ایران گردید.
یکی از پیشمرگان
قدیمی و نزدیک به حلقه اول دکتر قاسملو که خود در جنگ نقده شرکت کرده بود به نام "ک.ج"
برای نگارنده چنین نقل کرد: «قرار بود بعد از نقده در تمامی شهرها و مناطق دوملیتی
تُرک و کُرد، میتینگی مشابه برگزار شود ازجمله در شاهیندژ، تکاب، ماکو، سلماس،
ارومیه، پلدشت، چالدران و...»
خواننده عزیز،
" تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل"
هوشمندی زیادی
لازم نیست تا استراتژی دکتر قاسملو در آن زمان را رمزگشایی کنیم. از سخن صادقانه
این پیشمرگ میتوان دریافت که میتینگ و قدرتنمایی مسلحانه حزب دمکرات در نقده نه یک
اشتباه تاکتیکی، بلکه اولین مرحله از استراتژی مرگبار دکتر قاسملو در جهت ارعاب و
اخراج آذریها از مناطق دوملیتی آذربایجان غربی بوده است.
شصت سال پس از
اسماعیل آقای بیسواد، دکتر قاسملوی باسواد و تحصیلکرده اروپا همان استراتژیِ
ارعاب و بیرون راندن تُرکها از مناطق دوملیتی را دنبال کرده و کُردها همان تجربیات
تلخ را دوباره تجربه کردهاند.
میبینیم که تاریخ
تکرار شده است. اما نه مطابق نظریه کارل مارکس که میگفت: «همهٔ رویدادها و شخصیتها در تاریخ دو
بار رخ میدهند؛ نخست بهصورت تراژدی، بار دوم بهصورت کمدی.»[29]
از شوربختی ملتِ
کُرد بود که رویدادهای هر دو بار بهصورت تراژدی بر مردمِ کُردستان آوار شدند.
در اینجاست که میبینیم
رهبران باسواد و ناسیونالیست کنونی کُردستان؛ در اندیشه و عمل؛ فرزندتِ خَلَفِ
اَسلافِ پیشینِ خود (روسای عشایر، شیوخ و فئودالهای سدههای گذشته) هستند.
جمهوری اسلامی ایران از دلِ این رویداد،
استراتژی بسیار کارآمد و دائمی خود را کشف و استخراج کرد. با کشف و اجرای استراتژی
«موش و گربه» با یک تیر دو نشان زد. از یکسو جایگاه و شغل برای ترکها تعریف کرد،
از سوی دیگر جنبش کُردها را بهوسیله تُرکها کنترل و سرکوب کرد.
بنا به این
استراتژی طی 45 سال گذشته تُرکها نیروی مادی و انسانی لازم برای سرکوب و کنترل
جنبش کُردها را تأمین کردهاند.
پاداش تُرکها
عبارت بود از رانتِ قدرت، اقتصاد و مدیریت تمامی آذربایجان غربی و حتی بخش زیادی
از استان کُردستان.[30]
نزدیک بهتمامی
پستهای لشکری و کشوری درجهیک تا سه از استانداری و دادگستری تا ریاست تمامی
ادارات مناطق دوملیتی و حتی مناطق جنوب استان که خالص کُرد هستند، به ترکها
واگذار شد.
در هر حزب پویا و
مترقی دنیا اگر شخصی در مقام رهبر، حزب و ملتش را با استراتژی غلط دچار زیانی
سنگین و جبرانناپذیر کند، بیشک آن رهبر اگر محاکمه و اخراج هم نشود، حداقل برای
همیشه از پست رهبری کنار گذاشته خواهد شد.
اما به دنبال این
جنگ بر اتوریته و قدرت د. قاسملو در حزب دمکرات افزوده شد. در ارومیه نیز ملاحسنی
تبدیل به امپراتور فراقانونی آذربایجان غربی شد.
هردوی این حضرات
مقامات خویش را تا آخر عمر حفظ کرده و در جهت گسترش کینه و نفرت بین این دو ملت
همچون دو قطب مخالف یک آهنربا مکمل همدیگر شدند.
سیوسه سال قبل از
جنگ نقده در سال 1946 قاضی محمد و سید جعفر پیشهوری این دو ملت را نه در مقابل هم
بلکه بهترین یارو یاور همدیگر قرار داده بودند.
جهانبینی و استراتژی دکتر قاسملو به اسماعیل
آقای شکاک (سمکو) نزدیکتر بود تا قاضی محمد.
برای اطلاع از تفاوت
سیاستهای قاضی محمد و سمکو اطلاعات کوتاه ذیل کافی است: سمکو برای جلب نظر حکام
ترکیه، مارشیمون رهبر آسوریها را طی یک مهمانی همراه با صد تن از همراهانش به قتل
رساند. اعدام دستهجمعی اسرا و حتی غارت مردم مهاباد بخشی از کارنامه اوست.
ولی قاضی محمد برعکس سمکو، برادری ملتها را
مقدم بر سلطه خویش در مناطق دوملیتی میدانست. در سال 1946 تعدادی از فئودالهای
ترک روستاهای ترکنشین ارومیه جهت پیشگیری از اصلاحات ارضی که در جمهوری آذربایجان
در حال اجرا بود، به حضور قاضی محمد آمده و اعلام کردند خواهان الحاق به جمهوری
مهاباد هستند. قاضی محمد تقاضای آنها را نپذیرفت.
چون عمیقتر به
تاریخ بنگریم، میبینیم استخوانهای گذشتگانمان را که در زیر آوار تاریخ پُرفرود و
بیفروغ کردستان مدفون ماندهاند. صدای شکستن این استخوانها با گوشهایِ شنوا
آشناست.
اکنون آنچه از دهُل و سورنای کُوردایَتی به گوش میرسد؛
نه نوای آزادی و رهایی ملی، بلکه شیپور جنگهای بیپایان؛ جنگ با تُرکها، جنگ با
احزاب رقیب، جنگ با روشنفکران، جنگ با دگراندیشان و سرانجام جنگ درونحزبی بر سر
باقیمانده خوان یغما است.
با نگاهی به تاریخ
بهمثابه آیینه پیشبینی آینده ؛ در
صورت بروزِ خلأ قدرت در کردستان و آذربایجان؛ بجای نسیمِ آزادی، باید منتظر تکرارِ
تراژدیهای های گذشته در ابعادی بسیار وسیعتر باشیم.
دکتر
قاسملو و میراث تئوریک
حزب دمکرات همواره
از فقر تئوریک رنجبرده است. دکتر قاسملو با تحصیلات دانشگاهی و پختگی که در کوران
مبارزه کسب کرده بود میتوانست این خلأ را پر کند. ولی با نگاهی به آثار برجایمانده
او و نیز رهبری و عملکرد ۱6ساله وی میتوان دریافت که فعالیت تئوریک برای او اهمیت
چندانی نداشت. [31]
کتاب «کردستان و
کرد» یک تحقیق دانشگاهی در حد پایاننامه کارشناسی ارشد به زبان چک بود و ازنظر
بضاعت علمی در سطحی متوسط قرار دارد. [32]
کتاب «چهل سال
مبارزه» بیشتر یک گفتار سیاسی حزبی است تا یک تاریخ زنده و علمی. تحریف تاریخ بهوضوح
در آن به چشم میخورد. ازجمله در مبحث ماهیت و اهداف کومله ژ. کاف به نفع حزب
دمکرات کاملاً به بیراهه رفته است. [33] عمداً حقایق را مخدوش کرده و چنین
وانمود کرده که حزب دمکرات نتیجه تکامل طبیعی کومله.ژ.کاف بوده است.
کتاب «کورته باسیک
له سهر سوسیالیسم» (بحثی کوتاه در خصوص سوسیالیسم) در دوره زوال سوسیالیسم روسی
نوشتهشده است. (۱۳۶۲)
وی در آن زمان میخواست
کریدوری (راهروی باریک) را باز کند تا از مواضع و شعارهای ضد امپریالیستی فاصله
گرفته و نظر غرب را بهسوی خود جلب کند.
سوسیالیسم حزب دمکرات با پیشوند یا پسوندِ
دمکراتیک یک ماده بیمصرف در اساسنامه حزب بوده و هست و خارج از آن هیچگاه در
اندیشه و عملکرد و یا تبلیغ و ترویج فرهنگی جای نداشته است.
کتاب کوچک «خیانتهای قیادهموقت نسبت به خلق کرد» که با همکاری ماموستا عبدالله حسنزاده به زبان
کردی نوشته است، حاوی افشاگریهای مهمی در خصوص خانواده بارزانی است.
ولی حتی در حد یک پاراگراف هم علل رفتارها
و خیانتهای این خانواده را با متدلوژی علمی تحلیل نکرده است. [34]
لازم بود خاستگاه
فکری و طبقاتی این خانواده را تحلیل کرده تا پیروانش بتوانند شناختی عمیق و علمی
از علت و عوامل سریال تمام ناشدنی خیانتهای پارت دمکرات کردستان عراق نسبت به ملت
کُرد کسب کنند.
دکتر قاسملو با
شناختی که از تاریخ جهان و کردستان داشت میتوانست تحلیلی علمی و رئالیستی از ماهیت
خاندان بارزانی به شرح ذیل ارائه کند (البته با واژهها و جملاتی متفاوت):
«همیاری بارزانیها با دولتهای منطقه جهت
سرکوب جنبشهای کردی در ایران، عراق، ترکیه و سوریه یک تاکتیک موقتی نبوده و
نخواهد ماند. بلکه یک استراتژی دائمی است که از امیرنشینهای کُردی سدههای گذشته
کپی کردهاند که همواره وابسته به ایران یا عثمانی بوده و در مقابل تضمین
فرمانروایی بر بخشی از کردستان مجری سرکوب و سیاستهای این دول بودند.» [35]
اگر کاری تئوریک در این
خصوص انجامشده بود، اکنون رهروان دکتر قاسملو آرمانهای ملی را قربانی منافع
خانواده بارزانی نمیکردند. [36]
اکنون در چهارمین
دهه بعد از مرگ د.قاسملو، حزب دمکرات به دنبالچهای از پارت دمکرات کردستان عراق تبدیل
شده است.
حزب دمکرات همواره
از فقر تئوریک رنجبرده است. دکتر قاسملو با تحصیلات دانشگاهی و پختگی که در کوران
مبارزه کسب کرده بود میتوانست این خلأ را پر کند. ولی با نگاهی به آثار برجایمانده
او و نیز رهبری و عملکرد ۱6ساله وی میتوان دریافت که فعالیت تئوریک برای او اهمیت
چندانی نداشت. [31]
کتاب «کردستان و
کرد» یک تحقیق دانشگاهی در حد پایاننامه کارشناسی ارشد به زبان چک بود و ازنظر
بضاعت علمی در سطحی متوسط قرار دارد. [32]
کتاب «چهل سال
مبارزه» بیشتر یک گفتار سیاسی حزبی است تا یک تاریخ زنده و علمی. تحریف تاریخ بهوضوح
در آن به چشم میخورد. ازجمله در مبحث ماهیت و اهداف کومله ژ. کاف به نفع حزب
دمکرات کاملاً به بیراهه رفته است. [33] عمداً حقایق را مخدوش کرده و چنین
وانمود کرده که حزب دمکرات نتیجه تکامل طبیعی کومله.ژ.کاف بوده است.
کتاب «کورته باسیک
له سهر سوسیالیسم» (بحثی کوتاه در خصوص سوسیالیسم) در دوره زوال سوسیالیسم روسی
نوشتهشده است. (۱۳۶۲)
وی در آن زمان میخواست
کریدوری (راهروی باریک) را باز کند تا از مواضع و شعارهای ضد امپریالیستی فاصله
گرفته و نظر غرب را بهسوی خود جلب کند.
سوسیالیسم حزب دمکرات با پیشوند یا پسوندِ
دمکراتیک یک ماده بیمصرف در اساسنامه حزب بوده و هست و خارج از آن هیچگاه در
اندیشه و عملکرد و یا تبلیغ و ترویج فرهنگی جای نداشته است.
کتاب کوچک «خیانتهای قیادهموقت نسبت به خلق کرد» که با همکاری ماموستا عبدالله حسنزاده به زبان
کردی نوشته است، حاوی افشاگریهای مهمی در خصوص خانواده بارزانی است.
ولی حتی در حد یک پاراگراف هم علل رفتارها
و خیانتهای این خانواده را با متدلوژی علمی تحلیل نکرده است. [34]
لازم بود خاستگاه
فکری و طبقاتی این خانواده را تحلیل کرده تا پیروانش بتوانند شناختی عمیق و علمی
از علت و عوامل سریال تمام ناشدنی خیانتهای پارت دمکرات کردستان عراق نسبت به ملت
کُرد کسب کنند.
دکتر قاسملو با
شناختی که از تاریخ جهان و کردستان داشت میتوانست تحلیلی علمی و رئالیستی از ماهیت
خاندان بارزانی به شرح ذیل ارائه کند (البته با واژهها و جملاتی متفاوت):
«همیاری بارزانیها با دولتهای منطقه جهت
سرکوب جنبشهای کردی در ایران، عراق، ترکیه و سوریه یک تاکتیک موقتی نبوده و
نخواهد ماند. بلکه یک استراتژی دائمی است که از امیرنشینهای کُردی سدههای گذشته
کپی کردهاند که همواره وابسته به ایران یا عثمانی بوده و در مقابل تضمین
فرمانروایی بر بخشی از کردستان مجری سرکوب و سیاستهای این دول بودند.» [35]
اگر کاری تئوریک در این
خصوص انجامشده بود، اکنون رهروان دکتر قاسملو آرمانهای ملی را قربانی منافع
خانواده بارزانی نمیکردند. [36]
اکنون در چهارمین
دهه بعد از مرگ د.قاسملو، حزب دمکرات به دنبالچهای از پارت دمکرات کردستان عراق تبدیل
شده است.
دکتر قاسملو در جایگاه فروشنده رؤیایی نازا
دکتر قاسملو هیچگاه
تحلیلی علمی و رئالیستی از واقعیت جغرافیای سیاسی و اتنیکی کردستان ارائه نکرد و
همچون اسلاف ملیگرای خود فروشنده رؤیایی تعبیر ناشدنی به حزب و مردم بود.
برای کسی با تحصیلات
آکادمیک و سابقه دهها سال مبارزه سیاسی و جایگاه رهبری ۱۶ساله یک حزب بزرگ، شناختِ
رئالیستیِ جغرافیایِ اتنیکیِ کردستانِ ایران و تحلیل مشخص از اوضاع مشخص نباید
چندان سخت بوده باشد. واقعیاتی که وی ندید؛ و یا نادیده گرفت، به شرح ذیل است:
«جغرافیای اتنیکی کردستان ایران بدترین بستر
برای فدرالیسم، استقلال یا هر نوع خطکشی بر مبنای خون، نژاد و زبان است؟
زیرا ایران گرچه
دارای تنوع فرهنگی، زبانی و اتنیکی است، ولی این تنوع به شکل موزاییکی نیست.
در چنین جغرافیایی
هر نوع تقسیمات سیاسی بر اساس تفاوت خون٬ نژاد، زبان، مذهب و... در فرمهای فدرالیسم، خودمختاری و استقلال
سرآغاز زنجیرهای پایانناپذیر از خشونتها و فجایع خواهد شد.
تنوع زبانی، مذهبی و
اتنیکی سیمای واقعی بیش از نیمی از شهرها و مراکز جمعیتی ایران است.
برای نمونه از هفده
شهرستانِ آذربایجان غربی دوازده شهر ذیل متشکل از دو گروه زبانی تُرک و کُرد
هستند:
ارومیه، خوی، ماکو،
سلماس، پلدشت، چالدران، شوط٬چایپاره، نقده،
میاندوآب، تکاب، شاهیندژ. هزاران روستای تابعه این شهرها بادهها هزار مزرعه،
کوه، مرتع، دره، دشت، رودخانه و جاده چنان درهمتنیدهاند که بهترین مهندسان جهان
نمیتوانند مرزی بین این دو ملت ترسیم کنند.»
دکتر قاسملو هیچگاه
تحلیلی علمی و رئالیستی از واقعیت جغرافیای سیاسی و اتنیکی کردستان ارائه نکرد و
همچون اسلاف ملیگرای خود فروشنده رؤیایی تعبیر ناشدنی به حزب و مردم بود.
برای کسی با تحصیلات
آکادمیک و سابقه دهها سال مبارزه سیاسی و جایگاه رهبری ۱۶ساله یک حزب بزرگ، شناختِ
رئالیستیِ جغرافیایِ اتنیکیِ کردستانِ ایران و تحلیل مشخص از اوضاع مشخص نباید
چندان سخت بوده باشد. واقعیاتی که وی ندید؛ و یا نادیده گرفت، به شرح ذیل است:
«جغرافیای اتنیکی کردستان ایران بدترین بستر
برای فدرالیسم، استقلال یا هر نوع خطکشی بر مبنای خون، نژاد و زبان است؟
زیرا ایران گرچه
دارای تنوع فرهنگی، زبانی و اتنیکی است، ولی این تنوع به شکل موزاییکی نیست.
در چنین جغرافیایی
هر نوع تقسیمات سیاسی بر اساس تفاوت خون٬ نژاد، زبان، مذهب و... در فرمهای فدرالیسم، خودمختاری و استقلال
سرآغاز زنجیرهای پایانناپذیر از خشونتها و فجایع خواهد شد.
تنوع زبانی، مذهبی و
اتنیکی سیمای واقعی بیش از نیمی از شهرها و مراکز جمعیتی ایران است.
برای نمونه از هفده
شهرستانِ آذربایجان غربی دوازده شهر ذیل متشکل از دو گروه زبانی تُرک و کُرد
هستند:
ارومیه، خوی، ماکو،
سلماس، پلدشت، چالدران، شوط٬چایپاره، نقده،
میاندوآب، تکاب، شاهیندژ. هزاران روستای تابعه این شهرها بادهها هزار مزرعه،
کوه، مرتع، دره، دشت، رودخانه و جاده چنان درهمتنیدهاند که بهترین مهندسان جهان
نمیتوانند مرزی بین این دو ملت ترسیم کنند.»
جای
خالی «تحلیل مشخص از اوضاع مشخص»
دکتر قاسملو نخواست
و یا نتوانست تحلیل مشخصی از اوضاع مشخص کردستان ایران ارائه کند. اگر چنین میکرد
شاید با واژگان و ادبیاتی متفاوت تحلیلی با مضمون و محتوای ذیل به حزب دمکرات، و
جامعه کردستان ارائه میکرد:
«در جغرافیای سیاسی
کردستان ایران هرگونه اقدام نسنجیدهای برای مرزبندی اتنیکی٬ باعث میشود که فرصتطلبان و بازرگانان خون و نژادپرستی کُرد و تُرک
و... با حمایت بیگانگان سریعاً این جغرافیا را به جهنم جنگهای بیپایان قومی
تبدیل کنند.
منادیان خطکشی مرزها در هر شهر، محله
و روستای دو یا سه ملیتی بر سر تسلط بر هر کوی، کوچه، خیابان، پارک، رودخانه، تپه،
کوه، کوهپایه، چراگاه و... مردمان را به جان هم میاندازند. بجای رهایی ملی جنگ ملتها
اتفاق میافتد. فرصتطلبان و دولتهای منطقه برنده چنین اوضاعی خواهند شد.»
چرا هیچگاه نگفت
فدرالیسم یا استقلال و تشکیل دولت - ملت کردستان ایران یک رؤیای نازا بیش نیست؟ و
حتی اگر امکانپذیر هم باشد چارهساز تمامی دردهای اجتماعی نیست.
اگر جدایی ملتها حلالمسائل
همه دردها بود، اکنون میبایست افغانیها، سومالیها، کردهای کردستان عراق، پاکستانیها،
سودانیها و... بسیار خوشبختتر از ملیتهای ایران بودند.
تجربه این کشورها حاکی از این است که آزاد کردن
مغزها بسیار مهمتر از آزاد کردن خاک است.[37]
دکتر قاسملو نخواست
و یا نتوانست تحلیل مشخصی از اوضاع مشخص کردستان ایران ارائه کند. اگر چنین میکرد
شاید با واژگان و ادبیاتی متفاوت تحلیلی با مضمون و محتوای ذیل به حزب دمکرات، و
جامعه کردستان ارائه میکرد:
«در جغرافیای سیاسی
کردستان ایران هرگونه اقدام نسنجیدهای برای مرزبندی اتنیکی٬ باعث میشود که فرصتطلبان و بازرگانان خون و نژادپرستی کُرد و تُرک
و... با حمایت بیگانگان سریعاً این جغرافیا را به جهنم جنگهای بیپایان قومی
تبدیل کنند.
منادیان خطکشی مرزها در هر شهر، محله
و روستای دو یا سه ملیتی بر سر تسلط بر هر کوی، کوچه، خیابان، پارک، رودخانه، تپه،
کوه، کوهپایه، چراگاه و... مردمان را به جان هم میاندازند. بجای رهایی ملی جنگ ملتها
اتفاق میافتد. فرصتطلبان و دولتهای منطقه برنده چنین اوضاعی خواهند شد.»
چرا هیچگاه نگفت
فدرالیسم یا استقلال و تشکیل دولت - ملت کردستان ایران یک رؤیای نازا بیش نیست؟ و
حتی اگر امکانپذیر هم باشد چارهساز تمامی دردهای اجتماعی نیست.
اگر جدایی ملتها حلالمسائل
همه دردها بود، اکنون میبایست افغانیها، سومالیها، کردهای کردستان عراق، پاکستانیها،
سودانیها و... بسیار خوشبختتر از ملیتهای ایران بودند.
تجربه این کشورها حاکی از این است که آزاد کردن
مغزها بسیار مهمتر از آزاد کردن خاک است.[37]
ناتوانی
د.قاسملو و پیروانش از درک تفاوت پانتورکیسم و ناسیونالیسم ایرانی
پانتورکیسم با
ناسیونالیسم ایرانی بسیار متفاوت است که د.قاسملو و اخلافش قادر به دیدن و درک آن نبوده
و نیستند.
ناسیونالیسم فارس
طی سده اخیر علیرغم سیاستهای یکسانسازی فرهنگی و زبانی، همواره کُردها را آریایی
و ایرانی اصیل دانسته؛علاوه بر حقوق مدنی؛ حق آنها را بر مالکیت خانه و کاشانه خویش،
زیستن در کردستان و یا هر شهر دیگر ایران به رسمیت شناخته است.
اما پانتورکیسم
حیات خود را نه در همنشینی، بلکه در حذف و اخراج ملل دیگر و بلعیدن سرزمین آنها؛ و در بهترین
حالت در آسمیلاسیون (استحاله) و امحای فرهنگی و زبانی ملت تحت سلطه میبیند.
تاریخ صدساله اخیر حاکمیت پانتورکهای ترکیه و
انکار هویت ملی ۳۰ میلیون کُرد و حتی ممنوع کردن گفتگو به زبان کُردی مؤید این
ادعاست.
گرچه تُرکهای
ایران پیشتاز انقلاب مشروطه، سوسیالیسم، دموکراسی و اندیشههای جدید بودند. ولی
اکنون این اندیشهها در مقابل رشد سرطانی پانتورکیسم ناچار به عقبنشینی شدهاند.
این روند بهگونهای نگرانکننده ادامه دارد...
جهت آشنایی بیشتر
با پانتورکیسم توصیف و تحلیل آقای خالد رسولپور در خصوص این پدیده را با اندکی
تلخیص ضمیمه این بخش میکنم:
تفاوت پانتُرکیسم
با دیگر گرایشهای ناسیونالیستی
1- پانترکیسم
از اساس با دیگر گرایشهای ناسیونالیستی متفاوت است، تا جایی که آن را کاملاً از
دایرهی شمول تعریفهای معمول ناسیونالیسم، قومگرایی و حتی نژادپرستی خارج میکند!
2- اساس پانترکیسم
ایرانی (که دیگر گرایشهای ملی و قومی فاقد آن هستند) بر «انکار مطلق» وجود حتی
یک «نفر» غیر تُرک در سرزمینی است که آن را «آزربایجان» نامیده و بنا به میل خود
تعریف کردهاست.
پانترکها میگویند این سرزمین از روز ازل
کاملاً و مطلقاً سرزمین ترکها (و حداکثر «پیشا-تُرکها»!) بوده و هر غیرتُرک ساکن
آن، مهاجر یا مهاجم یا اشغالگر یا مهمان است! پانترکها برای هیچ غیرتُرکی در
«آذربایجان» حق «حیات مدنی» قائل نیستند.
«حیات مدنی»
یعنی حیات برابر با دیگر شهروندان در امور اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی.
پانتُرکها تمامی اسناد و مدارکی را که بر وجود غیرترکهای بومی در تمام تاریخ
آذربایجان دلالت میکنند جعلی دانسته و تمام اسناد و مدارکی را که حضور ترکها در
آذربایجان را همیشگی ندانسته یا از تاریخ و دوران مشخصی قبول داشته رد میکنند.
چنین وضعیتی «تقریباً به طور کامل و رسمی» در
کشور «جمهوری آذربایجان» حاکم است: یعنی در آن کشور، غیر از ترکها هیچ قوم و
ملیّت دیگری حق حیات مدنی و مشارکت سیاسی و فرهنگی ندارد. در «کشور ترکیه» نیز تا
چند سال پیش چنین بود، اما مبارزات و مقاومت هولناک و پُرتلفات «پکک» باعث شد که
در یکی دو دهة اخیر برخی حقوق کُردها به رسمیت شناخته شود.
3-
سایر گرایشهای ناسیونالیستی و قومی ایرانی (از قبیل ایرانی-فارسی، کُردی، عربی،
بلوچی و...) حتی در افراطیترین وضعیتهایشان، هرگز در طرد و بیحقوقکردن و اخراج
دیگر اقوام و ملیّتها گفتاری و کرداری از خود نشان ندادهاند. آنها البته سرزمین
خاص خود (ایران یا کردستان یا عربستان یا بلوچستان یا...) را از آن «خود» میدانند
و برخی حتا تا خواست جدایی و استقلال هم پیش میروند اما حقوق مدنی دیگر اقوام و
ملیتهای ایرانی را در این سرزمین خاص، انکار نمی کنند و در مورد آنها اصطلاحاتی
چون مهاجر یا مهاجم یا اشغالگر یا مهمان! به کار نمیبرند.
4-
پانترکیسم از بسیار جهات شبیه صهیونیسم است، اما صهیونیسم اولاً در هر حال ارجاع
میدهد به یک تاریخ طولانی چهار پنج هزار ساله و هزاران سند و مدرک که حداقل سه
دین ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) بر آنها گواهی میدهند، و ثانیاً صهیونیسم
حق حیات مدنی برای ساکنان غیریهودی ساکن و بومی اسرائیل را به رسمیت شناختهاست.
در کشور اسرائیل بیش از دو میلیون عرب مسلمان (تقریباً یک پنجم جمعیت کشور) زندگی
میکنند که از حقوق فرهنگی و سیاسی و زبانی خود برخوردارند و زبان عربی زبان دوم
رسمی کشور است.
5- امروزه شرایط منطقه
بسیار تغییر کردهاست. دخالتهای امپریالیستی به سرنگونی تدریجی حاکمیتهای
استبداد سنتی انجامیده و ظاهرا سیاست کلی امپریالیسم بر تجزیهی کشورهای بزرگی چون
لیبی، عراق، سوریه، ایران و... بنیان گرفته است.
ابزارها و نتایج این سیاست، در پیوند مستقیم با
جریانهای قومی و مذهبی منطقه قرار دارد. به همین دلیل هر آن ممکن است که در ایران
نیز همچون کشورهای بالا تنشهای عظیمی ایجاد شود و بهسرعت گسترش پیدا کند.
6- در چنان
وضعیتی، پانترکیسم یک ابزار قوی و دم دست برای دخالتهای امپریالیستی میتواند
باشد، به ویژه آنکه حاکمیت ترکیه (در ادامهی سیاستهای شبه-امپریالیستی اخیر
برای نجات خود و دورکردن فتنهی تجزیه و فروپاشی از خود) مدتی است شعار پانترکیسم
سراسری علم کرده و از قبرس تا ایران و آسیای میانه و روسیه را یکپارچه میخواهد.
7- در این
نقشه، فارسها و کردها و ارمنیها و روسها و یونانیها باید همچون دشمنان
شیطانی، اشغالگر، متجاوز و شریر وانمود شوند تا بتوان به پشتوانهی سلاح و پول
خارجی و به دست خیل عظیم جوانان بیخبر و تهییجشدهی استادیومی و خیابانی، آن قومها
و ملتها را نسلکشی، اخراج و نابود کرد.
8- با توجه به نحوهی شکلگیری و اهداف مشخص این
جریان و جعلیات و تحریفات عمدی آشکار، گفتگوکردن با آنها هیچ سودی ندارد و تنها
راه، افشاء و شناساندن و برائت از آنهاست. این وظیفه بر دوش روشنفکران و روشنگران
و جریانها و افراد اصیل، مستقل، صلحطلب و عدالتخواه تُرک است.»[38]
دو مثال از تفاوت
پانتورکیسم با ناسیونالیسم ایرانی و حتی عربی
۱- واکنشِ پوشیدن
لباس کُردی در پایتختهای ایران، عراق، سوریه و ترکیه
کُردها در هر یک از شهرهای تهران، بغداد و دمشق
میتوانند با لباس کردی در خیابانها ظاهر شده و بسیاری از مظاهر فرهنگی و تمدنی
خویش را به نمایش بگذارند.
اما عوارض ارتکاب
چنین گناهی در آنکارا و سایر شهرهای ترکیه برای کُردها کدماند؟
باتوجهبه سابقه
صدساله فاشیسم نژادی ترکیه میتوان پیشبینی کرد که؛ قبل از آنکه پلیس و نیروهای
امنیتی رسمی دولت ترکیه از راه برسند؛ اُمت همیشه در صحنه پانتورک، مرتکبین این
گناه کبیره را گوشمالی و حتی مورد حذف فیزیکی قرار میدهند.
۲- کاربرد اسامی کُردی در
میان فارسها و سایر ایرانیان
نهتنها سیستم
سیاسی حاکم بر ترکیه، بلکه اکثریت جمعیتِ تُرکزبانان آن کشور، تمامی مظاهر فرهنگی
و شناسهای کُردی را به دیده نفرت مینگرند. به همین دلیل برای نامگذاری فرزندان
خویش از اسامی کُردی استفاده نمیکنند.
اعراب عراق و
سوریه هرچند که چنین دشمنی هیستریکی با هویت کُردی ندارند، ولی در سطح کمی از
اسامی کُردی برای نامگذاری فرزندان خویش استفاده میکنند.
اما فارسها و
سایر ایرانیان با شوروشوق فراوان فرزندانِ خویش را با اسامی کُردی نامگذاری میکنند.[39]
اکنون در تهران و
سایر مراکز جمعیتی ایران صدها هزار نامِ زیبای کُردی را در میان فارسها و سایر ایرانیان
(خصوصاً نسل) جدید میبینیم. [40]
تعدادی از اسامی پُرکاربُرد کُردی در میان ایرانیان:
ڕوناک، ڕۆژین، ژینا، ڕۆژمان، شیلان، ژین، هانا، چنور، آوین، روژین،
دلنیا، کەژاڵ، باران، هانا، زانیار، سیروان، اردلان، هورامان، هیوا، چیا، ژیان،
ئاسۆ...
ماهیتِ پانتورکیسم در آیینه قرهباغ
سرنوشت قرهباغ میتواند
چشمانداز وسیعتری برای شناخت وضعیت کنونی و پیشبینی آینده کردستان ایران به روی
ما بگشاید.
قرهباغ ازنظر
جغرافیای اتنیکی شباهت زیادی به آذربایجانِ غربی دارد. تا سال ۱۹۸۹ ارمنیها اکثریتِ
جمعیت قرهباغ را تشکیل میدادند. این سرزمین از دیرباز منطقهای ارمنینشین بوده
است. ترکها و کُردها در این منطقه مهاجر بوده و کمتر از ۱۰% جمعیت آن را تشکیل میدادند.
[41]
لنین در سال ۱۹۲۳
دستور تشکیل جمهوری نیمهخودمختار "کردستان سرخ" به مرکزیت لاچین را صادر کرد. استالین در سال ۱۹۲۶ این منطقه را ازنظر
اداری تنزل داده و در سال ۱۹۲۹ آن را منحل کرد. وی سرانجام در سال ۱۹۳۷ بیشتر
کردهای آن دیار را ناچار به کوچ اجباری به آذربایجان، ارمنستان و جمهوریهای آسیای
مرکزی کرد. وی برای جلبِ رضایت آتاتورک تمام منطقه قرهباغ را با جمعیت ۹۰% ی
ارمنی (با حفظ خودمختاری داخلی) ضمیمه جمهوری آذربایجان کرد. [42]
پس از فروپاشی
شوروی جهت جلوگیری از جنگهای بیپایان بین جمهوریهای استقلالیافته، توافقی صورت
گرفت مبنی بر اینکه مرزهای دوره شوروی بین جمهوریها بدون
تغییر باقی بمانند.
در سال ۱۹۸۹ هنوز ۷۷% ساکنان قرهباغ
را ارمنیها تشکیل میدادند. آنها اعلام استقلال کردند. ولی هیچ کشوری آن را به
رسمیت نشناخت. زیرا مطابق توافق جمهوریها و نیز نظم نوین جهانی حق تعیین سرنوشت
ملل قربانی جغرافیای سیاسی شده بود.
طی سالهای ۲۰۲۰
تا ۲۰۲۴ م اتحادیه مقدس اخوانالمسلمین جهانی، پانتورکیسم، اسرائیل و جهادیهای
مسلمان با سلاحهای مدرن و چراغسبز ناتو توانست قرهباغ که ازنظر عرف بینالملل
جزو خاک آذربایجان محسوب میشده؛ را اشغال کنند. اکنون نیز چشم طمع به کریدور
زنگزور بستهاند تا رؤیای اتحادیه پیوسته تورانی از استانبول تا سین کیانگ چین را
تحقق بخشند.
طنز تلخ عصر ما:
مردمانی با سابقه هزاران سال سکونت در سرزمین آباء و اجدادی خویش، چون خواستند از سلطه
دولت - ملتی دیگر که با زور به آن ضمیمهشده بودند (آذربایجان) آزاد شوند، اشغالگر
نامیده شدند و ناچار شدند خانه و کاشانه خود را آتش زده و تن به آوارگی دهند.
هرچند که اکثریت
مردمان تُرکزبان خصوصاً آذریهای ایران، انساندوست و فرهیخته هستند و نسبتی با
بیماری پانتورکیسم ندارند٬ ولی تاریخ نشان داده است که یک اقلیت منسجم با پشتوانه قدرت خارجی میتواند
در زمان ضعف دولت مرکزی اراده خود را بر اکثریت تحمیل کند.
۱-تقدس زمین و
مرزهای سیاسی به قیمت محرومیت ساکنان از حق تعیین سرنوشت خویش - در نظم کنونی جهان
حقوق انسان و انسانمحوری قربانی زمین و مرزهای سیاسی میشوند. حتی اگر این مرزها
را کسانی مثل چرچیل، اتاترک و استالین بدون توجه به جغرافیای اتنیکی و خواست
باشندگان سرزمینها در صدسال قبل ترسیم کرده باشند. حق تعیین سرنوشت با مراجعه به
آراء ساکنان هر منطقه هیچ جایگاهی در نظم کنونی جهان ندارد.
۲- تعیینکننده نهایی
مناقشات منطقهای و جهانی، قدرت و توان نظامی است. زور، سلاحهای مدرن، پیمانهای منطقهای
و جهانی تعیینکننده هر نوع حقی هستند.
۳- ارجحیت منافع بر
ایدئولوژی - در جنگ قرهباغ دیدیم که دشمنان ایدئولوژیک میتوانند در یک جبهه قرار
گیرند. (ترکهای سنی ترکیه و ترکهای شیعه آذربایجان، اخوانالمسلمین سنی، پان تورکهای
سراسر جهان ازجمله ایران و ترکیه، القاعده و جهادیهای سنی سوریه و سایر کشورها،
اسرائیل و صهیونیسم جهانی)
آنها بدون هیچ نگرانی در خصوص
باورهای خود دست در دست هم به یاری حکومت آذربایجان شیعهمذهب شتافتند. با این
اتحاد مقدس! توانستند ارمنیهایی که در سرزمین آباء و اجدادی خویش اعلام استقلال
کرده بودند؛ را بهعنوان اشغالگر در افکار عمومی جهان قالب کرده؛ و آنها را با
خفت و خواری از خانههایشان بیرون راندند.
۴- کشور ایران، خصوصاً
مناطق ترکنشین و یا مختلط بین ترک و ملیتهای دیگر
هدف بعدی پانترکیسم است.
اردوغان سال ۲۰۲۰
در جشن پیروزی قرهباغ؛ با خواندن شعر «ارس» و اتحاد دوباره ساکنان دو سوی آن؛ هدف
بعدی (اشغال مناطق ترکنشین ایران) را به پیروانش گوشزد کرد. عذرخواهی دروغین مقامهای ترکیه و توسل به این توجیه که اردوغان از مضمون این شعر اطلاع نداشته است، بخشی
از دیپلماسی سیاست دو گام بهپیش یک گام به پس اردوغان بود. شعرخوانی اردوغان در
باکو تنها نوک کوه یخ توطئههای رهبر پانترکیسم برای تجدید خاطره تاریخی فتوحات ترکی
در جغرافیای ایران است.
۵- کشور ایران از این زمان
به بعد بهجای ترکیه در شمال غرب و جمهوری آذربایجان در شمال، با پانترکیسم
مهاجمی همسایه شده است که مرزهای آن از آذربایجان غربی به آستارا و پس از گذر از دریای مازندران تا ترکمنستان
امتداد دارد.
اکنون اژدهای پانتورک دوباره دهان
بازکرده و در آستانه بلعیدن مرز ایران و ارمنستان است. در این راستا میخواهند با
ایجاد کریدوری در جنوبیترین نقطه مرزی ارمنستان با ایران، نخجوان را به جمهوری آذربایجان متصل کنند. اتصال نخجوان به آذربایجان
قبل از اینکه اتصال آن به آذربایجان باشد، اتصال ترکیه به آذربایجان و آسیای میانه
است که ترکیه را بسیار گسترش میدهد.
آنها در آینده میتوانند از آذربایجان
در شمال غربی ایران تا آستارا (واقع در جنوب غرب دریای مازندران) را تصرف کنند و
از سوی دیگر با همکاری دولت ترکمنستان و پان تورکهای ایران از خراسان شمالی تا
گرگان را نیز ضمیمه امپراتوری نئوعثمانی کنند.
در این حالت بلعیده شدن گیلان و مازندران
که همچون لقمهای کوچک و لذیذ بین گرگان در شرق و آستارا در غرب جلوه گری میکنند،
بسیار سهلالوصول خواهد بود.
۶- تغییر جایگاه بخشی از
ترکهای ایران از مرزداری به همگرایی با ترکهای آنسوی مرزها
بعد از بهقدرترسیدن
صفویان ترکهای ایران؛ با هویتیابی جدید بر محور ایدئولوژی تشیع؛ پاسدار مرزهای
ایران شدند. این نقش را با موفقیت به انجام رساندند و توانستند همچون سدی نفوذناپذیر
به مدت ۵۰۰ سال ایران را از اشغالگری امپراتوری عثمانی و سپس ترکیه جدید حفظ کنند.
طی سه دهه گذشته
با ورود تلویزیونهای ماهوارهای، اینترنت و رسانههای اجتماعی نقش مذهب در حیات
فرهنگی و سیاسی ترکها کمرنگ شده است و بهموازات آن پانتورکیسم تقویت شده است.
درنتیجه نقش تاریخی ترکها در صیانت از تمامیت ارضی ایران دچار تغییرات زیادی شده
است.
۷- قرهباغهای بالقوه
در صورت جدایی
مناطق ترکزبان ایران، تراژدی چندین قرهباغ دیگر در ایران کنونی قابل تکرار است.
ازجمله آذربایجان غربی با جمعیت چهل درصد ترک و حدود شصت درصد کرد، ازنظر پان تورکها
جزو آذربایجان است و کُردها در آذربایجان مهاجر هستند و باید به عراق و یا هر
ناکجاآباد دیگری بازگردند![43]
پانترکیسم همزیستی با اقلیتهای نژادی
را در اراضی موردادعای خود نمیپذیرد. البته موفقیت آنها چندان هم بعید نیست. اکنون بعد از یک سده از ارمنستان
بزرگ واقع در شمال شرق ترکیه کنونی اثری باقی نمانده است و قرهباغ ارمنی نیز بهسوی
چنین سرنوشتی رهسپار شد.
مناطق فارس و
کردنشین همسایه و یا مختلط با ترکهای سایر استانهای ایران نیز قرهباغهای بالقوه
دیگری هستند. پانتورکیسم تقویتشده از سوی اسرائیل، ترکیه، آذربایجان، اخوانالمسلمین
جهانی، جهادیها و ناتو میتواند این مناطق را بلعیده و ساکنانش آواره کند.
تجربیات جهانی
حاکی از این هستند که اقلیتی منسجم با پشتوانه خارجی میتوانند سرنوشت اکثریت
باشندگان یک منطقه را تعیین کنند.
باوجوداینکه
اکثریت مردمِ تُرکزبان ایران همچنان خود را دلبسته ایران و ایرانی میدانند، اما
پانتورکهای ایران استعداد این را دارند تا در زمان ضعف دولت مرکزی ایران همچون
عمق استراتژیک جغرافیای سیاسی مورداستفاده پانترکیسم جهانی قرار گیرند.
پانتورکها منتظر
زمان طلایی (ضعف دولت مرکزی ایران) هستند، تا مناطق موردادعای خود را در بُعدِ
حداکثری به مامِ میهنِ جدیدِ خود (ترکیه+آذربایجان) ملحق کند.
این خطراتِ
بالقوه، تمامی ملل ایرانی ازجمله هموطنان آذری و ترکزبانان پایبندِ ایرانِ متحد،
آزاد و آباد را ملزم میکند بر محور یک رهیافتِ مشترک متحد شده و از فاجعهای بزرگ
پیشگیری کنند.
پانتورکیسم با
ناسیونالیسم ایرانی بسیار متفاوت است که د.قاسملو و اخلافش قادر به دیدن و درک آن نبوده
و نیستند.
ناسیونالیسم فارس
طی سده اخیر علیرغم سیاستهای یکسانسازی فرهنگی و زبانی، همواره کُردها را آریایی
و ایرانی اصیل دانسته؛علاوه بر حقوق مدنی؛ حق آنها را بر مالکیت خانه و کاشانه خویش،
زیستن در کردستان و یا هر شهر دیگر ایران به رسمیت شناخته است.
اما پانتورکیسم
حیات خود را نه در همنشینی، بلکه در حذف و اخراج ملل دیگر و بلعیدن سرزمین آنها؛ و در بهترین
حالت در آسمیلاسیون (استحاله) و امحای فرهنگی و زبانی ملت تحت سلطه میبیند.
تاریخ صدساله اخیر حاکمیت پانتورکهای ترکیه و
انکار هویت ملی ۳۰ میلیون کُرد و حتی ممنوع کردن گفتگو به زبان کُردی مؤید این
ادعاست.
گرچه تُرکهای
ایران پیشتاز انقلاب مشروطه، سوسیالیسم، دموکراسی و اندیشههای جدید بودند. ولی
اکنون این اندیشهها در مقابل رشد سرطانی پانتورکیسم ناچار به عقبنشینی شدهاند.
این روند بهگونهای نگرانکننده ادامه دارد...
جهت آشنایی بیشتر
با پانتورکیسم توصیف و تحلیل آقای خالد رسولپور در خصوص این پدیده را با اندکی
تلخیص ضمیمه این بخش میکنم:
تفاوت پانتُرکیسم
با دیگر گرایشهای ناسیونالیستی
1- پانترکیسم
از اساس با دیگر گرایشهای ناسیونالیستی متفاوت است، تا جایی که آن را کاملاً از
دایرهی شمول تعریفهای معمول ناسیونالیسم، قومگرایی و حتی نژادپرستی خارج میکند!
2- اساس پانترکیسم
ایرانی (که دیگر گرایشهای ملی و قومی فاقد آن هستند) بر «انکار مطلق» وجود حتی
یک «نفر» غیر تُرک در سرزمینی است که آن را «آزربایجان» نامیده و بنا به میل خود
تعریف کردهاست.
پانترکها میگویند این سرزمین از روز ازل
کاملاً و مطلقاً سرزمین ترکها (و حداکثر «پیشا-تُرکها»!) بوده و هر غیرتُرک ساکن
آن، مهاجر یا مهاجم یا اشغالگر یا مهمان است! پانترکها برای هیچ غیرتُرکی در
«آذربایجان» حق «حیات مدنی» قائل نیستند.
«حیات مدنی»
یعنی حیات برابر با دیگر شهروندان در امور اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی.
پانتُرکها تمامی اسناد و مدارکی را که بر وجود غیرترکهای بومی در تمام تاریخ
آذربایجان دلالت میکنند جعلی دانسته و تمام اسناد و مدارکی را که حضور ترکها در
آذربایجان را همیشگی ندانسته یا از تاریخ و دوران مشخصی قبول داشته رد میکنند.
چنین وضعیتی «تقریباً به طور کامل و رسمی» در
کشور «جمهوری آذربایجان» حاکم است: یعنی در آن کشور، غیر از ترکها هیچ قوم و
ملیّت دیگری حق حیات مدنی و مشارکت سیاسی و فرهنگی ندارد. در «کشور ترکیه» نیز تا
چند سال پیش چنین بود، اما مبارزات و مقاومت هولناک و پُرتلفات «پکک» باعث شد که
در یکی دو دهة اخیر برخی حقوق کُردها به رسمیت شناخته شود.
3-
سایر گرایشهای ناسیونالیستی و قومی ایرانی (از قبیل ایرانی-فارسی، کُردی، عربی،
بلوچی و...) حتی در افراطیترین وضعیتهایشان، هرگز در طرد و بیحقوقکردن و اخراج
دیگر اقوام و ملیّتها گفتاری و کرداری از خود نشان ندادهاند. آنها البته سرزمین
خاص خود (ایران یا کردستان یا عربستان یا بلوچستان یا...) را از آن «خود» میدانند
و برخی حتا تا خواست جدایی و استقلال هم پیش میروند اما حقوق مدنی دیگر اقوام و
ملیتهای ایرانی را در این سرزمین خاص، انکار نمی کنند و در مورد آنها اصطلاحاتی
چون مهاجر یا مهاجم یا اشغالگر یا مهمان! به کار نمیبرند.
4-
پانترکیسم از بسیار جهات شبیه صهیونیسم است، اما صهیونیسم اولاً در هر حال ارجاع
میدهد به یک تاریخ طولانی چهار پنج هزار ساله و هزاران سند و مدرک که حداقل سه
دین ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) بر آنها گواهی میدهند، و ثانیاً صهیونیسم
حق حیات مدنی برای ساکنان غیریهودی ساکن و بومی اسرائیل را به رسمیت شناختهاست.
در کشور اسرائیل بیش از دو میلیون عرب مسلمان (تقریباً یک پنجم جمعیت کشور) زندگی
میکنند که از حقوق فرهنگی و سیاسی و زبانی خود برخوردارند و زبان عربی زبان دوم
رسمی کشور است.
5- امروزه شرایط منطقه
بسیار تغییر کردهاست. دخالتهای امپریالیستی به سرنگونی تدریجی حاکمیتهای
استبداد سنتی انجامیده و ظاهرا سیاست کلی امپریالیسم بر تجزیهی کشورهای بزرگی چون
لیبی، عراق، سوریه، ایران و... بنیان گرفته است.
ابزارها و نتایج این سیاست، در پیوند مستقیم با
جریانهای قومی و مذهبی منطقه قرار دارد. به همین دلیل هر آن ممکن است که در ایران
نیز همچون کشورهای بالا تنشهای عظیمی ایجاد شود و بهسرعت گسترش پیدا کند.
6- در چنان
وضعیتی، پانترکیسم یک ابزار قوی و دم دست برای دخالتهای امپریالیستی میتواند
باشد، به ویژه آنکه حاکمیت ترکیه (در ادامهی سیاستهای شبه-امپریالیستی اخیر
برای نجات خود و دورکردن فتنهی تجزیه و فروپاشی از خود) مدتی است شعار پانترکیسم
سراسری علم کرده و از قبرس تا ایران و آسیای میانه و روسیه را یکپارچه میخواهد.
7- در این
نقشه، فارسها و کردها و ارمنیها و روسها و یونانیها باید همچون دشمنان
شیطانی، اشغالگر، متجاوز و شریر وانمود شوند تا بتوان به پشتوانهی سلاح و پول
خارجی و به دست خیل عظیم جوانان بیخبر و تهییجشدهی استادیومی و خیابانی، آن قومها
و ملتها را نسلکشی، اخراج و نابود کرد.
8- با توجه به نحوهی شکلگیری و اهداف مشخص این
جریان و جعلیات و تحریفات عمدی آشکار، گفتگوکردن با آنها هیچ سودی ندارد و تنها
راه، افشاء و شناساندن و برائت از آنهاست. این وظیفه بر دوش روشنفکران و روشنگران
و جریانها و افراد اصیل، مستقل، صلحطلب و عدالتخواه تُرک است.»[38]
دو مثال از تفاوت
پانتورکیسم با ناسیونالیسم ایرانی و حتی عربی
۱- واکنشِ پوشیدن
لباس کُردی در پایتختهای ایران، عراق، سوریه و ترکیه
کُردها در هر یک از شهرهای تهران، بغداد و دمشق
میتوانند با لباس کردی در خیابانها ظاهر شده و بسیاری از مظاهر فرهنگی و تمدنی
خویش را به نمایش بگذارند.
اما عوارض ارتکاب
چنین گناهی در آنکارا و سایر شهرهای ترکیه برای کُردها کدماند؟
باتوجهبه سابقه
صدساله فاشیسم نژادی ترکیه میتوان پیشبینی کرد که؛ قبل از آنکه پلیس و نیروهای
امنیتی رسمی دولت ترکیه از راه برسند؛ اُمت همیشه در صحنه پانتورک، مرتکبین این
گناه کبیره را گوشمالی و حتی مورد حذف فیزیکی قرار میدهند.
۲- کاربرد اسامی کُردی در
میان فارسها و سایر ایرانیان
نهتنها سیستم
سیاسی حاکم بر ترکیه، بلکه اکثریت جمعیتِ تُرکزبانان آن کشور، تمامی مظاهر فرهنگی
و شناسهای کُردی را به دیده نفرت مینگرند. به همین دلیل برای نامگذاری فرزندان
خویش از اسامی کُردی استفاده نمیکنند.
اعراب عراق و
سوریه هرچند که چنین دشمنی هیستریکی با هویت کُردی ندارند، ولی در سطح کمی از
اسامی کُردی برای نامگذاری فرزندان خویش استفاده میکنند.
اما فارسها و
سایر ایرانیان با شوروشوق فراوان فرزندانِ خویش را با اسامی کُردی نامگذاری میکنند.[39]
اکنون در تهران و
سایر مراکز جمعیتی ایران صدها هزار نامِ زیبای کُردی را در میان فارسها و سایر ایرانیان
(خصوصاً نسل) جدید میبینیم. [40]
تعدادی از اسامی پُرکاربُرد کُردی در میان ایرانیان:
ڕوناک، ڕۆژین، ژینا، ڕۆژمان، شیلان، ژین، هانا، چنور، آوین، روژین،
دلنیا، کەژاڵ، باران، هانا، زانیار، سیروان، اردلان، هورامان، هیوا، چیا، ژیان،
ئاسۆ...
ماهیتِ پانتورکیسم در آیینه قرهباغ
سرنوشت قرهباغ میتواند
چشمانداز وسیعتری برای شناخت وضعیت کنونی و پیشبینی آینده کردستان ایران به روی
ما بگشاید.
قرهباغ ازنظر
جغرافیای اتنیکی شباهت زیادی به آذربایجانِ غربی دارد. تا سال ۱۹۸۹ ارمنیها اکثریتِ
جمعیت قرهباغ را تشکیل میدادند. این سرزمین از دیرباز منطقهای ارمنینشین بوده
است. ترکها و کُردها در این منطقه مهاجر بوده و کمتر از ۱۰% جمعیت آن را تشکیل میدادند.
[41]
لنین در سال ۱۹۲۳
دستور تشکیل جمهوری نیمهخودمختار "کردستان سرخ" به مرکزیت لاچین را صادر کرد. استالین در سال ۱۹۲۶ این منطقه را ازنظر
اداری تنزل داده و در سال ۱۹۲۹ آن را منحل کرد. وی سرانجام در سال ۱۹۳۷ بیشتر
کردهای آن دیار را ناچار به کوچ اجباری به آذربایجان، ارمنستان و جمهوریهای آسیای
مرکزی کرد. وی برای جلبِ رضایت آتاتورک تمام منطقه قرهباغ را با جمعیت ۹۰% ی
ارمنی (با حفظ خودمختاری داخلی) ضمیمه جمهوری آذربایجان کرد. [42]
پس از فروپاشی
شوروی جهت جلوگیری از جنگهای بیپایان بین جمهوریهای استقلالیافته، توافقی صورت
گرفت مبنی بر اینکه مرزهای دوره شوروی بین جمهوریها بدون
تغییر باقی بمانند.
در سال ۱۹۸۹ هنوز ۷۷% ساکنان قرهباغ
را ارمنیها تشکیل میدادند. آنها اعلام استقلال کردند. ولی هیچ کشوری آن را به
رسمیت نشناخت. زیرا مطابق توافق جمهوریها و نیز نظم نوین جهانی حق تعیین سرنوشت
ملل قربانی جغرافیای سیاسی شده بود.
طی سالهای ۲۰۲۰
تا ۲۰۲۴ م اتحادیه مقدس اخوانالمسلمین جهانی، پانتورکیسم، اسرائیل و جهادیهای
مسلمان با سلاحهای مدرن و چراغسبز ناتو توانست قرهباغ که ازنظر عرف بینالملل
جزو خاک آذربایجان محسوب میشده؛ را اشغال کنند. اکنون نیز چشم طمع به کریدور
زنگزور بستهاند تا رؤیای اتحادیه پیوسته تورانی از استانبول تا سین کیانگ چین را
تحقق بخشند.
طنز تلخ عصر ما:
مردمانی با سابقه هزاران سال سکونت در سرزمین آباء و اجدادی خویش، چون خواستند از سلطه
دولت - ملتی دیگر که با زور به آن ضمیمهشده بودند (آذربایجان) آزاد شوند، اشغالگر
نامیده شدند و ناچار شدند خانه و کاشانه خود را آتش زده و تن به آوارگی دهند.
هرچند که اکثریت
مردمان تُرکزبان خصوصاً آذریهای ایران، انساندوست و فرهیخته هستند و نسبتی با
بیماری پانتورکیسم ندارند٬ ولی تاریخ نشان داده است که یک اقلیت منسجم با پشتوانه قدرت خارجی میتواند
در زمان ضعف دولت مرکزی اراده خود را بر اکثریت تحمیل کند.
۱-تقدس زمین و
مرزهای سیاسی به قیمت محرومیت ساکنان از حق تعیین سرنوشت خویش - در نظم کنونی جهان
حقوق انسان و انسانمحوری قربانی زمین و مرزهای سیاسی میشوند. حتی اگر این مرزها
را کسانی مثل چرچیل، اتاترک و استالین بدون توجه به جغرافیای اتنیکی و خواست
باشندگان سرزمینها در صدسال قبل ترسیم کرده باشند. حق تعیین سرنوشت با مراجعه به
آراء ساکنان هر منطقه هیچ جایگاهی در نظم کنونی جهان ندارد.
۲- تعیینکننده نهایی
مناقشات منطقهای و جهانی، قدرت و توان نظامی است. زور، سلاحهای مدرن، پیمانهای منطقهای
و جهانی تعیینکننده هر نوع حقی هستند.
۳- ارجحیت منافع بر
ایدئولوژی - در جنگ قرهباغ دیدیم که دشمنان ایدئولوژیک میتوانند در یک جبهه قرار
گیرند. (ترکهای سنی ترکیه و ترکهای شیعه آذربایجان، اخوانالمسلمین سنی، پان تورکهای
سراسر جهان ازجمله ایران و ترکیه، القاعده و جهادیهای سنی سوریه و سایر کشورها،
اسرائیل و صهیونیسم جهانی)
آنها بدون هیچ نگرانی در خصوص
باورهای خود دست در دست هم به یاری حکومت آذربایجان شیعهمذهب شتافتند. با این
اتحاد مقدس! توانستند ارمنیهایی که در سرزمین آباء و اجدادی خویش اعلام استقلال
کرده بودند؛ را بهعنوان اشغالگر در افکار عمومی جهان قالب کرده؛ و آنها را با
خفت و خواری از خانههایشان بیرون راندند.
۴- کشور ایران، خصوصاً
مناطق ترکنشین و یا مختلط بین ترک و ملیتهای دیگر
هدف بعدی پانترکیسم است.
اردوغان سال ۲۰۲۰
در جشن پیروزی قرهباغ؛ با خواندن شعر «ارس» و اتحاد دوباره ساکنان دو سوی آن؛ هدف
بعدی (اشغال مناطق ترکنشین ایران) را به پیروانش گوشزد کرد. عذرخواهی دروغین مقامهای ترکیه و توسل به این توجیه که اردوغان از مضمون این شعر اطلاع نداشته است، بخشی
از دیپلماسی سیاست دو گام بهپیش یک گام به پس اردوغان بود. شعرخوانی اردوغان در
باکو تنها نوک کوه یخ توطئههای رهبر پانترکیسم برای تجدید خاطره تاریخی فتوحات ترکی
در جغرافیای ایران است.
۵- کشور ایران از این زمان
به بعد بهجای ترکیه در شمال غرب و جمهوری آذربایجان در شمال، با پانترکیسم
مهاجمی همسایه شده است که مرزهای آن از آذربایجان غربی به آستارا و پس از گذر از دریای مازندران تا ترکمنستان
امتداد دارد.
اکنون اژدهای پانتورک دوباره دهان
بازکرده و در آستانه بلعیدن مرز ایران و ارمنستان است. در این راستا میخواهند با
ایجاد کریدوری در جنوبیترین نقطه مرزی ارمنستان با ایران، نخجوان را به جمهوری آذربایجان متصل کنند. اتصال نخجوان به آذربایجان
قبل از اینکه اتصال آن به آذربایجان باشد، اتصال ترکیه به آذربایجان و آسیای میانه
است که ترکیه را بسیار گسترش میدهد.
آنها در آینده میتوانند از آذربایجان
در شمال غربی ایران تا آستارا (واقع در جنوب غرب دریای مازندران) را تصرف کنند و
از سوی دیگر با همکاری دولت ترکمنستان و پان تورکهای ایران از خراسان شمالی تا
گرگان را نیز ضمیمه امپراتوری نئوعثمانی کنند.
در این حالت بلعیده شدن گیلان و مازندران
که همچون لقمهای کوچک و لذیذ بین گرگان در شرق و آستارا در غرب جلوه گری میکنند،
بسیار سهلالوصول خواهد بود.
۶- تغییر جایگاه بخشی از
ترکهای ایران از مرزداری به همگرایی با ترکهای آنسوی مرزها
بعد از بهقدرترسیدن
صفویان ترکهای ایران؛ با هویتیابی جدید بر محور ایدئولوژی تشیع؛ پاسدار مرزهای
ایران شدند. این نقش را با موفقیت به انجام رساندند و توانستند همچون سدی نفوذناپذیر
به مدت ۵۰۰ سال ایران را از اشغالگری امپراتوری عثمانی و سپس ترکیه جدید حفظ کنند.
طی سه دهه گذشته
با ورود تلویزیونهای ماهوارهای، اینترنت و رسانههای اجتماعی نقش مذهب در حیات
فرهنگی و سیاسی ترکها کمرنگ شده است و بهموازات آن پانتورکیسم تقویت شده است.
درنتیجه نقش تاریخی ترکها در صیانت از تمامیت ارضی ایران دچار تغییرات زیادی شده
است.
۷- قرهباغهای بالقوه
در صورت جدایی
مناطق ترکزبان ایران، تراژدی چندین قرهباغ دیگر در ایران کنونی قابل تکرار است.
ازجمله آذربایجان غربی با جمعیت چهل درصد ترک و حدود شصت درصد کرد، ازنظر پان تورکها
جزو آذربایجان است و کُردها در آذربایجان مهاجر هستند و باید به عراق و یا هر
ناکجاآباد دیگری بازگردند![43]
پانترکیسم همزیستی با اقلیتهای نژادی
را در اراضی موردادعای خود نمیپذیرد. البته موفقیت آنها چندان هم بعید نیست. اکنون بعد از یک سده از ارمنستان
بزرگ واقع در شمال شرق ترکیه کنونی اثری باقی نمانده است و قرهباغ ارمنی نیز بهسوی
چنین سرنوشتی رهسپار شد.
مناطق فارس و
کردنشین همسایه و یا مختلط با ترکهای سایر استانهای ایران نیز قرهباغهای بالقوه
دیگری هستند. پانتورکیسم تقویتشده از سوی اسرائیل، ترکیه، آذربایجان، اخوانالمسلمین
جهانی، جهادیها و ناتو میتواند این مناطق را بلعیده و ساکنانش آواره کند.
تجربیات جهانی
حاکی از این هستند که اقلیتی منسجم با پشتوانه خارجی میتوانند سرنوشت اکثریت
باشندگان یک منطقه را تعیین کنند.
باوجوداینکه
اکثریت مردمِ تُرکزبان ایران همچنان خود را دلبسته ایران و ایرانی میدانند، اما
پانتورکهای ایران استعداد این را دارند تا در زمان ضعف دولت مرکزی ایران همچون
عمق استراتژیک جغرافیای سیاسی مورداستفاده پانترکیسم جهانی قرار گیرند.
پانتورکها منتظر
زمان طلایی (ضعف دولت مرکزی ایران) هستند، تا مناطق موردادعای خود را در بُعدِ
حداکثری به مامِ میهنِ جدیدِ خود (ترکیه+آذربایجان) ملحق کند.
این خطراتِ
بالقوه، تمامی ملل ایرانی ازجمله هموطنان آذری و ترکزبانان پایبندِ ایرانِ متحد،
آزاد و آباد را ملزم میکند بر محور یک رهیافتِ مشترک متحد شده و از فاجعهای بزرگ
پیشگیری کنند.
دکتر
قاسملو و انقلاب
فرهنگی
تا مغزها تکان نخورند، هیچ چیز تکان نخواهد خورد. (دکتر شریعتی)
تمامی انقلابیون
بزرگ دنیا که منشأ تحولات بنیادین بودهاند رسالت خود را با انقلاب فرهنگی شروع
کردهاند و از این رهگذر زمینه تحولات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را فراهم آوردهاند.
مارکس، ماهاتما گاندی، نلسون ماندلا، لنین،
مائو، آبراهام لینکلن، چگوارا، اوجالان و... اهدافی متفاوت را تعقیب کردهاند؛ ولی
در انقلابی بودن اشتراک داشتهاند.
اینان فرهنگ و ارزشهای گذشته که جامعه را در
تحجر و پوسیدگی فکری نگاه داشته بود را با سلاح اندیشهای نو به چالش کشیدند و
طرحی نو درانداختند.
هیچ انسانی نمیتواند
انقلابی را به مقصد برساند مگر آنکه خود انقلابی بوده و دغدغه اصلی او تغییرات
عمیق فکری، فرهنگی و اخلاقی در جامعه باشد.
اصولاً رهبری که
مقید به اصول و موازین اخلاقی نباشد میتواند الگوی خطرناکی برای پیروانش شود.
رهایی فکری و فرهنگی
انسان مقدم بر رهایی از شر دولت سرکوبگر و دیکتاتور است. لازم است ساختارهای
پوسیده فرهنگی گذشته متلاشیشده و بنیادهای فکری، فرهنگی جدیدی برای پرورش انسانی
نو جهت ایجاد دنیایی جدید و انسانی بنانهاده شوند؛ زیرا تا مغزها تکان نخورند هیچچیز تکان نخواهد خورد.
در غیر این صورت ملت انقلاب کرده بر
مبنای الگوی فرهنگ گذشتهاش همان سیستم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قبلی را بازسازی
میکند و بهجای تغییر سیستم تنها چهرهها و حاکمان تغییر را میدهد.
بدون تئوری انقلابی حرکتهای
سیاسی نهتنها سودمند نیستند، بلکه عموماً منجر به نتایجی تراژیک و عقبگرد تاریخی
میشوند. ملتهایی که بدون پیشزمینه انقلاب فرهنگی قدم در مسیر تغییر و تحولات
سیاسی نهادهاند؛ بهجای رفاه، آزادی، برابری و پیشرفت؛ در باتلاق جهل، تاریکی و
واپسگرایی غرقشدهاند. تقریباً تمامی کشورهای خاورمیانه در صدسال اخیر چنین
سرنوشتی داشتهاند. [44]
تا مغزها تکان نخورند، هیچ چیز تکان نخواهد خورد. (دکتر شریعتی)
تمامی انقلابیون
بزرگ دنیا که منشأ تحولات بنیادین بودهاند رسالت خود را با انقلاب فرهنگی شروع
کردهاند و از این رهگذر زمینه تحولات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را فراهم آوردهاند.
مارکس، ماهاتما گاندی، نلسون ماندلا، لنین،
مائو، آبراهام لینکلن، چگوارا، اوجالان و... اهدافی متفاوت را تعقیب کردهاند؛ ولی
در انقلابی بودن اشتراک داشتهاند.
اینان فرهنگ و ارزشهای گذشته که جامعه را در
تحجر و پوسیدگی فکری نگاه داشته بود را با سلاح اندیشهای نو به چالش کشیدند و
طرحی نو درانداختند.
هیچ انسانی نمیتواند
انقلابی را به مقصد برساند مگر آنکه خود انقلابی بوده و دغدغه اصلی او تغییرات
عمیق فکری، فرهنگی و اخلاقی در جامعه باشد.
اصولاً رهبری که
مقید به اصول و موازین اخلاقی نباشد میتواند الگوی خطرناکی برای پیروانش شود.
رهایی فکری و فرهنگی
انسان مقدم بر رهایی از شر دولت سرکوبگر و دیکتاتور است. لازم است ساختارهای
پوسیده فرهنگی گذشته متلاشیشده و بنیادهای فکری، فرهنگی جدیدی برای پرورش انسانی
نو جهت ایجاد دنیایی جدید و انسانی بنانهاده شوند؛ زیرا تا مغزها تکان نخورند هیچچیز تکان نخواهد خورد.
در غیر این صورت ملت انقلاب کرده بر
مبنای الگوی فرهنگ گذشتهاش همان سیستم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قبلی را بازسازی
میکند و بهجای تغییر سیستم تنها چهرهها و حاکمان تغییر را میدهد.
بدون تئوری انقلابی حرکتهای
سیاسی نهتنها سودمند نیستند، بلکه عموماً منجر به نتایجی تراژیک و عقبگرد تاریخی
میشوند. ملتهایی که بدون پیشزمینه انقلاب فرهنگی قدم در مسیر تغییر و تحولات
سیاسی نهادهاند؛ بهجای رفاه، آزادی، برابری و پیشرفت؛ در باتلاق جهل، تاریکی و
واپسگرایی غرقشدهاند. تقریباً تمامی کشورهای خاورمیانه در صدسال اخیر چنین
سرنوشتی داشتهاند. [44]
میراث د.قاسملو در زمینهٔ برابری زن و مرد
دکتر قاسملو نهتنها در جهت تکان دادن مغزها حرکتی نکرد، بلکه با نادیده
گرفتن اهمیت انقلاب فرهنگی «ملیگرایی ابتدایی» و "ابتذال فکری" را در میان رهروانش جاودانه ساخت.
ترویج فرهنگ برابری
زن و مرد در حزب دمکرات هیچ جایگاهی نداشته است. هنگامیکه لیستهای کمیته مرکزی و
دفتر سیاسی حزب دمکرات تحت رهبری د.قاسملو را نگاه میکنیم باید با ذرهبین بگردیم
تا شاید نام یک زن را در این لیستها بیابیم.
این میراث هنوز هم
در حزب دمکرات دیده میشود. هنوز هم در خانوادههای حزب دمکراتی چه در داخل و چه
در خارج مردسالاری عریان حاکم است.
مروری بر سیاستهای
حزب دمکرات در جریان انقلاب «زن، زندگی، آزادی» میتواند راهگشای شناخت دیدگاه این
حزب نسبت به زنان باشد.
دکتر قاسملو نهتنها در جهت تکان دادن مغزها حرکتی نکرد، بلکه با نادیده
گرفتن اهمیت انقلاب فرهنگی «ملیگرایی ابتدایی» و "ابتذال فکری" را در میان رهروانش جاودانه ساخت.
ترویج فرهنگ برابری
زن و مرد در حزب دمکرات هیچ جایگاهی نداشته است. هنگامیکه لیستهای کمیته مرکزی و
دفتر سیاسی حزب دمکرات تحت رهبری د.قاسملو را نگاه میکنیم باید با ذرهبین بگردیم
تا شاید نام یک زن را در این لیستها بیابیم.
این میراث هنوز هم
در حزب دمکرات دیده میشود. هنوز هم در خانوادههای حزب دمکراتی چه در داخل و چه
در خارج مردسالاری عریان حاکم است.
مروری بر سیاستهای
حزب دمکرات در جریان انقلاب «زن، زندگی، آزادی» میتواند راهگشای شناخت دیدگاه این
حزب نسبت به زنان باشد.
کارنامه
رهروان دکتر قاسملو در جنبش «زن، زندگی، آزادی»
شهرستان سقز در
آخرین روزهای شهریور 1401 با "شعار زن، زندگی، آزادی" یک انقلاب بزرگ
فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را استارت زد.
این شعار زیبای
پُرشور و پُرشعور بهسرعت مرزهای قومی، منطقهای، حزبی و ناسیونالیستی را
درنوردید.
"ژن، ژیان،
آزادی" از طریق سنندج به دانشگاه تهران رسید و ازآنجا در تمام ایران و سپس
جهان فراگیر گردید.
دشمنیها و واگراییهای
نیمقرن اخیر ایرانیان بهسرعت جای خود را به همگرایی و برادری ملتها و زبانها و
فرهنگها داد.
کیفیت و پرباری این
شعار ایجابی، ایرانیان را در مسیر رشد عظیم فرهنگی، سیاسی، اجتماعی قرار داد.
اما در کردستان
زادگاه این شعار، پس از یک ماه اوضاع به شیوهای دیگر رقم خورد.
رهروان دکتر قاسملو رؤیاهای خود را با این جنبش مترقی و عدالتخواهانه برباد رفته میدیدند.[45]
هراس آنها، باری، همه از این بود که همچون احزاب انجمن میهنی کردستان
سوریه (ا ن ک س) در نظام سیاسی آینده کردستان ایران به حاشیه رانده شوند؛ و
نتوانند همچون همتایانشان در کردستان عراق؛ در جایگاه ارباب و سرور و حاکم مردم
کُردستانِ ایران قرار گیرند.[46]
این جریان با تمام قوا به جنگِ جنبشِ" زن، زندگی، آزادی"
شتافت. این جنگ هنوز هم در میدانهای مختلف و به اشکال گوناگون ادامه داشته؛ و هیچگاه
به پایان نخواهد رسید.
در ادامه هفت جبهه جنگ رهروان
دکتر قاسملو (جریان راست سنتی کردستان) علیه جنبش " زن، زندگی، آزادی"
را مرور میکنیم.
1. شعار انحرافی و تفرقهافکنانه"اشغالگر ایرانی، قاتل ژینای
مایی"
هواداران آنها روز 26 شهریور 1401 در گورستان آیچی سقز، نهتنها در
تکرارِ شعارِ "زن زندگی آزادی" همصدای مردم نشدند، بلکه در مقابل آن
شعار انحرافی و تفرقهانداز زیر را سر دادند.
" داگیرکهری ئیرانی، تو
قاتلی ژینامانی" (اشغالگر ایرانی، قاتل ژینای مایی)
بنگرید این فیلم دکومنتاری←
https://youtu.be/MlGhuPdrqD8?si=GhuzO9VZ9WmclTGG
از بخت نیک مردم کردستان بود که اکثریت رسانههای نوشتاری و دیداری از
انتشار این شعار انحرافی خودداری کردند. بسیاری از مردمان ایران که فعالانه در
جنبش شرکت کردند، از چنین شعاری بیخبر ماندند.
کرونولوژی (خط زمان) جنبش "زن زندگی آزادی" حاکی از این است
که اساساً بدون حضور فعال ملتهای ایرانی این جنبش نمیتوانست از سقز و حداکثر
سنندج فراتر رود.
اگر دولتمردان ایران شعارهای پر از نفرت پراکنی و دشمنیهای قومی
آقایان کوردایَتی را در تلویزیون و سایر رسانهها به سمع و نظر ایرانیان میرساندند،
جنبش زن زندگی آزادی به سایر مناطق ایران سرایت نمیکرد.
2. تخریب شعار" زن زندگی آزادی"
از طریق برخی رسانهها و
صفحات سایه خود سعی کردند با تزریق شعارهای جهتدار آن را بیارزش و تخریب کنند.
شعارهای آنها در جنبش " زن، زندگی، آزادی" اهداف و رویکرد
آنها در انحراف و سرکوب این جنبش مترقی و سکولار دمکراتیک را بهخوبی نشان میدهد.
در ادامه بنگرید به دو اسکرین
شات تلگرام "کوردانه" وابسته به جریان راست سنتی کردستان:
ترجمه اسکرین شات تلگرام "کوردانه" وابسته به جریان راست
سنتی کوردایَتی در روزهای اول جنبش:
«زن زندگی آزادی شعاری است در جهت برده کردن کُردها از طرف اشغالگران
برای انحراف و دور کردن کُردها از خواست واقعی که آنهم آزادی خاک و میهن ما از
زیر دست اشغالگران است... لطفاً شعارهایتان کُردانه باشد و دوریکنید از شعار
اشغالگران»←
ترجمه اسکرین شات یکی دیگر از صفحات تلگرام "کوردانه"
شعارهای پیشنهادی به معترضین کُرد:
۱-اشغالگر ایرانی٬ تو قاتل ژینای مایی
۲- تا دولت نداشته باشیم٬ سهم ما تنها کشته شدن است
۳- ژینا فرزند کردستان است٬ کشته دست فارسهاست (تهران)
۴- بیرون شو ایرانی٬ روی خاک کردهایی
۵- مسئله کورد حجاب نیست٬ خاکش آزاد نیست
۶- کردستان استقلال میخواهد٬ بس است دورویی
۷- ژینا کردستانی است٬ کرد هم ایرانی نیست.
۸- زن زندگی آزادی٬ برو بیرون ایرانی
۹- اشغالگر ایرانی٬ کوردم هنوز هستم میدانی
***
هدفِ جریان راست سنتی کوردایَتی از تولید و ترویج این شعارها این بود
تا راه کُردها را از دیگر ملتهای ایران جدا کنند. زیرا نان و نوایی که به دنبالش
هستند در جدایی، انشقاق و دشمنی حاصل میشود نه در برادری ملتها.
اما مردم ایران در عمل برادری و خواهری خود را به کُردها ثابت کردند و
توطئه دشمنی میان ملتها ناکام ماند.[47]
شایعهپراکنی حامد گوهری گروهبان رکن دوم ارتش شاهنشاهی و گماشته بارزنی در نشریه باسنیوز وابسته به
دستگاه اطلاعاتی بارزانی (پاراستن)
3. تخریب و تخطئه خالقانِ شعارِ "زن
زندگی آزادی"
پس از شکست در انکار، انحراف،
تخریب و حذف شعار "زن زندگی آزادی" به تخریب و تخطئه خالقان آن پرداختند.
در این راستا با رویکرد لمپنیسم سیاسی وارد گودِ زورخانه شدند.
جمعی کهنه ساواکی و گماشته بارزانی ازجمله حامد گوهری و علی جوانمردی
را روانه بازار شایعهسازی و دروغپراکنی کردند. تا به تودههای ناآگاه کردستان
تلقین کنند که خالقان فلسفه "زن زندگی آزادی" برای سرکوب جنبش "زن
زندگی آزادی" نیروهای خود را به ایران اعزام کرده، تا در کنار نیروهای ضد
شورشِ ایران معترضین را سرکوب کنند![48]
واعظان گماشته بارزانی مُخاطَبان خود را در میان سفیهانِ کردستان
یافتهاند. زیرا فقط ابلهان و عقبماندگان ذهنی استعداد این را دارند تا باور کنند
که خالقان اندیشه "زن زندگی آزادی" به جنگ جنبش"زن زندگی
آزادی" بروند.
4. مصادره شعار - پس از شکستهای پیاپی در انحراف و
تخریب شعار"زن زندگی آزادی" و نیز ناکامی در تخریب خالقانِ آن به مصادره
این شعار روی آوردند.
رهبران این احزاب از طریق تلویزیون وارد صحنه شده و ادعای مالکیت این
شعار را کردند. اما تلاشهای ناشیانه آنها جهت مصادره و تملکِ شعار "زن
زندگی، آزادی" با شکست مفتضحانهای روبرو شد.
آقایان بر این گمان بودند که شعار "زن زندگی آزادی" همچون
هر کالای مادی قابل مصادره و تملک است. خیال میکردند "زن زندگی آزادی"
مثل یک آفتابه است که بدزدند و با آن طهارت کنند.
دیدند که با چنین آفتابهای نمیتوان طهارت کرد. پس با آن سُرنا زدند.
اما مثلِ هر آدمِ ناشی از سرِ گشادش در آن دمیدند.[49]
تمامی آرشیو نشریات و رسانههای هفتادساله خویش را گشتند. اما
نتوانستند اثری از این شعار را در سوابق خویش بیابند.
بهناچار دو بیت از یک شعر طولانی استاد هیمن که در سال 1946 تحت
تأثیر اندیشههای چپ سروده بود را بهعنوان سند عرضه کردند. اعلام نمودند که سه
واژه "زن، زندگی، آزادی" در شعر مذکور وجود دارند. درنتیجه خالق اندیشه
زن زندگی آزادی خودشان هستند!
از بختِ بدِ آقایان مردم کردستان هنوز فراموش نکرده بودند که استاد
هیمن به خاطر همین اندیشههای چپ و برابری خواهانه از سوی راستِ سنتیِ کوردایَتی
در روستای دولتوی سردشت زندانی و ملقب به پیره جاش و جاش ملی شده بود.
جریان راستِ سنتی کوردایَتی با پرچم مافیای ارتجاعی کردستانِ عراق در
نقش نفاق و دشمنی بین ملتها و ستیز با شعار "زن، زندگی، آزادی"
5. پرچم تفرقه
در گرماگرم "جنبش زن زندگی آزادی" پرچم مافیای کوردایَتی
شیخ آغاهای کردستان عراق را بهعنوان پرچم کردستان در میان تظاهرکنندگان عَلَم
کردند.
پرچم قاضی محمد دربردارنده نمادهای گل گندم و قلم بود. ولی مافیای
کوردایَتی عراق که میانهای با گندم بهمثابه تولید ملی و قلم به مفهوم اندیشه و
آگاهی نداشتند، در سال 1999 این نمادها را از پرچم زدوده بودند.[50]
بجای این نمادها یک خورشید که شباهت عجیبی به نیمرو (بە کوردی هێلکە و ڕۆن) دارد در وسط آن قرار دادند.
آنها در داخل و خارج ایران همواره تعدادی از این پرچمهای کذائی را
در گردهماییها و تظاهرات ایرانیان علم میکردند؛ که موجب نگرانی فارسها و سایر
ایرانیان وفادار به یکپارچگی کشور میشد.
بدین گونه آقایان کوردایَتی تیشه به ریشه درخت دوستی زده و بسی نهال
دشمنی کاشتند.[51]
هرچند که این اعمال ضربه سختی
بر قامت "ستبر زن زندگی آزادی» وارد کرد، اما همگرایی ایرانیان قدرتمندتر از
پرچم تفرقه آقایان بود.
اتحاد دو جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی (کوردایَتی سنتی و اسلام سیاسی
سُنی) در برابر جنبش"زن، زندگی، آزادی"
6- اتحاد با اسلامگرایان سیاسی سُنی
احزاب راست سنتی کردستان ایران با اسلامگرایان سُنّیِ شهرهای سُنّی
نشین کردستان ایران متحد شده و تریبون را به آنها سپردند تا کفه ترازو را به نفع
خود سنگین کنند. در این راستا تجمعات و سخنرانیهای آنها را در تلویزیون و رسانههای
خویش به صورتی بسیار گسترده منتشر نمودند.
7. به خشونت کشاندن جنبش"زن زندگی آزادی"
جنبشِ "زن زندگی آزادی" که ذاتاً یک جنبش مدنی و ضد خشونت
است؛ از بدو تولد خود در آرامستانِ آیچیِ سقز؛ همزادِ برادری خشونتگر بوده است به نام "راستِ
سُنَّتیِ کُردایَتی"
احزاب کوردایَتی سنتی در رقابت با نیروهای مترقی، چپ و عدالتخواه که
شعار آنها به شناسنامه جنبش تبدیلشده بود، مبارزات مدنی خیابانی را به آشوب و
خشونت عریان سوق دادند.
از طریق رسانههای مختلف اینترنتی هواداران و نیروهای میدانی خود را
تشویق به خشونت، آتش زدن خانههای بسیجیان محلی، آتش زدن بانکها، علم کردن جامانه
قرمز و پرچم مافیای مرتجع و دزد سالار کردستان عراق میکردند.
احزاب راستِ سنتیِ کوردایَتی؛ که در ادبیات فئودالی و قرون وستایی
تبحر خاصی دارند؛ وصله بسیار زشت ذیل را ضمیمه "زن
زندگی آزادی" کردند:
"ژن، ژیان، آزادی" +"جاش بهسه گهوادی"
درحالیکه جنبش "زن زندگی آزادی" ماهیتاً مدنی، بدون خشونت،
تساوی طلب و مدرن بود، وصله آقایان کوردایَتی سرشار از کهنهپرستی، خشونت کلامی و
زنستیزی بود. این شعار حتی از وصله سلطنتطلبان (مرد، میهن آبادی) هم ارتجاعیتر
بود.[52]
از منظر جوهر و ماهیت، شعارِ "زن زندگی آزادی" محصولِ قرنِ
21 و شعارِ "مرد، میهن آبادی" متعلق به قرن 20 است. اما "جاش بهسه گهوادی" به قرن 19 و ماقبل آن تعلق
دارد.
شعار "زن زندگی آزادی"
سراسر ایجابی است که حتی در حد یک ویرگول هم خشونت، نفی، تحقیر و تخریب در آن دیده
نمیشود.
آقایان کوردایَتی؛ فرومانده در قعر
قرون گذشته؛ هیچ ایده جدید و ایجابی
نداشتند تا عرضه کنند. درنتیجه این وصله زشت را ضمیمه جنبش کردند. نیروهای نظامی
محلی را همچون بزرگترین دشمنان کُرد و کردستان و سرچشمه تمامی معضلات جامعه به
اذهان جمعیت ناآگاه القاء کردند.
در بعضی از شهرهای کردستان؛ جوانانِ سرشار از شورِ کوردایَتی و خالی
از شعورِ سیاسی؛ طوطیوار این وصله شرمآور را بر سر نیروهای نظامی بومی و خانوادههایشان
فریاد زدند.
درحالیکه اکثریت نیروهای نظامی محلی در ماه اولِ جنبش بیطرف مانده
بودند؛ آقایان کوردایَتی جمعیت را به درِ خانههای آنها کشانده؛ و دهها منزل
مسکونی را به آتش کشیدند.
سرگذشت خانواده یکی از این بسیجیان به نام "علی محمدی"
بسیار عبرتانگیز است. خانواده وی مشتمل بر مادر، همسر و فرزندی خردسال در یکخانه
استیجاری واقع در خیابان منبع آب مهاباد زندگی میکردند.[53]
آقای علی محمدی در آن هنگام در خانه خویش حضور نداشت.
لیدرهای کوردایَتی راستِ سنتی تظاهرکنندگان را بهسوی این منزل هدایت
کرده و از جلوی دربِ ورودی، خانه را به آتش کشیدند. اعضای خانواده در میان شعلههای
آتش و دود گرفتار شدند. خانوادهِ همسایه بغلی در اقدامی انسانی و شجاعانه، با
استفاده از نردبان زن و بچههای گرفتار را به پشتبام هدایت کرده و در خانه خویش
اسکان دادند. تصور کنید اگر این زن و بچهها در آتش کُردایَتی میسوختند، سرنوشت
جنبش "زن زندگی آزادی" و حتی آبروی ملت کُرد به کجا ختم میشد؟
در آن زمان سیاست دولت مرکزی ایران در قبال جنبش
"زن زندگی آزادی" این بود که با کمترین تلفات آن را متوقف کند. دولت
مرکزی ایران پس از گذشت حدود چهل روز از شروع جنبش؛ در واکنش به خشونتهای
افسارگسیخته خیابانی کوردایَتی راستِ سنتی؛ وارد فاز خشونت عریان شد.
برای مثال در شهرستان مهاباد که احزاب کوردایَتی سنتی از بیشترین
هوادار برخوردار بودند، تا روزهای چهار و پنجم آبان ماه 1401 کسی کشته نشد. برای
اثبات این ادعا میتوان به مزار قربانیانِ جنبش در مهاباد، بوکان و جوانرود مراجعه
کرد. زیرا تاریخ فوت بر روی سنگ مزار آنها نوشتهشده است.
رویکرد خشونت و تخریب به عکسالعمل خشونتبار دولت جمهوری اسلامی
محدود نمانده؛ و هراس ایرانیان طرفدار یکپارچگی ایران، نیروهای سکولار و چپ و ملیگرایان
مترقی را نیز به دنبال داشت.
هراس آنها این بود که جنبش
کردستان از ماهیت مترقی، آزادیخواهانه و سکولار خود خارجشده و سیستم ارتجاعی
کردستان عراق را الگوی خود قرار داده است. ازاینروی آنها نیز دچار ناامیدی و
انفعال شدند.
بازگشت به تنظیمات اولیه کارخانه
آبانماهِ 2022 آقایان کُردایَتی در هنگامه حمله، غارت و آتش زدن خانههای
بسیجیان محلی، زیر جامه زنان آنها را به خیابان آورده و همچون پرچم عَلَم کردند؛
تا غیرت خود و ناتوانی خصم را به نمایش بگذارند.
احزابِ راستِ سنتی کوردایَتی در دوره فئودالیته شکلگرفتهاند و بیشتر
رهبران آنها فئودال و فئودال زاده بودند. این احزاب در مواجهه با جنبشِ مُدرن و
مدنیِ "زن زندگی آزادی" فیلشان یاد هندوستان کرده؛ و به تنظیمات اولیه
کارخانه بازگشتند.
جایگاهِ زن در سیستم فئودالی مادون انسان و همتراز با حیوانات اهلی
است.
در فرهنگِ گذشتهِ فئودالی به غنیمت گرفتنِ زیر جامه زنِ رقیب و نمایشِ
عمومی آن بزرگترین شجاعت محسوب میشد.
این اعمالِ شنیع یادآورِ عملکردِ این جریان در روستاهای مهاباد بود؛
که در سال 1358 لباس زنان و تارای عروسی را بر تنِ ریش سپیدان خاندانهای منگور
کرده؛ و سوار بر خر و تراکتور بین روستاها میگرداندند.
سرانجام تحرکات خشونتآمیز و واپسگرایانه خیابانی کوردایَتی سنتی،
بسیجیان محلی را از موضع بیطرفی خارج ساخت. از سوی دیگر روشنفکران و بخش فرهیخته
کُردها در این بخش از شهرها دچار انفعال و ناامیدی شده و از جنبش فاصله گرفتند.
شهرستان سقز در
آخرین روزهای شهریور 1401 با "شعار زن، زندگی، آزادی" یک انقلاب بزرگ
فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را استارت زد.
این شعار زیبای
پُرشور و پُرشعور بهسرعت مرزهای قومی، منطقهای، حزبی و ناسیونالیستی را
درنوردید.
"ژن، ژیان،
آزادی" از طریق سنندج به دانشگاه تهران رسید و ازآنجا در تمام ایران و سپس
جهان فراگیر گردید.
دشمنیها و واگراییهای
نیمقرن اخیر ایرانیان بهسرعت جای خود را به همگرایی و برادری ملتها و زبانها و
فرهنگها داد.
کیفیت و پرباری این
شعار ایجابی، ایرانیان را در مسیر رشد عظیم فرهنگی، سیاسی، اجتماعی قرار داد.
اما در کردستان
زادگاه این شعار، پس از یک ماه اوضاع به شیوهای دیگر رقم خورد.
رهروان دکتر قاسملو رؤیاهای خود را با این جنبش مترقی و عدالتخواهانه برباد رفته میدیدند.[45]
هراس آنها، باری، همه از این بود که همچون احزاب انجمن میهنی کردستان
سوریه (ا ن ک س) در نظام سیاسی آینده کردستان ایران به حاشیه رانده شوند؛ و
نتوانند همچون همتایانشان در کردستان عراق؛ در جایگاه ارباب و سرور و حاکم مردم
کُردستانِ ایران قرار گیرند.[46]
این جریان با تمام قوا به جنگِ جنبشِ" زن، زندگی، آزادی"
شتافت. این جنگ هنوز هم در میدانهای مختلف و به اشکال گوناگون ادامه داشته؛ و هیچگاه
به پایان نخواهد رسید.
در ادامه هفت جبهه جنگ رهروان
دکتر قاسملو (جریان راست سنتی کردستان) علیه جنبش " زن، زندگی، آزادی"
را مرور میکنیم.
1. شعار انحرافی و تفرقهافکنانه"اشغالگر ایرانی، قاتل ژینای
مایی"
هواداران آنها روز 26 شهریور 1401 در گورستان آیچی سقز، نهتنها در
تکرارِ شعارِ "زن زندگی آزادی" همصدای مردم نشدند، بلکه در مقابل آن
شعار انحرافی و تفرقهانداز زیر را سر دادند.
" داگیرکهری ئیرانی، تو
قاتلی ژینامانی" (اشغالگر ایرانی، قاتل ژینای مایی)
بنگرید این فیلم دکومنتاری←
https://youtu.be/MlGhuPdrqD8?si=GhuzO9VZ9WmclTGG
از بخت نیک مردم کردستان بود که اکثریت رسانههای نوشتاری و دیداری از
انتشار این شعار انحرافی خودداری کردند. بسیاری از مردمان ایران که فعالانه در
جنبش شرکت کردند، از چنین شعاری بیخبر ماندند.
کرونولوژی (خط زمان) جنبش "زن زندگی آزادی" حاکی از این است
که اساساً بدون حضور فعال ملتهای ایرانی این جنبش نمیتوانست از سقز و حداکثر
سنندج فراتر رود.
اگر دولتمردان ایران شعارهای پر از نفرت پراکنی و دشمنیهای قومی
آقایان کوردایَتی را در تلویزیون و سایر رسانهها به سمع و نظر ایرانیان میرساندند،
جنبش زن زندگی آزادی به سایر مناطق ایران سرایت نمیکرد.
2. تخریب شعار" زن زندگی آزادی"
از طریق برخی رسانهها و
صفحات سایه خود سعی کردند با تزریق شعارهای جهتدار آن را بیارزش و تخریب کنند.
شعارهای آنها در جنبش " زن، زندگی، آزادی" اهداف و رویکرد
آنها در انحراف و سرکوب این جنبش مترقی و سکولار دمکراتیک را بهخوبی نشان میدهد.
در ادامه بنگرید به دو اسکرین
شات تلگرام "کوردانه" وابسته به جریان راست سنتی کردستان:
ترجمه اسکرین شات تلگرام "کوردانه" وابسته به جریان راست
سنتی کوردایَتی در روزهای اول جنبش:
«زن زندگی آزادی شعاری است در جهت برده کردن کُردها از طرف اشغالگران
برای انحراف و دور کردن کُردها از خواست واقعی که آنهم آزادی خاک و میهن ما از
زیر دست اشغالگران است... لطفاً شعارهایتان کُردانه باشد و دوریکنید از شعار
اشغالگران»←
ترجمه اسکرین شات یکی دیگر از صفحات تلگرام "کوردانه"
شعارهای پیشنهادی به معترضین کُرد:
۱-اشغالگر ایرانی٬ تو قاتل ژینای مایی
۲- تا دولت نداشته باشیم٬ سهم ما تنها کشته شدن است
۳- ژینا فرزند کردستان است٬ کشته دست فارسهاست (تهران)
۴- بیرون شو ایرانی٬ روی خاک کردهایی
۵- مسئله کورد حجاب نیست٬ خاکش آزاد نیست
۶- کردستان استقلال میخواهد٬ بس است دورویی
۷- ژینا کردستانی است٬ کرد هم ایرانی نیست.
۸- زن زندگی آزادی٬ برو بیرون ایرانی
۹- اشغالگر ایرانی٬ کوردم هنوز هستم میدانی
***
هدفِ جریان راست سنتی کوردایَتی از تولید و ترویج این شعارها این بود
تا راه کُردها را از دیگر ملتهای ایران جدا کنند. زیرا نان و نوایی که به دنبالش
هستند در جدایی، انشقاق و دشمنی حاصل میشود نه در برادری ملتها.
اما مردم ایران در عمل برادری و خواهری خود را به کُردها ثابت کردند و
توطئه دشمنی میان ملتها ناکام ماند.[47]
شایعهپراکنی حامد گوهری گروهبان رکن دوم ارتش شاهنشاهی و گماشته بارزنی در نشریه باسنیوز وابسته به
دستگاه اطلاعاتی بارزانی (پاراستن)
3. تخریب و تخطئه خالقانِ شعارِ "زن
زندگی آزادی"
پس از شکست در انکار، انحراف،
تخریب و حذف شعار "زن زندگی آزادی" به تخریب و تخطئه خالقان آن پرداختند.
در این راستا با رویکرد لمپنیسم سیاسی وارد گودِ زورخانه شدند.
جمعی کهنه ساواکی و گماشته بارزانی ازجمله حامد گوهری و علی جوانمردی
را روانه بازار شایعهسازی و دروغپراکنی کردند. تا به تودههای ناآگاه کردستان
تلقین کنند که خالقان فلسفه "زن زندگی آزادی" برای سرکوب جنبش "زن
زندگی آزادی" نیروهای خود را به ایران اعزام کرده، تا در کنار نیروهای ضد
شورشِ ایران معترضین را سرکوب کنند![48]
واعظان گماشته بارزانی مُخاطَبان خود را در میان سفیهانِ کردستان
یافتهاند. زیرا فقط ابلهان و عقبماندگان ذهنی استعداد این را دارند تا باور کنند
که خالقان اندیشه "زن زندگی آزادی" به جنگ جنبش"زن زندگی
آزادی" بروند.
4. مصادره شعار - پس از شکستهای پیاپی در انحراف و
تخریب شعار"زن زندگی آزادی" و نیز ناکامی در تخریب خالقانِ آن به مصادره
این شعار روی آوردند.
رهبران این احزاب از طریق تلویزیون وارد صحنه شده و ادعای مالکیت این
شعار را کردند. اما تلاشهای ناشیانه آنها جهت مصادره و تملکِ شعار "زن
زندگی، آزادی" با شکست مفتضحانهای روبرو شد.
آقایان بر این گمان بودند که شعار "زن زندگی آزادی" همچون
هر کالای مادی قابل مصادره و تملک است. خیال میکردند "زن زندگی آزادی"
مثل یک آفتابه است که بدزدند و با آن طهارت کنند.
دیدند که با چنین آفتابهای نمیتوان طهارت کرد. پس با آن سُرنا زدند.
اما مثلِ هر آدمِ ناشی از سرِ گشادش در آن دمیدند.[49]
تمامی آرشیو نشریات و رسانههای هفتادساله خویش را گشتند. اما
نتوانستند اثری از این شعار را در سوابق خویش بیابند.
بهناچار دو بیت از یک شعر طولانی استاد هیمن که در سال 1946 تحت
تأثیر اندیشههای چپ سروده بود را بهعنوان سند عرضه کردند. اعلام نمودند که سه
واژه "زن، زندگی، آزادی" در شعر مذکور وجود دارند. درنتیجه خالق اندیشه
زن زندگی آزادی خودشان هستند!
از بختِ بدِ آقایان مردم کردستان هنوز فراموش نکرده بودند که استاد
هیمن به خاطر همین اندیشههای چپ و برابری خواهانه از سوی راستِ سنتیِ کوردایَتی
در روستای دولتوی سردشت زندانی و ملقب به پیره جاش و جاش ملی شده بود.
جریان راستِ سنتی کوردایَتی با پرچم مافیای ارتجاعی کردستانِ عراق در
نقش نفاق و دشمنی بین ملتها و ستیز با شعار "زن، زندگی، آزادی"
5. پرچم تفرقه
در گرماگرم "جنبش زن زندگی آزادی" پرچم مافیای کوردایَتی
شیخ آغاهای کردستان عراق را بهعنوان پرچم کردستان در میان تظاهرکنندگان عَلَم
کردند.
پرچم قاضی محمد دربردارنده نمادهای گل گندم و قلم بود. ولی مافیای
کوردایَتی عراق که میانهای با گندم بهمثابه تولید ملی و قلم به مفهوم اندیشه و
آگاهی نداشتند، در سال 1999 این نمادها را از پرچم زدوده بودند.[50]
بجای این نمادها یک خورشید که شباهت عجیبی به نیمرو (بە کوردی هێلکە و ڕۆن) دارد در وسط آن قرار دادند.
آنها در داخل و خارج ایران همواره تعدادی از این پرچمهای کذائی را
در گردهماییها و تظاهرات ایرانیان علم میکردند؛ که موجب نگرانی فارسها و سایر
ایرانیان وفادار به یکپارچگی کشور میشد.
بدین گونه آقایان کوردایَتی تیشه به ریشه درخت دوستی زده و بسی نهال
دشمنی کاشتند.[51]
هرچند که این اعمال ضربه سختی
بر قامت "ستبر زن زندگی آزادی» وارد کرد، اما همگرایی ایرانیان قدرتمندتر از
پرچم تفرقه آقایان بود.
اتحاد دو جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی (کوردایَتی سنتی و اسلام سیاسی
سُنی) در برابر جنبش"زن، زندگی، آزادی"
6- اتحاد با اسلامگرایان سیاسی سُنی
احزاب راست سنتی کردستان ایران با اسلامگرایان سُنّیِ شهرهای سُنّی
نشین کردستان ایران متحد شده و تریبون را به آنها سپردند تا کفه ترازو را به نفع
خود سنگین کنند. در این راستا تجمعات و سخنرانیهای آنها را در تلویزیون و رسانههای
خویش به صورتی بسیار گسترده منتشر نمودند.
7. به خشونت کشاندن جنبش"زن زندگی آزادی"
جنبشِ "زن زندگی آزادی" که ذاتاً یک جنبش مدنی و ضد خشونت
است؛ از بدو تولد خود در آرامستانِ آیچیِ سقز؛ همزادِ برادری خشونتگر بوده است به نام "راستِ
سُنَّتیِ کُردایَتی"
احزاب کوردایَتی سنتی در رقابت با نیروهای مترقی، چپ و عدالتخواه که
شعار آنها به شناسنامه جنبش تبدیلشده بود، مبارزات مدنی خیابانی را به آشوب و
خشونت عریان سوق دادند.
از طریق رسانههای مختلف اینترنتی هواداران و نیروهای میدانی خود را
تشویق به خشونت، آتش زدن خانههای بسیجیان محلی، آتش زدن بانکها، علم کردن جامانه
قرمز و پرچم مافیای مرتجع و دزد سالار کردستان عراق میکردند.
احزاب راستِ سنتیِ کوردایَتی؛ که در ادبیات فئودالی و قرون وستایی
تبحر خاصی دارند؛ وصله بسیار زشت ذیل را ضمیمه "زن
زندگی آزادی" کردند:
"ژن، ژیان، آزادی" +"جاش بهسه گهوادی"
درحالیکه جنبش "زن زندگی آزادی" ماهیتاً مدنی، بدون خشونت،
تساوی طلب و مدرن بود، وصله آقایان کوردایَتی سرشار از کهنهپرستی، خشونت کلامی و
زنستیزی بود. این شعار حتی از وصله سلطنتطلبان (مرد، میهن آبادی) هم ارتجاعیتر
بود.[52]
از منظر جوهر و ماهیت، شعارِ "زن زندگی آزادی" محصولِ قرنِ
21 و شعارِ "مرد، میهن آبادی" متعلق به قرن 20 است. اما "جاش بهسه گهوادی" به قرن 19 و ماقبل آن تعلق
دارد.
شعار "زن زندگی آزادی"
سراسر ایجابی است که حتی در حد یک ویرگول هم خشونت، نفی، تحقیر و تخریب در آن دیده
نمیشود.
آقایان کوردایَتی؛ فرومانده در قعر
قرون گذشته؛ هیچ ایده جدید و ایجابی
نداشتند تا عرضه کنند. درنتیجه این وصله زشت را ضمیمه جنبش کردند. نیروهای نظامی
محلی را همچون بزرگترین دشمنان کُرد و کردستان و سرچشمه تمامی معضلات جامعه به
اذهان جمعیت ناآگاه القاء کردند.
در بعضی از شهرهای کردستان؛ جوانانِ سرشار از شورِ کوردایَتی و خالی
از شعورِ سیاسی؛ طوطیوار این وصله شرمآور را بر سر نیروهای نظامی بومی و خانوادههایشان
فریاد زدند.
درحالیکه اکثریت نیروهای نظامی محلی در ماه اولِ جنبش بیطرف مانده
بودند؛ آقایان کوردایَتی جمعیت را به درِ خانههای آنها کشانده؛ و دهها منزل
مسکونی را به آتش کشیدند.
سرگذشت خانواده یکی از این بسیجیان به نام "علی محمدی"
بسیار عبرتانگیز است. خانواده وی مشتمل بر مادر، همسر و فرزندی خردسال در یکخانه
استیجاری واقع در خیابان منبع آب مهاباد زندگی میکردند.[53]
آقای علی محمدی در آن هنگام در خانه خویش حضور نداشت.
لیدرهای کوردایَتی راستِ سنتی تظاهرکنندگان را بهسوی این منزل هدایت
کرده و از جلوی دربِ ورودی، خانه را به آتش کشیدند. اعضای خانواده در میان شعلههای
آتش و دود گرفتار شدند. خانوادهِ همسایه بغلی در اقدامی انسانی و شجاعانه، با
استفاده از نردبان زن و بچههای گرفتار را به پشتبام هدایت کرده و در خانه خویش
اسکان دادند. تصور کنید اگر این زن و بچهها در آتش کُردایَتی میسوختند، سرنوشت
جنبش "زن زندگی آزادی" و حتی آبروی ملت کُرد به کجا ختم میشد؟
در آن زمان سیاست دولت مرکزی ایران در قبال جنبش
"زن زندگی آزادی" این بود که با کمترین تلفات آن را متوقف کند. دولت
مرکزی ایران پس از گذشت حدود چهل روز از شروع جنبش؛ در واکنش به خشونتهای
افسارگسیخته خیابانی کوردایَتی راستِ سنتی؛ وارد فاز خشونت عریان شد.
برای مثال در شهرستان مهاباد که احزاب کوردایَتی سنتی از بیشترین
هوادار برخوردار بودند، تا روزهای چهار و پنجم آبان ماه 1401 کسی کشته نشد. برای
اثبات این ادعا میتوان به مزار قربانیانِ جنبش در مهاباد، بوکان و جوانرود مراجعه
کرد. زیرا تاریخ فوت بر روی سنگ مزار آنها نوشتهشده است.
رویکرد خشونت و تخریب به عکسالعمل خشونتبار دولت جمهوری اسلامی
محدود نمانده؛ و هراس ایرانیان طرفدار یکپارچگی ایران، نیروهای سکولار و چپ و ملیگرایان
مترقی را نیز به دنبال داشت.
هراس آنها این بود که جنبش
کردستان از ماهیت مترقی، آزادیخواهانه و سکولار خود خارجشده و سیستم ارتجاعی
کردستان عراق را الگوی خود قرار داده است. ازاینروی آنها نیز دچار ناامیدی و
انفعال شدند.
بازگشت به تنظیمات اولیه کارخانه
آبانماهِ 2022 آقایان کُردایَتی در هنگامه حمله، غارت و آتش زدن خانههای
بسیجیان محلی، زیر جامه زنان آنها را به خیابان آورده و همچون پرچم عَلَم کردند؛
تا غیرت خود و ناتوانی خصم را به نمایش بگذارند.
احزابِ راستِ سنتی کوردایَتی در دوره فئودالیته شکلگرفتهاند و بیشتر
رهبران آنها فئودال و فئودال زاده بودند. این احزاب در مواجهه با جنبشِ مُدرن و
مدنیِ "زن زندگی آزادی" فیلشان یاد هندوستان کرده؛ و به تنظیمات اولیه
کارخانه بازگشتند.
جایگاهِ زن در سیستم فئودالی مادون انسان و همتراز با حیوانات اهلی
است.
در فرهنگِ گذشتهِ فئودالی به غنیمت گرفتنِ زیر جامه زنِ رقیب و نمایشِ
عمومی آن بزرگترین شجاعت محسوب میشد.
این اعمالِ شنیع یادآورِ عملکردِ این جریان در روستاهای مهاباد بود؛
که در سال 1358 لباس زنان و تارای عروسی را بر تنِ ریش سپیدان خاندانهای منگور
کرده؛ و سوار بر خر و تراکتور بین روستاها میگرداندند.
سرانجام تحرکات خشونتآمیز و واپسگرایانه خیابانی کوردایَتی سنتی،
بسیجیان محلی را از موضع بیطرفی خارج ساخت. از سوی دیگر روشنفکران و بخش فرهیخته
کُردها در این بخش از شهرها دچار انفعال و ناامیدی شده و از جنبش فاصله گرفتند.
خلاقیت
احزاب راست سنتی کوردایَتی در بازسازی فرهنگ فئودالی
" هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/// بازجوید روزگار وصل خویش
"[54]
خوانین و فئودالهای کردستان در دوره عشایری و فئودالیته، بیشتر رقبا
و خانوادههای تحت فرمانروایی خود را ملقب به یک عنوان زشت و تحقیرآمیز میکردند.
این متد در تداوم اقتدار
ارباب کاربرد داشت؛ زیرا بدینوسیله جایگاه رقبا را تضعیف کرده و رعایا نیز با به
دوش کشیدن چنین عنوانهایی خود را حقیرتر از آن دانسته که وسوسه عصیانگری علیه
ارباب را در سر بپرورانند. این فرهنگ در میان رعایا نهادینهشده بود.
نام بسیاری از حیوانات ازجمله روباه، سگ، گرگ، گوسفند، خر، سوسک،
کِرم، مار و عقرب به شکل پیشوند و پسوند ضمیمه عنوان رعایا میشد. این القاب به
نسلهای بعدی نیز انتقال مییافت. بازمانده آن را هنوز هم در عنوان بعضی خانوادهها
و حتی شناسنامهها مشاهده میکنیم؛ مانند چاوشی، سورنا زن، مرغی، پیرزن، چرخزن
و...
در دهه 1980 فعالیت جریانات سیاسی کردستان به اوج خود رسیده بود. در
این دوره جریانِ راستِ سنتی کوردایَتی جهتِ از میان به درکردن رقبا متوسل به تخریب
و تخطئه غیرخودیها شد. الحق و والانصاف در این میدان بسیار مبتکر و خلاق بودند.
در این رویکرد پیروان کنگره چهار حزب دمکرات - گروه هفتنفره را جاش (در لغت به
معنی کرهخر و در اصطلاح معادل مزدور بیگانه) و ماموستا هیمن شاعر ملی کُرد را ملقب
به پیرهجاش و جاشِ ملی کردند.
انشعابیان دمکرات - رهبری انقلابی را مُلَقَب به لادر (خوارج) و جاش
مجاهد کرده؛ و ماموستا شیخ عزالدین حسینی را کمونیست و ساواکی نامیدند. القاب
آنارشیست، پلپوتی[55]
و دنکیشوتی[56]
را ضمیمه کومله کردند. سازمان خبات ملی و اسلامی کردستان را خَفَت و سازمان رزمندگان
راه کارگر را خزندگان نامگذاری کردند.
این القاب ادبیات کردی را
غنای خاصی بخشیده است. اگر آرشیو برنامههای رادیویی راست سنتی کوردایَتی، نشریات
و خاطرات این دوره را مرور کنیم و همه القابی که آقایان علیه دگراندیشان ابداع و
استعمال کردهاند را گردآوری کنیم فهرستی طولانی و جالب تهیه خواهد شد. کاش یکی از
خوانندگان این کتاب و یا دانشجویانِ تاریخ دست به قلم بُرده و مقالهای در این
خصوص تولید نمایند.
در پاییز 1401(2022) درحالیکه هواداران و عوامل خیابانی کوردایَتی
سنتی در خیابانها مشغول رفتارهای شرمآور زنستیزانِ بودند، رهبران آنها خود را
صاحب اصلی و بنیانگذار شعار "زن، زندگی، آزادی" معرفی میکردند!
لازم نیست مبتکر و مفسر شعار زن زندگی آزادی باشیم، اگر آدمی بویی از
انسانیت برده باشد، محال است در حق هیچ زنی مرتکب این توحش قرون وستایی شود.
از دیدگاهِ انسانِ آزاده، زن
سرچشمه زاینده زندگی، شور، شعور، عشق و مهربانی است. چنین انسانی تفاوتی در ارج و
منزلت مادرِ یک نیرویِ انتظامی یا مادرِ یک فعال سیاسی اپوزیسیون نمیبیند.
رهبرانِ خودشیفتهِ کوردایَتی، تاکنون هیچ تحلیلِ علمی از جوهر و فلسفه
"زن زندگی آزادی" ارائه نکردهاند. اگر روزی ناچار شوند در این خصوص
صفحهای بنویسند، از بضاعت ناچیز علمی و تاریخی خویش متوسل به تقلب یا سفسطه شده و
در نگارش آن مرتکب اشتباهاتی فاحش خواهند شد.
آقایان کوردایَتی به خاطر ماهیت ماقبل مدرنیته خویش ناتوان از درک این
حقیقت هستند که شعارِ "زن، زندگی، آزادی" آلترناتیوِ مثلث «سِکس، مرگ و
بردهداری» است.[57]
آلترناتیوی که زن را نه همچون یک کالای سکسی؛ بلکه سرچشمه زاینده
زندگی و آزادی میبینید.
به گفته اسلاوی ژیژک، این شعار تقلیدی صِرف از فمینیسم غربی یا «جنبش
من هم» نیست.[58]
مایکل هارت، شعار «زن، زندگی، آزادی» را با شعار انقلاب فرانسه، «آزادی، برابری،
برادری» مقایسه میکند.
خودآگاهی، سکولاریسم، روشنگری، نواندیشی، آزادی، برابری، دمکراسی و
مردمسالاری که حاصل جنبشهای مدنی هستند؛ میتوانند رؤیای سلطه گری را نقش بر آب
کنند.
حزب دمکرات از منظر
سیاسی نماینده جریان راست سنتی کردستان[59] و حافظ منافع طبقه فرادست کُرد (لومپنبورژوازی و نوفئودالیسم) است.
این طبقه به دلیل
ماهیت غیرمولد و انگلی خود هیچگاه نتوانسته منشأ تغییرات مثبتی در زندگی عموم
مردم شود.
هیچیک از آمال و
ارزشهای انسانی ازجمله برابری زن و مرد٬ عدالت اجتماعی٬ رشد اقتصادی٬ علمی٬ صنعتی٬ فرهنگی٬ شایستهسالاری٬ مردمسالاری و دمکراسی در رؤیاهای آنها
جایگاهی ندارند.
نهایت رؤیای احزاب
ناسیونالیست کُرد که حافظ منافع طبقه فرادستِ کُردستان هستند؛ این است که بهجای
فارسها، عربها و تُرکها بر کُردهای منطقه خودشان سلطه و سروری داشته باشند.
این آقایان وارث
رؤیاهای امیرنشینهای محلی کردها در دوره امپراتوریهای عثمانی و ایران، اربابها
و رؤسای عشایر و شیوخ محلی گذشته هستند و این میراث فکری٬ فرهنگی را با روکشی از مدرنیسم آراستهاند.
اینان دشمن حُکام
فارس٬ تُرک و عرب نیستند.
بلکه رقیب آنها هستند در سروری و سلطه بر کردهای ناحیه خودشان.
به عبارتی دقیقتر
هدف رفع ستمگری نیست. بلکه تغییر ستمگر و ارباب از غیر کُرد به کُرد است. (کپی
سیستم کوردایتی کردستان عراق به بخش سنینشین کردستان ایران)
کردهایی که شور
کوردایتی دارند؛ ولی فاقد شعور ملیگرایی واقعی بوده و دچار فقر دانش و بینش
اجتماعی هستند، معمولاً تبدیل به پیادهنظام حزب دمکرات میشوند. کُردی که دانش و
بینش سیاسی داشته باشد٬ بعید است در
جغرافیای سیاسی کردستان که نیمی از آن دو یا چندملیتی است٬ بخواهد با دیوارکشی مسئله ملی را حل
کند و یا مانند کردستان عراق این مناطق را تحویل رقیب دهد و بر نیمه باقیمانده
حکومتی وابسته، واپسگرا، فئودالی و ستمگر در لباس کردی برقرار کند. [60]
" هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/// بازجوید روزگار وصل خویش
"[54]
خوانین و فئودالهای کردستان در دوره عشایری و فئودالیته، بیشتر رقبا
و خانوادههای تحت فرمانروایی خود را ملقب به یک عنوان زشت و تحقیرآمیز میکردند.
این متد در تداوم اقتدار
ارباب کاربرد داشت؛ زیرا بدینوسیله جایگاه رقبا را تضعیف کرده و رعایا نیز با به
دوش کشیدن چنین عنوانهایی خود را حقیرتر از آن دانسته که وسوسه عصیانگری علیه
ارباب را در سر بپرورانند. این فرهنگ در میان رعایا نهادینهشده بود.
نام بسیاری از حیوانات ازجمله روباه، سگ، گرگ، گوسفند، خر، سوسک،
کِرم، مار و عقرب به شکل پیشوند و پسوند ضمیمه عنوان رعایا میشد. این القاب به
نسلهای بعدی نیز انتقال مییافت. بازمانده آن را هنوز هم در عنوان بعضی خانوادهها
و حتی شناسنامهها مشاهده میکنیم؛ مانند چاوشی، سورنا زن، مرغی، پیرزن، چرخزن
و...
در دهه 1980 فعالیت جریانات سیاسی کردستان به اوج خود رسیده بود. در
این دوره جریانِ راستِ سنتی کوردایَتی جهتِ از میان به درکردن رقبا متوسل به تخریب
و تخطئه غیرخودیها شد. الحق و والانصاف در این میدان بسیار مبتکر و خلاق بودند.
در این رویکرد پیروان کنگره چهار حزب دمکرات - گروه هفتنفره را جاش (در لغت به
معنی کرهخر و در اصطلاح معادل مزدور بیگانه) و ماموستا هیمن شاعر ملی کُرد را ملقب
به پیرهجاش و جاشِ ملی کردند.
انشعابیان دمکرات - رهبری انقلابی را مُلَقَب به لادر (خوارج) و جاش
مجاهد کرده؛ و ماموستا شیخ عزالدین حسینی را کمونیست و ساواکی نامیدند. القاب
آنارشیست، پلپوتی[55]
و دنکیشوتی[56]
را ضمیمه کومله کردند. سازمان خبات ملی و اسلامی کردستان را خَفَت و سازمان رزمندگان
راه کارگر را خزندگان نامگذاری کردند.
این القاب ادبیات کردی را
غنای خاصی بخشیده است. اگر آرشیو برنامههای رادیویی راست سنتی کوردایَتی، نشریات
و خاطرات این دوره را مرور کنیم و همه القابی که آقایان علیه دگراندیشان ابداع و
استعمال کردهاند را گردآوری کنیم فهرستی طولانی و جالب تهیه خواهد شد. کاش یکی از
خوانندگان این کتاب و یا دانشجویانِ تاریخ دست به قلم بُرده و مقالهای در این
خصوص تولید نمایند.
در پاییز 1401(2022) درحالیکه هواداران و عوامل خیابانی کوردایَتی
سنتی در خیابانها مشغول رفتارهای شرمآور زنستیزانِ بودند، رهبران آنها خود را
صاحب اصلی و بنیانگذار شعار "زن، زندگی، آزادی" معرفی میکردند!
لازم نیست مبتکر و مفسر شعار زن زندگی آزادی باشیم، اگر آدمی بویی از
انسانیت برده باشد، محال است در حق هیچ زنی مرتکب این توحش قرون وستایی شود.
از دیدگاهِ انسانِ آزاده، زن
سرچشمه زاینده زندگی، شور، شعور، عشق و مهربانی است. چنین انسانی تفاوتی در ارج و
منزلت مادرِ یک نیرویِ انتظامی یا مادرِ یک فعال سیاسی اپوزیسیون نمیبیند.
رهبرانِ خودشیفتهِ کوردایَتی، تاکنون هیچ تحلیلِ علمی از جوهر و فلسفه
"زن زندگی آزادی" ارائه نکردهاند. اگر روزی ناچار شوند در این خصوص
صفحهای بنویسند، از بضاعت ناچیز علمی و تاریخی خویش متوسل به تقلب یا سفسطه شده و
در نگارش آن مرتکب اشتباهاتی فاحش خواهند شد.
آقایان کوردایَتی به خاطر ماهیت ماقبل مدرنیته خویش ناتوان از درک این
حقیقت هستند که شعارِ "زن، زندگی، آزادی" آلترناتیوِ مثلث «سِکس، مرگ و
بردهداری» است.[57]
آلترناتیوی که زن را نه همچون یک کالای سکسی؛ بلکه سرچشمه زاینده
زندگی و آزادی میبینید.
به گفته اسلاوی ژیژک، این شعار تقلیدی صِرف از فمینیسم غربی یا «جنبش
من هم» نیست.[58]
مایکل هارت، شعار «زن، زندگی، آزادی» را با شعار انقلاب فرانسه، «آزادی، برابری،
برادری» مقایسه میکند.
خودآگاهی، سکولاریسم، روشنگری، نواندیشی، آزادی، برابری، دمکراسی و
مردمسالاری که حاصل جنبشهای مدنی هستند؛ میتوانند رؤیای سلطه گری را نقش بر آب
کنند.
حزب دمکرات از منظر
سیاسی نماینده جریان راست سنتی کردستان[59] و حافظ منافع طبقه فرادست کُرد (لومپنبورژوازی و نوفئودالیسم) است.
این طبقه به دلیل
ماهیت غیرمولد و انگلی خود هیچگاه نتوانسته منشأ تغییرات مثبتی در زندگی عموم
مردم شود.
هیچیک از آمال و
ارزشهای انسانی ازجمله برابری زن و مرد٬ عدالت اجتماعی٬ رشد اقتصادی٬ علمی٬ صنعتی٬ فرهنگی٬ شایستهسالاری٬ مردمسالاری و دمکراسی در رؤیاهای آنها
جایگاهی ندارند.
نهایت رؤیای احزاب
ناسیونالیست کُرد که حافظ منافع طبقه فرادستِ کُردستان هستند؛ این است که بهجای
فارسها، عربها و تُرکها بر کُردهای منطقه خودشان سلطه و سروری داشته باشند.
این آقایان وارث
رؤیاهای امیرنشینهای محلی کردها در دوره امپراتوریهای عثمانی و ایران، اربابها
و رؤسای عشایر و شیوخ محلی گذشته هستند و این میراث فکری٬ فرهنگی را با روکشی از مدرنیسم آراستهاند.
اینان دشمن حُکام
فارس٬ تُرک و عرب نیستند.
بلکه رقیب آنها هستند در سروری و سلطه بر کردهای ناحیه خودشان.
به عبارتی دقیقتر
هدف رفع ستمگری نیست. بلکه تغییر ستمگر و ارباب از غیر کُرد به کُرد است. (کپی
سیستم کوردایتی کردستان عراق به بخش سنینشین کردستان ایران)
کردهایی که شور
کوردایتی دارند؛ ولی فاقد شعور ملیگرایی واقعی بوده و دچار فقر دانش و بینش
اجتماعی هستند، معمولاً تبدیل به پیادهنظام حزب دمکرات میشوند. کُردی که دانش و
بینش سیاسی داشته باشد٬ بعید است در
جغرافیای سیاسی کردستان که نیمی از آن دو یا چندملیتی است٬ بخواهد با دیوارکشی مسئله ملی را حل
کند و یا مانند کردستان عراق این مناطق را تحویل رقیب دهد و بر نیمه باقیمانده
حکومتی وابسته، واپسگرا، فئودالی و ستمگر در لباس کردی برقرار کند. [60]
"خشونت" رویکردی
مسبوق به سابقه
رویکرد جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی در به انحراف کشاندن جنبشهای
مدنی و مترقی کردستان مسبوق به سابقه است. ازجمله در زمستان 1377(1999 م) به دنبال
دستگیری عبدالله اوجالان از طریق عوامل اسرائیل و ناتو و استرداد وی به ترکیه،
جنبشی عظیم شهرهای مختلف کردستان ایران را فراگرفت.
دولت مرکزی ایران که لبه تیز
این جنبش را علیه ترکیه، ناتو و اسرائیل میدید، با آن در تساهل و تسامح بود. حتی
در تهران و سنندج اجازه برگزاری تجمعات مسالمتآمیز داده شد.[61]
دولت خاتمی نسبت به تجمعات بدون خشونت سایر شهرهای کردستان؛ که بدون مجوز قانونی
برگزار شده بودند؛ عکسالعمل خشونتباری نشان نداد. ادامه این جنبش باعث تقویت
روزافزون جریان چپ، مدرن و عدالتخواه میشد. این امر بههیچوجه از طرف راست سنتی
کردستان قابلتحمل نبود. ازاینروی انحراف آن را در دستور کار خود قرار دادند.
در راستای این سیاست، عواملِ راستِ سنتیِ کردستان روز سوم اسفند 1377
تظاهرات مسالمتآمیزِ مردم سنندج را بهسوی خشونتی افسارگسیخته سوق دادند. درنتیجه
نیروهای ضدِ شورش این حرکت را به شکلی بسیار خونین سرکوب کردند. جریانِ راستِ
سنتیِ کوردایَتی با این رویکرد پایان جنبش سرتاسری کردستان ایران را رقم زد. در آن
زمان تلویزیون کُردی مِد تی وی (MED TV)[62]
به شیوهای شفاف خبر چگونگی انحراف، خشونت و سرکوب تظاهرات را پخش نمود.
آقایان کوردایَتی فرصت را غنیمت شمرده و باکمال وقاحت تبلیغات وسیعی
علیه گردانندگان آن به راه انداختند. اعلام کردند که این تلویزیون بجای مأموران ضد
شورش، تظاهرکنندگان را محکوم و آشوبطلب نامیده است. در حقیقت که این تلویزیون
اعلام کرده بود عدهای آشوبطلب به میان تظاهرکنندگان نفوذ کرده و آنها را بهسوی
خشونت سوق دادهاند.
درنتیجه تحقیق میدانی نگارنده این سطور کاشف به عمل آمد که خبر
تلویزیون حقیقت داشته است. آن عدهای که تظاهرات را به خشونت کشانده بودند از اعضا
و هواداران جریان راستِ سنتی کوردایَتی بودند.
عموم افرادِ این گروهِ خشونتگرا
بعدازاینکه تظاهرات را به خشونت کشیدند، از مهلکه گریخته و جوانان و مردمِ دیگر را
برای سرکوب و سلاخی تنها گذاشتند. خواننده گرامی اکنون پیدا کنید پرتقال فروش را.[63]
رویکرد جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی در به انحراف کشاندن جنبشهای
مدنی و مترقی کردستان مسبوق به سابقه است. ازجمله در زمستان 1377(1999 م) به دنبال
دستگیری عبدالله اوجالان از طریق عوامل اسرائیل و ناتو و استرداد وی به ترکیه،
جنبشی عظیم شهرهای مختلف کردستان ایران را فراگرفت.
دولت مرکزی ایران که لبه تیز
این جنبش را علیه ترکیه، ناتو و اسرائیل میدید، با آن در تساهل و تسامح بود. حتی
در تهران و سنندج اجازه برگزاری تجمعات مسالمتآمیز داده شد.[61]
دولت خاتمی نسبت به تجمعات بدون خشونت سایر شهرهای کردستان؛ که بدون مجوز قانونی
برگزار شده بودند؛ عکسالعمل خشونتباری نشان نداد. ادامه این جنبش باعث تقویت
روزافزون جریان چپ، مدرن و عدالتخواه میشد. این امر بههیچوجه از طرف راست سنتی
کردستان قابلتحمل نبود. ازاینروی انحراف آن را در دستور کار خود قرار دادند.
در راستای این سیاست، عواملِ راستِ سنتیِ کردستان روز سوم اسفند 1377
تظاهرات مسالمتآمیزِ مردم سنندج را بهسوی خشونتی افسارگسیخته سوق دادند. درنتیجه
نیروهای ضدِ شورش این حرکت را به شکلی بسیار خونین سرکوب کردند. جریانِ راستِ
سنتیِ کوردایَتی با این رویکرد پایان جنبش سرتاسری کردستان ایران را رقم زد. در آن
زمان تلویزیون کُردی مِد تی وی (MED TV)[62]
به شیوهای شفاف خبر چگونگی انحراف، خشونت و سرکوب تظاهرات را پخش نمود.
آقایان کوردایَتی فرصت را غنیمت شمرده و باکمال وقاحت تبلیغات وسیعی
علیه گردانندگان آن به راه انداختند. اعلام کردند که این تلویزیون بجای مأموران ضد
شورش، تظاهرکنندگان را محکوم و آشوبطلب نامیده است. در حقیقت که این تلویزیون
اعلام کرده بود عدهای آشوبطلب به میان تظاهرکنندگان نفوذ کرده و آنها را بهسوی
خشونت سوق دادهاند.
درنتیجه تحقیق میدانی نگارنده این سطور کاشف به عمل آمد که خبر
تلویزیون حقیقت داشته است. آن عدهای که تظاهرات را به خشونت کشانده بودند از اعضا
و هواداران جریان راستِ سنتی کوردایَتی بودند.
عموم افرادِ این گروهِ خشونتگرا
بعدازاینکه تظاهرات را به خشونت کشیدند، از مهلکه گریخته و جوانان و مردمِ دیگر را
برای سرکوب و سلاخی تنها گذاشتند. خواننده گرامی اکنون پیدا کنید پرتقال فروش را.[63]
جایگاه پلورالیسم و دگراندیشی در سیاستهای دکتر قاسملو
دکتر قاسملو در طول
دوره دهساله قدرت خود (۱۹۸۹-۱۹۷۹) با پلورالیسم و دگراندیشی و تعدد احزاب و جمعیتهای سیاسی تعارض داشت.
عملکرد د. قاسملو
نشان میدهد که وی نهتنها فردی دمکرات نبود، بلکه هیچگاه در پی گسترش و نهادینه کردن
دمکراسی و پرورش انسان دموکرات در حزب دمکرات نبود.
در ادامه نورافکنی میتابانیم بر جایگاه
دگراندیشان و پلورالیسم در کیش د.قاسملو و رهروانش.
***
دکتر قاسملو در طول
دوره دهساله قدرت خود (۱۹۸۹-۱۹۷۹) با پلورالیسم و دگراندیشی و تعدد احزاب و جمعیتهای سیاسی تعارض داشت.
عملکرد د. قاسملو
نشان میدهد که وی نهتنها فردی دمکرات نبود، بلکه هیچگاه در پی گسترش و نهادینه کردن
دمکراسی و پرورش انسان دموکرات در حزب دمکرات نبود.
در ادامه نورافکنی میتابانیم بر جایگاه
دگراندیشان و پلورالیسم در کیش د.قاسملو و رهروانش.
***
رویکرد
دکتر قاسملو در قبال گروه انشعابی پیروان کنگره چهار حزب دمکرات
در بهار سال ۱۳۵۹ گروهی هفتنفره از رهبران و پیشکسوتان
حزب دموکرات (غنی بلوریان، دکتر رحیم سیف قاضی، فوزیه قاضی، فاروق کیخسروی، نوید
معینی، احمد عزیزی، استاد هیمن شیخالاسلامی) انشعاب کردند و اسم خود را «حزب
دمکرات کردستان ایران - پیروان کنگره چهارم» نامیدند.
این گروه تا حدودی تحت تأثیر دیدگاههای حزب
توده بودند تحلیل آنها این بود که باید طرح خودگردانی پیشنهادی دولت را قبول کرده
جنگ مسلحانه را کنار نهاده و ارتباط با صدام حسین را پایان داد. [64]
افراد زیادی از صفوف
حزب دموکرات به این گروه پیوستند و حزب آنها را جاش (خائن) و مزدور جمهوری اسلامی
نامید و به سرکوب خشونتآمیز آنها پرداخت. تعدادی را بدون محاکمه به قتل رسانیدند
(ازجمله دو برادر با نامهای جعفر و علی کروبی در خانه خودشان
واقع محله باغ سیسه مهاباد). تعدادی را زندانی کردند (استاد هیمن شاعر ملی و فاروق
کیخسروی و...)
گذشت روزگار نشان
داد که جنگ مسلحانه بیشترین هزینه جانی و مالی را بر مردم کرد تحمیل کرد بدون آنکه
هیچ دستاوردی داشته باشد.
رهبران و پیروان
گروه هفتنفره کنگره چهارم حزب دارای دیدگاه و تحلیلی متفاوت از دکتر قاسملو
بودند. ولی بههیچوجه مزدور حاکمیت نبودند. دکتر قاسملو بهعنوان رهبر بلامنازع
این حزب در آزمون دموکراسی نمره قبولی را کسب نکرد. یک انسان دموکرات بههیچوجه
انسانهایی دیگر را به جرم دگراندیشی مجازات نمیکند و مطابق گفته ولتر جامعهشناس
و فیلسوف بزرگ فرانسوی قرن ۱۸ رفتار میکند:
«من با عقاید تو
مخالفم، ولی حاضرم تا پای جان از ابراز عقاید تو دفاع کنم»
در بهار سال ۱۳۵۹ گروهی هفتنفره از رهبران و پیشکسوتان
حزب دموکرات (غنی بلوریان، دکتر رحیم سیف قاضی، فوزیه قاضی، فاروق کیخسروی، نوید
معینی، احمد عزیزی، استاد هیمن شیخالاسلامی) انشعاب کردند و اسم خود را «حزب
دمکرات کردستان ایران - پیروان کنگره چهارم» نامیدند.
این گروه تا حدودی تحت تأثیر دیدگاههای حزب
توده بودند تحلیل آنها این بود که باید طرح خودگردانی پیشنهادی دولت را قبول کرده
جنگ مسلحانه را کنار نهاده و ارتباط با صدام حسین را پایان داد. [64]
افراد زیادی از صفوف
حزب دموکرات به این گروه پیوستند و حزب آنها را جاش (خائن) و مزدور جمهوری اسلامی
نامید و به سرکوب خشونتآمیز آنها پرداخت. تعدادی را بدون محاکمه به قتل رسانیدند
(ازجمله دو برادر با نامهای جعفر و علی کروبی در خانه خودشان
واقع محله باغ سیسه مهاباد). تعدادی را زندانی کردند (استاد هیمن شاعر ملی و فاروق
کیخسروی و...)
گذشت روزگار نشان
داد که جنگ مسلحانه بیشترین هزینه جانی و مالی را بر مردم کرد تحمیل کرد بدون آنکه
هیچ دستاوردی داشته باشد.
رهبران و پیروان
گروه هفتنفره کنگره چهارم حزب دارای دیدگاه و تحلیلی متفاوت از دکتر قاسملو
بودند. ولی بههیچوجه مزدور حاکمیت نبودند. دکتر قاسملو بهعنوان رهبر بلامنازع
این حزب در آزمون دموکراسی نمره قبولی را کسب نکرد. یک انسان دموکرات بههیچوجه
انسانهایی دیگر را به جرم دگراندیشی مجازات نمیکند و مطابق گفته ولتر جامعهشناس
و فیلسوف بزرگ فرانسوی قرن ۱۸ رفتار میکند:
«من با عقاید تو
مخالفم، ولی حاضرم تا پای جان از ابراز عقاید تو دفاع کنم»
لیست
فیکس و انحصارطلبی د.قاسملو
کنگره هشتم حزب
دمکرات کردستان ایران در دیماه 1366 در شهر سلیمانیه کردستان عراق برگزار شد.
د.قاسملو طرحی را به نام 'لیست فیکس' برای انتخاب اعضای رهبری ارائه نمود. اکثریت اعضای
این لیست افرادی بیاراده و سرسپرده د.قاسملو بودند. در مقابل کسانی که سابقه
مبارزاتی بیشتری از خود دکتر قاسملو داشتند، در لیست نبودند.
با اعمالنفوذ و
تقلب فراوان این لیست با اندکی اختلاف توانست از کنگره رأی لازم را کسب کند.
نیمی از اعضای رهبری
حزب در فروردین 1367 صفوف خود را از فراکسیون قاسملو، شرفکندی جدا کردند و خود را حزب
دمکرات کردستان ایران - رهبری انقلابی نامیدند.
د. قاسملو بلافاصله
به انشعابیون اخطار کرد که حق ندارند از نام حزب دمکرات کردستان استفاده کنند.
باید نامی متفاوت برای خود برگزینند. در غیر اینصورت خود را برای جنگ با ما آماده کنند.
از سوی دیگر تبلیغات
شدیدی علیه آنها به راه انداخت و متوسل به انواع سفسطه، تخریب و تکفیر گردید.
واژههایی جدید
ابداع کرد ازجمله لادر (خوارج) تا مثل زمان حضرت علی خود را حزب دمکرات اصلی و گروه
دیگر را خوارج معرفی کند.
واژه دوم «جاشمجاهد» بود. آنها را مزدور
مجاهدین معرفی کرد. در آن زمان انشعابیون هیچگونه امکانات مالی نداشتند، بهناچار
از کمک مالی مجاهدین خلق که در عراق مستقر بودند، استفاده کردند.(این در حالی بود
که خود و حزبش بیش از ده سال بود از امکانات و کمکهای مالی و تدارکاتی صدام حسین
در عراق استفاده میکردند. ولی هیچگاه واژه «جاشصدام» را برای خود استعمال نکرد)
د.قاسملو همچنین
اعلام کرد که کردستان ایران شهر بی دروازه نیست که هر گروهی بخواهد در آن فعالیت
سیاسی و نظامی داشته باشد. گروههای دیگر مستقر در عراق لازم است قبل از عبور از
مرز عراق با کردستان ایران از ما اجازه بگیرند.
این در حالی بود که حتی
یک روستای خارج از سلطه دولت جمهوری اسلامی در کردستان ایران باقی نمانده بود.
دکتر قاسملو با این موضعگیری
آگاهانه و یا ناآگاهانه نقش مرزداری دولت جمهوری اسلامی را عهدهدار شده بود.
در آن زمان معمولاً
احزاب مسلح کومله، دمکرات و خبات در ماههای گرم سال بهصورت پارتیزانی از عراق به
بخشهایی از کوهها و درههای کردستان ایران نفوذ کرده و در بعضی از روستاهای دورافتاده
اقدام به عملیات پارتیزانی کرده و سپس به عراق که در حال جنگی هشتساله با ایران
بود؛ باز میگشتند.
انشعابیون حزب
دمکرات اعلام کردند که آنها نیمی از رهبری پیشین حزب دمکرات هستند و عموماً سابقه
فعالیت بیشتری از د.قاسملو و جناح وی دارند. در نتیجه حق دارند همچنان از نام حزب
استفاده کنند.
کردستان ایران ملک
شخصی هیچکسی نیست و متعلق به همه کردها و جریانات سیاسی با ایدئولوژیهای متفاوت
است.
حزب دمکرات کردستان
ایران (رهبری انقلابی) در اولین اقدام برای اعزام نیروهای نظامی و سیاسی خود به
خاک ایران در مرز قندیل با کمین پیشمرگان حزب دمکرات قاسملو مواجه شده و متحمل
چندین کشته و زخمی شدند و این جنگ تحمیلی نیز حدود دو سال به طول انجامید.[65]
کنگره هشتم حزب
دمکرات کردستان ایران در دیماه 1366 در شهر سلیمانیه کردستان عراق برگزار شد.
د.قاسملو طرحی را به نام 'لیست فیکس' برای انتخاب اعضای رهبری ارائه نمود. اکثریت اعضای
این لیست افرادی بیاراده و سرسپرده د.قاسملو بودند. در مقابل کسانی که سابقه
مبارزاتی بیشتری از خود دکتر قاسملو داشتند، در لیست نبودند.
با اعمالنفوذ و
تقلب فراوان این لیست با اندکی اختلاف توانست از کنگره رأی لازم را کسب کند.
نیمی از اعضای رهبری
حزب در فروردین 1367 صفوف خود را از فراکسیون قاسملو، شرفکندی جدا کردند و خود را حزب
دمکرات کردستان ایران - رهبری انقلابی نامیدند.
د. قاسملو بلافاصله
به انشعابیون اخطار کرد که حق ندارند از نام حزب دمکرات کردستان استفاده کنند.
باید نامی متفاوت برای خود برگزینند. در غیر اینصورت خود را برای جنگ با ما آماده کنند.
از سوی دیگر تبلیغات
شدیدی علیه آنها به راه انداخت و متوسل به انواع سفسطه، تخریب و تکفیر گردید.
واژههایی جدید
ابداع کرد ازجمله لادر (خوارج) تا مثل زمان حضرت علی خود را حزب دمکرات اصلی و گروه
دیگر را خوارج معرفی کند.
واژه دوم «جاشمجاهد» بود. آنها را مزدور
مجاهدین معرفی کرد. در آن زمان انشعابیون هیچگونه امکانات مالی نداشتند، بهناچار
از کمک مالی مجاهدین خلق که در عراق مستقر بودند، استفاده کردند.(این در حالی بود
که خود و حزبش بیش از ده سال بود از امکانات و کمکهای مالی و تدارکاتی صدام حسین
در عراق استفاده میکردند. ولی هیچگاه واژه «جاشصدام» را برای خود استعمال نکرد)
د.قاسملو همچنین
اعلام کرد که کردستان ایران شهر بی دروازه نیست که هر گروهی بخواهد در آن فعالیت
سیاسی و نظامی داشته باشد. گروههای دیگر مستقر در عراق لازم است قبل از عبور از
مرز عراق با کردستان ایران از ما اجازه بگیرند.
این در حالی بود که حتی
یک روستای خارج از سلطه دولت جمهوری اسلامی در کردستان ایران باقی نمانده بود.
دکتر قاسملو با این موضعگیری
آگاهانه و یا ناآگاهانه نقش مرزداری دولت جمهوری اسلامی را عهدهدار شده بود.
در آن زمان معمولاً
احزاب مسلح کومله، دمکرات و خبات در ماههای گرم سال بهصورت پارتیزانی از عراق به
بخشهایی از کوهها و درههای کردستان ایران نفوذ کرده و در بعضی از روستاهای دورافتاده
اقدام به عملیات پارتیزانی کرده و سپس به عراق که در حال جنگی هشتساله با ایران
بود؛ باز میگشتند.
انشعابیون حزب
دمکرات اعلام کردند که آنها نیمی از رهبری پیشین حزب دمکرات هستند و عموماً سابقه
فعالیت بیشتری از د.قاسملو و جناح وی دارند. در نتیجه حق دارند همچنان از نام حزب
استفاده کنند.
کردستان ایران ملک
شخصی هیچکسی نیست و متعلق به همه کردها و جریانات سیاسی با ایدئولوژیهای متفاوت
است.
حزب دمکرات کردستان
ایران (رهبری انقلابی) در اولین اقدام برای اعزام نیروهای نظامی و سیاسی خود به
خاک ایران در مرز قندیل با کمین پیشمرگان حزب دمکرات قاسملو مواجه شده و متحمل
چندین کشته و زخمی شدند و این جنگ تحمیلی نیز حدود دو سال به طول انجامید.[65]
شارلاتانیسم
سیاسی در حزب دمکرات
دکتر قاسملو میخواست خود و حزبش یکهتاز
میدان سیاست و فرمانروایی در کردستان باشد. در همین راستا به روشهای ناسالم متوسل
میشد.
ازجمله کومله را سازمانی آنارشیستی معرفی میکرد
و خودش هم آنارشیسم را مطابق سلیقه و اهداف خویش معادل هرجومرجطلبی معنی کرد.
درصورتیکه او با زندگی سیاسی در اروپا خوب میدانست
که آنارشیسم یکی از مکتبهای فکری بشری است که پروژه دمکراتیزه کردن جامعه را با
تشکیل نهادهای مردمی و خودمدیریتیهای محلی و کمکردن و یا حذف دولت بهعنوان عامل
تداوم دیکتاتوری و نابرابری را پیگیری میکند. درواقع کومله با آنارشیسم حقیقی
بیگانه بود. ولی ماهیت و سیاستهای حزب دمکرات در کردستان خیلی بیشتر به هرجومرجطلبی
نزدیک بود.
ماموستا شیخ عزالدین
را گاهی ساواکی و گاهی کمونیست معرفی میکرد. از طریق عوامل خود در تخریب شخصیت ماموستا
شیخ عزالدین حسینی مساعی فراوانی به عمل آورد تا پایگاه مردمی او را تضعیف و خود
به شخص اول رهبری کردستان ارتقا یابد.
عوامل د.قاسملو تا
جایی پیش رفتند که سند ساواک مبنی بر تأیید صلاحیت شیخ عزالدین جهت تصدی امامت
جمعه مهاباد را در نسخههای فراوانی تکثیر کرده و بین مردم سادهلوح پخش میکردند
تا نشان دهند شیخ ساواکی بوده است.
د.قاسملو و تمامی
افرادی که اندک آگاهی و درایت سیاسی داشتند بر این امر واقف بودند که تمامی امامان
جمعه میبایست ازنظر ساواک بیخطر شناخته شوند تا در این مقام جایگیرند.
برای تحقیر گروههای
سیاسی کوچکتر میگفتند که تمامی اعضای این سازمان با یک قابلمه دلمه سیر میشوند.
(منظور تعداد اندک اعضا)
دکتر قاسملو میخواست خود و حزبش یکهتاز
میدان سیاست و فرمانروایی در کردستان باشد. در همین راستا به روشهای ناسالم متوسل
میشد.
ازجمله کومله را سازمانی آنارشیستی معرفی میکرد
و خودش هم آنارشیسم را مطابق سلیقه و اهداف خویش معادل هرجومرجطلبی معنی کرد.
درصورتیکه او با زندگی سیاسی در اروپا خوب میدانست
که آنارشیسم یکی از مکتبهای فکری بشری است که پروژه دمکراتیزه کردن جامعه را با
تشکیل نهادهای مردمی و خودمدیریتیهای محلی و کمکردن و یا حذف دولت بهعنوان عامل
تداوم دیکتاتوری و نابرابری را پیگیری میکند. درواقع کومله با آنارشیسم حقیقی
بیگانه بود. ولی ماهیت و سیاستهای حزب دمکرات در کردستان خیلی بیشتر به هرجومرجطلبی
نزدیک بود.
ماموستا شیخ عزالدین
را گاهی ساواکی و گاهی کمونیست معرفی میکرد. از طریق عوامل خود در تخریب شخصیت ماموستا
شیخ عزالدین حسینی مساعی فراوانی به عمل آورد تا پایگاه مردمی او را تضعیف و خود
به شخص اول رهبری کردستان ارتقا یابد.
عوامل د.قاسملو تا
جایی پیش رفتند که سند ساواک مبنی بر تأیید صلاحیت شیخ عزالدین جهت تصدی امامت
جمعه مهاباد را در نسخههای فراوانی تکثیر کرده و بین مردم سادهلوح پخش میکردند
تا نشان دهند شیخ ساواکی بوده است.
د.قاسملو و تمامی
افرادی که اندک آگاهی و درایت سیاسی داشتند بر این امر واقف بودند که تمامی امامان
جمعه میبایست ازنظر ساواک بیخطر شناخته شوند تا در این مقام جایگیرند.
برای تحقیر گروههای
سیاسی کوچکتر میگفتند که تمامی اعضای این سازمان با یک قابلمه دلمه سیر میشوند.
(منظور تعداد اندک اعضا)
رویکرد
دوگانه دکتر قاسملو نسبت به دولت مرکزی و احزاب سیاسی
د.قاسملو در مواجهه
با حکومت مرکزی و سازمانها و جریانات دگراندیش فعال در کردستان دو رویکرد متفاوت
داشت. در برابر حکومت مرکزی اهل مذاکره، آتشبس،
سازش و پیامبر آشتی بود؛ ولی در برابر سازمانها و احزاب سیاسی کردستان معمار
خشونت، جنگ داخلی و برادرکشی بود.
در سال 1358 تلاشهای
او برای ریاست هیئت نمایندگی خلق کرد در مقابل کاریزمای ماموستا شیخ عزالدین حسینی
ناکام ماند و موقتاً به سمت سخنگوی هیئت قناعت ورزید.
تکرویی و خودمحوری
او در اولین جلسه رسمی مذاکرات بین هیئت دولت و هیئت نمایندگی خلق کرد طی سخنان و
موضعگیریهایش کاملاً مشهود بود؛ و با ادبیاتی باب طبع حاکمان جدید بیان داشت:
«ما به پیام امام خمینی لبیک گفتهایم»
د.قاسملو از خواستههای
هشتمادهای که هیئت نمایندگی خلق کرد تدوین کرده بود عدول کرد و جداگانه با دولت
مرکزی به مذاکره پرداخت و طرح ششمادهای خود را ارائه داد.
دکتر قاسملو با این
سیاستها هیئت نمایندگی خلق کرد که متشکل از نمایندگان احزاب، جریانات و شخصیتهای
سیاسی بود را به حاشیه راند و آن را بیاثر کرد.
حزب را مبتلا به بیماری سکتاریسم (حزبگرایی)
کرد. بهگونهای که پس از چهار دهه افق رهایی حزب از این بیماری را بسیار دور و
دستنیافتنی میبینیم.
***
د.قاسملو در مواجهه
با حکومت مرکزی و سازمانها و جریانات دگراندیش فعال در کردستان دو رویکرد متفاوت
داشت. در برابر حکومت مرکزی اهل مذاکره، آتشبس،
سازش و پیامبر آشتی بود؛ ولی در برابر سازمانها و احزاب سیاسی کردستان معمار
خشونت، جنگ داخلی و برادرکشی بود.
در سال 1358 تلاشهای
او برای ریاست هیئت نمایندگی خلق کرد در مقابل کاریزمای ماموستا شیخ عزالدین حسینی
ناکام ماند و موقتاً به سمت سخنگوی هیئت قناعت ورزید.
تکرویی و خودمحوری
او در اولین جلسه رسمی مذاکرات بین هیئت دولت و هیئت نمایندگی خلق کرد طی سخنان و
موضعگیریهایش کاملاً مشهود بود؛ و با ادبیاتی باب طبع حاکمان جدید بیان داشت:
«ما به پیام امام خمینی لبیک گفتهایم»
د.قاسملو از خواستههای
هشتمادهای که هیئت نمایندگی خلق کرد تدوین کرده بود عدول کرد و جداگانه با دولت
مرکزی به مذاکره پرداخت و طرح ششمادهای خود را ارائه داد.
دکتر قاسملو با این
سیاستها هیئت نمایندگی خلق کرد که متشکل از نمایندگان احزاب، جریانات و شخصیتهای
سیاسی بود را به حاشیه راند و آن را بیاثر کرد.
حزب را مبتلا به بیماری سکتاریسم (حزبگرایی)
کرد. بهگونهای که پس از چهار دهه افق رهایی حزب از این بیماری را بسیار دور و
دستنیافتنی میبینیم.
***
جنگهای
برادرکشی با سایر احزاب و جریانات سیاسی دگراندیش
بسیاری از هواداران
دمکراتها و نیز مردمانی که عمق دیدگاهشان از سطح رسانهها و شنیدهها فراتر نمیرود
در ذهن خود یک پیامبر آشتی از دکتر قاسملو ساختهاند که شباهتی با دکتر قاسملوی
حقیقی ندارد.
تراژدی ترور او در هنگام مذاکرات صلح با مأموران
امنیتی ایران این افسانه را بیشتر واقعی جلوه داده است.
روزی که در اتریش بر سر میز مذاکره مخفیانه
با مأموران امنیتی ایران جان باخت، جنگ تحمیلی او علیه کومله وارد پنجمین سال و جنگ
دیگرش علیه شاخه انشعابی حزب دمکرات (رهبری انقلابی) وارد دومین سالِ خود شده بود.
(22 تیر 1368)
تمامی تلاشهای شخصیتها
و جریانات دلسوز کُرد برای صلح و اعلام آمادگی دو گروه مقابل برای آشتی و حتی آتشبس
یکجانبه بدون قیدوشرط کومله از طرف پیامبر آشتی! (دکتر قاسملو) بیجواب ماندند.
دکتر قاسملو برای
فرار از قبول آتشبس شروطی تعیین کرده بود که از طرف گروههای مقابل غیرقابلقبول
بودند.
شروط او برای آتشبس
با کومله مندرج در مجله کوردستان شماره ۸۳۵ بدین قرار بودند:
- اول کومله بگوید حزب دمکرات اصیل و انقلابی
است.
- ثانیاً در مقابل
سازمانهای مترقی تعهد کند که فاجعه ششم بهمن را تکرار نکند.
- ثالثاً این واقعیت را بپذیرد که کومله در
کردستان نماینده اقلیتی ناچیز است و اگر کومله طرفدار دمکراسی است باید اراده
اکثریت (حزب دمکرات) را بپذیرد. [66]
دکتر قاسملو تغییر
عنوان حزب دمکرات را پیششرط آتشبس با حزب دمکرات (رهبری
انقلابی) تعیین کرده بود. [67]
این در حالی بود که برای مذاکره با
حکومت ایران نهتنها هیچ پیششرطی نداشت، بلکه حاضر بود بهجای سران
نظام و یا دیپلماتها با مأموران امنیتی درجه سوم آنهم به شیوهای مخفیانه سر میز
مذاکره بنشیند.
در نتیجه این رویکرد طی مذاکره با مأمورین
امنیتی ایران در وین جان خود و همراهانش را از دست داد و دو جنگ داخلی با کومله و حزب دمکرات (رهبری انقلابی) را بهصورت
ناتمام برای رهروانش به ارث گذاشت.
پس از مرگ او زمینه آتشبس و صلح حزبش با هر دو
گروه فراهم شد. بهگونهای که طی کمتر از یک سال جنگهای تحمیلی حزب دمکرات قاسملو
علیه دمکراتهای انشعابی و کومله خاموش شد. (17/02/1369 برابر 07/05/1990).
مسئولیت 90% جنگهای
داخلی و حدود 100% ادامه این جنگها به شخص د.قاسملو دکتر قاسملو برمیگردد.
بنا به آمارهای
موجود در آرشیوهای احزاب کومله و دمکرات طی جنگهایی که حزب دمکرات به رهبری
د.قاسملو بر کومله، حزب دمکرات (رهبری انقلابی)، پیروان کنگره چهارم و پیکار تحمیل
کرد، بیش از هزار تن از زبدهترین نیروهای طرفین کشته شدند.
کاش امروز د.قاسملو
در قید حیات بود. در این صورت یا همچنان بر طبل جنگ داخلی میکوبید... و یا
شجاعانه در خصوص این سیاستهای مهلک نقدی علمی مینگاشت. در نتیجه در آینده هیچگاه
برادران و خواهران همدیگر را نمیکشتند. حتی اگر رهبران هم دستور داده باشند.
بسیاری از هواداران
دمکراتها و نیز مردمانی که عمق دیدگاهشان از سطح رسانهها و شنیدهها فراتر نمیرود
در ذهن خود یک پیامبر آشتی از دکتر قاسملو ساختهاند که شباهتی با دکتر قاسملوی
حقیقی ندارد.
تراژدی ترور او در هنگام مذاکرات صلح با مأموران
امنیتی ایران این افسانه را بیشتر واقعی جلوه داده است.
روزی که در اتریش بر سر میز مذاکره مخفیانه
با مأموران امنیتی ایران جان باخت، جنگ تحمیلی او علیه کومله وارد پنجمین سال و جنگ
دیگرش علیه شاخه انشعابی حزب دمکرات (رهبری انقلابی) وارد دومین سالِ خود شده بود.
(22 تیر 1368)
تمامی تلاشهای شخصیتها
و جریانات دلسوز کُرد برای صلح و اعلام آمادگی دو گروه مقابل برای آشتی و حتی آتشبس
یکجانبه بدون قیدوشرط کومله از طرف پیامبر آشتی! (دکتر قاسملو) بیجواب ماندند.
دکتر قاسملو برای
فرار از قبول آتشبس شروطی تعیین کرده بود که از طرف گروههای مقابل غیرقابلقبول
بودند.
شروط او برای آتشبس
با کومله مندرج در مجله کوردستان شماره ۸۳۵ بدین قرار بودند:
- اول کومله بگوید حزب دمکرات اصیل و انقلابی
است.
- ثانیاً در مقابل
سازمانهای مترقی تعهد کند که فاجعه ششم بهمن را تکرار نکند.
- ثالثاً این واقعیت را بپذیرد که کومله در
کردستان نماینده اقلیتی ناچیز است و اگر کومله طرفدار دمکراسی است باید اراده
اکثریت (حزب دمکرات) را بپذیرد. [66]
دکتر قاسملو تغییر
عنوان حزب دمکرات را پیششرط آتشبس با حزب دمکرات (رهبری
انقلابی) تعیین کرده بود. [67]
این در حالی بود که برای مذاکره با
حکومت ایران نهتنها هیچ پیششرطی نداشت، بلکه حاضر بود بهجای سران
نظام و یا دیپلماتها با مأموران امنیتی درجه سوم آنهم به شیوهای مخفیانه سر میز
مذاکره بنشیند.
در نتیجه این رویکرد طی مذاکره با مأمورین
امنیتی ایران در وین جان خود و همراهانش را از دست داد و دو جنگ داخلی با کومله و حزب دمکرات (رهبری انقلابی) را بهصورت
ناتمام برای رهروانش به ارث گذاشت.
پس از مرگ او زمینه آتشبس و صلح حزبش با هر دو
گروه فراهم شد. بهگونهای که طی کمتر از یک سال جنگهای تحمیلی حزب دمکرات قاسملو
علیه دمکراتهای انشعابی و کومله خاموش شد. (17/02/1369 برابر 07/05/1990).
مسئولیت 90% جنگهای
داخلی و حدود 100% ادامه این جنگها به شخص د.قاسملو دکتر قاسملو برمیگردد.
بنا به آمارهای
موجود در آرشیوهای احزاب کومله و دمکرات طی جنگهایی که حزب دمکرات به رهبری
د.قاسملو بر کومله، حزب دمکرات (رهبری انقلابی)، پیروان کنگره چهارم و پیکار تحمیل
کرد، بیش از هزار تن از زبدهترین نیروهای طرفین کشته شدند.
کاش امروز د.قاسملو
در قید حیات بود. در این صورت یا همچنان بر طبل جنگ داخلی میکوبید... و یا
شجاعانه در خصوص این سیاستهای مهلک نقدی علمی مینگاشت. در نتیجه در آینده هیچگاه
برادران و خواهران همدیگر را نمیکشتند. حتی اگر رهبران هم دستور داده باشند.
کالبدشکافی جنگهای برادرکشی در کردستان
به فاصله کمی از
ظهور گروههای سیاسی مسلح در کردستان (سال ۱۳۵۸) درگیریهای پراکنده بین حزب دمکرات
کردستان ایران با سایر جریانات سیاسی شروع شد. هریک از گروههای ذیل با نسبتهای
متفاوت طعم تلخ جنگ با حزب دمکرات تحت رهبری دکتر قاسملو را تجربه کردند:
1-کومله زحمتکشان
کردستان ایران
۲- کومله یکسانی کردستان ایران
3- سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر
4- سازمان خبات ملی و اسلامی کردستان ایران
5- حزب دمکرات کردستان - پیروان کنگره چهارم
6- حزب دمکرات کردستان ایران - رهبری
انقلابی
7- حزب توده ایران (هرچند
این حزب نیروی مسلح نداشت، ولی دفاتر این حزب توسط دمکراتها به آتش کشیده میشد و
اعضایش مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند.)
تا سال ۱۳۶۳ جنگها محدود و محلی بودند و به فاصله
کمی آتشبس برقرار میشد. ولی از سال ۶۳ جنگ دمکرات و کومله سرتاسری شد و نزدیک به پنج سال طول
کشید.
جنگ حزب دمکرات (رهبری
قاسملو) علیه انشعابیون حزب دمکرات (رهبری انقلابی) مدت دو سال به درازا کشید.
طی این جنگها بیش
از ۱۰۰۰ تن از زبدهترین نیروهای طرفین جان باختند. دو برابر این آمار مجروح و
معلول شدند. هزاران تن که راضی به شرکت در جنگ برادرکشی نبودند، صفوف احزاب را ترک
کرده و به خانه خود بازگشته یا به کشورهای دیگر مهاجرت کردند.
در متدولوژی علمی هر
پدیده اجتماعی در چهار سطح مورد واکاوی قرار میگیرد.
در اینجا مطابق این
متدولوژی برای تشخیص طرف جنگافروز لازم است هر درگیری در چهار سطحِ شناختی بررسی کنیم.
مورخ همچون کارآگاه تاریخ، پس از اَلَک کردن رویدادها و گذار از چهار سطحِ شناختی با
تجزیهوتحلیل علمی و موشکافی بیطرفانه موفق به کشف حقیقت میشود.
به فاصله کمی از
ظهور گروههای سیاسی مسلح در کردستان (سال ۱۳۵۸) درگیریهای پراکنده بین حزب دمکرات
کردستان ایران با سایر جریانات سیاسی شروع شد. هریک از گروههای ذیل با نسبتهای
متفاوت طعم تلخ جنگ با حزب دمکرات تحت رهبری دکتر قاسملو را تجربه کردند:
1-کومله زحمتکشان
کردستان ایران
۲- کومله یکسانی کردستان ایران
3- سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر
4- سازمان خبات ملی و اسلامی کردستان ایران
5- حزب دمکرات کردستان - پیروان کنگره چهارم
6- حزب دمکرات کردستان ایران - رهبری
انقلابی
7- حزب توده ایران (هرچند
این حزب نیروی مسلح نداشت، ولی دفاتر این حزب توسط دمکراتها به آتش کشیده میشد و
اعضایش مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند.)
تا سال ۱۳۶۳ جنگها محدود و محلی بودند و به فاصله
کمی آتشبس برقرار میشد. ولی از سال ۶۳ جنگ دمکرات و کومله سرتاسری شد و نزدیک به پنج سال طول
کشید.
جنگ حزب دمکرات (رهبری
قاسملو) علیه انشعابیون حزب دمکرات (رهبری انقلابی) مدت دو سال به درازا کشید.
طی این جنگها بیش
از ۱۰۰۰ تن از زبدهترین نیروهای طرفین جان باختند. دو برابر این آمار مجروح و
معلول شدند. هزاران تن که راضی به شرکت در جنگ برادرکشی نبودند، صفوف احزاب را ترک
کرده و به خانه خود بازگشته یا به کشورهای دیگر مهاجرت کردند.
در متدولوژی علمی هر
پدیده اجتماعی در چهار سطح مورد واکاوی قرار میگیرد.
در اینجا مطابق این
متدولوژی برای تشخیص طرف جنگافروز لازم است هر درگیری در چهار سطحِ شناختی بررسی کنیم.
مورخ همچون کارآگاه تاریخ، پس از اَلَک کردن رویدادها و گذار از چهار سطحِ شناختی با
تجزیهوتحلیل علمی و موشکافی بیطرفانه موفق به کشف حقیقت میشود.
چهار
سطح شناخت پدیده
۱- پانوراما Panorama))- به هرگونه دورنمای وسیع سراسری از یک فضا، سَراسَرنَما یا
پانوراما گفته میشود. در علوم انسانی عبارت است از دیدگاه و متدی که مسئله یا
وضعیتی مشخص را از اطراف و نیز بالابهپایین مورد مشاهده و بررسی قرار میدهد. [68]
۲- فرایند یا پروسه (Process)- به دنبالهای از
تغییرات رخ دهنده در ویژگیهای یک سیستم یا شیء گفته میشود. این تغییرات میتوانند
بهطور طبیعی رخ دهند یا طراحیشده باشند. [69]
۳- زمان - (زمان وقوع رویداد و یا تشکیل یک
پدیده)
۴- مکان - (مکان وقوع رویداد و یا تشکیل یک پدیده)
عکس بزرگ (سراسرنما):
در سالهای اولیه
بعد از بهمن ۱۳۵۷ قدرتمندترین نیروی مسلح کرد حزب دمکرات کردستان بود. خصوصاً در مناطق
کردنشین آذربایجان غربی.
دومین جریان قدرتمند
سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران (کومله) بود. پسازآن سازمانهای دیگر
مانند سازمان چریکهای فدایی خلق، کومله یکسانی کردستان، سازمان خبات، سازمان
پیکار و چریکهای فدایی قرار داشتند.
در این سالها حزب
دمکرات با همه نیروهایی که نام بردیم به نسبت توانمندیشان درگیر شد. لازم به
هوشمندی زیادی نیست که بدانیم همواره نیروی قدرتمندتر حل مشکلات با نیروهای دیگر
را از راه خشونت بیشتر مقرونبهصرفه میداند تا دیالوگ و یا جنگ تبلیغاتی.
پروسه: حزب دموکرات بعد از بهمن ۱۳۵۷ با ۳۳ سال سابقه فعالیت بهعنوان قدیمیترین
و قویترین حزب فرمانروایی کردستان را حق خود میدانست.
با گذشت زمان درگیریهای
حزب دمکرات با گروههای دیگر گسترش یافت. تا جایی که حتی همرزمان و همسنگران
قدیمی دکتر نیز از برخوردهای حذفی و خونین نیروهای دمکرات مصون نماندند.
در سال 67 بعد از انشعاب در حزب، دکتر قاسملو
گروه انشعابی را لادر (خوارج) و جاش مجاهد نامید و جنگی خونین را نیز بر آنان
تحمیل کرد.
زمان: این کاملاً طبیعی است که زمانی که سایر نیروهای فعال در کردستان از
قدرت بهمراتب کمتری نسبت به حزب دموکرات برخوردار بودند درگیرشدن با این حزب را
به زیان خود دانسته و از آن دوری گزینند.
مکان: قریب بهتمامی درگیریهای بین حزب دموکرات و سایر جریانات سیاسی در
مناطقی رویدادهاند که حزب دموکرات از برتری نیرو و توان نظامی آشکاری بهرهمند
بوده است.
هیچ درگیری در
مقرهای حزب دموکرات شروع نشده و عموماً در محل استقرار جریانات مقابل اتفاق افتاده
است؛ و در برخی موارد درگیری زمانی روی داده است که نیروهای جریانات دیگر مشغول
فعالیت سازمانی یا تبلیغی بودهاند و نیروهای حزب دمکرات به آنها حملهور شدهاند.
***
۱- پانوراما Panorama))- به هرگونه دورنمای وسیع سراسری از یک فضا، سَراسَرنَما یا
پانوراما گفته میشود. در علوم انسانی عبارت است از دیدگاه و متدی که مسئله یا
وضعیتی مشخص را از اطراف و نیز بالابهپایین مورد مشاهده و بررسی قرار میدهد. [68]
۲- فرایند یا پروسه (Process)- به دنبالهای از
تغییرات رخ دهنده در ویژگیهای یک سیستم یا شیء گفته میشود. این تغییرات میتوانند
بهطور طبیعی رخ دهند یا طراحیشده باشند. [69]
۳- زمان - (زمان وقوع رویداد و یا تشکیل یک
پدیده)
۴- مکان - (مکان وقوع رویداد و یا تشکیل یک پدیده)
عکس بزرگ (سراسرنما):
در سالهای اولیه
بعد از بهمن ۱۳۵۷ قدرتمندترین نیروی مسلح کرد حزب دمکرات کردستان بود. خصوصاً در مناطق
کردنشین آذربایجان غربی.
دومین جریان قدرتمند
سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران (کومله) بود. پسازآن سازمانهای دیگر
مانند سازمان چریکهای فدایی خلق، کومله یکسانی کردستان، سازمان خبات، سازمان
پیکار و چریکهای فدایی قرار داشتند.
در این سالها حزب
دمکرات با همه نیروهایی که نام بردیم به نسبت توانمندیشان درگیر شد. لازم به
هوشمندی زیادی نیست که بدانیم همواره نیروی قدرتمندتر حل مشکلات با نیروهای دیگر
را از راه خشونت بیشتر مقرونبهصرفه میداند تا دیالوگ و یا جنگ تبلیغاتی.
پروسه: حزب دموکرات بعد از بهمن ۱۳۵۷ با ۳۳ سال سابقه فعالیت بهعنوان قدیمیترین
و قویترین حزب فرمانروایی کردستان را حق خود میدانست.
با گذشت زمان درگیریهای
حزب دمکرات با گروههای دیگر گسترش یافت. تا جایی که حتی همرزمان و همسنگران
قدیمی دکتر نیز از برخوردهای حذفی و خونین نیروهای دمکرات مصون نماندند.
در سال 67 بعد از انشعاب در حزب، دکتر قاسملو
گروه انشعابی را لادر (خوارج) و جاش مجاهد نامید و جنگی خونین را نیز بر آنان
تحمیل کرد.
زمان: این کاملاً طبیعی است که زمانی که سایر نیروهای فعال در کردستان از
قدرت بهمراتب کمتری نسبت به حزب دموکرات برخوردار بودند درگیرشدن با این حزب را
به زیان خود دانسته و از آن دوری گزینند.
مکان: قریب بهتمامی درگیریهای بین حزب دموکرات و سایر جریانات سیاسی در
مناطقی رویدادهاند که حزب دموکرات از برتری نیرو و توان نظامی آشکاری بهرهمند
بوده است.
هیچ درگیری در
مقرهای حزب دموکرات شروع نشده و عموماً در محل استقرار جریانات مقابل اتفاق افتاده
است؛ و در برخی موارد درگیری زمانی روی داده است که نیروهای جریانات دیگر مشغول
فعالیت سازمانی یا تبلیغی بودهاند و نیروهای حزب دمکرات به آنها حملهور شدهاند.
***
سراسرنمای زمانی، مکانی و پروسه تعدادی از جنگهای حزب
دمکرات علیه احزاب دیگر در کردستان
۱- جنگ
حزب دمکرات و سازمان پیکار
در هفتم اسفند سال ۱۳۵۹ در شهر بوکان که هنوز توسط حکومت مرکزی
اشغال نشده بود جریانات مختلفی فعال بودند ازجمله سازمان پیکار.
در نشریه پیکار
ارگان مرکزی آن سازمان تحت عنوان «مصاحبه مجاهد با قاسملو ضربهای بر جنبش
کردستان» چاپشده بود.
پیشمرگان حزب دموکرات به مقر سازمان پیکار حملهور
شده و سه تن به نامهای محمود ابلاغیان (کمال)، باقی خیاط، و طاهر ابراهیمی را به
قتل میرسانده و بقیه اعضا که 24 نفر بودند را دستگیر میکنند. [70]
د.قاسملو و سایر
رهبران حزب دمکرات نهتنها این جنایت را محکوم نکردند؛ بلکه حملات تبلیغاتی و
تهدیدات خود را علیه سازمان پیکار و متحد آنها (کومله) تشدید کردند؛ و فرماندهان
و قاتلان (ازجمله شوان و رمضان عجم) همچون قهرمان مورد قدردانی حزب قرار گرفتند.
مکان
بوکان - مقر سازمان پیکار. جنگ در خانه سازمان
پیکار اتفاق افتاد
زمان (توازن قوا در زمان وقوع جنگ)
حزب دمکرات در بوکان و حومه حدود
1000 نیروی مسلح داشت. اعضای سازمان پیکار 27 نفر بودند.
پروسه و نتیجه
اعضای سازمان پیکار در یکخانه اجارهای اقامت داشتند که مورد حمله
حزب دمکرات قرار گرفتند. جمع اعضای سازمان پیکار 27 نفر بودند که سه نفر از آنها
در داخل ساختمان به قتل رسیدند و 24 نفر باقیمانده زخمی و دستگیر شدند
سراسرنما
بازنده این جنگ از قبل معلوم بوده است. هیچیک از 27 عضو پیکار
نویسنده مقاله موردبحث نبودند. «به بلخ گنه کرد آهنگری، به شوشتر زدند گردن
مسگری» (اتفاقاً یکی از مقتولین سازمان پیکار درحالیکه زخمی بود توسط رمضان عجم
گردن زده شد.)
در هفتم اسفند سال ۱۳۵۹ در شهر بوکان که هنوز توسط حکومت مرکزی
اشغال نشده بود جریانات مختلفی فعال بودند ازجمله سازمان پیکار.
در نشریه پیکار
ارگان مرکزی آن سازمان تحت عنوان «مصاحبه مجاهد با قاسملو ضربهای بر جنبش
کردستان» چاپشده بود.
پیشمرگان حزب دموکرات به مقر سازمان پیکار حملهور
شده و سه تن به نامهای محمود ابلاغیان (کمال)، باقی خیاط، و طاهر ابراهیمی را به
قتل میرسانده و بقیه اعضا که 24 نفر بودند را دستگیر میکنند. [70]
د.قاسملو و سایر
رهبران حزب دمکرات نهتنها این جنایت را محکوم نکردند؛ بلکه حملات تبلیغاتی و
تهدیدات خود را علیه سازمان پیکار و متحد آنها (کومله) تشدید کردند؛ و فرماندهان
و قاتلان (ازجمله شوان و رمضان عجم) همچون قهرمان مورد قدردانی حزب قرار گرفتند.
مکان |
بوکان - مقر سازمان پیکار. جنگ در خانه سازمان
پیکار اتفاق افتاد |
زمان (توازن قوا در زمان وقوع جنگ) |
حزب دمکرات در بوکان و حومه حدود
1000 نیروی مسلح داشت. اعضای سازمان پیکار 27 نفر بودند. |
پروسه و نتیجه |
اعضای سازمان پیکار در یکخانه اجارهای اقامت داشتند که مورد حمله
حزب دمکرات قرار گرفتند. جمع اعضای سازمان پیکار 27 نفر بودند که سه نفر از آنها
در داخل ساختمان به قتل رسیدند و 24 نفر باقیمانده زخمی و دستگیر شدند |
سراسرنما |
بازنده این جنگ از قبل معلوم بوده است. هیچیک از 27 عضو پیکار
نویسنده مقاله موردبحث نبودند. «به بلخ گنه کرد آهنگری، به شوشتر زدند گردن
مسگری» (اتفاقاً یکی از مقتولین سازمان پیکار درحالیکه زخمی بود توسط رمضان عجم
گردن زده شد.) |
۲-
جنگ حزب دمکرات و سازمان خبات کردستان
در سال 1360 مقر سازمان خبات در روستای سارتکی
سردشت مورد حمله نیروهای حزب قرار گرفت. نیروهای دمکرات حدود 15 تن از اعضای این
سازمان را که بهشدت زخمی شده بودند، دستگیر و مورد هتک حرمت قرار دادند. تعداد
نیروهای دمکرات حدود ده برابر نیروهای خبات بودند.
تجزیهوتحلیل درگیری
با متدلوژی علمی:
مکان وقوع جنگ
مقر خبات. حزب دمکرات در آن روستا مقر ثابت نداشت و جنگ در خانه
سازمان خبات اتفاق افتاد.
زمان (از منظر توازن قوا)
کفه ترازو در این زمان 100% به نفع حزب دمکرات بود. زیرا نیروهای
مهاجم حدود ده برابر اعضای سازمان خبات بودند.
پروسه و نتیجه جنگ
حزب دمکرات مقر خبات را اشغال و تمامی اعضای این سازمان را زخمی و
به اسارت خود در آورد.
سراسرنما
جنگ در خانه گروه ضعیفتر واقع شده است. حزب دمکرات نیروهایش را از
اماکن دیگر به این روستا اعزام و آن را تصرف کرد. گروه ضعیف که نتیجه جنگ را به
سود خود نمیبیند همواره از بروز جنگ پرهیز میکند. مگر آنکه توسط نیروی مقابل
در خانه خویش مورد حمله قرار گیرد.
در سال 1360 مقر سازمان خبات در روستای سارتکی
سردشت مورد حمله نیروهای حزب قرار گرفت. نیروهای دمکرات حدود 15 تن از اعضای این
سازمان را که بهشدت زخمی شده بودند، دستگیر و مورد هتک حرمت قرار دادند. تعداد
نیروهای دمکرات حدود ده برابر نیروهای خبات بودند.
تجزیهوتحلیل درگیری
با متدلوژی علمی:
مکان وقوع جنگ |
مقر خبات. حزب دمکرات در آن روستا مقر ثابت نداشت و جنگ در خانه
سازمان خبات اتفاق افتاد. |
زمان (از منظر توازن قوا) |
کفه ترازو در این زمان 100% به نفع حزب دمکرات بود. زیرا نیروهای
مهاجم حدود ده برابر اعضای سازمان خبات بودند. |
پروسه و نتیجه جنگ |
حزب دمکرات مقر خبات را اشغال و تمامی اعضای این سازمان را زخمی و
به اسارت خود در آورد. |
سراسرنما |
جنگ در خانه گروه ضعیفتر واقع شده است. حزب دمکرات نیروهایش را از
اماکن دیگر به این روستا اعزام و آن را تصرف کرد. گروه ضعیف که نتیجه جنگ را به
سود خود نمیبیند همواره از بروز جنگ پرهیز میکند. مگر آنکه توسط نیروی مقابل
در خانه خویش مورد حمله قرار گیرد. |
۳- جنگ حزب دمکرات و کومله
زحمتکشان کردستان ایران در منطقه سردشت
در تابستان 1362 طی برنامهای از قبل طراحیشده بیش از صد تن از نیروهای حزب
دمکرات به فرماندهی ملاحسن شیوه سل (کادر کمیته مرکزی) مقر اعضای کومله در روستای
برده سور سردشت را مورد حمله قرار دادند.[71]
شمار افراد کومله 13
تن بوده و عموماً کادر سیاسی، تشکیلاتی بودند. بیشتر آنان بدون مقاومت تسلیم شدند.
نیروهای حزب دموکرات
پنج تن از کادرهای سیاسی کومله که تسلیم شده بودند را در داخل مقر کومله اعدام
کردند و بقیه را نیز به اسارت گرفتند. از میان اعدامشدگان کومله چهار نفر به نامهای
عزیز بایزیدی، حسین عبدالی، قادر بوکانی و عبدالله شاهینی معلم بودند.
کمیته تحقیقی که بعدازآن
جریان به وجود آمد بهخاطر کارشکنیهای حزب دمکرات نتوانست گزارش نهایی را تهیه
کند. [72]
مکان
روستای برده سور سردشت - جنگ در خانه کومله
اتفاق افتاد
زمان (از منظر توازن قوا)
تعداد نیروهای حزب دمکرات بیش از صد
تن بودند و تعداد نیروهای کومله که عموماً کادر سیاسی بودند 14 تن بودند.
پروسه
نیروهای حزب دمکرات تمامی اعضای کومله را دستگیر و تعداد شش تن از
آنها را اعدام کردند.
سراسرنما
نیروهای دمکرات مهاجم بودند. نیروهای کومله انگیزهای برای دفاع
نداشتند. بهگونهای بیشتر آنها بدون هیچ مقاومتی تسلیم شدند. زیرا نتیجه جنگ از
پیش معلوم بود.
در تابستان 1362 طی برنامهای از قبل طراحیشده بیش از صد تن از نیروهای حزب
دمکرات به فرماندهی ملاحسن شیوه سل (کادر کمیته مرکزی) مقر اعضای کومله در روستای
برده سور سردشت را مورد حمله قرار دادند.[71]
شمار افراد کومله 13
تن بوده و عموماً کادر سیاسی، تشکیلاتی بودند. بیشتر آنان بدون مقاومت تسلیم شدند.
نیروهای حزب دموکرات
پنج تن از کادرهای سیاسی کومله که تسلیم شده بودند را در داخل مقر کومله اعدام
کردند و بقیه را نیز به اسارت گرفتند. از میان اعدامشدگان کومله چهار نفر به نامهای
عزیز بایزیدی، حسین عبدالی، قادر بوکانی و عبدالله شاهینی معلم بودند.
کمیته تحقیقی که بعدازآن
جریان به وجود آمد بهخاطر کارشکنیهای حزب دمکرات نتوانست گزارش نهایی را تهیه
کند. [72]
مکان |
روستای برده سور سردشت - جنگ در خانه کومله
اتفاق افتاد |
زمان (از منظر توازن قوا) |
تعداد نیروهای حزب دمکرات بیش از صد
تن بودند و تعداد نیروهای کومله که عموماً کادر سیاسی بودند 14 تن بودند. |
پروسه |
نیروهای حزب دمکرات تمامی اعضای کومله را دستگیر و تعداد شش تن از
آنها را اعدام کردند. |
سراسرنما |
نیروهای دمکرات مهاجم بودند. نیروهای کومله انگیزهای برای دفاع
نداشتند. بهگونهای بیشتر آنها بدون هیچ مقاومتی تسلیم شدند. زیرا نتیجه جنگ از
پیش معلوم بود. |
۴- جنگ حزب دمکرات و کومله
یکسانی کردستان ایران
در آذر سال 1358
تعداد هفده تن از پیشمرگان کومله یکسانی کردستان جهت فعالیت سیاسی، تبلیغی به
روستای مولاناوای سقز میروند.
هنگامیکه در مسجد
روستا مشغول کار تبلیغی بودند مورد حمله غافلگیرانه حزب دمکرات قرار میگیرند در
این حمله چهار تن از آنها دستگیر و یک پیشمرگ دیگر به نام حسن اقبالی درحالیکه
زخمی شده و به خرابه کندوی زنبورعسل پناه برده بود، توسط نیروهای دمکرات! دستگیر و
سپس اعدام میشود. دوازده تن باقیمانده نیروهای کومله یکسانی موفق به فرار از
روستا میشوند. [73]
آنالیز جنگ:
مکان
روستای مولاناوای سقز – اعضای کومله یکسانی مشغول تبلیغات
سیاسی در این روستا بودند. نیروهای دمکرات خارج از این روستا به این جنگ اعزام
شده بودند.
زمان (از منظر توازن قوا)
تعداد نیروهای حزب دمکرات بیش از صد تن و تعداد نیروهای کومله
یکسانی 17 تن بودند.
دمکراتها مهاجم بوده و کومله یکسانی انگیزهای برای دفاع نداشتند.
پروسه
دمکراتها بدون هیچ مانعی چهار تن از اعضای کومله یکسانی را دستگیر
و یک نفر زخمی را اعدام کردند. 12 تن از اعضای باقیمانده کومله یکسانی موفق به
فرار از روستا میشوند.
سراسرنما
زمان، مکان و توازن نیروها همگی به نفع حزب دمکرات بودند. در چنین
شرایطی نیروی ضعیف از درگیری امتناع میکند. چنین جنگ تحمیلی محسوب میشود.
در آذر سال 1358
تعداد هفده تن از پیشمرگان کومله یکسانی کردستان جهت فعالیت سیاسی، تبلیغی به
روستای مولاناوای سقز میروند.
هنگامیکه در مسجد
روستا مشغول کار تبلیغی بودند مورد حمله غافلگیرانه حزب دمکرات قرار میگیرند در
این حمله چهار تن از آنها دستگیر و یک پیشمرگ دیگر به نام حسن اقبالی درحالیکه
زخمی شده و به خرابه کندوی زنبورعسل پناه برده بود، توسط نیروهای دمکرات! دستگیر و
سپس اعدام میشود. دوازده تن باقیمانده نیروهای کومله یکسانی موفق به فرار از
روستا میشوند. [73]
آنالیز جنگ:
مکان |
روستای مولاناوای سقز – اعضای کومله یکسانی مشغول تبلیغات
سیاسی در این روستا بودند. نیروهای دمکرات خارج از این روستا به این جنگ اعزام
شده بودند. |
زمان (از منظر توازن قوا) |
تعداد نیروهای حزب دمکرات بیش از صد تن و تعداد نیروهای کومله
یکسانی 17 تن بودند. دمکراتها مهاجم بوده و کومله یکسانی انگیزهای برای دفاع نداشتند. |
پروسه |
دمکراتها بدون هیچ مانعی چهار تن از اعضای کومله یکسانی را دستگیر
و یک نفر زخمی را اعدام کردند. 12 تن از اعضای باقیمانده کومله یکسانی موفق به
فرار از روستا میشوند. |
سراسرنما |
زمان، مکان و توازن نیروها همگی به نفع حزب دمکرات بودند. در چنین
شرایطی نیروی ضعیف از درگیری امتناع میکند. چنین جنگ تحمیلی محسوب میشود. |
۵- جنگ سراسری حزب دمکرات و
کومله زحمتکشان کردستان ایران
بامداد روز ۲۵ آبان 1363 نیروهای حزب دمکرات مقرهای کومله در
شهرک نوسود و روستای سویسمه اورامان را مورد حمله غافلگیرانه قرار دادند. [74]
طی آن ۳ تن از پیشمرگان کومله را کشته و ۱۰ نفر دیگر را اسیر که بعداً همگی را
اعدام کردند. تعداد نیروهای کومله در این منطقه 50 و حزب دمکرات 450 نفر بودند. [75]
پس از آن تقاضای کومله برای مجازات عاملان مستقیم این جنایت بهجایی نرسید و تلاشهای میانجیگران
هم به بنبست رسید.
نیروهای کومله 71 روز پس از آن واقعه در ششم
بهمن ۱۳۶۳ (۱۹۸۵) علیه نیروهای حزب دمکرات در همان محل عملیاتی انتقامجویانه انجام
دادند. طی آن 20 تن از پیشمرگان حزب و 14 تن از پیشمرگان کومله جان باختند.
به دنبال این عملیات انتقامجویانه حزب دمکرات
جنگی سرسری علیه کومله را آغاز کرد که پنج سال به درازا کشید. حاصل این جنگ ۸۰۰ نفر کشته از طرفین، صدها مجروح و معلول
از هر دو طرف بود. [76]
این جنگ خونین بعد از وقوع انشعاب بزرگ
حزب دموکرات در سال ۱۹۸۸ با آتشبس کومله و جناح انشعابی حزب (حزب دمکرات کردستان - رهبری
انقلابی) تا حدودی فروکش کرد.
ولی جناح قاسملو آتشبس را نپذیرفته و همچنان بر
طبل جنگ، جنگ تا پیروزی میکوبید.
بعد از ترور دکتر قاسملو در تابستان 1368 زمینه آتشبس رسمی بین کومله و حزب
دمکرات شاخه تحت رهبری قاسملو نیز فراهم گشت.
دستخط دکتر قاسملو
در خصوص تداوم جنگ با کومله
آنالیز جنگ:
مکان
اورامان - نوسود - روستای سویسمه - مقر کومله
زمان (از منظر توازن قوا)
تعداد نیروهای حزب دمکرات 450 و کومله 50 تن بودند.
پروسه
نیروهای حزب دمکرات مقر کومله را مورد حمله غافلگیرانه قرار دادند.
سه تن از نیروهای کشته و ده تن اسیر شدند.
تمامی اسرا اعدام شدند.
سراسرنما
دمکرات مهاجم بود. جنگ در مقر کومله اتفاق افتاد. حزب دمکرات با
کمیته تحقیق همکاری نکرد. کومله 71 روز پس از این واقعه اقدام به عملیات انتقامجویانه
منحصراً در آن منطقه کرد. حزب دمکرات علیه کومله جنگ سراسری اعلام کرد. این جنگ
با مرگ دکتر قاسملو به خاموشی گرایید.
بامداد روز ۲۵ آبان 1363 نیروهای حزب دمکرات مقرهای کومله در
شهرک نوسود و روستای سویسمه اورامان را مورد حمله غافلگیرانه قرار دادند. [74]
طی آن ۳ تن از پیشمرگان کومله را کشته و ۱۰ نفر دیگر را اسیر که بعداً همگی را
اعدام کردند. تعداد نیروهای کومله در این منطقه 50 و حزب دمکرات 450 نفر بودند. [75]
پس از آن تقاضای کومله برای مجازات عاملان مستقیم این جنایت بهجایی نرسید و تلاشهای میانجیگران
هم به بنبست رسید.
نیروهای کومله 71 روز پس از آن واقعه در ششم
بهمن ۱۳۶۳ (۱۹۸۵) علیه نیروهای حزب دمکرات در همان محل عملیاتی انتقامجویانه انجام
دادند. طی آن 20 تن از پیشمرگان حزب و 14 تن از پیشمرگان کومله جان باختند.
به دنبال این عملیات انتقامجویانه حزب دمکرات
جنگی سرسری علیه کومله را آغاز کرد که پنج سال به درازا کشید. حاصل این جنگ ۸۰۰ نفر کشته از طرفین، صدها مجروح و معلول
از هر دو طرف بود. [76]
این جنگ خونین بعد از وقوع انشعاب بزرگ
حزب دموکرات در سال ۱۹۸۸ با آتشبس کومله و جناح انشعابی حزب (حزب دمکرات کردستان - رهبری
انقلابی) تا حدودی فروکش کرد.
ولی جناح قاسملو آتشبس را نپذیرفته و همچنان بر
طبل جنگ، جنگ تا پیروزی میکوبید.
بعد از ترور دکتر قاسملو در تابستان 1368 زمینه آتشبس رسمی بین کومله و حزب
دمکرات شاخه تحت رهبری قاسملو نیز فراهم گشت.
دستخط دکتر قاسملو
در خصوص تداوم جنگ با کومله
آنالیز جنگ:
مکان |
اورامان - نوسود - روستای سویسمه - مقر کومله |
زمان (از منظر توازن قوا) |
تعداد نیروهای حزب دمکرات 450 و کومله 50 تن بودند. |
پروسه |
نیروهای حزب دمکرات مقر کومله را مورد حمله غافلگیرانه قرار دادند. سه تن از نیروهای کشته و ده تن اسیر شدند. تمامی اسرا اعدام شدند. |
سراسرنما |
دمکرات مهاجم بود. جنگ در مقر کومله اتفاق افتاد. حزب دمکرات با
کمیته تحقیق همکاری نکرد. کومله 71 روز پس از این واقعه اقدام به عملیات انتقامجویانه
منحصراً در آن منطقه کرد. حزب دمکرات علیه کومله جنگ سراسری اعلام کرد. این جنگ
با مرگ دکتر قاسملو به خاموشی گرایید. |
۶- جنگ حزب دمکرات (رهبری دکتر قاسملو - شرفکندی)
علیه حزب دمکرات (رهبری انقلابی)
دکتر قاسملو در کنگره هشتم حزب دمکرات برای
انتخاب کمیته مرکزی لیست فیکس متشکل از افراد سرسپرده خودش را تحمیل کرد.
به دنبال آن در بهار ۱۳۶۷ حدود نیمی از اعضای رهبری و بخشی بزرگ
از بدنه حزب انشعاب کردند.
دکتر قاسملو به بخش
انشعابی حزب اخطار کرد که نباید از نام حزب دمکرات برای ادامه فعالیت خود استفاده
کنند.
درنتیجه، بیتوجهی
اعضای انشعابی حزب دمکرات به این خواسته، جنگی خونین از طرف د.قاسملو بر آنها
تحمیل شد که دهها کشته از طرفین بر جای گذاشت.
سران «حزب دمکرات
کردستان - رهبری انقلابی» برای پیشگیری از درگیری با نیروهای د.قاسملو بسیار تلاش
کردند و آگاهانه سعی میکردند که از مناطقی که نیروهای قاسملو در آن مستقر هستند
دوری گزینند.
ولی در اولین ورود
نیروهایشان به داخل خاک ایران در مرز عراق با ایران (کوه قندیل) نیروهای د.قاسملو
راه را بر آنها بسته و بهسوی آنها تیراندازی میکنند درنتیجه آن تعدادی از پیشمرگان
انشعابیون به قتل میرسند (تابستان ۱۳۶۷).[77]
تا هنگامیکه
د.قاسملو در قید حیات بود این جنگ تحمیلی ادامه داشت و پس از ترور او کمکم زبانه
آتش جنگ بین این دونیروی حزب دمکرات نیز به خاموشی گرایید و زمینه آشتی و وحدت آنها
فراهم شد.
تجزیهوتحلیل جنگ
حزب دمکرات د.قاسملو علیه حزب دمکرات رهبری انقلابی
مکان
جنگهای متعددی بین این دو
حزب درگرفت. اولین جنگ در مرز ایران و عراق کوه قندیل به وقوع پیوست.
زمان (از منظر توازن قوا)
تعداد نیروهای حزب دمکرات قاسملو بیش از نیروهای طرف مقابل بودند.
پروسه
نیروهای حزب دمکرات رهبری
انقلابی در حال عبور از مرز عراق بهسوی ایران با کمین حزب دمکرات مواجه شدند که
دو تن از نیروهای خود را از دست دادند.
پیشمرگان حزب دمکرات قاسملو
در تمامی جنگهای بعدی آغازگر بودند و حتی در مواردی اقدام به اعدام اسرای حزب
دمکرات رهبری انقلابی میکردند
این جنگها تا دو سال ادامه داشت. دهها کشته و مجروح نتیجه این جنگها
بود
سراسرنما
حزب دمکرات کردستان دکتر قاسملو در رادیو و رسانههای خود انشعابیون
حزب را لادر (خوارج) جاش مجاهد و خائن معرفی کرد. اعلام کرد که حق ندارند با نام
حزب دمکرات فعالیت کنند. این در حالی بود که نیمی از اعضای قبلی کمیته مرکزی و
دفتر سیاسی حزب جزو انشعابیون بودند و سابقه فعالیت حزبی بیشتر آنها از شخص د.
قاسملو بیشتر بود.
این جنگ تحمیلی هم پس از مرگ د.قاسملو به خاموشی گرایید.
دکتر قاسملو در کنگره هشتم حزب دمکرات برای
انتخاب کمیته مرکزی لیست فیکس متشکل از افراد سرسپرده خودش را تحمیل کرد.
به دنبال آن در بهار ۱۳۶۷ حدود نیمی از اعضای رهبری و بخشی بزرگ
از بدنه حزب انشعاب کردند.
دکتر قاسملو به بخش
انشعابی حزب اخطار کرد که نباید از نام حزب دمکرات برای ادامه فعالیت خود استفاده
کنند.
درنتیجه، بیتوجهی
اعضای انشعابی حزب دمکرات به این خواسته، جنگی خونین از طرف د.قاسملو بر آنها
تحمیل شد که دهها کشته از طرفین بر جای گذاشت.
سران «حزب دمکرات
کردستان - رهبری انقلابی» برای پیشگیری از درگیری با نیروهای د.قاسملو بسیار تلاش
کردند و آگاهانه سعی میکردند که از مناطقی که نیروهای قاسملو در آن مستقر هستند
دوری گزینند.
ولی در اولین ورود
نیروهایشان به داخل خاک ایران در مرز عراق با ایران (کوه قندیل) نیروهای د.قاسملو
راه را بر آنها بسته و بهسوی آنها تیراندازی میکنند درنتیجه آن تعدادی از پیشمرگان
انشعابیون به قتل میرسند (تابستان ۱۳۶۷).[77]
تا هنگامیکه
د.قاسملو در قید حیات بود این جنگ تحمیلی ادامه داشت و پس از ترور او کمکم زبانه
آتش جنگ بین این دونیروی حزب دمکرات نیز به خاموشی گرایید و زمینه آشتی و وحدت آنها
فراهم شد.
تجزیهوتحلیل جنگ
حزب دمکرات د.قاسملو علیه حزب دمکرات رهبری انقلابی
مکان |
جنگهای متعددی بین این دو
حزب درگرفت. اولین جنگ در مرز ایران و عراق کوه قندیل به وقوع پیوست. |
زمان (از منظر توازن قوا) |
تعداد نیروهای حزب دمکرات قاسملو بیش از نیروهای طرف مقابل بودند. |
پروسه |
نیروهای حزب دمکرات رهبری
انقلابی در حال عبور از مرز عراق بهسوی ایران با کمین حزب دمکرات مواجه شدند که
دو تن از نیروهای خود را از دست دادند. پیشمرگان حزب دمکرات قاسملو
در تمامی جنگهای بعدی آغازگر بودند و حتی در مواردی اقدام به اعدام اسرای حزب
دمکرات رهبری انقلابی میکردند این جنگها تا دو سال ادامه داشت. دهها کشته و مجروح نتیجه این جنگها
بود |
سراسرنما |
حزب دمکرات کردستان دکتر قاسملو در رادیو و رسانههای خود انشعابیون
حزب را لادر (خوارج) جاش مجاهد و خائن معرفی کرد. اعلام کرد که حق ندارند با نام
حزب دمکرات فعالیت کنند. این در حالی بود که نیمی از اعضای قبلی کمیته مرکزی و
دفتر سیاسی حزب جزو انشعابیون بودند و سابقه فعالیت حزبی بیشتر آنها از شخص د.
قاسملو بیشتر بود. این جنگ تحمیلی هم پس از مرگ د.قاسملو به خاموشی گرایید. |
لمپن سالاری در حزب دمکرات
دکتر قاسملو در دوره
16 ساله رهبری خویش همواره سیاست به حاشیه راندن و حذف نیروهای انقلابی و صادق را
پیروی کرده است.
برای کادرهای حزبی ویژگیهایی مانند دمکرات
بودن، اهل اندیشه بودن، گرایشهای سوسیالیستی و تساهل و تسامح با دگراندیشان میتوانست
هزینههای سنگینی به دنبال داشته باشد.
حزب دمکرات به تصرف لمپنهایی
از قماش ذیل در آمد:
مطلب داشقهچی، طاهر شکاک، رمضان عجم، کمال هاشم کچل، یوسف گوشواره، جعفر گوشواره، عبدالله ک.و.ن
چکوله و پسرش خسرو، ابوبکر عمادی، محمد گوگه، اسماعیل مسجدی، حسین مسجدی، چرچه
بهرام میرزا، یوسف سازواری، شَکرَ و...
هریک از این شعبان
بیمخها نقش یک سلطان مستبد را ایفا میکردند. اینان با دستور مقامات بالاتر و
بسیاری اوقات بدون دستور رهبری حکم صادر میکردند و بلافاصله اجرا میکردند. [78]
اشخاصی را تنها به
ظن طرفداری از حکومت بدون هیچ سند و مدرک و دادگاهی اعدام میکردند.
در دوره تنش نظامی با احزاب سیاسی دیگر هواداران
و اعضای این احزاب را دستگیر، کتککاری و حتی اعدام میکردند.
این دمکراتها با بهانههایی واهی به محل
استقرار گروههای دیگر حمله کرده و حتی پس از تسلیمشدن نیز اقدام به اعدام بعضی
از این اسرا میکردند.
طی جنگهای ده ساله بعد از انقلاب(1979-1989) اعدام خودسرانه اسرای
نیروهای دولتی همواره جریان داشته و هیچگاه کسی به خاطر این اعدامها مورد بازخواست
قرار نگرفته است.
اگر دکتر قاسملو بیخبر از
این اوضاع نیروهای تحت امرش بوده باشد؛ نشانه این است که وی شخصی بیاطلاع و سادهلوح
بوده و لیاقت چنین مقامی را نداشته است؛ و اگر مطلع بوده و انکار میکرده است؛ حتی
اگر آمر هم نبوده صرفاً چشمپوشی کرده باشد؛ مسئولیت این اخلاق حزبی! به او بازمیگردد.[79]
دکتر قاسملو در دوره
16 ساله رهبری خویش همواره سیاست به حاشیه راندن و حذف نیروهای انقلابی و صادق را
پیروی کرده است.
برای کادرهای حزبی ویژگیهایی مانند دمکرات
بودن، اهل اندیشه بودن، گرایشهای سوسیالیستی و تساهل و تسامح با دگراندیشان میتوانست
هزینههای سنگینی به دنبال داشته باشد.
حزب دمکرات به تصرف لمپنهایی
از قماش ذیل در آمد:
مطلب داشقهچی، طاهر شکاک، رمضان عجم، کمال هاشم کچل، یوسف گوشواره، جعفر گوشواره، عبدالله ک.و.ن
چکوله و پسرش خسرو، ابوبکر عمادی، محمد گوگه، اسماعیل مسجدی، حسین مسجدی، چرچه
بهرام میرزا، یوسف سازواری، شَکرَ و...
هریک از این شعبان
بیمخها نقش یک سلطان مستبد را ایفا میکردند. اینان با دستور مقامات بالاتر و
بسیاری اوقات بدون دستور رهبری حکم صادر میکردند و بلافاصله اجرا میکردند. [78]
اشخاصی را تنها به
ظن طرفداری از حکومت بدون هیچ سند و مدرک و دادگاهی اعدام میکردند.
در دوره تنش نظامی با احزاب سیاسی دیگر هواداران
و اعضای این احزاب را دستگیر، کتککاری و حتی اعدام میکردند.
این دمکراتها با بهانههایی واهی به محل
استقرار گروههای دیگر حمله کرده و حتی پس از تسلیمشدن نیز اقدام به اعدام بعضی
از این اسرا میکردند.
طی جنگهای ده ساله بعد از انقلاب(1979-1989) اعدام خودسرانه اسرای
نیروهای دولتی همواره جریان داشته و هیچگاه کسی به خاطر این اعدامها مورد بازخواست
قرار نگرفته است.
اگر دکتر قاسملو بیخبر از
این اوضاع نیروهای تحت امرش بوده باشد؛ نشانه این است که وی شخصی بیاطلاع و سادهلوح
بوده و لیاقت چنین مقامی را نداشته است؛ و اگر مطلع بوده و انکار میکرده است؛ حتی
اگر آمر هم نبوده صرفاً چشمپوشی کرده باشد؛ مسئولیت این اخلاق حزبی! به او بازمیگردد.[79]
جدایی سیاست از اخلاق
چون انسان موجودی
اخلاقی است باید سیاستی که بر آن اعمال میشود نیز اخلاقی باشد «ارسطو»
این تصادفی نیست که
امروزه میبینیم برادران دمکرات بهجای نقد ایدهها و سیاستهای احزاب و جریانات
غیرخودی متوسل به تخریب، تحقیر، شانتاژ، اقسام سفسطه و حتی فتوشاپ میشوند.
آنها که در میدان
نقد علمی و منطقی و راستیآزمایی توان رقابت ندارند، این حق را
برای خودشان قائل هستند تا در میدانی دیگر که مهارتی بیشتر دارند، رقیب را کیشومات
کنند.
د.قاسملو با تفسیر
نادرست شعار «سیاست هنر ممکن است» زمینه جدایی سیاست از اخلاق را هموار ساخت. در
طول دوره دهساله آخر رهبری دکتر قاسملو انواع رویدادهای خلاف حقوق بشری بدون وقفه
تداوم داشتند.
چون انسان موجودی
اخلاقی است باید سیاستی که بر آن اعمال میشود نیز اخلاقی باشد «ارسطو»
این تصادفی نیست که
امروزه میبینیم برادران دمکرات بهجای نقد ایدهها و سیاستهای احزاب و جریانات
غیرخودی متوسل به تخریب، تحقیر، شانتاژ، اقسام سفسطه و حتی فتوشاپ میشوند.
آنها که در میدان
نقد علمی و منطقی و راستیآزمایی توان رقابت ندارند، این حق را
برای خودشان قائل هستند تا در میدانی دیگر که مهارتی بیشتر دارند، رقیب را کیشومات
کنند.
د.قاسملو با تفسیر
نادرست شعار «سیاست هنر ممکن است» زمینه جدایی سیاست از اخلاق را هموار ساخت. در
طول دوره دهساله آخر رهبری دکتر قاسملو انواع رویدادهای خلاف حقوق بشری بدون وقفه
تداوم داشتند.
تسلط فرهنگ و اخلاق فئودالی بر حزب
دکتر قاسملو برای
نیل به اهداف خود فرمول «هدف وسیله را توجیه میکند» را در اشکال مختلف به خدمت
گرفت.
فئودالها در
کردستان دوره فئودالیته بیشتر رقبا و خانوادههای تحت فرمانروایی خود را ملقب به
یک عنوان زشت و تحقیرآمیز میکردند.
این متد در تداوم اقتدار ارباب کاربرد داشت؛
زیرا بدینوسیله جایگاه رقبا را تضعیف کرده و رعایا نیز با به دوش کشیدن چنین
عنوانهایی خود را حقیرتر از آن دانسته که وسوسه عصیانگری علیه ارباب را در سر
بپرورانند. این فرهنگ در میان رعایا نهادینهشده بود.
نام بسیاری از
حیوانات ازجمله روباه، سگ، گرگ، گوسفند، خر، سوسک، مار و عقرب به شکل پیشوند و
پسوند ضمیمه عنوان رعایا میشد. این القاب به نسلهای بعدی نیز انتقال مییافت. بازمانده
آن را هنوز هم در عنوان بعضی خانوادهها و حتی شناسنامهها مشاهده میکنیم؛ مانند چاوشی،
سورنا زن، مرغی، پیرزن، چرخزن
دکتر قاسملو برای از میان بهدرکردن
رقبا فیلش یاد هندوستان کرده و آموزههای دوران کودکی و جوانیاش در خانواده پدر
فئودالش وثوق الدیوان (محمدخان قاسملو) را به یاری گرفت. الحق که در این میدان
بسیار مبتکر و خلاق بود.
در این رویکرد
پیروان کنگره چهار حزب دمکرات - گروه هفتنفره را جاش (در لغت به معنی کرهخر و در
اصطلاح معادل مزدور بیگانه) و ماموستا هیمن شاعر ملی کُرد را پیرهجاش و جاش ملی نام نهاد.
انشعابیان دمکرات -
رهبری انقلابی را لادر (خوارج) و جاش مجاهد؛ و ماموستا شیخ عزالدین حسینی را
کمونیست و ساواکی نامید. القاب آنارشیست، پلپوتی[80] و دنکیشوتی[81] را ضمیمه کومله کرد. سازمان خبات ملی و اسلامی کردستان
را خَفَت و سازمان رزمندگان راه کارگر را خزندگان نامید.
این القاب ادبیاتمعاصر کردی را غنای خاصی
بخشیده است. اگر آرشیو برنامههای رادیویی حزب دمکرات در دهه ۸۰ میلادی را مرور کنیم و همه القابی که
توسط وی و نزدیکانش علیه دگراندیشان ابداع و استعمال شدهاند را گردآوری کنیم
فهرستی طولانی و جالب تهیه خواهد شد.
«آنکه نمیداند نادان است، ولی آنکه میداند
و انکار میکند، تبهکار است.»(برتولت برشت)
دکتر قاسملو برای
نیل به اهداف خود فرمول «هدف وسیله را توجیه میکند» را در اشکال مختلف به خدمت
گرفت.
فئودالها در
کردستان دوره فئودالیته بیشتر رقبا و خانوادههای تحت فرمانروایی خود را ملقب به
یک عنوان زشت و تحقیرآمیز میکردند.
این متد در تداوم اقتدار ارباب کاربرد داشت؛
زیرا بدینوسیله جایگاه رقبا را تضعیف کرده و رعایا نیز با به دوش کشیدن چنین
عنوانهایی خود را حقیرتر از آن دانسته که وسوسه عصیانگری علیه ارباب را در سر
بپرورانند. این فرهنگ در میان رعایا نهادینهشده بود.
نام بسیاری از
حیوانات ازجمله روباه، سگ، گرگ، گوسفند، خر، سوسک، مار و عقرب به شکل پیشوند و
پسوند ضمیمه عنوان رعایا میشد. این القاب به نسلهای بعدی نیز انتقال مییافت. بازمانده
آن را هنوز هم در عنوان بعضی خانوادهها و حتی شناسنامهها مشاهده میکنیم؛ مانند چاوشی،
سورنا زن، مرغی، پیرزن، چرخزن
دکتر قاسملو برای از میان بهدرکردن
رقبا فیلش یاد هندوستان کرده و آموزههای دوران کودکی و جوانیاش در خانواده پدر
فئودالش وثوق الدیوان (محمدخان قاسملو) را به یاری گرفت. الحق که در این میدان
بسیار مبتکر و خلاق بود.
در این رویکرد
پیروان کنگره چهار حزب دمکرات - گروه هفتنفره را جاش (در لغت به معنی کرهخر و در
اصطلاح معادل مزدور بیگانه) و ماموستا هیمن شاعر ملی کُرد را پیرهجاش و جاش ملی نام نهاد.
انشعابیان دمکرات -
رهبری انقلابی را لادر (خوارج) و جاش مجاهد؛ و ماموستا شیخ عزالدین حسینی را
کمونیست و ساواکی نامید. القاب آنارشیست، پلپوتی[80] و دنکیشوتی[81] را ضمیمه کومله کرد. سازمان خبات ملی و اسلامی کردستان
را خَفَت و سازمان رزمندگان راه کارگر را خزندگان نامید.
این القاب ادبیاتمعاصر کردی را غنای خاصی
بخشیده است. اگر آرشیو برنامههای رادیویی حزب دمکرات در دهه ۸۰ میلادی را مرور کنیم و همه القابی که
توسط وی و نزدیکانش علیه دگراندیشان ابداع و استعمال شدهاند را گردآوری کنیم
فهرستی طولانی و جالب تهیه خواهد شد.
«آنکه نمیداند نادان است، ولی آنکه میداند
و انکار میکند، تبهکار است.»(برتولت برشت)
حزب دمکرات و برادری ملتها
برادری ملتها در
آئین احزاب ناسیونالیست کُرد جایی ندارد. عموماً این مقوله را به ریشخند میگیرند.
تا جایی که کینه خود را بجای حکام ایران، ترکیه، سوریه و عراق حواله فارسها، ترکها
و عربها میکنند.
خیلی آسان باعث رویارویی نظامی کردها و ملیتهای
همسایه میشوند. همچنان که با یک مانور مسلحانه باعث شعلهورشدن آتش جنگ بین کردها
و ترکها در نقده شدند.1979
ملل همسایه را به
دیده دشمن مینگرند، ولی هر زمان که منافع آنها ایجاب کند آماده اتحاد با حکام
ستمکار این ملل هستند.
برادری ملتها در
آئین احزاب ناسیونالیست کُرد جایی ندارد. عموماً این مقوله را به ریشخند میگیرند.
تا جایی که کینه خود را بجای حکام ایران، ترکیه، سوریه و عراق حواله فارسها، ترکها
و عربها میکنند.
خیلی آسان باعث رویارویی نظامی کردها و ملیتهای
همسایه میشوند. همچنان که با یک مانور مسلحانه باعث شعلهورشدن آتش جنگ بین کردها
و ترکها در نقده شدند.1979
ملل همسایه را به
دیده دشمن مینگرند، ولی هر زمان که منافع آنها ایجاب کند آماده اتحاد با حکام
ستمکار این ملل هستند.
میراث ماندگار در حوزه اندیشه
استفان تسوایک در
کتاب ارزشمند «وجدان بیدار» در خصوص عواقب حاکمیت ۲۵ساله کالون بر شهر ژنو چنین نگاشته است:
«... تا دویست سال
پس از کالون دریغ از یک نقاش، موسیقیدان و هنرمند نامآور که از ژنو برخیزد.
برگزیدگی در پای میانمایگی و آزادی خلاق در پای فرمانبرداری بیچون چرا قربانی
میشود.» [82]
گویی تاریخ تکرار
شده است این بار بهجای ژنو در ساختار و بدنه حزب دمکرات این تکرار را میبینیم.
در چهارمین دهه پس از دکتر قاسملو همچنان شاهد خزان اندیشه دمکراتیک، مترقی و انقلابی
در حزب هستیم.
دریغ از یک تئوریسین، دریغ از باز زایش
انقلابیونی از نوع ملا آواره، صدیق انجیری، معینیها، اسماعیل شریفزاده و یا
کسانی از جنس بنیانگذاران کومله ژیانَوَی کورد. سقف اندیشهها کوتاه و افق دیدگاهها محدود مانده است.
بعد از دکتر قاسملو
انسانهای صادق، انقلابی و مستعد زیادی به صفوف حزب دمکرات پیوستهاند. بیشتر آنها
همرنگ جماعت شدهاند و آنهایی که از شخصیت قویتری برخوردار بودند و ذهن فعال،
آزاداندیش و انقلابیشان در این فضای تنگ جای نمیگرفت، از قفس پریده به زمینی
دیگر و میدانی وسیعتر مهاجرت کرده و در مسیر رشد و شکوفایی گام نهادهاند.
در پایگاه اجتماعی
دموکراتهای ایران و دموکراتهای عراق (حزب خانوادگی بارزانی) همپوشانی عجیبی دیده
میشود. بهگونهای که در کردستان ایران بازشناسی هواداران آنها از همدیگر آسان
نیست.
همچنان که ا.ن.ک. س
(انجمن میهنی کردستان سوریه) تبدیل به شاخه غربی پارت دمکرات بارزانی تبدیل شدهاند،
حزب دمکرات کردستان ایران نیز همچون شاخه شرقی حزب خانواده بارزانی انجاموظیفه میکند.
حتی پرچم جعلی الیتِ
حاکم بر کردستان عراق را کپی - پیست کردستان ایران کرده و با این پرچم و روسری
بارزانی و شعارهای تنگنظرانه حزبی و قومی در انحراف جنبش «زن، زندگی، آزادی»
بسیار کوشا بودند.
دکتر قاسملو نهتنها
برای تربیت و پرورش انسان انقلابی و دمکرات اهمیتی قائل نبود، بلکه با به حاشیه
راندن اعضا و کادرهای شجاع، مستعد، هوشمند و انقلابی زمینه مساعدی را فراهم کرد تا
حزب به اشغال افراد فرومایه، متملق، چاپلوس و کوتولههای سیاسی درآید.
رهایی ملی و عدالت
اجتماعی قربانی سکتاریسم (حزبگرایی)، باندبازی و قدرتطلبی شده است. این حزب
توانایی بهروزشدن و گسست از میراث د.قاسملو را ندارد. رهروان دکتر قاسملو تا کنون
نتوانستهاند هیچ محصول تئوریک برای بنیاد جامعهای انسانمحور و رهایی ملی عرضه
کنند.
«از آدمها بت
نسازید...
این خیانت است؛ هم
به خودتان، هم به خودشان؛
خدایی میشوند که
خدایی کردن نمیدانند؛
و شما در آخر میشوید
سرتاپا کافر خدای خودساخته...» (نیچه)
زمان طلایی (Golden time) پانتورکیسم در ایران
پانتورکهای باکو و
آنکارا منتظر فرارسیدن زمان طلایی هستند. زمانی که قدرت مرکزی ایران توان حفاظت از
مرزهای کشور را از دست بدهد. در این صورت تکرارِ سرنوشت ارمنیهای شمال شرقی ترکیه
کنونی، (1915) یونانیانِ قبرس، (1974) کُردهای عفرین،[83](2018)
و ارمنیهای قرهباغ (2020) برای کُردهای ایران بسیار محتمل است. پانتورکها حتی
یک روستای آذربایجان غربی را با کُردها تقسیم نخواهند کرد. استان کردستان نیز در
معرض این خطر قرار دارد.
جریانات راست سنتی کُردایَتی فئودالی و
بنیادگرایان سُنی کردستانِ ایران نیز بنا به ماهیت خویش نهتنها آلترناتیو پانتورکها
نیستند، بلکه خود بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم میتوانند در خدمتِ اجرای توطئههای
آنها قرار گیرند. همچنانکه همتایانِ آنها (بارزانی، ا ن ک س، اخوانیهای
کُردستانِ عراق، و جهادیهای کُردِ چهار بخش کردستان) در کردستانِ عراق، ترکیه و
سوریه مجری سیاستهای ترکیه بوده و هستند.
جریانات راست سنتی
کردستان ایران (اعم از ملیگرای نئوفئودال و اسلامگرای وابسته به خارج) غیر از
ویرانی، جنگهای بیپایان داخلی و خارجی، فساد مالی، واپسگرایی و افغانیزه کردن
چیزی برای کُردها به ارمغان نخواهند آورد.
با ایرانیان میتوان
زیست حتی تحت حاکمیتهای استبدادی تا زمانی که زنانش برای ژینا موهای سر قیچی میکنند،
شاعرانش سرود زن زندگی آزادی میسرایند و هنرمندانش در وصف دختران کوبانی غزلخوانی
میکنند.[84]
اما با آنکارا نتوان
زیست حتی تحت حاکمیتی دمکراتیک؛ تا زمانی که مُلاهایش در کُردستیزی از فاحشههایش سبقتگرفته
و برای اشغال عفرین سوره فتح میخوانند (با عرض معذرت از تعداد معدودی روشنفکران
آن دیار که از بیماری پانتورکیسم مصون ماندهاند)
واقعیت
انکارناپذیر این است جغرافیای اتنیکی ایران بدترین بستر برای فدرالیسم، استقلال یا
هر نوع خطکشی بر مبنای خون، نژاد و زبان است. اما اتحاد ایرانیان امتیازات ذیل
را برای تمامی شهروندان، اتنیکها و ملیتهای ایرانی تأمین میکند:
1- دسترسی به آبهای
آزاد خلیجفارس، دریای عمان و دریای مازندران.
2- سهامداری در
منابع عظیم نفت و گاز ایران.
3- امنیت و
پیشگیری از جنگهای داخلی و تجاوز خارجی.
4- زیرساختهای اقتصادی شامل دهها هزار کیلومتر
اتوبان، بزرگراه، راهآهن، برق و گاز سرتاسری، مخابرات و اینترنت برای همه ملیتها.
5- بازار بزرگ
سرمایه و کار 90 میلیونی.
6- جغرافیایی
ثروتمند، چهارفصل و بسیار پهناور به وسعت یکمیلیون و ششصد و چهلوهشت هزار
کیلومترمربع.
7- منابع مالی و انسانی ازجمله انرژی جوانان و
زنان بومی صرف تقویت جنگسالاران، مستبدان محلی، مرتجعین و جنگهای منطقهای بر سر
هر کوی و برزن دوملیتی نمیشود.
این سرمایههای عظیم در جهت رشد اقتصادی، کسب
حقوق شهروندی، استقرار دمکراسی و عدالت اجتماعی کانالیزه و متحد میشود. [85] در ماههای اولیه جنبش «زن، زندگی، آزادی» شاهد این اتحاد باشکوه بودیم.
دستاوردهای پایدار
این جنبش بسیار بیشتر است از مجموع دستاوردهای جنبشهای منطقهای، گروهی و اتنیکی
۴5 ساله اخیر. در این جنبش، نژادپرستانِ تُرک، کُرد و فارس که ماهیتاً ضد روح، فلسفه
و آرمانهای انقلاب «زن، زندگی، آزادی» بودند، تبدیل به پاشنه آشیل جنبش شدند.[86]
استفان تسوایک در
کتاب ارزشمند «وجدان بیدار» در خصوص عواقب حاکمیت ۲۵ساله کالون بر شهر ژنو چنین نگاشته است:
«... تا دویست سال
پس از کالون دریغ از یک نقاش، موسیقیدان و هنرمند نامآور که از ژنو برخیزد.
برگزیدگی در پای میانمایگی و آزادی خلاق در پای فرمانبرداری بیچون چرا قربانی
میشود.» [82]
گویی تاریخ تکرار
شده است این بار بهجای ژنو در ساختار و بدنه حزب دمکرات این تکرار را میبینیم.
در چهارمین دهه پس از دکتر قاسملو همچنان شاهد خزان اندیشه دمکراتیک، مترقی و انقلابی
در حزب هستیم.
دریغ از یک تئوریسین، دریغ از باز زایش
انقلابیونی از نوع ملا آواره، صدیق انجیری، معینیها، اسماعیل شریفزاده و یا
کسانی از جنس بنیانگذاران کومله ژیانَوَی کورد. سقف اندیشهها کوتاه و افق دیدگاهها محدود مانده است.
بعد از دکتر قاسملو
انسانهای صادق، انقلابی و مستعد زیادی به صفوف حزب دمکرات پیوستهاند. بیشتر آنها
همرنگ جماعت شدهاند و آنهایی که از شخصیت قویتری برخوردار بودند و ذهن فعال،
آزاداندیش و انقلابیشان در این فضای تنگ جای نمیگرفت، از قفس پریده به زمینی
دیگر و میدانی وسیعتر مهاجرت کرده و در مسیر رشد و شکوفایی گام نهادهاند.
در پایگاه اجتماعی
دموکراتهای ایران و دموکراتهای عراق (حزب خانوادگی بارزانی) همپوشانی عجیبی دیده
میشود. بهگونهای که در کردستان ایران بازشناسی هواداران آنها از همدیگر آسان
نیست.
همچنان که ا.ن.ک. س
(انجمن میهنی کردستان سوریه) تبدیل به شاخه غربی پارت دمکرات بارزانی تبدیل شدهاند،
حزب دمکرات کردستان ایران نیز همچون شاخه شرقی حزب خانواده بارزانی انجاموظیفه میکند.
حتی پرچم جعلی الیتِ
حاکم بر کردستان عراق را کپی - پیست کردستان ایران کرده و با این پرچم و روسری
بارزانی و شعارهای تنگنظرانه حزبی و قومی در انحراف جنبش «زن، زندگی، آزادی»
بسیار کوشا بودند.
دکتر قاسملو نهتنها
برای تربیت و پرورش انسان انقلابی و دمکرات اهمیتی قائل نبود، بلکه با به حاشیه
راندن اعضا و کادرهای شجاع، مستعد، هوشمند و انقلابی زمینه مساعدی را فراهم کرد تا
حزب به اشغال افراد فرومایه، متملق، چاپلوس و کوتولههای سیاسی درآید.
رهایی ملی و عدالت
اجتماعی قربانی سکتاریسم (حزبگرایی)، باندبازی و قدرتطلبی شده است. این حزب
توانایی بهروزشدن و گسست از میراث د.قاسملو را ندارد. رهروان دکتر قاسملو تا کنون
نتوانستهاند هیچ محصول تئوریک برای بنیاد جامعهای انسانمحور و رهایی ملی عرضه
کنند.
«از آدمها بت
نسازید...
این خیانت است؛ هم
به خودتان، هم به خودشان؛
خدایی میشوند که
خدایی کردن نمیدانند؛
و شما در آخر میشوید
سرتاپا کافر خدای خودساخته...» (نیچه)
زمان طلایی (Golden time) پانتورکیسم در ایران
پانتورکهای باکو و
آنکارا منتظر فرارسیدن زمان طلایی هستند. زمانی که قدرت مرکزی ایران توان حفاظت از
مرزهای کشور را از دست بدهد. در این صورت تکرارِ سرنوشت ارمنیهای شمال شرقی ترکیه
کنونی، (1915) یونانیانِ قبرس، (1974) کُردهای عفرین،[83](2018)
و ارمنیهای قرهباغ (2020) برای کُردهای ایران بسیار محتمل است. پانتورکها حتی
یک روستای آذربایجان غربی را با کُردها تقسیم نخواهند کرد. استان کردستان نیز در
معرض این خطر قرار دارد.
جریانات راست سنتی کُردایَتی فئودالی و
بنیادگرایان سُنی کردستانِ ایران نیز بنا به ماهیت خویش نهتنها آلترناتیو پانتورکها
نیستند، بلکه خود بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم میتوانند در خدمتِ اجرای توطئههای
آنها قرار گیرند. همچنانکه همتایانِ آنها (بارزانی، ا ن ک س، اخوانیهای
کُردستانِ عراق، و جهادیهای کُردِ چهار بخش کردستان) در کردستانِ عراق، ترکیه و
سوریه مجری سیاستهای ترکیه بوده و هستند.
جریانات راست سنتی
کردستان ایران (اعم از ملیگرای نئوفئودال و اسلامگرای وابسته به خارج) غیر از
ویرانی، جنگهای بیپایان داخلی و خارجی، فساد مالی، واپسگرایی و افغانیزه کردن
چیزی برای کُردها به ارمغان نخواهند آورد.
با ایرانیان میتوان
زیست حتی تحت حاکمیتهای استبدادی تا زمانی که زنانش برای ژینا موهای سر قیچی میکنند،
شاعرانش سرود زن زندگی آزادی میسرایند و هنرمندانش در وصف دختران کوبانی غزلخوانی
میکنند.[84]
اما با آنکارا نتوان
زیست حتی تحت حاکمیتی دمکراتیک؛ تا زمانی که مُلاهایش در کُردستیزی از فاحشههایش سبقتگرفته
و برای اشغال عفرین سوره فتح میخوانند (با عرض معذرت از تعداد معدودی روشنفکران
آن دیار که از بیماری پانتورکیسم مصون ماندهاند)
واقعیت
انکارناپذیر این است جغرافیای اتنیکی ایران بدترین بستر برای فدرالیسم، استقلال یا
هر نوع خطکشی بر مبنای خون، نژاد و زبان است. اما اتحاد ایرانیان امتیازات ذیل
را برای تمامی شهروندان، اتنیکها و ملیتهای ایرانی تأمین میکند:
1- دسترسی به آبهای
آزاد خلیجفارس، دریای عمان و دریای مازندران.
2- سهامداری در
منابع عظیم نفت و گاز ایران.
3- امنیت و
پیشگیری از جنگهای داخلی و تجاوز خارجی.
4- زیرساختهای اقتصادی شامل دهها هزار کیلومتر
اتوبان، بزرگراه، راهآهن، برق و گاز سرتاسری، مخابرات و اینترنت برای همه ملیتها.
5- بازار بزرگ
سرمایه و کار 90 میلیونی.
6- جغرافیایی
ثروتمند، چهارفصل و بسیار پهناور به وسعت یکمیلیون و ششصد و چهلوهشت هزار
کیلومترمربع.
7- منابع مالی و انسانی ازجمله انرژی جوانان و
زنان بومی صرف تقویت جنگسالاران، مستبدان محلی، مرتجعین و جنگهای منطقهای بر سر
هر کوی و برزن دوملیتی نمیشود.
این سرمایههای عظیم در جهت رشد اقتصادی، کسب
حقوق شهروندی، استقرار دمکراسی و عدالت اجتماعی کانالیزه و متحد میشود. [85] در ماههای اولیه جنبش «زن، زندگی، آزادی» شاهد این اتحاد باشکوه بودیم.
دستاوردهای پایدار
این جنبش بسیار بیشتر است از مجموع دستاوردهای جنبشهای منطقهای، گروهی و اتنیکی
۴5 ساله اخیر. در این جنبش، نژادپرستانِ تُرک، کُرد و فارس که ماهیتاً ضد روح، فلسفه
و آرمانهای انقلاب «زن، زندگی، آزادی» بودند، تبدیل به پاشنه آشیل جنبش شدند.[86]
پانوشتها
و ارجاعات
[1] - در همین رابطه بخوانید: ارنست رنان فرانسوی گفته است: “ملتی که تاریخ
میخواند، کودکانش همانند بزرگانش میاندیشند و برعکس، ملتی که اهل تاریخ نیست، بزرگانش
همانند کودکان هستند”.
بدبخت ملتی که تاریخ خود را نداند، تیرهبختتر از آن ملتی
که علاقهمند به دانستن تاریخ خود نباشد، شوربختتر از همه ملتی است که تاریخ خود را
به ریشخند بگیرد!
«احمد کسروی»
[2] - عبدالرحمن قاسملو در 30 آذر سال 1309 شمسی، مصادف با 22 دسامبر سال
1930 میلادی در یک خانواده زمیندار ثروتمند ارومیه چشم به جهان گشود. قاسملو ۲۲ دسامبر
سال ۱۹۳۰ م برابر با ۱ دیماه ۱۳۰۹ خورشیدی در شهر ارومیه مرکز استان آذربایجان غربی
متولد شد. پدر او، محمدخان قاسملو، از زمینداران ثروتمند شهرستان ارومیه بود.
در انتهای سده ۱۹ میلادی، شاه به او لقب وثوقالدیوان داد.
مادر او زن سوم پدرش بود و یک مسیحی آشوری بود که به اسلام تغییر دین داده بود. تحصیلات
ابتدایی و متوسطه را ابتدا در ارومیه و سپس در تهران به پایان رسانید و به کالج آمریکاییها
در تهران رفت. عبدالرحمان قاسملو (زادهٔ ۱ دی ۱۳۰۹ در ارومیه، ایران
– درگذشتهٔ ۲۲ تیر ۱۳۶۸ در وین، اتریش)
فعال سیاسی و دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران و نمایندهٔ مردم استان آذربایجان غربی
در مجلس خبرگان قانون اساسی بود که در روز ۲۲ تیر ۱۳۶۸ در اتریش توسط جمهوری اسلامی
ترور شد.
https://fa.wikipedia.org/wiki
[3] - گفتگو با آقای مصطفی اسحاقی از دوستان دکتر
قاسملو و از فعالین حزب دمکرات در تهران
[4] - https://kurdistanmedia.com/fa/%D8%A8%D8%AE%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%BE%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%AA%D8%B1-%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85%D9%84%D9%88
[5]
- بررسی کتاب
«کردستان و کرد» در مقایسه با ویژگیهای تز دکتری
موضوع و
محتوا:
کتاب «کردستان
و کرد» به مسائل تاریخی، اجتماعی، سیاسی و احتمالاً اقتصادی مردم کرد و منطقه
کردستان میپردازد. این موضوع میتواند با رشته علوم اقتصادی مرتبط باشد، بهویژه
اگر قاسملو جنبههای اقتصادی زندگی کردها (مانند ساختارهای معیشتی، تأثیر سیاستهای
دولتی، یا توسعه اقتصادی) را تحلیل کرده باشد.
اما منابع
موجود نشان نمیدهند که کتاب صرفاً بر اقتصاد متمرکز باشد؛ بلکه به نظر میرسد رویکردی
چندرشتهای (تاریخ، جامعهشناسی، سیاست) دارد.
نوآوری:
اگر قاسملو در
این کتاب تحلیل جدیدی از وضعیت کردها ارائه کرده باشد (مثلاً با استفاده از دادههای
اقتصادی یا تاریخی منحصربهفرد)، میتوانست ویژگی نوآوری یک تز دکتری را داشته
باشد.
با این حال، هیچ
شواهدی وجود ندارد که این کتاب مبتنی بر پژوهش اصلی (مانند جمعآوری دادههای میدانی
یا تحلیل آماری) باشد. به نظر میرسد بیشتر یک اثر توصیفی و تحلیلی مبتنی بر منابع
موجود است.
ساختار و روششناسی:
اطلاعات دقیقی
درباره ساختار کتاب (مثلاً وجود بخشهایی مانند مرور ادبیات، روششناسی، یا تحلیل
دادهها) در دسترس نیست. کتابهای عمومی معمولاً ساختار منعطفتری نسبت به تز دکتری
دارند و ممکن است فاقد بخشهای فنی مانند روششناسی دقیق باشند.
اگر این کتاب
بهعنوان تز دکتری نوشته شده بود، باید شامل استنادهای دقیق، روش تحقیق شفاف، و
تمرکز عمیق بر یک جنبه خاص (مثلاً اقتصاد کردستان) میبود، اما منابع موجود چنین
جزئیاتی را تأیید نمیکنند.
هدف و مخاطب:
تزهای دکتری
معمولاً برای ارزیابی آکادمیک نوشته میشوند و کمتر بهصورت عمومی منتشر میشوند.
اما «کردستان و کرد» به زبانهای متعدد ترجمه و منتشر شده است، که نشان میدهد هدف
آن اطلاعرسانی به مخاطبان گستردهتر (نه فقط اساتید دانشگاه) بوده است.
این ویژگی بیشتر
با یک کتاب عمومی یا مرجع سازگار است تا یک تز دکتری.
[6] - خضری.ملا محمد- له قره شلاغ بو سوئد- (از قره
شلاغ به سوئد) چاپ سوئد- پی دی اف- صفحه
354
صدیق انجیری آذر روزنامهنگار ، محقق ادبی و مترجم زبان فرانسه و دوست نیما یوشیج در اردیبهشت ۱۳۴۵ توسط عوامل
ملا مصطفی بارزانی در کوردستان عراق ترور شد.
[7] - پیشنماز. رسول- سه ربردهٔ ژیانم
[8] - دکتر یاسین سردشتی-ژیان و تیکوشانی سیاسی احمد توفیق-
چاپ شوان- سلیمانی 2007- ص 155
[10] -وی روز 22 تیرماه سال 1368 درحالیکه با نمایندگان
حکومت جمهوری اسلامی در وین بر سر میز گفتگو نشسته بود، همراه عبدالله قادری، عضو کمیتة
مرکزی حزب دمکرات و دکتر فاضل رسول، کرد عراقی و استاد دانشگاه در وین به قتل رسیدند.
https://fa.kurdistanukurd.com/?page_id=36
[11] - روابط تا آنجا گسترده و عمیق بوده که این حزب
کنگره سوم خویش را در بغداد برگزار کرد. همواره از دولت عراق کمک هزینه دریافت میکردند.
[12] - تا زمانی که احمد توفیق در قید حیات بود، دکتر قاسملو
نمیتوانست به مقام رهبری حزب دمکرات نائل شود. دکتر قاسملو نه تنها برای رهایی
احمد توفیق اقدام نمیکند، بلکه با انتشار شایعاتی مبنی بر جاسوسی احمد توفیق برای
آمریکا، پرونده وی را سنگینتر میکند. جهت اطلاع بیشتر بخوانید مصاحبه با آقای مصطفی
اسحاقی برادر احمد توفیق( عبدالله اسحاقی)
کاک
مستهفا ئیسحاقی: تاوانی دیکهٔ ئهحمهد تۆفیق بهرمهلاکردنی ڕابردووی قاسملوو بۆ
پێشمهرگهکان بوو، ههر بۆیه قاسملوو به بوغز و کینهوه دهیڕوانییه ئهحمهد تۆفیق
و مه رگی وی به ئاوات دهخواست
تاوانی
گهورهٔ ئهحمهد تۆفیق نهتهوهخوازی و عهشق به گهلهکهٔ بوو
کاک
دوکتۆر یاسین سهردهشتی، وێڕای سڵاو و ڕێزی تایبهتیی خۆم و تهک تهکی خانهوادهٔ
ئیسحاقی و ئهو کهسانهٔ که بئر و ههستی نهتهوایهتی و کوردایهتی ئامانجی سهرهکی
بۆ ڕههایی و ئازادی له ههر چوار پارچهٔ کوردستانه ماندوونهبوونی و دهستخۆشیت لێدهکهین
که ئهحمهد تۆفیق، ههڵۆی ماندوونهناسی چیا بهرزهکانی کوردستانی ئێران و عێراقت
به شێوهیهکی ئاکادێمیک به خهڵکی ناساندۆتهوه. ههروهک باش ئاگاتان لێیه نهیارانی
له عێراق پاش ئهوهٔ که پهروهندهسازییان بۆ کرد و به گرتن و کوشتنیان دا ئهوسا
نامهردانه دهستیان کرد به تیرۆری شهخسیهتی ئهو پێشمهرگه ماندوونهناسه.
تاوانی
گهورهٔ ئهحمهد تۆفیق نهتهوهخوازی و عهشق به گهلهکهٔ بوو. ئهو جاسووس نهبوو،
دزی نهکردبوو، خاوهنی هیچ سامان و ئاپارتمانێک له فهرانسه و ئوتریش نهبوو، ئهو
حیسابی بانکی نهبوو تا 450 میلیۆن دۆلاری تێهاویشتبێ، دهستپاک وداوێنپاک بوو، له
زیندانهکانی سهددامدا کوردانه و مهردانه موقاومهتی کرد، تهسلیمی سهددام و سهددامیان
نهبوو، لهگهڵ بهختیار و سهرههنگ زیبا قهراردادی جاسووسی ئیمزا نهکردبوو. ئهدی
بۆ ئاواتان بهسهرهێنا؟
تاوانی
دیکهٔ ئهحمهد تۆفیق بهرمهلاکردنی ڕابردووی قاسملوو بۆ پێشمهرگهکان بوو، ههر
بۆیه قاسملوو به بوغز و کینهوه دهیڕوانییه ئهحمهد تۆفیق و مه رگی وی به ئاوات دهخواست.
دوژمنایهتی قاسملوو لهگهڵ ئهحمهد تۆفیق ههم شهخسی بوو ههم ئایدۆلۆژیک که لهژێرهوه
ئاماژهیان پێدهکهم
1. به
ڕهوایهتی "نیو سهده تێکۆشان" قاسملوو له کۆنگرهٔ سێیهمدا دهیهوێ ڕووداوی
کۆنگرهٔ دووهم له مێژووی خهباتی حیزبی دێموکراتدا بهتهواوی بسڕێتهوه؛ کارێک که
تا ئیستا هیچ دیکتاتۆرێک نهیکردوه. پێی وا بوو که کۆنگرهٔ دووهم که له ساڵی 1343
به بهشداری 240 کهس بهستراوه شهرعییهتی نهبوو. جێگای سهرنجه که ئهو بیرۆکهٔ
قاسملوو لهلایهن دهفتهری سیاسی و کۆمیتهٔ ناوهندیی حیزبیش پهسند کراوه. کاتێک
ڕاپۆرتی کۆمیتهٔ لهسهر ئهو بیرۆکه دهخوێندرێتهوه لهگهڵ ئیعتراز و ناڕهزایی
پێشمهرگه بهشهرهفهکانی حیزبی دێموکرات ڕووبهڕوو دهبێت، و قاسملوو ههس دهدهنهوه
و مهجبوری دهکهن کۆنگرهٔ دووهمی حیزب به ڕهسمییهت بناسێ. جا بزانن دوژمنایهتی
قاسملوو ههتا کوێ پهرهٔ ئهستاندووه؟
قاسملوو
ههر لهو کۆنگرهدا بهتوندی هێرش دهکاتهسهر کهسایهتی ئهحمهد تۆفیق و به دیکتاتۆر
و سهرهڕۆ ناوی دهبا. کاتێک ئهحمهد تۆفیق بهدهستی جهلادهکانی بهعسی دهگیرێ
و زیندانی دهکرێ پێشمهگهکانی حیزبی دێموکرات قاسملووی لهو کارهساته به تاوانبار
دهزانن. حهسهنزاده لهو بارهدا دهنووسێ "هیندێ کهس که ههروا بهخێرا خۆیان
دوژمنایهتی قاسملوویان دهکرد بڵاویان کردبۆوه که گۆیا دوکتۆر له گیرانی ئهحمهد
تۆفیق خهتاباره." فارسگوتهنی "تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها."
بهڵام حهسهنزاده بۆ سهدهمین بار به فریای قاسملوو دهگا و دهڵێ "دوکتۆر
قاسملوو نهک ههر خهتایهکی له گیرانی ئیسحاقیدا لهسهر نهبوو بهڵکو ههوڵێکی
یهکجار زۆریشی بۆ ئازادکردنی دا که بهداخهوه سهرنهکهوت."
ئهوهٔ
ڕاست بێ ئهوهیه که قاسملوو به هاوکاریی حیزبی توده لهگهڵ عبدالخالق سامرایی، ڕهییسی
دادگاه، ئهحمهد تۆفیق دۆستایهتی پهیدا دهکا تا دهتوانێ بۆ ئهحمهد تۆفیق تێدهچێنێ
ههر بۆیه کاتێک لهژێر ئهشکهنجهدا دهبێ به تاهیر دهڵێ ههرچی کردوومه و گوتوومه
به بهعسییهکان گهیشتۆتهوه. قاسملوو که 25 ساڵ له مهکتهبی کیانوریدا شاگردی کردبوو
دهیزانی چۆن ههڵه بکا و بهڵگهش بهجێی نههێڵێ. پاش 21ساڵ له هاوینی ساڵی 53 یان
54 له مهیدانی تۆپخانهٔ تاران ئهمن و قاسملوو لهگهڵ یهک ڕووبهڕووبووینهوه، یهکترمان
له باوهش کرد و دهستمان کرد به ماچوموچی یهکتر. کاتێک له ماچوموچ تهواو بووین دیتم
قاسملوو زۆر پهشۆکاوه و ڕهنگی زهرد ههڵگهڕاوه. بهپهله به منی گوت کاک مستهفا،
من لهگهڵ دۆستهکانم قهرارم داناوه و درهنگم کردووه، ئێوه لێره بن تا ئهوان ببینمهوه
پاشان دێمهوه لاتان. قاسملوو بهرهو شهقامی امیر کبیر وهڕێکهوت. دیتم شهقامێکی
کردۆته دوو شهقاو و وهک ههڵاتن ههڵدههات. من که له بڵیندایی ڕاوهستابووم باش
ئهوم دهدیت تا لهبهرچاوم ون بوو.
ئهو
مولاقاته لهگهڵ قاسملوو زۆر فیکری بۆ من پهیدا کرد. ساڵی 1358 که ئهمن گهڕامهوه
مههاباد زیندهیاد حهسهن باباتاهیری هاته لام و گوتی با سهرێکی حیزب بدهین. که
چووینه حیزب ههر لهپێشهوه لهگهڵ کاک ئهمیری قازی و حهمهدهمینی سیراجی ڕووبهڕوو
بووین. کاک حهمهدهمین گوتی با به چینه لای دوکتۆر. که چووینه لای دوکتۆر ئهمن پێم
گوت تا لهبیرم نهچووه با ئهو پرسیارهت لێ بکهم؛ له تاران له مهیدانی تۆپخانه
ئهوکات که یهکترمان مولاقات کرد ئێوه بۆچی ڕۆیشتن و نههاتنهوه؟ قاسملوو زۆر به
ڕاحهتی جوابی دامهوه "ئهمن نهبووم!" گوتم ئێمه یهکترمان ماچ کرد، چۆن
ئێوه نهبوون؟ "نهخێر ئهمن نهبووم!" لهو جوابهٔ ئهو زۆر تهعهجوبم
کرد. پاش ماوهیهک پێمگوت ئهدی ئێستا بۆخۆتانن؟ گوتی "بهڵی بۆخۆمم."
جا خوێنهری
بهڕێز، ئێوه پێتانوایه لهبهر چی قاسملوو ئاوا دهپهشۆکێ و ڕهنگ عهوهز دهکا؟
ئاوا له مهیدانی تۆپخانهٔ تاران دهستدهکا بهههڵلاتن و پاشان ئاوا ئینکاریی مولاقاتی
تۆپخانه دهکا؟ ئایا ئهو ههموو ئیما و ئیشارانه بهسهر چ شتێک دهلالهت دهکا؟
ههر
سهرکهوتوو بیت،
برات
مستهفا ئیسحاقی https://www.facebook.com/abdulla.ishaqi
[13] - پیدا کنید پرتقال فروش را - معلمی سر
کلاس درس ریاضی مسئلهای طرح کرد و گفت تا بچهها بنویسند : میوه فروشی ۱۵۰
عدد پرتقال خرید ( آن روزها پرتقال را خصوصاً در تهران دانهای می فروختند ) دانهای
۲ ریال و فروخت دانهای ۳ ریال و ۱۵۰ ریال سود برد . معلوم کنید ... دید خودش همه را
گفته است و چیزی نمانده که دانش آموزان پیدا کنند . گفت پیدا کنید پرتقال فروش را
[14] - پنجاه
سال مبارزه – گادانی جلیل- چاپ دوم- 2008 سوئد- پی دی اف- ص
229
[15] - دکتر چمران در کتاب کردستان خود علت برگزاری این میتینگ در
سولدوز را اینگونه بیان میدارد:
“احزاب
چپ در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۳۵۸ نیروهای مسلح خود را به نقده میبرند، شهری که از
بیست هزار نفر جمعیت آن، تقریباً ۱۵ هزار نفر تورک زبانند، و معلوم است که از قدیم
بین کرد و تورک حساسیت وجود دارد. در وسط این شهر تورکنشین، بیست هزار کرد از
نقاط مختلف جمع شده و دست به تظاهرات میزنند که ده هزار نفر آنها مسلح بودند. چه
کسی میتواند چنین عملی ر ا توجیه کند؟ راستی چه دلیلی داشت که احزاب در نقده تورک
زبان، زور و بازو نشان دهند و همه قدرت نظامی خود را در آنجا تجهیز کنند؟ جواب
برای ما روشن است و آن اینکه میخواستند مسلحانه بر نقده نیز مسلط شوند.
زیرا
نقده دروازه آزربایجان است و برای وصول به اُشنویه و جلدیان و پیرانشهر (خانا)
حیاتی است و برای نفوذ به آزربایجان سیطره بر نقده ضروری بود، لذا مسلحانه وارد
نقده شدند و قدرت نمایی کردند، میخواستند هر نفس کشی را خفه کنند و خلاصه نقده ر
ا مثل شهرهای دیگر زیر سلطه خود درآورند”.
[16] - مدارک کسب شده و قلل فتح شد: «محمد اوراز» ستون کوهنوردی
ایران"
-
دیپلم رشته اقتصاد اجتماعی فارغالتحصیل خرداد 1366
— سال 1379 اخذ گواهینامه رشته کارشناسی تربیت بدنی
محض (دانشگاه ادبیات و علوم انسانی دانشگاه ارومیه
— سال 1376 کسب مقام اول آسیا در صعود به قله
راکاپوشی
— فتح قله اورست در سال 1377 (مقام طلای جهان) ارتفاع
8878 متر
— سال 1379 اخذ گواهینامه دوره مربیگری درجه 2 یخ
و برف
— سال 1378 کسب مقام اول جهانی در رشته کوهنوردی
— سال 1378 صعود به قله چوایو ارتفاع 8201 متر ـ مدال
نقره جهان
— کسب مربیگری درجه 1 سال 1378
— فتح قله شیشاپانگما به ارتفاع 8012 متر سال
1378
— کسب دو دیپلم از فرانسه جولا و اوت 1999
— فتح قله ماکالو به سال 1380 بدون ماسک اکسیژن مقام
طلای جهان
— سال 1381 فتح قله لوتسه بدون استفاده از ماسک اکسیژن
به ارتفاع 8516 متر مدال طلای جهان
— سپتامبر 2001 صعود به قله آرارات در معیت تیم
پیشکسوتان
— سال 1381 انتخاب به سمت امور اجرایی فدراسیون کوهنوردی
— سال 1382 اخذ گواهینامه مربیگری درجه 2 سنگنوردی
— صعود به قله گاشربروم یک تا ارتفاع 7900 متر - مقام
طلای آسیا
— مرد سال کوهنوردی در سالهای 78-79-80
— مربیگری تیمهای ملی جوانان و بزرگسالان
— دارنده اولین مدال طلای تاریخ ورزش آذربایجان غربی
— فتح قله مون به لان بلندترین قله رشته کوه آلپ در
سال 1378
http://haje.ir/newsdetails.aspx?itemid=19278
[17] - "به رادەرانی کومیتەی شارستانی نەغەدە
تا ڕۆژێکی کە ئەو سێڵاوە چەکدارە ڕووی لە شاری نەغەدە کرد، نەیاندەزانی چەکداری
کوردستان دەنگ دراوە و ڕوو لە شاری نەغەدە دەکات.
لە بەیانی تا نزیک نیوەڕۆ هەر چەکدار بوو دەهاتە
سەر ڕێگای باڵەخچی و دەچوو لە ڕیزێک دا ڕادەوەستا. ئەوەی کەڵاشینکۆفی پێ بوو لە
ڕیزێک، ئەوەی بڕنۆی پێ بوو لە ڕیزێکی تر ڕیز دەبوون، بە کورتی هەتتا دەمانچە بە
قەد و تاپڕ لەشانیش لە جێگا و ڕێزی تائبەتی خۆی هەبوو.
بە تەرتیب و بە ڕیز بە شەقامی ئەسڵی شاری نەغەدە
دا بەرەو مەیدانی فوتباڵ لە گەڕەکی حەجەمان هەرەکەتیان کرد. ئەو کارە لە ناتەبایی
و ناکۆکی ئەو کاتە دا بۆ ئازەریەکان دەردێکی یەکجار زۆر گران و ناخۆش بوو"
کوێستانی. سەعید کاوە- ئاوڕێک لە بەسەرهاتی خۆم و ڕووداوەکانی نێو حدکا- پی دی
ئێف- سوێد- لاپەڕە ۱۸۶
[18] - سلیمان کاشانی میگوید اواخر فروردین ماه ۱۳۵۸ خبر برگزاری
میتینگ وسیع سیاسی حزب دموکرات در استادیوم فوتبال در شهر نقده، که در منطقه ترکها
واقع بود، در سطح شهر پیچید: «برخی از نمایندگان ترکها به ما گفتند که بهتر است
میتینگ در منطقه ترکها برگزار نشود، چون احتمال دارد "معبودی" و افراد
تحت امر او برخی جوانان ترک را تحریک و فضا را متشنج کنند. بنابراین، توصیه میکنیم
که میتینگ در منطقه کردها برگزار شود.»
...«در
نهایت میتینگ در استادیوم منطقه ترکها برگزار شد. در همان دقایق آغازین میتینگ
چند هزار نفره، فردی به نام "سلیمان" که پدرش دوچرخهساز و از همان قماش
دور و بر معبودی بود، از پشتبام یکی از خانههای همجوار استادیوم شلیک هوایی کرد.
گردهمایی به هم خورد، فضا متشنج و درگیری آغاز شد.»
بر
اساس روایت این فعال سیاسی، روز اول حدوداً ۱۰ نفر کشته شدند و شورای شهر تلاش کرد
تا اوضاع را آرام کند: «من و دو آخوند ترک و دو نفر از شورای شهر سوار بر ماشین
جیپ و با بلندگو به هر دو زبان کردی و ترکی از مردم میخواستیم که تیراندازی
نکنند. حدود یک ساعت ما در تمام مسیرها تردد کردیم اما فایده نداشت، دیگر کار از
کار گذشته بود. اما نکته قابل توجه این بود که در این بلبشو حتی یک گلوله به سمت
ما شلیک نشد.»
«جنگ
سه روز ادامه داشت. هزاران خانواده از ترس ادامه جنگ فرار کردند و متاسفانه حدوداً
۳۰۰ نفر از دو طرف در این جنگ سه روزه کشته شدند. روز سوم حزب دموکرات شهر را ترک
کرد و ارتش وارد شهر شد.»
[19] - فرقه دمکرات آذربایجان بهمدت یکسال، یعنی تا آذر 1325 بر سر
کار بود. در اینمدت کوتاه، تغییر و تحولات عظیمی در زمینههای سیاسی، اقتصادی،
اجتماعی و فرهنگی در آذربایجان صورت گرفت.
حکومت
محلی و دمکراتیک فرقه دموکرات آذربایجان، آنهم در همسایگی شوروی، منافع دول
امپریالیستی و ارتجاعی را در ایران انداخته بود، به خصوص فعالین آذرباجانی سعی
داشتند جنبش دموکراتیک خود را به سراسر ایران و در همبستگی با سایر خلقهای تحت
ستم کشور گسترش دهند تا زمینههای ساختن ایرانی آزاد و پیشرفته و متمدن و مستقل
فراهم گردد. رهبران و مقامات و نهادهای فرقه دموکرات آذربایجان، در مدت کوتاهی که
مسئولیت داشتند با رفرم و اصلاحات انقلابی خود، سیمای تبریز و سایر شهرهای
آذربایجان را به نفع تودههای مردم تغییر دادند.
در
این شهر تاریخی بزرگ که دورانی پایتخت سلاطین ایلخانی بود، در دوران حاکمیت رضا
خانی، بیکاری و فقر و گرسنگی، بیداد میکرد. اما فرقه دمکرات در دوارن حاکمیت
کوتاه خود، با تمام قدرت دست به اقدامات سریع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را در
شهر تبریز زد. در مدت یکسال، دهها مدرسه جدید تأسیس گردید؛ بسیاری از خیابانها
اسفالت شد؛ آب لولهکشی راهاندازی شد؛ رادیو آغاز به کار کرد؛ دانشگاه تأسیس
گردید؛ و در همه زمینههای اجتماعی و فرهنگی دامنه آموزش عمومی، اقدامات چشمگیری
بهعمل آمد. فرقه در راستای آزادی زنان و حقوق برابر آنان با مردان، گامهای بلندی
برداشت شد. برای نخستین بار در تاریخ ایران، زنان آذربایجان دارای حق رأی شدند.
مدارس تحصیل و سواد آموزی و اکابر برای زنان دایر گردید. در عرصه مبارزه با بیکاری
و فقر و فلاکت عمومی، فرقه با ایجاد کارخانههای جدید و بازسازی کارخانههای تعطیل
شده، به اقدامات اساسی پرداخت. ویرانیهای شهرترمیم گردید و بهبود وضع زندگی اهالی
آن، در اولویت فرقه قرار گرفت. در مدت زمان کوتاهی، در بسیاری از نقاط متروک و
ویران شهر، مدارس و باغهای ملی و درمانگاهها ساخته شد.
در
تبریز و نقاط دیگر آذربایجان، در زمینه بهداشت عمومی نیر گامهای مؤثر برداشته شد
و بیمارستانها و درمانگاههای رایگان برای خدمت به مردم، تأسیس گردیدند. فرقه
دمکرات، دهات دولتی و املاک مالکینی که صاحبان آنها از ترس جنبشهای دهقانی، به
تهران فرار کرده بودند، بهطور مجانی بین دهقانان تقسیم کرد. اراضی بزرگی که طی
سالها در دست مشتی ارباب و ژاندارم مهار شده بودند. بدین ترتیب، بیش از یک ملیون
تن از دهقانان فقیر آذربایجان، صاحب زمین شدند.
یکی
دیگر از کارهای مهم فرقه دمکرات، ایجاد دانشگاه تبریز بود که شامل دانشکده طب میشد.
همچنین
در طول کوتاه مدیریت فرقه دمکرات، چاپ و انتشار روزنامهها، مجلات و مجموعه اشعار
آزادیخواهانه و برابریطلبانه به زبان ترکی، در ارتقاء سطح آگاهی سیاسی تودههای
آذربایجان بهویژه ستمدیدگان و محرومان، نقش ارزندهای ایفا کرد.
یکی
دیگر از اقدامات مهم فرقه در زمینه فرهنگ و ادبیات، ایجاد ارکستر ملی آذربایجان و
تشکیل گروههای عاشقها بود. تأسیس رادیو تبریز، پائین آوردن قیمت اجناس مورد نیاز
عمومی، تصویب و اجرای قانون مترقی کار و برقرار ساختن بیمه کارگران و کوشش ویژه در
جهت تأمین رفاه حال زنان کارگر، ایجاد خانه مدنیت (مدنیت ائوی) در باغ گلستان
تبریز، ایجاد سازمانهای زنان و جوانان و برگزاری باشکوه کنکره دهقانان و دیگر
اقدامات ترقیخواهانه، اقدامات مترقی و مثبتی بودند در جهت بیداری افکار و بهبود
وضع زندگی روزمره عموم مردم.
اقدامات
مثبت و مردمی و سازندگی که فرقه دمکرات در طول یک سال انجام داد کمترین آثاری از
آنها در تهران پایتخت ایران، دیده نمیشد.
[20] - https://parsi.euronews.com/2018/05/21/gholamreza-hasani-former-friday-prayer-imam-of-western-city-of-urmia-in-iran-died-at-91
[21] - زمانی که این پیامبر آشتی (د.قاسملو) در پشت میز مذاکره صلح و
سازش با ماموران امنیتی ایران جان باخت، اِصرار بر تداومِ دو جنگ برادر کشی علیه
کومله و حزب دمکرات (رهبری انقلابی) داشت؛ که تا آن زمان 800 کشته و هزاران زخمی و
معلول بر جای گذاشته بود.
[22] - بر اساس روایت سلیمان کاشانی، «ملاصالح» و «ملاابراهیم» از
برگزاری میتینگ حزب دموکرات در منطقه ترکها و احتمال درگیری و تشنج به شدت نگران
و معتقد بودند که در صورت هر گونه درگیری کنترل اوضاع از دست خواهد رفت و شهر به
آشوب و جنگ کشیده خواهد شد: «شخصاً از سوی ملاصالح و ملاابراهیم مأمور شدم که
نگرانیها و ملاحظات آنها پیرامون مکان برگزاری میتینگ را به مسئولان کمیته حزب
دموکرات برسانم. کمیته حزب دموکرات در خیابان بالخچی بود. به آنجا رفتم و با
مسئولان حزب دموکرات صحبت کردم. آنها هم در جواب گفتند "ما که نمیخواهیم با
مردم وارد جنگ شویم." البته خبر دارم که افراد دیگری نیز عین همین ملاحظات و
نگرانیها را به مسئولان کمیته حزب دموکرات گوشزد کرده بودند.» https://iranwire.com/fa/features/42243/
[23] - حسامی. کریم- له بیره وه ریه کانم- جلد ششم- صفحه 60 کتاب پی دی
اف
[25] - خاطرات سعید کویستانی – ئاوریک- نگاهی به پس
[26] - با سفر به نقده آفریقای جنوبی دوره آپارتاید در ذهن مسافر تداعی
میشود. استخدام و امکانات و مدیریت و رانت فقط برای ترکها و محرومیت برای
کردهاست.
[27] - طبق آمار و سرشماری سال 1395 حدود 60% جمعیت استان اذربایجان
غربی کرد زبان هستند.
این
استان 17 شهرستان دارد از این 17 شهرستان 5 شهرستان (بوکان
/مهاباد/پیرانشهر/سردشت/اشنویه) 100 درصد کورد نشین میباشند
وفقظ
در دو شهرستان میاندواب و خوی اذری ها جمعیتی بیشتر از کوردها دارند.
جمعیت 5 شهرستان کورد نشین 820 هزار نفر میباشد
شهرستانهای که جمعیت کورد ترک تقریباً برابر میباشد
(ماکو/شوط/پلدشت/چالدران/چایپاره/سلماس/اورمیه/نقده/تکاب/شاهین دژ)
نکته:
جمعیت کلی حساب شده و شهرو رو ستا با هم حساب شداند
مثال:
در خود شهر ماکو کوردها کمتر از 50 درصد هستند ولی با روستاها وبخش حساب کنید
جمعیت اذری هاو کوردها برابر میباشد
[28] - تلمیح و اشاره به یک از آثار دکتر علی شریعتی
[29] - یکی از مشهورترین گفتاوردهای مارکس است که بیان میکند: تاریخ
تکرار میشود بار اول به عنوان تراژدی، سپس نمایش کمدی، که بخش نخست آن به ناپلئون
اول و بخش دوم به برادرزادهاش لویی ناپلئون (ناپلئون سوم) اشاره دارد:
«هگل
در جایی اظهار میکند که تمام وقایع بزرگ و شخصیتهای جهان تاریخی دوبار ظاهر میشوند.
او فراموش میکند اضافه کند که: بار اول بهصورت تراژدی، بار دوم بهصورت نمایش
کمدی. کاسیدیر در مقابل دانتون، لوئی بلانک در برابر روبسپیر … برادرزاده در برابر عمو. همان کاریکاتور در موقعیت
نسخه دوم هیجدهم برومر نیز رخ میدهد»
[30] - دولت ایران با پشتیبانی از ترکها توانست آنها را به زیر چتر
خود کشیده و عملاً به عامل اجرای سیاستهایش در کردستان تبدیل کند.
[31] - برای پی بردن به عمق فاجعه فقر تئوریک احزاب کوردایتی
کافی است مواضع و دیدگاه آنها را در خصوص شعار «زن زندگی آزادی» مرور کنیم:
این آقایان مدت سی سال با شعار «زن٬ زندگی آزادی» و بانیان
این اندیشه در ستیز بودند.
پاییز ۱۴۰۱ که این
شعار تبدیل به شناسنامه جنبش سراسری ایرانیان گردید٬ آقایان با یک چرخش صد و
هشتاد درجهای در تلویزیون اعلام کردند این شعار از ابتدا مال آنها بوده است!
احزاب دمکرات برای اثبات مالکیت این شعار٬ آرشیو سی سال گذشته از
هزاران نشریه حزبی و برنامه تلویزیونی را گشتند. ولی در حد یک سطر هم چیزی نیافتند.
بهناچار دو مصرع از یک شعر استاد هیمن را ارائه کردند که
در سال ۱۳۲۴ تحت تأثیر گرایشهای سوسیالیستی سروده بود.[viii]
از بختِ بدِ آقایان٬ هنوز از خاطره مردم فراموش
نشده بود که سال ۱۹۸۳ خودشان استاد هیمن را به جرم همین گرایشهای سوسیالیستی و دگراندیشی
متهم به خیانت (جاش) کرده و در روستای دولتوی سردشت زندانی کرده بودند.
از سوی دیگر عوامل میدانی آنها در گرماگرم جنبش «زن٬زندگی٬آزادی» لباسزیر زن و مادرانِ
بسیجیهای محلی را به غنیمت گرفته و با آن عکس یادگاری میگرفتند!(مهاباد آبان
۱۴۰۱)
آقایان کوردایتی بر این پندار بودند که شعار مثل آفتابه است٬ میشود آن را دزدید و طهارت
لازم را با آن انجام داد.
ولی بهجای طهارت٬آن را در نقش شیپور بکار
بردند. البته از دربِ گُشادش در آن دَمیدند!
آقایان کوردایتی به علت ماهیت ماقبل مدرنیته خود هیچگاه
نمیتوانند و نمیخواهند بدانند که؛
شعار «زن زندگی آزادی» مانیفست آزادی و برابری است که جهت
گذار از فرهنگ فئودالی٬ نوشدن و رنسانس خاورمیانه با محوریت زن شکلگرفته
است. در این جهانبینی به غنیمت گرفتن پوشش زیر زنِ رقیب نهتنها نشان شجاعت نیست٬ بلکه نشانه جهل٬ جبونی٬ارتجاع و تداوم فرهنگ فئودالی
است.
[32] - د.قاسملو. عبدالرحمن- کردستان و کرد
https://www.kurdipedia.org/default.aspx?q=2012061016514966182&lng=12
[33] - - د. قاسملو- چهل سال مبارزه در راه آزادی.
http://www.adabestanekave.com/book/chehel_sal_mobarezeh_dar_rah_azadi.pdf
[34] - خیانەتەکانی
قیادە مووقەتە بە نەتەوەی کورد
http://globalgovernment2012.blogspot.com/2014/12/blog-post.html
[35] - اصلاحات ارضی و اجتماعی عبدالکریم در حد یک انقلاب
واقعی بود.(1963-1958). در سال 1961ملا مصطفی بارزانی از طرف ساواک ایران به رهبری شورش فئودالها و سران عشایر ناراضی از
اصلاحات ارضی گماشته شده بود.
شورش ملا به پشتیبانی ایران، اسرائیل و آمریکا علیه سیستم
جدید در جهت رهایی ملی مردم کردستان نبود بلکه حرکتی ارتجاعی بود در راستای بازگشت
به گذشته، تداوم سیستم فئودالی و تأمین منافع ایران و ناتو به قیمت فرمانروایی بارزانی
بر بخشی از مناطق کردستان عراق.
[36] - حزب دمکرات سالهاست خود را از این کتابچه بیصاحب
کرده است. تا مبادا مورد غضب مجدد این خانواده
قرار گیرد.
[37] - کمهزینهترین و پرفایدهترین راهحل مسئله تکثر ملی
و فرهنگی ایران همگرایی بر اساس انسانمحوری است.
اتحاد بر اساس انسانمحوری منجر به برقراری توازن و تناسب ساختارِ سیاسی با ساختارِهای اجتماعی٬اقتصادی و جغرافیای اتنیکی
کشور شده و منجر به استقرار دمکراسی، عدالت اجتماعی و رشد اقتصادی میشود.
[38]
- https://www.facebook.com/share/p/19LFpGBzUs/
[39] - https://nameniko.com/names/gender-girl/base-kurdi
[40] - https://vista.ir/w/a/34/m9zmw
https://setare.com/fa/news/20828
[41] - استالین برای جلبِ
رضایت آتاتورک در سال 1929 منطقه نیمه خودمختار کردستان به مرکزیت لاچین را منحل و
در سال 1937 بیشتر کردهای آن را ناچار به کوچ اجباری به آذربایجان، ارمنستان و
جمهوریهای آسیای مرکزی کرد
[42] - رهبران این منطقه (خانات) ارمنی نشین در جنگ
نخست ایران و روس به ارتش ایران پشت کردند و زمینه شکست ایرانیان را پدید آوردند.
با این همه نگاهی گذرا به گذشته این سرزمین پس از جدائی آن از ایران در پیمان
گلستان، بی گمان بکار نوشتار پیش رو خواهد آمد:
پس از پیروزی کمونیستها در روسیه تزاری، ارمنستان و آذربایجان هردو
قره باغ را از آن خود دانستند. در پی درگیریهایی چند کمیته مرکزی حزب کمونیست
شوروی در جولای ۱۹۲۱ آنرا "بخش خودگردان ناگورنی کاراباخ" نامید و در
سال ۱۹۲۳ به جمهوری آذربایجان داد. از آن پس قره باغ تا دهه شصت میلادی در آرامش
بسر میبرد، ارمنیها از نابرابری برپا شده به دست دولت آذربایجان ناخشنود بودند،
بهویژه که بهره جمعیتی آنان در روندی آهسته ولی پیوسته رو به کاهش بود و در همین
راستا شمار آذربایجانیها (از ترکزبان گرفته تا تالش و لزگی و کُرد) افزایش مییافت
و بافت جمعیتی قره باغ را به زیان ارمنیان دگرگون میکرد. (از %۹۳ در سال ۱۹۲۶ به
%۷۷ در سال ۱۹۸۹) ناخرسندی ارمنیان درگیریهای پراکندهای را در پی داشت که بهزودی
به آرامش گرایید. در سالها پایانی دهه هشتاد، زخم کهنه بار دیگر سرباز کرد. در
آذربایجان، که بخشی از مردم آن ارمنی و یا ارمنی تبار بودند، نیروهای تندروی پان
ترکیست رفته رفته از نهانگاههای خود بیرون میآمدند و در پناه گلاسنوست و
پروسترویکای گورباچف چهره مینمودند، یکی از این چهرهها "ابوالفضل قدیرقولو
اوغلو علیف" بود که ما او را بنام ابوالفضل ائلچی بی (ایلچی بیگ) میشناسیم.
ائلچی بی در سال هشتاد و هشت به رهبری "جنبش خلق آذربایجان" رسید که در
سال هشتاد و نُه نام "جبهه خلق آذربایجان" (۱) را بر خود نهاد. از ترکیه
چهرههای تندروی پان ترکیست و بهویژه گرگهای خاکستری به جمهوری آذربایجان سرازیر
شدند، تا به همنژادان خود یاری برسانند. درگیری میان پان ترکیستها (که درست مانند
قبیلهگرایان ما ارمنی را دشمن ترک میدانند) و شهروندان ارمنی آذربایجان آغاز شد.
این درگیریها که نخست در بیرون از مرزهای قره باغ رخ میدادند و پراکنده بودند، در
شبهای بیست و هشتم و بیست و نهم فوریه سال ۱۹۸۸ گسترش، یا بهتر بگوییم ژرفای دیگری
یافتند: شهر سومقائیت در سی کیلومتری باکو از ارمنیان "پاکسازی" شد،
بسیاری کشته شدند و بسیاری نیز به ارمنستان و قره باغ گریختند. پاکسازیها رفته
رفته گستردهتر شدند، به گونهای که گاری کاسپاروف، قهرمان شطرنج جهان که از مادری
ارمنی (کلارا شاگِنوونا کاسپاریان) و پدری یهودی (کیم موئیسیه ویچ واین اشتاین) در
قره باغ زاده شده بود و در باکو میزیست، به سال ۱۹۹۰ این شهر را برای همیشه بدرود
گفت
https://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/14043/
[43] - اکنون میبینیم بیش از 95% پستهای انتصابی
این استان را ترکها تصرف کردهاند و حتی در بخش کوچک مردمسالاری (انتخابات مجلس
و ...) با استفاده از اهرم شورای نگهبان و توسل به مهندسی انتخابات (رد صلاحیت
کاندیدهای کردها) از 12 نماینده مجلس همواره هفت الی هشت کرسی را ترکها در قبضه
خوددارند. آنهم نه ترکهای مترقی، دموکرات و آزادیخواه...
[44] - ماجرای کمدی، تراژدی بهار عربی را دیدیم که از سال
۲۰۱۱ شروع شد و از زهدان آن بجای آزادی، برابری و عدالت اجتماعی موجودات متعفنی همچون
احرار الشام، جبهه نصره وداعش متولد شدند.
[45] - احزاب راست سنتی کردستان در تمام این سالها
حتی در گوشهای از نشریات، روزنامهها، ماهنامهها و یا رادیو و تلویزیونهای خود
به این شعار اشارهای نکرده و با پیام و محتوای آن شدیداً مخالفت کرده، میکنند و
خواهند کرد.
[46] - جریان راستِ سنتی کردستان ایران بیش از آنکە
در فکر فعالیت مؤثر سیاسی باشند، نگران باختن نفوذ تودهای بە جریان چپ و مدرن
بودند. از این روی در نقش مهره شطرنج خاندان بارزانی جهت انحراف و تضعیف جنبش زن
زندگی آزادی ظاهر شدند.
[47] - https://ir.voanews.com/a/iran-protest-actress-hijab-woman-life-freedom-mahsa-amini/6828710.html
[48] - حامید گەوهەری: هێزێکی پەکەکە بۆ سەرکوتکردنی
خۆپیشاندەران چوونەتە ڕۆژهەڵاتی کوردستان https://www.basnews.com/so/babat/776621
[49] - معنی ضرب المثل آدم ناشی سرنا را از سر گشاد
آن می زند چیست؟ یعنی آدم تازه کار و کم تجربهای که اطلاعاتش کم است، نمیتواند
کار را به درستی و بدون اشتباه انجام دهد. آدم ناشی را میتوان از عملکردش شناخت؛
چرا که باید سرنا را از سمت باریک آن بزند ولی از سر گشاد آن را مینوازد!
[51] - درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد* نهال
دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد (حافظ)
[52] - علیه شعار «مرد، میهن، آبادی»
در حالیکه شعار «زن، زندگی، آزادی»
همبستگی بینظیری بین تمام گروههای اجتماعی ایجاد کرده است و مرزهای جنسیت،
ملیت/قومیت و نیز مرزبندیهای مذهبی را پشت سر گذاشته است، شعار «مرد، میهن،
آبادی» نه تنها هیچ ظرفیت اعتراضیای ندارد و باعث پس زده شدن بخش زیادی از
معترضین -و بهویژه زنان که گرانیگاه جنبش کنونی هستند- خواهد شد، بلکه هریک از
این سه واژه گفتمانهای شکست خورده و به شدت مسالهداری را با خود حمل میکنند.
این جنبش نه علیه مرد است و نه
مردستیز است. و نیز باید بدانیم که مساله زنان، فقط مربوط به زنان نیست.
حل شدن مسالهٔ زنان و پس زده شدن
مردسالاری برای بخش عظیمی از مردان هم رهایی بخش خواهد بود، بهجز دیکتاتوری و
نخبگان حاکم. این بسیار ارتجاعی و زننده است که فکر کنیم جنبش «زن، زندگی، آزادی»
علیه مردان است
از این سه شاید «میهن» از همه کمتر
مساله دار باشد، ولی آن هم بیمساله نیست.
مهین میتواند ناظر به زندگی باشد،
ولی به سرعت توسط ناسیونالیستهای افراطی و دیگریهراس مصادره میشود و تبدیل میشود
به نمادی برای دیگری ستیزی، شووینیسم و نژادپرستی.
و اما «آبادی» چه چیزی را میتواند
نمایندگی بکند؟ این شعارمانند هر کلمهٔ دیگری میتواند بار سیاسی ویژهای را با
خود حمل نکند.
این شعار در حال حاضر و در متن گفتمانهای
کنونی، چیزی فراتر از «توسعه» و در واقعیت سرمایهداری دورهٔ جنگ سرد را نمیتواند
با به ذهن بیاورد؛
«آبادی» در این معنا نه تنها معیار «زندگی بهتر»
نیست، بلکه ناظر به ویرانسازی زندگی بخشی از مردم و آواره کردن و کوچدادن اجباری
آنها در راستای سود و ثروت برای الیت و نخبگان حاکمی است که «طرحهای توسعه» را
تدوین میکنند.
«آبادی» نمیتواند همان معادل «زندگی»
باشد، اما «زندگی» در دل خودش ناظر به آبادانی، زایش و پویایی است.
«تکرار بدون تفکر» یکی از خصلتهای
روزهای انقلابی است. ریتمیک و موزون بودن یک شعار، گاهی باعث میشوند که به سر
زبانهای بیافتد بدون اینکه کسانی که آن را تکرار میکنند الزاماً خود شعار یا
سیاست پس پشت آن را باور داشته باشند. (برگرفته از مراد روحی)
[53] - سرپرست خانواده (علی محمدی) سابقاً اهل
روستاهای قشقنه و باگردان بود. وی در ساختمان مسکونی علی عثمانی جانداران واقع در
خیابان منبع آب مستأجر بود.
[54] - تضمین شعر مشهور مولانا "مثنوی
معنوی" دفتر اول -بخش ۱ - سرآغاز:
بشنو این نی چون شکایت میکند
از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
[55] - پل پوت (زاده ۱۹ مهٔ ۱۹۲۵ – درگذشته ۱۵ آوریل
۱۹۹۸) سیاستمدار کامبوجی بود که جنبش خمر سرخ به رهبری او از ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ بر
کامبوج حکم راند.
[56] - دُن کیشوت یا به اسپانیایی دُن کیخوته دِ لا مانچا (به
اسپانیایی: Don Quijote de la Mancha) نام رمانی اثر نویسندهٔ اسپانیایی میگِل سِروانتِس ساآوِدرا (۱۶۱۶–۱۵۴۷) است. این اثر از قدیمیترین رمانها در زبانهای
نوین اروپایی است. بسیاری آن را بهترین کتابِ نوشتهشده به زبان اسپانیایی و از برجستهترین
نمونههای رمان پیکارِسک میدانند.
سروانتس
بخش اول دن کیشوت را در زندان نوشت. این بخش نخستین بار در سال ۱۶۰۵ و بخش دوم در
سال ۱۶۱۵ چاپ شد. بخش اولِ رمان دن کیشوت در سال ۱۶۰۵ در مادرید منتشر شد و بخش
دوم آن ده سال بعد، در ۱۶۱۵ به چاپ رسید.
[57] - آزادی زندگی بدون انقلابی رادیکال و زنانه ناممکن است، انقلابی
که ذهنیت و زندگی مرد را تغییر میدهد. اگر نتوانیم میان مرد و زندگی، و زندگی و
زن آشتی برقرار کنیم، شادیْ تنها امیدی بیهوده خواهد بود. انقلاب جنسیتی صرفاً به
زن مربوط نیست. این انقلاب به تمدن پنجهزارسالهٔ جامعهٔ طبقاتی مرتبط است که وضعیت مرد را از زن نیز بدتر
کرده. بنابراین، این انقلاب جنسیتی همزمان به معنای رهایی مرد نیز هست.
دربارهٔ «طلاق کامل» بسیار نوشتهام، بهعبارتی توانایی
طلاقدادن پنجهزارسال فرهنگ کهنهٔ سلطهگری مردانه. هویت جنسی زنانه و مردانهای
که امروزه میشناسیم مفاهیمی ساختگی هستند که بسیار بعدتر از زن و مرد زیستشناختی
درست شدهاند. بر اساس این هویت ساختگی، زن برای هزاران سال استثمار شده است؛ از
او هرگز به خاطر زحماتش قدردانی نشده است. مرد باید بر این مسئله چیره شود که زن
را همواره در جایگاه همسر، خواهر یا معشوقه میبیند – کلیشههایی که سنت و مدرنیته جعل کردهاند.
این
ادعا که نخست باید به مسئلهٔ دولت بپردازیم و سپس مسئلهٔ خانواده، درست نیست. هیچ مشکل اجتماعی مهمی را نمیتوان
در انزوا فهمید. روش کارآمدتر این است که به همهچیز درون یک کلیت نگاه کنیم و هر
مسئلهای را در رابطه با دیگر مشکلات معنا کنیم. این روش حتی وقتی میخواهیم
مشکلات را حل کنیم نیز کارآمد است. تحلیل ذهنیت اجتماعی بدون تحلیل دولت، تحلیل
دولت بدون تحلیل خانواده، و تحلیل زن بدون تحلیل مرد نتایجی نارسا در بر خواهد
داشت. باید این پدیدههای اجتماعی را بهعنوان کلیتی درهمتنیده تحلیل کنیم؛ در
غیر این صورت، راهحلهایی که به دست میآوریم ناکافی خواهند بود. https://www.akhbar-rooz.com/192856/1401/11/24/
https://roarmag.org/essays/jineology-kurdish-women-movement
[58] -https://www.akhbar-rooz.com/172521/1401/07/16/
[59] - حزب دمکرات در خصوص تعدیل فاصله طبقاتی کردستان نهتنها صاحب پروژه و فرهنگی
جدید نبود؛ بلکه عملاً بعد از بهمن ۱۳۵۷ در مناقشات بین دهقانان و مالکین که سازمانهای
چپ مانند چریکهای فدایی، کومله یکسانی کردستان و کومله زحمتکشان کردستان طرف دهقانان
را میگرفتند، باقدرت مسلحانه به نفع مالکین وارد عمل میشد. هنوز هم اکثریت ملاکین،
خانوادههای ثروتمند و طبقات فرادست کردستان هوادار حزب دمکرات هستند.
[60] - برایآنکه در گرداب دگماتیسم تحلیل طبقاتی و دیدگاه
مکانیکی گرفتار نشویم لازم است یادآور شویم که
طبقات فرادست کردستان در برخی دورههای تاریخی کنترل حزب دمکرات را از دست دادهاند.
مشخصاً در دورههایی طبقات فرودست جامعه و روشنفکران قشر
متوسط توانستهاند هژمونی خود بر این حزب را اعمال کنند. ازجمله در دورههای کومله
ژ.کاف و کمیته انقلابی حزب دمکرات 1968-1967.
[61] - https://rojpress.wordpress.com/2015/06/23/1-388/
[62] - مدتی وی (MED TV) نخستین شبکه خبری به
زبان کردی است که درابتدا شش ساعت به زبانهای کردی، سریانی، عربی و ترکی فعالیت
میکرد و مقران در انگلستان میباشد. مخاطبان برنامههای این شبکه در اروپا،
افریقا و خاورمیانه میباشند. مدتی وی در سال ۱۹۹۵ تبدیل به نخستین شبکه پخش
برنامههای خبری به زبان کردی در اروپا وخاورمیانه شد.
[63] - داستان از این قرار است: معلم ریاضیای سر کلاس یه مساله طرح
کرد تا بچهها حل کنن و گفت: میوه فروشی ۱۵۰ عدد پرتقال خرید دانهای ۲ ریال و
فروخت دانهای ۳ ریال و ۱۵۰ ریال سود برد. معلوم کنید …(بعد یه کم مکث کرد و فهمید که خودش جواب مساله رو
گفته. واسه این که به قول معروف خیت نشه گفت:). حال پیدا کنید پرتقال فروش را.
[64] - در ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ جنگ سرتاسری دولت مرکزی برای پاکسازی
کردستان از احزاب مسلح شروع شد. دولت به دلیل ضعف ارتش و تازهتأسیس بودن سپاه پاسداران،
موقعیت جغرافیایی کردستان که مرزی طولانی با دولت عراق داشت و مقاومت نیروهای مسلح
کرد بعد از ۳ ماه مجبور به پذیرش آتشبس و مذاکره شد.
بر همگان واضح بود که این آتشبس موقتی است و حکومت نیاز
به زمان و تجدید قوا دارد، حزب دموکرات بهعنوان قدرتمندترین جریان سیاسی کردستان آن
را پذیرفت. دولت کمتر از ۶ ماه بعد از آن برای تسلط کامل بر کردستان جنگی دیگر را شروع
کرد و دیگر هیچگاه آتشبسی برقرار نشد.
در دوره کوتاه آتشبس طرحی تحت عنوان خودگردانی از طرف هیئت
دولت ارائه شد که در صورت تصویب و اجرا میتوانست از جنگ و فجایعی که بیش از یک دهه
به طول انجامید، جلوگیری کند. ولی حزب دموکرات به همراهی سایر اعضای هیئت نمایندگی
خلق کرد آن را رد کردند.
[65] - گادانی. جلیل- پنجا سال خه بات- جلد اول- چاپ دوم-
۲۰۰۸ ص ۱۰،۱۱،۱۲،۱۳،۱۴
[66] - مجله کوردستان ارگان رسمی حزب دمکرات کردستان ایران
شماره ۸۳۵
[67] - گادانی. جلیل- په نجا سال خه بات- جلد اول- چاپ دوم- ۲۰۰۸ -ص ۳۵۹
[68] - پانورامابه هر گونه دورنمای وسیع سراسری از یک فضا،
سَراسَرنَما[۱] یا پانوراما گفته میشود. کلمه پانوراما از معادل انگلیسی آن یعنی Panorama گرفته شدهاست. کلمه Panorama خود از ترکیب Pan (به معنی all
= همه) و rama (به معنی
sides = اطراف) ساخته شده است؛ پس میتوان آنرا «چیزی که همه اطراف را در
بر میگیرد» معنی کرد. به همین دلیل عکسهای پانوراما را در فارسی عکسهای سراسرنما
نیز مینامند. به هر گونه بازنمایی یک منظره با زاویهای باز چه در نقاشی، عکاسی یا
فیلمبرداری نیز سراسرنمایی گفته میشود. عکسهای سراسرنما عکسهایی هستند که فضای
وسیعتری نسبت به عکسهای معمولی را پوشش میدهند. و نحوهٔ ساخت آنها چنین است که
با کنار هم قرار دادن تعدادی عکس معمولی بهوجود میآیند.
-[69] فرایند، فرآیند، فراروند یا پروسه ( به انگلیسی: Process ) ( به فرانسوی: Procédé
) در علوم مختلف معانی مختلفی دارد و در کسب وکارها و سازمانها به مجموعهای از اعمال
ساختاریافته و مرتبط ایجادکننده یک خدمت یا محصول گفته میشود، یا در کاربردهای مربوط
به دیگر علوم به دنبالهای از تغییرات رخ دهنده در ویژگیهای یک سامانه یا شیء گفته
میشود. در صورتی که این تغییرات به طور طبیعی رخ دهند، دنباله تغییرات ( فرایند )
مدیریت پذیر نیست و در صورتی که طراحی شده باشند، اطلاق عنوان فرایند بر آن محل اشکال
است و از آن به پروژه یاد میشود که قابل مدیریت است، هرچند در دنباله تغییرات طبیعی
تعریف شده باشد. به پروسه گاه، آمایش می گویند.
این اصطلاح در روان شناسی نیز معانی گوناگونی دارد. اما تمامِ
آنها با ریشهٔ لاتین به معنیِ «پیش رفتن» هماهنگی دارند و پیشرفت گام به
گام به سوی هدفی را میرسانند. به طورِ خلاصه، اصطلاح «روند» یعنی تغییر مرحله به مرحله
به سمتِ یک هدف معین. دانشنامه عمومی
[70] - سایت حکمتیست
http://www.hekmatist.com/2011/201210salam.html
https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/sazmane_peykar_-peykar_097.pdf
[71] - سرنوشت
ملا حسن شیوصل پس از تراژدی کشتار برده سور:
صمد کاژه ای اهل کاژه روستایی در اطراف سردشت و از هواداران
حزب دمکرات بود. او مانند اکثر مردم مرزی بین سردشت و قلادزه به قاچاق کالا اشتغال
داشت.
در سال 1366 ملاحسن شیوصل از صمد خواست در بازگشت از سردشت
کتابی به نام سپید دندان برای او بیاورد.
صمد کاژه ای به اداره اطلاعات سردشت مراجعه کرد و گفت که
کتاب را نزد ملاحسن میبرد. او از آنها میخواهد که این کار را جرم همکاری با حزب
دمکرات تلقی نکنند.
یک مقام اطلاعاتی از این فرصت استفاده میکند. او به صمد
میگوید که چون به ما تذکر داده است، او را مجرم به حساب نمیآوریم. اما اول کتاب را
بیاور، بگذار آن را بخوانم و روز بعد آن را به شما پس میدهم.
صمد کتاب را میخرد و به مرد اطلاعات میدهد. مرد اطلاعات
کتاب را بمبگذاری کرد و در کاغذ کادو پیچید و روز بعد به صمد پس داد.
صمدی بی خبر از نقشه سازمان اطلاعات، کتاب را به مقر حزب
دمکرات در آن سوی مرز در عراق میبرد. صمد کتاب را به ملاحسن میدهد و همچون مهمان
آنجا مینشیند.
ملاحسن نیز مانند صمد از نقشه بی خبر بود و قبل از خداحافظی
صمد کتاب را باز کرد.
بمب کار گذاشته شده در کتاب در دستان ملاحسن منفجر میشود
و هر دو چشم او را کور میکند و هر دو دستش کنده میشوند.
صمد مهمان ناآگاه مورد سختترین شکنجه قرار میگیرد، باور
نمیکنند که او از بمب گذاری کتاب بی خبر بوده است.
حسن رمضانی، خویشاوند صمد نیز یک قاچاقچی و طرفدار دموکرات
بود.او به مقر دموکراتها رفت و مدعی بی گناهی صمد شد و خواستار آزادی او شد.
دموکراتها حسن رمضانی را نیز به جرم کمک به صمد در ترور
ملاحسن دستگیر و زندانی کردند.
پس از مدتی، دموکراتها هم صمد کاژه ای و هم حسن رمضانی را
اعدام کردند.
چه کسی میتواند باور کند که یک تروریست (صمد کاژه ای) به
دلیل اقدامات تروریستی در زندان باشد و همکارش (حسن رمضانی) پس از او با پای خویش به
زندان برود!؟
هر کس که اطلاعات کمتر از متوسط داشته باشد میداند که هیچ
تروریستی کتاب بمب گذاری شدهای را به یکی از اعضای کمیته مرکزی نمیدهد و در آنجا
نشسته و چای بنوشد تا زمانی که بمب منفجر شود.
[72] -بخشی از خاطرات سعید کویستانی، در رابطه با درگیری
کومله و دمکرات در برده سور سردشت:
" ملاحسن شیوه سل" فرماندة نیروی شهید معینی، اتوماتیک
عضو هیئت اجرائی حزب
دمکرات بود...
در تابستان ۱۹۸۳ نقشه تعرض پیشمرگان حزب به مقر پیشمرگان
کومله در روستای برده سور، در مقر
نیرو برنامه ریزی شده بود، که تعدادی پیشمرگ از مقر روستای
دیوالان، پیشمرگان مقر برده سور را
خلعسلاح نمایند. مشخص بود که آنها فکر میکردند که این کار
به آسانی و بدون خونریزی انجام می
گیرد و پیشمرگان کومهله را از منطقه بیرون میکنند. آنها
فکر نکرده بودند که درگیری دو دستة مسلح
به این آسانیها نیست و امری ساده نمیتواند باشد. متاسفانه
چهار، پنج نفر از هر دو طرف به خاطر هیچ و
پوچ جانباختند و خانوادههایشان داغدار و غمبار و سیاهپوش
شدند.
ما کمیته شهرستان سردشت بیخبر نشسته بودیم و اطلاعی از موضوع
نداشتیم. خبر آوردند که حزب
و کومله درگیر شدهاند و شهید و زخمی از هر دو طرف وجود دارد.
خبر دادند که یک پیشمرگ زخمی
کومهله را به تشکیلات مزرا آوردهاند. میرزا خدر مسئول امور
اجتماعی بود، در ضمن کار
درمانی نیز انجام میداد. بهسرعت به وی مأموریت دادیم خود
را به پیشمرگ زخمی برساند و برای ادامة
دزێ" کند، تا در اثر زخمهایش نمیرد. معالجه بهسرعت
وی را روانة شهر قلادزی کردیم.
بعداً گفتند: شش پیشمرگ کومله دستگیر شدهاند و در مقر بویانه
نگهداری میشوند. همراه با چند نفر
به خاطر اینکه مشکلی برای آنها پیش نیاید با عجله خود را
به آنجا رساندم. وقتی رسیدم آنها را در اطاقی
انداخته بودند و گرد و خاک زیادی بر آنها نشسته بود. برایم
روشن نشد که آنها را کتک زدهاند یا نه؟ در
بر روی آنها بسته بودند و آنها نیز بسیار نگران و افسرده
نشسته بودند. داخل شدم و در میان آنها نشستم
و از وضعیت آنها پرسیدم. بعد از توضیح دادن در رابطه با تعدادی
از اتفاقات دیگر حزب و کومهله و
دشمنی با یکدیگر و نادرستی این اتفاقات ناراحتی خود را اعلام
نمودم. بهمثابه مسئول کمیتة شهرستان
سردشت از آنها معذرتخواهی کردم و گفتم:
متاسفم اطلاع نداشتم تا از این واقعة تاسفبار جلوگیری کنم
و نگذارم دشمن از این رویداد خوشحال
شود. میتوانم بگویم آنها مقداری سرحال شدند و متوجه شدند
که آنها را نمیکشیم و آزاد خواهند شد.
آمد و رفت آنها آزاد شد. من تا آنزمان نمیدانستم آن درگیری
چطور بوده و چگونه پیش آمده.
فردای آنروز کاک حسن شیوه سلی"شیوه سل" فرماندة
نیروی معینی آمد و تلاش بسیار کرد تا
خود را بیگناه جلوه داده و گفت: من اطلاعی از درگیری نداشتهام.
بعد چند روز سه نفر بنام هیئت تحقیق آمدند و خود را به من
معرفی کردند. آنها از من خواستند که
آنها را کمک کنم تا بتوانند تحقیقات خود را در مدت چند روز
در رابطه با این موضوع انجام بدهند.
ملا محمد غفوری از طرف کومله، ملا حسن نهزتزاده از طرف دفتر
ماموستا شیخ عزالدین حسینی و
حسین مدنی از طرف دفتر سیاسی حزب، اعضای گروه تحقیق بودند.
گروه تحقیق از ما اعضای کمیتة شهرستان میخواستند که برای
آنها مشخص کنیم که چگونه بوده
است و چه کسی در این درگیری شروع کننده بوده است و کدام یک
از طرفین مقصر هستند.
در واقع ما در لحظة آمدن این هیئت نمیدانستیم که شروع کننده
چه کسی بوده و این درگیری در
چه رابطهای بوده است؟ بعد از آنکه شروع به پرسیدن کردیم و
از پیشمرگان پرسش کردیم، آنها همه
چیز را برایمان بازگو کردند.
از طرف دیگه نمیشد آنچه را که واقعیت بود و اتفاق افتاده
بود با هیئت تحقیق در میان بگذاریم. ما
باید نقش آشتی و عادی کردن مناسبات را در پیش بگیریم و آنها
را راضی کنیم که ندانمکاری و احساسات
پیشمرگان این واقعة تاسفبار را رقم زده است.
من خود بهمثابه کسی که احساس مسئولیت میکردم، مفصل و با
جزئیات با کاک حسین مدنی نمایندة
حزب در رابطه با اتفاقات صحبت کردم. همچنین واقعیات چگونگی
روی دادن اتفاقات را در نامهای بهوسیله
کاک حسین مدنی برای دفتر سیاسی فرستادم. در این نامه روشن
کردم که این نقشه در کجا کشیده شد
و مسئولیت این نقشه را چه کسی به عهده دارد و کومله شروع
کننده نبوده است. نمایندگان هیئت تحقیق نیز که نتوانستند واقعیات را بفهمند، کمیتة
شهرستانی سردشت را ترک کردند »
" به نقل و برگرفته از کتاب ئاوریک نوشته سعید کاوه
( کویستانی) "
- سعید کویستانی در محفلی خصوصی گفته بود که: " بعد
از مدتی که موضوع به دست فراموشی سپرده شد، من خود در
دفتر سیاسی با دکتر سعید "صادق شرفکندی" در رابطه
با موضوع تعرض به مقر کومهله صحبت کردم. دکتر سعید بهتندی و
حتی با لفظی توهین آمیز به من برخورد کرد و گفت، که شما حق
دخالت نداری!
[73] - ۸- سایت کومله یکسانی
[74] - اسامی جانباختگان کومله عبارتند از:
۱ - ادریس محمدی ۲- رحیم الهی ۳- محمد بهرامی ۴- طلیعه علیرمائی
۵- میرزا زاهدی
(علی ) ۶- مدریک یوسفی ۷ - عبید صوفیه ۸- دارا اسعدی ۹- بختیار
خالدی ۱۰ - نصرالله
بهمنی ۱۱ - مسعود احمدی ۱۲ - شیخ علی ۱۳ - فرح آدمند .
" ده نفر آخر لیست افرادی بودند
که در اسارت پیشمرگان حزب دمکرات و تعدادی از آنها با زخمهای
ناشی از گلوله در بدن، اعدام
شدند. سیار.محمد- کتاب رقابت کور- پی دی اف- چاپ اول- چاپ
سوئد 2017- صفحه 88-87
[76] - سایت ایران آرشیو
http://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/komale_oraman_01.pdf
[77] - جلیل گادانی. جلیل- پنجا سال خه بات- ص ۱۰، ۱۱،
۱۲، ۱۳، ۱۴
[78] - جلد هفتم خاطرات کریم حسامی- پی دی اف- و
کریمی علی – سنوره ژیر پی خراوه کان
[79] - گوشهای از شخصیت اخلاقی دکتر قاسملو به نقل از
کریم حسامی – له بیره وه ریه کانم جلد ششم- صفحه 60 پی دی اف- سوئد 1992
[80] - پل پوت (زاده ۱۹ مهٔ ۱۹۲۵ – درگذشته ۱۵ آوریل
۱۹۹۸) سیاستمدار کامبوجی بود که جنبش خمر سرخ به رهبری او از ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ بر کامبوج
حکم راند.
[81] - دُن کیشوت یا به اسپانیایی دُن کیخوته دِ لا مانچا
(به اسپانیایی: Don Quijote de la Mancha) نام رمانی اثر نویسندهٔ اسپانیایی میگِل سِروانتِس
ساآوِدرا (۱۶۱۶–۱۵۴۷) است. این اثر از قدیمیترین رمانها در زبانهای نوین
اروپایی است. بسیاری آن را بهترین کتابِ نوشتهشده به زبان اسپانیایی و از برجستهترین
نمونههای رمان پیکارِسک میدانند.
سروانتس بخش اول دن کیشوت را در زندان نوشت. این بخش نخستین
بار در سال ۱۶۰۵ و بخش دوم در سال ۱۶۱۵ چاپ شد. بخش اولِ رمان دن کیشوت در سال
۱۶۰۵ در مادرید منتشر شد و بخش دوم آن ده سال بعد، در ۱۶۱۵ به چاپ رسید.
[82] - ... سرانجام
ژنو با شهروند آزاداندیش خود «ژان ژاک روسو» است که از دست کالون گریبان میرهاند.
البته ژان ژاک روسو
هم زمانی توانست نشوونما یابد که از ژنو به پاریس کوچ کرده و در فضای انقلابی و فیلسوف
پرور آنجا شکوفا شود.
تسوایک. استفان- وجدان بیدار- نسخه پی.دی. اف- ص 48
https://dehlinks.ir/fa/book/romance/book/18580/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-pdf
[83] - https://www.kurdpress.com/news/2774676
[84] - تهمینه میلانی: کوبانی پر است از دخترانی که زن را معنایی دیگر
میآغازند دخترانی که موهایشان پیداست حجاب ندارند انگشتانشان لاک ندارد لبهایشان
پروتز ندارد رژ غلیظ ندارد اما پر است از سرود نجابت ... دختران کوبانی هیچکدامشان
لباس مارک دار ندارند اما تا زندهاند هر شب موهایشان را شانه میکنند و هر صبح میبافند
دستان ظریفشان سنگینی کلاشینکف را تاب میآورد با اینهمه دختران کوبانی آنقدر زن
هستند که همه مردان دنیا عاشقشان باشند ... کوبانی دارد به همهٔ ما درس میدهد تا بدانیم هیچ دختری نصف یک مرد نیست
هیچ بی حجابی فاحشه نیست و هستند هنوز دخترانی که تنشان را به کنیزی مردان هوسران نمیسپارند
... کوبانی خانه به خانه سقوط میکند و دختران کرد یکی پس از دیگری با آخرین نرمی
گلولههایشان عروس خاک میشوند تا آرزوی دست یافتن داعشیان بر تن پاکشان را بر دلهای
کثیفشان حک نمایند آری ... تن دختر کوبانی، تنها در آغوش خاک کوبانی تا ابد دلبری
خواهد کرد.
[85] - سیستم سیاسی موردنظر منادیان جدایی خون و نژاد. طبقهای
غیرمولد، فرصتطلب، مرتجع و وابسته به قدرتهای منطقهای منادیان جدایی خون و
نژادپرستی هستند. بهغیراز سلطه و سروری بر همزبانان خود فاقد هرگونه رؤیای
انسانی هستند
شاهد
زنده اقلیم کردستان عراق است. تجربه تلخ سیستم فدرالی کردستان عراق برای ملیتهای
ایرانی بسیار عبرتآموز است.
سیستم
فدرالی کردستان عراق نهتنها آزادی، رفاه و پیشرفت را برای کُردها به ارمغان
نیاورد، بلکه مغزها هم توسط ارتجاع قبیلهای، تعصب مذهبی، مافیای قدرت و وابستگی
خارجی به بند کشیده شدند. تاحدیکه از هم اکنون در میان اکثریت عوامالناس آن دیار
زمینه ذهنی ایجاد یک امارت اسلامی از نوع طالبان فراهم شده است. (سقوط)
لازم
است این باور غلط را اصلاح کنیم که فدرالیسم یا استقلال و تشکیل دولت - ملت چارهساز
تمامی دردهای اجتماعی است.
اگر
جدایی ملتها حلالمسائل همه دردها بود، اکنون میبایست افغانیها، سومالیها،
کردهای کردستان عراق، پاکستانیها، سودانیها و... بسیار خوشبختتر از ملیتهای
ایران بودند.
تجربه این کشورها حاکی از این است که آزادکردن
مغزها بسیار مهمتر از آزادکردن خاک است.
[86] - - پانترکها که ترکزبانان را از شرکت در جنبش منع کرده و قبله
را به آستان علیاف و اردوغان کج کردند.
2-
پانکُردها به رهبری حزب دمکرات کردستان ایران با به میان کشیدن شعارهای قومی،
عَلَم کردن پرچم سیستم ارتجاعی کردستان عراق و روسری بارزانی، عکس یادگاری با لباس
غارت شده زنان بسیجیان و آتشزدن خانه آنها، بسیجکردن ملایان سنی اخوانی جنبش
مدنی در کردستان را مبتلا به بیماریهای واپسگرایی، تفرقه، جداکردن جنبش کردستان
از سایر ایرانیان، خشونت و... مبتلا کردند.
3-
پانفارسها به رهبری رضا پهلوی با تمامیتخواهی و تفرعن پادشاهی ملیتهای ایرانی
را دچار یاس و ناامیدی کردند.
[1] - در همین رابطه بخوانید: ارنست رنان فرانسوی گفته است: “ملتی که تاریخ
میخواند، کودکانش همانند بزرگانش میاندیشند و برعکس، ملتی که اهل تاریخ نیست، بزرگانش
همانند کودکان هستند”.
بدبخت ملتی که تاریخ خود را نداند، تیرهبختتر از آن ملتی
که علاقهمند به دانستن تاریخ خود نباشد، شوربختتر از همه ملتی است که تاریخ خود را
به ریشخند بگیرد!
«احمد کسروی»
[2] - عبدالرحمن قاسملو در 30 آذر سال 1309 شمسی، مصادف با 22 دسامبر سال
1930 میلادی در یک خانواده زمیندار ثروتمند ارومیه چشم به جهان گشود. قاسملو ۲۲ دسامبر
سال ۱۹۳۰ م برابر با ۱ دیماه ۱۳۰۹ خورشیدی در شهر ارومیه مرکز استان آذربایجان غربی
متولد شد. پدر او، محمدخان قاسملو، از زمینداران ثروتمند شهرستان ارومیه بود.
در انتهای سده ۱۹ میلادی، شاه به او لقب وثوقالدیوان داد.
مادر او زن سوم پدرش بود و یک مسیحی آشوری بود که به اسلام تغییر دین داده بود. تحصیلات
ابتدایی و متوسطه را ابتدا در ارومیه و سپس در تهران به پایان رسانید و به کالج آمریکاییها
در تهران رفت. عبدالرحمان قاسملو (زادهٔ ۱ دی ۱۳۰۹ در ارومیه، ایران
– درگذشتهٔ ۲۲ تیر ۱۳۶۸ در وین، اتریش)
فعال سیاسی و دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران و نمایندهٔ مردم استان آذربایجان غربی
در مجلس خبرگان قانون اساسی بود که در روز ۲۲ تیر ۱۳۶۸ در اتریش توسط جمهوری اسلامی
ترور شد.
https://fa.wikipedia.org/wiki
[3] - گفتگو با آقای مصطفی اسحاقی از دوستان دکتر
قاسملو و از فعالین حزب دمکرات در تهران
[4] - https://kurdistanmedia.com/fa/%D8%A8%D8%AE%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%BE%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D8%AA%D8%B1-%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85%D9%84%D9%88
[5]
- بررسی کتاب
«کردستان و کرد» در مقایسه با ویژگیهای تز دکتری
موضوع و
محتوا:
کتاب «کردستان
و کرد» به مسائل تاریخی، اجتماعی، سیاسی و احتمالاً اقتصادی مردم کرد و منطقه
کردستان میپردازد. این موضوع میتواند با رشته علوم اقتصادی مرتبط باشد، بهویژه
اگر قاسملو جنبههای اقتصادی زندگی کردها (مانند ساختارهای معیشتی، تأثیر سیاستهای
دولتی، یا توسعه اقتصادی) را تحلیل کرده باشد.
اما منابع
موجود نشان نمیدهند که کتاب صرفاً بر اقتصاد متمرکز باشد؛ بلکه به نظر میرسد رویکردی
چندرشتهای (تاریخ، جامعهشناسی، سیاست) دارد.
نوآوری:
اگر قاسملو در
این کتاب تحلیل جدیدی از وضعیت کردها ارائه کرده باشد (مثلاً با استفاده از دادههای
اقتصادی یا تاریخی منحصربهفرد)، میتوانست ویژگی نوآوری یک تز دکتری را داشته
باشد.
با این حال، هیچ
شواهدی وجود ندارد که این کتاب مبتنی بر پژوهش اصلی (مانند جمعآوری دادههای میدانی
یا تحلیل آماری) باشد. به نظر میرسد بیشتر یک اثر توصیفی و تحلیلی مبتنی بر منابع
موجود است.
ساختار و روششناسی:
اطلاعات دقیقی
درباره ساختار کتاب (مثلاً وجود بخشهایی مانند مرور ادبیات، روششناسی، یا تحلیل
دادهها) در دسترس نیست. کتابهای عمومی معمولاً ساختار منعطفتری نسبت به تز دکتری
دارند و ممکن است فاقد بخشهای فنی مانند روششناسی دقیق باشند.
اگر این کتاب
بهعنوان تز دکتری نوشته شده بود، باید شامل استنادهای دقیق، روش تحقیق شفاف، و
تمرکز عمیق بر یک جنبه خاص (مثلاً اقتصاد کردستان) میبود، اما منابع موجود چنین
جزئیاتی را تأیید نمیکنند.
هدف و مخاطب:
تزهای دکتری
معمولاً برای ارزیابی آکادمیک نوشته میشوند و کمتر بهصورت عمومی منتشر میشوند.
اما «کردستان و کرد» به زبانهای متعدد ترجمه و منتشر شده است، که نشان میدهد هدف
آن اطلاعرسانی به مخاطبان گستردهتر (نه فقط اساتید دانشگاه) بوده است.
این ویژگی بیشتر
با یک کتاب عمومی یا مرجع سازگار است تا یک تز دکتری.
[6] - خضری.ملا محمد- له قره شلاغ بو سوئد- (از قره
شلاغ به سوئد) چاپ سوئد- پی دی اف- صفحه
354
صدیق انجیری آذر روزنامهنگار ، محقق ادبی و مترجم زبان فرانسه و دوست نیما یوشیج در اردیبهشت ۱۳۴۵ توسط عوامل
ملا مصطفی بارزانی در کوردستان عراق ترور شد.
[7] - پیشنماز. رسول- سه ربردهٔ ژیانم
[8] - دکتر یاسین سردشتی-ژیان و تیکوشانی سیاسی احمد توفیق-
چاپ شوان- سلیمانی 2007- ص 155
[10] -وی روز 22 تیرماه سال 1368 درحالیکه با نمایندگان
حکومت جمهوری اسلامی در وین بر سر میز گفتگو نشسته بود، همراه عبدالله قادری، عضو کمیتة
مرکزی حزب دمکرات و دکتر فاضل رسول، کرد عراقی و استاد دانشگاه در وین به قتل رسیدند.
https://fa.kurdistanukurd.com/?page_id=36
[11] - روابط تا آنجا گسترده و عمیق بوده که این حزب
کنگره سوم خویش را در بغداد برگزار کرد. همواره از دولت عراق کمک هزینه دریافت میکردند.
[12] - تا زمانی که احمد توفیق در قید حیات بود، دکتر قاسملو
نمیتوانست به مقام رهبری حزب دمکرات نائل شود. دکتر قاسملو نه تنها برای رهایی
احمد توفیق اقدام نمیکند، بلکه با انتشار شایعاتی مبنی بر جاسوسی احمد توفیق برای
آمریکا، پرونده وی را سنگینتر میکند. جهت اطلاع بیشتر بخوانید مصاحبه با آقای مصطفی
اسحاقی برادر احمد توفیق( عبدالله اسحاقی)
کاک
مستهفا ئیسحاقی: تاوانی دیکهٔ ئهحمهد تۆفیق بهرمهلاکردنی ڕابردووی قاسملوو بۆ
پێشمهرگهکان بوو، ههر بۆیه قاسملوو به بوغز و کینهوه دهیڕوانییه ئهحمهد تۆفیق
و مه رگی وی به ئاوات دهخواست
تاوانی
گهورهٔ ئهحمهد تۆفیق نهتهوهخوازی و عهشق به گهلهکهٔ بوو
کاک
دوکتۆر یاسین سهردهشتی، وێڕای سڵاو و ڕێزی تایبهتیی خۆم و تهک تهکی خانهوادهٔ
ئیسحاقی و ئهو کهسانهٔ که بئر و ههستی نهتهوایهتی و کوردایهتی ئامانجی سهرهکی
بۆ ڕههایی و ئازادی له ههر چوار پارچهٔ کوردستانه ماندوونهبوونی و دهستخۆشیت لێدهکهین
که ئهحمهد تۆفیق، ههڵۆی ماندوونهناسی چیا بهرزهکانی کوردستانی ئێران و عێراقت
به شێوهیهکی ئاکادێمیک به خهڵکی ناساندۆتهوه. ههروهک باش ئاگاتان لێیه نهیارانی
له عێراق پاش ئهوهٔ که پهروهندهسازییان بۆ کرد و به گرتن و کوشتنیان دا ئهوسا
نامهردانه دهستیان کرد به تیرۆری شهخسیهتی ئهو پێشمهرگه ماندوونهناسه.
تاوانی
گهورهٔ ئهحمهد تۆفیق نهتهوهخوازی و عهشق به گهلهکهٔ بوو. ئهو جاسووس نهبوو،
دزی نهکردبوو، خاوهنی هیچ سامان و ئاپارتمانێک له فهرانسه و ئوتریش نهبوو، ئهو
حیسابی بانکی نهبوو تا 450 میلیۆن دۆلاری تێهاویشتبێ، دهستپاک وداوێنپاک بوو، له
زیندانهکانی سهددامدا کوردانه و مهردانه موقاومهتی کرد، تهسلیمی سهددام و سهددامیان
نهبوو، لهگهڵ بهختیار و سهرههنگ زیبا قهراردادی جاسووسی ئیمزا نهکردبوو. ئهدی
بۆ ئاواتان بهسهرهێنا؟
تاوانی
دیکهٔ ئهحمهد تۆفیق بهرمهلاکردنی ڕابردووی قاسملوو بۆ پێشمهرگهکان بوو، ههر
بۆیه قاسملوو به بوغز و کینهوه دهیڕوانییه ئهحمهد تۆفیق و مه رگی وی به ئاوات دهخواست.
دوژمنایهتی قاسملوو لهگهڵ ئهحمهد تۆفیق ههم شهخسی بوو ههم ئایدۆلۆژیک که لهژێرهوه
ئاماژهیان پێدهکهم
1. به
ڕهوایهتی "نیو سهده تێکۆشان" قاسملوو له کۆنگرهٔ سێیهمدا دهیهوێ ڕووداوی
کۆنگرهٔ دووهم له مێژووی خهباتی حیزبی دێموکراتدا بهتهواوی بسڕێتهوه؛ کارێک که
تا ئیستا هیچ دیکتاتۆرێک نهیکردوه. پێی وا بوو که کۆنگرهٔ دووهم که له ساڵی 1343
به بهشداری 240 کهس بهستراوه شهرعییهتی نهبوو. جێگای سهرنجه که ئهو بیرۆکهٔ
قاسملوو لهلایهن دهفتهری سیاسی و کۆمیتهٔ ناوهندیی حیزبیش پهسند کراوه. کاتێک
ڕاپۆرتی کۆمیتهٔ لهسهر ئهو بیرۆکه دهخوێندرێتهوه لهگهڵ ئیعتراز و ناڕهزایی
پێشمهرگه بهشهرهفهکانی حیزبی دێموکرات ڕووبهڕوو دهبێت، و قاسملوو ههس دهدهنهوه
و مهجبوری دهکهن کۆنگرهٔ دووهمی حیزب به ڕهسمییهت بناسێ. جا بزانن دوژمنایهتی
قاسملوو ههتا کوێ پهرهٔ ئهستاندووه؟
قاسملوو
ههر لهو کۆنگرهدا بهتوندی هێرش دهکاتهسهر کهسایهتی ئهحمهد تۆفیق و به دیکتاتۆر
و سهرهڕۆ ناوی دهبا. کاتێک ئهحمهد تۆفیق بهدهستی جهلادهکانی بهعسی دهگیرێ
و زیندانی دهکرێ پێشمهگهکانی حیزبی دێموکرات قاسملووی لهو کارهساته به تاوانبار
دهزانن. حهسهنزاده لهو بارهدا دهنووسێ "هیندێ کهس که ههروا بهخێرا خۆیان
دوژمنایهتی قاسملوویان دهکرد بڵاویان کردبۆوه که گۆیا دوکتۆر له گیرانی ئهحمهد
تۆفیق خهتاباره." فارسگوتهنی "تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها."
بهڵام حهسهنزاده بۆ سهدهمین بار به فریای قاسملوو دهگا و دهڵێ "دوکتۆر
قاسملوو نهک ههر خهتایهکی له گیرانی ئیسحاقیدا لهسهر نهبوو بهڵکو ههوڵێکی
یهکجار زۆریشی بۆ ئازادکردنی دا که بهداخهوه سهرنهکهوت."
ئهوهٔ
ڕاست بێ ئهوهیه که قاسملوو به هاوکاریی حیزبی توده لهگهڵ عبدالخالق سامرایی، ڕهییسی
دادگاه، ئهحمهد تۆفیق دۆستایهتی پهیدا دهکا تا دهتوانێ بۆ ئهحمهد تۆفیق تێدهچێنێ
ههر بۆیه کاتێک لهژێر ئهشکهنجهدا دهبێ به تاهیر دهڵێ ههرچی کردوومه و گوتوومه
به بهعسییهکان گهیشتۆتهوه. قاسملوو که 25 ساڵ له مهکتهبی کیانوریدا شاگردی کردبوو
دهیزانی چۆن ههڵه بکا و بهڵگهش بهجێی نههێڵێ. پاش 21ساڵ له هاوینی ساڵی 53 یان
54 له مهیدانی تۆپخانهٔ تاران ئهمن و قاسملوو لهگهڵ یهک ڕووبهڕووبووینهوه، یهکترمان
له باوهش کرد و دهستمان کرد به ماچوموچی یهکتر. کاتێک له ماچوموچ تهواو بووین دیتم
قاسملوو زۆر پهشۆکاوه و ڕهنگی زهرد ههڵگهڕاوه. بهپهله به منی گوت کاک مستهفا،
من لهگهڵ دۆستهکانم قهرارم داناوه و درهنگم کردووه، ئێوه لێره بن تا ئهوان ببینمهوه
پاشان دێمهوه لاتان. قاسملوو بهرهو شهقامی امیر کبیر وهڕێکهوت. دیتم شهقامێکی
کردۆته دوو شهقاو و وهک ههڵاتن ههڵدههات. من که له بڵیندایی ڕاوهستابووم باش
ئهوم دهدیت تا لهبهرچاوم ون بوو.
ئهو
مولاقاته لهگهڵ قاسملوو زۆر فیکری بۆ من پهیدا کرد. ساڵی 1358 که ئهمن گهڕامهوه
مههاباد زیندهیاد حهسهن باباتاهیری هاته لام و گوتی با سهرێکی حیزب بدهین. که
چووینه حیزب ههر لهپێشهوه لهگهڵ کاک ئهمیری قازی و حهمهدهمینی سیراجی ڕووبهڕوو
بووین. کاک حهمهدهمین گوتی با به چینه لای دوکتۆر. که چووینه لای دوکتۆر ئهمن پێم
گوت تا لهبیرم نهچووه با ئهو پرسیارهت لێ بکهم؛ له تاران له مهیدانی تۆپخانه
ئهوکات که یهکترمان مولاقات کرد ئێوه بۆچی ڕۆیشتن و نههاتنهوه؟ قاسملوو زۆر به
ڕاحهتی جوابی دامهوه "ئهمن نهبووم!" گوتم ئێمه یهکترمان ماچ کرد، چۆن
ئێوه نهبوون؟ "نهخێر ئهمن نهبووم!" لهو جوابهٔ ئهو زۆر تهعهجوبم
کرد. پاش ماوهیهک پێمگوت ئهدی ئێستا بۆخۆتانن؟ گوتی "بهڵی بۆخۆمم."
جا خوێنهری
بهڕێز، ئێوه پێتانوایه لهبهر چی قاسملوو ئاوا دهپهشۆکێ و ڕهنگ عهوهز دهکا؟
ئاوا له مهیدانی تۆپخانهٔ تاران دهستدهکا بهههڵلاتن و پاشان ئاوا ئینکاریی مولاقاتی
تۆپخانه دهکا؟ ئایا ئهو ههموو ئیما و ئیشارانه بهسهر چ شتێک دهلالهت دهکا؟
ههر
سهرکهوتوو بیت،
برات
مستهفا ئیسحاقی https://www.facebook.com/abdulla.ishaqi
[13] - پیدا کنید پرتقال فروش را - معلمی سر
کلاس درس ریاضی مسئلهای طرح کرد و گفت تا بچهها بنویسند : میوه فروشی ۱۵۰
عدد پرتقال خرید ( آن روزها پرتقال را خصوصاً در تهران دانهای می فروختند ) دانهای
۲ ریال و فروخت دانهای ۳ ریال و ۱۵۰ ریال سود برد . معلوم کنید ... دید خودش همه را
گفته است و چیزی نمانده که دانش آموزان پیدا کنند . گفت پیدا کنید پرتقال فروش را
[14] - پنجاه
سال مبارزه – گادانی جلیل- چاپ دوم- 2008 سوئد- پی دی اف- ص
229
[15] - دکتر چمران در کتاب کردستان خود علت برگزاری این میتینگ در
سولدوز را اینگونه بیان میدارد:
“احزاب
چپ در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۳۵۸ نیروهای مسلح خود را به نقده میبرند، شهری که از
بیست هزار نفر جمعیت آن، تقریباً ۱۵ هزار نفر تورک زبانند، و معلوم است که از قدیم
بین کرد و تورک حساسیت وجود دارد. در وسط این شهر تورکنشین، بیست هزار کرد از
نقاط مختلف جمع شده و دست به تظاهرات میزنند که ده هزار نفر آنها مسلح بودند. چه
کسی میتواند چنین عملی ر ا توجیه کند؟ راستی چه دلیلی داشت که احزاب در نقده تورک
زبان، زور و بازو نشان دهند و همه قدرت نظامی خود را در آنجا تجهیز کنند؟ جواب
برای ما روشن است و آن اینکه میخواستند مسلحانه بر نقده نیز مسلط شوند.
زیرا
نقده دروازه آزربایجان است و برای وصول به اُشنویه و جلدیان و پیرانشهر (خانا)
حیاتی است و برای نفوذ به آزربایجان سیطره بر نقده ضروری بود، لذا مسلحانه وارد
نقده شدند و قدرت نمایی کردند، میخواستند هر نفس کشی را خفه کنند و خلاصه نقده ر
ا مثل شهرهای دیگر زیر سلطه خود درآورند”.
[16] - مدارک کسب شده و قلل فتح شد: «محمد اوراز» ستون کوهنوردی
ایران"
-
دیپلم رشته اقتصاد اجتماعی فارغالتحصیل خرداد 1366
— سال 1379 اخذ گواهینامه رشته کارشناسی تربیت بدنی
محض (دانشگاه ادبیات و علوم انسانی دانشگاه ارومیه
— سال 1376 کسب مقام اول آسیا در صعود به قله
راکاپوشی
— فتح قله اورست در سال 1377 (مقام طلای جهان) ارتفاع
8878 متر
— سال 1379 اخذ گواهینامه دوره مربیگری درجه 2 یخ
و برف
— سال 1378 کسب مقام اول جهانی در رشته کوهنوردی
— سال 1378 صعود به قله چوایو ارتفاع 8201 متر ـ مدال
نقره جهان
— کسب مربیگری درجه 1 سال 1378
— فتح قله شیشاپانگما به ارتفاع 8012 متر سال
1378
— کسب دو دیپلم از فرانسه جولا و اوت 1999
— فتح قله ماکالو به سال 1380 بدون ماسک اکسیژن مقام
طلای جهان
— سال 1381 فتح قله لوتسه بدون استفاده از ماسک اکسیژن
به ارتفاع 8516 متر مدال طلای جهان
— سپتامبر 2001 صعود به قله آرارات در معیت تیم
پیشکسوتان
— سال 1381 انتخاب به سمت امور اجرایی فدراسیون کوهنوردی
— سال 1382 اخذ گواهینامه مربیگری درجه 2 سنگنوردی
— صعود به قله گاشربروم یک تا ارتفاع 7900 متر - مقام
طلای آسیا
— مرد سال کوهنوردی در سالهای 78-79-80
— مربیگری تیمهای ملی جوانان و بزرگسالان
— دارنده اولین مدال طلای تاریخ ورزش آذربایجان غربی
— فتح قله مون به لان بلندترین قله رشته کوه آلپ در
سال 1378
http://haje.ir/newsdetails.aspx?itemid=19278
[17] - "به رادەرانی کومیتەی شارستانی نەغەدە
تا ڕۆژێکی کە ئەو سێڵاوە چەکدارە ڕووی لە شاری نەغەدە کرد، نەیاندەزانی چەکداری
کوردستان دەنگ دراوە و ڕوو لە شاری نەغەدە دەکات.
لە بەیانی تا نزیک نیوەڕۆ هەر چەکدار بوو دەهاتە
سەر ڕێگای باڵەخچی و دەچوو لە ڕیزێک دا ڕادەوەستا. ئەوەی کەڵاشینکۆفی پێ بوو لە
ڕیزێک، ئەوەی بڕنۆی پێ بوو لە ڕیزێکی تر ڕیز دەبوون، بە کورتی هەتتا دەمانچە بە
قەد و تاپڕ لەشانیش لە جێگا و ڕێزی تائبەتی خۆی هەبوو.
بە تەرتیب و بە ڕیز بە شەقامی ئەسڵی شاری نەغەدە
دا بەرەو مەیدانی فوتباڵ لە گەڕەکی حەجەمان هەرەکەتیان کرد. ئەو کارە لە ناتەبایی
و ناکۆکی ئەو کاتە دا بۆ ئازەریەکان دەردێکی یەکجار زۆر گران و ناخۆش بوو"
کوێستانی. سەعید کاوە- ئاوڕێک لە بەسەرهاتی خۆم و ڕووداوەکانی نێو حدکا- پی دی
ئێف- سوێد- لاپەڕە ۱۸۶
[18] - سلیمان کاشانی میگوید اواخر فروردین ماه ۱۳۵۸ خبر برگزاری
میتینگ وسیع سیاسی حزب دموکرات در استادیوم فوتبال در شهر نقده، که در منطقه ترکها
واقع بود، در سطح شهر پیچید: «برخی از نمایندگان ترکها به ما گفتند که بهتر است
میتینگ در منطقه ترکها برگزار نشود، چون احتمال دارد "معبودی" و افراد
تحت امر او برخی جوانان ترک را تحریک و فضا را متشنج کنند. بنابراین، توصیه میکنیم
که میتینگ در منطقه کردها برگزار شود.»
...«در
نهایت میتینگ در استادیوم منطقه ترکها برگزار شد. در همان دقایق آغازین میتینگ
چند هزار نفره، فردی به نام "سلیمان" که پدرش دوچرخهساز و از همان قماش
دور و بر معبودی بود، از پشتبام یکی از خانههای همجوار استادیوم شلیک هوایی کرد.
گردهمایی به هم خورد، فضا متشنج و درگیری آغاز شد.»
بر
اساس روایت این فعال سیاسی، روز اول حدوداً ۱۰ نفر کشته شدند و شورای شهر تلاش کرد
تا اوضاع را آرام کند: «من و دو آخوند ترک و دو نفر از شورای شهر سوار بر ماشین
جیپ و با بلندگو به هر دو زبان کردی و ترکی از مردم میخواستیم که تیراندازی
نکنند. حدود یک ساعت ما در تمام مسیرها تردد کردیم اما فایده نداشت، دیگر کار از
کار گذشته بود. اما نکته قابل توجه این بود که در این بلبشو حتی یک گلوله به سمت
ما شلیک نشد.»
«جنگ
سه روز ادامه داشت. هزاران خانواده از ترس ادامه جنگ فرار کردند و متاسفانه حدوداً
۳۰۰ نفر از دو طرف در این جنگ سه روزه کشته شدند. روز سوم حزب دموکرات شهر را ترک
کرد و ارتش وارد شهر شد.»
[19] - فرقه دمکرات آذربایجان بهمدت یکسال، یعنی تا آذر 1325 بر سر
کار بود. در اینمدت کوتاه، تغییر و تحولات عظیمی در زمینههای سیاسی، اقتصادی،
اجتماعی و فرهنگی در آذربایجان صورت گرفت.
حکومت
محلی و دمکراتیک فرقه دموکرات آذربایجان، آنهم در همسایگی شوروی، منافع دول
امپریالیستی و ارتجاعی را در ایران انداخته بود، به خصوص فعالین آذرباجانی سعی
داشتند جنبش دموکراتیک خود را به سراسر ایران و در همبستگی با سایر خلقهای تحت
ستم کشور گسترش دهند تا زمینههای ساختن ایرانی آزاد و پیشرفته و متمدن و مستقل
فراهم گردد. رهبران و مقامات و نهادهای فرقه دموکرات آذربایجان، در مدت کوتاهی که
مسئولیت داشتند با رفرم و اصلاحات انقلابی خود، سیمای تبریز و سایر شهرهای
آذربایجان را به نفع تودههای مردم تغییر دادند.
در
این شهر تاریخی بزرگ که دورانی پایتخت سلاطین ایلخانی بود، در دوران حاکمیت رضا
خانی، بیکاری و فقر و گرسنگی، بیداد میکرد. اما فرقه دمکرات در دوارن حاکمیت
کوتاه خود، با تمام قدرت دست به اقدامات سریع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را در
شهر تبریز زد. در مدت یکسال، دهها مدرسه جدید تأسیس گردید؛ بسیاری از خیابانها
اسفالت شد؛ آب لولهکشی راهاندازی شد؛ رادیو آغاز به کار کرد؛ دانشگاه تأسیس
گردید؛ و در همه زمینههای اجتماعی و فرهنگی دامنه آموزش عمومی، اقدامات چشمگیری
بهعمل آمد. فرقه در راستای آزادی زنان و حقوق برابر آنان با مردان، گامهای بلندی
برداشت شد. برای نخستین بار در تاریخ ایران، زنان آذربایجان دارای حق رأی شدند.
مدارس تحصیل و سواد آموزی و اکابر برای زنان دایر گردید. در عرصه مبارزه با بیکاری
و فقر و فلاکت عمومی، فرقه با ایجاد کارخانههای جدید و بازسازی کارخانههای تعطیل
شده، به اقدامات اساسی پرداخت. ویرانیهای شهرترمیم گردید و بهبود وضع زندگی اهالی
آن، در اولویت فرقه قرار گرفت. در مدت زمان کوتاهی، در بسیاری از نقاط متروک و
ویران شهر، مدارس و باغهای ملی و درمانگاهها ساخته شد.
در
تبریز و نقاط دیگر آذربایجان، در زمینه بهداشت عمومی نیر گامهای مؤثر برداشته شد
و بیمارستانها و درمانگاههای رایگان برای خدمت به مردم، تأسیس گردیدند. فرقه
دمکرات، دهات دولتی و املاک مالکینی که صاحبان آنها از ترس جنبشهای دهقانی، به
تهران فرار کرده بودند، بهطور مجانی بین دهقانان تقسیم کرد. اراضی بزرگی که طی
سالها در دست مشتی ارباب و ژاندارم مهار شده بودند. بدین ترتیب، بیش از یک ملیون
تن از دهقانان فقیر آذربایجان، صاحب زمین شدند.
یکی
دیگر از کارهای مهم فرقه دمکرات، ایجاد دانشگاه تبریز بود که شامل دانشکده طب میشد.
همچنین
در طول کوتاه مدیریت فرقه دمکرات، چاپ و انتشار روزنامهها، مجلات و مجموعه اشعار
آزادیخواهانه و برابریطلبانه به زبان ترکی، در ارتقاء سطح آگاهی سیاسی تودههای
آذربایجان بهویژه ستمدیدگان و محرومان، نقش ارزندهای ایفا کرد.
یکی
دیگر از اقدامات مهم فرقه در زمینه فرهنگ و ادبیات، ایجاد ارکستر ملی آذربایجان و
تشکیل گروههای عاشقها بود. تأسیس رادیو تبریز، پائین آوردن قیمت اجناس مورد نیاز
عمومی، تصویب و اجرای قانون مترقی کار و برقرار ساختن بیمه کارگران و کوشش ویژه در
جهت تأمین رفاه حال زنان کارگر، ایجاد خانه مدنیت (مدنیت ائوی) در باغ گلستان
تبریز، ایجاد سازمانهای زنان و جوانان و برگزاری باشکوه کنکره دهقانان و دیگر
اقدامات ترقیخواهانه، اقدامات مترقی و مثبتی بودند در جهت بیداری افکار و بهبود
وضع زندگی روزمره عموم مردم.
اقدامات
مثبت و مردمی و سازندگی که فرقه دمکرات در طول یک سال انجام داد کمترین آثاری از
آنها در تهران پایتخت ایران، دیده نمیشد.
[20] - https://parsi.euronews.com/2018/05/21/gholamreza-hasani-former-friday-prayer-imam-of-western-city-of-urmia-in-iran-died-at-91
[21] - زمانی که این پیامبر آشتی (د.قاسملو) در پشت میز مذاکره صلح و
سازش با ماموران امنیتی ایران جان باخت، اِصرار بر تداومِ دو جنگ برادر کشی علیه
کومله و حزب دمکرات (رهبری انقلابی) داشت؛ که تا آن زمان 800 کشته و هزاران زخمی و
معلول بر جای گذاشته بود.
[22] - بر اساس روایت سلیمان کاشانی، «ملاصالح» و «ملاابراهیم» از
برگزاری میتینگ حزب دموکرات در منطقه ترکها و احتمال درگیری و تشنج به شدت نگران
و معتقد بودند که در صورت هر گونه درگیری کنترل اوضاع از دست خواهد رفت و شهر به
آشوب و جنگ کشیده خواهد شد: «شخصاً از سوی ملاصالح و ملاابراهیم مأمور شدم که
نگرانیها و ملاحظات آنها پیرامون مکان برگزاری میتینگ را به مسئولان کمیته حزب
دموکرات برسانم. کمیته حزب دموکرات در خیابان بالخچی بود. به آنجا رفتم و با
مسئولان حزب دموکرات صحبت کردم. آنها هم در جواب گفتند "ما که نمیخواهیم با
مردم وارد جنگ شویم." البته خبر دارم که افراد دیگری نیز عین همین ملاحظات و
نگرانیها را به مسئولان کمیته حزب دموکرات گوشزد کرده بودند.» https://iranwire.com/fa/features/42243/
[23] - حسامی. کریم- له بیره وه ریه کانم- جلد ششم- صفحه 60 کتاب پی دی
اف
[25] - خاطرات سعید کویستانی – ئاوریک- نگاهی به پس
[26] - با سفر به نقده آفریقای جنوبی دوره آپارتاید در ذهن مسافر تداعی
میشود. استخدام و امکانات و مدیریت و رانت فقط برای ترکها و محرومیت برای
کردهاست.
[27] - طبق آمار و سرشماری سال 1395 حدود 60% جمعیت استان اذربایجان
غربی کرد زبان هستند.
این
استان 17 شهرستان دارد از این 17 شهرستان 5 شهرستان (بوکان
/مهاباد/پیرانشهر/سردشت/اشنویه) 100 درصد کورد نشین میباشند
وفقظ
در دو شهرستان میاندواب و خوی اذری ها جمعیتی بیشتر از کوردها دارند.
جمعیت 5 شهرستان کورد نشین 820 هزار نفر میباشد
شهرستانهای که جمعیت کورد ترک تقریباً برابر میباشد
(ماکو/شوط/پلدشت/چالدران/چایپاره/سلماس/اورمیه/نقده/تکاب/شاهین دژ)
نکته:
جمعیت کلی حساب شده و شهرو رو ستا با هم حساب شداند
مثال:
در خود شهر ماکو کوردها کمتر از 50 درصد هستند ولی با روستاها وبخش حساب کنید
جمعیت اذری هاو کوردها برابر میباشد
[28] - تلمیح و اشاره به یک از آثار دکتر علی شریعتی
[29] - یکی از مشهورترین گفتاوردهای مارکس است که بیان میکند: تاریخ
تکرار میشود بار اول به عنوان تراژدی، سپس نمایش کمدی، که بخش نخست آن به ناپلئون
اول و بخش دوم به برادرزادهاش لویی ناپلئون (ناپلئون سوم) اشاره دارد:
«هگل
در جایی اظهار میکند که تمام وقایع بزرگ و شخصیتهای جهان تاریخی دوبار ظاهر میشوند.
او فراموش میکند اضافه کند که: بار اول بهصورت تراژدی، بار دوم بهصورت نمایش
کمدی. کاسیدیر در مقابل دانتون، لوئی بلانک در برابر روبسپیر … برادرزاده در برابر عمو. همان کاریکاتور در موقعیت
نسخه دوم هیجدهم برومر نیز رخ میدهد»
[30] - دولت ایران با پشتیبانی از ترکها توانست آنها را به زیر چتر
خود کشیده و عملاً به عامل اجرای سیاستهایش در کردستان تبدیل کند.
[31] - برای پی بردن به عمق فاجعه فقر تئوریک احزاب کوردایتی
کافی است مواضع و دیدگاه آنها را در خصوص شعار «زن زندگی آزادی» مرور کنیم:
این آقایان مدت سی سال با شعار «زن٬ زندگی آزادی» و بانیان
این اندیشه در ستیز بودند.
پاییز ۱۴۰۱ که این
شعار تبدیل به شناسنامه جنبش سراسری ایرانیان گردید٬ آقایان با یک چرخش صد و
هشتاد درجهای در تلویزیون اعلام کردند این شعار از ابتدا مال آنها بوده است!
احزاب دمکرات برای اثبات مالکیت این شعار٬ آرشیو سی سال گذشته از
هزاران نشریه حزبی و برنامه تلویزیونی را گشتند. ولی در حد یک سطر هم چیزی نیافتند.
بهناچار دو مصرع از یک شعر استاد هیمن را ارائه کردند که
در سال ۱۳۲۴ تحت تأثیر گرایشهای سوسیالیستی سروده بود.[viii]
از بختِ بدِ آقایان٬ هنوز از خاطره مردم فراموش
نشده بود که سال ۱۹۸۳ خودشان استاد هیمن را به جرم همین گرایشهای سوسیالیستی و دگراندیشی
متهم به خیانت (جاش) کرده و در روستای دولتوی سردشت زندانی کرده بودند.
از سوی دیگر عوامل میدانی آنها در گرماگرم جنبش «زن٬زندگی٬آزادی» لباسزیر زن و مادرانِ
بسیجیهای محلی را به غنیمت گرفته و با آن عکس یادگاری میگرفتند!(مهاباد آبان
۱۴۰۱)
آقایان کوردایتی بر این پندار بودند که شعار مثل آفتابه است٬ میشود آن را دزدید و طهارت
لازم را با آن انجام داد.
ولی بهجای طهارت٬آن را در نقش شیپور بکار
بردند. البته از دربِ گُشادش در آن دَمیدند!
آقایان کوردایتی به علت ماهیت ماقبل مدرنیته خود هیچگاه
نمیتوانند و نمیخواهند بدانند که؛
شعار «زن زندگی آزادی» مانیفست آزادی و برابری است که جهت
گذار از فرهنگ فئودالی٬ نوشدن و رنسانس خاورمیانه با محوریت زن شکلگرفته
است. در این جهانبینی به غنیمت گرفتن پوشش زیر زنِ رقیب نهتنها نشان شجاعت نیست٬ بلکه نشانه جهل٬ جبونی٬ارتجاع و تداوم فرهنگ فئودالی
است.
[32] - د.قاسملو. عبدالرحمن- کردستان و کرد
https://www.kurdipedia.org/default.aspx?q=2012061016514966182&lng=12
[33] - - د. قاسملو- چهل سال مبارزه در راه آزادی.
http://www.adabestanekave.com/book/chehel_sal_mobarezeh_dar_rah_azadi.pdf
[34] - خیانەتەکانی
قیادە مووقەتە بە نەتەوەی کورد
http://globalgovernment2012.blogspot.com/2014/12/blog-post.html
[35] - اصلاحات ارضی و اجتماعی عبدالکریم در حد یک انقلاب
واقعی بود.(1963-1958). در سال 1961ملا مصطفی بارزانی از طرف ساواک ایران به رهبری شورش فئودالها و سران عشایر ناراضی از
اصلاحات ارضی گماشته شده بود.
شورش ملا به پشتیبانی ایران، اسرائیل و آمریکا علیه سیستم
جدید در جهت رهایی ملی مردم کردستان نبود بلکه حرکتی ارتجاعی بود در راستای بازگشت
به گذشته، تداوم سیستم فئودالی و تأمین منافع ایران و ناتو به قیمت فرمانروایی بارزانی
بر بخشی از مناطق کردستان عراق.
[36] - حزب دمکرات سالهاست خود را از این کتابچه بیصاحب
کرده است. تا مبادا مورد غضب مجدد این خانواده
قرار گیرد.
[37] - کمهزینهترین و پرفایدهترین راهحل مسئله تکثر ملی
و فرهنگی ایران همگرایی بر اساس انسانمحوری است.
اتحاد بر اساس انسانمحوری منجر به برقراری توازن و تناسب ساختارِ سیاسی با ساختارِهای اجتماعی٬اقتصادی و جغرافیای اتنیکی
کشور شده و منجر به استقرار دمکراسی، عدالت اجتماعی و رشد اقتصادی میشود.
[38]
- https://www.facebook.com/share/p/19LFpGBzUs/
[39] - https://nameniko.com/names/gender-girl/base-kurdi
[40] - https://vista.ir/w/a/34/m9zmw
https://setare.com/fa/news/20828
[41] - استالین برای جلبِ
رضایت آتاتورک در سال 1929 منطقه نیمه خودمختار کردستان به مرکزیت لاچین را منحل و
در سال 1937 بیشتر کردهای آن را ناچار به کوچ اجباری به آذربایجان، ارمنستان و
جمهوریهای آسیای مرکزی کرد
[42] - رهبران این منطقه (خانات) ارمنی نشین در جنگ
نخست ایران و روس به ارتش ایران پشت کردند و زمینه شکست ایرانیان را پدید آوردند.
با این همه نگاهی گذرا به گذشته این سرزمین پس از جدائی آن از ایران در پیمان
گلستان، بی گمان بکار نوشتار پیش رو خواهد آمد:
پس از پیروزی کمونیستها در روسیه تزاری، ارمنستان و آذربایجان هردو
قره باغ را از آن خود دانستند. در پی درگیریهایی چند کمیته مرکزی حزب کمونیست
شوروی در جولای ۱۹۲۱ آنرا "بخش خودگردان ناگورنی کاراباخ" نامید و در
سال ۱۹۲۳ به جمهوری آذربایجان داد. از آن پس قره باغ تا دهه شصت میلادی در آرامش
بسر میبرد، ارمنیها از نابرابری برپا شده به دست دولت آذربایجان ناخشنود بودند،
بهویژه که بهره جمعیتی آنان در روندی آهسته ولی پیوسته رو به کاهش بود و در همین
راستا شمار آذربایجانیها (از ترکزبان گرفته تا تالش و لزگی و کُرد) افزایش مییافت
و بافت جمعیتی قره باغ را به زیان ارمنیان دگرگون میکرد. (از %۹۳ در سال ۱۹۲۶ به
%۷۷ در سال ۱۹۸۹) ناخرسندی ارمنیان درگیریهای پراکندهای را در پی داشت که بهزودی
به آرامش گرایید. در سالها پایانی دهه هشتاد، زخم کهنه بار دیگر سرباز کرد. در
آذربایجان، که بخشی از مردم آن ارمنی و یا ارمنی تبار بودند، نیروهای تندروی پان
ترکیست رفته رفته از نهانگاههای خود بیرون میآمدند و در پناه گلاسنوست و
پروسترویکای گورباچف چهره مینمودند، یکی از این چهرهها "ابوالفضل قدیرقولو
اوغلو علیف" بود که ما او را بنام ابوالفضل ائلچی بی (ایلچی بیگ) میشناسیم.
ائلچی بی در سال هشتاد و هشت به رهبری "جنبش خلق آذربایجان" رسید که در
سال هشتاد و نُه نام "جبهه خلق آذربایجان" (۱) را بر خود نهاد. از ترکیه
چهرههای تندروی پان ترکیست و بهویژه گرگهای خاکستری به جمهوری آذربایجان سرازیر
شدند، تا به همنژادان خود یاری برسانند. درگیری میان پان ترکیستها (که درست مانند
قبیلهگرایان ما ارمنی را دشمن ترک میدانند) و شهروندان ارمنی آذربایجان آغاز شد.
این درگیریها که نخست در بیرون از مرزهای قره باغ رخ میدادند و پراکنده بودند، در
شبهای بیست و هشتم و بیست و نهم فوریه سال ۱۹۸۸ گسترش، یا بهتر بگوییم ژرفای دیگری
یافتند: شهر سومقائیت در سی کیلومتری باکو از ارمنیان "پاکسازی" شد،
بسیاری کشته شدند و بسیاری نیز به ارمنستان و قره باغ گریختند. پاکسازیها رفته
رفته گستردهتر شدند، به گونهای که گاری کاسپاروف، قهرمان شطرنج جهان که از مادری
ارمنی (کلارا شاگِنوونا کاسپاریان) و پدری یهودی (کیم موئیسیه ویچ واین اشتاین) در
قره باغ زاده شده بود و در باکو میزیست، به سال ۱۹۹۰ این شهر را برای همیشه بدرود
گفت
https://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/14043/
[43] - اکنون میبینیم بیش از 95% پستهای انتصابی
این استان را ترکها تصرف کردهاند و حتی در بخش کوچک مردمسالاری (انتخابات مجلس
و ...) با استفاده از اهرم شورای نگهبان و توسل به مهندسی انتخابات (رد صلاحیت
کاندیدهای کردها) از 12 نماینده مجلس همواره هفت الی هشت کرسی را ترکها در قبضه
خوددارند. آنهم نه ترکهای مترقی، دموکرات و آزادیخواه...
[44] - ماجرای کمدی، تراژدی بهار عربی را دیدیم که از سال
۲۰۱۱ شروع شد و از زهدان آن بجای آزادی، برابری و عدالت اجتماعی موجودات متعفنی همچون
احرار الشام، جبهه نصره وداعش متولد شدند.
[45] - احزاب راست سنتی کردستان در تمام این سالها
حتی در گوشهای از نشریات، روزنامهها، ماهنامهها و یا رادیو و تلویزیونهای خود
به این شعار اشارهای نکرده و با پیام و محتوای آن شدیداً مخالفت کرده، میکنند و
خواهند کرد.
[46] - جریان راستِ سنتی کردستان ایران بیش از آنکە
در فکر فعالیت مؤثر سیاسی باشند، نگران باختن نفوذ تودهای بە جریان چپ و مدرن
بودند. از این روی در نقش مهره شطرنج خاندان بارزانی جهت انحراف و تضعیف جنبش زن
زندگی آزادی ظاهر شدند.
[47] - https://ir.voanews.com/a/iran-protest-actress-hijab-woman-life-freedom-mahsa-amini/6828710.html
[48] - حامید گەوهەری: هێزێکی پەکەکە بۆ سەرکوتکردنی
خۆپیشاندەران چوونەتە ڕۆژهەڵاتی کوردستان https://www.basnews.com/so/babat/776621
[49] - معنی ضرب المثل آدم ناشی سرنا را از سر گشاد
آن می زند چیست؟ یعنی آدم تازه کار و کم تجربهای که اطلاعاتش کم است، نمیتواند
کار را به درستی و بدون اشتباه انجام دهد. آدم ناشی را میتوان از عملکردش شناخت؛
چرا که باید سرنا را از سمت باریک آن بزند ولی از سر گشاد آن را مینوازد!
[51] - درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد* نهال
دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد (حافظ)
[52] - علیه شعار «مرد، میهن، آبادی»
در حالیکه شعار «زن، زندگی، آزادی»
همبستگی بینظیری بین تمام گروههای اجتماعی ایجاد کرده است و مرزهای جنسیت،
ملیت/قومیت و نیز مرزبندیهای مذهبی را پشت سر گذاشته است، شعار «مرد، میهن،
آبادی» نه تنها هیچ ظرفیت اعتراضیای ندارد و باعث پس زده شدن بخش زیادی از
معترضین -و بهویژه زنان که گرانیگاه جنبش کنونی هستند- خواهد شد، بلکه هریک از
این سه واژه گفتمانهای شکست خورده و به شدت مسالهداری را با خود حمل میکنند.
این جنبش نه علیه مرد است و نه
مردستیز است. و نیز باید بدانیم که مساله زنان، فقط مربوط به زنان نیست.
حل شدن مسالهٔ زنان و پس زده شدن
مردسالاری برای بخش عظیمی از مردان هم رهایی بخش خواهد بود، بهجز دیکتاتوری و
نخبگان حاکم. این بسیار ارتجاعی و زننده است که فکر کنیم جنبش «زن، زندگی، آزادی»
علیه مردان است
از این سه شاید «میهن» از همه کمتر
مساله دار باشد، ولی آن هم بیمساله نیست.
مهین میتواند ناظر به زندگی باشد،
ولی به سرعت توسط ناسیونالیستهای افراطی و دیگریهراس مصادره میشود و تبدیل میشود
به نمادی برای دیگری ستیزی، شووینیسم و نژادپرستی.
و اما «آبادی» چه چیزی را میتواند
نمایندگی بکند؟ این شعارمانند هر کلمهٔ دیگری میتواند بار سیاسی ویژهای را با
خود حمل نکند.
این شعار در حال حاضر و در متن گفتمانهای
کنونی، چیزی فراتر از «توسعه» و در واقعیت سرمایهداری دورهٔ جنگ سرد را نمیتواند
با به ذهن بیاورد؛
«آبادی» در این معنا نه تنها معیار «زندگی بهتر»
نیست، بلکه ناظر به ویرانسازی زندگی بخشی از مردم و آواره کردن و کوچدادن اجباری
آنها در راستای سود و ثروت برای الیت و نخبگان حاکمی است که «طرحهای توسعه» را
تدوین میکنند.
«آبادی» نمیتواند همان معادل «زندگی»
باشد، اما «زندگی» در دل خودش ناظر به آبادانی، زایش و پویایی است.
«تکرار بدون تفکر» یکی از خصلتهای
روزهای انقلابی است. ریتمیک و موزون بودن یک شعار، گاهی باعث میشوند که به سر
زبانهای بیافتد بدون اینکه کسانی که آن را تکرار میکنند الزاماً خود شعار یا
سیاست پس پشت آن را باور داشته باشند. (برگرفته از مراد روحی)
[53] - سرپرست خانواده (علی محمدی) سابقاً اهل
روستاهای قشقنه و باگردان بود. وی در ساختمان مسکونی علی عثمانی جانداران واقع در
خیابان منبع آب مستأجر بود.
[54] - تضمین شعر مشهور مولانا "مثنوی
معنوی" دفتر اول -بخش ۱ - سرآغاز:
بشنو این نی چون شکایت میکند
از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
[55] - پل پوت (زاده ۱۹ مهٔ ۱۹۲۵ – درگذشته ۱۵ آوریل
۱۹۹۸) سیاستمدار کامبوجی بود که جنبش خمر سرخ به رهبری او از ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ بر
کامبوج حکم راند.
[56] - دُن کیشوت یا به اسپانیایی دُن کیخوته دِ لا مانچا (به
اسپانیایی: Don Quijote de la Mancha) نام رمانی اثر نویسندهٔ اسپانیایی میگِل سِروانتِس ساآوِدرا (۱۶۱۶–۱۵۴۷) است. این اثر از قدیمیترین رمانها در زبانهای
نوین اروپایی است. بسیاری آن را بهترین کتابِ نوشتهشده به زبان اسپانیایی و از برجستهترین
نمونههای رمان پیکارِسک میدانند.
سروانتس
بخش اول دن کیشوت را در زندان نوشت. این بخش نخستین بار در سال ۱۶۰۵ و بخش دوم در
سال ۱۶۱۵ چاپ شد. بخش اولِ رمان دن کیشوت در سال ۱۶۰۵ در مادرید منتشر شد و بخش
دوم آن ده سال بعد، در ۱۶۱۵ به چاپ رسید.
[57] - آزادی زندگی بدون انقلابی رادیکال و زنانه ناممکن است، انقلابی
که ذهنیت و زندگی مرد را تغییر میدهد. اگر نتوانیم میان مرد و زندگی، و زندگی و
زن آشتی برقرار کنیم، شادیْ تنها امیدی بیهوده خواهد بود. انقلاب جنسیتی صرفاً به
زن مربوط نیست. این انقلاب به تمدن پنجهزارسالهٔ جامعهٔ طبقاتی مرتبط است که وضعیت مرد را از زن نیز بدتر
کرده. بنابراین، این انقلاب جنسیتی همزمان به معنای رهایی مرد نیز هست.
دربارهٔ «طلاق کامل» بسیار نوشتهام، بهعبارتی توانایی
طلاقدادن پنجهزارسال فرهنگ کهنهٔ سلطهگری مردانه. هویت جنسی زنانه و مردانهای
که امروزه میشناسیم مفاهیمی ساختگی هستند که بسیار بعدتر از زن و مرد زیستشناختی
درست شدهاند. بر اساس این هویت ساختگی، زن برای هزاران سال استثمار شده است؛ از
او هرگز به خاطر زحماتش قدردانی نشده است. مرد باید بر این مسئله چیره شود که زن
را همواره در جایگاه همسر، خواهر یا معشوقه میبیند – کلیشههایی که سنت و مدرنیته جعل کردهاند.
این
ادعا که نخست باید به مسئلهٔ دولت بپردازیم و سپس مسئلهٔ خانواده، درست نیست. هیچ مشکل اجتماعی مهمی را نمیتوان
در انزوا فهمید. روش کارآمدتر این است که به همهچیز درون یک کلیت نگاه کنیم و هر
مسئلهای را در رابطه با دیگر مشکلات معنا کنیم. این روش حتی وقتی میخواهیم
مشکلات را حل کنیم نیز کارآمد است. تحلیل ذهنیت اجتماعی بدون تحلیل دولت، تحلیل
دولت بدون تحلیل خانواده، و تحلیل زن بدون تحلیل مرد نتایجی نارسا در بر خواهد
داشت. باید این پدیدههای اجتماعی را بهعنوان کلیتی درهمتنیده تحلیل کنیم؛ در
غیر این صورت، راهحلهایی که به دست میآوریم ناکافی خواهند بود. https://www.akhbar-rooz.com/192856/1401/11/24/
https://roarmag.org/essays/jineology-kurdish-women-movement
[58] -https://www.akhbar-rooz.com/172521/1401/07/16/
[59] - حزب دمکرات در خصوص تعدیل فاصله طبقاتی کردستان نهتنها صاحب پروژه و فرهنگی
جدید نبود؛ بلکه عملاً بعد از بهمن ۱۳۵۷ در مناقشات بین دهقانان و مالکین که سازمانهای
چپ مانند چریکهای فدایی، کومله یکسانی کردستان و کومله زحمتکشان کردستان طرف دهقانان
را میگرفتند، باقدرت مسلحانه به نفع مالکین وارد عمل میشد. هنوز هم اکثریت ملاکین،
خانوادههای ثروتمند و طبقات فرادست کردستان هوادار حزب دمکرات هستند.
[60] - برایآنکه در گرداب دگماتیسم تحلیل طبقاتی و دیدگاه
مکانیکی گرفتار نشویم لازم است یادآور شویم که
طبقات فرادست کردستان در برخی دورههای تاریخی کنترل حزب دمکرات را از دست دادهاند.
مشخصاً در دورههایی طبقات فرودست جامعه و روشنفکران قشر
متوسط توانستهاند هژمونی خود بر این حزب را اعمال کنند. ازجمله در دورههای کومله
ژ.کاف و کمیته انقلابی حزب دمکرات 1968-1967.
[61] - https://rojpress.wordpress.com/2015/06/23/1-388/
[62] - مدتی وی (MED TV) نخستین شبکه خبری به
زبان کردی است که درابتدا شش ساعت به زبانهای کردی، سریانی، عربی و ترکی فعالیت
میکرد و مقران در انگلستان میباشد. مخاطبان برنامههای این شبکه در اروپا،
افریقا و خاورمیانه میباشند. مدتی وی در سال ۱۹۹۵ تبدیل به نخستین شبکه پخش
برنامههای خبری به زبان کردی در اروپا وخاورمیانه شد.
[63] - داستان از این قرار است: معلم ریاضیای سر کلاس یه مساله طرح
کرد تا بچهها حل کنن و گفت: میوه فروشی ۱۵۰ عدد پرتقال خرید دانهای ۲ ریال و
فروخت دانهای ۳ ریال و ۱۵۰ ریال سود برد. معلوم کنید …(بعد یه کم مکث کرد و فهمید که خودش جواب مساله رو
گفته. واسه این که به قول معروف خیت نشه گفت:). حال پیدا کنید پرتقال فروش را.
[64] - در ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ جنگ سرتاسری دولت مرکزی برای پاکسازی
کردستان از احزاب مسلح شروع شد. دولت به دلیل ضعف ارتش و تازهتأسیس بودن سپاه پاسداران،
موقعیت جغرافیایی کردستان که مرزی طولانی با دولت عراق داشت و مقاومت نیروهای مسلح
کرد بعد از ۳ ماه مجبور به پذیرش آتشبس و مذاکره شد.
بر همگان واضح بود که این آتشبس موقتی است و حکومت نیاز
به زمان و تجدید قوا دارد، حزب دموکرات بهعنوان قدرتمندترین جریان سیاسی کردستان آن
را پذیرفت. دولت کمتر از ۶ ماه بعد از آن برای تسلط کامل بر کردستان جنگی دیگر را شروع
کرد و دیگر هیچگاه آتشبسی برقرار نشد.
در دوره کوتاه آتشبس طرحی تحت عنوان خودگردانی از طرف هیئت
دولت ارائه شد که در صورت تصویب و اجرا میتوانست از جنگ و فجایعی که بیش از یک دهه
به طول انجامید، جلوگیری کند. ولی حزب دموکرات به همراهی سایر اعضای هیئت نمایندگی
خلق کرد آن را رد کردند.
[65] - گادانی. جلیل- پنجا سال خه بات- جلد اول- چاپ دوم-
۲۰۰۸ ص ۱۰،۱۱،۱۲،۱۳،۱۴
[66] - مجله کوردستان ارگان رسمی حزب دمکرات کردستان ایران
شماره ۸۳۵
[67] - گادانی. جلیل- په نجا سال خه بات- جلد اول- چاپ دوم- ۲۰۰۸ -ص ۳۵۹
[68] - پانورامابه هر گونه دورنمای وسیع سراسری از یک فضا،
سَراسَرنَما[۱] یا پانوراما گفته میشود. کلمه پانوراما از معادل انگلیسی آن یعنی Panorama گرفته شدهاست. کلمه Panorama خود از ترکیب Pan (به معنی all
= همه) و rama (به معنی
sides = اطراف) ساخته شده است؛ پس میتوان آنرا «چیزی که همه اطراف را در
بر میگیرد» معنی کرد. به همین دلیل عکسهای پانوراما را در فارسی عکسهای سراسرنما
نیز مینامند. به هر گونه بازنمایی یک منظره با زاویهای باز چه در نقاشی، عکاسی یا
فیلمبرداری نیز سراسرنمایی گفته میشود. عکسهای سراسرنما عکسهایی هستند که فضای
وسیعتری نسبت به عکسهای معمولی را پوشش میدهند. و نحوهٔ ساخت آنها چنین است که
با کنار هم قرار دادن تعدادی عکس معمولی بهوجود میآیند.
-[69] فرایند، فرآیند، فراروند یا پروسه ( به انگلیسی: Process ) ( به فرانسوی: Procédé
) در علوم مختلف معانی مختلفی دارد و در کسب وکارها و سازمانها به مجموعهای از اعمال
ساختاریافته و مرتبط ایجادکننده یک خدمت یا محصول گفته میشود، یا در کاربردهای مربوط
به دیگر علوم به دنبالهای از تغییرات رخ دهنده در ویژگیهای یک سامانه یا شیء گفته
میشود. در صورتی که این تغییرات به طور طبیعی رخ دهند، دنباله تغییرات ( فرایند )
مدیریت پذیر نیست و در صورتی که طراحی شده باشند، اطلاق عنوان فرایند بر آن محل اشکال
است و از آن به پروژه یاد میشود که قابل مدیریت است، هرچند در دنباله تغییرات طبیعی
تعریف شده باشد. به پروسه گاه، آمایش می گویند.
این اصطلاح در روان شناسی نیز معانی گوناگونی دارد. اما تمامِ
آنها با ریشهٔ لاتین به معنیِ «پیش رفتن» هماهنگی دارند و پیشرفت گام به
گام به سوی هدفی را میرسانند. به طورِ خلاصه، اصطلاح «روند» یعنی تغییر مرحله به مرحله
به سمتِ یک هدف معین. دانشنامه عمومی
[70] - سایت حکمتیست
http://www.hekmatist.com/2011/201210salam.html
https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/sazmane_peykar_-peykar_097.pdf
[71] - سرنوشت
ملا حسن شیوصل پس از تراژدی کشتار برده سور:
صمد کاژه ای اهل کاژه روستایی در اطراف سردشت و از هواداران
حزب دمکرات بود. او مانند اکثر مردم مرزی بین سردشت و قلادزه به قاچاق کالا اشتغال
داشت.
در سال 1366 ملاحسن شیوصل از صمد خواست در بازگشت از سردشت
کتابی به نام سپید دندان برای او بیاورد.
صمد کاژه ای به اداره اطلاعات سردشت مراجعه کرد و گفت که
کتاب را نزد ملاحسن میبرد. او از آنها میخواهد که این کار را جرم همکاری با حزب
دمکرات تلقی نکنند.
یک مقام اطلاعاتی از این فرصت استفاده میکند. او به صمد
میگوید که چون به ما تذکر داده است، او را مجرم به حساب نمیآوریم. اما اول کتاب را
بیاور، بگذار آن را بخوانم و روز بعد آن را به شما پس میدهم.
صمد کتاب را میخرد و به مرد اطلاعات میدهد. مرد اطلاعات
کتاب را بمبگذاری کرد و در کاغذ کادو پیچید و روز بعد به صمد پس داد.
صمدی بی خبر از نقشه سازمان اطلاعات، کتاب را به مقر حزب
دمکرات در آن سوی مرز در عراق میبرد. صمد کتاب را به ملاحسن میدهد و همچون مهمان
آنجا مینشیند.
ملاحسن نیز مانند صمد از نقشه بی خبر بود و قبل از خداحافظی
صمد کتاب را باز کرد.
بمب کار گذاشته شده در کتاب در دستان ملاحسن منفجر میشود
و هر دو چشم او را کور میکند و هر دو دستش کنده میشوند.
صمد مهمان ناآگاه مورد سختترین شکنجه قرار میگیرد، باور
نمیکنند که او از بمب گذاری کتاب بی خبر بوده است.
حسن رمضانی، خویشاوند صمد نیز یک قاچاقچی و طرفدار دموکرات
بود.او به مقر دموکراتها رفت و مدعی بی گناهی صمد شد و خواستار آزادی او شد.
دموکراتها حسن رمضانی را نیز به جرم کمک به صمد در ترور
ملاحسن دستگیر و زندانی کردند.
پس از مدتی، دموکراتها هم صمد کاژه ای و هم حسن رمضانی را
اعدام کردند.
چه کسی میتواند باور کند که یک تروریست (صمد کاژه ای) به
دلیل اقدامات تروریستی در زندان باشد و همکارش (حسن رمضانی) پس از او با پای خویش به
زندان برود!؟
هر کس که اطلاعات کمتر از متوسط داشته باشد میداند که هیچ
تروریستی کتاب بمب گذاری شدهای را به یکی از اعضای کمیته مرکزی نمیدهد و در آنجا
نشسته و چای بنوشد تا زمانی که بمب منفجر شود.
[72] -بخشی از خاطرات سعید کویستانی، در رابطه با درگیری
کومله و دمکرات در برده سور سردشت:
" ملاحسن شیوه سل" فرماندة نیروی شهید معینی، اتوماتیک
عضو هیئت اجرائی حزب
دمکرات بود...
در تابستان ۱۹۸۳ نقشه تعرض پیشمرگان حزب به مقر پیشمرگان
کومله در روستای برده سور، در مقر
نیرو برنامه ریزی شده بود، که تعدادی پیشمرگ از مقر روستای
دیوالان، پیشمرگان مقر برده سور را
خلعسلاح نمایند. مشخص بود که آنها فکر میکردند که این کار
به آسانی و بدون خونریزی انجام می
گیرد و پیشمرگان کومهله را از منطقه بیرون میکنند. آنها
فکر نکرده بودند که درگیری دو دستة مسلح
به این آسانیها نیست و امری ساده نمیتواند باشد. متاسفانه
چهار، پنج نفر از هر دو طرف به خاطر هیچ و
پوچ جانباختند و خانوادههایشان داغدار و غمبار و سیاهپوش
شدند.
ما کمیته شهرستان سردشت بیخبر نشسته بودیم و اطلاعی از موضوع
نداشتیم. خبر آوردند که حزب
و کومله درگیر شدهاند و شهید و زخمی از هر دو طرف وجود دارد.
خبر دادند که یک پیشمرگ زخمی
کومهله را به تشکیلات مزرا آوردهاند. میرزا خدر مسئول امور
اجتماعی بود، در ضمن کار
درمانی نیز انجام میداد. بهسرعت به وی مأموریت دادیم خود
را به پیشمرگ زخمی برساند و برای ادامة
دزێ" کند، تا در اثر زخمهایش نمیرد. معالجه بهسرعت
وی را روانة شهر قلادزی کردیم.
بعداً گفتند: شش پیشمرگ کومله دستگیر شدهاند و در مقر بویانه
نگهداری میشوند. همراه با چند نفر
به خاطر اینکه مشکلی برای آنها پیش نیاید با عجله خود را
به آنجا رساندم. وقتی رسیدم آنها را در اطاقی
انداخته بودند و گرد و خاک زیادی بر آنها نشسته بود. برایم
روشن نشد که آنها را کتک زدهاند یا نه؟ در
بر روی آنها بسته بودند و آنها نیز بسیار نگران و افسرده
نشسته بودند. داخل شدم و در میان آنها نشستم
و از وضعیت آنها پرسیدم. بعد از توضیح دادن در رابطه با تعدادی
از اتفاقات دیگر حزب و کومهله و
دشمنی با یکدیگر و نادرستی این اتفاقات ناراحتی خود را اعلام
نمودم. بهمثابه مسئول کمیتة شهرستان
سردشت از آنها معذرتخواهی کردم و گفتم:
متاسفم اطلاع نداشتم تا از این واقعة تاسفبار جلوگیری کنم
و نگذارم دشمن از این رویداد خوشحال
شود. میتوانم بگویم آنها مقداری سرحال شدند و متوجه شدند
که آنها را نمیکشیم و آزاد خواهند شد.
آمد و رفت آنها آزاد شد. من تا آنزمان نمیدانستم آن درگیری
چطور بوده و چگونه پیش آمده.
فردای آنروز کاک حسن شیوه سلی"شیوه سل" فرماندة
نیروی معینی آمد و تلاش بسیار کرد تا
خود را بیگناه جلوه داده و گفت: من اطلاعی از درگیری نداشتهام.
بعد چند روز سه نفر بنام هیئت تحقیق آمدند و خود را به من
معرفی کردند. آنها از من خواستند که
آنها را کمک کنم تا بتوانند تحقیقات خود را در مدت چند روز
در رابطه با این موضوع انجام بدهند.
ملا محمد غفوری از طرف کومله، ملا حسن نهزتزاده از طرف دفتر
ماموستا شیخ عزالدین حسینی و
حسین مدنی از طرف دفتر سیاسی حزب، اعضای گروه تحقیق بودند.
گروه تحقیق از ما اعضای کمیتة شهرستان میخواستند که برای
آنها مشخص کنیم که چگونه بوده
است و چه کسی در این درگیری شروع کننده بوده است و کدام یک
از طرفین مقصر هستند.
در واقع ما در لحظة آمدن این هیئت نمیدانستیم که شروع کننده
چه کسی بوده و این درگیری در
چه رابطهای بوده است؟ بعد از آنکه شروع به پرسیدن کردیم و
از پیشمرگان پرسش کردیم، آنها همه
چیز را برایمان بازگو کردند.
از طرف دیگه نمیشد آنچه را که واقعیت بود و اتفاق افتاده
بود با هیئت تحقیق در میان بگذاریم. ما
باید نقش آشتی و عادی کردن مناسبات را در پیش بگیریم و آنها
را راضی کنیم که ندانمکاری و احساسات
پیشمرگان این واقعة تاسفبار را رقم زده است.
من خود بهمثابه کسی که احساس مسئولیت میکردم، مفصل و با
جزئیات با کاک حسین مدنی نمایندة
حزب در رابطه با اتفاقات صحبت کردم. همچنین واقعیات چگونگی
روی دادن اتفاقات را در نامهای بهوسیله
کاک حسین مدنی برای دفتر سیاسی فرستادم. در این نامه روشن
کردم که این نقشه در کجا کشیده شد
و مسئولیت این نقشه را چه کسی به عهده دارد و کومله شروع
کننده نبوده است. نمایندگان هیئت تحقیق نیز که نتوانستند واقعیات را بفهمند، کمیتة
شهرستانی سردشت را ترک کردند »
" به نقل و برگرفته از کتاب ئاوریک نوشته سعید کاوه
( کویستانی) "
- سعید کویستانی در محفلی خصوصی گفته بود که: " بعد
از مدتی که موضوع به دست فراموشی سپرده شد، من خود در
دفتر سیاسی با دکتر سعید "صادق شرفکندی" در رابطه
با موضوع تعرض به مقر کومهله صحبت کردم. دکتر سعید بهتندی و
حتی با لفظی توهین آمیز به من برخورد کرد و گفت، که شما حق
دخالت نداری!
[73] - ۸- سایت کومله یکسانی
[74] - اسامی جانباختگان کومله عبارتند از:
۱ - ادریس محمدی ۲- رحیم الهی ۳- محمد بهرامی ۴- طلیعه علیرمائی
۵- میرزا زاهدی
(علی ) ۶- مدریک یوسفی ۷ - عبید صوفیه ۸- دارا اسعدی ۹- بختیار
خالدی ۱۰ - نصرالله
بهمنی ۱۱ - مسعود احمدی ۱۲ - شیخ علی ۱۳ - فرح آدمند .
" ده نفر آخر لیست افرادی بودند
که در اسارت پیشمرگان حزب دمکرات و تعدادی از آنها با زخمهای
ناشی از گلوله در بدن، اعدام
شدند. سیار.محمد- کتاب رقابت کور- پی دی اف- چاپ اول- چاپ
سوئد 2017- صفحه 88-87
[76] - سایت ایران آرشیو
http://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/komale_oraman_01.pdf
[77] - جلیل گادانی. جلیل- پنجا سال خه بات- ص ۱۰، ۱۱،
۱۲، ۱۳، ۱۴
[78] - جلد هفتم خاطرات کریم حسامی- پی دی اف- و
کریمی علی – سنوره ژیر پی خراوه کان
[79] - گوشهای از شخصیت اخلاقی دکتر قاسملو به نقل از
کریم حسامی – له بیره وه ریه کانم جلد ششم- صفحه 60 پی دی اف- سوئد 1992
[80] - پل پوت (زاده ۱۹ مهٔ ۱۹۲۵ – درگذشته ۱۵ آوریل
۱۹۹۸) سیاستمدار کامبوجی بود که جنبش خمر سرخ به رهبری او از ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ بر کامبوج
حکم راند.
[81] - دُن کیشوت یا به اسپانیایی دُن کیخوته دِ لا مانچا
(به اسپانیایی: Don Quijote de la Mancha) نام رمانی اثر نویسندهٔ اسپانیایی میگِل سِروانتِس
ساآوِدرا (۱۶۱۶–۱۵۴۷) است. این اثر از قدیمیترین رمانها در زبانهای نوین
اروپایی است. بسیاری آن را بهترین کتابِ نوشتهشده به زبان اسپانیایی و از برجستهترین
نمونههای رمان پیکارِسک میدانند.
سروانتس بخش اول دن کیشوت را در زندان نوشت. این بخش نخستین
بار در سال ۱۶۰۵ و بخش دوم در سال ۱۶۱۵ چاپ شد. بخش اولِ رمان دن کیشوت در سال
۱۶۰۵ در مادرید منتشر شد و بخش دوم آن ده سال بعد، در ۱۶۱۵ به چاپ رسید.
[82] - ... سرانجام
ژنو با شهروند آزاداندیش خود «ژان ژاک روسو» است که از دست کالون گریبان میرهاند.
البته ژان ژاک روسو
هم زمانی توانست نشوونما یابد که از ژنو به پاریس کوچ کرده و در فضای انقلابی و فیلسوف
پرور آنجا شکوفا شود.
تسوایک. استفان- وجدان بیدار- نسخه پی.دی. اف- ص 48
https://dehlinks.ir/fa/book/romance/book/18580/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-pdf
[83] - https://www.kurdpress.com/news/2774676
[84] - تهمینه میلانی: کوبانی پر است از دخترانی که زن را معنایی دیگر
میآغازند دخترانی که موهایشان پیداست حجاب ندارند انگشتانشان لاک ندارد لبهایشان
پروتز ندارد رژ غلیظ ندارد اما پر است از سرود نجابت ... دختران کوبانی هیچکدامشان
لباس مارک دار ندارند اما تا زندهاند هر شب موهایشان را شانه میکنند و هر صبح میبافند
دستان ظریفشان سنگینی کلاشینکف را تاب میآورد با اینهمه دختران کوبانی آنقدر زن
هستند که همه مردان دنیا عاشقشان باشند ... کوبانی دارد به همهٔ ما درس میدهد تا بدانیم هیچ دختری نصف یک مرد نیست
هیچ بی حجابی فاحشه نیست و هستند هنوز دخترانی که تنشان را به کنیزی مردان هوسران نمیسپارند
... کوبانی خانه به خانه سقوط میکند و دختران کرد یکی پس از دیگری با آخرین نرمی
گلولههایشان عروس خاک میشوند تا آرزوی دست یافتن داعشیان بر تن پاکشان را بر دلهای
کثیفشان حک نمایند آری ... تن دختر کوبانی، تنها در آغوش خاک کوبانی تا ابد دلبری
خواهد کرد.
[85] - سیستم سیاسی موردنظر منادیان جدایی خون و نژاد. طبقهای
غیرمولد، فرصتطلب، مرتجع و وابسته به قدرتهای منطقهای منادیان جدایی خون و
نژادپرستی هستند. بهغیراز سلطه و سروری بر همزبانان خود فاقد هرگونه رؤیای
انسانی هستند
شاهد
زنده اقلیم کردستان عراق است. تجربه تلخ سیستم فدرالی کردستان عراق برای ملیتهای
ایرانی بسیار عبرتآموز است.
سیستم
فدرالی کردستان عراق نهتنها آزادی، رفاه و پیشرفت را برای کُردها به ارمغان
نیاورد، بلکه مغزها هم توسط ارتجاع قبیلهای، تعصب مذهبی، مافیای قدرت و وابستگی
خارجی به بند کشیده شدند. تاحدیکه از هم اکنون در میان اکثریت عوامالناس آن دیار
زمینه ذهنی ایجاد یک امارت اسلامی از نوع طالبان فراهم شده است. (سقوط)
لازم
است این باور غلط را اصلاح کنیم که فدرالیسم یا استقلال و تشکیل دولت - ملت چارهساز
تمامی دردهای اجتماعی است.
اگر
جدایی ملتها حلالمسائل همه دردها بود، اکنون میبایست افغانیها، سومالیها،
کردهای کردستان عراق، پاکستانیها، سودانیها و... بسیار خوشبختتر از ملیتهای
ایران بودند.
تجربه این کشورها حاکی از این است که آزادکردن
مغزها بسیار مهمتر از آزادکردن خاک است.
[86] - - پانترکها که ترکزبانان را از شرکت در جنبش منع کرده و قبله
را به آستان علیاف و اردوغان کج کردند.
2-
پانکُردها به رهبری حزب دمکرات کردستان ایران با به میان کشیدن شعارهای قومی،
عَلَم کردن پرچم سیستم ارتجاعی کردستان عراق و روسری بارزانی، عکس یادگاری با لباس
غارت شده زنان بسیجیان و آتشزدن خانه آنها، بسیجکردن ملایان سنی اخوانی جنبش
مدنی در کردستان را مبتلا به بیماریهای واپسگرایی، تفرقه، جداکردن جنبش کردستان
از سایر ایرانیان، خشونت و... مبتلا کردند.
3-
پانفارسها به رهبری رضا پهلوی با تمامیتخواهی و تفرعن پادشاهی ملیتهای ایرانی
را دچار یاس و ناامیدی کردند.
نظرات
ارسال یک نظر