آسیبشناسی کردستان ایران (پانتورکها، ملیگرایانِ سُنَّتی کُرد، اسلامگرایانِ افراطی سُنّی)
آسیبشناسی کردستان ایران
(پانتورکها، ملیگرایانِ سُنَّتی کُرد، اسلامگرایانِ افراطی سُنّی)
زاگرس – ۲۰۲۵
هفت دقیقه پادکست از خلاصه کتاب
دسترسی به اطلاعات و دانشهای بشری حق بیقیدوشرط همه انسانهاست، انتشار مطالب این وبلاگ گامی کوچک در این راه است، مطالب مورد پسند خویش در این وبلاگ را به هر طریق که میتوانید در رسانههای خود منتشر کنید
تاریخ روایتِ صِرف و انتزاعیِ داستانهای گذشتگان نیست. تاریخ علمی است در جهتِ بازشناسی گذشته، شناختِ قواعدِ حاکم بر تحولاتِ اجتماعی، درکِ زمانِ حال و پیشبینیِ آینده.
فهرست
1. تاریخِ کردستان "چراغِ فرا راهِ آینده" یا "بِرکهِ نارسیس"؟
3. هشت نمونه تاریخی از نقشِ رهبرانِ کُرد در تداومِ فرودهایِ بی فراز
4. دیواری از گوشت و خونِ کُردان
5. استراتژی سرکوب کُردها توسط تُرکها (هدیه د.قاسملو به دولت تازهتأسیس جمهوری اسلامی)
1. شش مورد از خَرمَنخواری جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی
الف. مصادره جمعیت احیای کرد (کومله ژ. کاف)
8. سرنوشت کومله ژ.کاف در جمهوری خودمختار کردستان
9. جمهوریهای آذربایجان و کردستان در استراتژی اتحاد جماهیر شوروی
ب. کپی-پَیست (copy-paste) عناوین حزبی، مدیریتی، حکومتی و نمادهای ملی جمهوری آذربایجان
ج- کپی-پَیست (copy-paste) فدرالیسم
د. کپی-پَیست (copy-paste) ادبیات جدید مبارزاتی
ه- کارزار انحراف، تخریب و مصادره شعار «زن، زندگی، آزادی»
۴. مصادره شعار"زن زندگی آزادی"
2. راست سنَّتی کردستان و بازگشت به تنظیمات اولیه کارخانه
10. خشونت افسارگسیخته رویکردی مسبوق به سابقه راست سنتی کُردایَتی
11. آیا کُردها در جنبش "زن، زندگی، آزادی" تنها ماندند؟
3. کرونولوژی (خط زمان) جنبش "زن زندگی آزادی"
12. و. موجسواری بر مراسم «نوروز ملی کردستان»
13. نوروز خاکی پوشان
15. سلیمانیه زادگاهِ نوروز ملی کردستان
16. کردستان ترکیه (شمال کردستان) گاهواره نوروز ملی
17. روند همگانی شدنِ نوروزِ پیره میرد در چهار بخشِ کردستان
18. نوروز بستری برای رنسانسِ کردستان
4. "سیسِر" پیشاهنگ نوروزِ ملیِ شرقِ کردستان
19. نوروزِ سیسِر در گذرگاهِ زمان
20. نهالِ نوروزِ سیسِر پس از شانزده زمستان به ثمر رسید
21. چگونه جامانه به نماد کوردایَتی راستِ سُنَّتی تبدیل شد؟
22. شەدە و هەوری در فرهنگ کردی
6. کردستان ایران در معرض سه تهدید
7. الف. ملیگرایان راست افراطی تُرک (پانتورکها)
23. تفاوت ناسیونالیسم ایرانی و پانتورکیسم
24. «تفاوت پانتُرکیسم با دیگر گرایشهای ناسیونالیستی چیست؟
25. درسهای جنگ قرهباغ ۲۴-۲۰۲۰
26. ترکها، کردها، کشورهای ترکیه و ایران چهار طرف برنده یک دادوستد
27. پانترکیسم و راستِ سُنَّتی کوردایَتی، دو تیغه یک قیچی
8. ب- جریان اسلامگرای راست افراطی سُنّی وابسته
28. پیشبینی دو پلان اسلامگرایان افراطی سُنّیِ کردستانِ ایران در شرایط خلأ قدرتِ حکومتِ مرکزی ایران
29. فدرالیسم قبیلهای کردستانِ عراق به کام مافیای سنّیگری وابسته
30. شیوخ بارزانی دو قرن تحمیق و ستمکاری
9. ج- جریان راست سنتی کوردایَتی
31. شباهتِ استراتژی راست سنَّتی کُردایَتی با همزیستی گرگها و کلاغها
33. الیگارشی کوردایَتی در آیینه شنگال (۳ اوت ۲۰۱۴)
34. فاجعه شنگال؛ معیار سنجش بهره هوشی کُردها
35. "استاد هیمن" و "راستِ سنَّتی کُردایَتی" در دادگاه تاریخ
37. آیا بدترین حکومتِ کُردی بهتر از بهترین دولتِ بیگانه است؟
38. کوردایَتی ایدئولوژی نوفئودالیسم
39. تفاوت ثروتمند و سرمایهدار
10. "راست سنّتی کوردایَتی" راهِ حل یا معضلِ جامعه کردستان؟
40. روایت شلاق خوردن "رؤیا حشمتی" زنی که با دامن و پیراهن قرمز قدم میزد. (به قلم خودش)
41. سرگذشتِ کاشیکارانِ مهاباد در اربیلِ کردستانِ عراق
11. اتحادیه ملی کردستان، رؤیایی نازا
42. ضرورت اتحاد کُردها و فارسها از دیدگاه اساتید، مورخین و مترجمین سرشناس
43. زمان طلایی (Golden time) پانتورکیسم در ایران
44. تهران عمقِ استراتژیکِ کردستانِ ایران
12. قانونِ شتابِ تحولاتِ اجتماعی نویدبخشِ شکلگیریِ دنیایِ نوینِ انسانی
46. چهار سطح شناخت پدیده در جهت کشف حقایق تاریخی
سرآغاز
تصور کنید همچون عراقِ ۱۹۹۱ لیبی، سوریه و یمنِ ۲۰۱۱ در اثر عوامل خارجی یا داخلی نظم مناطقی همچون تبریز، آذربایجان و کردستان از کنترل دولت مرکزی ایران خارج شود. در چنین کائوسی[1] مردم این نواحی، خصوصاً مناطق کردنشین ایران با کدام چالشها روبرو خواهند شد؟
همانطور که در علم پزشکی، نوع درمان از طریق پاتولوژی (آسیبشناسی) بیمار مشخص میشود، معالجه بیماریهای اجتماعی نیز نیازمند آسیبشناسی اجتماعی است. با تشخیص و شناختِ درستِ بیماری جامعه میتوانیم نوعِ درمان و راه علاج آن را مشخص کنیم.
این نوشتار کوششی است در جهت آسیبشناسی جامعه کردستانِ ایران (شرق کردستان) دررابطهبا اهداف، جایگاه و پتانسیل[2] سه عاملِ پانتورک، ملیگرایان راست سنتی کُرد و بنیادگرایانِ اسلامِ سیاسیِ سُنی.
رویکردِ "علاجِ واقعه قبل از وقوع" در پیشگیری یا خنثیکردن خطرات بالقوه این سه جریانِ سیاسی از اهمیت ویژهای برخوردار است. در این راستا کشف و ارائه یک پلتفرمِ رئالیستی با محوریتِ منافعِ اکثریت مردمِ کُرد ضرورتی حیاتی دارد.
اکثریتِ مردمانِ موردنظر این نوشتار عبارتاند از طبقات متوسط و فرودستِ کردستانِ ایران که حدود نَوَد درصدِ این اجتماع را تشکیل میدهند.
از اینشتین پرسیدند: «اگر برای حل مسئلهای پیچیده فقط یک ساعت زمان داشته باشی، چگونه این کار را انجام میدهی؟» اینشتین پاسخ داد: «۵۵ دقیقه را به فهمیدن صورتمسئله اختصاص میدهم و ۵ دقیقه برای یافتن راهحل وقت میگذارم.»
کردها با اتکال به مِتُدولوژیِ اینشتین؛ برخلاف هزاره قبل؛ میتوانند در جایگاهِ درستِ تاریخ قرار گیرند. نویسنده این کتاب با الهام از مِتُدولوژیِ اینشتین بیش از ۹۰% کوششِ خود را مصروفِ شناختِ صورتمسئله کردستانِ ایران نموده تا از دلِ این شناخت به تولید یک پِلَتفُرمِ ملی نائل آید.
پس از تعمق و تأمل در مسئله کردستان به این نتیجه رسیده که اشتراکات کردها و سایر ایرانیها بسیار بیش از تفاوتهاست. برجستهکردن تفاوتها و نادیدهگرفتن اشتراکات در راستای منافع الیتِ کوردایَتی سنتی است که سودای کپیکردن سیستم ارتجاعی، نوفئودال و لمپن بورژوازی کردستان عراق به بخشی از کردستان ایران را در سر میپرورانند.
در جهت خنثیکردن تهدیداتِ پیش رو، ضروری است که کُردهای ایران حل عادلانه مسئله ملی را به آرمانهای مشترک ملل ایرانی پیوند بزنند.
در این صورت کُردها نه در تقابل با سایر ایرانیان، بلکه در کنار آنها در جهت نیل به اهداف بزرگتری از قبیل عدالت اجتماعی، رشد و توسعه علمی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی قرار میگیرند.
این کتاب به استنادِ شواهد و مستنداتِ تاریخی نشان میدهد که رهبرانِ کُردها مهمترین عامل شکست و ناکامیهای هزاره اخیر این ملت بودهاند؛ بنابراین به این نتیجه میرسیم که ملتِ کُرد بجای دنبالهروی از شخصیتها و احزابِ مختلف لازم است از یک پِلَتفُرمِ ملیِ مُدون پیروی کند.
استخراج، تولید و تدوینِ یک پِلَتفُرمِ ملی ضرورتی حیاتی است. این پِلَتفُرم در جایگاهِ رهبر، قطبنما، میثاقِ ملی و قانونِ اساسی ملت کُرد را در مسیرِ درستِ اهدافِ بزرگِ انسانی قرار میدهد.
رویکردهای رئالیسم (واقعگرایی) پراگماتیسم (عملگرایی) و امکانپذیری لازمه نگارشِ این پِلَتفُرم هستند.
نقدِ تاریخِ خویش بجای فرافکنی
شکست و ناکامی یک جامعه لزوماً نتیجه عواملِ خارجی نیست، این پدیده میتواند نتیجه رویکردِ رهبرانی باشد که پیروانِ خویش را بهسوی پرتگاهِ سقوط و نیستی رهنمون میکنند.
اگر ملتی بجای نقدِ تاریخِ خویش، رهبرانِ گذشته را تقدیس، اشتباهات آنها را توجیه و علت ناکامیهایش را به عوامل خارجی فرافکنی کند، در راستای تکرار اشتباهات پیشین قرار میگیرد.
تاکنون درزمینهٔ آسیبشناسی رهبران و احزاب سیاسی کُردستان کارِ تحقیقی اساسی صورت نگرفته است. ادبیات سیاسی کُردی از فقر شدیدی دراینخصوص رنج میبرد.
در اینجا بر سر آنم که گر ز دست برآید، [3] نوری بر پَستوهای تاریکِ تاریخِ کردستان بتابانم.
در پرتوِ آگاهی تاریخی؛ نسلِ جدیدِ کُردستان بجای تقلید و سرسپردگی؛ مسلح به دانش و بینشِ علمی و تفکرِ انتقادی میشود. درنتیجه مسیرِ آزادی و عدالت اجتماعی هموار میشود.
چنین نسلی بجای دنبالهروی کورکورانه از اشخاص و احزابِ ماقبلِ مدرنیته بهسوی آرمانهای بزرگِ بشری از قبیلِ آزادی، عدالت اجتماعی، برابری جنسیتی، شکوفایی علمی، فرهنگی و اقتصادی رهسپار میشود.
جامعهِ کردستان با چنین رویکردی؛ برخلاف گذشته؛ در مسیرِ درستِ تاریخ قرار گرفته و راهِ رسیدن به آرمانهایش هموار میشود.
(پانتورکها، ملیگرایانِ سُنَّتی کُرد، اسلامگرایانِ افراطی سُنّی)
زاگرس – ۲۰۲۵
هفت دقیقه پادکست از خلاصه کتاب
دسترسی به اطلاعات و دانشهای بشری حق بیقیدوشرط همه انسانهاست، انتشار مطالب این وبلاگ گامی کوچک در این راه است، مطالب مورد پسند خویش در این وبلاگ را به هر طریق که میتوانید در رسانههای خود منتشر کنید
تاریخ روایتِ صِرف و انتزاعیِ داستانهای گذشتگان نیست. تاریخ علمی است در جهتِ بازشناسی گذشته، شناختِ قواعدِ حاکم بر تحولاتِ اجتماعی، درکِ زمانِ حال و پیشبینیِ آینده.
فهرست
1. تاریخِ کردستان "چراغِ فرا راهِ آینده" یا "بِرکهِ نارسیس"؟
3. هشت نمونه تاریخی از نقشِ رهبرانِ کُرد در تداومِ فرودهایِ بی فراز
4. دیواری از گوشت و خونِ کُردان
5. استراتژی سرکوب کُردها توسط تُرکها (هدیه د.قاسملو به دولت تازهتأسیس جمهوری اسلامی)
1. شش مورد از خَرمَنخواری جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی
الف. مصادره جمعیت احیای کرد (کومله ژ. کاف)
8. سرنوشت کومله ژ.کاف در جمهوری خودمختار کردستان
9. جمهوریهای آذربایجان و کردستان در استراتژی اتحاد جماهیر شوروی
ب. کپی-پَیست (copy-paste) عناوین حزبی، مدیریتی، حکومتی و نمادهای ملی جمهوری آذربایجان
ج- کپی-پَیست (copy-paste) فدرالیسم
د. کپی-پَیست (copy-paste) ادبیات جدید مبارزاتی
ه- کارزار انحراف، تخریب و مصادره شعار «زن، زندگی، آزادی»
۴. مصادره شعار"زن زندگی آزادی"
2. راست سنَّتی کردستان و بازگشت به تنظیمات اولیه کارخانه
10. خشونت افسارگسیخته رویکردی مسبوق به سابقه راست سنتی کُردایَتی
11. آیا کُردها در جنبش "زن، زندگی، آزادی" تنها ماندند؟
3. کرونولوژی (خط زمان) جنبش "زن زندگی آزادی"
12. و. موجسواری بر مراسم «نوروز ملی کردستان»
13. نوروز خاکی پوشان
15. سلیمانیه زادگاهِ نوروز ملی کردستان
16. کردستان ترکیه (شمال کردستان) گاهواره نوروز ملی
17. روند همگانی شدنِ نوروزِ پیره میرد در چهار بخشِ کردستان
18. نوروز بستری برای رنسانسِ کردستان
4. "سیسِر" پیشاهنگ نوروزِ ملیِ شرقِ کردستان
19. نوروزِ سیسِر در گذرگاهِ زمان
20. نهالِ نوروزِ سیسِر پس از شانزده زمستان به ثمر رسید
21. چگونه جامانه به نماد کوردایَتی راستِ سُنَّتی تبدیل شد؟
22. شەدە و هەوری در فرهنگ کردی
6. کردستان ایران در معرض سه تهدید
7. الف. ملیگرایان راست افراطی تُرک (پانتورکها)
23. تفاوت ناسیونالیسم ایرانی و پانتورکیسم
24. «تفاوت پانتُرکیسم با دیگر گرایشهای ناسیونالیستی چیست؟
25. درسهای جنگ قرهباغ ۲۴-۲۰۲۰
26. ترکها، کردها، کشورهای ترکیه و ایران چهار طرف برنده یک دادوستد
27. پانترکیسم و راستِ سُنَّتی کوردایَتی، دو تیغه یک قیچی
8. ب- جریان اسلامگرای راست افراطی سُنّی وابسته
28. پیشبینی دو پلان اسلامگرایان افراطی سُنّیِ کردستانِ ایران در شرایط خلأ قدرتِ حکومتِ مرکزی ایران
29. فدرالیسم قبیلهای کردستانِ عراق به کام مافیای سنّیگری وابسته
30. شیوخ بارزانی دو قرن تحمیق و ستمکاری
9. ج- جریان راست سنتی کوردایَتی
31. شباهتِ استراتژی راست سنَّتی کُردایَتی با همزیستی گرگها و کلاغها
33. الیگارشی کوردایَتی در آیینه شنگال (۳ اوت ۲۰۱۴)
34. فاجعه شنگال؛ معیار سنجش بهره هوشی کُردها
35. "استاد هیمن" و "راستِ سنَّتی کُردایَتی" در دادگاه تاریخ
37. آیا بدترین حکومتِ کُردی بهتر از بهترین دولتِ بیگانه است؟
38. کوردایَتی ایدئولوژی نوفئودالیسم
39. تفاوت ثروتمند و سرمایهدار
10. "راست سنّتی کوردایَتی" راهِ حل یا معضلِ جامعه کردستان؟
40. روایت شلاق خوردن "رؤیا حشمتی" زنی که با دامن و پیراهن قرمز قدم میزد. (به قلم خودش)
41. سرگذشتِ کاشیکارانِ مهاباد در اربیلِ کردستانِ عراق
11. اتحادیه ملی کردستان، رؤیایی نازا
42. ضرورت اتحاد کُردها و فارسها از دیدگاه اساتید، مورخین و مترجمین سرشناس
43. زمان طلایی (Golden time) پانتورکیسم در ایران
44. تهران عمقِ استراتژیکِ کردستانِ ایران
12. قانونِ شتابِ تحولاتِ اجتماعی نویدبخشِ شکلگیریِ دنیایِ نوینِ انسانی
46. چهار سطح شناخت پدیده در جهت کشف حقایق تاریخی
سرآغاز
تصور کنید همچون عراقِ ۱۹۹۱ لیبی، سوریه و یمنِ ۲۰۱۱ در اثر عوامل خارجی یا داخلی نظم مناطقی همچون تبریز، آذربایجان و کردستان از کنترل دولت مرکزی ایران خارج شود. در چنین کائوسی[1] مردم این نواحی، خصوصاً مناطق کردنشین ایران با کدام چالشها روبرو خواهند شد؟
همانطور که در علم پزشکی، نوع درمان از طریق پاتولوژی (آسیبشناسی) بیمار مشخص میشود، معالجه بیماریهای اجتماعی نیز نیازمند آسیبشناسی اجتماعی است. با تشخیص و شناختِ درستِ بیماری جامعه میتوانیم نوعِ درمان و راه علاج آن را مشخص کنیم.
این نوشتار کوششی است در جهت آسیبشناسی جامعه کردستانِ ایران (شرق کردستان) دررابطهبا اهداف، جایگاه و پتانسیل[2] سه عاملِ پانتورک، ملیگرایان راست سنتی کُرد و بنیادگرایانِ اسلامِ سیاسیِ سُنی.
رویکردِ "علاجِ واقعه قبل از وقوع" در پیشگیری یا خنثیکردن خطرات بالقوه این سه جریانِ سیاسی از اهمیت ویژهای برخوردار است. در این راستا کشف و ارائه یک پلتفرمِ رئالیستی با محوریتِ منافعِ اکثریت مردمِ کُرد ضرورتی حیاتی دارد.
اکثریتِ مردمانِ موردنظر این نوشتار عبارتاند از طبقات متوسط و فرودستِ کردستانِ ایران که حدود نَوَد درصدِ این اجتماع را تشکیل میدهند.
از اینشتین پرسیدند: «اگر برای حل مسئلهای پیچیده فقط یک ساعت زمان داشته باشی، چگونه این کار را انجام میدهی؟» اینشتین پاسخ داد: «۵۵ دقیقه را به فهمیدن صورتمسئله اختصاص میدهم و ۵ دقیقه برای یافتن راهحل وقت میگذارم.»
کردها با اتکال به مِتُدولوژیِ اینشتین؛ برخلاف هزاره قبل؛ میتوانند در جایگاهِ درستِ تاریخ قرار گیرند. نویسنده این کتاب با الهام از مِتُدولوژیِ اینشتین بیش از ۹۰% کوششِ خود را مصروفِ شناختِ صورتمسئله کردستانِ ایران نموده تا از دلِ این شناخت به تولید یک پِلَتفُرمِ ملی نائل آید.
پس از تعمق و تأمل در مسئله کردستان به این نتیجه رسیده که اشتراکات کردها و سایر ایرانیها بسیار بیش از تفاوتهاست. برجستهکردن تفاوتها و نادیدهگرفتن اشتراکات در راستای منافع الیتِ کوردایَتی سنتی است که سودای کپیکردن سیستم ارتجاعی، نوفئودال و لمپن بورژوازی کردستان عراق به بخشی از کردستان ایران را در سر میپرورانند.
در جهت خنثیکردن تهدیداتِ پیش رو، ضروری است که کُردهای ایران حل عادلانه مسئله ملی را به آرمانهای مشترک ملل ایرانی پیوند بزنند.
در این صورت کُردها نه در تقابل با سایر ایرانیان، بلکه در کنار آنها در جهت نیل به اهداف بزرگتری از قبیل عدالت اجتماعی، رشد و توسعه علمی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی قرار میگیرند.
این کتاب به استنادِ شواهد و مستنداتِ تاریخی نشان میدهد که رهبرانِ کُردها مهمترین عامل شکست و ناکامیهای هزاره اخیر این ملت بودهاند؛ بنابراین به این نتیجه میرسیم که ملتِ کُرد بجای دنبالهروی از شخصیتها و احزابِ مختلف لازم است از یک پِلَتفُرمِ ملیِ مُدون پیروی کند.
استخراج، تولید و تدوینِ یک پِلَتفُرمِ ملی ضرورتی حیاتی است. این پِلَتفُرم در جایگاهِ رهبر، قطبنما، میثاقِ ملی و قانونِ اساسی ملت کُرد را در مسیرِ درستِ اهدافِ بزرگِ انسانی قرار میدهد.
رویکردهای رئالیسم (واقعگرایی) پراگماتیسم (عملگرایی) و امکانپذیری لازمه نگارشِ این پِلَتفُرم هستند.
نقدِ تاریخِ خویش بجای فرافکنی
شکست و ناکامی یک جامعه لزوماً نتیجه عواملِ خارجی نیست، این پدیده میتواند نتیجه رویکردِ رهبرانی باشد که پیروانِ خویش را بهسوی پرتگاهِ سقوط و نیستی رهنمون میکنند.
اگر ملتی بجای نقدِ تاریخِ خویش، رهبرانِ گذشته را تقدیس، اشتباهات آنها را توجیه و علت ناکامیهایش را به عوامل خارجی فرافکنی کند، در راستای تکرار اشتباهات پیشین قرار میگیرد.
تاکنون درزمینهٔ آسیبشناسی رهبران و احزاب سیاسی کُردستان کارِ تحقیقی اساسی صورت نگرفته است. ادبیات سیاسی کُردی از فقر شدیدی دراینخصوص رنج میبرد.
در اینجا بر سر آنم که گر ز دست برآید، [3] نوری بر پَستوهای تاریکِ تاریخِ کردستان بتابانم.
در پرتوِ آگاهی تاریخی؛ نسلِ جدیدِ کُردستان بجای تقلید و سرسپردگی؛ مسلح به دانش و بینشِ علمی و تفکرِ انتقادی میشود. درنتیجه مسیرِ آزادی و عدالت اجتماعی هموار میشود.
چنین نسلی بجای دنبالهروی کورکورانه از اشخاص و احزابِ ماقبلِ مدرنیته بهسوی آرمانهای بزرگِ بشری از قبیلِ آزادی، عدالت اجتماعی، برابری جنسیتی، شکوفایی علمی، فرهنگی و اقتصادی رهسپار میشود.
جامعهِ کردستان با چنین رویکردی؛ برخلاف گذشته؛ در مسیرِ درستِ تاریخ قرار گرفته و راهِ رسیدن به آرمانهایش هموار میشود.
تاریخِ کردستان "چراغِ فرا راهِ آینده" یا "بِرکهِ نارسیس"؟
ملیگرایان سنتی کُردستان از فقرِ بیفرازیِ تاریخِ کردستان، به خودارضایی تاریخی متوسل شده و بجای نقدِ اشتباهاتِ استراتژیکِ رهبرانِ کردستان در تقدیسِ آنها بسیار اغراق فرمودهاند.
امیرنشینهای کُردی سرسپردهِ اشغالگرانِ کردستان از نوع سوران، بابان، اردلان، موکریان، شکاک، بدلیس و... را بهعنوان حکومتهای کوردی به خورد اذهان خود و عوامالناسِ کُرد دادهاند.
درصورتیکه امارتهای کُردی امتدادِ حاکمیتِ قدرتهای منطقه بر مردمِ کردستان بودهاند.
همزیستی آنها از نوع همیاری متقابل بوده است. ارتباطی که هر دو موجود زندهِ شریک سود میبرند. امیرنشینان واسطه حاکمیت قدرتهای منطقه بر کردستان بودند؛ و این قدرتها هم حاکمیت فئودالی آنها بر مردم کرد را بهشرط تداوم سرسپردگی تأمین میکردند؛ و هردوی اینها مشترکاً از جان و مال مردمانِ کُرد ارتزاق میکردند.
ملیگرایان سنتی کردستان با اشاعه آگاهیهای کاذب و فریبنده کوردایَتی؛ تاریخِ کردستان را بجایِ "چراغِ فرا راهِ آینده" تبدیل به "برکه نارسیس"[4] کردهاند؛ تا جوانانِ کُرد در آن غرق شده و خود از قِبَلِ آن به نان و نوایی برسند.
چنین امری در کردستان عراق تحقق یافت که حاصلِ آن بهشتِ اقلیتِ مافیای کوردایَتی به قیمت جهنمی کردن زندگی اکثریتِ جامعه کردستان بود. از این حقایقِ تلخ نتیجه میگیریم که شناخت و تحلیل رئالیستی نقشِ رهبرانِ کُرد در تاریخِ پُر فرود و بی فرازِ کردستان از اولویت خاصی برخوردار است.
ملیگرایان سنتی کُردستان از فقرِ بیفرازیِ تاریخِ کردستان، به خودارضایی تاریخی متوسل شده و بجای نقدِ اشتباهاتِ استراتژیکِ رهبرانِ کردستان در تقدیسِ آنها بسیار اغراق فرمودهاند.
امیرنشینهای کُردی سرسپردهِ اشغالگرانِ کردستان از نوع سوران، بابان، اردلان، موکریان، شکاک، بدلیس و... را بهعنوان حکومتهای کوردی به خورد اذهان خود و عوامالناسِ کُرد دادهاند.
درصورتیکه امارتهای کُردی امتدادِ حاکمیتِ قدرتهای منطقه بر مردمِ کردستان بودهاند.
همزیستی آنها از نوع همیاری متقابل بوده است. ارتباطی که هر دو موجود زندهِ شریک سود میبرند. امیرنشینان واسطه حاکمیت قدرتهای منطقه بر کردستان بودند؛ و این قدرتها هم حاکمیت فئودالی آنها بر مردم کرد را بهشرط تداوم سرسپردگی تأمین میکردند؛ و هردوی اینها مشترکاً از جان و مال مردمانِ کُرد ارتزاق میکردند.
ملیگرایان سنتی کردستان با اشاعه آگاهیهای کاذب و فریبنده کوردایَتی؛ تاریخِ کردستان را بجایِ "چراغِ فرا راهِ آینده" تبدیل به "برکه نارسیس"[4] کردهاند؛ تا جوانانِ کُرد در آن غرق شده و خود از قِبَلِ آن به نان و نوایی برسند.
چنین امری در کردستان عراق تحقق یافت که حاصلِ آن بهشتِ اقلیتِ مافیای کوردایَتی به قیمت جهنمی کردن زندگی اکثریتِ جامعه کردستان بود. از این حقایقِ تلخ نتیجه میگیریم که شناخت و تحلیل رئالیستی نقشِ رهبرانِ کُرد در تاریخِ پُر فرود و بی فرازِ کردستان از اولویت خاصی برخوردار است.
فرودهای بی فراز
«مردم ترجیح میدهند دروغی را بپذیرند که باورهای قبلی آنها را تأیید کند، تا واقعیتی که امنیت ذهنی را از آنان بگیرد» (استیون هاوکینگ)
تاریخِ بیشترِ مللِ کنونیِ جهان را میتوان در نموداری از فرود و فرازهای متوالی به تصویر کشید. بدین معنی که از دورههای ضعف و ناتوانی به دورههای قدرت و شکوفایی افتوخیز داشتهاند.
اما نمودارِ تاریخِ کُردها بعد از دوره مادها؛ خصوصاً طی هزاره اخیر؛ همچون خطی شکسته از فرودهای بی فراز است.
سراسر تاریخ این دورهِ کُردها را میتوان در تکرارِ تهاجم و استیلای ملل دیگر، آوارگی، انقیاد و تحت سلطهای به تصویر کشید. اشغالِ بخشِ اعظمِ کردستان توسط تُرکان عثمانی بعد از جنگ ملازگرد در سال ۱۰۷۱، جدایی از ملل ایرانی بعد از هزاران سال اشتراکِ تاریخی، فرهنگی، زبانی، اقتصادی و سیاسی، تبدیل جغرافیایِ کردستان به مناطقِ موردِ منازعهِ ایران و عثمانی، فضای حیاتی برای بقای جامعه کردستان را محدود و خفقانآور کرد.
بیشتر ملل جهان که تحتِ شرایطی مشابهِ کُردها قرار گرفتهاند، طی زمانی کمتر در فرهنگ و زبان ملتِ غالب استحاله شدهاند.
تداومِ حیاتِ زبانی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسیِ کُردها شبیه یک معجزه است. این معجزه مدیونِ فرهنگ دیرپای زاگرسی، کوههای صعبالعبور و شیوه زندگی دامداری و کوچنشینی است.
نقشِ رهبرانِ کُرد در تداومِ فرودهایِ بی فراز
طی هزاره اخیر رهبرانِ کُردها نهتنها در بقایِ هویت ملیِ کُردها نقش مثبتی نداشتهاند، بلکه به دلیل ماهیت و جایگاه طبقاتی خویش مهمترین عاملِ تداوم فرودهای بی فراز جامعه کردستان بودهاند.
در این دوره طولانی؛ خصوصاً بعد از جنگِ چالدران (۱۵۱۴) تا پایان جنگ جهانی اول (۱۹۱۸)؛ رهبریِ کُردها در انحصارِ خاندانهای حکومتگرِ وابسته به ایران یا امپراتوری عثمانی، سران عشایر، شیوخ و فئودالها قرار داشت.
در قرنِ بیستم میراث فکری، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی رهبران گذشته به احزاب موسوم به ناسیونالیست کُردی رسید. احزابِ ناسیونالیستِ کُرد محصول و بازتاب نیازها و آرزوهای طبقه فرادستِ کردستان هستند. (بقایای اشراف، شیوخ، رؤسای عشایر، دلالان، اقشار نوظهورِ نوفئودال و لمپن بورژوا)
این احزاب بنا بر اوضاعِ اقتصادی، مناسبات اجتماعی، فرهنگ دیرپای عشایری و فئودالی کردستان با پوششی جدید ماهیتِ رهبرانِ قدیم را در خود بازسازی کرده و راه تراژیک آنها را ادامه دادهاند.
ساختار، ماهیت و نقش تاریخی این احزاب بهگونهای است که الزاماً در جایگاه مدافع منافعِ طبقه فرادست و ارتجاعی کردستان قرار گیرند. جمعیت این طبقه حدود پنج درصد باشندگانِ کُردستان برآورد میشود.
افقِ فکریِ رهبرانِ سُنَّتی کردستان به علت جایگاه ریاست عشیرهای و فئودالی محدود بوده و توان گذار از مرزهای کوتاه عشیرهای و منطقهای را نداشتند. چنین رهبرانی نهتنها ناتوان از شناخت و پیشبردِ استراتژی ملی و مردمی بوده، بلکه خود عامل اصلی ستمگری در داخل و شورشهای بدهنگام و بدفرجام در خارج بودهاند.
این رهبران تا پایان جنگ جهانی اول سرنوشت مردم کُرد را به استراتژی یکی امپراتوریهای عثمانی و ایران؛ و در سده اخیر به منافع دولتهای ترکیه، عراق، ایران، آمریکا، ناتو و حتی اسرائیل گره زده و با شورشهای انحرافی تودههای مردم کردستان را از چاله به چاه رهنمون کردهاند. در ادامه هشت نمونه تاریخی از نقشِ رهبرانِ کُرد در تداومِ فرودهایِ بی فراز را مرور میکنیم.
«مردم ترجیح میدهند دروغی را بپذیرند که باورهای قبلی آنها را تأیید کند، تا واقعیتی که امنیت ذهنی را از آنان بگیرد» (استیون هاوکینگ)
تاریخِ بیشترِ مللِ کنونیِ جهان را میتوان در نموداری از فرود و فرازهای متوالی به تصویر کشید. بدین معنی که از دورههای ضعف و ناتوانی به دورههای قدرت و شکوفایی افتوخیز داشتهاند.
اما نمودارِ تاریخِ کُردها بعد از دوره مادها؛ خصوصاً طی هزاره اخیر؛ همچون خطی شکسته از فرودهای بی فراز است.
سراسر تاریخ این دورهِ کُردها را میتوان در تکرارِ تهاجم و استیلای ملل دیگر، آوارگی، انقیاد و تحت سلطهای به تصویر کشید. اشغالِ بخشِ اعظمِ کردستان توسط تُرکان عثمانی بعد از جنگ ملازگرد در سال ۱۰۷۱، جدایی از ملل ایرانی بعد از هزاران سال اشتراکِ تاریخی، فرهنگی، زبانی، اقتصادی و سیاسی، تبدیل جغرافیایِ کردستان به مناطقِ موردِ منازعهِ ایران و عثمانی، فضای حیاتی برای بقای جامعه کردستان را محدود و خفقانآور کرد.
بیشتر ملل جهان که تحتِ شرایطی مشابهِ کُردها قرار گرفتهاند، طی زمانی کمتر در فرهنگ و زبان ملتِ غالب استحاله شدهاند.
تداومِ حیاتِ زبانی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسیِ کُردها شبیه یک معجزه است. این معجزه مدیونِ فرهنگ دیرپای زاگرسی، کوههای صعبالعبور و شیوه زندگی دامداری و کوچنشینی است.
نقشِ رهبرانِ کُرد در تداومِ فرودهایِ بی فراز
طی هزاره اخیر رهبرانِ کُردها نهتنها در بقایِ هویت ملیِ کُردها نقش مثبتی نداشتهاند، بلکه به دلیل ماهیت و جایگاه طبقاتی خویش مهمترین عاملِ تداوم فرودهای بی فراز جامعه کردستان بودهاند.
در این دوره طولانی؛ خصوصاً بعد از جنگِ چالدران (۱۵۱۴) تا پایان جنگ جهانی اول (۱۹۱۸)؛ رهبریِ کُردها در انحصارِ خاندانهای حکومتگرِ وابسته به ایران یا امپراتوری عثمانی، سران عشایر، شیوخ و فئودالها قرار داشت.
در قرنِ بیستم میراث فکری، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی رهبران گذشته به احزاب موسوم به ناسیونالیست کُردی رسید. احزابِ ناسیونالیستِ کُرد محصول و بازتاب نیازها و آرزوهای طبقه فرادستِ کردستان هستند. (بقایای اشراف، شیوخ، رؤسای عشایر، دلالان، اقشار نوظهورِ نوفئودال و لمپن بورژوا)
این احزاب بنا بر اوضاعِ اقتصادی، مناسبات اجتماعی، فرهنگ دیرپای عشایری و فئودالی کردستان با پوششی جدید ماهیتِ رهبرانِ قدیم را در خود بازسازی کرده و راه تراژیک آنها را ادامه دادهاند.
ساختار، ماهیت و نقش تاریخی این احزاب بهگونهای است که الزاماً در جایگاه مدافع منافعِ طبقه فرادست و ارتجاعی کردستان قرار گیرند. جمعیت این طبقه حدود پنج درصد باشندگانِ کُردستان برآورد میشود.
افقِ فکریِ رهبرانِ سُنَّتی کردستان به علت جایگاه ریاست عشیرهای و فئودالی محدود بوده و توان گذار از مرزهای کوتاه عشیرهای و منطقهای را نداشتند. چنین رهبرانی نهتنها ناتوان از شناخت و پیشبردِ استراتژی ملی و مردمی بوده، بلکه خود عامل اصلی ستمگری در داخل و شورشهای بدهنگام و بدفرجام در خارج بودهاند.
این رهبران تا پایان جنگ جهانی اول سرنوشت مردم کُرد را به استراتژی یکی امپراتوریهای عثمانی و ایران؛ و در سده اخیر به منافع دولتهای ترکیه، عراق، ایران، آمریکا، ناتو و حتی اسرائیل گره زده و با شورشهای انحرافی تودههای مردم کردستان را از چاله به چاه رهنمون کردهاند. در ادامه هشت نمونه تاریخی از نقشِ رهبرانِ کُرد در تداومِ فرودهایِ بی فراز را مرور میکنیم.
هشت نمونه تاریخی از نقشِ رهبرانِ کُرد در تداومِ فرودهایِ بی فراز
"هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد مگر آنکه از درون نابود شده باشد"[5]
۱- نبرد چالدران
یکی از عواملِ مهمِ شکستِ سپاهیانِ ایران در جنگِ چالدران، حمایت اکثریت سران عشایر و قبایل کُرد از سلطان سلیم عثمانی بود. (۱۵۱۴)
پیش از جنگ چالدران، شاه اسماعیل صفوی به دلیل غرور و بیتجربگی، کوششی در جذب امرا و رؤسای عشایر کُرد به عمل نیاورده بود. از طرف دیگر ملا ادریس بدلیسی از فرصت استفاده کرد و با تبلیغ سنیگری و اعطای هدایای بسیار توانست بیست تن از اُمرای کُرد را مطیع سلطان سلیم عثمانی نماید.
این اُمرا در این جنگِ سرنوشتساز و مناقشاتِ بعد از آن نقشی قاطع در جداکردن کردستان باختری (مناطق کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه کنونی) از مردمِ ایران ایفا کردند. [6]
آنچه سران عشایر و قبایل کُرد از درک آن ناتوان بودند، این بود که مسئله اصلی مردم کُردستان فراتر از انتخاب بین دو ستمکار شیعه و سنی است. این رهبران کوتهبین، سرنوشت کردها را پس از هزاران سال اشتراک نژادی، زبانی، فرهنگی و تاریخی از مردم ایران جدا کردند و ملت خود را به زیر سلطه تُرکان عثمانی کشاندند.
اکنون، پس از گذشت ۵۰۰ سال از آن واقعه، هنوز هم بین کُردهای آریایی و صحراگردان مهاجر آسیای میانه در ترکیه کنونی همجوشی ایجاد نشده است. پیامدهای این جنگ به شرح ذیل برای کُردها مهلک و غیرقابلجبران بود:
الف- فروپاشی روانی شخصیت کُرد، ایجاد روحیه وابستگی به قدرتهای همسایه، تفرقه و دشمنیهای پایانناپذیرِ داخلی که تاکنون ادامه دارد.
د- سقوط جایگاه رهبران کُرد به مزدوری یکی از دولِ ایران و عثمانی که تاکنون ادامه دارد. (استمرار سرسپردگی خاندان بارزانی و اقمار آنها به دولتهای ترکیه، ایران و عراق طی شصت سال گذشته نمونه بارزِ تداوم این سقوط است)
ج- جدایی سرنوشتِ اکثریت مردم کُرد از پارسیان و ایرانیانی که هزاران سال در کنار هم زیسته و ریشههای زبانی، نژادی، فرهنگی و تاریخی مشترکی داشتند.
د- آسیبهای بزرگ انسانی و اقتصادی به جامعه کردستان به دلیل تقسیم کردستان بین دو دولت متخاصمِ ایران و عثمانی و تداوم جنگهای چهارصدساله بین این دو قدرت در سرزمین کردستان.
"هیچ تمدنی از بیرون مغلوب نخواهد شد مگر آنکه از درون نابود شده باشد"[5]
۱- نبرد چالدران
یکی از عواملِ مهمِ شکستِ سپاهیانِ ایران در جنگِ چالدران، حمایت اکثریت سران عشایر و قبایل کُرد از سلطان سلیم عثمانی بود. (۱۵۱۴)
پیش از جنگ چالدران، شاه اسماعیل صفوی به دلیل غرور و بیتجربگی، کوششی در جذب امرا و رؤسای عشایر کُرد به عمل نیاورده بود. از طرف دیگر ملا ادریس بدلیسی از فرصت استفاده کرد و با تبلیغ سنیگری و اعطای هدایای بسیار توانست بیست تن از اُمرای کُرد را مطیع سلطان سلیم عثمانی نماید.
این اُمرا در این جنگِ سرنوشتساز و مناقشاتِ بعد از آن نقشی قاطع در جداکردن کردستان باختری (مناطق کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه کنونی) از مردمِ ایران ایفا کردند. [6]
آنچه سران عشایر و قبایل کُرد از درک آن ناتوان بودند، این بود که مسئله اصلی مردم کُردستان فراتر از انتخاب بین دو ستمکار شیعه و سنی است. این رهبران کوتهبین، سرنوشت کردها را پس از هزاران سال اشتراک نژادی، زبانی، فرهنگی و تاریخی از مردم ایران جدا کردند و ملت خود را به زیر سلطه تُرکان عثمانی کشاندند.
اکنون، پس از گذشت ۵۰۰ سال از آن واقعه، هنوز هم بین کُردهای آریایی و صحراگردان مهاجر آسیای میانه در ترکیه کنونی همجوشی ایجاد نشده است. پیامدهای این جنگ به شرح ذیل برای کُردها مهلک و غیرقابلجبران بود:
الف- فروپاشی روانی شخصیت کُرد، ایجاد روحیه وابستگی به قدرتهای همسایه، تفرقه و دشمنیهای پایانناپذیرِ داخلی که تاکنون ادامه دارد.
د- سقوط جایگاه رهبران کُرد به مزدوری یکی از دولِ ایران و عثمانی که تاکنون ادامه دارد. (استمرار سرسپردگی خاندان بارزانی و اقمار آنها به دولتهای ترکیه، ایران و عراق طی شصت سال گذشته نمونه بارزِ تداوم این سقوط است)
ج- جدایی سرنوشتِ اکثریت مردم کُرد از پارسیان و ایرانیانی که هزاران سال در کنار هم زیسته و ریشههای زبانی، نژادی، فرهنگی و تاریخی مشترکی داشتند.
د- آسیبهای بزرگ انسانی و اقتصادی به جامعه کردستان به دلیل تقسیم کردستان بین دو دولت متخاصمِ ایران و عثمانی و تداوم جنگهای چهارصدساله بین این دو قدرت در سرزمین کردستان.
دیواری از گوشت و خونِ کُردان
سلطان سلیم عثمانی در سال ۱۵۱۴ با سپاهی صدهزارنفری جهت جنگ با شاه اسماعیل صفوی عازم مرزهای شرقی گردید. مادرش از ترسِ شکستِ سلطان به او التماس میکند از این جنگ منصرف شود. سلطان سلیم به مادرش پاسخ داد:
«من دیواری از گوشت و خون بین عثمانی و صفوی ساختهام؛ این دیوار از گوشت و خونِ اُمرا، قبایل و عشایر کُردها تشکیل شده است»
خواننده عزیز، "تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل"
تاریخ گواهی میدهد که این دیوار نفرینشده به مدت ۴۰۰ سال شرقِ امپراتوری عثمانی را از هر گزندی محفوظ نگه داشت، صدالبته با گوشت و خون میلیونها کُرد.
گفتنی است فقط در طول چهار سال جنگ جهانی اول، نزدیک به یک میلیون کُرد قربانی آخرین نفسهای امپراتورِ بیمارِ عثمانی شدند. [7]
۲- شورش امیر خانِ پنجه طلا در قلعه دمدم
شاهعباس صفوی در سال ۱۶۰۶ میلادی عنوان خانی را به امیر بیگ (رئیس عشیره کردهای صومای برادوست) اعطا کرده و او را والی ولایت ارومیه نمود.
امیربیگ که در جنگ با عُمالِ عثمانی یک دستش قطع شده بود، از قرب و منزلت فراوانی نزد شاهعباس برخوردار بود. صنعتگران به دستور شاه یک دست و بازو از طلای سرخ برایش ساختند. به همین دلیل به امیرخان پنجه طلا مشهور گردید.
ترکهای عثمانی با وعدههای دروغینِ حمایت و اعزام لشکر کمکی، امیر خان پنجه طلا را به ورطه شوشی بدفرجام علیه شاهعباس سوق دادند.
امیر خان در راستای این شورش قلعه دمدم واقع در ۱۸ کیلومتری جنوب ارومیه را تعمیر و مستحکم نموده و با ۵۰۰۰ نفر در آن مستقر گردید.
شاهعباس که در اردبیل بسر میبرد، حاتم بیگ اردوبادی وزیر معتمد خویش را روانه ارومیه کرده و امر نمود با نرمش و مصالحه خان را از این شورش منصرف کرده و به جمع امرای دوستدار ایران بازگردانده و این رباعی ابوسعید ابوالخیر را به سمع و نظر خان برساند.
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ* گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگهِ ما درگهِ نومیدی نیست* صدبار اگر توبه شکستی باز آ
پاییز ۱۶۰۹ امیر خان پنجه طلا در کنار قلعه با حاتم بیگ وارد مذاکره شد. اما بدون توافق به قلعه بازگشته و دروازهها بست و چند توپ بهسوی لشکریان ایران شلیک کرد. [8]
سپاهیان ایران قلعه دمدم را محاصره کردند. این قلعه پس از شش ماه (به روایتی دیگر نُه ماه) به تصرف سپاهیان شاهعباس در آمد و قلعهنشینان قتلعام شدند. [9] (۱۶۱۰)
شاهعباس ولایت ارومیه را به رؤسای قبایل تُرک افشار[10] واگذار کرد و برای پیشگیری از مداخله عثمانی و شورش مجددِ رهبرانِ کُرد، ترکیب جمعیتی این ولایت و مناطق تابعه آن را به شرح زیر تغییر داد:
او پس از کشتار و قتلعامهای وسیع ۱۰۰۰۰ خانواده کُرد را به خراسان تبعید کرد. همزمان ۸۰۰۰ خانوار ترکِ افشار را از خراسان، کرمان، فارس و کهگیلویه جمعآوری و به ولایت ارومیه منتقل کرد. از این تعداد ۶۰۰۰ خانوار را در شهر ارومیه و جلگههای حاصلخیز آن اسکان داد. [11]
حدود ۲۰۰۰ خانوار باقیمانده را در صائین قلعه (شاهیندژ) و تکاب مستقر کرد. از آن زمان به بعد این منطقه به افشار یا هَوشار مشهور گردید. بدین ترتیب بافت جمعیتی ولایت ارومیه تغییر یافت و حاکمیت آن برای همیشه از کنترل و اراده کُردها خارج گردید.
دراثنای جنگ دمدم، ابدال خان مکری (عموی قباد خان حاکم ولایت مکری) همراه جمع کثیری از جنگجویان خود به امیر خانِ پنجه طلا پیوسته بود. بهگونهای در پایانِ تراژدی شکست قلعهداران، ابدال خان همراه امیر خان جان سپرد.
شیخ حیدر والی ولایت مکری طی جنگ بین ایران و عثمانی در ایروان جان باخته بود. شاهعباس بهپاس قدردانی از این سردارِ شهید، پسرِ بیستسالهاش "قباد خان" را به ولایت مکری منصوب کرده بود.
قباد خان از فرمان شاهعباس برای شرکت در سرکوب شورش دمدم سر باز زد. از سوی دیگر با امرای دولت عثمانی در ارتباط بود. [12] حتی نامهای از او کشف گردید که به حسین پاشا حاکم ارزروم نوشته بود. قباد خان در این نامه حسین پاشا را از لشکرکشی و حرکت سپاهِ ایران به ارزروم آگاه کرده بود. [13]
به همین دلایل شاهعباس پس از فارغ شدن از جنگِ دمدم، "ولایتِ مُکری" به مرکزیت "گاودول"[14] واقع در مابین میاندوآب و مراغه را منحل و خاندان مکری را قتلعام کرد. [15] این واقعه در تاریخ محلی به "مکری قران" مشهور شده است.
سپس به دستور شاهعباس کلیه کُردهای ساکن بین مراغه و میاندوآب (۱۲۰۰۰ خانوار) اخراج و طوایفِ تُرکِ افشار[16]در سرزمین کُردها اسکان داده شدند. (۱۶۰۹)
بدینگونه کُردها بخش مهمی از سرزمین اجدادی خویش را از دست دادند. اما بجای نقدِ سیاستِ مهلکِ امیر خان به مدتِ چهارصد سال در مدح وی به بیت و بالوره خوانی پرداختند. بنگرید بهیتی دمدم https://t.me/genjiserbemor←
قبیله افشار یکی از هفت قبیله قزلباشان بودند که شاه اسماعیل صفوی را به قدرت رسانده بودند. این قبیله به دلیل قتل مادر و برادر شاهعباس در ابتدا مطرود وی بوده و در ولایات مختلفی ازجمله خراسان، کرمان، فارس، لرستان، قزوین، زنجان، کهگیلویه، خوزستان و کرمان پراکنده و بهصورت کوچنشینی از طریق دامداری زندگی میکردند.
شاهعباس پس از کشتن قباد خان و بیشتر سران مکری، برادر قباد خان به نام شیرخان را به ولایت مکری منصوب کرد. قبادخان بجای "گاودول" که به اشغالِ قزلباشها درآمده بود، در سال ۱۶۲۴ "دریاز" واقع در ۱۰ کیلومتری شمال مهاباد کنونی را به مرکز حکمرانی مکری انتخاب کرد. وی بعدها مرکز حکمرانی خود را از دریاز به "سابلاغ" (مهاباد) انتقال داد. شیر خان در سال ۱۶۵۰ طی جنگی با تُرکان کشته شد. [17]
در سال ۱۶۵۰ پس از مرگِ شیرخان، پسرش بداق سلطان مشهور به کرامت دار حکمران مکریان به مرکزیت سابلاغ گردید. [18]
بداق سلطان برعکس پدرانش از برقراری هرگونه رابطه با ترکان عثمانی خودداری کرد. این شهر در زمان وی رشد و آبادانی فراوانی را تجربه کرد. پُل سرخ، مدرسه و مسجد سُرخ مهابادِ کنونی یادگارهایی از خدمات عمرانی وی هستند.
۳- شورش شیخ عبیدالله شمزینان ۱۸۸۰
خواننده عزیز برای آشنایی با شورش شیخ عبیدالله، سطوری از "کتابِ سیفالدین نامه" را با شما به اشتراک میگذارم. در انتهای آن خودتان قضاوت کنید که آیا این یک قیام رهاییبخش ملی بود یا...
«تنها قدرت بزرگی که از جنبش شیخ عبیدالله حمایت میکرد امپراتوری عثمانی بود؛ زیرا میخواست از اتفاقِ مردم کُرد در قبال اصلاحات و در معنا علیه قدرتهای اروپایی بهویژه روسیه و بریتانیا استفاده کند. در ضمن میخواست به یاری کردها جنبش استقلالطلبانه ارامنه را از نمود بیندازد. ضمناً دور نیست دولت عثمانی میخواسته که با تصرف مجدد مناطق سنیمذهب کردستان ایران و نیز تصرف مناطق ترکزبان آذربایجان زیانهایی را که در اروپا متحمل شده بود، جبران سازد.
چون خبر قتل و غارت شهر میاندوآب [توسط شورشیان شیخ عبیدالله] به دهات دیگرِ [کردستان] رسید از هر طرف دستهدسته به عزم تاراج شهر کمر بسته و تا مدت ده روز از غارت دست کوتاه نکردند.
تمام قوای شیخ در زمان تصرف شهر عبارت بود از نه هزار سواره و هشت هزار پیاده. شیخ عبدالقادر [پسرِ شیخ عبیدالله] در این لشکرکشی نه آذوقه کافی و نه علیق کافی جهت دوام به همراه داشت. ازاینرو برای تأمین آنان این اجازه را به قوای خود داده بود تا در مسیر یورش دست به غارت بزنند.
هرچند بعضی از رؤسای اردو مانند ایل قره پاپاق، مامش، ایل گلابی و دهبکری پسرِ شیخ عبیدالله را از این عمل و قتل نفوس بیگناه و غارت اموال روستاییان سخت سرزنش مینمودند، ولی متأسفانه این تذکرات در روحیه شیخزاده مؤثر واقع نمیشد؛ لذا افراد ایلهای قره پاپاق و مامش به بهانه پیوستن به قوای خودِ شیخ عبیدالله که در این زمان ارومیه را محاصره نموده بود، پس از جنگ بناب به دهات خود رفتند و ایلات گلابی و دهبکری نیز به قوای دولتی در بناب پیوستند» [19]
«پس از قتل و غارت میاندوآب و ویران نمودن و آتشزدن آن شهر در چهارم ذیقعده قوای شیخزاده به سمت بناب و مراغه به حرکت درآمدند. از طرف دیگر این خبر وحشتآفرین در حولوحوش دهات مراغه و بناب و سایر دهات آن صفحات انتشار پیدا کرد و اهالی هر ده حفظ جان و عیال خود را بر هر چیزی مقدم داشته، اراضی خود را به خصم واگذاشته و فراری میشوند. اهالی محلات ثلاثه سلاجو، بناب و دیزج رود چنان وحشتی از آوازه حرکات بیرحمانه اکراد پیدا کردند که چشم از داروندار خود پوشیده، همه دهات را خالی گذاشته، با عیال و اطفال به کوهها و دهات گریخته، یا به تبریز و هشترود فرار کردند» [20]
«ساکنین بناب برعکس میاندوآب سخت مقاومت مینمایند، چون پس از وقایع میاندوآب میدانستند درصورتیکه پای اکراد به شهر باز شود، کسی را زنده نخواهند گذاشت، لذا از کوچک و بزرگ جهت مقابله با اکرادِ مهاجم آماده شده، درگیر جنگ میشوند. درنتیجه اکراد شکست میخورند و به سمت ملکندی عقب مینشینند. البته این محفوظ ماندن بناب نه به دلیل حضور قوای دولتی و توپچیان، بلکه عدم اتحاد و اتفاق در بین رؤسای اکراد باعث گردید که شیخ عبدالقادر نتواند بناب را تصرف کند.
قتل و غارت شهر و مردم میاندوآب عامل تفرقه در میان اردوی شیخ شد. زیرا بودند از رؤسای اکراد که با این جنایات موافق نبودند و این خونریزیها را رفتاری غیرانسانی میدانستند.» [21]
«شیخ عبیدالله پس از شنیدن خبر شکست و فرار لشکریانش از شهر ارومیه سخت ناراحت شده، بهتلافی شکست آنان دستور میدهد دهات اطراف را غارت نمایند.» [22]
«شیخ پس از شکست از سپاهیان ایران به شمزینان برگشت. سپس شخصاً به استانبول رفت و خود را به دولت عثمانی تسلیم کرد. پس از مدتی اقامت در استانبول، فرار کرده و به شمزینان بازگشت. تا دوباره قوا و قدرتی جمع کند و به تعقیب اهدافش بپردازد. اما دولت عثمانی با اطلاعیافتن از این مطلب چنین امکانی به شیخ نداد و به سال ۱۳۰۳ ه.قمری شیخ عبیدالله ناچار خود را تسلیم کرد و از دولت عثمانی خواست تا اجازه دهند به حجاز برود. دولت عثمانی موافقت کرد و وسایل حرکت او را فراهم آورد. او پس از آنکه به حجاز رسید، در شهر طائف سکونت گزید و عاقبت به سال ۱۳۱۰ ق (۱۸۹۲ م) قمری همانجا درگذشت.» [23]
سه دیدگاه در خصوص شورش شیخ عبیدالله شمزینان
۱. عموم ملیگرایان و احزاب سنتی کُردستان شورش شیخ عبیدالله را اولین قیام ملی ملت کرد برای ایجاد یک حکومت ملی و مستقل معرفی میکنند.
۲. جرج کرزن انگلیسی نوشته است که: «شورش شیخ عبیدالله با پول و خواست بیگانگان درگرفت؛ و درنتیجه هم با مصلحت خارجی خاموش شد.» [24]
۳. "محمدامین زکی بیگ" مورخ سرشناس کُرد، بیان کرده است که «شورش شیخ عبیدالله یک قیام مذهبی و درویشی بوده به عبارت روشنتر جنگ شیخ، جنگ شیعه و سنی و امحای اقلیتهای ارمنی و آشوری بود. وی در تحلیل نهایی قیام شیخ را یک شورش فئودالی صرف قلمداد میکند» [25]
۴-رهبری مرگبار رؤسای قبایل، شیوخ و ملاکینِ کُرد در جنگ جهانی اول
مرگ تمدنها زمانی فرا میرسد که بزرگان مردم به پرسشهای جدید آنها پاسخهای کهنه بدهند! (ویل دورانت)
در طول جنگ جهانی اول، بیشتر مناطق کُردنشین به میدان جنگ بین دولتهای روس و عثمانی تبدیل شد. استراتژی امپراتوری عثمانی در قبال کُردها این بود تا با سوءاستفاده از تعصب مذهبی سنی، آنها را زیر فرمان خود بسیج کرده و روانه جنگ با روسیه، ارامنه و بریتانیا نماید.
اکثریت سران قبایل، روحانیون و شیوخ کُرد همراه با رعایا و مریدانِ خویش مجاهدِ سلطان عثمانی شدند و حدود یکمیلیون تن از مردمِ کُردستان را قربانی خلافت کردند. رابرت اولسون در کتاب قیام شیخ سعید پیران در خصوص تلفات کُردها طی جنگ جهانی اول چنین نگاشتهاند:
«...بیش از پانصد هزار کُرد در طی جنگ در خاک اصلی ترکیه مردهاند. وقتی شمار مرگومیر کُردان را طی همین دوره در عراق و سوریه و ایران و روسیه بر این رقم بیفزاییم آنگاه شمار مرگومیر کُردها رقمی نزدیک به یکمیلیون نفر خواهد بود.» [26]
اکثریتِ رهبران کُردها تحت تأثیر عصبیت مذهبی، پول، القاب، لباس، دوربین، سردوشی، منصب و مقامی که از عثمانی گرفته بودند، این جنگ را جنگ اسلام و کفر اعلام کردند. آنها موفق شدند اکثریتِ جُهَلا و عوامالناس کُرد را به زیر بیرق سپاه عثمانی بکشانند.
اسامی ۲۰ تن از شیوخ، رهبران مذهبی، سران عشایر و ملاکینِ کُرد که در جنگ جهانی اول مردمِ کُردستان را قربانی مطامعِ سلطانِ خونخوار عثمانی کردند:
۱- قاضی فتاح سابلاغی ۲- شیخ جلال زینوی (حسینی نقشبندی) ۳- شیخ حسامالدین نقشبندی 4- شیخ بابا حکیم سید زنبیل ۵-شیخ نجم الدین ۶ – مولانا محمدصادق مرزنگ خلیفهِ شیخ شمسالدین برهان ۷-ملا محمد سعید رئیس علمای مکری ۸- شیخ رئوف ضیائی ۹-شیخ عبدالقادر نهری ۱۰-شیخ بیاره ۱۱-شیخ تویله هورامان ۱۲-علی آقا مظفر العشایر ۱۳-حمزه آقای مامش ۱۴- حاج محمد آقای ایلخانی دهبکری ۱۵ - حاج معروف آقای سهام لشکر دهبکری ۱۶-مفتی سلیمان آقای مظفر النظام ۱۷-حاج عبدالرحمان بیگ ایلخانی بیگ زاده ۱۸-گلابی آقای دهبکری ۱۹-قرنی آقا امیر عشایر مامش ۲۰-محمد صالح خان عظام الملک بیگ زاده. [27]
سپاهیان عثمانی با کمک جهادگرانِ کُرد توانستند شخصیتهای محلی مخالفِ جهاد[28]را دستگیر و اعدام کنند. ازجمله این اعدامیان عبارت بودند از شیخ بابا سعید برزنجی غوث آباد، محمدحسین خانِ سردار حاکم سابلاغ، سیفالدین خان حاکم سقز، محمدخان حاکم بانه
در پاییز ۱۹۱۵(۱۲۹۴) ارتش عثمانی و جهادگرانِ کُرد بخش اعظم شمال غربی ایران را اشغال کردند. کنسول روسیه در سابلاغ (سرهنگ الکساندر ایاس) با ۵۰ تن از همراهان خود این شهر را ترک و در میاندوآب مستقر گردید. لشکریان عثمانی به تعقیب وی پرداختند. سرانجام او و همراهانش را در نزدیکی رودخانه مجید خان میاندوآب به قتل رساندند. [29]
جهادگران سَر و آلتِ تناسلی مقتولین را بریدند. سرِ بریدهِ کنسول با آلتِ بریده در دهانش را در سابلاغ مقابل منزل قاضی فتاح (حاکم وابسته عثمانی در سابلاغ) به نمایش گذاشتند. عمومِ مردمِ محلی از این جنایت اظهار خوشوقتی میکردند. سپس سرِ بریده کنسول را به دست بچههای کُرد دادند تا با آن بازی کنند.
روسها در زمستان ۱۹۱۶(۱۲۹۴) با نیروهای تازهنفس به منطقه بازگشته و طی یک حمله ارتش عثمانی و جهادگران کُرد را در موکریان شکست دادند.
آنها سابلاغ (مهاباد) را تسخیر و حدود ۷۰۰۰ نفر را قتلعام کردند. [30] روسها برای پیشگیری از شورش مجددِ کُردهای جهادی به طرق مختلف سیاست نسلکشی و فلج قومی در پیش گرفتند. در مناطق و روستاهای مهاباد، سقز، بوکان، سردشت و رواندوز عراق خانههای مردم را مورد تفتیش قرار داده و هرچه از غله و آذوقه مییافتند را مصادره کرده و اسبهایشان را در مزارع گندم میچراندند.
این تهاجمِ سیستماتیک باعث بروز بزرگترین قحطی غذایی در میان کُردها شد. درنتیجه دهها هزار تن از گرسنگی جان باخته و جمعیت کُردهای این مناطق به نصف قبل از جنگ کاهش یافت.
بعدازاین فاجعه، کُردها تا یک نسل نتوانستند کمر راست کنند.
فاجعه قتلعام سابلاغ در سال ۱۹۱۶ تنها بخش کوچکی از یک سلسله بلاهایی بود که دولت عثمانی و رهبرانِ کُرد بر سر مردمِ کردستان آوردند.
رهبرانِ نادان و مرتجع کُردستان در این برهه حساس تاریخی، ملتِ کُرد را تبدیل به مزدور بی جیره و مواجب امپراتوری عثمانی کردند. (بزرگترین دشمن تاریخی ملت کرد)
در ادامه برای آشنایی عمیقتر با فرهنگِ حاکم و جهالت رهبرانِ آن زمان دو روایت موثق را به خواننده تقدیم میکنم.
روایتِ آقای مصطفی قاضی:
«در دوران جنگ اول جهانی نبرد میان روس و عثمانی منطقهٔ کردستان مکری را دربر گرفته بود.
ژنرال زاخاروف روس به ساوجبلاغ (مهاباد) آمده و در منزل میرزا فتاح قاضی، قاضی شرع شهر مهمان میشود.
روزی به ناگاه دهل و سرنا در جلوی درب منزل قاضی نواخته میشود آن زمان مطبوعات و وسایل ارتباطات دستهجمعی مانند امروز وجود نداشت. بهمجرداینکه در شهر یا آبادی خبر یا رویدادی رخ میداد، بلافاصله بر دهل و سرنا کوبیده و میدمیدند و مردم محل جمع میشدند، تا از رخداد یا فرمان مهم حاکم مطلع شوند.
زمانی که مردم صدای دهل و سرنا را شنیدند خود را به درب محکمه رساندند، ملا و ریشسفیدان و معتمدان شهر نیز در آنجا حاضر بودند. در همانجا زاخاروف، ژنرال روسی جلوی چشم مردم از قاضی فتاح خواست یک سینی مسی حاوی نان و نمکدان بیاورند.
«زاخاروف در پیش دیدگان مردم قدری نمک بر روی تکهای نان ریخت و آن را خورد. آنگاه روی به مردم شهر کرد و گفت من نمایندهٔ دولت روس هستم، اکنون نانونمک شما را خوردم و به این نانونمک، سوگند یاد میکنم هیچگاه به مردم این شهر خیانت نکنم.
حقیقت این است که ما دولت مقتدر روس با عثمانی در حال جنگ هستیم، اگر ما شکست خوردیم شما بیایید غنیمت جمع کنید، اگر دولت عثمانی هم شکست خورد باز شما آمده و غنائم جنگی آنها را مصادره کنید.
برای شما تفاوتی نخواهد داشت تنها از شما تقاضا میکنم در این جنگ و درگیری دخالت نکنید؛ چراکه شما ضعیف و ناتوان هستید، بسیار زود ضررمند خواهید شد.» مردم شهر در مقام مجادله سخنان زاخاروف، حرفی برای گفتن نداشتند و بهصراحت آن گفتهها را قبول کردند.
بعد از چند روز نماینده عثمانی ژنرال عمر ناجی بیگ به منزل قاضی فتاح آمد و مهمان او شد. دوباره دهل و سرنا نواخته شد، مردم شهر از هر صنف و طبقهای جلوی درب منزل قاضی فتاح جمع شدند.
«عمر ناجی بیگ، از مردم تقاضا کرد که در این جنگ به یاری دولت عثمانی بشتابند.» مردم گفتند: شما دو ابرقدرت هستید که باهم در جنگید ما را از آتش این جنگ در امان نگاه دارید. نمیخواهیم خود را درگیر این مهلکه کنیم.
عمر ناجی بیگ گفت: مردم مسلمان ساوجبلاغ (مهاباد)، ما دولت مسلمان عثمانی با دولت کافر و مرتد روس در جنگیم اگر شما به ما کمک نکنید من روز قیامت در بارگاه حضرت محمد از شما شاکی خواهم شد حال این شما و این خدای خودتان.»
بهمجرد اینکه سخنان عمر ناجی بیگ به پایان رسید، در گروهی از دراویش و صوفی و مسلمانان سادهدل غلغله برپا شد، حتی برخی از آنان به حالت جذبه درآمدند و از خود بیخود شدند بهاینترتیب برخی از مردم خود را برای جنگ با روسها آماده کردند.
لشکر روس از این اخبار مطلع شد. هر روز قدری به شهر نزدیک میشدند، قبل از رسیدن به شهر چند بار دیگر به قاضی فتاح پیغام فرستادند که دست از دفاع بردارد و مردم بیگناه شهر را درگیر جنگ دولتین روس و عثمانی نکند، چون آنان سلاحی ندارند که با آن بجنگند و در برابر دولت مقتدر روس مقاومت کنند.
متأسفانه، این سخنان به گوش قاضی فتاح کارگر نیفتاد و از پشتبام منزل خود چند گلولهٔ توپ بهطرف لشکر روس که در بالای کوه خزایی در شمال شهر سنگر گرفته بودند شلیک کرد.
روسها محل شلیک توپها را پیدا کردند، منزل قاضی فتاح را توپ باران کردند و آنگاه به داخل شهر آمده و در سطح شهر پراکنده شدند. در هر محلهای از شهر چند نفر ساده و ریشوی لاغر پژمرده با خنجر و شمشیر زنگزده و گرز و چماق بهطرف روسها به راه افتادند.
لشکر روس وارد شهر شده و قبل از هر کاری، قاضی فتاح را به قتل رساندند و منزل او را به آتش کشیدند بعد محله به محله رفتند از زن و مرد و بزرگ و کوچک هرکسی را که در جلوی خود میدیدند به قتل رساندند.
به مدت پنجروز رحمی به هیچکس نکردند در تمام کوی و برزن شهر جنازهٔ مردم بر زمین افتاده بود که صاحبی نداشتند انگار ذیروحی در شهر باقی نمانده است. هر کس که زنده مانده بود فرار کرده بود یا در زیرزمین و پناهگاهی خود را مخفی ساخته بود. بعدازاین کشتار بیرحمانه آنها از حملات خود دست کشیدند و مردم شهر فرصتی یافتند تا جنازهها را به خاک بسپارند.
این را هم باید بگویم که در منطقهٔ ساوجبلاغ (مهاباد) تنها شیخ بابا سعید برزنجی بود که فریب وعدههای دولت عثمانی را نخورد و فتوا دادند که مردم مناطق ما از دخالت در جنگ میان این دو دولت خودداری کنند. به همین سبب دولت عثمانی برای تلافی نمودن این فتوا از جانب شیخ بابای برزنجی روشنفکر کرد، سپاهیان خود را به محل اقامت ایشان واقع در روستای غوث آباد فرستاده و ایشان را شهید کردند.» [31]
آقای هاشم سلیمی به نقل از استاد صالح سلیمی یکی از سالخوردگان ۹۰ساله محله رزگهیان (Rizgeyan) مهاباد چنین روایت کردهاند:
«مقارن حمله روسها به شهر ساوجبلاغ (مهاباد) چند نفر از اهالی محلهٔ پشت قهلا (Piştqela) به فرماندهی ملا مولود، به دنبال فتوای قاضی فتاح، مسلح به شمشیر و خنجر و سرنیزه به خیابان آمده و درصدد حمله به سالداتهای روس برآمدند. یکی از همسایگان محله جلو افتاده بود و خنجری نیز در دست داشت، در همین هنگام چند سالدات روس آمده جلوی آنها را گرفتند. سالدات روس با یک ضربت شمشیر فرق سر آن مرد همسایه را از وسط به دونیم کرد، بقیهٔ مردم از ترس هرکدام از طرفی فرار را برقرار ترجیح داده و جان از مهلکه به در بردند.» [32]
دکتر اسماعیل شمس استاد تاریخ در خصوص تراژدی سابلاغ طی جنگ جهانی اول:
«رهبران دینی کرد هم که چندان از روسها دل خوشی نداشتند پس از صدور اعلامیه جهاد توسط عثمانی در سال ۱۳۳۳ قمری آماده جنگ با روسیه شدند. در صدر حامیان جهاد شیخ علی حسامالدین از مشایخ هورامان قرار داشت. او از هورامان به سمت مریوان و سنندج حرکت کرد و در صفر ۱۳۳۳ ق با پنج هزار نفر به سقز رسید و پسازآن به روایت شیخ رئوف ضیایی «مریدان و صوفیها در حالیکه تبر و اره و تیشه و از این قبیل ابزار در دست داشتند ذکرکنان و صلوات خوانان به همراه شیوخ بهجانب مهاباد حرکت کردند». در همین زمان ابراهیم بیگ و حلمی بیگ از فرماندهان سپاه عثمانی به آنها پیوستند و در جنگ شدیدی سپاه روسیه را در میاندوآب شکست دادند و راهی مراغه شدند. آنان در مراغه سردار مکری و سیفالدین خان حاکمان کرد سقز و مراغه را اعدام کردند و سپس بهسوی تبریز حرکت کردند. سپاه مشایخ با کمک سردار رشید نایب الایاله آذربایجان که هوادار عثمانی بود تبریز را از روسها بازپس گرفتند و شیخ حسامالدین در آنجا خطبه پیروزی خواند. کنسول آلمان در تبریز در گزارش خود از ضیافت شام سردار رشید بهافتخار تصرف تبریز مینویسد: «رؤسای اکراد اطراف سالن ایستاده بودند و درحالیکه نشانههای احترام در صورتشان دیده میشود به چشمان تازهواردین نگاه میکردند.
این پیروزی کوتاهمدت بود و روسها اندکی بعد دوباره تبریز را تصرف کردند و به سمت جنوب به راه افتادند. مشایخ و کردها هم که توسط فرماندهان عثمانی و آلمان تنها گذاشته شده بودند پس از جنگی نابرابر از مقابل آنها عقب نشستند و به هورامان و دیگر مناطق خود بازگشتند. در این میان تنها مردم مکریان بودند که قلمروشان در مسیر حرکت روسها بود. قاضی فتاح که رهبری مقاومت علیه روسها را به عهده داشت باوجوداینکه میدانست جانش درخطر است حاضر به فرار نشد. کنسول آلمان در تبریز که به میاندوآب عقب نشسته و در آنجا قاضی را دیده بود درباره دیدارش با او مینویسد «او همه چیز خود را برای پیروزی ترکها گذارده و خود را ازهرجهت به ترکها وابسته ساخته بود». سرانجام روسها میاندوآب را هم تصرف کردند و محاصره ساوجبلاغ را آغاز نمودند. به نوشته کنسول آلمان که در این زمان در ساوجبلاغ بود، فرماندهان ترک بهرغم اصرار قاضی فتاح و مردم شهر حاضر به ماندن نشدند و مردم را در برابر روسها تنها گذاشتند. او مینویسد که مردم خود شورای جنگی تشکیل دادند و از فرماندهان ترک خواستند که دستکم ادوات جنگی و اسلحههای خود را نبرند و در اختیار آنان قرار دهند، اما عثمانیها این خواسته را نپذیرفتند و اسلحه را هم با خود بردند. کنسول آلمان متذکر میشود که قاضی فتاح در این زمان به منتقد ترکها تبدیل شد و از اهانت آنان به کردها و جبن و ترسشان در برابر روسها انتقاد میکرد، اما دیگر دیر شده بود. روسها مهاباد را پس از جنگی شدید تصرف و قاضی فتاح و پسرش کشته و به روایتی اعدام شدند. آنها بازار شهر و املاک قاضیان و مردم را به یغما بردند و اکثریت اهالی را قتلعام کردند» [33]
اگر رهبران کرد (روحانیون، شیوخ و سران قبایل) در طول جنگ جهانی اول به استراتژی اتحاد با دشمنان امپراتوری عثمانی روی میآوردند، میتوانستند پس از چهارصد سال اشتباهِ اسلاف خود در جنگ چالدران را جبران کرده و بزرگترین بخش کردستان (مناطق کردنشین ترکیه، سوریه و عراق کنونی) را آزاد کنند.
اما بدترین گزینه (جهاد در رکابِ سلطانِ عثمانی) را انتخاب و بهترین فرصتِ رهایی را به مهلکترین سقوطِ تاریخیِ کُردها تبدیل کردند. سقوطی که هنوز هم ادامه دارد...
اجداد ما بهجای عبرتگرفتن از این اشتباه تاریخی، یاد و خاطره ارکان خلیل پاشا (ژنرال و فرمانده عثمانی در موکریان طی جنگ جهانی اول) و سایر سران عشایر، فئودالها و شیوخ ِ کُردِ وابستهِ عثمانی را تاکنون زنده نگه داشتهاند. دراینرابطه بشنوید بەیتی خەلیل پاشا (ئەرکان) را. [34]← https://t.me/genjiserbemor
نمونهای از ابیات کُردی مقارن جنگ جهانی اول در مدحِ "ارکان خلیل پاشای عثمانی"
"ئەرکان گەیشتە سەقزێ
سەیفالدین بۆ دەلەرزێ
ئەرکان گەیشتە میردەدێ
دەستەیەک حاجی و مەلا و فەقێ
ووتیان یاخوا بە خێر بێ،
بۆ شەڕی کافری رووس دەچێ"[35]
۵- شورش اسماعیل آقا سمکو
در جریان جنگ جهانی اول، انگلیسیها میخواستند در غرب ایران و شرق امپراتوری روبهزوال عثمانی؛ اتحادی میان ارمنیها، کردها و آسوریها علیه عثمانی ایجاد کنند. [36]
این امر میتوانست فرصتی طلایی برای کردها فراهم کند تا اشتباه اسلافِ خویش در جنگ چالدران را جبران کرده و بعد از ۴۰۰ سال از زیر یوغ امپراتوری عثمانی رهایی یابند.
اسماعیل آقا سمکو؛ بجای استفاده از این فرصت؛ به تحریک و تشویق ترکان عثمانی مارشیمون رهبر آشوریهای ارومیه و صد تن از همراهانش را ناجوانمردانه طی یک مهمانی به قتل رساند. [37]
اسماعیل آقا به کشتار و غارت ملل ترک، آشوری و ارمنی اکتفا نکرد و حتی کردهای مهاباد را نیز مشمول جنایات خویش قرار داد.
دراینخصوص آقای سید محمد صمدی در کتابِ "تاریخ مهاباد" به استنادِ یادداشتهای قادر مدرسی شاهدِ زنده این رویداد چنین نگاشته است:
" هنوز مصیبت [جنگ جهانی اول] تمام نشده بود که بلایی بزرگتر بر سر اهالی [مهاباد] آمد و آنهم یورش اسماعیل آقا (سمکو) و سید طه افندی بود با حدود پنج شش هزار نفر سوار عشایر شکاک / هرکی / مامش / و ... به مهاباد حملهور شده پس از تارومار کردن هنگ ژاندارمری به فرماندهی سرهنگ ملکزاده و تیرباران کردن تمامی ژاندارمها [سیصد تن[38]] مهاباد را ایلات و عشایر خدانشناس غارت کردند حتی لباس و شلوار زنها را نیز از تنشان درآورده و شهر را تبدیل به ویرانهای کردند و عدهای هم به خاطر دفاع از مال و دارائیشان کشته شدند. این هم مصیبت برادران دینی و ملی و راستی باید آنهایی که این مسئله را یکی از جنبشهای اجتماعی و تاریخی اکراد میدانند جواب دهند که به چه دلیل چنین ادعایی دارند؟ مبارزه نبود بلکه ننگ بود."[39]
کتاب "سیفالدین نامه" اثر سیفالدین و منیژه میر مکری:
«بعد از سقوط مهاباد، شهر بلافاصله از طرف قوای اسماعیل آقا تاراج و چپاول شد و جارو بر بساط تهی هر خانهای کشیده شد. شکاکها خانه و مغازههای تمام اهالی شهر را از عجم و کرد و یهودی غارت کردند. در حین این اقدامات ۲۵ نفر از اهالی شهر و ازجمله قاضی لطیف و حاجی صالح دوافروش که از سرشناسان شهر بودند کشته شدند و کسی چون قاضی علی پدر قاضی محمد همچنان ضرب و شتم شد که شنوایی هر دو گوشش را از دست داد» [40]
بگو پڵاو
در جریان قتلعامهای اسماعیل آقا، برخی از ترکها که با زبانِ کُردی آشنا بودند، برای رهایی از مهلکه خود را کُرد معرفی میکردند. به امر اسماعیل آقا، این نگون بختگان را مجبور میکردند واژه "پلو" را با زبان و لهجه کردی تلفظ کنند که میشود "پڵاو" (در زبان کُردی دو نوع ل وجود دارد. هنگامِ تلفظ ل چاق نوک زبان به سقف دهان میچسبد)
تلفظ صحیح این واژه برای غیر کُردها ممکن نبود. آنان این واژه را بهصورت "پیلاو" تلفظ میکردند که همین گناه کافی بود برای صدور و اجرای فوری حکم اعدام.
اسماعیل آقا در برخی موارد؛ ده تن ازاینگونه اعدامیان را پشت سر هم ردیفکرده؛ و یک تیر به سینه نفر اول شلیک میکرد. آن حضرت میخواستند ببینند که یک تیر از بدن چند نفر عبور میکند.
۶- شورش فئودال-عشیرهای ملامصطفی بارزانی (۱۹۶۱-۱۹۷۵)
در مِتُدولوژی[41] تاریخنگاری علمی، هر رویداد تاریخی در بستر جغرافیایی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی زمان خود مورد بررسی قرار میگیرد.
در این راستا ابتدا تصویری از حیات اقتصادی و اجتماعی کردستان عراق قبل از اصلاحات عبدالکریم قاسم را ارائه میکنم.
مردم کردستان عراق تا کودتای ۱۹۵۸ عبدالکریم قاسم تحت سیستم عشایری و فئودالی زندگی میکردند. روستاییان و دهقانان که اکثریت مردم را تشکیل میداند، عموماً گرسنه، سیاهسوخته و ژندهپوش بودند. منازل آنها با یک نیمه دیوار یا چَپَر (پرچین) از طویله و آغلهای حیواناتِ اهلی تفکیک میشد. ستمکاری سران عشایر، شیوخ زمیندار و اربابها رمقی برای آنها باقی نگذاشته بود.
رعایا ناچار بودند بیشتر درآمد خود را تحت عناوین سرانه و حق مالکیت به اربابان بپردازند. آنها ناچار به بیگاری و انواع خدمات بودند. در برخی مناطق، هر دختری را که ازدواج میکرد، ناچار میشد شب زفاف را در خدمت ارباب روستا به صبح رساند.
سران عشایر با بسیج رعایای خویش به روستاهای دیگر حمله میکردند. آنها گاو، گوسفند، غلات و هر آنچه ارزش مادی داشت را غارت کرده و ساکنان آنها را در صورت مقاومت به قتل میرساندند و خانههایشان را به آتش میکشیدند.
رعایا باوجود ستمکاریهای فراوان فرمانبردار اربابان خود بودند. زیرا خارج از محدوده فرمانروایی ارباب هیچگونه امنیتی نداشتند. آنها همچون سایر مردم عراق وارث یک زندگی حقیرانهِ بخورونمیر هزاران ساله بودند. [42] مفاهیمی همچون میهنپرستی و ملیگرایی برای رعایا بیمعنی بودند.
پس از پیروزی انقلاب ۱۹۵۸ عراق به رهبری عبدالکریم قاسم و حمایت روشنفکران و نیروهای مترقی، فرصتی طلایی برای کُردها و مردم عراق جهت گذار از زندگی قرونوسطایی فراهم شد.
برای اولینبار در تاریخِ خاورمیانه، عبدالکریم قاسم اصلاحات وسیعی در حد یک انقلاب اجتماعی به اجرا گذاشت. ازجمله این اصلاحات تقسیم اراضی بین رعایا بود.
کُردها همچون سایر مردم عراق در بیشتر شهرها و مراکز جمعیتی تجمع و راهپیمایی کرده و یکصدا از اصلاحاتِ بزرگِ قاسم حمایت میکردند.
برخی از شعارهای مردمِ کردستانِ عراق در حمایت از اصلاحات عبدالکریم قاسم:
هێزەکەمان مارکسیە
دژی ئیقتاع و ڕەجعیە
هێزەکەمان هێزی گەلە
هی کرێکارو ڕەنجبەرە
فەلاح زەوی خۆیەتی
ئاغا باوکە ڕۆیەتی
ترجمه مفهومی شعارها (نیروی ما مارکسیستی است، مخالف اقطاع و ارتجاع است، قدرت ما قدرت خلق است، متعلق به کارگران و رنجبران است، زمین از آن کشاورز است، ارباب وای پدر گوید)
شعارهای مردم حلبجه:
فەلاح عەرزی خۆیەسی
دەرەبەگ باوکە ڕۆیەسی
فەلاح عەرزی کێڵاگە
دەرەبەگ قوڕی پێواگە
خاطراتی از شورش ملامصطفی بارزانی
خاطراتِ فعالین و شاهدانِ رویدادها از منابعِ مهمِ تاریخنگاری هستند. در ادامه دو مورد از خاطرات شخصیتهای فعال در آن دوره را مرور میکنیم.
ملا رسول پیشنماز:
"پس از روی کار آمدن زعیم عبدالکریم قاسم و بازگشت مرحوم بارزانی به دلیل قدرتیابی حزب شیوعی و پشتیبانی آنها از کشاورزان، اربابها در تنگنا قرار گرفتند. کار به آنجا رسیده بود که املاک اربابان را با طناب بین کشاورزان تقسیم میکردند. مخصوصاً در مناطق پشدر، رانیه، دوکان و بیتوین.
چند تن از اربابان میراودلی، شیخ حسین بوسکین، کاک عباس مامند آقای سرکپکان و مام کدخدا اسماعیل تلان تصمیم گرفتند جهت یافتن راهحل برای دیدن عبدالکریم قاسم به بغداد بروند.
تلاشهای آنها در بغداد برای دیدار با قاسم بینتیجه ماند. زیرا قاسم آنها را نپذیرفت. سپس عباس آقا که دوستی دیرینهای با بارزانی داشت، پیشنهاد کرد به دیدار او بروند.
آغاها به دیدار بارزانی رفته و همگی از وی خواستند که بیش از این نظارهگر نمانده و برای حقوق ملی کُردها! به کوهستانها روی آورد"[43]
بخشی از خاطرات مام جلال طالبانی در کتابِ "دیداری تەمەن"
«سران عشایر کُرد، تمامی کسانی که درنتیجه اصلاحات ارضی زیانمند شده بودند، میآمدند پیش ملامصطفی و شکایت میکردند. متأسفانه ملا هم اهمیت زیادی به سران عشایر، اربابها و شیوخ میداد. یادم هست وقتی تمامی سران عشایر جمع شده بودند از شیخ تحسین ایزدی تا شیخ و آغاهای خوشناوتی، دزهیی، پشدر، و ... اینها همگی به ملامصطفی پناه برده و میگفتند شما بزرگ ما هستی و از ما حمایت کن. متأسفانه ملا اینها را دور خود جمع کرده و از آنها دفاع میکرد. آغاها جهت دیدار با عبدالکریم قاسم هیئتی را روانه بغداد کرده بودند. این در حالی بود که قاسم بدیل دفاع از منافع مردم عراق و ملی کردن نفت تحت فشار عظیم کمپانیهای نفت [غربی] قرار گرفته بود. [44]
جلال طالبانی: "در حقیقت این آغاها علیه اصلاحات ارضی قیام کرده بودند.
[دفتر سیاسی] حزب موافق اصلاحات بود. اما ملامصطفی دشمن قانون اصلاحات ارضی بود و از اربابها پشتیبانی میکرد. ملا اصلاحات زراعی را خلاف شرع میدانست."[45]
جلال طالبانی: "... مدتی قبل از شروع شورش ایلول ۱۹۶۱، بسیاری از عشایر و زمینداران کُرد به تحریک ملامصطفی به یاغیگری علیه دولت اصلاحات روی آورده بودند. پیشاهنگان شورش ضد اصلاحات ارضی عبارت بودند از حاجی قادر اسماعیل عوزیری، حاجی ابراهیم چرمه گا، شیخ طیفور سرگلو، کویخا اسماعیل تلان، شیخ محمود کاریزه و رؤسای عشایر جاف، سورداش، بازیان، هموند، شارباژیر، خوشناوتی و صفین"[46]
ملامصطفی از موقعیت ممتاز شیخزادگی، ریاست عشیره بارزانی و نفوذ معنوی بر اربابها و سران عشایر برخوردار بود. به همین دلیل کشورهای آمریکا ایران، انگلیس و اسرائیل وی را مناسبترین فرد جهت رهبری شورش ارتجاعی کردستان تشخیص دادند.
ایران و انگلیس در سال ۱۹۶۱ از طریق سفارتخانههایشان در بغداد با ملامصطفی ارتباط برقرار کرده و وی را جهت رهبری شورش سران عشایر و اربابهای ناراضی از اصلاحات عبدالکریم روانه منطقه بارزان کردند. آنها به ملا قول داده بودند از شورش وی حمایت کنند. [47]
جهل، خرافه و پسرفت، ثمره شورشهای ارتجاعی وابسته
انقلاباتِ حقیقی مدرسه آگاهی و رشد و توسعه اجتماعی هستند. اما حاصلِ شورشهایی از نوعِ کردستانِ عراق (۱۹۷۵-۱۹۶۱) و مجاهدین افغان (۱۹۹۲-۱۹۷۸)؛ همچون مزرعه کِشتِ خشخاش؛ تریاکی بود که تودهها را دچار رخوت، منگی، گیجی و روانپریشی نمود. از سوی دیگر شیوخ و بازرگانان دین و ملیگرایی ابتدایی از قِبَلِ این بیماری تودهای صاحبِ ثروتهای افسانهای شدند.
کردهای کردستان عراق و ایران تا سال ۱۹۶۰ ازنظر فکری، فرهنگی و تمدنی در یک سطح قرار داشتند. ملامصطفی طی رهبری چهاردهساله خود سطح مدنیت جامعه کردستان عراق را به سدههای گذشته بازگردانید. بهگونهای که اکنون کردهای ایران صدسال از کردهای عراق پیشرفتهتر هستند.
در خصوص چگونگی رجعت جامعه کردستان عراق به گذشته، تأمل و تعمق در دو مورد از فرهنگسازی ملامصطفی چشمانداز روشنتری بر روی خواننده باز میکند:
الف- ممنوع کردن رسم رَدوکَوتن (فرار دو دلداده از روستا جهت شروع ازدواج)
این رسم که از دوران مادرسالاری برجایمانده بود، باعث تعدیل ستمگری سیستم فئودالی و مردسالاری میشد. زیرا خانمها میتوانستند با استفاده از این رسم با شخص مورد نظر خود ازدواج کنند و تصمیم پدر و سرپرست خانواده را جهت ازدواج تحمیلی را خنثی کنند.
در برخی از روستاها و مناطق کردستان عروسِ خانوادهِ رعیت ملزم به ارائه باج بکارت بوده و ارباب شبِ اولِ زفاف از عروس کامجویی میکرد. رسم اینگونه بود که عصر همان روزی که عروس به خانه داماد میرسید، نوکر و خدمه ارباب به منزل داماد رفته و دست عروس را گرفته و به وی میگفتند بیا میرویم خانه ارباب تا خانمبزرگِ ارباب به تو نصیحت و آموزشهای زندگی را ارائه کند. (وهره با بچین بو لای ئاغاژن تا ئاموژگاریت کات)
یکی دیگر از مزایای مهم "رهدوکهوتن" گریز عروس از باجِ بکارت به ارباب بود. زیرا دختر و پسر باهم روستا را ترک کرده و در روستایی دیگر اقامت موقت اختیار کرده و زندگی مشترک را شروع میکردند.
طی روزها و هفتههای بعد، بین خانواده عروس و داماد صلح برقرار میشد و دو دلداده میتوانستند به روستا بازگشته و زندگی عادی خود را از سر گیرند. در این حالت عروس از این سرویس اجباری به خان و ارباب معاف میشد. ملامصطفی رسم "رَدوکَوتن" را ممنوع کرده و کسانی که از این قانون سرپیچی میکردند با مجازات اعدام روبرو میشدند.
ب- ممنوعیت مراسم رقص مختلط کُردی
ملامصطفی مراسم رقص مختلط کردی را خلاف شرع و ممنوع اعلام کرد. رقص کردی یکی از رسومِ بازمانده دوره مادرسالاری است.
در رقص کردی زن انتخاب میکند که در دست چه کسی برقصد. تاکنون این رسم بخشی از حقوق زنان تحت سیستم مردسالاری را برای زنان محفوظ نگاهداشته است. متشرعین طی 1300 سال نتوانسته بودند این رسم زیبا را از فرهنگ کُردی بزدایند.
اگرچه حکومت ملامصطفی در سال 1975 فروپاشید، اما این قوانین در اذهان جامعه ریشه دوانید و تبدیل شد به بخشی از فرهنگ و کلتور اجتماعی مردم کردستان. پس از ملامصطفی، مردم کردستان عراق (پدر، برادر، پسرعمو، شوهر و...) با کشتن دختران و زنان خود این فرهنگ را زنده نگه داشتند.
تحت تأثیر این فرهنگِ ارتجاعی، از زمان تأسیس دولت نیمهمستقل کردستان عراق در سال ۱۹۹۱ تاکنون (۲۰۲۵) حدود بیست هزار زن و دختر توسط بستگان نرینه خویش کشتهشده و یازده هزار تن نیز ناچار به خودسوزی شدهاند. [48]
رهبران کردستان عراق شرمسار تاریخ
در شورش ۱۹۶۱ پیشمرگان ملامصطفی نقش پیادهنظام مزدور کشورهای ایران، انگلیس، آمریکا و اسرائیل را علیه مترقیترین و مردمیترین حکومت خاورمیانه را ایفا کردند. این شورش باعث قربانی شدن دستاوردهای خلقهای عراق در پای منافع شرکتهای نفتی گردید. بدین ترتیب رهبرانِ کردهای عراق شرمسار تاریخ خود و سایر خلقهای عراق گردیدند.
مجاهدین افغانستان ادامهِ راهِ ملامصطفی بارزانی
طی سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۲ مجاهدین واپسگرای افغانستان نیز تحت رهبری آمریکا و ناتو همچون کُردهای عراق در نقش مزدوری امپریالیسم ظاهر شدند. [49] آنها دولت را در اجرای اصلاحات ارضی و سایر اصلاحات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ناکام گذاشتند. مجاهدین حتی سرِ معلمان روستاها را میبریدند تا هیچ معلمی جرئت نکند فرزندان رعایا را باسواد کند. سرانجام این «شب نهادانِ از قعر قرون آمده» [50] حکومت مترقی نجیبالله را سرنگون و جامعه افغانستان را به تاریکی قرونوسطی بازگرداندند.
۷- راهبردِ قدرتنمایی حزب دمکرات کردستان ایران در مناطق دوملیتی و شروع جنگ کُرد و تُرک در نقده
در ۳۱ فروردین ۱۳۵۸ پس از تجربه ۶۸ روزه شوروشوق عمومی ناشی از سقوط نظام پادشاهی، حادثهای کردستان ایران را به دورهای سیاهتر از گذشته سوق داد.
در این روز حزب دموکرات کردستان ایران با بسیج هزاران نیروی مسلح از سراسر کردستان میتینگی بزرگ در شهر دوملیتی نقده برگزار کرد.
این شهر همچون چهارراهی است میان ارومیه، مهاباد، اشنویه و پیرانشهر. در چنین موقعیت استراتژیکی حدود ۱۵۰۰۰ ترک و ۵۰۰۰ کرد زندگی میکردند. [51]
این دو ملت از دیرباز با صلح و دوستی در کنار هم میزیستند. بهگونهای که میان آنها خویشاوندی خانوادگی ایجاد و بسیاری از آنها باهم دایی، خاله، خواهرزاده شده بودند.
زندهیاد "محمد اوراز" کوهنورد نامی ایران و جهان یکی از محصولات این خویشاوندیها بود که از پدری کُرد و مادری تُرک به دنیا آمده بود.
محمد اوراز فاتح قله اورست به مدت سه سال متوالی از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۰ بهعنوان مرد سال کوهنوردی ایران انتخاب شد. [52]
رهبری حزب دمکرات کردستان ایران ورزشگاهِ شهر واقع در قلبِ منطقه ترکنشین نقده را برای برگزاری میتینگ انتخاب کرده بود.
از صبح ۳۱ فروردین ۱۳۵۸ تا حوالی ظهر حدود ۵۰۰۰ نیروی مسلح کُرد از سراسر کُردستان به نقده رسیدند.
سعید کویستانی که آن زمان از اعضای کمیتهِ شهرستانِ نقدهِ حزبِ دمکراتِ کردستان بود، در کتاب "ئاورێک" چنین نگاشته است:
"رفقای کمیته شهرستان نقده تا روزی که این سیلاب نیروهای مسلح به نقده سرازیر شد، نمیدانستند افراد مسلح کردستان بسیج شدهاند تا عازم نقده شوند. از صبح تا نزدیک ظهر افراد مسلح عازم جاده بالغچی بودند. در آنجا به ترتیب سلاحهایی که حمل میکردند سازماندهی شدند.
آنهایی که کلاشینکف داشتند در یک ردیف، آنهایی که تفنگ برنو داشتند در یک ردیف میایستادند. حتی تپانچه به قد و تَه پُر به دوش نیز جایگاه و ردیف مخصوص خود را داشتند.
[افرادِ مسلحِ کُرد] به ترتیب در خیابان اصلی شهر نقده بهطرف میدان فوتبال در منطقه ترکها حرکت کردند. این عملکرد در شرایط آن زمان برای آذریها دردی بسیار سخت بود."[53]
یکی از دوستان که آن زمان دانشآموز بوده و از شرکتکنندگان میتینگ بود؛ برای نگارنده چنین روایت کرد: گروهی نیز مسلح به گوپال (چماق) بودند. این گروه پیشاهنگ سایر نیروهای مسلح بودند در راهپیمایی بهسوی ورزشگاه و پیشاپیش این گروه جوانی بود که طولانیترین چماق در دست داشت!
در اینجا قضاوت را به خواننده این کتاب میسپارم آیا این اعمال تجمع صلح و همزیستی بود یا مانور مسلحانه در جهت ایجاد رعب و وحشتِ ملتی دیگر؟
هر انسانی با بهره هوشی متوسط، میتواند پیشبینی کند که قدرتنمایی یک حزب ملیگرا در شهری دوملیتی؛ آنهم در قلبِ منطقهِ ملتِ مقابل؛ میتواند آتش جنگی خانمانسوز را شعلهور سازد. مسئولیت دکتر قاسملو در چنین اقدامی با اهریمن کردن ملاحسنی تمام نمیشود. چرا رژه مسلحانه در خیابانهای اصلی شهر؟ چرا میتینگ یک حزب ملیگرای کُرد در محله ترکها؟
بدیهی است که حزب دمکرات کردستان ایران؛ همچنانکه از نامش پیداست، یک حزب ملیگرای کُردی است؛ نه یک جریانِ سیاسیِ فراملیتی، محیطِ زیستی، فمینیستی و یا سوسیالیستی.
کدام عقلِ سلیمی قبول میکند که یک حزبِ ملیگرای کُردی در منطقه ترکنشین یک شهر میتینگِ کوردایَتی برگزار کند؟ شاید آقایانِ دمکرات آمده بودند تا ترکها را به کوردایَتی دعوت کنند! دعوتی با شرکتِ بیش از ۵۰۰۰ نیروی مسلحِ کُرد!
در دقایق اولیه شروع میتینگ؛ شلیک یک تیر هوایی در پشتبام محله ترکها همچون جرقهای در انبار باروت؛ آتش جنگی خانمانسوز بین دو ملت را شعلهور ساخت. [54]
دو ملتی که قرنها سابقه همزیستی مسالمتآمیز داشتند؛ ازدواج کرده و دوست و خویشاوند شده بودند؛ در عرض چند دقیقه دشمن خونی همدیگر شدند. صدها نفر از دو طرف کشته شدند، غارتگری و توحش دوطرفه همه مرزهای انسانی و اخلاقی را درنوردید.
ترکهای نقده در این جنگ برای نجاتِ جان و مالِ خویش به ملاحسنی ارومیه متوسل شدند. مُلا از این فرصت استفاده کرد و در نقشِ ناجی ترکان ظاهر شد. این فرود آذریها پس از فرازی صدساله از پیشگامی مشروطهخواهی، سوسیالیسم و استبداد ستیزی اتفاق افتاد. [55]
تا آن زمان پیشوایان ترکها کسانی از نوعِ ستارخان، باقرخان، حیدر خان عمو اوغلی، احمد کسروی، سید جعفر پیشهوری، صمد بهرنگی، صفر قهرمانی، غلامحسین ساعدی، بهروز و اشرف دهقان بودند.
اینچنین بود که آذریها هم به طریقی دیگر قربانی قدرتپرستی و فرصتطلبی قاسملو+حسنی شده و قامت بلند میراث روشنفکری و آزادیخواهی صدساله خویش را در پای منبر ملاحسنی فرود آوردند.
برندگان جنگِ نقده
۱- ملاحسنی که در جایگاهِ امپراتورِ فراقانونیِ آذربایجان غربی قرار گرفت و این مقام را تا آخر عمر خویش به مدت ۳۹ سال حفظ کرد. [56] وی تا آنجا که در توان داشت از استخدام کارمندانِ کردزبان و اختصاص بودجه عمرانی و ایجاد کارخانه در مناطق کردنشین پیشگیری کرد.
۲- پانتورکها که بیش از ۹۵% مقامهای قضایی، لشکری، کشوری، اقتصادی و... آذربایجان غربی را تصرف کردند.
۳- شخص دکتر قاسملو که بعدازاین واقعه به مقامِ ولایتِ مطلقهِ حزبش ارتقاء یافته و تا پایان عمر خویش به مدت ۱۰ سال در نقشِ رهبری بلا نقد، بلاعزل، بلاشک و بلارقیب باقی ماند. وی ۳۵ سال بعد از مرگش همچنان مرجع تقلیدِ بسیاری از مقلدانِ کوردایَتیِ نوفئودالی است.
دکتر قاسملو در چنین جایگاهی مرتکب اشتباهات استراتژیک زیادی گردید. ازجمله اصرار بر ادامه دو جنگ برادرکشی با کومله و حزب دمکرات (رهبری انقلابی) و همزمان مذاکرات مخفیانهِ صلح و سازش با مأموران امنیتی ایران که به مرگ خودش منتهی شد. دکتر قاسملو پس از مرگ، از طرف پیروانش به پیامبر آشتی ملقب گردید تا در آینده راهِ او را ادامه دهند! [57]
قبل از برگزاری میتینگِ نقده، کمیته انقلابِ ترکهایِ نقده و بسیاری از ساکنانِ تُرک و کُرد و نیز برخی شخصیتهایِ سرشناس ازجمله معبودی، ابراهیم محرر، مقدسی امامجمعه تُرکها و نیز آقای ملا صالح رحیمی امامجمعه کُردها خطرات آن را به حزب دموکرات و شخص دکتر قاسملو تذکر داده بودند. [58]
خواسته عموم آنها این بود که حزب دمکرات از انجام تظاهرات و میتینگ مسلحانه در نقده منصرف شده و یا آن را در منطقه کردنشین آن شهر برگزار کند.
در سطح کمیته مرکزی حزب دمکرات کسانی چون محمدامین سراجی و کریم حسامی نگرانی خود را از عواقب برگزاری این میتینگ اعلام میکنند. اما همگی از طرف شخص دکتر قاسملو جوابِ رَد گرفتند. [59]
تاکنون کسی در حزب دمکرات در خصوص این اشتباه مهلک نقدی جدی ارائه نکرده است؛ و عموماً ملاحسنی، معبودی و تیمسار ظهیرنژاد را عامل اصلی معرفی میکنند.
این رویکرد فرافکنی و فرار از مسئولیتِ سیاستهای اشتباه است. ماهیت ملاحسنی و... معلوم بود و منافع اینها نه در همزیستی و برادری، بلکه در دشمنی ملتها تأمین میشود؛ صدالبته که شد.
بر اساس روایت آقای سلیمان کاشانی فعال سیاسی نقده، روز اول جنگ حدود ۱۰ نفر از طرفین کشته شدند. [60] تعداد اندک مقتولین در روز اول نشانگر آن است هیچکدام از طرفهای متخاصم برنامهای از قبل طراحیشده جهت جنگ و کشتار نداشتهاند.
میتینگ حزب دمکرات در منطقه ترکنشین برگزار شده بود. ترکهای مسلح از پشتبام ساختمانهایشان بر میدان مسلط بودند. اینها اگر از قبل برنامهای برای شروع جنگی تمامعیار داشتند، در همان دقایق اول میتوانستند هزاران تن از نیروهای حزب دمکرات و مردمِ حاضر در میدان را به قتل برسانند. [61]
در حقیقت این جنگ نتیجه واکنش عصبی و نارضایتی تُرکها از مانور و میتینگ مسلحانه یک حزب ملیگرای کُرد در منطقه ترکنشین نقده بود. عدهای دیگر از رهروان حزب دمکرات برای تبرئه دکتر قاسملو مسئولیت این عمل را حواله آقای رحمان حاجی احمدی میکنند. این هم عذری بدتر از گناه است. آقای حاجی احمدی در آن زمان نهتنها رهبر حزب بلکه عضو کمیته مرکزی هم نبوده است. حتی اگر ایشان منتسب و نماینده تامالاختیار شخص د. قاسملو و از طرفداران انجام میتینگ هم بوده باشد، بازهم ذرهای از مسئولیت رهبر و کمیته مرکزی کاسته نمیشود.
بازندگانِ جنگِ نقده
مردمِ کُرد بازنده اصلی این جنگ بودند. کُردها از آن زمان به جایگاه شهروند درجهدو سقوط کردند، این سقوط تاکنون به مدت ۴۵ سال همچنان ادامه دارد. [62]
چهل و پنج سال پس از این رویداد درحالیکه کُردها بیش از ۶۰% جمعیت آذربایجان غربی را تشکیل میدهند، [63] ترکها با جمعیت کمتر از ۴۰% نهتنها اکثریتقریببهاتفاق پستها و مقامات انتصابی را در انحصار خود دارند، بلکه به لطف حمایتهای بیدریغ شورای نگهبان، وزارت کشور، استانداری و... انتخابات را مهندسی کرده و از دوازده نماینده انتخابی مجلس همواره هشت تن از میان ترکها انتخاب میشوند!
اینگونه نمایندگان کوپنی نهتنها از میان تُرکهای آزاده و مترقی انتخاب نمیشوند، بلکه عموماً پانتورکهایی هستند که کُردها را مهاجر معرفی کرده و خواهان اخراج آنها از تمامی آذربایجان غربی و حتی استان کردستان هستند.
در این دوره طولانی همواره سازمانِ گزینش استخدامیِ استان در انحصارِ مطلق پانتورکها بوده است. این سازمان به بهانههای واهی صدها هزار جوان پراستعداد کُرد را از راهیابی به دانشگاه و استخدام در ادارات دولتی محروم کرده است. استعدادهایی که بجای شکفتن در دانشگاه و اداراتِ کشور؛ در فقر، بیکاری، کارگری فصلی و کولبری پژمرده شدند. هزاران تن نیز به آوارگی و تعدادی هم به خودکشی روی آوردند.
آری اینچنین بود برادر، [64] که مناطق کردنشین آذربایجان غربی عملاً به مستعمره اعلامنشده پانترکها تبدیل شدند.
سلطان سلیم عثمانی در سال ۱۵۱۴ با سپاهی صدهزارنفری جهت جنگ با شاه اسماعیل صفوی عازم مرزهای شرقی گردید. مادرش از ترسِ شکستِ سلطان به او التماس میکند از این جنگ منصرف شود. سلطان سلیم به مادرش پاسخ داد:
«من دیواری از گوشت و خون بین عثمانی و صفوی ساختهام؛ این دیوار از گوشت و خونِ اُمرا، قبایل و عشایر کُردها تشکیل شده است»
خواننده عزیز، "تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل"
تاریخ گواهی میدهد که این دیوار نفرینشده به مدت ۴۰۰ سال شرقِ امپراتوری عثمانی را از هر گزندی محفوظ نگه داشت، صدالبته با گوشت و خون میلیونها کُرد.
گفتنی است فقط در طول چهار سال جنگ جهانی اول، نزدیک به یک میلیون کُرد قربانی آخرین نفسهای امپراتورِ بیمارِ عثمانی شدند. [7]
۲- شورش امیر خانِ پنجه طلا در قلعه دمدم
شاهعباس صفوی در سال ۱۶۰۶ میلادی عنوان خانی را به امیر بیگ (رئیس عشیره کردهای صومای برادوست) اعطا کرده و او را والی ولایت ارومیه نمود.
امیربیگ که در جنگ با عُمالِ عثمانی یک دستش قطع شده بود، از قرب و منزلت فراوانی نزد شاهعباس برخوردار بود. صنعتگران به دستور شاه یک دست و بازو از طلای سرخ برایش ساختند. به همین دلیل به امیرخان پنجه طلا مشهور گردید.
ترکهای عثمانی با وعدههای دروغینِ حمایت و اعزام لشکر کمکی، امیر خان پنجه طلا را به ورطه شوشی بدفرجام علیه شاهعباس سوق دادند.
امیر خان در راستای این شورش قلعه دمدم واقع در ۱۸ کیلومتری جنوب ارومیه را تعمیر و مستحکم نموده و با ۵۰۰۰ نفر در آن مستقر گردید.
شاهعباس که در اردبیل بسر میبرد، حاتم بیگ اردوبادی وزیر معتمد خویش را روانه ارومیه کرده و امر نمود با نرمش و مصالحه خان را از این شورش منصرف کرده و به جمع امرای دوستدار ایران بازگردانده و این رباعی ابوسعید ابوالخیر را به سمع و نظر خان برساند.
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ* گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگهِ ما درگهِ نومیدی نیست* صدبار اگر توبه شکستی باز آ
پاییز ۱۶۰۹ امیر خان پنجه طلا در کنار قلعه با حاتم بیگ وارد مذاکره شد. اما بدون توافق به قلعه بازگشته و دروازهها بست و چند توپ بهسوی لشکریان ایران شلیک کرد. [8]
سپاهیان ایران قلعه دمدم را محاصره کردند. این قلعه پس از شش ماه (به روایتی دیگر نُه ماه) به تصرف سپاهیان شاهعباس در آمد و قلعهنشینان قتلعام شدند. [9] (۱۶۱۰)
شاهعباس ولایت ارومیه را به رؤسای قبایل تُرک افشار[10] واگذار کرد و برای پیشگیری از مداخله عثمانی و شورش مجددِ رهبرانِ کُرد، ترکیب جمعیتی این ولایت و مناطق تابعه آن را به شرح زیر تغییر داد:
او پس از کشتار و قتلعامهای وسیع ۱۰۰۰۰ خانواده کُرد را به خراسان تبعید کرد. همزمان ۸۰۰۰ خانوار ترکِ افشار را از خراسان، کرمان، فارس و کهگیلویه جمعآوری و به ولایت ارومیه منتقل کرد. از این تعداد ۶۰۰۰ خانوار را در شهر ارومیه و جلگههای حاصلخیز آن اسکان داد. [11]
حدود ۲۰۰۰ خانوار باقیمانده را در صائین قلعه (شاهیندژ) و تکاب مستقر کرد. از آن زمان به بعد این منطقه به افشار یا هَوشار مشهور گردید. بدین ترتیب بافت جمعیتی ولایت ارومیه تغییر یافت و حاکمیت آن برای همیشه از کنترل و اراده کُردها خارج گردید.
دراثنای جنگ دمدم، ابدال خان مکری (عموی قباد خان حاکم ولایت مکری) همراه جمع کثیری از جنگجویان خود به امیر خانِ پنجه طلا پیوسته بود. بهگونهای در پایانِ تراژدی شکست قلعهداران، ابدال خان همراه امیر خان جان سپرد.
شیخ حیدر والی ولایت مکری طی جنگ بین ایران و عثمانی در ایروان جان باخته بود. شاهعباس بهپاس قدردانی از این سردارِ شهید، پسرِ بیستسالهاش "قباد خان" را به ولایت مکری منصوب کرده بود.
قباد خان از فرمان شاهعباس برای شرکت در سرکوب شورش دمدم سر باز زد. از سوی دیگر با امرای دولت عثمانی در ارتباط بود. [12] حتی نامهای از او کشف گردید که به حسین پاشا حاکم ارزروم نوشته بود. قباد خان در این نامه حسین پاشا را از لشکرکشی و حرکت سپاهِ ایران به ارزروم آگاه کرده بود. [13]
به همین دلایل شاهعباس پس از فارغ شدن از جنگِ دمدم، "ولایتِ مُکری" به مرکزیت "گاودول"[14] واقع در مابین میاندوآب و مراغه را منحل و خاندان مکری را قتلعام کرد. [15] این واقعه در تاریخ محلی به "مکری قران" مشهور شده است.
سپس به دستور شاهعباس کلیه کُردهای ساکن بین مراغه و میاندوآب (۱۲۰۰۰ خانوار) اخراج و طوایفِ تُرکِ افشار[16]در سرزمین کُردها اسکان داده شدند. (۱۶۰۹)
بدینگونه کُردها بخش مهمی از سرزمین اجدادی خویش را از دست دادند. اما بجای نقدِ سیاستِ مهلکِ امیر خان به مدتِ چهارصد سال در مدح وی به بیت و بالوره خوانی پرداختند. بنگرید بهیتی دمدم https://t.me/genjiserbemor←
قبیله افشار یکی از هفت قبیله قزلباشان بودند که شاه اسماعیل صفوی را به قدرت رسانده بودند. این قبیله به دلیل قتل مادر و برادر شاهعباس در ابتدا مطرود وی بوده و در ولایات مختلفی ازجمله خراسان، کرمان، فارس، لرستان، قزوین، زنجان، کهگیلویه، خوزستان و کرمان پراکنده و بهصورت کوچنشینی از طریق دامداری زندگی میکردند.
شاهعباس پس از کشتن قباد خان و بیشتر سران مکری، برادر قباد خان به نام شیرخان را به ولایت مکری منصوب کرد. قبادخان بجای "گاودول" که به اشغالِ قزلباشها درآمده بود، در سال ۱۶۲۴ "دریاز" واقع در ۱۰ کیلومتری شمال مهاباد کنونی را به مرکز حکمرانی مکری انتخاب کرد. وی بعدها مرکز حکمرانی خود را از دریاز به "سابلاغ" (مهاباد) انتقال داد. شیر خان در سال ۱۶۵۰ طی جنگی با تُرکان کشته شد. [17]
در سال ۱۶۵۰ پس از مرگِ شیرخان، پسرش بداق سلطان مشهور به کرامت دار حکمران مکریان به مرکزیت سابلاغ گردید. [18]
بداق سلطان برعکس پدرانش از برقراری هرگونه رابطه با ترکان عثمانی خودداری کرد. این شهر در زمان وی رشد و آبادانی فراوانی را تجربه کرد. پُل سرخ، مدرسه و مسجد سُرخ مهابادِ کنونی یادگارهایی از خدمات عمرانی وی هستند.
۳- شورش شیخ عبیدالله شمزینان ۱۸۸۰
خواننده عزیز برای آشنایی با شورش شیخ عبیدالله، سطوری از "کتابِ سیفالدین نامه" را با شما به اشتراک میگذارم. در انتهای آن خودتان قضاوت کنید که آیا این یک قیام رهاییبخش ملی بود یا...
«تنها قدرت بزرگی که از جنبش شیخ عبیدالله حمایت میکرد امپراتوری عثمانی بود؛ زیرا میخواست از اتفاقِ مردم کُرد در قبال اصلاحات و در معنا علیه قدرتهای اروپایی بهویژه روسیه و بریتانیا استفاده کند. در ضمن میخواست به یاری کردها جنبش استقلالطلبانه ارامنه را از نمود بیندازد. ضمناً دور نیست دولت عثمانی میخواسته که با تصرف مجدد مناطق سنیمذهب کردستان ایران و نیز تصرف مناطق ترکزبان آذربایجان زیانهایی را که در اروپا متحمل شده بود، جبران سازد.
چون خبر قتل و غارت شهر میاندوآب [توسط شورشیان شیخ عبیدالله] به دهات دیگرِ [کردستان] رسید از هر طرف دستهدسته به عزم تاراج شهر کمر بسته و تا مدت ده روز از غارت دست کوتاه نکردند.
تمام قوای شیخ در زمان تصرف شهر عبارت بود از نه هزار سواره و هشت هزار پیاده. شیخ عبدالقادر [پسرِ شیخ عبیدالله] در این لشکرکشی نه آذوقه کافی و نه علیق کافی جهت دوام به همراه داشت. ازاینرو برای تأمین آنان این اجازه را به قوای خود داده بود تا در مسیر یورش دست به غارت بزنند.
هرچند بعضی از رؤسای اردو مانند ایل قره پاپاق، مامش، ایل گلابی و دهبکری پسرِ شیخ عبیدالله را از این عمل و قتل نفوس بیگناه و غارت اموال روستاییان سخت سرزنش مینمودند، ولی متأسفانه این تذکرات در روحیه شیخزاده مؤثر واقع نمیشد؛ لذا افراد ایلهای قره پاپاق و مامش به بهانه پیوستن به قوای خودِ شیخ عبیدالله که در این زمان ارومیه را محاصره نموده بود، پس از جنگ بناب به دهات خود رفتند و ایلات گلابی و دهبکری نیز به قوای دولتی در بناب پیوستند» [19]
«پس از قتل و غارت میاندوآب و ویران نمودن و آتشزدن آن شهر در چهارم ذیقعده قوای شیخزاده به سمت بناب و مراغه به حرکت درآمدند. از طرف دیگر این خبر وحشتآفرین در حولوحوش دهات مراغه و بناب و سایر دهات آن صفحات انتشار پیدا کرد و اهالی هر ده حفظ جان و عیال خود را بر هر چیزی مقدم داشته، اراضی خود را به خصم واگذاشته و فراری میشوند. اهالی محلات ثلاثه سلاجو، بناب و دیزج رود چنان وحشتی از آوازه حرکات بیرحمانه اکراد پیدا کردند که چشم از داروندار خود پوشیده، همه دهات را خالی گذاشته، با عیال و اطفال به کوهها و دهات گریخته، یا به تبریز و هشترود فرار کردند» [20]
«ساکنین بناب برعکس میاندوآب سخت مقاومت مینمایند، چون پس از وقایع میاندوآب میدانستند درصورتیکه پای اکراد به شهر باز شود، کسی را زنده نخواهند گذاشت، لذا از کوچک و بزرگ جهت مقابله با اکرادِ مهاجم آماده شده، درگیر جنگ میشوند. درنتیجه اکراد شکست میخورند و به سمت ملکندی عقب مینشینند. البته این محفوظ ماندن بناب نه به دلیل حضور قوای دولتی و توپچیان، بلکه عدم اتحاد و اتفاق در بین رؤسای اکراد باعث گردید که شیخ عبدالقادر نتواند بناب را تصرف کند.
قتل و غارت شهر و مردم میاندوآب عامل تفرقه در میان اردوی شیخ شد. زیرا بودند از رؤسای اکراد که با این جنایات موافق نبودند و این خونریزیها را رفتاری غیرانسانی میدانستند.» [21]
«شیخ عبیدالله پس از شنیدن خبر شکست و فرار لشکریانش از شهر ارومیه سخت ناراحت شده، بهتلافی شکست آنان دستور میدهد دهات اطراف را غارت نمایند.» [22]
«شیخ پس از شکست از سپاهیان ایران به شمزینان برگشت. سپس شخصاً به استانبول رفت و خود را به دولت عثمانی تسلیم کرد. پس از مدتی اقامت در استانبول، فرار کرده و به شمزینان بازگشت. تا دوباره قوا و قدرتی جمع کند و به تعقیب اهدافش بپردازد. اما دولت عثمانی با اطلاعیافتن از این مطلب چنین امکانی به شیخ نداد و به سال ۱۳۰۳ ه.قمری شیخ عبیدالله ناچار خود را تسلیم کرد و از دولت عثمانی خواست تا اجازه دهند به حجاز برود. دولت عثمانی موافقت کرد و وسایل حرکت او را فراهم آورد. او پس از آنکه به حجاز رسید، در شهر طائف سکونت گزید و عاقبت به سال ۱۳۱۰ ق (۱۸۹۲ م) قمری همانجا درگذشت.» [23]
سه دیدگاه در خصوص شورش شیخ عبیدالله شمزینان
۱. عموم ملیگرایان و احزاب سنتی کُردستان شورش شیخ عبیدالله را اولین قیام ملی ملت کرد برای ایجاد یک حکومت ملی و مستقل معرفی میکنند.
۲. جرج کرزن انگلیسی نوشته است که: «شورش شیخ عبیدالله با پول و خواست بیگانگان درگرفت؛ و درنتیجه هم با مصلحت خارجی خاموش شد.» [24]
۳. "محمدامین زکی بیگ" مورخ سرشناس کُرد، بیان کرده است که «شورش شیخ عبیدالله یک قیام مذهبی و درویشی بوده به عبارت روشنتر جنگ شیخ، جنگ شیعه و سنی و امحای اقلیتهای ارمنی و آشوری بود. وی در تحلیل نهایی قیام شیخ را یک شورش فئودالی صرف قلمداد میکند» [25]
۴-رهبری مرگبار رؤسای قبایل، شیوخ و ملاکینِ کُرد در جنگ جهانی اول
مرگ تمدنها زمانی فرا میرسد که بزرگان مردم به پرسشهای جدید آنها پاسخهای کهنه بدهند! (ویل دورانت)
در طول جنگ جهانی اول، بیشتر مناطق کُردنشین به میدان جنگ بین دولتهای روس و عثمانی تبدیل شد. استراتژی امپراتوری عثمانی در قبال کُردها این بود تا با سوءاستفاده از تعصب مذهبی سنی، آنها را زیر فرمان خود بسیج کرده و روانه جنگ با روسیه، ارامنه و بریتانیا نماید.
اکثریت سران قبایل، روحانیون و شیوخ کُرد همراه با رعایا و مریدانِ خویش مجاهدِ سلطان عثمانی شدند و حدود یکمیلیون تن از مردمِ کُردستان را قربانی خلافت کردند. رابرت اولسون در کتاب قیام شیخ سعید پیران در خصوص تلفات کُردها طی جنگ جهانی اول چنین نگاشتهاند:
«...بیش از پانصد هزار کُرد در طی جنگ در خاک اصلی ترکیه مردهاند. وقتی شمار مرگومیر کُردان را طی همین دوره در عراق و سوریه و ایران و روسیه بر این رقم بیفزاییم آنگاه شمار مرگومیر کُردها رقمی نزدیک به یکمیلیون نفر خواهد بود.» [26]
اکثریتِ رهبران کُردها تحت تأثیر عصبیت مذهبی، پول، القاب، لباس، دوربین، سردوشی، منصب و مقامی که از عثمانی گرفته بودند، این جنگ را جنگ اسلام و کفر اعلام کردند. آنها موفق شدند اکثریتِ جُهَلا و عوامالناس کُرد را به زیر بیرق سپاه عثمانی بکشانند.
اسامی ۲۰ تن از شیوخ، رهبران مذهبی، سران عشایر و ملاکینِ کُرد که در جنگ جهانی اول مردمِ کُردستان را قربانی مطامعِ سلطانِ خونخوار عثمانی کردند:
۱- قاضی فتاح سابلاغی ۲- شیخ جلال زینوی (حسینی نقشبندی) ۳- شیخ حسامالدین نقشبندی 4- شیخ بابا حکیم سید زنبیل ۵-شیخ نجم الدین ۶ – مولانا محمدصادق مرزنگ خلیفهِ شیخ شمسالدین برهان ۷-ملا محمد سعید رئیس علمای مکری ۸- شیخ رئوف ضیائی ۹-شیخ عبدالقادر نهری ۱۰-شیخ بیاره ۱۱-شیخ تویله هورامان ۱۲-علی آقا مظفر العشایر ۱۳-حمزه آقای مامش ۱۴- حاج محمد آقای ایلخانی دهبکری ۱۵ - حاج معروف آقای سهام لشکر دهبکری ۱۶-مفتی سلیمان آقای مظفر النظام ۱۷-حاج عبدالرحمان بیگ ایلخانی بیگ زاده ۱۸-گلابی آقای دهبکری ۱۹-قرنی آقا امیر عشایر مامش ۲۰-محمد صالح خان عظام الملک بیگ زاده. [27]
سپاهیان عثمانی با کمک جهادگرانِ کُرد توانستند شخصیتهای محلی مخالفِ جهاد[28]را دستگیر و اعدام کنند. ازجمله این اعدامیان عبارت بودند از شیخ بابا سعید برزنجی غوث آباد، محمدحسین خانِ سردار حاکم سابلاغ، سیفالدین خان حاکم سقز، محمدخان حاکم بانه
در پاییز ۱۹۱۵(۱۲۹۴) ارتش عثمانی و جهادگرانِ کُرد بخش اعظم شمال غربی ایران را اشغال کردند. کنسول روسیه در سابلاغ (سرهنگ الکساندر ایاس) با ۵۰ تن از همراهان خود این شهر را ترک و در میاندوآب مستقر گردید. لشکریان عثمانی به تعقیب وی پرداختند. سرانجام او و همراهانش را در نزدیکی رودخانه مجید خان میاندوآب به قتل رساندند. [29]
جهادگران سَر و آلتِ تناسلی مقتولین را بریدند. سرِ بریدهِ کنسول با آلتِ بریده در دهانش را در سابلاغ مقابل منزل قاضی فتاح (حاکم وابسته عثمانی در سابلاغ) به نمایش گذاشتند. عمومِ مردمِ محلی از این جنایت اظهار خوشوقتی میکردند. سپس سرِ بریده کنسول را به دست بچههای کُرد دادند تا با آن بازی کنند.
روسها در زمستان ۱۹۱۶(۱۲۹۴) با نیروهای تازهنفس به منطقه بازگشته و طی یک حمله ارتش عثمانی و جهادگران کُرد را در موکریان شکست دادند.
آنها سابلاغ (مهاباد) را تسخیر و حدود ۷۰۰۰ نفر را قتلعام کردند. [30] روسها برای پیشگیری از شورش مجددِ کُردهای جهادی به طرق مختلف سیاست نسلکشی و فلج قومی در پیش گرفتند. در مناطق و روستاهای مهاباد، سقز، بوکان، سردشت و رواندوز عراق خانههای مردم را مورد تفتیش قرار داده و هرچه از غله و آذوقه مییافتند را مصادره کرده و اسبهایشان را در مزارع گندم میچراندند.
این تهاجمِ سیستماتیک باعث بروز بزرگترین قحطی غذایی در میان کُردها شد. درنتیجه دهها هزار تن از گرسنگی جان باخته و جمعیت کُردهای این مناطق به نصف قبل از جنگ کاهش یافت.
بعدازاین فاجعه، کُردها تا یک نسل نتوانستند کمر راست کنند.
فاجعه قتلعام سابلاغ در سال ۱۹۱۶ تنها بخش کوچکی از یک سلسله بلاهایی بود که دولت عثمانی و رهبرانِ کُرد بر سر مردمِ کردستان آوردند.
رهبرانِ نادان و مرتجع کُردستان در این برهه حساس تاریخی، ملتِ کُرد را تبدیل به مزدور بی جیره و مواجب امپراتوری عثمانی کردند. (بزرگترین دشمن تاریخی ملت کرد)
در ادامه برای آشنایی عمیقتر با فرهنگِ حاکم و جهالت رهبرانِ آن زمان دو روایت موثق را به خواننده تقدیم میکنم.
روایتِ آقای مصطفی قاضی:
«در دوران جنگ اول جهانی نبرد میان روس و عثمانی منطقهٔ کردستان مکری را دربر گرفته بود.
ژنرال زاخاروف روس به ساوجبلاغ (مهاباد) آمده و در منزل میرزا فتاح قاضی، قاضی شرع شهر مهمان میشود.
روزی به ناگاه دهل و سرنا در جلوی درب منزل قاضی نواخته میشود آن زمان مطبوعات و وسایل ارتباطات دستهجمعی مانند امروز وجود نداشت. بهمجرداینکه در شهر یا آبادی خبر یا رویدادی رخ میداد، بلافاصله بر دهل و سرنا کوبیده و میدمیدند و مردم محل جمع میشدند، تا از رخداد یا فرمان مهم حاکم مطلع شوند.
زمانی که مردم صدای دهل و سرنا را شنیدند خود را به درب محکمه رساندند، ملا و ریشسفیدان و معتمدان شهر نیز در آنجا حاضر بودند. در همانجا زاخاروف، ژنرال روسی جلوی چشم مردم از قاضی فتاح خواست یک سینی مسی حاوی نان و نمکدان بیاورند.
«زاخاروف در پیش دیدگان مردم قدری نمک بر روی تکهای نان ریخت و آن را خورد. آنگاه روی به مردم شهر کرد و گفت من نمایندهٔ دولت روس هستم، اکنون نانونمک شما را خوردم و به این نانونمک، سوگند یاد میکنم هیچگاه به مردم این شهر خیانت نکنم.
حقیقت این است که ما دولت مقتدر روس با عثمانی در حال جنگ هستیم، اگر ما شکست خوردیم شما بیایید غنیمت جمع کنید، اگر دولت عثمانی هم شکست خورد باز شما آمده و غنائم جنگی آنها را مصادره کنید.
برای شما تفاوتی نخواهد داشت تنها از شما تقاضا میکنم در این جنگ و درگیری دخالت نکنید؛ چراکه شما ضعیف و ناتوان هستید، بسیار زود ضررمند خواهید شد.» مردم شهر در مقام مجادله سخنان زاخاروف، حرفی برای گفتن نداشتند و بهصراحت آن گفتهها را قبول کردند.
بعد از چند روز نماینده عثمانی ژنرال عمر ناجی بیگ به منزل قاضی فتاح آمد و مهمان او شد. دوباره دهل و سرنا نواخته شد، مردم شهر از هر صنف و طبقهای جلوی درب منزل قاضی فتاح جمع شدند.
«عمر ناجی بیگ، از مردم تقاضا کرد که در این جنگ به یاری دولت عثمانی بشتابند.» مردم گفتند: شما دو ابرقدرت هستید که باهم در جنگید ما را از آتش این جنگ در امان نگاه دارید. نمیخواهیم خود را درگیر این مهلکه کنیم.
عمر ناجی بیگ گفت: مردم مسلمان ساوجبلاغ (مهاباد)، ما دولت مسلمان عثمانی با دولت کافر و مرتد روس در جنگیم اگر شما به ما کمک نکنید من روز قیامت در بارگاه حضرت محمد از شما شاکی خواهم شد حال این شما و این خدای خودتان.»
بهمجرد اینکه سخنان عمر ناجی بیگ به پایان رسید، در گروهی از دراویش و صوفی و مسلمانان سادهدل غلغله برپا شد، حتی برخی از آنان به حالت جذبه درآمدند و از خود بیخود شدند بهاینترتیب برخی از مردم خود را برای جنگ با روسها آماده کردند.
لشکر روس از این اخبار مطلع شد. هر روز قدری به شهر نزدیک میشدند، قبل از رسیدن به شهر چند بار دیگر به قاضی فتاح پیغام فرستادند که دست از دفاع بردارد و مردم بیگناه شهر را درگیر جنگ دولتین روس و عثمانی نکند، چون آنان سلاحی ندارند که با آن بجنگند و در برابر دولت مقتدر روس مقاومت کنند.
متأسفانه، این سخنان به گوش قاضی فتاح کارگر نیفتاد و از پشتبام منزل خود چند گلولهٔ توپ بهطرف لشکر روس که در بالای کوه خزایی در شمال شهر سنگر گرفته بودند شلیک کرد.
روسها محل شلیک توپها را پیدا کردند، منزل قاضی فتاح را توپ باران کردند و آنگاه به داخل شهر آمده و در سطح شهر پراکنده شدند. در هر محلهای از شهر چند نفر ساده و ریشوی لاغر پژمرده با خنجر و شمشیر زنگزده و گرز و چماق بهطرف روسها به راه افتادند.
لشکر روس وارد شهر شده و قبل از هر کاری، قاضی فتاح را به قتل رساندند و منزل او را به آتش کشیدند بعد محله به محله رفتند از زن و مرد و بزرگ و کوچک هرکسی را که در جلوی خود میدیدند به قتل رساندند.
به مدت پنجروز رحمی به هیچکس نکردند در تمام کوی و برزن شهر جنازهٔ مردم بر زمین افتاده بود که صاحبی نداشتند انگار ذیروحی در شهر باقی نمانده است. هر کس که زنده مانده بود فرار کرده بود یا در زیرزمین و پناهگاهی خود را مخفی ساخته بود. بعدازاین کشتار بیرحمانه آنها از حملات خود دست کشیدند و مردم شهر فرصتی یافتند تا جنازهها را به خاک بسپارند.
این را هم باید بگویم که در منطقهٔ ساوجبلاغ (مهاباد) تنها شیخ بابا سعید برزنجی بود که فریب وعدههای دولت عثمانی را نخورد و فتوا دادند که مردم مناطق ما از دخالت در جنگ میان این دو دولت خودداری کنند. به همین سبب دولت عثمانی برای تلافی نمودن این فتوا از جانب شیخ بابای برزنجی روشنفکر کرد، سپاهیان خود را به محل اقامت ایشان واقع در روستای غوث آباد فرستاده و ایشان را شهید کردند.» [31]
آقای هاشم سلیمی به نقل از استاد صالح سلیمی یکی از سالخوردگان ۹۰ساله محله رزگهیان (Rizgeyan) مهاباد چنین روایت کردهاند:
«مقارن حمله روسها به شهر ساوجبلاغ (مهاباد) چند نفر از اهالی محلهٔ پشت قهلا (Piştqela) به فرماندهی ملا مولود، به دنبال فتوای قاضی فتاح، مسلح به شمشیر و خنجر و سرنیزه به خیابان آمده و درصدد حمله به سالداتهای روس برآمدند. یکی از همسایگان محله جلو افتاده بود و خنجری نیز در دست داشت، در همین هنگام چند سالدات روس آمده جلوی آنها را گرفتند. سالدات روس با یک ضربت شمشیر فرق سر آن مرد همسایه را از وسط به دونیم کرد، بقیهٔ مردم از ترس هرکدام از طرفی فرار را برقرار ترجیح داده و جان از مهلکه به در بردند.» [32]
دکتر اسماعیل شمس استاد تاریخ در خصوص تراژدی سابلاغ طی جنگ جهانی اول:
«رهبران دینی کرد هم که چندان از روسها دل خوشی نداشتند پس از صدور اعلامیه جهاد توسط عثمانی در سال ۱۳۳۳ قمری آماده جنگ با روسیه شدند. در صدر حامیان جهاد شیخ علی حسامالدین از مشایخ هورامان قرار داشت. او از هورامان به سمت مریوان و سنندج حرکت کرد و در صفر ۱۳۳۳ ق با پنج هزار نفر به سقز رسید و پسازآن به روایت شیخ رئوف ضیایی «مریدان و صوفیها در حالیکه تبر و اره و تیشه و از این قبیل ابزار در دست داشتند ذکرکنان و صلوات خوانان به همراه شیوخ بهجانب مهاباد حرکت کردند». در همین زمان ابراهیم بیگ و حلمی بیگ از فرماندهان سپاه عثمانی به آنها پیوستند و در جنگ شدیدی سپاه روسیه را در میاندوآب شکست دادند و راهی مراغه شدند. آنان در مراغه سردار مکری و سیفالدین خان حاکمان کرد سقز و مراغه را اعدام کردند و سپس بهسوی تبریز حرکت کردند. سپاه مشایخ با کمک سردار رشید نایب الایاله آذربایجان که هوادار عثمانی بود تبریز را از روسها بازپس گرفتند و شیخ حسامالدین در آنجا خطبه پیروزی خواند. کنسول آلمان در تبریز در گزارش خود از ضیافت شام سردار رشید بهافتخار تصرف تبریز مینویسد: «رؤسای اکراد اطراف سالن ایستاده بودند و درحالیکه نشانههای احترام در صورتشان دیده میشود به چشمان تازهواردین نگاه میکردند.
این پیروزی کوتاهمدت بود و روسها اندکی بعد دوباره تبریز را تصرف کردند و به سمت جنوب به راه افتادند. مشایخ و کردها هم که توسط فرماندهان عثمانی و آلمان تنها گذاشته شده بودند پس از جنگی نابرابر از مقابل آنها عقب نشستند و به هورامان و دیگر مناطق خود بازگشتند. در این میان تنها مردم مکریان بودند که قلمروشان در مسیر حرکت روسها بود. قاضی فتاح که رهبری مقاومت علیه روسها را به عهده داشت باوجوداینکه میدانست جانش درخطر است حاضر به فرار نشد. کنسول آلمان در تبریز که به میاندوآب عقب نشسته و در آنجا قاضی را دیده بود درباره دیدارش با او مینویسد «او همه چیز خود را برای پیروزی ترکها گذارده و خود را ازهرجهت به ترکها وابسته ساخته بود». سرانجام روسها میاندوآب را هم تصرف کردند و محاصره ساوجبلاغ را آغاز نمودند. به نوشته کنسول آلمان که در این زمان در ساوجبلاغ بود، فرماندهان ترک بهرغم اصرار قاضی فتاح و مردم شهر حاضر به ماندن نشدند و مردم را در برابر روسها تنها گذاشتند. او مینویسد که مردم خود شورای جنگی تشکیل دادند و از فرماندهان ترک خواستند که دستکم ادوات جنگی و اسلحههای خود را نبرند و در اختیار آنان قرار دهند، اما عثمانیها این خواسته را نپذیرفتند و اسلحه را هم با خود بردند. کنسول آلمان متذکر میشود که قاضی فتاح در این زمان به منتقد ترکها تبدیل شد و از اهانت آنان به کردها و جبن و ترسشان در برابر روسها انتقاد میکرد، اما دیگر دیر شده بود. روسها مهاباد را پس از جنگی شدید تصرف و قاضی فتاح و پسرش کشته و به روایتی اعدام شدند. آنها بازار شهر و املاک قاضیان و مردم را به یغما بردند و اکثریت اهالی را قتلعام کردند» [33]
اگر رهبران کرد (روحانیون، شیوخ و سران قبایل) در طول جنگ جهانی اول به استراتژی اتحاد با دشمنان امپراتوری عثمانی روی میآوردند، میتوانستند پس از چهارصد سال اشتباهِ اسلاف خود در جنگ چالدران را جبران کرده و بزرگترین بخش کردستان (مناطق کردنشین ترکیه، سوریه و عراق کنونی) را آزاد کنند.
اما بدترین گزینه (جهاد در رکابِ سلطانِ عثمانی) را انتخاب و بهترین فرصتِ رهایی را به مهلکترین سقوطِ تاریخیِ کُردها تبدیل کردند. سقوطی که هنوز هم ادامه دارد...
اجداد ما بهجای عبرتگرفتن از این اشتباه تاریخی، یاد و خاطره ارکان خلیل پاشا (ژنرال و فرمانده عثمانی در موکریان طی جنگ جهانی اول) و سایر سران عشایر، فئودالها و شیوخ ِ کُردِ وابستهِ عثمانی را تاکنون زنده نگه داشتهاند. دراینرابطه بشنوید بەیتی خەلیل پاشا (ئەرکان) را. [34]← https://t.me/genjiserbemor
نمونهای از ابیات کُردی مقارن جنگ جهانی اول در مدحِ "ارکان خلیل پاشای عثمانی"
"ئەرکان گەیشتە سەقزێ
سەیفالدین بۆ دەلەرزێ
ئەرکان گەیشتە میردەدێ
دەستەیەک حاجی و مەلا و فەقێ
ووتیان یاخوا بە خێر بێ،
بۆ شەڕی کافری رووس دەچێ"[35]
۵- شورش اسماعیل آقا سمکو
در جریان جنگ جهانی اول، انگلیسیها میخواستند در غرب ایران و شرق امپراتوری روبهزوال عثمانی؛ اتحادی میان ارمنیها، کردها و آسوریها علیه عثمانی ایجاد کنند. [36]
این امر میتوانست فرصتی طلایی برای کردها فراهم کند تا اشتباه اسلافِ خویش در جنگ چالدران را جبران کرده و بعد از ۴۰۰ سال از زیر یوغ امپراتوری عثمانی رهایی یابند.
اسماعیل آقا سمکو؛ بجای استفاده از این فرصت؛ به تحریک و تشویق ترکان عثمانی مارشیمون رهبر آشوریهای ارومیه و صد تن از همراهانش را ناجوانمردانه طی یک مهمانی به قتل رساند. [37]
اسماعیل آقا به کشتار و غارت ملل ترک، آشوری و ارمنی اکتفا نکرد و حتی کردهای مهاباد را نیز مشمول جنایات خویش قرار داد.
دراینخصوص آقای سید محمد صمدی در کتابِ "تاریخ مهاباد" به استنادِ یادداشتهای قادر مدرسی شاهدِ زنده این رویداد چنین نگاشته است:
" هنوز مصیبت [جنگ جهانی اول] تمام نشده بود که بلایی بزرگتر بر سر اهالی [مهاباد] آمد و آنهم یورش اسماعیل آقا (سمکو) و سید طه افندی بود با حدود پنج شش هزار نفر سوار عشایر شکاک / هرکی / مامش / و ... به مهاباد حملهور شده پس از تارومار کردن هنگ ژاندارمری به فرماندهی سرهنگ ملکزاده و تیرباران کردن تمامی ژاندارمها [سیصد تن[38]] مهاباد را ایلات و عشایر خدانشناس غارت کردند حتی لباس و شلوار زنها را نیز از تنشان درآورده و شهر را تبدیل به ویرانهای کردند و عدهای هم به خاطر دفاع از مال و دارائیشان کشته شدند. این هم مصیبت برادران دینی و ملی و راستی باید آنهایی که این مسئله را یکی از جنبشهای اجتماعی و تاریخی اکراد میدانند جواب دهند که به چه دلیل چنین ادعایی دارند؟ مبارزه نبود بلکه ننگ بود."[39]
کتاب "سیفالدین نامه" اثر سیفالدین و منیژه میر مکری:
«بعد از سقوط مهاباد، شهر بلافاصله از طرف قوای اسماعیل آقا تاراج و چپاول شد و جارو بر بساط تهی هر خانهای کشیده شد. شکاکها خانه و مغازههای تمام اهالی شهر را از عجم و کرد و یهودی غارت کردند. در حین این اقدامات ۲۵ نفر از اهالی شهر و ازجمله قاضی لطیف و حاجی صالح دوافروش که از سرشناسان شهر بودند کشته شدند و کسی چون قاضی علی پدر قاضی محمد همچنان ضرب و شتم شد که شنوایی هر دو گوشش را از دست داد» [40]
بگو پڵاو
در جریان قتلعامهای اسماعیل آقا، برخی از ترکها که با زبانِ کُردی آشنا بودند، برای رهایی از مهلکه خود را کُرد معرفی میکردند. به امر اسماعیل آقا، این نگون بختگان را مجبور میکردند واژه "پلو" را با زبان و لهجه کردی تلفظ کنند که میشود "پڵاو" (در زبان کُردی دو نوع ل وجود دارد. هنگامِ تلفظ ل چاق نوک زبان به سقف دهان میچسبد)
تلفظ صحیح این واژه برای غیر کُردها ممکن نبود. آنان این واژه را بهصورت "پیلاو" تلفظ میکردند که همین گناه کافی بود برای صدور و اجرای فوری حکم اعدام.
اسماعیل آقا در برخی موارد؛ ده تن ازاینگونه اعدامیان را پشت سر هم ردیفکرده؛ و یک تیر به سینه نفر اول شلیک میکرد. آن حضرت میخواستند ببینند که یک تیر از بدن چند نفر عبور میکند.
۶- شورش فئودال-عشیرهای ملامصطفی بارزانی (۱۹۶۱-۱۹۷۵)
در مِتُدولوژی[41] تاریخنگاری علمی، هر رویداد تاریخی در بستر جغرافیایی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی زمان خود مورد بررسی قرار میگیرد.
در این راستا ابتدا تصویری از حیات اقتصادی و اجتماعی کردستان عراق قبل از اصلاحات عبدالکریم قاسم را ارائه میکنم.
مردم کردستان عراق تا کودتای ۱۹۵۸ عبدالکریم قاسم تحت سیستم عشایری و فئودالی زندگی میکردند. روستاییان و دهقانان که اکثریت مردم را تشکیل میداند، عموماً گرسنه، سیاهسوخته و ژندهپوش بودند. منازل آنها با یک نیمه دیوار یا چَپَر (پرچین) از طویله و آغلهای حیواناتِ اهلی تفکیک میشد. ستمکاری سران عشایر، شیوخ زمیندار و اربابها رمقی برای آنها باقی نگذاشته بود.
رعایا ناچار بودند بیشتر درآمد خود را تحت عناوین سرانه و حق مالکیت به اربابان بپردازند. آنها ناچار به بیگاری و انواع خدمات بودند. در برخی مناطق، هر دختری را که ازدواج میکرد، ناچار میشد شب زفاف را در خدمت ارباب روستا به صبح رساند.
سران عشایر با بسیج رعایای خویش به روستاهای دیگر حمله میکردند. آنها گاو، گوسفند، غلات و هر آنچه ارزش مادی داشت را غارت کرده و ساکنان آنها را در صورت مقاومت به قتل میرساندند و خانههایشان را به آتش میکشیدند.
رعایا باوجود ستمکاریهای فراوان فرمانبردار اربابان خود بودند. زیرا خارج از محدوده فرمانروایی ارباب هیچگونه امنیتی نداشتند. آنها همچون سایر مردم عراق وارث یک زندگی حقیرانهِ بخورونمیر هزاران ساله بودند. [42] مفاهیمی همچون میهنپرستی و ملیگرایی برای رعایا بیمعنی بودند.
پس از پیروزی انقلاب ۱۹۵۸ عراق به رهبری عبدالکریم قاسم و حمایت روشنفکران و نیروهای مترقی، فرصتی طلایی برای کُردها و مردم عراق جهت گذار از زندگی قرونوسطایی فراهم شد.
برای اولینبار در تاریخِ خاورمیانه، عبدالکریم قاسم اصلاحات وسیعی در حد یک انقلاب اجتماعی به اجرا گذاشت. ازجمله این اصلاحات تقسیم اراضی بین رعایا بود.
کُردها همچون سایر مردم عراق در بیشتر شهرها و مراکز جمعیتی تجمع و راهپیمایی کرده و یکصدا از اصلاحاتِ بزرگِ قاسم حمایت میکردند.
برخی از شعارهای مردمِ کردستانِ عراق در حمایت از اصلاحات عبدالکریم قاسم:
هێزەکەمان مارکسیە
دژی ئیقتاع و ڕەجعیە
هێزەکەمان هێزی گەلە
هی کرێکارو ڕەنجبەرە
فەلاح زەوی خۆیەتی
ئاغا باوکە ڕۆیەتی
ترجمه مفهومی شعارها (نیروی ما مارکسیستی است، مخالف اقطاع و ارتجاع است، قدرت ما قدرت خلق است، متعلق به کارگران و رنجبران است، زمین از آن کشاورز است، ارباب وای پدر گوید)
شعارهای مردم حلبجه:
فەلاح عەرزی خۆیەسی
دەرەبەگ باوکە ڕۆیەسی
فەلاح عەرزی کێڵاگە
دەرەبەگ قوڕی پێواگە
خاطراتی از شورش ملامصطفی بارزانی
خاطراتِ فعالین و شاهدانِ رویدادها از منابعِ مهمِ تاریخنگاری هستند. در ادامه دو مورد از خاطرات شخصیتهای فعال در آن دوره را مرور میکنیم.
ملا رسول پیشنماز:
"پس از روی کار آمدن زعیم عبدالکریم قاسم و بازگشت مرحوم بارزانی به دلیل قدرتیابی حزب شیوعی و پشتیبانی آنها از کشاورزان، اربابها در تنگنا قرار گرفتند. کار به آنجا رسیده بود که املاک اربابان را با طناب بین کشاورزان تقسیم میکردند. مخصوصاً در مناطق پشدر، رانیه، دوکان و بیتوین.
چند تن از اربابان میراودلی، شیخ حسین بوسکین، کاک عباس مامند آقای سرکپکان و مام کدخدا اسماعیل تلان تصمیم گرفتند جهت یافتن راهحل برای دیدن عبدالکریم قاسم به بغداد بروند.
تلاشهای آنها در بغداد برای دیدار با قاسم بینتیجه ماند. زیرا قاسم آنها را نپذیرفت. سپس عباس آقا که دوستی دیرینهای با بارزانی داشت، پیشنهاد کرد به دیدار او بروند.
آغاها به دیدار بارزانی رفته و همگی از وی خواستند که بیش از این نظارهگر نمانده و برای حقوق ملی کُردها! به کوهستانها روی آورد"[43]
بخشی از خاطرات مام جلال طالبانی در کتابِ "دیداری تەمەن"
«سران عشایر کُرد، تمامی کسانی که درنتیجه اصلاحات ارضی زیانمند شده بودند، میآمدند پیش ملامصطفی و شکایت میکردند. متأسفانه ملا هم اهمیت زیادی به سران عشایر، اربابها و شیوخ میداد. یادم هست وقتی تمامی سران عشایر جمع شده بودند از شیخ تحسین ایزدی تا شیخ و آغاهای خوشناوتی، دزهیی، پشدر، و ... اینها همگی به ملامصطفی پناه برده و میگفتند شما بزرگ ما هستی و از ما حمایت کن. متأسفانه ملا اینها را دور خود جمع کرده و از آنها دفاع میکرد. آغاها جهت دیدار با عبدالکریم قاسم هیئتی را روانه بغداد کرده بودند. این در حالی بود که قاسم بدیل دفاع از منافع مردم عراق و ملی کردن نفت تحت فشار عظیم کمپانیهای نفت [غربی] قرار گرفته بود. [44]
جلال طالبانی: "در حقیقت این آغاها علیه اصلاحات ارضی قیام کرده بودند.
[دفتر سیاسی] حزب موافق اصلاحات بود. اما ملامصطفی دشمن قانون اصلاحات ارضی بود و از اربابها پشتیبانی میکرد. ملا اصلاحات زراعی را خلاف شرع میدانست."[45]
جلال طالبانی: "... مدتی قبل از شروع شورش ایلول ۱۹۶۱، بسیاری از عشایر و زمینداران کُرد به تحریک ملامصطفی به یاغیگری علیه دولت اصلاحات روی آورده بودند. پیشاهنگان شورش ضد اصلاحات ارضی عبارت بودند از حاجی قادر اسماعیل عوزیری، حاجی ابراهیم چرمه گا، شیخ طیفور سرگلو، کویخا اسماعیل تلان، شیخ محمود کاریزه و رؤسای عشایر جاف، سورداش، بازیان، هموند، شارباژیر، خوشناوتی و صفین"[46]
ملامصطفی از موقعیت ممتاز شیخزادگی، ریاست عشیره بارزانی و نفوذ معنوی بر اربابها و سران عشایر برخوردار بود. به همین دلیل کشورهای آمریکا ایران، انگلیس و اسرائیل وی را مناسبترین فرد جهت رهبری شورش ارتجاعی کردستان تشخیص دادند.
ایران و انگلیس در سال ۱۹۶۱ از طریق سفارتخانههایشان در بغداد با ملامصطفی ارتباط برقرار کرده و وی را جهت رهبری شورش سران عشایر و اربابهای ناراضی از اصلاحات عبدالکریم روانه منطقه بارزان کردند. آنها به ملا قول داده بودند از شورش وی حمایت کنند. [47]
جهل، خرافه و پسرفت، ثمره شورشهای ارتجاعی وابسته
انقلاباتِ حقیقی مدرسه آگاهی و رشد و توسعه اجتماعی هستند. اما حاصلِ شورشهایی از نوعِ کردستانِ عراق (۱۹۷۵-۱۹۶۱) و مجاهدین افغان (۱۹۹۲-۱۹۷۸)؛ همچون مزرعه کِشتِ خشخاش؛ تریاکی بود که تودهها را دچار رخوت، منگی، گیجی و روانپریشی نمود. از سوی دیگر شیوخ و بازرگانان دین و ملیگرایی ابتدایی از قِبَلِ این بیماری تودهای صاحبِ ثروتهای افسانهای شدند.
کردهای کردستان عراق و ایران تا سال ۱۹۶۰ ازنظر فکری، فرهنگی و تمدنی در یک سطح قرار داشتند. ملامصطفی طی رهبری چهاردهساله خود سطح مدنیت جامعه کردستان عراق را به سدههای گذشته بازگردانید. بهگونهای که اکنون کردهای ایران صدسال از کردهای عراق پیشرفتهتر هستند.
در خصوص چگونگی رجعت جامعه کردستان عراق به گذشته، تأمل و تعمق در دو مورد از فرهنگسازی ملامصطفی چشمانداز روشنتری بر روی خواننده باز میکند:
الف- ممنوع کردن رسم رَدوکَوتن (فرار دو دلداده از روستا جهت شروع ازدواج)
این رسم که از دوران مادرسالاری برجایمانده بود، باعث تعدیل ستمگری سیستم فئودالی و مردسالاری میشد. زیرا خانمها میتوانستند با استفاده از این رسم با شخص مورد نظر خود ازدواج کنند و تصمیم پدر و سرپرست خانواده را جهت ازدواج تحمیلی را خنثی کنند.
در برخی از روستاها و مناطق کردستان عروسِ خانوادهِ رعیت ملزم به ارائه باج بکارت بوده و ارباب شبِ اولِ زفاف از عروس کامجویی میکرد. رسم اینگونه بود که عصر همان روزی که عروس به خانه داماد میرسید، نوکر و خدمه ارباب به منزل داماد رفته و دست عروس را گرفته و به وی میگفتند بیا میرویم خانه ارباب تا خانمبزرگِ ارباب به تو نصیحت و آموزشهای زندگی را ارائه کند. (وهره با بچین بو لای ئاغاژن تا ئاموژگاریت کات)
یکی دیگر از مزایای مهم "رهدوکهوتن" گریز عروس از باجِ بکارت به ارباب بود. زیرا دختر و پسر باهم روستا را ترک کرده و در روستایی دیگر اقامت موقت اختیار کرده و زندگی مشترک را شروع میکردند.
طی روزها و هفتههای بعد، بین خانواده عروس و داماد صلح برقرار میشد و دو دلداده میتوانستند به روستا بازگشته و زندگی عادی خود را از سر گیرند. در این حالت عروس از این سرویس اجباری به خان و ارباب معاف میشد. ملامصطفی رسم "رَدوکَوتن" را ممنوع کرده و کسانی که از این قانون سرپیچی میکردند با مجازات اعدام روبرو میشدند.
ب- ممنوعیت مراسم رقص مختلط کُردی
ملامصطفی مراسم رقص مختلط کردی را خلاف شرع و ممنوع اعلام کرد. رقص کردی یکی از رسومِ بازمانده دوره مادرسالاری است.
در رقص کردی زن انتخاب میکند که در دست چه کسی برقصد. تاکنون این رسم بخشی از حقوق زنان تحت سیستم مردسالاری را برای زنان محفوظ نگاهداشته است. متشرعین طی 1300 سال نتوانسته بودند این رسم زیبا را از فرهنگ کُردی بزدایند.
اگرچه حکومت ملامصطفی در سال 1975 فروپاشید، اما این قوانین در اذهان جامعه ریشه دوانید و تبدیل شد به بخشی از فرهنگ و کلتور اجتماعی مردم کردستان. پس از ملامصطفی، مردم کردستان عراق (پدر، برادر، پسرعمو، شوهر و...) با کشتن دختران و زنان خود این فرهنگ را زنده نگه داشتند.
تحت تأثیر این فرهنگِ ارتجاعی، از زمان تأسیس دولت نیمهمستقل کردستان عراق در سال ۱۹۹۱ تاکنون (۲۰۲۵) حدود بیست هزار زن و دختر توسط بستگان نرینه خویش کشتهشده و یازده هزار تن نیز ناچار به خودسوزی شدهاند. [48]
رهبران کردستان عراق شرمسار تاریخ
در شورش ۱۹۶۱ پیشمرگان ملامصطفی نقش پیادهنظام مزدور کشورهای ایران، انگلیس، آمریکا و اسرائیل را علیه مترقیترین و مردمیترین حکومت خاورمیانه را ایفا کردند. این شورش باعث قربانی شدن دستاوردهای خلقهای عراق در پای منافع شرکتهای نفتی گردید. بدین ترتیب رهبرانِ کردهای عراق شرمسار تاریخ خود و سایر خلقهای عراق گردیدند.
مجاهدین افغانستان ادامهِ راهِ ملامصطفی بارزانی
طی سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۲ مجاهدین واپسگرای افغانستان نیز تحت رهبری آمریکا و ناتو همچون کُردهای عراق در نقش مزدوری امپریالیسم ظاهر شدند. [49] آنها دولت را در اجرای اصلاحات ارضی و سایر اصلاحات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ناکام گذاشتند. مجاهدین حتی سرِ معلمان روستاها را میبریدند تا هیچ معلمی جرئت نکند فرزندان رعایا را باسواد کند. سرانجام این «شب نهادانِ از قعر قرون آمده» [50] حکومت مترقی نجیبالله را سرنگون و جامعه افغانستان را به تاریکی قرونوسطی بازگرداندند.
۷- راهبردِ قدرتنمایی حزب دمکرات کردستان ایران در مناطق دوملیتی و شروع جنگ کُرد و تُرک در نقده
در ۳۱ فروردین ۱۳۵۸ پس از تجربه ۶۸ روزه شوروشوق عمومی ناشی از سقوط نظام پادشاهی، حادثهای کردستان ایران را به دورهای سیاهتر از گذشته سوق داد.
در این روز حزب دموکرات کردستان ایران با بسیج هزاران نیروی مسلح از سراسر کردستان میتینگی بزرگ در شهر دوملیتی نقده برگزار کرد.
این شهر همچون چهارراهی است میان ارومیه، مهاباد، اشنویه و پیرانشهر. در چنین موقعیت استراتژیکی حدود ۱۵۰۰۰ ترک و ۵۰۰۰ کرد زندگی میکردند. [51]
این دو ملت از دیرباز با صلح و دوستی در کنار هم میزیستند. بهگونهای که میان آنها خویشاوندی خانوادگی ایجاد و بسیاری از آنها باهم دایی، خاله، خواهرزاده شده بودند.
زندهیاد "محمد اوراز" کوهنورد نامی ایران و جهان یکی از محصولات این خویشاوندیها بود که از پدری کُرد و مادری تُرک به دنیا آمده بود.
محمد اوراز فاتح قله اورست به مدت سه سال متوالی از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۰ بهعنوان مرد سال کوهنوردی ایران انتخاب شد. [52]
رهبری حزب دمکرات کردستان ایران ورزشگاهِ شهر واقع در قلبِ منطقه ترکنشین نقده را برای برگزاری میتینگ انتخاب کرده بود.
از صبح ۳۱ فروردین ۱۳۵۸ تا حوالی ظهر حدود ۵۰۰۰ نیروی مسلح کُرد از سراسر کُردستان به نقده رسیدند.
سعید کویستانی که آن زمان از اعضای کمیتهِ شهرستانِ نقدهِ حزبِ دمکراتِ کردستان بود، در کتاب "ئاورێک" چنین نگاشته است:
"رفقای کمیته شهرستان نقده تا روزی که این سیلاب نیروهای مسلح به نقده سرازیر شد، نمیدانستند افراد مسلح کردستان بسیج شدهاند تا عازم نقده شوند. از صبح تا نزدیک ظهر افراد مسلح عازم جاده بالغچی بودند. در آنجا به ترتیب سلاحهایی که حمل میکردند سازماندهی شدند.
آنهایی که کلاشینکف داشتند در یک ردیف، آنهایی که تفنگ برنو داشتند در یک ردیف میایستادند. حتی تپانچه به قد و تَه پُر به دوش نیز جایگاه و ردیف مخصوص خود را داشتند.
[افرادِ مسلحِ کُرد] به ترتیب در خیابان اصلی شهر نقده بهطرف میدان فوتبال در منطقه ترکها حرکت کردند. این عملکرد در شرایط آن زمان برای آذریها دردی بسیار سخت بود."[53]
یکی از دوستان که آن زمان دانشآموز بوده و از شرکتکنندگان میتینگ بود؛ برای نگارنده چنین روایت کرد: گروهی نیز مسلح به گوپال (چماق) بودند. این گروه پیشاهنگ سایر نیروهای مسلح بودند در راهپیمایی بهسوی ورزشگاه و پیشاپیش این گروه جوانی بود که طولانیترین چماق در دست داشت!
در اینجا قضاوت را به خواننده این کتاب میسپارم آیا این اعمال تجمع صلح و همزیستی بود یا مانور مسلحانه در جهت ایجاد رعب و وحشتِ ملتی دیگر؟
هر انسانی با بهره هوشی متوسط، میتواند پیشبینی کند که قدرتنمایی یک حزب ملیگرا در شهری دوملیتی؛ آنهم در قلبِ منطقهِ ملتِ مقابل؛ میتواند آتش جنگی خانمانسوز را شعلهور سازد. مسئولیت دکتر قاسملو در چنین اقدامی با اهریمن کردن ملاحسنی تمام نمیشود. چرا رژه مسلحانه در خیابانهای اصلی شهر؟ چرا میتینگ یک حزب ملیگرای کُرد در محله ترکها؟
بدیهی است که حزب دمکرات کردستان ایران؛ همچنانکه از نامش پیداست، یک حزب ملیگرای کُردی است؛ نه یک جریانِ سیاسیِ فراملیتی، محیطِ زیستی، فمینیستی و یا سوسیالیستی.
کدام عقلِ سلیمی قبول میکند که یک حزبِ ملیگرای کُردی در منطقه ترکنشین یک شهر میتینگِ کوردایَتی برگزار کند؟ شاید آقایانِ دمکرات آمده بودند تا ترکها را به کوردایَتی دعوت کنند! دعوتی با شرکتِ بیش از ۵۰۰۰ نیروی مسلحِ کُرد!
در دقایق اولیه شروع میتینگ؛ شلیک یک تیر هوایی در پشتبام محله ترکها همچون جرقهای در انبار باروت؛ آتش جنگی خانمانسوز بین دو ملت را شعلهور ساخت. [54]
دو ملتی که قرنها سابقه همزیستی مسالمتآمیز داشتند؛ ازدواج کرده و دوست و خویشاوند شده بودند؛ در عرض چند دقیقه دشمن خونی همدیگر شدند. صدها نفر از دو طرف کشته شدند، غارتگری و توحش دوطرفه همه مرزهای انسانی و اخلاقی را درنوردید.
ترکهای نقده در این جنگ برای نجاتِ جان و مالِ خویش به ملاحسنی ارومیه متوسل شدند. مُلا از این فرصت استفاده کرد و در نقشِ ناجی ترکان ظاهر شد. این فرود آذریها پس از فرازی صدساله از پیشگامی مشروطهخواهی، سوسیالیسم و استبداد ستیزی اتفاق افتاد. [55]
تا آن زمان پیشوایان ترکها کسانی از نوعِ ستارخان، باقرخان، حیدر خان عمو اوغلی، احمد کسروی، سید جعفر پیشهوری، صمد بهرنگی، صفر قهرمانی، غلامحسین ساعدی، بهروز و اشرف دهقان بودند.
اینچنین بود که آذریها هم به طریقی دیگر قربانی قدرتپرستی و فرصتطلبی قاسملو+حسنی شده و قامت بلند میراث روشنفکری و آزادیخواهی صدساله خویش را در پای منبر ملاحسنی فرود آوردند.
برندگان جنگِ نقده
۱- ملاحسنی که در جایگاهِ امپراتورِ فراقانونیِ آذربایجان غربی قرار گرفت و این مقام را تا آخر عمر خویش به مدت ۳۹ سال حفظ کرد. [56] وی تا آنجا که در توان داشت از استخدام کارمندانِ کردزبان و اختصاص بودجه عمرانی و ایجاد کارخانه در مناطق کردنشین پیشگیری کرد.
۲- پانتورکها که بیش از ۹۵% مقامهای قضایی، لشکری، کشوری، اقتصادی و... آذربایجان غربی را تصرف کردند.
۳- شخص دکتر قاسملو که بعدازاین واقعه به مقامِ ولایتِ مطلقهِ حزبش ارتقاء یافته و تا پایان عمر خویش به مدت ۱۰ سال در نقشِ رهبری بلا نقد، بلاعزل، بلاشک و بلارقیب باقی ماند. وی ۳۵ سال بعد از مرگش همچنان مرجع تقلیدِ بسیاری از مقلدانِ کوردایَتیِ نوفئودالی است.
دکتر قاسملو در چنین جایگاهی مرتکب اشتباهات استراتژیک زیادی گردید. ازجمله اصرار بر ادامه دو جنگ برادرکشی با کومله و حزب دمکرات (رهبری انقلابی) و همزمان مذاکرات مخفیانهِ صلح و سازش با مأموران امنیتی ایران که به مرگ خودش منتهی شد. دکتر قاسملو پس از مرگ، از طرف پیروانش به پیامبر آشتی ملقب گردید تا در آینده راهِ او را ادامه دهند! [57]
قبل از برگزاری میتینگِ نقده، کمیته انقلابِ ترکهایِ نقده و بسیاری از ساکنانِ تُرک و کُرد و نیز برخی شخصیتهایِ سرشناس ازجمله معبودی، ابراهیم محرر، مقدسی امامجمعه تُرکها و نیز آقای ملا صالح رحیمی امامجمعه کُردها خطرات آن را به حزب دموکرات و شخص دکتر قاسملو تذکر داده بودند. [58]
خواسته عموم آنها این بود که حزب دمکرات از انجام تظاهرات و میتینگ مسلحانه در نقده منصرف شده و یا آن را در منطقه کردنشین آن شهر برگزار کند.
در سطح کمیته مرکزی حزب دمکرات کسانی چون محمدامین سراجی و کریم حسامی نگرانی خود را از عواقب برگزاری این میتینگ اعلام میکنند. اما همگی از طرف شخص دکتر قاسملو جوابِ رَد گرفتند. [59]
تاکنون کسی در حزب دمکرات در خصوص این اشتباه مهلک نقدی جدی ارائه نکرده است؛ و عموماً ملاحسنی، معبودی و تیمسار ظهیرنژاد را عامل اصلی معرفی میکنند.
این رویکرد فرافکنی و فرار از مسئولیتِ سیاستهای اشتباه است. ماهیت ملاحسنی و... معلوم بود و منافع اینها نه در همزیستی و برادری، بلکه در دشمنی ملتها تأمین میشود؛ صدالبته که شد.
بر اساس روایت آقای سلیمان کاشانی فعال سیاسی نقده، روز اول جنگ حدود ۱۰ نفر از طرفین کشته شدند. [60] تعداد اندک مقتولین در روز اول نشانگر آن است هیچکدام از طرفهای متخاصم برنامهای از قبل طراحیشده جهت جنگ و کشتار نداشتهاند.
میتینگ حزب دمکرات در منطقه ترکنشین برگزار شده بود. ترکهای مسلح از پشتبام ساختمانهایشان بر میدان مسلط بودند. اینها اگر از قبل برنامهای برای شروع جنگی تمامعیار داشتند، در همان دقایق اول میتوانستند هزاران تن از نیروهای حزب دمکرات و مردمِ حاضر در میدان را به قتل برسانند. [61]
در حقیقت این جنگ نتیجه واکنش عصبی و نارضایتی تُرکها از مانور و میتینگ مسلحانه یک حزب ملیگرای کُرد در منطقه ترکنشین نقده بود. عدهای دیگر از رهروان حزب دمکرات برای تبرئه دکتر قاسملو مسئولیت این عمل را حواله آقای رحمان حاجی احمدی میکنند. این هم عذری بدتر از گناه است. آقای حاجی احمدی در آن زمان نهتنها رهبر حزب بلکه عضو کمیته مرکزی هم نبوده است. حتی اگر ایشان منتسب و نماینده تامالاختیار شخص د. قاسملو و از طرفداران انجام میتینگ هم بوده باشد، بازهم ذرهای از مسئولیت رهبر و کمیته مرکزی کاسته نمیشود.
بازندگانِ جنگِ نقده
مردمِ کُرد بازنده اصلی این جنگ بودند. کُردها از آن زمان به جایگاه شهروند درجهدو سقوط کردند، این سقوط تاکنون به مدت ۴۵ سال همچنان ادامه دارد. [62]
چهل و پنج سال پس از این رویداد درحالیکه کُردها بیش از ۶۰% جمعیت آذربایجان غربی را تشکیل میدهند، [63] ترکها با جمعیت کمتر از ۴۰% نهتنها اکثریتقریببهاتفاق پستها و مقامات انتصابی را در انحصار خود دارند، بلکه به لطف حمایتهای بیدریغ شورای نگهبان، وزارت کشور، استانداری و... انتخابات را مهندسی کرده و از دوازده نماینده انتخابی مجلس همواره هشت تن از میان ترکها انتخاب میشوند!
اینگونه نمایندگان کوپنی نهتنها از میان تُرکهای آزاده و مترقی انتخاب نمیشوند، بلکه عموماً پانتورکهایی هستند که کُردها را مهاجر معرفی کرده و خواهان اخراج آنها از تمامی آذربایجان غربی و حتی استان کردستان هستند.
در این دوره طولانی همواره سازمانِ گزینش استخدامیِ استان در انحصارِ مطلق پانتورکها بوده است. این سازمان به بهانههای واهی صدها هزار جوان پراستعداد کُرد را از راهیابی به دانشگاه و استخدام در ادارات دولتی محروم کرده است. استعدادهایی که بجای شکفتن در دانشگاه و اداراتِ کشور؛ در فقر، بیکاری، کارگری فصلی و کولبری پژمرده شدند. هزاران تن نیز به آوارگی و تعدادی هم به خودکشی روی آوردند.
آری اینچنین بود برادر، [64] که مناطق کردنشین آذربایجان غربی عملاً به مستعمره اعلامنشده پانترکها تبدیل شدند.
استراتژی سرکوب کُردها توسط تُرکها (هدیه د.قاسملو به دولت تازهتأسیس جمهوری اسلامی)
دکتر قاسملو با استراتژیِ مُهلکِ «مانور قدرت، ترساندن و فراریدادن ترکها از مناطق دوملیتی» هدیه بسیار ارزشمندی به دولت تازهتأسیس جمهوری اسلامی اعطا کرد.
میتینگ و مانور نظامی حزب دمکرات در منطقه تُرکهای نقده منجر به زایش، تئوریزه شدن و استارت عملی استراتژی «سرکوب کُردها بهوسیله تُرکها» از طرف حکام جدید ایران گردید.
یکی از پیشمرگان قدیمی و نزدیک به حلقه اول دکتر قاسملو که خود در جنگ نقده شرکت کرده بود به نام "ک. ج" برای نگارنده چنین نقل کرد: «قرار بود بعد از نقده در تمامی شهرها و مناطق دوملیتی تُرک و کُرد، میتینگی مشابه برگزار شود ازجمله در شاهیندژ، تکاب، خوی، ماکو، سلماس، ارومیه، پلدشت، چالدران و...» خواننده عزیز، " تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل"
هوشمندی زیادی لازم نیست تا استراتژی دکتر قاسملو در آن زمان را رمزگشایی کنیم. از سخن صادقانه این پیشمرگ میتوان دریافت که میتینگ و قدرتنمایی مسلحانه حزب دمکرات در نقده نه یک اشتباه تاکتیکی، بلکه اولین مرحله از استراتژی مرگبار دکتر قاسملو در جهت ارعاب و اخراج آذریها از مناطق دوملیتی آذربایجان غربی بوده است.
شصت سال پس از اسماعیل آقای بیسواد، دکتر قاسملوی باسواد و تحصیلکرده اروپا همان استراتژیِ ارعاب و بیرونراندن ترکها از مناطق دوملیتی را دنبال کرده و کُردها همان تجربیات تلخ را دوباره تجربه کردهاند.
میبینیم که تاریخ تکرار شده است. اما نه مطابق نظریه کارل مارکس که میگفت: «همهٔ رویدادها و شخصیتها در تاریخ دو بار رخ میدهند؛ نخست بهصورت تراژدی، بار دوم بهصورت کمدی.» [65]
از شوربختی ملتِ کُرد بود که رویدادهای هر دو بار بهصورت تراژدی بر مردمِ کُردستان آوار شدند.
در اینجاست که میبینیم رهبران باسواد و ناسیونالیست کنونی کُردستان؛ در اندیشه و عمل؛ فرزندتِ خَلَفِ اَسلافِ پیشینِ خود (رؤسای عشایر، شیوخ و فئودالهای سدههای گذشته) هستند. حکومت تازه تأسیس جمهوری اسلامی ایران از دلِ این رویداد، استراتژی بسیار کارآمد و دائمی خود را کشف و استخراج کرد. دولت مرکزی بهوسیله این استراتژی با یک تیر دو نشان زد. از یکسو جایگاه و شغل برای ترکها تعریف و آنها را جذب خود کرد. از سوی دیگر جنبش کُردها را بهوسیله تُرکها کنترل و سرکوب کرد.
بنا به این استراتژی طی ۴۶ سال گذشته تُرکها نیروی مادی و انسانی لازم برای سرکوب و کنترل جنبش کُردها را تأمین کردهاند. پاداش پانترکها عبارت بود از رانتِ قدرت، اقتصاد و مدیریت تمامی آذربایجان غربی و حتی بخش زیادی از استان کُردستان. [66]
نزدیک بهتمامی پستهای لشکری و کشوری درجهیک تا سه از استانداری و دادگستری تا ریاست تمامی ادارات مناطق دوملیتی و حتی مناطق جنوب استان که خالص کُرد هستند، به ترکها واگذار شد.
در هر حزب پویا و مترقی دنیا اگر شخصی در مقام رهبر، حزب و ملتش را با استراتژی غلط دچار زیانی سنگین و جبرانناپذیر کند، بیشک آن رهبر اگر محاکمه و اخراج هم نشود، حداقل برای همیشه از پست رهبری کنار گذاشته خواهد شد.
اما به دنبال این جنگ بر اتوریته و قدرت د. قاسملو در حزب دمکرات افزوده شد. در ارومیه نیز ملاحسنی تبدیل به امپراتور فراقانونی آذربایجان غربی شد. هردوی این حضرات مقامات خویش را تا آخر عمر حفظ کرده و در جهت گسترش کینه و نفرت بین این دو ملت همچون دو قطب مخالف یک آهنربا مکمل همدیگر شدند.
سی و سه سال قبل از جنگ نقده در سال ۱۹۴۶ قاضی محمد و سید جعفر پیشهوری این دو ملت را نه در مقابل هم بلکه بهترین یارویاور همدیگر قرار داده بودند. جهانبینی و استراتژی دکتر قاسملو به اسماعیل آقای شکاک (سمکو) نزدیکتر بود تا قاضی محمد. [67]
چون عمیقتر به تاریخ بنگریم، میبینیم استخوانهای گذشتگانمان را که در زیر آوار تاریخ پُر فرود و بیفروغ کردستان مدفون ماندهاند. صدای شکستن این استخوانها با گوشهای شنوا آشناست. اکنون آنچه از دهُل و سورنای کُوردایَتی به گوش میرسد؛ نه نغمهِ آزادی و رهایی ملی، بلکه شیپور جنگهای بیپایان؛ جنگ با ترکها، جنگ با احزاب رقیب، جنگ با روشنفکران، جنگ با دگراندیشان و سرانجام جنگ درونحزبی بر سر باقیمانده خوان یغما است.
با نگاهی به تاریخ بهمثابه آیینه درک زمانِ حال و پیشبینی آینده؛ در صورت بروزِ خلأ قدرت در کردستان و آذربایجان؛ بجای نسیمِ آزادی، باید منتظر تکرارِ تراژدیهای گذشته در ابعادی بسیار وسیعتر باشیم. خصوصاً که در این زمان برعکس سال ۱۹۷۹ پانتورکیسم دو حامی بسیار خطرناک خارجی (باکو و آنکارا) دارد که به کمک آنها میتواند تاریخِ شمال قبرس۱۹۷۴ و قره باغ۲۰۲۴ را در آذربایجان غربی و کردستان تکرار کند.
در چنین وضعیتی به حکامِ کردستان عراق امیدی نیست تا کردستان ایران را یاری کنند. زیرا که مافیاهای حاکمِ آن دیار خود دستنشانده ترکیه و سایر قدرتهای منطقه هستند.
۸- شرفنامه شرفخان بدلیسی
خواننده عزیز حق با شماست؛ قرار بود در اینجا به هشتمین نمونه تاریخی از نقشِ رهبرانِ کُرد در تداومِ فرودهایِ بی فراز بپردازیم. درصورتیکه شرفنامه شرفخان بدلیسی یک کتاب تاریخی است مشتمل بر صدها رویداد تاریخی.
این کتاب نه یک مورد؛ بلکه صدها نمونه از نقش فاجعهبار رهبران کُردها در تداومِ فرودهای بی فراز را؛ با صراحت و روشنی؛ در تاریخ ثبت کرده است.
شرفخان بدلیسی بزرگترین خدمت ممکن را در حق ملتش با موفقیت به انجام رسانیده است. بهدرستی گفتهاند که «شرفنامه هیچ همتایی نه قبل از خود و نه بعدازآن ندارد» [68]
برای علاقهمندان بازشناسی تاریخ کردستان خواندن این کتاب ضرورتی حیاتی است.
در اینجا ضمن احترام قلبی به شرفخان بدلیسی و سپاسگزاری بهخاطر این خزانه گرانقیمت که برای ما برجای نهاده است، میخواهم عنوانی دیگر بر این کتاب بگذارم. عنوانی که بیانگر محتوا، پیامها و درسهای نهفته در آن باشد.
لازم است عنوان پدیدهای با محتوی و ماهیت آن تناسب داشته باشد. همچنان که نمیتوان یک دشت را بهعنوان کوه، یک رودخانه را به نام آتشفشان، یک گوسفند را کفتار و یک سگ را عقاب بنامیم.
راقم این سطور دو عنوان را برای این کتاب بسیار ارزشمند پیشنهاد میکنم تا ببینیم کدام قبول افتد و کدام در نظر آید.
۱- شرمنامه ۲- بیشرفنامه
خواننده عزیز لطفاً در قضاوت عجله نکنید. هدف من توهین و تخریب ملتم یا نویسنده فرهیخته این کتاب نیست. ملتم را دوست دارم، اما دشمنان داخلی و خارجیاش را هرگز.
شما هم یکبار بدون پیشداوری و تعصب این کتاب را با محوریت منافع اکثریت مردم کُرد بخوانید. آنگاه بهاحتمال زیاد با من همداستان خواهی شد که بیشعوری، خودخوری، نوکر صفتی و جرم و جنایتِ اُمرا، رؤسای عشایر و قبایل و خاندانهای حکومتگر کُرد بیش از 60% این کتاب را به خود اختصاص داده است.
من که بهغیراز این دو واژه "شرمنامه" و "بیشرفنامه" نتوانستم عنوانی دیگر بیابم که نمایانگر ماهیت و رفتارهای این رهبران باشد. شما خواننده عزیز اگر عنوانی مناسبتر سراغ دارید، لطفاً در اینجا بنویسید...
...
معرفی شرفنامه شرفخان بدلیسی به قلم اسماعیل شمس، دکترای تاریخ و عضو هیئتعلمی دانشگاه علامه طباطبائی
«شرفنامه در سده ۱۶ میلادی مصادف با سده ۱۰ قمری به زبان فارسی به نگارش درآمده است و در آن زمان در عثمانی هم بسیاری از منابع تاریخی به زبان فارسی نوشته میشد و دو تن از همشهریان شرفالدین یعنی ادریس بدلیسی و شامی بدلیسی کتابهای هشتبهشت و سلیمنامه را به زبان فارسی نوشته بودند.
این کتاب اولین اثری است که درباره تاریخ کردها به زبان فارسی و توسط یک شخصیت کُرد به نگارش درآمده است. شرفنامه شرح احوال مردمان کُرد را بیان میدارد و از این منظر در تاریخ ایران، تاریخ عثمانی و تاریخ جهان اسلامی اثری مهم و تأثیرگذار به شمار میآید؛ شرفخان هدف از نگارش این کتاب را ماندگار کردن تاریخ کُرد دانسته است.
شرفالدین در زمانه متفاوتی میزیسته است؛ پدر او از عثمانی به ایران مهاجرت کرد و سیسال قبل از تولد او در اراک امروزی، جنگ چالدران بین ایران و عثمانی روی داد، در آن زمان دولتهای صفوی و عثمانی هرکدام مذهب رسمی خود را داشتند و مرزهای جغرافیایی بین این دو دولت ایجاد شده بود و شاهطهماسب و سلطان سلیمان نیز پیمان صلح آماسیه را امضا کردند. شرفخان 35 سال در ایران زندگی کرد و عنوان امیرالاکراد را از شاه صفوی دریافت کرد، با ایجاد اختلاف بین خاندان صفوی او به عثمانی بازگشت و حکومت بدلیس را به دست آورد.
در مقدمه کتاب، شرفخان به روایتهای مختلفی درباره کردها اشاره میکند و هیچ قضاوتی درباره آنها انجام نمیدهد و همین بیطرفی و ذکر تمامی وقایع بهویژه آنهایی که خود شاهدشان بوده، نقطه قوت کتاب شرفنامه است.
شرفنامه شامل یک مقدمه، چهار صحیفه و یک خاتمه است. در مقدمه به نسب طوایف کُرد میپردازد، صحیفه اول را امیران کردی که مقام سلطنت داشتند، سکه ضرب میکردند و خطبه به نامشان خوانده میشود، ازجمله حاکمان دیاربکر، جزیره، دینور و شهر زور و...- تشکیل میدهد؛ صحیفه دوم به اُمرای کردی که تحت حکومت مرکزی بودند و گاهی سکه ضرب میکردند مثل اردلان و بابان اختصاص دارد؛ صحیفه سوم به سایر امرا و حاکمان کردستان در سه فرقه میپردازد و صحیفه چهارم هم به حاکمان بدلیس بهصورت مفصل پرداخته است، خاتمه این کتاب هم مختص تاریخ سلاطین عثمانی و شاهان صفوی است.
این کتاب نمونه یک تاریخنگاری متفاوت و یک مردمشناسی تاریخی است. شرفنامه هیچ همتایی نه قبل از خود و نه بعد از آن ندارد» [69]
شرفنامه به زبانهای مختلفی ازجمله، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ارمنی، کُردی و عربی ترجمه شده است. [70]
بینش انتقادی شرف خان بدلیسی درباره جامعه کُردی به قلم آقایان دکتر ذکرالله محمدی و دکتر کیومرث فیضی:
«شرف خان با نگاهی انتقادی به اوضاع اجتماعی و فرهنگی کردها پرداخته است و از مطالب کتاب شرف نامه میتوان ویژگیهای جامعه کردی را از منظر وی درک کرد. [71]
شرف خان معتقد است که کردها در انجام امور و مسائل خود، آیندهنگر نیستند و در عواقب کارهای خود تأمل نمیکنند و بهمقتضای "من تفکر فی العواقب لم یشجع" در اکثر امور دنیوی و شغل مهمات و معاملات آن بیفکر و بیتأملاند.
از دیگر ویژگیهای جامعه کردی ازنظر مؤلف شرف نامه نبود اتحاد و همبستگی در میان کُردها است.
شرف خان معتقد است که جامعه کردی جامعهای متفرق و پراکنده است و بهغیراز کلمه توحید در هیچ اموری اتفاق ندارند. کردها ریاست و رهبری همدیگر را تحمل نمیکنند درصورتیکه ریاست و سروری بیگانهای را بهراحتی میپذیرند.
شاید یکی از دلایل شکست کردها در تشکیل دولت ملت در طول تاریخ پراکندگی و نبود اتحاد میان آنها بوده است. همچنین شرف خان از عادات مردم کردستان و لرستان به تصغیر اسامی در هنگام تلفظ اشاره دارد. امری که اکنون نیز در مناطق مختلف کردنشین رایج است.
دررابطهبا سطح پایین آموزش و هنر در میان جامعه کردی و نبود حضور و نقش آنها در اداره کشور مینویسد: از فضایل و حیثیات رسمی و عرفی مثل شعر و انشا و حسن خط و طرز اختلاط که باعث تقرب حکام و سلاطین و سبب ازدیاد مناصب علیه نزد پادشاهان معدلت گزین میباشد چندان بهره ندارند.
از دیگر ویژگیهای جامعه کردی ازنظر امیر شرف خان اقتصاد ضعیف و شکننده بخشهای مختلف کردستان و لرستان و کثرت زادوولد در این مناطق است.
از دیگر ویژگیهای مردمان کُرد ازنظر شرف خان سفاکی و خونریزی آنها است. [72]
ریشههای بحران رهبریت در جامعه کردستان
هر کوششی در جهت تحلیل مسائل اجتماعی و سیاسی، بدون ریشهیابی اصولی و علمی همچون آب در هاون کوبیدن است. در راستای شناسایی ریشههای بحران رهبریت جامعه کردستان تئوری "کُردستان یک بَستَر و دو رؤیا" را با خواننده گرامی به اشتراک میگذارم.
دکتر قاسملو با استراتژیِ مُهلکِ «مانور قدرت، ترساندن و فراریدادن ترکها از مناطق دوملیتی» هدیه بسیار ارزشمندی به دولت تازهتأسیس جمهوری اسلامی اعطا کرد.
میتینگ و مانور نظامی حزب دمکرات در منطقه تُرکهای نقده منجر به زایش، تئوریزه شدن و استارت عملی استراتژی «سرکوب کُردها بهوسیله تُرکها» از طرف حکام جدید ایران گردید.
یکی از پیشمرگان قدیمی و نزدیک به حلقه اول دکتر قاسملو که خود در جنگ نقده شرکت کرده بود به نام "ک. ج" برای نگارنده چنین نقل کرد: «قرار بود بعد از نقده در تمامی شهرها و مناطق دوملیتی تُرک و کُرد، میتینگی مشابه برگزار شود ازجمله در شاهیندژ، تکاب، خوی، ماکو، سلماس، ارومیه، پلدشت، چالدران و...» خواننده عزیز، " تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل"
هوشمندی زیادی لازم نیست تا استراتژی دکتر قاسملو در آن زمان را رمزگشایی کنیم. از سخن صادقانه این پیشمرگ میتوان دریافت که میتینگ و قدرتنمایی مسلحانه حزب دمکرات در نقده نه یک اشتباه تاکتیکی، بلکه اولین مرحله از استراتژی مرگبار دکتر قاسملو در جهت ارعاب و اخراج آذریها از مناطق دوملیتی آذربایجان غربی بوده است.
شصت سال پس از اسماعیل آقای بیسواد، دکتر قاسملوی باسواد و تحصیلکرده اروپا همان استراتژیِ ارعاب و بیرونراندن ترکها از مناطق دوملیتی را دنبال کرده و کُردها همان تجربیات تلخ را دوباره تجربه کردهاند.
میبینیم که تاریخ تکرار شده است. اما نه مطابق نظریه کارل مارکس که میگفت: «همهٔ رویدادها و شخصیتها در تاریخ دو بار رخ میدهند؛ نخست بهصورت تراژدی، بار دوم بهصورت کمدی.» [65]
از شوربختی ملتِ کُرد بود که رویدادهای هر دو بار بهصورت تراژدی بر مردمِ کُردستان آوار شدند.
در اینجاست که میبینیم رهبران باسواد و ناسیونالیست کنونی کُردستان؛ در اندیشه و عمل؛ فرزندتِ خَلَفِ اَسلافِ پیشینِ خود (رؤسای عشایر، شیوخ و فئودالهای سدههای گذشته) هستند. حکومت تازه تأسیس جمهوری اسلامی ایران از دلِ این رویداد، استراتژی بسیار کارآمد و دائمی خود را کشف و استخراج کرد. دولت مرکزی بهوسیله این استراتژی با یک تیر دو نشان زد. از یکسو جایگاه و شغل برای ترکها تعریف و آنها را جذب خود کرد. از سوی دیگر جنبش کُردها را بهوسیله تُرکها کنترل و سرکوب کرد.
بنا به این استراتژی طی ۴۶ سال گذشته تُرکها نیروی مادی و انسانی لازم برای سرکوب و کنترل جنبش کُردها را تأمین کردهاند. پاداش پانترکها عبارت بود از رانتِ قدرت، اقتصاد و مدیریت تمامی آذربایجان غربی و حتی بخش زیادی از استان کُردستان. [66]
نزدیک بهتمامی پستهای لشکری و کشوری درجهیک تا سه از استانداری و دادگستری تا ریاست تمامی ادارات مناطق دوملیتی و حتی مناطق جنوب استان که خالص کُرد هستند، به ترکها واگذار شد.
در هر حزب پویا و مترقی دنیا اگر شخصی در مقام رهبر، حزب و ملتش را با استراتژی غلط دچار زیانی سنگین و جبرانناپذیر کند، بیشک آن رهبر اگر محاکمه و اخراج هم نشود، حداقل برای همیشه از پست رهبری کنار گذاشته خواهد شد.
اما به دنبال این جنگ بر اتوریته و قدرت د. قاسملو در حزب دمکرات افزوده شد. در ارومیه نیز ملاحسنی تبدیل به امپراتور فراقانونی آذربایجان غربی شد. هردوی این حضرات مقامات خویش را تا آخر عمر حفظ کرده و در جهت گسترش کینه و نفرت بین این دو ملت همچون دو قطب مخالف یک آهنربا مکمل همدیگر شدند.
سی و سه سال قبل از جنگ نقده در سال ۱۹۴۶ قاضی محمد و سید جعفر پیشهوری این دو ملت را نه در مقابل هم بلکه بهترین یارویاور همدیگر قرار داده بودند. جهانبینی و استراتژی دکتر قاسملو به اسماعیل آقای شکاک (سمکو) نزدیکتر بود تا قاضی محمد. [67]
چون عمیقتر به تاریخ بنگریم، میبینیم استخوانهای گذشتگانمان را که در زیر آوار تاریخ پُر فرود و بیفروغ کردستان مدفون ماندهاند. صدای شکستن این استخوانها با گوشهای شنوا آشناست. اکنون آنچه از دهُل و سورنای کُوردایَتی به گوش میرسد؛ نه نغمهِ آزادی و رهایی ملی، بلکه شیپور جنگهای بیپایان؛ جنگ با ترکها، جنگ با احزاب رقیب، جنگ با روشنفکران، جنگ با دگراندیشان و سرانجام جنگ درونحزبی بر سر باقیمانده خوان یغما است.
با نگاهی به تاریخ بهمثابه آیینه درک زمانِ حال و پیشبینی آینده؛ در صورت بروزِ خلأ قدرت در کردستان و آذربایجان؛ بجای نسیمِ آزادی، باید منتظر تکرارِ تراژدیهای گذشته در ابعادی بسیار وسیعتر باشیم. خصوصاً که در این زمان برعکس سال ۱۹۷۹ پانتورکیسم دو حامی بسیار خطرناک خارجی (باکو و آنکارا) دارد که به کمک آنها میتواند تاریخِ شمال قبرس۱۹۷۴ و قره باغ۲۰۲۴ را در آذربایجان غربی و کردستان تکرار کند.
در چنین وضعیتی به حکامِ کردستان عراق امیدی نیست تا کردستان ایران را یاری کنند. زیرا که مافیاهای حاکمِ آن دیار خود دستنشانده ترکیه و سایر قدرتهای منطقه هستند.
۸- شرفنامه شرفخان بدلیسی
خواننده عزیز حق با شماست؛ قرار بود در اینجا به هشتمین نمونه تاریخی از نقشِ رهبرانِ کُرد در تداومِ فرودهایِ بی فراز بپردازیم. درصورتیکه شرفنامه شرفخان بدلیسی یک کتاب تاریخی است مشتمل بر صدها رویداد تاریخی.
این کتاب نه یک مورد؛ بلکه صدها نمونه از نقش فاجعهبار رهبران کُردها در تداومِ فرودهای بی فراز را؛ با صراحت و روشنی؛ در تاریخ ثبت کرده است.
شرفخان بدلیسی بزرگترین خدمت ممکن را در حق ملتش با موفقیت به انجام رسانیده است. بهدرستی گفتهاند که «شرفنامه هیچ همتایی نه قبل از خود و نه بعدازآن ندارد» [68]
برای علاقهمندان بازشناسی تاریخ کردستان خواندن این کتاب ضرورتی حیاتی است.
در اینجا ضمن احترام قلبی به شرفخان بدلیسی و سپاسگزاری بهخاطر این خزانه گرانقیمت که برای ما برجای نهاده است، میخواهم عنوانی دیگر بر این کتاب بگذارم. عنوانی که بیانگر محتوا، پیامها و درسهای نهفته در آن باشد.
لازم است عنوان پدیدهای با محتوی و ماهیت آن تناسب داشته باشد. همچنان که نمیتوان یک دشت را بهعنوان کوه، یک رودخانه را به نام آتشفشان، یک گوسفند را کفتار و یک سگ را عقاب بنامیم.
راقم این سطور دو عنوان را برای این کتاب بسیار ارزشمند پیشنهاد میکنم تا ببینیم کدام قبول افتد و کدام در نظر آید.
۱- شرمنامه ۲- بیشرفنامه
خواننده عزیز لطفاً در قضاوت عجله نکنید. هدف من توهین و تخریب ملتم یا نویسنده فرهیخته این کتاب نیست. ملتم را دوست دارم، اما دشمنان داخلی و خارجیاش را هرگز.
شما هم یکبار بدون پیشداوری و تعصب این کتاب را با محوریت منافع اکثریت مردم کُرد بخوانید. آنگاه بهاحتمال زیاد با من همداستان خواهی شد که بیشعوری، خودخوری، نوکر صفتی و جرم و جنایتِ اُمرا، رؤسای عشایر و قبایل و خاندانهای حکومتگر کُرد بیش از 60% این کتاب را به خود اختصاص داده است.
من که بهغیراز این دو واژه "شرمنامه" و "بیشرفنامه" نتوانستم عنوانی دیگر بیابم که نمایانگر ماهیت و رفتارهای این رهبران باشد. شما خواننده عزیز اگر عنوانی مناسبتر سراغ دارید، لطفاً در اینجا بنویسید...
...
معرفی شرفنامه شرفخان بدلیسی به قلم اسماعیل شمس، دکترای تاریخ و عضو هیئتعلمی دانشگاه علامه طباطبائی
«شرفنامه در سده ۱۶ میلادی مصادف با سده ۱۰ قمری به زبان فارسی به نگارش درآمده است و در آن زمان در عثمانی هم بسیاری از منابع تاریخی به زبان فارسی نوشته میشد و دو تن از همشهریان شرفالدین یعنی ادریس بدلیسی و شامی بدلیسی کتابهای هشتبهشت و سلیمنامه را به زبان فارسی نوشته بودند.
این کتاب اولین اثری است که درباره تاریخ کردها به زبان فارسی و توسط یک شخصیت کُرد به نگارش درآمده است. شرفنامه شرح احوال مردمان کُرد را بیان میدارد و از این منظر در تاریخ ایران، تاریخ عثمانی و تاریخ جهان اسلامی اثری مهم و تأثیرگذار به شمار میآید؛ شرفخان هدف از نگارش این کتاب را ماندگار کردن تاریخ کُرد دانسته است.
شرفالدین در زمانه متفاوتی میزیسته است؛ پدر او از عثمانی به ایران مهاجرت کرد و سیسال قبل از تولد او در اراک امروزی، جنگ چالدران بین ایران و عثمانی روی داد، در آن زمان دولتهای صفوی و عثمانی هرکدام مذهب رسمی خود را داشتند و مرزهای جغرافیایی بین این دو دولت ایجاد شده بود و شاهطهماسب و سلطان سلیمان نیز پیمان صلح آماسیه را امضا کردند. شرفخان 35 سال در ایران زندگی کرد و عنوان امیرالاکراد را از شاه صفوی دریافت کرد، با ایجاد اختلاف بین خاندان صفوی او به عثمانی بازگشت و حکومت بدلیس را به دست آورد.
در مقدمه کتاب، شرفخان به روایتهای مختلفی درباره کردها اشاره میکند و هیچ قضاوتی درباره آنها انجام نمیدهد و همین بیطرفی و ذکر تمامی وقایع بهویژه آنهایی که خود شاهدشان بوده، نقطه قوت کتاب شرفنامه است.
شرفنامه شامل یک مقدمه، چهار صحیفه و یک خاتمه است. در مقدمه به نسب طوایف کُرد میپردازد، صحیفه اول را امیران کردی که مقام سلطنت داشتند، سکه ضرب میکردند و خطبه به نامشان خوانده میشود، ازجمله حاکمان دیاربکر، جزیره، دینور و شهر زور و...- تشکیل میدهد؛ صحیفه دوم به اُمرای کردی که تحت حکومت مرکزی بودند و گاهی سکه ضرب میکردند مثل اردلان و بابان اختصاص دارد؛ صحیفه سوم به سایر امرا و حاکمان کردستان در سه فرقه میپردازد و صحیفه چهارم هم به حاکمان بدلیس بهصورت مفصل پرداخته است، خاتمه این کتاب هم مختص تاریخ سلاطین عثمانی و شاهان صفوی است.
این کتاب نمونه یک تاریخنگاری متفاوت و یک مردمشناسی تاریخی است. شرفنامه هیچ همتایی نه قبل از خود و نه بعد از آن ندارد» [69]
شرفنامه به زبانهای مختلفی ازجمله، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ارمنی، کُردی و عربی ترجمه شده است. [70]
بینش انتقادی شرف خان بدلیسی درباره جامعه کُردی به قلم آقایان دکتر ذکرالله محمدی و دکتر کیومرث فیضی:
«شرف خان با نگاهی انتقادی به اوضاع اجتماعی و فرهنگی کردها پرداخته است و از مطالب کتاب شرف نامه میتوان ویژگیهای جامعه کردی را از منظر وی درک کرد. [71]
شرف خان معتقد است که کردها در انجام امور و مسائل خود، آیندهنگر نیستند و در عواقب کارهای خود تأمل نمیکنند و بهمقتضای "من تفکر فی العواقب لم یشجع" در اکثر امور دنیوی و شغل مهمات و معاملات آن بیفکر و بیتأملاند.
از دیگر ویژگیهای جامعه کردی ازنظر مؤلف شرف نامه نبود اتحاد و همبستگی در میان کُردها است.
شرف خان معتقد است که جامعه کردی جامعهای متفرق و پراکنده است و بهغیراز کلمه توحید در هیچ اموری اتفاق ندارند. کردها ریاست و رهبری همدیگر را تحمل نمیکنند درصورتیکه ریاست و سروری بیگانهای را بهراحتی میپذیرند.
شاید یکی از دلایل شکست کردها در تشکیل دولت ملت در طول تاریخ پراکندگی و نبود اتحاد میان آنها بوده است. همچنین شرف خان از عادات مردم کردستان و لرستان به تصغیر اسامی در هنگام تلفظ اشاره دارد. امری که اکنون نیز در مناطق مختلف کردنشین رایج است.
دررابطهبا سطح پایین آموزش و هنر در میان جامعه کردی و نبود حضور و نقش آنها در اداره کشور مینویسد: از فضایل و حیثیات رسمی و عرفی مثل شعر و انشا و حسن خط و طرز اختلاط که باعث تقرب حکام و سلاطین و سبب ازدیاد مناصب علیه نزد پادشاهان معدلت گزین میباشد چندان بهره ندارند.
از دیگر ویژگیهای جامعه کردی ازنظر امیر شرف خان اقتصاد ضعیف و شکننده بخشهای مختلف کردستان و لرستان و کثرت زادوولد در این مناطق است.
از دیگر ویژگیهای مردمان کُرد ازنظر شرف خان سفاکی و خونریزی آنها است. [72]
ریشههای بحران رهبریت در جامعه کردستان
هر کوششی در جهت تحلیل مسائل اجتماعی و سیاسی، بدون ریشهیابی اصولی و علمی همچون آب در هاون کوبیدن است. در راستای شناسایی ریشههای بحران رهبریت جامعه کردستان تئوری "کُردستان یک بَستَر و دو رؤیا" را با خواننده گرامی به اشتراک میگذارم.
کردستان یک بستر و دو رؤیا
طی سده اخیر جنبش ملی کردستان تحت رهبری دو جریان فکری و اجتماعی متضاد در افتوخیز بوده است. این دو جریان عبارتاند از:
۱- راستِ سنتیِ کوردایَتی
۲- چپِ مُدرنِ تحولخواه
خواستگاه طبقاتی، اجتماعی، فرهنگی، فکری و سیاسی هر یک از این دو جریان با دیگری متفاوت است. این دو جریان گاهی در یک حزب و عموماً در قالبِ دو یا چند حزب و سازمان، در یک فضا و بسترِ اجتماعیِ مشترک (کردستان) به حیات خویش ادامه دادهاند.
در طول زمان روابطی متغیر و متفاوت از همکاری، رقابت، کشمکش، دشمنی تا ترور، خونریزی و اعدامهای بیمحاکمه بین آنها جریان داشته است.
این قطببندی از ابتدای هزاره سوم میلادی (۲۰۰۰) واضحتر شده است. اکنون گرایشهای فکری و سیاسی کردستان با نسبتهای متفاوت زیرمجموعه یکی از دو جریان هستند. [73]
جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی
جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی نماینده و مدافعِ منافعِ طبقهِ فرادستِ جامعهِ کردستان است.
کمیتِ این طبقه در حدود پنج درصد جمعیتِ کردستان برآورد میشود.
اما مثل هر جامعه دیگری طبقهِ فرادست از پشتوانه طبقات متوسط و فرودست برخوردار است. زیرا عمومِ ابزارهای مختلفِ سُلطه در انحصار این طبقه است.
ازجمله حمایت قدرتهای منطقه و ثروت زیاد که میتوان با آن رسانههای مختلف، شاعر، مطرِب، خواننده، روزنامهنگار، مُلا و لشکری از لومپن پرولتاریا و عوامل میدانی را استخدام کرد.
تداوم حیات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی وابسته است به حفظ و گسترش فاصله طبقاتی، سلسلهمراتب ثروت و قدرت، سنتگرایی، انقیاد زنان، پیر سالاری و مردسالاری است؛ اما با طعم و مزهِ کوردایَتی.
آرمانِ این جریان تثبیت، تقویت و تداوم حاکمیت خود و طبقه فرادست کُرد بر جامعه کردستان است. در مدینه فاضله اینها اکثریتِ کُردها رعیت هستند و خودشان ارباب، کُردها اُمت هستند و خودشان رهبر، کُردها مُرید هستند و خودشان مُراد، کُردها درویش هستند و خودشان شیخ.
کُردها جنگجو، نگهبان، مطرب، مداح، نوکر، کُلفَت، ساقی، قلیانچی، چایچی و سفره آرای دیوانخانه کوردایَتی هستند و خودشان آقا، سرور و سالارِ دیوانخانه.
رویکردِ جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی کردستانِ ایران کُپیبرداری از سیستمِ نوفئودالی و لُمپَن بورژوازی کردستان عراق است.
رهبرِ کُردزبان، وزیرِ کُردزبان، استاندارِ کُردزبان، قاضی کُردزبان، پاسبان و زندانبانِ کُردزبان، پارلمانِ کُردزبان، انتخابات کُردی، تقلب کُردی، مافیای زمینخواری کُردی، ویلاهای لوکس کُردی و همه این نعمات در خدمت طبقهِ فَرادَست، اَنگَلی و غیرمولد کُردستان.
مُطرِبان و شاعران در این سیستم جایگاه ویژهای دارند. اینها با بیت و بالوره کوردی، دیوانخانه کوردایَتی را رونق بخشیده و از پسماندههای سفره رنگین آقایان ارتزاق میکنند.
جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی بهدرستی مرگ خویش، طبقه و آرمانش را در استقرارِ عدالت اجتماعی، شایستهسالاری و مدرنیسم تشخیص داده است.
به همین دلیل تحت هیچ شرایطی نمیتواند جریانِ چپِ مدرنِ تحولخواه را تحمل کند. در این راستا همواره آماده است با قدرتها و دولتهای منطقه متحد شده و به جنگ آن برود. عشیره بارزانی نماد بارز این جریان است.
استراتژی بارزانیها برگرفته از استراتژی سران عشایر و امارتهای گذشته کُردستان است. این استراتژیِ بسیار ساده و کارآمد به شرح ذیل است:
تأمین منافع کشورها و قدرتهای منطقه در سرکوب جنبشهای چهار بخش کُردستان و کسب حمایت نظامی، مالی و امنیتی این قدرتها جهت سلطه بر بخشی از کُردستان عراق.
خاندان بارزانی از شصت سال قبل تاکنون از این استراتژی پیروی کرده و در این مدت منافع کشورهای ایران (در دوره شاه و دوره جمهوری اسلامی)، ترکیه (در دوره سکولارها و دوره اسلامگرایان) عراق (دوره صدام) و اسرائیل، آمریکا و انگلیس (در دهه ۱۹۶۰ و...) را نیز تأمین کردهاند و در مقابل با استفاده از حمایت این قدرتها به حیات سیاسی خویش ادامه داده و در جایگاه ثروتمندترین خاندان کُردستان قرارگرفتهاند.
جریانِ چپِ مُدرن و تحولخواه
این جریان ترکیبی از طیفهای مختلفِ چپ، دمکرات، فمینیست، روشنفکر و تحولخواه است. مدافع منافع طبقات متوسط و فرودست جامعه کردستان هستند.
استراتژیِ اینها تغییرات ساختاری در نظام اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حذف بنیادهای سلسلهمراتب ثروت و قدرت است.
در مدینه فاضله این جریان، رانتِ قدرت و ثروت در انحصار هیچ فرد، طبقه، خاندان، قبیله، رهبر و حزبی نیست. دیوارهای طبقاتی، نژادی و جنسی برچیده شده و با پلتفرم و مانیفستی نو دنیای نوینی را بر ویرانههای گذشته بنیان نهاده میشود.
آرمانِ اینها؛ برخلاف راستِ سنتیِ کوردایَتی؛ تغییرِ ستمگرِ غیرِ کُرد به ستمگر کُردزبان نیست. هدف برچیدن ستمگری است در هر پوشش و جامهای باشد. بهگونهای که اکثریت مردم کُرد از موقعیت فرودستی و رعیتی به درجه شهروندی آزاد و برابر ارتقاء یابند.
دو جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی و چپِ مُدرنِ تحولخواه کُردستان دو رؤیای متفاوت دارند و دو قطب متضاد جامعه کردی را نمایندگی میکنند. رؤیای اولی جایگزینیِ ستمگرِ کُرد بجای ستمگر غیرِ کُرد است. رؤیای جریانِ دوم ایجاد تغییرات ساختاری و از میان برداشتن ستمگری در هر پوششی است.
فقر تئوریک و فلسفی جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی
طی صدسال گذشته، رهبران جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی (از شیوخ بیسواد و رؤسای قبایل سابق تا رهبران صاحب مدرک دکترای امروزی) هیچ نوآوری فکری و شناختی نداشتهاند. در این حوزهها حتی از آفرینش یک شعار پوینده یا یک متدِ مبارزات اجتماعی ناتوان ماندهاند. جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی برای جُبرانِ این فقرِ جانکاه به خرمن آماده دیگران روی آوردهاند.
طی سده اخیر جنبش ملی کردستان تحت رهبری دو جریان فکری و اجتماعی متضاد در افتوخیز بوده است. این دو جریان عبارتاند از:
۱- راستِ سنتیِ کوردایَتی
۲- چپِ مُدرنِ تحولخواه
خواستگاه طبقاتی، اجتماعی، فرهنگی، فکری و سیاسی هر یک از این دو جریان با دیگری متفاوت است. این دو جریان گاهی در یک حزب و عموماً در قالبِ دو یا چند حزب و سازمان، در یک فضا و بسترِ اجتماعیِ مشترک (کردستان) به حیات خویش ادامه دادهاند.
در طول زمان روابطی متغیر و متفاوت از همکاری، رقابت، کشمکش، دشمنی تا ترور، خونریزی و اعدامهای بیمحاکمه بین آنها جریان داشته است.
این قطببندی از ابتدای هزاره سوم میلادی (۲۰۰۰) واضحتر شده است. اکنون گرایشهای فکری و سیاسی کردستان با نسبتهای متفاوت زیرمجموعه یکی از دو جریان هستند. [73]
جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی
جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی نماینده و مدافعِ منافعِ طبقهِ فرادستِ جامعهِ کردستان است.
کمیتِ این طبقه در حدود پنج درصد جمعیتِ کردستان برآورد میشود.
اما مثل هر جامعه دیگری طبقهِ فرادست از پشتوانه طبقات متوسط و فرودست برخوردار است. زیرا عمومِ ابزارهای مختلفِ سُلطه در انحصار این طبقه است.
ازجمله حمایت قدرتهای منطقه و ثروت زیاد که میتوان با آن رسانههای مختلف، شاعر، مطرِب، خواننده، روزنامهنگار، مُلا و لشکری از لومپن پرولتاریا و عوامل میدانی را استخدام کرد.
تداوم حیات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی وابسته است به حفظ و گسترش فاصله طبقاتی، سلسلهمراتب ثروت و قدرت، سنتگرایی، انقیاد زنان، پیر سالاری و مردسالاری است؛ اما با طعم و مزهِ کوردایَتی.
آرمانِ این جریان تثبیت، تقویت و تداوم حاکمیت خود و طبقه فرادست کُرد بر جامعه کردستان است. در مدینه فاضله اینها اکثریتِ کُردها رعیت هستند و خودشان ارباب، کُردها اُمت هستند و خودشان رهبر، کُردها مُرید هستند و خودشان مُراد، کُردها درویش هستند و خودشان شیخ.
کُردها جنگجو، نگهبان، مطرب، مداح، نوکر، کُلفَت، ساقی، قلیانچی، چایچی و سفره آرای دیوانخانه کوردایَتی هستند و خودشان آقا، سرور و سالارِ دیوانخانه.
رویکردِ جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی کردستانِ ایران کُپیبرداری از سیستمِ نوفئودالی و لُمپَن بورژوازی کردستان عراق است.
رهبرِ کُردزبان، وزیرِ کُردزبان، استاندارِ کُردزبان، قاضی کُردزبان، پاسبان و زندانبانِ کُردزبان، پارلمانِ کُردزبان، انتخابات کُردی، تقلب کُردی، مافیای زمینخواری کُردی، ویلاهای لوکس کُردی و همه این نعمات در خدمت طبقهِ فَرادَست، اَنگَلی و غیرمولد کُردستان.
مُطرِبان و شاعران در این سیستم جایگاه ویژهای دارند. اینها با بیت و بالوره کوردی، دیوانخانه کوردایَتی را رونق بخشیده و از پسماندههای سفره رنگین آقایان ارتزاق میکنند.
جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی بهدرستی مرگ خویش، طبقه و آرمانش را در استقرارِ عدالت اجتماعی، شایستهسالاری و مدرنیسم تشخیص داده است.
به همین دلیل تحت هیچ شرایطی نمیتواند جریانِ چپِ مدرنِ تحولخواه را تحمل کند. در این راستا همواره آماده است با قدرتها و دولتهای منطقه متحد شده و به جنگ آن برود. عشیره بارزانی نماد بارز این جریان است.
استراتژی بارزانیها برگرفته از استراتژی سران عشایر و امارتهای گذشته کُردستان است. این استراتژیِ بسیار ساده و کارآمد به شرح ذیل است:
تأمین منافع کشورها و قدرتهای منطقه در سرکوب جنبشهای چهار بخش کُردستان و کسب حمایت نظامی، مالی و امنیتی این قدرتها جهت سلطه بر بخشی از کُردستان عراق.
خاندان بارزانی از شصت سال قبل تاکنون از این استراتژی پیروی کرده و در این مدت منافع کشورهای ایران (در دوره شاه و دوره جمهوری اسلامی)، ترکیه (در دوره سکولارها و دوره اسلامگرایان) عراق (دوره صدام) و اسرائیل، آمریکا و انگلیس (در دهه ۱۹۶۰ و...) را نیز تأمین کردهاند و در مقابل با استفاده از حمایت این قدرتها به حیات سیاسی خویش ادامه داده و در جایگاه ثروتمندترین خاندان کُردستان قرارگرفتهاند.
جریانِ چپِ مُدرن و تحولخواه
این جریان ترکیبی از طیفهای مختلفِ چپ، دمکرات، فمینیست، روشنفکر و تحولخواه است. مدافع منافع طبقات متوسط و فرودست جامعه کردستان هستند.
استراتژیِ اینها تغییرات ساختاری در نظام اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حذف بنیادهای سلسلهمراتب ثروت و قدرت است.
در مدینه فاضله این جریان، رانتِ قدرت و ثروت در انحصار هیچ فرد، طبقه، خاندان، قبیله، رهبر و حزبی نیست. دیوارهای طبقاتی، نژادی و جنسی برچیده شده و با پلتفرم و مانیفستی نو دنیای نوینی را بر ویرانههای گذشته بنیان نهاده میشود.
آرمانِ اینها؛ برخلاف راستِ سنتیِ کوردایَتی؛ تغییرِ ستمگرِ غیرِ کُرد به ستمگر کُردزبان نیست. هدف برچیدن ستمگری است در هر پوشش و جامهای باشد. بهگونهای که اکثریت مردم کُرد از موقعیت فرودستی و رعیتی به درجه شهروندی آزاد و برابر ارتقاء یابند.
دو جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی و چپِ مُدرنِ تحولخواه کُردستان دو رؤیای متفاوت دارند و دو قطب متضاد جامعه کردی را نمایندگی میکنند. رؤیای اولی جایگزینیِ ستمگرِ کُرد بجای ستمگر غیرِ کُرد است. رؤیای جریانِ دوم ایجاد تغییرات ساختاری و از میان برداشتن ستمگری در هر پوششی است.
فقر تئوریک و فلسفی جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی
طی صدسال گذشته، رهبران جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی (از شیوخ بیسواد و رؤسای قبایل سابق تا رهبران صاحب مدرک دکترای امروزی) هیچ نوآوری فکری و شناختی نداشتهاند. در این حوزهها حتی از آفرینش یک شعار پوینده یا یک متدِ مبارزات اجتماعی ناتوان ماندهاند. جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی برای جُبرانِ این فقرِ جانکاه به خرمن آماده دیگران روی آوردهاند.
شش مورد از خَرمَنخواری جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی
الف. مصادره جمعیت احیای کرد (کومله ژ. کاف)
ب. کپی-پَیست (copy-paste) عناوین حزبی، مدیریتی، حکومتی و نمادهای ملی جمهوری خودمختارِ آذربایجان
ج. کپی - پَیست (copy-paste) فدرالیسم
د. کپی - پَیست (copy-paste) ادبیات جدید مبارزاتی "باشور، باکور، روژئاوا، روژههلات" منهای بخش دومِ آن "یک ولات، یک خهبات" (جنوب، شمال، غرب، شرق، منهای بخش دومِ شعار"یک سرزمین، یک مبارزه")
ه. مصادره شعار «زن، زندگی، آزادی»
و. موجسواری بر مراسم «نوروز ملی کردستان»
سه تن از رهبران کومله ژ.کاف از راست: عبدالرحمن ذبیحی، قاسم قادری، حسین فروهر
الف. مصادره جمعیت احیای کرد (کومله ژ. کاف)
ب. کپی-پَیست (copy-paste) عناوین حزبی، مدیریتی، حکومتی و نمادهای ملی جمهوری خودمختارِ آذربایجان
ج. کپی - پَیست (copy-paste) فدرالیسم
د. کپی - پَیست (copy-paste) ادبیات جدید مبارزاتی "باشور، باکور، روژئاوا، روژههلات" منهای بخش دومِ آن "یک ولات، یک خهبات" (جنوب، شمال، غرب، شرق، منهای بخش دومِ شعار"یک سرزمین، یک مبارزه")
ه. مصادره شعار «زن، زندگی، آزادی»
و. موجسواری بر مراسم «نوروز ملی کردستان»
سه تن از رهبران کومله ژ.کاف از راست: عبدالرحمن ذبیحی، قاسم قادری، حسین فروهر
الف. مصادره جمعیت احیای کرد (کومله ژ. کاف)
در ۲۵/۵ /۱۳۲۱ (۱۶ - ۸ - ۱۹۴۲) جمعیت احیای کرد (کومله ژ.کاف) توسط شانزده تن از روشنفکران طبقه متوسط مهاباد و دو تن از فعالین حزب هیوای کردستان عراق (میر حاج و مصطفی خوشناو) در مهاباد تأسیس شد. [74] پروفسور عباس ولی، در خصوص خاستگاه طبقاتی این گروه میگوید:
«جمعیت احیای کرد، یا رستاخیز کرد یا درواقع "کومله ژیانهوه کرد" در سال ۱۹۴۲ در شهر مهاباد به وجود آمد. افرادی که این گروه را به وجود آوردند، عمدتاً از خردهبورژوازی شهری در مهاباد بودند. بیشتر اینها کسانی بودند که در مدارسی تحصیل کرده بودند که در دوره رضاشاه تشکیل شده بود. این افراد عموماً یا در ادارات دولتی کار میکردند یا صاحب بیزنسهای کوچک بودند» [75]
مؤسسین کومله ژ. کاف برای پذیرش اعضای جدید شرایط سختی را تصویب کرده بودند. ازجمله ممنوعیت پذیرش طبقات فرادست جامعه (رؤسای عشایر، ملاکین، فئودالها، سیدها، روحانیان بانفوذ و شیوخ). زیرا آنها بهدرستی پیشبینی کرده بودند که شخصیتهای طبقه فرادست در صورت عضویت در این سازمان میتوانند رهبری را تصاحب و کومله را در جهت منافع خویش به انحراف بکشانند.
مهاباد طی دوره خلأ قدرت مرکزی ایران (۱۹۴۵-۱۹۴۱) عملاً تحت حاکمیت قاضی محمد بود. قاضی در صدر بیست شخصیت بانفوذ کردستان بود که در آذرماه ۱۳۲۰ به باکو رفته بودند. [76]
تا اوایل سال ۱۹۴۵ تقاضای قاضی محمد جهت عضویت در کومله ژ. کاف با مخالفت عبدالرحمان ذبیحی و اکثریت رهبری کومله ناکام مانده بود. سرانجام شورویها در بهار ۱۹۴۵ توانستند قاضی محمد را بر کومله ژ.کاف تحمیل کنند. [77] بدین ترتیب قاضی با نام سازمانی بینایی به عضویت کومله پذیرفته میشود.
پس از عضویت قاضی در کومله، روابط ذبیحی و قاضی بیشتر به تیرگی میگراید. ذبیحی برای احتراز از خشم و انتقام قاضی به زندگی مخفیانه در خانه دوستانش روی میآورد. وی در خرداد سال ۱۹۴۵ توسط عوامل قاضی دستگیر و زندانی میشود. پس از ۱۵ روز "هژار موکریانی" دوست صمیمی ذبیحی موافقت قاضی محمد جهت آزادی ذبیحی را کسب میکند. [78] اما این آزادی دیری نپایید.
در تیرماه ۱۹۴۵، عبدالرحمان ذبیحی به همراه دو تن دیگر از رهبران کومله ژ.کاف به نامهای قاسم قادری و دلشاد رسولی بهطور مشکوکی توسط نیروهای شاه در بالانیش ارومیه دستگیر و زندانی شدند. [79] آنها بعد از هشت ماه از زندان آزاد شدند. [80] در غیاب این سه تن، فیلترینگ کومله درزمینه پذیرش اعضای جدید از کار افتاد و زمینه برای مصادره آن توسط ملاکین، فئودالها و سران عشایر هموار شد.
تصویر اعلامیه تأسیس حزب دمکرات در صفحه بعد درج شده است. میبینیم که اکثریت اعضای تشکیلدهنده کنگره اول حزب سران عشایر و فئودال بوده و عموم بنیانگذاران کومله ژ. کاف در این لیست غایب هستند.
در ۲۵/۵ /۱۳۲۱ (۱۶ - ۸ - ۱۹۴۲) جمعیت احیای کرد (کومله ژ.کاف) توسط شانزده تن از روشنفکران طبقه متوسط مهاباد و دو تن از فعالین حزب هیوای کردستان عراق (میر حاج و مصطفی خوشناو) در مهاباد تأسیس شد. [74] پروفسور عباس ولی، در خصوص خاستگاه طبقاتی این گروه میگوید:
«جمعیت احیای کرد، یا رستاخیز کرد یا درواقع "کومله ژیانهوه کرد" در سال ۱۹۴۲ در شهر مهاباد به وجود آمد. افرادی که این گروه را به وجود آوردند، عمدتاً از خردهبورژوازی شهری در مهاباد بودند. بیشتر اینها کسانی بودند که در مدارسی تحصیل کرده بودند که در دوره رضاشاه تشکیل شده بود. این افراد عموماً یا در ادارات دولتی کار میکردند یا صاحب بیزنسهای کوچک بودند» [75]
مؤسسین کومله ژ. کاف برای پذیرش اعضای جدید شرایط سختی را تصویب کرده بودند. ازجمله ممنوعیت پذیرش طبقات فرادست جامعه (رؤسای عشایر، ملاکین، فئودالها، سیدها، روحانیان بانفوذ و شیوخ). زیرا آنها بهدرستی پیشبینی کرده بودند که شخصیتهای طبقه فرادست در صورت عضویت در این سازمان میتوانند رهبری را تصاحب و کومله را در جهت منافع خویش به انحراف بکشانند.
مهاباد طی دوره خلأ قدرت مرکزی ایران (۱۹۴۵-۱۹۴۱) عملاً تحت حاکمیت قاضی محمد بود. قاضی در صدر بیست شخصیت بانفوذ کردستان بود که در آذرماه ۱۳۲۰ به باکو رفته بودند. [76]
تا اوایل سال ۱۹۴۵ تقاضای قاضی محمد جهت عضویت در کومله ژ. کاف با مخالفت عبدالرحمان ذبیحی و اکثریت رهبری کومله ناکام مانده بود. سرانجام شورویها در بهار ۱۹۴۵ توانستند قاضی محمد را بر کومله ژ.کاف تحمیل کنند. [77] بدین ترتیب قاضی با نام سازمانی بینایی به عضویت کومله پذیرفته میشود.
پس از عضویت قاضی در کومله، روابط ذبیحی و قاضی بیشتر به تیرگی میگراید. ذبیحی برای احتراز از خشم و انتقام قاضی به زندگی مخفیانه در خانه دوستانش روی میآورد. وی در خرداد سال ۱۹۴۵ توسط عوامل قاضی دستگیر و زندانی میشود. پس از ۱۵ روز "هژار موکریانی" دوست صمیمی ذبیحی موافقت قاضی محمد جهت آزادی ذبیحی را کسب میکند. [78] اما این آزادی دیری نپایید.
در تیرماه ۱۹۴۵، عبدالرحمان ذبیحی به همراه دو تن دیگر از رهبران کومله ژ.کاف به نامهای قاسم قادری و دلشاد رسولی بهطور مشکوکی توسط نیروهای شاه در بالانیش ارومیه دستگیر و زندانی شدند. [79] آنها بعد از هشت ماه از زندان آزاد شدند. [80] در غیاب این سه تن، فیلترینگ کومله درزمینه پذیرش اعضای جدید از کار افتاد و زمینه برای مصادره آن توسط ملاکین، فئودالها و سران عشایر هموار شد.
تصویر اعلامیه تأسیس حزب دمکرات در صفحه بعد درج شده است. میبینیم که اکثریت اعضای تشکیلدهنده کنگره اول حزب سران عشایر و فئودال بوده و عموم بنیانگذاران کومله ژ. کاف در این لیست غایب هستند.
عُقده ۲۵ مرداد (۲۵ گلاویژ)
به استناد سند پیوستی حزب دمکرات کردستان ایران در تاریخ یکم آبانماه ۱۳۲۴ (۱/۸/۱۳۲۴) توسط ملاکین، فئودالها و رؤسای عشایر بر روی جنازه بیسر کومله ژ.کاف تأسیس و اولین کنگره آن در دوم آبانماه ۱۳۲۴ تشکیل گردید.
مطابق روایت استاد هیمن نیز حزب دمکرات کردستان ایران در سوم آبان ۱۳۲۴ تأسیس شده است. [81]
از تطبیق روایت استاد هیمن با اعلامیه تأسیس حزب سه تاریخِ متفاوت استخراج میشود. (اول، دوم و سومِ آبانماه ۱۳۲۴)
گردهمایی مؤسسین (آغاها، سران عشایر و متنفذین محلی) در روز اولِ آبانماه ۱۳۲۴ در مهاباد انجام گرفته است. روزِ بعد (دوم آبانماه) کنگره اولِ حزب برگزار شده است. روز سوم آبانماه ۱۳۲۴ اعلامیه تأسیس حزب منتشر شده است.
در اینجا مشخص میشود که ادعای رهبرانِ کنونی حزب دمکرات مبنی بر زمانِ تأسیس حزب در تاریخ ۲۵/۵ /۱۳۲۴ (۱۶ - ۸ - ۱۹۴۵) خلاف واقع است. [82]
آنها روز و ماه تشکیل کومله ژ.کاف (۲۵/۵) را مصادره و قاطی سال تأسیس حزب (۱۳۲۴) کردهاند.
آقایان از طریقِ ترکیبِ دو تاریخ؛ با سه سال و ۶۹ روز اختلاف؛ تاریخ تأسیس حزب دمکرات را ساختهوپرداختهاند.
خاندان بارزانی نیز مدعی هستند که حزب دمکرات کردستان عراق را در ۲۵ مرداد ۱۳۲۵ (۱۶ اوت ۱۹۴۶) تأسیس کردهاند. درصورتیکه این خاندان در تأسیس این حزب هیچ نقشی نداشتند.
حزب دمکرات کردستان عراق توسط تعدادی از روشنفکران چپگرای ِ کردستانِ عراق (حمزه عبدالله، ابراهیم احمد، جلال طالبانی، میرحاجاحمد، نوری احمد طه) در بغداد تأسیس شد. [83] مؤسسین، ملامصطفی را غیابی و بهصورت نمادی و بدون اختیارات اجرایی رهبر تشریفاتی حزب کرده بودند.
این حزب در سال ۱۹۶۴ توسط ملامصطفی بارزانی با یک کودتای نظامی مصادره و بنیانگذاران آن برای نجات جان خویش متواری شدند.
خاندان بارزانی که اکنون در جایگاه مرجع تقلید دمکراتهای چهار بخش کردستان قرار گرفتهاند؛ ادعا میکنند که مسعود بارزانی نیز در ۲۵ مرداد ۱۳۲۵ متولدشده است. درصورتیکه وی حدودِ ۲ سال قبل از آن تاریخ؛ پیش از ورود عشیره بارزانی به مهاباد؛ در روستایِ کانی سپیِ بادینانِ عراق متولدشده است. [84]
ریشه این عقده در کجاست؟ آیا ۲۵ گلاویژ (مرداد) از ۱ خَزَلوَر (آبان) وزن و آهنگ خوشتری دارد؟ یا ناتوانی در نوآوری و پیشاهنگی است که با مصادره و جعلِ ابتکاراتِ دیگران جبران شده است؟
بنیانگذاران و اعضای اصلی کومله ژ.ک
به استناد سند پیوستی حزب دمکرات کردستان ایران در تاریخ یکم آبانماه ۱۳۲۴ (۱/۸/۱۳۲۴) توسط ملاکین، فئودالها و رؤسای عشایر بر روی جنازه بیسر کومله ژ.کاف تأسیس و اولین کنگره آن در دوم آبانماه ۱۳۲۴ تشکیل گردید.
مطابق روایت استاد هیمن نیز حزب دمکرات کردستان ایران در سوم آبان ۱۳۲۴ تأسیس شده است. [81]
از تطبیق روایت استاد هیمن با اعلامیه تأسیس حزب سه تاریخِ متفاوت استخراج میشود. (اول، دوم و سومِ آبانماه ۱۳۲۴)
گردهمایی مؤسسین (آغاها، سران عشایر و متنفذین محلی) در روز اولِ آبانماه ۱۳۲۴ در مهاباد انجام گرفته است. روزِ بعد (دوم آبانماه) کنگره اولِ حزب برگزار شده است. روز سوم آبانماه ۱۳۲۴ اعلامیه تأسیس حزب منتشر شده است.
در اینجا مشخص میشود که ادعای رهبرانِ کنونی حزب دمکرات مبنی بر زمانِ تأسیس حزب در تاریخ ۲۵/۵ /۱۳۲۴ (۱۶ - ۸ - ۱۹۴۵) خلاف واقع است. [82]
آنها روز و ماه تشکیل کومله ژ.کاف (۲۵/۵) را مصادره و قاطی سال تأسیس حزب (۱۳۲۴) کردهاند.
آقایان از طریقِ ترکیبِ دو تاریخ؛ با سه سال و ۶۹ روز اختلاف؛ تاریخ تأسیس حزب دمکرات را ساختهوپرداختهاند.
خاندان بارزانی نیز مدعی هستند که حزب دمکرات کردستان عراق را در ۲۵ مرداد ۱۳۲۵ (۱۶ اوت ۱۹۴۶) تأسیس کردهاند. درصورتیکه این خاندان در تأسیس این حزب هیچ نقشی نداشتند.
حزب دمکرات کردستان عراق توسط تعدادی از روشنفکران چپگرای ِ کردستانِ عراق (حمزه عبدالله، ابراهیم احمد، جلال طالبانی، میرحاجاحمد، نوری احمد طه) در بغداد تأسیس شد. [83] مؤسسین، ملامصطفی را غیابی و بهصورت نمادی و بدون اختیارات اجرایی رهبر تشریفاتی حزب کرده بودند.
این حزب در سال ۱۹۶۴ توسط ملامصطفی بارزانی با یک کودتای نظامی مصادره و بنیانگذاران آن برای نجات جان خویش متواری شدند.
خاندان بارزانی که اکنون در جایگاه مرجع تقلید دمکراتهای چهار بخش کردستان قرار گرفتهاند؛ ادعا میکنند که مسعود بارزانی نیز در ۲۵ مرداد ۱۳۲۵ متولدشده است. درصورتیکه وی حدودِ ۲ سال قبل از آن تاریخ؛ پیش از ورود عشیره بارزانی به مهاباد؛ در روستایِ کانی سپیِ بادینانِ عراق متولدشده است. [84]
ریشه این عقده در کجاست؟ آیا ۲۵ گلاویژ (مرداد) از ۱ خَزَلوَر (آبان) وزن و آهنگ خوشتری دارد؟ یا ناتوانی در نوآوری و پیشاهنگی است که با مصادره و جعلِ ابتکاراتِ دیگران جبران شده است؟
بنیانگذاران و اعضای اصلی کومله ژ.ک
سرنوشت کومله ژ.کاف در جمهوری خودمختار کردستان
رهبران حزب دمکرات کردستان ایران ۶۲ روز پس از تأسیس این حزب و ۴۰ روز پس از اعلام جمهوری خودمختار آذربایجان (تبریز) در دوم بهمن ۱۳۲۴ (۲۲ - ۱ - ۱۹۴۶) باعجله جمهوری خودمختار مهاباد را تأسیس کردند.
قاضی محمد در سخنرانی اعلام جمهوری خودمختار مهاباد حتی در حد یک کلمه هم نامی از کومله ژ.کاف به میان نیاورد. [85]
در این حزب بنیانگذاران کومله ژ. کاف که برخاسته از روشنفکران و اقشار پایین و متوسط بودند، به حاشیه راندهشده و زمینداران، اشراف، شیوخ و رؤسای عشایر مقامات حزبی و حکومتی را به انحصار خود درآوردند. مقایسه لیست بنیانگذاران کومله ژ. کاف و کابینه قاضی محمد گویای کودتای آرام و خزنده طبقه فرادست علیه طبقه متوسط و روشنفکران است.
لیست بنیانگذاران کومله ژ. کاف به نقل از کتاب تاریخ مهاباد[86]
۱-عبدالرحمن ذبیحی
۲- حسین فروهـر
۳- عبـدالرحمن امامی
۴- عبدالقادر مدرسی
۵-نجم الدین توحیـدی
۶- محمـد نانوا زاده
۷- علـی محمـودی
۸- محمـد اصـحابی
۹- عبدالرحمن کیانی
۱۰- صدیق حیدری
۱۱-قاسم قادری
۱۲- محمد یاهو
۱۳- محمد شاهپسندی
۱۴- حامد مازوچی
۱۵- محمد سلیمی
۱۶- ملا عبدالله داوودی
لیست کابینه جمهوری خودمختار مهاباد
۱- نخستوزیر: حاجیبابا شیخ
۲- وزیر جنگ: محمدحسین سیف قاضی
۳- وزیر داخلِ: محمدامین معینی
۴- وزیر بهداشت و سلامت: محمد ایوبیان
۵- وزیر مشاور: عبدالرحمن ایلخانیزاده
۶- وزیر راهوترابری: اسماعیل ایلخانیزاده
۷- وزیر اقتصاد: احمد الهی
۸- وزیر پست و تلگراف: کریم احمدی
۹- وزیر بازرگانی: مصطفی داوودی
۱۰- وزیر فرهنگ: مناف کریمی
۱۱- وزیر کشاورزی: محمود ولیزاده
۱۲- وزیر تبلیغات: صدیق حیدری
۱۳- وزیر کار: خلیل خسروی
۱۴- وزیر دادگستری: ملاحسین مجدی
در لیست فوق تنها نام یکی از بنیانگذاران کومله در کابینه قاضی دیده میشود که ایشان هم خانزاده بودند. (صدیق حیدری)
بنیانگذاران کومله ژ.کاف، در دوره یازدهماهه جمهوری خودمختار مهاباد؛ علیرغم نارضایتی نسبت به سیستم حاکم؛ به امید تحقق رؤیاهای بزرگی که در سر داشتند؛ خدمت در جمهوری مهاباد را ادامه دادند.
یک ماه پس از اعلام جمهوری مهاباد، یکی از برجستهترین روشنفکرانِ دگراندیشِ مستقل به نام غفور محمودیان در خانه خویش واقع در طبقه اول قنادی خمایزی مهاباد توسط سه تن از پیشمرگان قاضی محمد بازداشت و ۳۰۰ متر پایینتر در کوچه یهودیان حذف فیزیکی گردید. [87]
این قتل حکومتی در حالی اتفاق افتاد که جمهوری خودمختار کردستان بهصورت شکلی دارای نهادهای مدنیِ مُدِرن ازجمله وزارت دادگستری و شهربانی بود که میتوانستند متهمین را به شیوهای قانونی بازداشت و دادگاهی کنند. خوشبختانه در دهماهه آخر عمر جمهوری مهاباد کسی به این شکل کشته نشد.
از راست به چپ: جمال عرفان - عارف صائب (دو تن از نویسندگان و روشنفکرانِ سلیمانیه کردستان عراق)
حذف فیزیکی دگراندیشان همواره بخشی از رویکرد حاکمیتهای راست سنتی کوردایَتی بوده است.
سال ۱۹۲۲ در دوره حکومت فئودالی "شیخ محمود حفید" نیز دو تن از روشنفکران دگراندیش سلیمانیه به نامهای جمال عرفان[88] و عارف صائب به همین شکل توسط افراد مسلح شیخ ترور شدند.
استاد توفیق وهبی (تاریخنویس کُرد) نوشتهاند که در دوره حاکمیت شیخ محمود فهرستی از روشنفکران و دگراندیشان تهیه شده بود به نام فَرمَسون یا کراوات به گردنها (نام توفیق وهبی نیز در این لیست قرار داشت). این روشنفکران را به دیده ملحد و بیدین نگریسته و قرار بود همگی کشته شوند. [89] اما حکومت شیخ محمود مستعجل بود و دیری نپایید. درنتیجه سایر روشنفکران ازجمله توفیق وهبی از این مهلکه جانِ سالم به در بردند.
خاندان بارزانی دراینخصوص گوی سبقت را از همه احزاب کوردایَتی ربودهاند. بهگونهای که بهتنهایی شمار روشنفکران و مبارزان کردستانِ ایران که در دوره ملامصطفی ترور شدند، بالغ بر ۷۰ تن است. [90]
طی ۶۵ سال اخیر شمار دگراندیشان مقتول توسط ملامصطفی، پسران و نوههایش از هزاران تن فراتر رفته است. [91]
رهبران حزب دمکرات کردستان ایران ۶۲ روز پس از تأسیس این حزب و ۴۰ روز پس از اعلام جمهوری خودمختار آذربایجان (تبریز) در دوم بهمن ۱۳۲۴ (۲۲ - ۱ - ۱۹۴۶) باعجله جمهوری خودمختار مهاباد را تأسیس کردند.
قاضی محمد در سخنرانی اعلام جمهوری خودمختار مهاباد حتی در حد یک کلمه هم نامی از کومله ژ.کاف به میان نیاورد. [85]
در این حزب بنیانگذاران کومله ژ. کاف که برخاسته از روشنفکران و اقشار پایین و متوسط بودند، به حاشیه راندهشده و زمینداران، اشراف، شیوخ و رؤسای عشایر مقامات حزبی و حکومتی را به انحصار خود درآوردند. مقایسه لیست بنیانگذاران کومله ژ. کاف و کابینه قاضی محمد گویای کودتای آرام و خزنده طبقه فرادست علیه طبقه متوسط و روشنفکران است.
لیست بنیانگذاران کومله ژ. کاف به نقل از کتاب تاریخ مهاباد[86]
۱-عبدالرحمن ذبیحی
۲- حسین فروهـر
۳- عبـدالرحمن امامی
۴- عبدالقادر مدرسی
۵-نجم الدین توحیـدی
۶- محمـد نانوا زاده
۷- علـی محمـودی
۸- محمـد اصـحابی
۹- عبدالرحمن کیانی
۱۰- صدیق حیدری
۱۱-قاسم قادری
۱۲- محمد یاهو
۱۳- محمد شاهپسندی
۱۴- حامد مازوچی
۱۵- محمد سلیمی
۱۶- ملا عبدالله داوودی
لیست کابینه جمهوری خودمختار مهاباد
۱- نخستوزیر: حاجیبابا شیخ
۲- وزیر جنگ: محمدحسین سیف قاضی
۳- وزیر داخلِ: محمدامین معینی
۴- وزیر بهداشت و سلامت: محمد ایوبیان
۵- وزیر مشاور: عبدالرحمن ایلخانیزاده
۶- وزیر راهوترابری: اسماعیل ایلخانیزاده
۷- وزیر اقتصاد: احمد الهی
۸- وزیر پست و تلگراف: کریم احمدی
۹- وزیر بازرگانی: مصطفی داوودی
۱۰- وزیر فرهنگ: مناف کریمی
۱۱- وزیر کشاورزی: محمود ولیزاده
۱۲- وزیر تبلیغات: صدیق حیدری
۱۳- وزیر کار: خلیل خسروی
۱۴- وزیر دادگستری: ملاحسین مجدی
در لیست فوق تنها نام یکی از بنیانگذاران کومله در کابینه قاضی دیده میشود که ایشان هم خانزاده بودند. (صدیق حیدری)
بنیانگذاران کومله ژ.کاف، در دوره یازدهماهه جمهوری خودمختار مهاباد؛ علیرغم نارضایتی نسبت به سیستم حاکم؛ به امید تحقق رؤیاهای بزرگی که در سر داشتند؛ خدمت در جمهوری مهاباد را ادامه دادند.
یک ماه پس از اعلام جمهوری مهاباد، یکی از برجستهترین روشنفکرانِ دگراندیشِ مستقل به نام غفور محمودیان در خانه خویش واقع در طبقه اول قنادی خمایزی مهاباد توسط سه تن از پیشمرگان قاضی محمد بازداشت و ۳۰۰ متر پایینتر در کوچه یهودیان حذف فیزیکی گردید. [87]
این قتل حکومتی در حالی اتفاق افتاد که جمهوری خودمختار کردستان بهصورت شکلی دارای نهادهای مدنیِ مُدِرن ازجمله وزارت دادگستری و شهربانی بود که میتوانستند متهمین را به شیوهای قانونی بازداشت و دادگاهی کنند. خوشبختانه در دهماهه آخر عمر جمهوری مهاباد کسی به این شکل کشته نشد.
از راست به چپ: جمال عرفان - عارف صائب (دو تن از نویسندگان و روشنفکرانِ سلیمانیه کردستان عراق)
حذف فیزیکی دگراندیشان همواره بخشی از رویکرد حاکمیتهای راست سنتی کوردایَتی بوده است.
سال ۱۹۲۲ در دوره حکومت فئودالی "شیخ محمود حفید" نیز دو تن از روشنفکران دگراندیش سلیمانیه به نامهای جمال عرفان[88] و عارف صائب به همین شکل توسط افراد مسلح شیخ ترور شدند.
استاد توفیق وهبی (تاریخنویس کُرد) نوشتهاند که در دوره حاکمیت شیخ محمود فهرستی از روشنفکران و دگراندیشان تهیه شده بود به نام فَرمَسون یا کراوات به گردنها (نام توفیق وهبی نیز در این لیست قرار داشت). این روشنفکران را به دیده ملحد و بیدین نگریسته و قرار بود همگی کشته شوند. [89] اما حکومت شیخ محمود مستعجل بود و دیری نپایید. درنتیجه سایر روشنفکران ازجمله توفیق وهبی از این مهلکه جانِ سالم به در بردند.
خاندان بارزانی دراینخصوص گوی سبقت را از همه احزاب کوردایَتی ربودهاند. بهگونهای که بهتنهایی شمار روشنفکران و مبارزان کردستانِ ایران که در دوره ملامصطفی ترور شدند، بالغ بر ۷۰ تن است. [90]
طی ۶۵ سال اخیر شمار دگراندیشان مقتول توسط ملامصطفی، پسران و نوههایش از هزاران تن فراتر رفته است. [91]
جمهوریهای آذربایجان و کردستان در استراتژی اتحاد جماهیر شوروی
شورویها بعد از پایان جنگ جهانی دوم در راستای تأمین منافع خود، استراتژی تشکل احزاب وابسته و دولتهای اقماری در شمال غرب ایران را به اجرا گذاشتند.
مطابق اسناد بازمانده شوروی، استالین در تاریخ ششم ژوئیه ۱۹۴۵ (۱۵ تیر ۱۳۲۴) فرمان تشکیل جمهوریهای آذربایجان و کردستان را صادر میکند. اجرای این سیاست به میرجعفر باقروف، دبیر اول حزب کمونیست جمهوری شوروی آذربایجان واگذار شد. [92]
تشکیل حزب دمکرات آذربایجان و جمهوری خودمختار آذربایجان به مرکزیت تبریز؛ و سپس حزب دمکرات کردستان ایران و جمهوری خودمختار کردستان به مرکزیت مهاباد؛ حاصل این استراتژی بودند.
تشکیل حزب دمکراتِ آذربایجان و جمهوری خودمختار آذربایجان
سید جعفر پیشهوری[93] با کمک شورویها در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ حزب دمکرات آذربایجان را بنیان نهاد؛ و صد روز بعد در ۲۱ آذر همان سال حکومت خودمختار آذربایجان را اعلام کرد. [94]
سیستم سیاسی جمهوری آذربایجان بسیار پیشرفته بود. اصلاحات ساختاری که در مدت یک سال انجام دادند؛ بیش از تمامی اقداماتی بود که در دوره حاکمیت ۲۰ساله پهلویها صورت گرفته بود. ازجمله این اقدامات عبارت بودند از: اصلاحات ارضی، تأسیس دانشگاه تبریز، تشکیل مجلس ملی، حق رأی زنان، تساوی حقوق زن و مرد و آزادی پوشش زنان. [95] در کابینه پیشهوری برعکس قاضی محمد حتی یک فئودال دیده نمیشود. [96]
لیست هیئت دولت حکومت خودمختار آذربایجان در اولین نشست کابینه که روز چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۳۲۴ به ریاست میرزاعلی شبستری با ترکیب زیر تشکیل گردید:
1- سید جعفر پیشهوری نخستوزیر
2- جعفر کاویان وزیر جنگ
3- دکتر جاوید مهتاش وزیر کشاورزی
4- غلامرضا الهامی وزیر دارایی
5- ربیع کبیری وزیر پست و تلگراف
6- سید جعفر پیشهوری وزیر کار
7- سلامالله جاوید وزیر داخله
۸- محمد بیریا وزیر فرهنگ
۹- دکتر حسن اورنگی وزیر بهداری
۱۰- یوسف عظیما وزیر دادگستری
۱۱- رضا رسولی وزیر اقتصاد و تجارت
در این لیست میبینیم؛ برعکس کابینه جمهوری مهاباد؛ عموم اعضای کابینه جمهوری آذربایجان را طبقه متوسط و روشنفکران با تحصیلات عالی تشکیل داده و حتی یک فئودال یا معمم در آن دیده نمیشود.
تشکیل حزب دمکرات کردستان و جمهوری خودمختار کردستان
قاضی محمد[97] نیز همچون سید جعفر پیشهوری با کمک شورویها در ۱ آبان ۱۳۲۴ حزب دمکرات را بنیان نهاد و در ۲ بهمن ۱۳۲۴ در جریان میتینگی در میدان چوارچرا در مهاباد، «جمهوری خودمختار کردستان» را اعلام نمود. [98] (چهل روز پس از تشکیل جمهوری آذربایجان)
شورویها حزب و مؤسسات آذربایجان را با محوریت نیروهای چپ، دمکرات و ملی نوگرا تأسیس کرده بودند. اما به دلیل بافت سنتی موکریان، حزب دمکرات کردستان را با رهبری و محوریت ملاکین، رؤسای عشایر، فئودالها و شیوخ ایجاد نمودند. به همین دلیل ماهیت این جمهوری متفاوت بود و اصلاحات ساختاری جمهوری آذربایجان در مهاباد اجرا نشد. نظام فئودالی و عشیرهای قدیم تداوم یافت.
درواقع "قاضی محمد" سومین گزینه شورویها جهت اجرای پروژه آنها در کردستان بود. گزینههای قبلی قرنی آقای مامش و امیر اسعد علیار بودند. پسازاینکه این دو از قبول چنین مسئولیتی خودداری کردند، نوبت به قاضی محمد رسید و ایشان قبول کردند.
شورویها بعد از پایان جنگ جهانی دوم در راستای تأمین منافع خود، استراتژی تشکل احزاب وابسته و دولتهای اقماری در شمال غرب ایران را به اجرا گذاشتند.
مطابق اسناد بازمانده شوروی، استالین در تاریخ ششم ژوئیه ۱۹۴۵ (۱۵ تیر ۱۳۲۴) فرمان تشکیل جمهوریهای آذربایجان و کردستان را صادر میکند. اجرای این سیاست به میرجعفر باقروف، دبیر اول حزب کمونیست جمهوری شوروی آذربایجان واگذار شد. [92]
تشکیل حزب دمکرات آذربایجان و جمهوری خودمختار آذربایجان به مرکزیت تبریز؛ و سپس حزب دمکرات کردستان ایران و جمهوری خودمختار کردستان به مرکزیت مهاباد؛ حاصل این استراتژی بودند.
تشکیل حزب دمکراتِ آذربایجان و جمهوری خودمختار آذربایجان
سید جعفر پیشهوری[93] با کمک شورویها در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ حزب دمکرات آذربایجان را بنیان نهاد؛ و صد روز بعد در ۲۱ آذر همان سال حکومت خودمختار آذربایجان را اعلام کرد. [94]
سیستم سیاسی جمهوری آذربایجان بسیار پیشرفته بود. اصلاحات ساختاری که در مدت یک سال انجام دادند؛ بیش از تمامی اقداماتی بود که در دوره حاکمیت ۲۰ساله پهلویها صورت گرفته بود. ازجمله این اقدامات عبارت بودند از: اصلاحات ارضی، تأسیس دانشگاه تبریز، تشکیل مجلس ملی، حق رأی زنان، تساوی حقوق زن و مرد و آزادی پوشش زنان. [95] در کابینه پیشهوری برعکس قاضی محمد حتی یک فئودال دیده نمیشود. [96]
لیست هیئت دولت حکومت خودمختار آذربایجان در اولین نشست کابینه که روز چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۳۲۴ به ریاست میرزاعلی شبستری با ترکیب زیر تشکیل گردید:
1- سید جعفر پیشهوری نخستوزیر
2- جعفر کاویان وزیر جنگ
3- دکتر جاوید مهتاش وزیر کشاورزی
4- غلامرضا الهامی وزیر دارایی
5- ربیع کبیری وزیر پست و تلگراف
6- سید جعفر پیشهوری وزیر کار
7- سلامالله جاوید وزیر داخله
۸- محمد بیریا وزیر فرهنگ
۹- دکتر حسن اورنگی وزیر بهداری
۱۰- یوسف عظیما وزیر دادگستری
۱۱- رضا رسولی وزیر اقتصاد و تجارت
در این لیست میبینیم؛ برعکس کابینه جمهوری مهاباد؛ عموم اعضای کابینه جمهوری آذربایجان را طبقه متوسط و روشنفکران با تحصیلات عالی تشکیل داده و حتی یک فئودال یا معمم در آن دیده نمیشود.
تشکیل حزب دمکرات کردستان و جمهوری خودمختار کردستان
قاضی محمد[97] نیز همچون سید جعفر پیشهوری با کمک شورویها در ۱ آبان ۱۳۲۴ حزب دمکرات را بنیان نهاد و در ۲ بهمن ۱۳۲۴ در جریان میتینگی در میدان چوارچرا در مهاباد، «جمهوری خودمختار کردستان» را اعلام نمود. [98] (چهل روز پس از تشکیل جمهوری آذربایجان)
شورویها حزب و مؤسسات آذربایجان را با محوریت نیروهای چپ، دمکرات و ملی نوگرا تأسیس کرده بودند. اما به دلیل بافت سنتی موکریان، حزب دمکرات کردستان را با رهبری و محوریت ملاکین، رؤسای عشایر، فئودالها و شیوخ ایجاد نمودند. به همین دلیل ماهیت این جمهوری متفاوت بود و اصلاحات ساختاری جمهوری آذربایجان در مهاباد اجرا نشد. نظام فئودالی و عشیرهای قدیم تداوم یافت.
درواقع "قاضی محمد" سومین گزینه شورویها جهت اجرای پروژه آنها در کردستان بود. گزینههای قبلی قرنی آقای مامش و امیر اسعد علیار بودند. پسازاینکه این دو از قبول چنین مسئولیتی خودداری کردند، نوبت به قاضی محمد رسید و ایشان قبول کردند.
ب. کپی-پَیست (copy-paste) عناوین حزبی، مدیریتی، حکومتی و نمادهای ملی جمهوری آذربایجان
پیش از خواندن این بخش، پرچم جمهوری خودمختار کردستان در سمت راست را با پرچم جمهوری آذربایجان در سمت چپ مقایسه کنید.
قابلذکر است که حکومت قاضی محمد ۴۰ روز بعد از حکومت پیشهوری تأسیس شد. میبینیم که پرچم جمهوری آذربایجان با تغییرات جزئی به جمهوری مهاباد کپی- پیست شده است.
طی ۶۲ روز (از ۱ آذر تا ۲ بهمن ۱۳۲۴) سه مورد کپیبرداری انجام گرفت:
۱-عنوان "حزب دمکرات کردستان " از"حزب دمکرات آذربایجان" کپی گردید.
۲- عنوان "جمهوری خودمختار مهاباد" از عنوانِ "حکومت خودمختار آذربایجان (تبریز) کُپی گردید.
۳- پرچم جمهوری کردستان از پرچم جمهوری آذربایجان کپی گردید.
پیش از خواندن این بخش، پرچم جمهوری خودمختار کردستان در سمت راست را با پرچم جمهوری آذربایجان در سمت چپ مقایسه کنید.
قابلذکر است که حکومت قاضی محمد ۴۰ روز بعد از حکومت پیشهوری تأسیس شد. میبینیم که پرچم جمهوری آذربایجان با تغییرات جزئی به جمهوری مهاباد کپی- پیست شده است.
طی ۶۲ روز (از ۱ آذر تا ۲ بهمن ۱۳۲۴) سه مورد کپیبرداری انجام گرفت:
۱-عنوان "حزب دمکرات کردستان " از"حزب دمکرات آذربایجان" کپی گردید.
۲- عنوان "جمهوری خودمختار مهاباد" از عنوانِ "حکومت خودمختار آذربایجان (تبریز) کُپی گردید.
۳- پرچم جمهوری کردستان از پرچم جمهوری آذربایجان کپی گردید.
ج- کپی-پَیست (copy-paste) فدرالیسم
رهبران راست سنتی کردستان تا پنجاه سال بدون هیچ تحلیل منطقی بر شعار خودمختاری اصرار ورزیدند.
سرانجام در دهه ۱۹۹۰ با تقلیدی کورکورانه از پ ک ک فدرالیسم را جانشین خودمختاری کردند.
اما پ ک ک به دلیل توانایی در نقد گذشته و روزآمد شدن بعد از چند سال متوجه اشتباه خود شده و فدرالیسم را کنار گذاشت.
اینها در تحلیل جدید خود دریافتند به دلیل در هم تنیدگی مرزهای زبانی و فرهنگی فدرالیسم در کردستان غیرعملی و خطرناک است و موجب شعلهور شدن آتش جنگ میانِ ملیتها میشود. به همین دلیل «کنفدرالیسم دموکراتیک» را جانشین "فدرالیسم" کردند.
سال ۲۰۱۲ در تجربه شمال سوریه متوجه شدند که حتی این سیستم (کنفدرالیسم دموکراتیک) نیز ناقص است و باگ (bug)[99] دارد. ازاینرو تغییرات زیادی در آن اعمال کردند.
آنها سیستم "خودگردانی دموکراتیک" را عرضه کردند و سپس در سال ۲۰۱۵ شورای دموکراتیک سوریه را تأسیس کردند. شورای دموکراتیک سوریه هدف خود را برای تلاش در جهت «استقرار یک سیستم غیرمتمرکز، سکولار و دموکراتیک در سراسر سوریه» اعلام کرده است.
اکنون باوجود موانع و دشمنیهای فراوان ترکیه، سوریه، داعش، بارزانی و غیره، نظام سوریه دموکراتیک موفقترین نمونه عدالت اجتماعی، برابری حقوق زن و مرد و دموکراسی مستقیم در خاورمیانه است.
درحالیکه سه دهه است که پیامبران فدرالیسم این سیستم را کنار گذاشتهاند، اما کپیکاران دمکرات بدون هیچ تحلیل منطقی و رئالیستی همچنان بر طبل فدرالیسم (از نوع مافیای کُردایَتی شیخ آغاهای کردستان عراق) میکوبند.
رهبران راست سنتی کردستان تا پنجاه سال بدون هیچ تحلیل منطقی بر شعار خودمختاری اصرار ورزیدند.
سرانجام در دهه ۱۹۹۰ با تقلیدی کورکورانه از پ ک ک فدرالیسم را جانشین خودمختاری کردند.
اما پ ک ک به دلیل توانایی در نقد گذشته و روزآمد شدن بعد از چند سال متوجه اشتباه خود شده و فدرالیسم را کنار گذاشت.
اینها در تحلیل جدید خود دریافتند به دلیل در هم تنیدگی مرزهای زبانی و فرهنگی فدرالیسم در کردستان غیرعملی و خطرناک است و موجب شعلهور شدن آتش جنگ میانِ ملیتها میشود. به همین دلیل «کنفدرالیسم دموکراتیک» را جانشین "فدرالیسم" کردند.
سال ۲۰۱۲ در تجربه شمال سوریه متوجه شدند که حتی این سیستم (کنفدرالیسم دموکراتیک) نیز ناقص است و باگ (bug)[99] دارد. ازاینرو تغییرات زیادی در آن اعمال کردند.
آنها سیستم "خودگردانی دموکراتیک" را عرضه کردند و سپس در سال ۲۰۱۵ شورای دموکراتیک سوریه را تأسیس کردند. شورای دموکراتیک سوریه هدف خود را برای تلاش در جهت «استقرار یک سیستم غیرمتمرکز، سکولار و دموکراتیک در سراسر سوریه» اعلام کرده است.
اکنون باوجود موانع و دشمنیهای فراوان ترکیه، سوریه، داعش، بارزانی و غیره، نظام سوریه دموکراتیک موفقترین نمونه عدالت اجتماعی، برابری حقوق زن و مرد و دموکراسی مستقیم در خاورمیانه است.
درحالیکه سه دهه است که پیامبران فدرالیسم این سیستم را کنار گذاشتهاند، اما کپیکاران دمکرات بدون هیچ تحلیل منطقی و رئالیستی همچنان بر طبل فدرالیسم (از نوع مافیای کُردایَتی شیخ آغاهای کردستان عراق) میکوبند.
د. کپی-پَیست (copy-paste) ادبیات جدید مبارزاتی
"باشور، باکور، روژئاوا، روژههلات؛ یک ولات، یک خهبات" (جنوب، شمال، غرب، شرق، یک سرزمین، یک مبارزه)
هر یک از احزاب راست سنتی چهار بخشِ کردستان در عنوانِ خود پَسوَندِ دولت-ملت مربوطه خود را دارند. مانند: حزبِ دمکراتِ (کردستانِ ایران، کردستانِ عراق، کردستانِ سوریه، کردستانِ ترکیه)
این احزاب تا دهه ۱۹۹۰ از اصطلاحات شمال، جنوب، غرب، شرق برای نام بردن بخشهای کردستان در ادبیات سیاسی خویش استفاده نمیکردند.
کردهای چپگرای ترکیه از بدو شروع فعالیتِ سازمانی خود در سال ۱۹۷۸، برخلاف کردهای سنتی، فعالیتهای خویش را در چارچوب جنگ مسلحانه محدود نکردند. آنها بهصورت موازی مبارزاتِ خود را در زمینههای زیر بهپیش بردند:
جامعهشناسی، تاریخ، اسطورهشناسی، موسیقی، فرهنگ، سوسیالیسم، آنارشیسم، ژنولوژی، اکولوژی، محیطزیست، زبانشناسی، حتی ابداع زبان کُردی جدیدی تحت عنوان سورمانجی (ترکیبی از گویشهای سورانی و کُرمانجی که هر دو گویشوران سورانی و کُرمانجی قادر به درک و فهم آن هستند)
یکی از میدانهای مبارزات آنها، بازسازی روانی شخصیت شکستخورده کُرد بود. در این راستا شعار جدیدی خلق کردند:
"باشور، باکور، روژئاوا، روژههلات، یک ولات، یک خهبات" (جنوب، شمال، غرب، شرق، یک میهن، یک مبارزه)
مبارزان کُردِ ترکیه واژههای "جنوبِ کردستان، شمالِ کردستان، غربِ کردستان و شرقِ کردستان" را جانشین «کردستانِ عراق، کردستانِ ترکیه، کردستانِ سوریه، کردستانِ ایران» کردند. این واژههای جدید طی دهه ۱۹۸۰ در فرهنگ سیاسی کردستان تثبیت شدند.
در دهه ۱۹۹۰ احزابِ ملیگرای سنتی چهار بخش کردستان؛ پس از گذشتِ پنجاه سال عمرِ بدونِ نوآوری؛ واژههای جدید را به ادبیات حزبی خویش راه دادند. آنها بخش اولِ این شعارِ استراتژیک (باشور، باکور، روژئاوا، روژههلات) را کپی و بخش دوم آن (یک ولات، یک خهبات) را سانسور کردند. چهار جهتِ اصلی (جنوب، شمال، غرب، شرق) بدونِ بخش دومِ (یک سرزمین، یک مبارزه)
بدین گونه ادبیات جدید مبارزاتی را بهصورت سَر و گوشِ بریده از خرمنِ دیگران به خانه خویش آوردند. اما بهجای تقدیر و تشکر همین واژهها را بر سَرِ خالقان آن استفراغ کردند.
گفتگویی شنیدنی
روزی در تبوتاب انقلاب "زن، زندگی، آزادی" (پاییز ۱۴۰۱) جوانی اهل مهاباد، هوادار احزاب راستِ سنتیِ کُردایَتی، در یک نانوایی برای دوستش چنین موعظه میکرد:
" اینجا شرق کردستان است، یک حزبِ شمالِ کردستان حق ندارد در شرقِ کردستان فعالیت کند. محلِ فعالیتِ یک حزبِ جنوبِ کردستان در جنوب و محل فعالیتِ یک حزبِ غربِ کردستان در غربِ کردستان است"
پیر مردی عصابهدست گفت: "پسرم این جنوب و شمال و غرب و شرقِ کردستان را کجا یاد گرفتهای؟"
جوان: "عمو جان امروزه حتی بچهها هم این کلمات را میدانند"
پیرمرد: "بهجای نشستن پای تلویزیون روداو بهتر است کتاب بخوانی، مخصوصاً تاریخ"
جوان: "موضوعِ تاریخ کاه کهنه بر باد کردن است، دردِ شرقِ کردستان را درمان نمیکند"
پیرمرد: "اگر تاریخ را خوانده بودی، میدانستی که این جنوب، شمال، غرب و شرقِ کردستان را از پ ک ک یاد گرفتهای"
جوان: «من هرگز تلویزیون این جاشها را تماشا نمیکنم"
پیرمرد: «مراجع تقلید تو این کلمات را از پ ک ک یاد گرفتهاند، پیشینیان گفتهاند سنگ انداختن در چشمهای که از آن آب نوشیدهای روا نیست"
مرد جوان: من هرگز از چشمه این جاشها آب ننوشیدهام.
پیرمرد: میدانم آبِ سرچشمه را ننوشیدهای، اما رهبرانت با همین آب غُسل کرده و پسمانده آن را به خوردِ تو دادهاند. به همین دلیل است که این آبِ مستعمل را بر دیگران استفراغ میکنی"
مردِ جوان: "به خدا تو هم جاش هستی"
پیرمرد (با خنده) " اگر بدانی کلمه جاش از کجا آمده است، این نان را به تو میدهم"
جوان: "خودت بگو"
پیرمرد: " جاش از کلمه جیشِ عربی به معنای ارتش جعل شده است" شصت سال پیش ملامصطفی و اربابها علیه اصلاحات ارضی شورش کرده بودند. ساواک و آمریکا و اسرائیل از آنها حمایت میکرد.
شورشیان ضد اصلاحات ارضی به نیروهای نظامی عبدالکریم قاسم لقب جاش دادند و به خودشان لقبِ پیشمرگ. حالا بگو کدام طرف مزدور بودند و کدام طرف آزادیخواه و مردمی؟
جوان: پدرم مرا "هیرش" نام نهاده و بردار دیگرم را "هَلمَت" چون مَرامش خالص کوردایَتی بوده.
پیره مرد: کاش پدرت بجای نامهای تُرکی و عربی از نامهای زیبا و خوشآهنگ کُردی برای جگرگوشههایش استفاده میکرد.
جوان: مگر هیرش وهَلمَت کُردی نیستند؟
پیرمرد: هیرش از یوروش تُرکی و هَلمَت از حملة عربی وارد زبانهای کُردی و فارسی شدهاند. هر دو نام بار معنایی بسیار منفی در تاریخ دارند. زیرا این نامها یادآور یورش و حمله ترکها و اعراب به ایران و کردستان هستند.
جوان: اگر اینطور باشد، من و برادرم بهتر است اول برویم نامهایمان را عوض کنیم.
"باشور، باکور، روژئاوا، روژههلات؛ یک ولات، یک خهبات" (جنوب، شمال، غرب، شرق، یک سرزمین، یک مبارزه)
هر یک از احزاب راست سنتی چهار بخشِ کردستان در عنوانِ خود پَسوَندِ دولت-ملت مربوطه خود را دارند. مانند: حزبِ دمکراتِ (کردستانِ ایران، کردستانِ عراق، کردستانِ سوریه، کردستانِ ترکیه)
این احزاب تا دهه ۱۹۹۰ از اصطلاحات شمال، جنوب، غرب، شرق برای نام بردن بخشهای کردستان در ادبیات سیاسی خویش استفاده نمیکردند.
کردهای چپگرای ترکیه از بدو شروع فعالیتِ سازمانی خود در سال ۱۹۷۸، برخلاف کردهای سنتی، فعالیتهای خویش را در چارچوب جنگ مسلحانه محدود نکردند. آنها بهصورت موازی مبارزاتِ خود را در زمینههای زیر بهپیش بردند:
جامعهشناسی، تاریخ، اسطورهشناسی، موسیقی، فرهنگ، سوسیالیسم، آنارشیسم، ژنولوژی، اکولوژی، محیطزیست، زبانشناسی، حتی ابداع زبان کُردی جدیدی تحت عنوان سورمانجی (ترکیبی از گویشهای سورانی و کُرمانجی که هر دو گویشوران سورانی و کُرمانجی قادر به درک و فهم آن هستند)
یکی از میدانهای مبارزات آنها، بازسازی روانی شخصیت شکستخورده کُرد بود. در این راستا شعار جدیدی خلق کردند:
"باشور، باکور، روژئاوا، روژههلات، یک ولات، یک خهبات" (جنوب، شمال، غرب، شرق، یک میهن، یک مبارزه)
مبارزان کُردِ ترکیه واژههای "جنوبِ کردستان، شمالِ کردستان، غربِ کردستان و شرقِ کردستان" را جانشین «کردستانِ عراق، کردستانِ ترکیه، کردستانِ سوریه، کردستانِ ایران» کردند. این واژههای جدید طی دهه ۱۹۸۰ در فرهنگ سیاسی کردستان تثبیت شدند.
در دهه ۱۹۹۰ احزابِ ملیگرای سنتی چهار بخش کردستان؛ پس از گذشتِ پنجاه سال عمرِ بدونِ نوآوری؛ واژههای جدید را به ادبیات حزبی خویش راه دادند. آنها بخش اولِ این شعارِ استراتژیک (باشور، باکور، روژئاوا، روژههلات) را کپی و بخش دوم آن (یک ولات، یک خهبات) را سانسور کردند. چهار جهتِ اصلی (جنوب، شمال، غرب، شرق) بدونِ بخش دومِ (یک سرزمین، یک مبارزه)
بدین گونه ادبیات جدید مبارزاتی را بهصورت سَر و گوشِ بریده از خرمنِ دیگران به خانه خویش آوردند. اما بهجای تقدیر و تشکر همین واژهها را بر سَرِ خالقان آن استفراغ کردند.
گفتگویی شنیدنی
روزی در تبوتاب انقلاب "زن، زندگی، آزادی" (پاییز ۱۴۰۱) جوانی اهل مهاباد، هوادار احزاب راستِ سنتیِ کُردایَتی، در یک نانوایی برای دوستش چنین موعظه میکرد:
" اینجا شرق کردستان است، یک حزبِ شمالِ کردستان حق ندارد در شرقِ کردستان فعالیت کند. محلِ فعالیتِ یک حزبِ جنوبِ کردستان در جنوب و محل فعالیتِ یک حزبِ غربِ کردستان در غربِ کردستان است"
پیر مردی عصابهدست گفت: "پسرم این جنوب و شمال و غرب و شرقِ کردستان را کجا یاد گرفتهای؟"
جوان: "عمو جان امروزه حتی بچهها هم این کلمات را میدانند"
پیرمرد: "بهجای نشستن پای تلویزیون روداو بهتر است کتاب بخوانی، مخصوصاً تاریخ"
جوان: "موضوعِ تاریخ کاه کهنه بر باد کردن است، دردِ شرقِ کردستان را درمان نمیکند"
پیرمرد: "اگر تاریخ را خوانده بودی، میدانستی که این جنوب، شمال، غرب و شرقِ کردستان را از پ ک ک یاد گرفتهای"
جوان: «من هرگز تلویزیون این جاشها را تماشا نمیکنم"
پیرمرد: «مراجع تقلید تو این کلمات را از پ ک ک یاد گرفتهاند، پیشینیان گفتهاند سنگ انداختن در چشمهای که از آن آب نوشیدهای روا نیست"
مرد جوان: من هرگز از چشمه این جاشها آب ننوشیدهام.
پیرمرد: میدانم آبِ سرچشمه را ننوشیدهای، اما رهبرانت با همین آب غُسل کرده و پسمانده آن را به خوردِ تو دادهاند. به همین دلیل است که این آبِ مستعمل را بر دیگران استفراغ میکنی"
مردِ جوان: "به خدا تو هم جاش هستی"
پیرمرد (با خنده) " اگر بدانی کلمه جاش از کجا آمده است، این نان را به تو میدهم"
جوان: "خودت بگو"
پیرمرد: " جاش از کلمه جیشِ عربی به معنای ارتش جعل شده است" شصت سال پیش ملامصطفی و اربابها علیه اصلاحات ارضی شورش کرده بودند. ساواک و آمریکا و اسرائیل از آنها حمایت میکرد.
شورشیان ضد اصلاحات ارضی به نیروهای نظامی عبدالکریم قاسم لقب جاش دادند و به خودشان لقبِ پیشمرگ. حالا بگو کدام طرف مزدور بودند و کدام طرف آزادیخواه و مردمی؟
جوان: پدرم مرا "هیرش" نام نهاده و بردار دیگرم را "هَلمَت" چون مَرامش خالص کوردایَتی بوده.
پیره مرد: کاش پدرت بجای نامهای تُرکی و عربی از نامهای زیبا و خوشآهنگ کُردی برای جگرگوشههایش استفاده میکرد.
جوان: مگر هیرش وهَلمَت کُردی نیستند؟
پیرمرد: هیرش از یوروش تُرکی و هَلمَت از حملة عربی وارد زبانهای کُردی و فارسی شدهاند. هر دو نام بار معنایی بسیار منفی در تاریخ دارند. زیرا این نامها یادآور یورش و حمله ترکها و اعراب به ایران و کردستان هستند.
جوان: اگر اینطور باشد، من و برادرم بهتر است اول برویم نامهایمان را عوض کنیم.
ه- کارزار انحراف، تخریب و مصادره شعار «زن، زندگی، آزادی»
اگر تمامی تاریخ ایران را به دو دوره قبل و بعد از انقلاب مشروطه (۱۲۸۵) تقسیم میکنند، میتوان تاریخِ صدساله اخیر ایرانیان را نیز به دو دوره قبل و بعد از جنبشِ"زن، زندگی، آزادی" تقسیم کرد.
مترقیترین و فراگیرترین خیزش سده اخیر ایرانیان جنبش "زن زندگی آزادی" است که تمامی مرزهای قومی، مذهبی، حزبی و منطقهای را درنوردید.
دستاوردهای پایدار این جنبش بسیار بیشتر است از مجموع دستاوردهای جنبشهای عمومی، منطقهای، گروهی و اتنیکی بعد از انقلاب مشروطه تاکنون.
در این جنبش دشمنیها و واگراییهایِ صدساله ایرانیان بهسرعت جای خود را به همگرایی و برادریِ ملتها، زبانها و فرهنگها داد. کیفیت و پرباری این شعارِ ایجابی، ایرانیان را در مسیر رشد عظیم فرهنگی، سیاسی، اجتماعی قرار داد. [100]
این جنبش با شعارِ پُرشور و شعور بهسرعت مرزهای قومی، منطقهای، حزبی و ناسیونالیستی را درنوردید. [101] شعار " زن، زندگی، آزادی" در محتوی و اثرگذاری برابری میکند با شعار "آزادی، برادری، برابری" انقلاب کبیر فرانسه در ۱۷۸۹ میلادی.
این جنبش برخلاف تصور بسیاری از سیاستمداران بههیچوجه شکست نخورده و در زمینههای متعدد فرهنگی و زندگی اجتماعی به اهداف خود دست یافته است.
کافی است سیمای امروزی شهرهای ایران درزمینهٔ پوشش اختیاری، فضای فرهنگی و روابط اجتماعی را با وضعیت قبل از جنبش مقایسه کنیم.
تداوم اعتراضات طی چند ماه، آن را به یکی از طولانیترین خیزشهای خیابانی بدل کرد که همچون جنبش ماه مه ۱۹۶۸ فرانسه تأثیرات درازمدت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در پی داشت و تحسین و حمایت جهانیان را برانگیخت.
ایده و گفتمانِ «زن، زندگی، آزادی» ماحصل فلسفه «ژنولوژی» است که قدمت آن به دهه ۱۹۹۰ میلادی میرسد. [102]
این شعار برای اولین بار توسط زنانِ کُردِ ترکیه و سایر زنان همفکر آنها در شهرهای کردستان ترکیه در دهه ۲۰۰۰ میلادی فریاد زده شد. [103]
دختران کوبانی[104] در سال ۲۰۱۴ با این شعار داعش را شکست داده و تحسین جهانیان را برانگیختند. [105] نیروهای "سوریه دموکراتیک" در سال ۲۰۱۷ به فرماندهی یک زن[106] (روژدا فِلات) و به سخنگویی زنی دیگر (جیهان شیخ احمد[107]) و با همین شعارِ "زن زندگی آزادی" پایتختِ داعش (رقه) را آزاد کردند.
آزادی شنگال از سلطه داعش نیز توسط همین جریان صورت گرفت. [108] صدها عکس، مقاله، سند و فیلم از این دوره بر جای مانده است.
فیلم سینمایی "دختران خورشید"[109] با بازی گلشیفته فراهانی در سال ۲۰۱۸ و فیلم سینمایی «کوبانی» [110] به کارگردانی "اوزلم یاشار" در سال ۲۰۲۱ از محصولات این خط فکری و فلسفی است.
وحشتِ راستِ سنتیِ کردستان از انقلابِ "زن، زندگی آزادی"
شهرستان سقز در ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ با "شعار زن، زندگی، آزادی" یک انقلاب بزرگ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را استارت زد.
"ژن، ژیان، آزادی" از طریق سنندج به دانشگاه تهران رسید و ازآنجا در تمام ایران و سپس جهان فراگیر گردید.
اما در کردستان زادگاه این شعار، پس از یک ماه اوضاع به شیوهای دیگر رقم خورد.
سران احزاب کمپ نشین مستقر در کردستان عراق رؤیاهای خود را با این جنبش مترقی و عدالتخواهانه برباد رفته میدیدند. [111]
هراس آنها، باری، همه از این بود که همچون احزاب انجمن میهنی کردستان سوریه (ا ن ک س) در نظام سیاسی آینده کردستان ایران به حاشیه رانده شوند؛ و نتوانند همچون همتایانشان در کردستان عراق؛ در جایگاه ارباب و سرور و حاکم مردم کُردستانِ ایران قرار گیرند. [112]
جریانِ راستِ سنتی کردستان با تمام قوا به جنگِ جنبشِ" زن، زندگی، آزادی" شتافت. این جنگ هنوز هم در میدانهای مختلف و به اشکال گوناگون ادامه داشته؛ و هیچگاه به پایان نخواهد رسید.
در ادامه هفت جبهه جنگ راست سنتی علیه جنبش " زن، زندگی، آزادی" را مرور میکنیم.
۱. شعار انحرافی و تفرقهافکنانه"اشغالگر ایرانی، قاتل ژینای مایی"
هواداران آنها روز ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ در گورستان آیچی سقز، نهتنها در تکرارِ شعارِ "زن زندگی آزادی" همصدای مردم نشدند، بلکه در مقابل آن شعار انحرافی و تفرقهانداز زیر را سر دادند.
" داگیرکهری ئیرانی، تو قاتلی ژینامانی" (اشغالگر ایرانی، قاتل ژینای مایی) بنگرید این فیلم دکومنتاری←
https://youtu.be/MlGhuPdrqD8?si=GhuzO9VZ9WmclTGG
از بخت نیک مردم کردستان بود که اکثریت رسانههای نوشتاری و دیداری از انتشار این شعار انحرافی خودداری کردند. بسیاری از مردمان ایران که فعالانه در جنبش شرکت کردند، از چنین شعاری بیخبر ماندند.
کرونولوژی (خط زمان) جنبش "زن زندگی آزادی" حاکی از این است که اساساً بدون حضور فعال ملتهای ایرانی این جنبش نمیتوانست از سقز و حداکثر سنندج فراتر رود.
اگر دولتمردان ایران شعارهای پر از نفرت پراکنی و دشمنیهای قومی آقایان کوردایَتی را در تلویزیون و سایر رسانهها به سمع و نظر ایرانیان میرساندند، جنبش زن زندگی آزادی به سایر مناطق ایران سرایت نمیکرد.
۲. تخریب شعار" زن زندگی آزادی"
از طریق برخی رسانهها و صفحات سایه خود سعی کردند با تزریق شعارهای جهتدار آن را بیارزش و تخریب کنند.
شعارهای آنها در جنبش " زن، زندگی، آزادی" اهداف و رویکرد آنها در انحراف و سرکوب این جنبش مترقی و سکولار دمکراتیک را بهخوبی نشان میدهد.
در ادامه بنگرید به دو اسکرینشات تلگرام "کوردانه" وابسته به جریان راست سنتی کردستان:
ترجمه اسکرینشات تلگرام "کوردانه" وابسته به جریان راست سنتی کوردایَتی در روزهای اول جنبش:
«زن زندگی آزادی شعاری است در جهت برده کردن کُردها از طرف اشغالگران برای انحراف و دور کردن کُردها از خواست واقعی که آنهم آزادی خاک و میهن ما از زیر دست اشغالگران است... لطفاً شعارهایتان کُردانه باشد و دوریکنید از شعار اشغالگران» ←
ترجمه اسکرینشات یکی دیگر از صفحات تلگرام "کوردانه"
شعارهای پیشنهادی به معترضین کُرد:
۱-اشغالگر ایرانی٬ تو قاتل ژینای مایی
۲- تا دولت نداشته باشیم٬ سهم ما تنها کشته شدن است
۳- ژینا فرزند کردستان است٬ کشته دست فارسهاست (تهران)
۴- بیرون شو ایرانی٬ روی خاک کردهایی
۵- مسئله کورد حجاب نیست٬ خاکش آزاد نیست
۶- کردستان استقلال میخواهد٬ بس است دورویی
۷- ژینا کردستانی است٬ کرد هم ایرانی نیست.
۸- زن زندگی آزادی٬ برو بیرون ایرانی
۹- اشغالگر ایرانی٬ کوردم هنوز هستم میدانی
هدفِ جریان راست سنتی کوردایَتی از تولید و ترویج این شعارها این بود تا راه کُردها را از دیگر ملتهای ایران جدا کنند. زیرا نان و نوایی که به دنبالش هستند در جدایی، انشقاق و دشمنی حاصل میشود نه در برادری ملتها.
اما مردم ایران در عمل برادری و خواهری خود را به کُردها ثابت کردند و توطئه دشمنی میان ملتها ناکام ماند. [113]
شایعهپراکنی حامد گوهری گروهبان رکن دوم ارتش شاه سابق و گماشته بارزنی در نشریه باسنیوز وابسته به دستگاه اطلاعاتی بارزانی (پاراستن)
۳. تخریب و تخطئه خالقانِ شعارِ "زن زندگی آزادی"
پس از شکست در انکار، انحراف، تخریب و حذف شعار "زن زندگی آزادی" به تخریب و تخطئه خالقان آن پرداختند. در این راستا با رویکرد لمپنیسم سیاسی وارد گودِ زورخانه شدند.
جمعی کهنه ساواکی و گماشته بارزانی ازجمله حامد گوهری و علی جوانمردی را روانه بازار شایعهسازی و دروغپراکنی کردند. تا به تودههای ناآگاه کردستان تلقین کنند که خالقان فلسفه "زن زندگی آزادی" برای سرکوب جنبش "زن زندگی آزادی" نیروهای خود را به ایران اعزام کرده، تا در کنار نیروهای ضد شورشِ ایران معترضین را سرکوب کنند! [114]
واعظان گماشته بارزانی مُخاطَبان خود را در میان سفیهانِ کردستان یافتهاند. زیرا فقط ابلهان و عقبماندگان ذهنی استعداد این را دارند تا باور کنند که خالقان اندیشه "زن زندگی آزادی" به جنگ جنبش"زن زندگی آزادی" بروند.
۴. مصادره شعار"زن زندگی آزادی"
پس از شکستهای پیاپی در انحراف و تخریب شعار"زن زندگی آزادی" و نیز ناکامی در تخریب خالقانِ آن به مصادره این شعار روی آوردند.
رهبران این احزاب از طریق تلویزیون وارد صحنه شده و ادعای مالکیت این شعار را کردند. اما تلاشهای ناشیانه آنها جهت مصادره و تملکِ شعار "زن زندگی، آزادی" با شکست مفتضحانهای روبرو شد.
آقایان بر این گمان بودند که شعار "زن زندگی آزادی" همچون هر کالای مادی قابل مصادره و تملک است. خیال میکردند "زن زندگی آزادی" مثل یک آفتابه است که بدزدند و با آن طهارت کنند.
دیدند که با چنین آفتابهای نمیتوان طهارت کرد. پس با آن سُرنا زدند. اما مثلِ هر آدمِ ناشی از سرِ گشادش در آن دمیدند. [115] تمامی آرشیو نشریات و رسانههای هفتادساله خویش را گشتند. اما نتوانستند اثری از این شعار را در سوابق خویش بیابند.
بهناچار دو بیت از یک شعر طولانی استاد هیمن که در سال 1946 تحت تأثیر اندیشههای چپ سروده بود را بهعنوان سند عرضه کردند. اعلام نمودند که سه واژه "زن، زندگی، آزادی" در شعر مذکور وجود دارند. درنتیجه خالق اندیشه زن زندگی آزادی خودشان هستند!
از بختِ بدِ آقایان مردم کردستان هنوز فراموش نکرده بودند که استاد هیمن به خاطر همین اندیشههای چپ و برابری خواهانه از سوی راستِ سنتیِ کوردایَتی در روستای دولتوی سردشت زندانی و ملقب به پیره جاش و جاش ملی شده بود.
جریان راستِ سنتی کوردایَتی با پرچم مافیای ارتجاعی کردستانِ عراق در نقش نفاق و دشمنی بین ملتها و ستیز با شعار "زن، زندگی، آزادی"
۵. پرچم تفرقه
در گرماگرم "جنبش زن زندگی آزادی" پرچم مافیای کوردایَتی شیخ آغاهای کردستان عراق را بهعنوان پرچم کردستان در میان تظاهرکنندگان عَلَم کردند.
پرچم قاضی محمد دربردارنده نمادهای گل گندم و قلم بود. ولی مافیای کوردایَتی عراق که میانهای با گندم بهمثابه تولید ملی و قلم به مفهوم اندیشه و آگاهی نداشتند، در سال 1999 این نمادها را از پرچم زدوده بودند. [116] بجای این نمادها یک خورشید که شباهت عجیبی به نیمرو (بە کوردی هێلکە و ڕۆن) دارد در وسط آن قرار دادند.
آنها در داخل و خارج ایران همواره تعدادی از این پرچمهای کذائی را در گردهماییها و تظاهرات ایرانیان علم میکردند؛ که موجب نگرانی فارسها و سایر ایرانیان وفادار به یکپارچگی کشور میشد.
بدین گونه آقایان کوردایَتی تیشه به ریشه درخت دوستی زده و بسی نهال دشمنی کاشتند. [117]
هرچند که این اعمال ضربه سختی بر قامت "ستبر زن زندگی آزادی» وارد کرد، اما همگرایی ایرانیان قدرتمندتر از پرچم تفرقه آقایان بود.
اتحاد دو جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی (کوردایَتی سنتی و اسلام سیاسی سُنی) در برابر جنبش"زن، زندگی، آزادی"
۶- اتحاد با اسلامگرایان سیاسی سُنی
احزاب راست سنتی کردستان ایران با اسلامگرایان سُنّیِ شهرهای سُنّی نشین کردستان ایران متحد شده و تریبون را به آنها سپردند تا کفه ترازو را به نفع خود سنگین کنند. در این راستا تجمعات و سخنرانیهای آنها را در تلویزیون و رسانههای خویش به صورتی بسیار گسترده منتشر نمودند.
۷. به خشونت کشاندن جنبش"زن زندگی آزادی"
جنبشِ "زن زندگی آزادی" که ذاتاً یک جنبش مدنی و ضد خشونت است؛ از بدو تولد خود در آرامستانِ آیچیِ سقز؛ همزادِ برادری خشونتگر بوده است به نام "راستِ سُنَّتیِ کُردایَتی"
احزاب کوردایَتی سنتی در رقابت با نیروهای مترقی، چپ و عدالتخواه که شعار آنها به شناسنامه جنبش تبدیلشده بود، مبارزات مدنی خیابانی را به آشوب و خشونت عریان سوق دادند.
از طریق رسانههای مختلف اینترنتی هواداران و نیروهای میدانی خود را تشویق به خشونت، آتش زدن خانههای بسیجیان محلی، آتش زدن بانکها، علم کردن جامانه قرمز و پرچم مافیای مرتجع و دزد سالار کردستان عراق میکردند.
احزاب راستِ سنتیِ کوردایَتی؛ که در ادبیات فئودالی و قرون وستایی تبحر خاصی دارند؛ وصله بسیار زشت ذیل را ضمیمه "زن زندگی آزادی" کردند:
"ژن، ژیان، آزادی" +"جاش بهسه گهوادی"
درحالیکه جنبش "زن زندگی آزادی" ماهیتاً مدنی، بدون خشونت، تساوی طلب و مدرن بود، وصله آقایان کوردایَتی سرشار از کهنهپرستی، خشونت کلامی و زنستیزی بود. این شعار حتی از وصله سلطنتطلبان (مرد، میهن آبادی) هم ارتجاعیتر بود. [118]
از منظر جوهر و ماهیت، شعارِ "زن زندگی آزادی" محصولِ قرنِ ۲۱ و شعارِ "مرد، میهن آبادی" متعلق به قرن ۲۰ است. اما "جاش بهسه گهوادی" به قرن ۱۹ و ماقبل آن تعلق دارد.
شعار "زن زندگی آزادی" سراسر ایجابی است که حتی در حد یک ویرگول هم خشونت، نفی، تحقیر و تخریب در آن دیده نمیشود.
آقایان کوردایَتی؛ فرومانده در قعر قرون گذشته؛ هیچ ایده جدید و ایجابی نداشتند تا عرضه کنند. درنتیجه این وصله زشت را ضمیمه جنبش کردند. نیروهای نظامی محلی را همچون بزرگترین دشمنان کُرد و کردستان و سرچشمه تمامی معضلات جامعه به اذهان جمعیت ناآگاه القاء کردند.
در بعضی از شهرهای کردستان؛ جوانانِ سرشار از شورِ کوردایَتی و خالی از شعورِ سیاسی؛ طوطیوار این وصله شرمآور را بر سر نیروهای نظامی بومی و خانوادههایشان فریاد زدند.
درحالیکه اکثریت نیروهای نظامی محلی در ماه اولِ جنبش بیطرف مانده بودند؛ آقایان کوردایَتی جمعیت را به درِ خانههای آنها کشانده؛ و دهها منزل مسکونی را به آتش کشیدند.
سرگذشت خانواده یکی از این بسیجیان به نام "علی محمدی" بسیار عبرتانگیز است. خانواده وی مشتمل بر مادر، همسر و فرزندی خردسال در یکخانه استیجاری واقع در خیابان منبع آب مهاباد زندگی میکردند. [119] آقای علی محمدی در آن هنگام در خانه خویش حضور نداشت.
لیدرهای کوردایَتی راستِ سنتی تظاهرکنندگان را بهسوی این منزل هدایت کرده و از جلوی دربِ ورودی، خانه را به آتش کشیدند. اعضای خانواده در میان شعلههای آتش و دود گرفتار شدند. خانوادهِ همسایه بغلی در اقدامی انسانی و شجاعانه، با استفاده از نردبان زن و بچههای گرفتار را به پشتبام هدایت کرده و در خانه خویش اسکان دادند.
تصور کنید اگر این زن و بچهها در آتش کُردایَتی میسوختند، سرنوشت جنبش "زن زندگی آزادی" و حتی آبروی ملت کُرد به کجا ختم میشد؟ در آن زمان سیاست دولت مرکزی ایران در قبال جنبش "زن زندگی آزادی" این بود که با کمترین تلفات آن را متوقف کند. دولت مرکزی ایران پس از گذشت حدود چهل روز از شروع جنبش؛ در واکنش به خشونتهای افسارگسیخته خیابانی کوردایَتی راستِ سنتی؛ وارد فاز خشونت عریان شد.
برای مثال در شهرستان مهاباد که احزاب کوردایَتی سنتی از بیشترین هوادار برخوردار بودند، تا روزهای چهار و پنجم آبان ماه ۱۴۰۱ کسی کشته نشد. برای اثبات این ادعا میتوان به مزار قربانیانِ جنبش در مهاباد، بوکان و جوانرود مراجعه کرد. زیرا تاریخ فوت بر روی سنگ مزار آنها نوشتهشده است.
رویکرد خشونت و تخریب به عکسالعمل خشونتبار دولت جمهوری اسلامی محدود نمانده؛ و هراس ایرانیان طرفدار یکپارچگی ایران، نیروهای سکولار و چپ و ملیگرایان مترقی را نیز به دنبال داشت.
هراس آنها این بود که جنبش کردستان از ماهیت مترقی، آزادیخواهانه و سکولار خود خارجشده و سیستم ارتجاعی کردستان عراق را الگوی خود قرار داده است. ازاینروی آنها نیز دچار ناامیدی و انفعال شدند.
اگر تمامی تاریخ ایران را به دو دوره قبل و بعد از انقلاب مشروطه (۱۲۸۵) تقسیم میکنند، میتوان تاریخِ صدساله اخیر ایرانیان را نیز به دو دوره قبل و بعد از جنبشِ"زن، زندگی، آزادی" تقسیم کرد.
مترقیترین و فراگیرترین خیزش سده اخیر ایرانیان جنبش "زن زندگی آزادی" است که تمامی مرزهای قومی، مذهبی، حزبی و منطقهای را درنوردید.
دستاوردهای پایدار این جنبش بسیار بیشتر است از مجموع دستاوردهای جنبشهای عمومی، منطقهای، گروهی و اتنیکی بعد از انقلاب مشروطه تاکنون.
در این جنبش دشمنیها و واگراییهایِ صدساله ایرانیان بهسرعت جای خود را به همگرایی و برادریِ ملتها، زبانها و فرهنگها داد. کیفیت و پرباری این شعارِ ایجابی، ایرانیان را در مسیر رشد عظیم فرهنگی، سیاسی، اجتماعی قرار داد. [100]
این جنبش با شعارِ پُرشور و شعور بهسرعت مرزهای قومی، منطقهای، حزبی و ناسیونالیستی را درنوردید. [101] شعار " زن، زندگی، آزادی" در محتوی و اثرگذاری برابری میکند با شعار "آزادی، برادری، برابری" انقلاب کبیر فرانسه در ۱۷۸۹ میلادی.
این جنبش برخلاف تصور بسیاری از سیاستمداران بههیچوجه شکست نخورده و در زمینههای متعدد فرهنگی و زندگی اجتماعی به اهداف خود دست یافته است.
کافی است سیمای امروزی شهرهای ایران درزمینهٔ پوشش اختیاری، فضای فرهنگی و روابط اجتماعی را با وضعیت قبل از جنبش مقایسه کنیم.
تداوم اعتراضات طی چند ماه، آن را به یکی از طولانیترین خیزشهای خیابانی بدل کرد که همچون جنبش ماه مه ۱۹۶۸ فرانسه تأثیرات درازمدت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در پی داشت و تحسین و حمایت جهانیان را برانگیخت.
ایده و گفتمانِ «زن، زندگی، آزادی» ماحصل فلسفه «ژنولوژی» است که قدمت آن به دهه ۱۹۹۰ میلادی میرسد. [102]
این شعار برای اولین بار توسط زنانِ کُردِ ترکیه و سایر زنان همفکر آنها در شهرهای کردستان ترکیه در دهه ۲۰۰۰ میلادی فریاد زده شد. [103]
دختران کوبانی[104] در سال ۲۰۱۴ با این شعار داعش را شکست داده و تحسین جهانیان را برانگیختند. [105] نیروهای "سوریه دموکراتیک" در سال ۲۰۱۷ به فرماندهی یک زن[106] (روژدا فِلات) و به سخنگویی زنی دیگر (جیهان شیخ احمد[107]) و با همین شعارِ "زن زندگی آزادی" پایتختِ داعش (رقه) را آزاد کردند.
آزادی شنگال از سلطه داعش نیز توسط همین جریان صورت گرفت. [108] صدها عکس، مقاله، سند و فیلم از این دوره بر جای مانده است.
فیلم سینمایی "دختران خورشید"[109] با بازی گلشیفته فراهانی در سال ۲۰۱۸ و فیلم سینمایی «کوبانی» [110] به کارگردانی "اوزلم یاشار" در سال ۲۰۲۱ از محصولات این خط فکری و فلسفی است.
وحشتِ راستِ سنتیِ کردستان از انقلابِ "زن، زندگی آزادی"
شهرستان سقز در ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ با "شعار زن، زندگی، آزادی" یک انقلاب بزرگ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را استارت زد.
"ژن، ژیان، آزادی" از طریق سنندج به دانشگاه تهران رسید و ازآنجا در تمام ایران و سپس جهان فراگیر گردید.
اما در کردستان زادگاه این شعار، پس از یک ماه اوضاع به شیوهای دیگر رقم خورد.
سران احزاب کمپ نشین مستقر در کردستان عراق رؤیاهای خود را با این جنبش مترقی و عدالتخواهانه برباد رفته میدیدند. [111]
هراس آنها، باری، همه از این بود که همچون احزاب انجمن میهنی کردستان سوریه (ا ن ک س) در نظام سیاسی آینده کردستان ایران به حاشیه رانده شوند؛ و نتوانند همچون همتایانشان در کردستان عراق؛ در جایگاه ارباب و سرور و حاکم مردم کُردستانِ ایران قرار گیرند. [112]
جریانِ راستِ سنتی کردستان با تمام قوا به جنگِ جنبشِ" زن، زندگی، آزادی" شتافت. این جنگ هنوز هم در میدانهای مختلف و به اشکال گوناگون ادامه داشته؛ و هیچگاه به پایان نخواهد رسید.
در ادامه هفت جبهه جنگ راست سنتی علیه جنبش " زن، زندگی، آزادی" را مرور میکنیم.
۱. شعار انحرافی و تفرقهافکنانه"اشغالگر ایرانی، قاتل ژینای مایی"
هواداران آنها روز ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ در گورستان آیچی سقز، نهتنها در تکرارِ شعارِ "زن زندگی آزادی" همصدای مردم نشدند، بلکه در مقابل آن شعار انحرافی و تفرقهانداز زیر را سر دادند.
" داگیرکهری ئیرانی، تو قاتلی ژینامانی" (اشغالگر ایرانی، قاتل ژینای مایی) بنگرید این فیلم دکومنتاری←
https://youtu.be/MlGhuPdrqD8?si=GhuzO9VZ9WmclTGG
از بخت نیک مردم کردستان بود که اکثریت رسانههای نوشتاری و دیداری از انتشار این شعار انحرافی خودداری کردند. بسیاری از مردمان ایران که فعالانه در جنبش شرکت کردند، از چنین شعاری بیخبر ماندند.
کرونولوژی (خط زمان) جنبش "زن زندگی آزادی" حاکی از این است که اساساً بدون حضور فعال ملتهای ایرانی این جنبش نمیتوانست از سقز و حداکثر سنندج فراتر رود.
اگر دولتمردان ایران شعارهای پر از نفرت پراکنی و دشمنیهای قومی آقایان کوردایَتی را در تلویزیون و سایر رسانهها به سمع و نظر ایرانیان میرساندند، جنبش زن زندگی آزادی به سایر مناطق ایران سرایت نمیکرد.
۲. تخریب شعار" زن زندگی آزادی"
از طریق برخی رسانهها و صفحات سایه خود سعی کردند با تزریق شعارهای جهتدار آن را بیارزش و تخریب کنند.
شعارهای آنها در جنبش " زن، زندگی، آزادی" اهداف و رویکرد آنها در انحراف و سرکوب این جنبش مترقی و سکولار دمکراتیک را بهخوبی نشان میدهد.
در ادامه بنگرید به دو اسکرینشات تلگرام "کوردانه" وابسته به جریان راست سنتی کردستان:
ترجمه اسکرینشات تلگرام "کوردانه" وابسته به جریان راست سنتی کوردایَتی در روزهای اول جنبش:
«زن زندگی آزادی شعاری است در جهت برده کردن کُردها از طرف اشغالگران برای انحراف و دور کردن کُردها از خواست واقعی که آنهم آزادی خاک و میهن ما از زیر دست اشغالگران است... لطفاً شعارهایتان کُردانه باشد و دوریکنید از شعار اشغالگران» ←
ترجمه اسکرینشات یکی دیگر از صفحات تلگرام "کوردانه"
شعارهای پیشنهادی به معترضین کُرد:
۱-اشغالگر ایرانی٬ تو قاتل ژینای مایی
۲- تا دولت نداشته باشیم٬ سهم ما تنها کشته شدن است
۳- ژینا فرزند کردستان است٬ کشته دست فارسهاست (تهران)
۴- بیرون شو ایرانی٬ روی خاک کردهایی
۵- مسئله کورد حجاب نیست٬ خاکش آزاد نیست
۶- کردستان استقلال میخواهد٬ بس است دورویی
۷- ژینا کردستانی است٬ کرد هم ایرانی نیست.
۸- زن زندگی آزادی٬ برو بیرون ایرانی
۹- اشغالگر ایرانی٬ کوردم هنوز هستم میدانی
هدفِ جریان راست سنتی کوردایَتی از تولید و ترویج این شعارها این بود تا راه کُردها را از دیگر ملتهای ایران جدا کنند. زیرا نان و نوایی که به دنبالش هستند در جدایی، انشقاق و دشمنی حاصل میشود نه در برادری ملتها.
اما مردم ایران در عمل برادری و خواهری خود را به کُردها ثابت کردند و توطئه دشمنی میان ملتها ناکام ماند. [113]
شایعهپراکنی حامد گوهری گروهبان رکن دوم ارتش شاه سابق و گماشته بارزنی در نشریه باسنیوز وابسته به دستگاه اطلاعاتی بارزانی (پاراستن)
۳. تخریب و تخطئه خالقانِ شعارِ "زن زندگی آزادی"
پس از شکست در انکار، انحراف، تخریب و حذف شعار "زن زندگی آزادی" به تخریب و تخطئه خالقان آن پرداختند. در این راستا با رویکرد لمپنیسم سیاسی وارد گودِ زورخانه شدند.
جمعی کهنه ساواکی و گماشته بارزانی ازجمله حامد گوهری و علی جوانمردی را روانه بازار شایعهسازی و دروغپراکنی کردند. تا به تودههای ناآگاه کردستان تلقین کنند که خالقان فلسفه "زن زندگی آزادی" برای سرکوب جنبش "زن زندگی آزادی" نیروهای خود را به ایران اعزام کرده، تا در کنار نیروهای ضد شورشِ ایران معترضین را سرکوب کنند! [114]
واعظان گماشته بارزانی مُخاطَبان خود را در میان سفیهانِ کردستان یافتهاند. زیرا فقط ابلهان و عقبماندگان ذهنی استعداد این را دارند تا باور کنند که خالقان اندیشه "زن زندگی آزادی" به جنگ جنبش"زن زندگی آزادی" بروند.
۴. مصادره شعار"زن زندگی آزادی"
پس از شکستهای پیاپی در انحراف و تخریب شعار"زن زندگی آزادی" و نیز ناکامی در تخریب خالقانِ آن به مصادره این شعار روی آوردند.
رهبران این احزاب از طریق تلویزیون وارد صحنه شده و ادعای مالکیت این شعار را کردند. اما تلاشهای ناشیانه آنها جهت مصادره و تملکِ شعار "زن زندگی، آزادی" با شکست مفتضحانهای روبرو شد.
آقایان بر این گمان بودند که شعار "زن زندگی آزادی" همچون هر کالای مادی قابل مصادره و تملک است. خیال میکردند "زن زندگی آزادی" مثل یک آفتابه است که بدزدند و با آن طهارت کنند.
دیدند که با چنین آفتابهای نمیتوان طهارت کرد. پس با آن سُرنا زدند. اما مثلِ هر آدمِ ناشی از سرِ گشادش در آن دمیدند. [115] تمامی آرشیو نشریات و رسانههای هفتادساله خویش را گشتند. اما نتوانستند اثری از این شعار را در سوابق خویش بیابند.
بهناچار دو بیت از یک شعر طولانی استاد هیمن که در سال 1946 تحت تأثیر اندیشههای چپ سروده بود را بهعنوان سند عرضه کردند. اعلام نمودند که سه واژه "زن، زندگی، آزادی" در شعر مذکور وجود دارند. درنتیجه خالق اندیشه زن زندگی آزادی خودشان هستند!
از بختِ بدِ آقایان مردم کردستان هنوز فراموش نکرده بودند که استاد هیمن به خاطر همین اندیشههای چپ و برابری خواهانه از سوی راستِ سنتیِ کوردایَتی در روستای دولتوی سردشت زندانی و ملقب به پیره جاش و جاش ملی شده بود.
جریان راستِ سنتی کوردایَتی با پرچم مافیای ارتجاعی کردستانِ عراق در نقش نفاق و دشمنی بین ملتها و ستیز با شعار "زن، زندگی، آزادی"
۵. پرچم تفرقه
در گرماگرم "جنبش زن زندگی آزادی" پرچم مافیای کوردایَتی شیخ آغاهای کردستان عراق را بهعنوان پرچم کردستان در میان تظاهرکنندگان عَلَم کردند.
پرچم قاضی محمد دربردارنده نمادهای گل گندم و قلم بود. ولی مافیای کوردایَتی عراق که میانهای با گندم بهمثابه تولید ملی و قلم به مفهوم اندیشه و آگاهی نداشتند، در سال 1999 این نمادها را از پرچم زدوده بودند. [116] بجای این نمادها یک خورشید که شباهت عجیبی به نیمرو (بە کوردی هێلکە و ڕۆن) دارد در وسط آن قرار دادند.
آنها در داخل و خارج ایران همواره تعدادی از این پرچمهای کذائی را در گردهماییها و تظاهرات ایرانیان علم میکردند؛ که موجب نگرانی فارسها و سایر ایرانیان وفادار به یکپارچگی کشور میشد.
بدین گونه آقایان کوردایَتی تیشه به ریشه درخت دوستی زده و بسی نهال دشمنی کاشتند. [117]
هرچند که این اعمال ضربه سختی بر قامت "ستبر زن زندگی آزادی» وارد کرد، اما همگرایی ایرانیان قدرتمندتر از پرچم تفرقه آقایان بود.
اتحاد دو جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی (کوردایَتی سنتی و اسلام سیاسی سُنی) در برابر جنبش"زن، زندگی، آزادی"
۶- اتحاد با اسلامگرایان سیاسی سُنی
احزاب راست سنتی کردستان ایران با اسلامگرایان سُنّیِ شهرهای سُنّی نشین کردستان ایران متحد شده و تریبون را به آنها سپردند تا کفه ترازو را به نفع خود سنگین کنند. در این راستا تجمعات و سخنرانیهای آنها را در تلویزیون و رسانههای خویش به صورتی بسیار گسترده منتشر نمودند.
۷. به خشونت کشاندن جنبش"زن زندگی آزادی"
جنبشِ "زن زندگی آزادی" که ذاتاً یک جنبش مدنی و ضد خشونت است؛ از بدو تولد خود در آرامستانِ آیچیِ سقز؛ همزادِ برادری خشونتگر بوده است به نام "راستِ سُنَّتیِ کُردایَتی"
احزاب کوردایَتی سنتی در رقابت با نیروهای مترقی، چپ و عدالتخواه که شعار آنها به شناسنامه جنبش تبدیلشده بود، مبارزات مدنی خیابانی را به آشوب و خشونت عریان سوق دادند.
از طریق رسانههای مختلف اینترنتی هواداران و نیروهای میدانی خود را تشویق به خشونت، آتش زدن خانههای بسیجیان محلی، آتش زدن بانکها، علم کردن جامانه قرمز و پرچم مافیای مرتجع و دزد سالار کردستان عراق میکردند.
احزاب راستِ سنتیِ کوردایَتی؛ که در ادبیات فئودالی و قرون وستایی تبحر خاصی دارند؛ وصله بسیار زشت ذیل را ضمیمه "زن زندگی آزادی" کردند:
"ژن، ژیان، آزادی" +"جاش بهسه گهوادی"
درحالیکه جنبش "زن زندگی آزادی" ماهیتاً مدنی، بدون خشونت، تساوی طلب و مدرن بود، وصله آقایان کوردایَتی سرشار از کهنهپرستی، خشونت کلامی و زنستیزی بود. این شعار حتی از وصله سلطنتطلبان (مرد، میهن آبادی) هم ارتجاعیتر بود. [118]
از منظر جوهر و ماهیت، شعارِ "زن زندگی آزادی" محصولِ قرنِ ۲۱ و شعارِ "مرد، میهن آبادی" متعلق به قرن ۲۰ است. اما "جاش بهسه گهوادی" به قرن ۱۹ و ماقبل آن تعلق دارد.
شعار "زن زندگی آزادی" سراسر ایجابی است که حتی در حد یک ویرگول هم خشونت، نفی، تحقیر و تخریب در آن دیده نمیشود.
آقایان کوردایَتی؛ فرومانده در قعر قرون گذشته؛ هیچ ایده جدید و ایجابی نداشتند تا عرضه کنند. درنتیجه این وصله زشت را ضمیمه جنبش کردند. نیروهای نظامی محلی را همچون بزرگترین دشمنان کُرد و کردستان و سرچشمه تمامی معضلات جامعه به اذهان جمعیت ناآگاه القاء کردند.
در بعضی از شهرهای کردستان؛ جوانانِ سرشار از شورِ کوردایَتی و خالی از شعورِ سیاسی؛ طوطیوار این وصله شرمآور را بر سر نیروهای نظامی بومی و خانوادههایشان فریاد زدند.
درحالیکه اکثریت نیروهای نظامی محلی در ماه اولِ جنبش بیطرف مانده بودند؛ آقایان کوردایَتی جمعیت را به درِ خانههای آنها کشانده؛ و دهها منزل مسکونی را به آتش کشیدند.
سرگذشت خانواده یکی از این بسیجیان به نام "علی محمدی" بسیار عبرتانگیز است. خانواده وی مشتمل بر مادر، همسر و فرزندی خردسال در یکخانه استیجاری واقع در خیابان منبع آب مهاباد زندگی میکردند. [119] آقای علی محمدی در آن هنگام در خانه خویش حضور نداشت.
لیدرهای کوردایَتی راستِ سنتی تظاهرکنندگان را بهسوی این منزل هدایت کرده و از جلوی دربِ ورودی، خانه را به آتش کشیدند. اعضای خانواده در میان شعلههای آتش و دود گرفتار شدند. خانوادهِ همسایه بغلی در اقدامی انسانی و شجاعانه، با استفاده از نردبان زن و بچههای گرفتار را به پشتبام هدایت کرده و در خانه خویش اسکان دادند.
تصور کنید اگر این زن و بچهها در آتش کُردایَتی میسوختند، سرنوشت جنبش "زن زندگی آزادی" و حتی آبروی ملت کُرد به کجا ختم میشد؟ در آن زمان سیاست دولت مرکزی ایران در قبال جنبش "زن زندگی آزادی" این بود که با کمترین تلفات آن را متوقف کند. دولت مرکزی ایران پس از گذشت حدود چهل روز از شروع جنبش؛ در واکنش به خشونتهای افسارگسیخته خیابانی کوردایَتی راستِ سنتی؛ وارد فاز خشونت عریان شد.
برای مثال در شهرستان مهاباد که احزاب کوردایَتی سنتی از بیشترین هوادار برخوردار بودند، تا روزهای چهار و پنجم آبان ماه ۱۴۰۱ کسی کشته نشد. برای اثبات این ادعا میتوان به مزار قربانیانِ جنبش در مهاباد، بوکان و جوانرود مراجعه کرد. زیرا تاریخ فوت بر روی سنگ مزار آنها نوشتهشده است.
رویکرد خشونت و تخریب به عکسالعمل خشونتبار دولت جمهوری اسلامی محدود نمانده؛ و هراس ایرانیان طرفدار یکپارچگی ایران، نیروهای سکولار و چپ و ملیگرایان مترقی را نیز به دنبال داشت.
هراس آنها این بود که جنبش کردستان از ماهیت مترقی، آزادیخواهانه و سکولار خود خارجشده و سیستم ارتجاعی کردستان عراق را الگوی خود قرار داده است. ازاینروی آنها نیز دچار ناامیدی و انفعال شدند.
راست سنَّتی کردستان و بازگشت به تنظیمات اولیه کارخانه
آبانماه ۲۰۲۲ آقایان کُردایَتی در هنگامه حمله، غارت و آتش زدن خانههای بسیجیان محلی، زیر جامه زنان آنها را به خیابان آورده و همچون پرچم عَلَم کردند؛ تا غیرت خود و ناتوانی خصم را به نمایش بگذارند.
احزابِ راستِ سنتی کوردایَتی در دوره فئودالیته شکلگرفتهاند و بیشتر رهبران آنها فئودال و فئودال زاده بودند. این احزاب در مواجهه با جنبشِ مُدرن و مدنیِ "زن زندگی آزادی" فیلشان یاد هندوستان کرده؛ و به تنظیمات اولیه کارخانه بازگشتند.
جایگاهِ زن در سیستم فئودالی مادون انسان و همتراز با حیوانات اهلی است. در فرهنگِ گذشتهِ فئودالی به غنیمت گرفتنِ زیر جامه زنِ رقیب و نمایشِ عمومی آن بزرگترین شجاعت محسوب میشد.
این اعمالِ شنیع یادآورِ عملکردِ این جریان در روستاهای مهاباد بود؛ که در سال ۱۳۵۸ لباس زنان و تارای عروسی را بر تنِ ریش سپیدان خاندانهای منگور کرده؛ و سوار بر خر و تراکتور بین روستاها میگرداندند.
سرانجام تحرکات خشونتآمیز و واپسگرایانه خیابانی کوردایَتی سنتی، بسیجیان محلی را از موضع بیطرفی خارج ساخت. از سوی دیگر روشنفکران و بخش فرهیخته کُردها در این بخش از شهرها دچار انفعال و ناامیدی شده و از جنبش فاصله گرفتند.
خلاقیت احزاب راست سنتی کوردایَتی در بازسازی فرهنگ فئودالی
" هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/// بازجوید روزگار وصل خویش "[120]
خوانین و فئودالهای کردستان در دوره عشایری و فئودالیته، بیشتر رقبا و خانوادههای تحت فرمانروایی خود را ملقب به یک عنوان زشت و تحقیرآمیز میکردند.
این متد در تداوم اقتدار ارباب کاربرد داشت؛ زیرا بدینوسیله جایگاه رقبا را تضعیف کرده و رعایا نیز با به دوش کشیدن چنین عنوانهایی خود را حقیرتر از آن دانسته که وسوسه عصیانگری علیه ارباب را در سر بپرورانند. این فرهنگ در میان رعایا نهادینهشده بود.
نام بسیاری از حیوانات ازجمله روباه، سگ، گرگ، گوسفند، خر، سوسک، کِرم، مار و عقرب به شکل پیشوند و پسوند ضمیمه عنوان رعایا میشد. این القاب به نسلهای بعدی نیز انتقال مییافت. بازمانده آن را هنوز هم در عنوان بعضی خانوادهها و حتی شناسنامهها مشاهده میکنیم؛ مانند چاوشی، سورنا زن، مرغی، پیرزن، چرخزن و...
در دهه ۱۹۸۰ فعالیت جریانات سیاسی کردستان به اوج خود رسیده بود. در این دوره جریانِ راستِ سنتی کوردایَتی جهتِ از میان به درکردن رقبا متوسل به تخریب و تخطئه غیرخودیها شد. الحق و والانصاف در این میدان بسیار مبتکر و خلاق بودند.
در این رویکرد پیروان کنگره چهار حزب دمکرات - گروه هفتنفره را جاش (در لغت به معنی کرهخر و در اصطلاح معادل مزدور بیگانه) و ماموستا هیمن شاعر ملی کُرد را ملقب به پیرهجاش و جاشِ ملی کردند.
انشعابیان دمکرات - رهبری انقلابی را مُلَقَب به لادر (خوارج) و جاش مجاهد کرده؛ و ماموستا شیخ عزالدین حسینی را کمونیست و ساواکی نامیدند. القاب آنارشیست، پلپوتی[121] و دنکیشوتی[122] را ضمیمه کومله کردند. سازمان خبات ملی و اسلامی کردستان را خَفَت و سازمان رزمندگان راه کارگر را خزندگان نامگذاری کردند.
این القاب ادبیات کردی را غنای خاصی بخشیده است. اگر آرشیو برنامههای رادیویی راست سنتی کوردایَتی، نشریات و خاطرات این دوره را مرور کنیم و همه القابی که آقایان علیه دگراندیشان ابداع و استعمال کردهاند را گردآوری کنیم فهرستی طولانی و جالب تهیه خواهد شد. کاش یکی از خوانندگان این کتاب و یا دانشجویانِ تاریخ دست به قلم بُرده و مقالهای در این خصوص تولید نمایند.
"زن، زندگی، آزادی" در ادعا و عملکردِ راستِ سنتی کُردایَتی
در پاییز ۱۴۰۱(۲۰۲۲) درحالیکه هواداران و عوامل خیابانی کوردایَتی سنتی در خیابانها مشغول رفتارهای شرمآور زنستیزانِ بودند، رهبران آنها خود را صاحب اصلی و بنیانگذار شعار "زن، زندگی، آزادی" معرفی میکردند!
لازم نیست مبتکر و مفسر شعار زن زندگی آزادی باشیم، اگر آدمی بویی از انسانیت برده باشد، محال است در حق هیچ زنی مرتکب این توحش قرون وستایی شود.
از دیدگاهِ انسانِ آزاده، زن سرچشمه زاینده زندگی، شور، شعور، عشق و مهربانی است. چنین انسانی تفاوتی در ارج و منزلت مادرِ یک نیرویِ انتظامی یا مادرِ یک فعال سیاسی اپوزیسیون نمیبیند.
رهبرانِ خودشیفتهِ کوردایَتی، تاکنون هیچ تحلیلِ علمی از جوهر و فلسفه "زن زندگی آزادی" ارائه نکردهاند. اگر روزی ناچار شوند در این خصوص صفحهای بنویسند، از بضاعت ناچیز علمی و تاریخی خویش متوسل به تقلب یا سفسطه شده و در نگارش آن مرتکب اشتباهاتی فاحش خواهند شد.
آقایان کوردایَتی به خاطر ماهیت ماقبل مدرنیته خویش ناتوان از درک این حقیقت هستند که شعارِ "زن، زندگی، آزادی" آلترناتیوِ مثلث «سِکس، مرگ و بردهداری» است. [123]
آلترناتیوی که زن را نه همچون یک کالای سکسی؛ بلکه سرچشمه زاینده زندگی و آزادی میبینید.
به گفته اسلاوی ژیژک، این شعار تقلیدی صِرف از فمینیسم غربی یا «جنبش من هم» نیست. [124] مایکل هارت، شعار «زن، زندگی، آزادی» را با شعار انقلاب فرانسه، «آزادی، برابری، برادری» مقایسه میکند.
زبانِ حال و همیشگی جریان راستِ سنتیِ کوردایَتی چنین است:
" دیگی که واسه من نجوشه، سر سگ توش بجوشه"
خودآگاهی، سکولاریسم، روشنگری، نواندیشی، آزادی، برابری، دمکراسی و مردمسالاری که حاصل جنبشهای مدنی هستند؛ میتوانند رؤیای سلطه گری را نقش بر آب کنند.
نهایت رؤیای جریانات و احزابی که تحت عنوان ملیگرای کردستان فعالیت میکنند، این است که بهجای فارسها، عربها و تُرکها، بر گُردهِ کُردهای منطقه خودشان سوار شوند.
این آقایان وارث رؤیاهای امیرنشینهای محلی کُردها در دوره امپراتوریهای عثمانی و ایران، اربابها و رؤسای عشایر و شیوخ محلی گذشته هستند و این میراث فکری٬ فرهنگی را با روکشی از مدرنیسم آراستهاند.
اینها با نظامهایِ ستمگرِ قدرتهایِ حاکم بر کردستان دشمنی ساختاری ندارند. فقط رقیب این دولتها هستند در مسئلهِ سلطه و ستمگری بر مردم کُرد.
به عبارتی دقیقتر هدف آنها رفع ستمگری نیست. بلکه تغییر ستمگر و ارباب از غیر کُرد به کُرد است. (کپی سیستم کوردایَتی کردستان عراق به بخش سنی نشین کردستان ایران)
آبانماه ۲۰۲۲ آقایان کُردایَتی در هنگامه حمله، غارت و آتش زدن خانههای بسیجیان محلی، زیر جامه زنان آنها را به خیابان آورده و همچون پرچم عَلَم کردند؛ تا غیرت خود و ناتوانی خصم را به نمایش بگذارند.
احزابِ راستِ سنتی کوردایَتی در دوره فئودالیته شکلگرفتهاند و بیشتر رهبران آنها فئودال و فئودال زاده بودند. این احزاب در مواجهه با جنبشِ مُدرن و مدنیِ "زن زندگی آزادی" فیلشان یاد هندوستان کرده؛ و به تنظیمات اولیه کارخانه بازگشتند.
جایگاهِ زن در سیستم فئودالی مادون انسان و همتراز با حیوانات اهلی است. در فرهنگِ گذشتهِ فئودالی به غنیمت گرفتنِ زیر جامه زنِ رقیب و نمایشِ عمومی آن بزرگترین شجاعت محسوب میشد.
این اعمالِ شنیع یادآورِ عملکردِ این جریان در روستاهای مهاباد بود؛ که در سال ۱۳۵۸ لباس زنان و تارای عروسی را بر تنِ ریش سپیدان خاندانهای منگور کرده؛ و سوار بر خر و تراکتور بین روستاها میگرداندند.
سرانجام تحرکات خشونتآمیز و واپسگرایانه خیابانی کوردایَتی سنتی، بسیجیان محلی را از موضع بیطرفی خارج ساخت. از سوی دیگر روشنفکران و بخش فرهیخته کُردها در این بخش از شهرها دچار انفعال و ناامیدی شده و از جنبش فاصله گرفتند.
خلاقیت احزاب راست سنتی کوردایَتی در بازسازی فرهنگ فئودالی
" هرکسی کو دور ماند از اصل خویش/// بازجوید روزگار وصل خویش "[120]
خوانین و فئودالهای کردستان در دوره عشایری و فئودالیته، بیشتر رقبا و خانوادههای تحت فرمانروایی خود را ملقب به یک عنوان زشت و تحقیرآمیز میکردند.
این متد در تداوم اقتدار ارباب کاربرد داشت؛ زیرا بدینوسیله جایگاه رقبا را تضعیف کرده و رعایا نیز با به دوش کشیدن چنین عنوانهایی خود را حقیرتر از آن دانسته که وسوسه عصیانگری علیه ارباب را در سر بپرورانند. این فرهنگ در میان رعایا نهادینهشده بود.
نام بسیاری از حیوانات ازجمله روباه، سگ، گرگ، گوسفند، خر، سوسک، کِرم، مار و عقرب به شکل پیشوند و پسوند ضمیمه عنوان رعایا میشد. این القاب به نسلهای بعدی نیز انتقال مییافت. بازمانده آن را هنوز هم در عنوان بعضی خانوادهها و حتی شناسنامهها مشاهده میکنیم؛ مانند چاوشی، سورنا زن، مرغی، پیرزن، چرخزن و...
در دهه ۱۹۸۰ فعالیت جریانات سیاسی کردستان به اوج خود رسیده بود. در این دوره جریانِ راستِ سنتی کوردایَتی جهتِ از میان به درکردن رقبا متوسل به تخریب و تخطئه غیرخودیها شد. الحق و والانصاف در این میدان بسیار مبتکر و خلاق بودند.
در این رویکرد پیروان کنگره چهار حزب دمکرات - گروه هفتنفره را جاش (در لغت به معنی کرهخر و در اصطلاح معادل مزدور بیگانه) و ماموستا هیمن شاعر ملی کُرد را ملقب به پیرهجاش و جاشِ ملی کردند.
انشعابیان دمکرات - رهبری انقلابی را مُلَقَب به لادر (خوارج) و جاش مجاهد کرده؛ و ماموستا شیخ عزالدین حسینی را کمونیست و ساواکی نامیدند. القاب آنارشیست، پلپوتی[121] و دنکیشوتی[122] را ضمیمه کومله کردند. سازمان خبات ملی و اسلامی کردستان را خَفَت و سازمان رزمندگان راه کارگر را خزندگان نامگذاری کردند.
این القاب ادبیات کردی را غنای خاصی بخشیده است. اگر آرشیو برنامههای رادیویی راست سنتی کوردایَتی، نشریات و خاطرات این دوره را مرور کنیم و همه القابی که آقایان علیه دگراندیشان ابداع و استعمال کردهاند را گردآوری کنیم فهرستی طولانی و جالب تهیه خواهد شد. کاش یکی از خوانندگان این کتاب و یا دانشجویانِ تاریخ دست به قلم بُرده و مقالهای در این خصوص تولید نمایند.
"زن، زندگی، آزادی" در ادعا و عملکردِ راستِ سنتی کُردایَتی
در پاییز ۱۴۰۱(۲۰۲۲) درحالیکه هواداران و عوامل خیابانی کوردایَتی سنتی در خیابانها مشغول رفتارهای شرمآور زنستیزانِ بودند، رهبران آنها خود را صاحب اصلی و بنیانگذار شعار "زن، زندگی، آزادی" معرفی میکردند!
لازم نیست مبتکر و مفسر شعار زن زندگی آزادی باشیم، اگر آدمی بویی از انسانیت برده باشد، محال است در حق هیچ زنی مرتکب این توحش قرون وستایی شود.
از دیدگاهِ انسانِ آزاده، زن سرچشمه زاینده زندگی، شور، شعور، عشق و مهربانی است. چنین انسانی تفاوتی در ارج و منزلت مادرِ یک نیرویِ انتظامی یا مادرِ یک فعال سیاسی اپوزیسیون نمیبیند.
رهبرانِ خودشیفتهِ کوردایَتی، تاکنون هیچ تحلیلِ علمی از جوهر و فلسفه "زن زندگی آزادی" ارائه نکردهاند. اگر روزی ناچار شوند در این خصوص صفحهای بنویسند، از بضاعت ناچیز علمی و تاریخی خویش متوسل به تقلب یا سفسطه شده و در نگارش آن مرتکب اشتباهاتی فاحش خواهند شد.
آقایان کوردایَتی به خاطر ماهیت ماقبل مدرنیته خویش ناتوان از درک این حقیقت هستند که شعارِ "زن، زندگی، آزادی" آلترناتیوِ مثلث «سِکس، مرگ و بردهداری» است. [123]
آلترناتیوی که زن را نه همچون یک کالای سکسی؛ بلکه سرچشمه زاینده زندگی و آزادی میبینید.
به گفته اسلاوی ژیژک، این شعار تقلیدی صِرف از فمینیسم غربی یا «جنبش من هم» نیست. [124] مایکل هارت، شعار «زن، زندگی، آزادی» را با شعار انقلاب فرانسه، «آزادی، برابری، برادری» مقایسه میکند.
زبانِ حال و همیشگی جریان راستِ سنتیِ کوردایَتی چنین است:
" دیگی که واسه من نجوشه، سر سگ توش بجوشه"
خودآگاهی، سکولاریسم، روشنگری، نواندیشی، آزادی، برابری، دمکراسی و مردمسالاری که حاصل جنبشهای مدنی هستند؛ میتوانند رؤیای سلطه گری را نقش بر آب کنند.
نهایت رؤیای جریانات و احزابی که تحت عنوان ملیگرای کردستان فعالیت میکنند، این است که بهجای فارسها، عربها و تُرکها، بر گُردهِ کُردهای منطقه خودشان سوار شوند.
این آقایان وارث رؤیاهای امیرنشینهای محلی کُردها در دوره امپراتوریهای عثمانی و ایران، اربابها و رؤسای عشایر و شیوخ محلی گذشته هستند و این میراث فکری٬ فرهنگی را با روکشی از مدرنیسم آراستهاند.
اینها با نظامهایِ ستمگرِ قدرتهایِ حاکم بر کردستان دشمنی ساختاری ندارند. فقط رقیب این دولتها هستند در مسئلهِ سلطه و ستمگری بر مردم کُرد.
به عبارتی دقیقتر هدف آنها رفع ستمگری نیست. بلکه تغییر ستمگر و ارباب از غیر کُرد به کُرد است. (کپی سیستم کوردایَتی کردستان عراق به بخش سنی نشین کردستان ایران)
خشونت افسارگسیخته رویکردی مسبوق به سابقه راست سنتی کُردایَتی
رویکرد جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی در به انحراف کشاندن جنبشهای مدنی و مترقی کردستان مسبوق به سابقه است. ازجمله در زمستان ۱۳۷۷(۱۹۹۹ م) به دنبال دستگیری عبدالله اوجالان از طریق عوامل اسرائیل و ناتو و استرداد وی به ترکیه، جنبشی عظیم شهرهای مختلف کردستان ایران را فراگرفت.
دولت مرکزی ایران که لبه تیز این جنبش را علیه ترکیه، ناتو و اسرائیل میدید، با آن در تساهل و تسامح بود. حتی در تهران و سنندج اجازه برگزاری تجمعات مسالمتآمیز داده شد. [125] دولت خاتمی نسبت به تجمعات بدون خشونت سایر شهرهای کردستان که بدون مجوز قانونی برگزار شده بودند؛ عکسالعمل خشونتباری نشان نداد. ادامه این جنبش باعث تقویت روزافزون جریان چپ، مدرن و عدالتخواه میشد. این امر بههیچوجه از طرف راست سنتی کردستان قابلتحمل نبود. ازاینروی انحراف آن را در دستور کار خود قرار دادند.
در راستای این سیاست، عواملِ راستِ سنتیِ کردستان روز سوم اسفند ۱۳۷۷ تظاهرات مسالمتآمیزِ مردم سنندج را بهسوی خشونتی افسارگسیخته سوق دادند. درنتیجه نیروهای ضدشورش این حرکت را به شکلی بسیار خونین سرکوب کردند. جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی با این رویکرد پایان جنبش سرتاسری کردستان ایران را رقم زد. در آن زمان تلویزیون کُردی مِد تی وی (MED TV)[126] به شیوهای شفاف خبر چگونگی انحراف، خشونت و سرکوب تظاهرات را پخش نمود.
آقایان کوردایَتی فرصت را غنیمت شمرده و باکمال وقاحت تبلیغات وسیعی علیه گردانندگان آن به راه انداختند. اعلام کردند که این تلویزیون بجای مأموران ضد شورش، تظاهرکنندگان را محکوم و آشوبطلب نامیده است. در حقیقت که این تلویزیون اعلام کرده بود عدهای آشوبطلب به میان تظاهرکنندگان نفوذ کرده و آنها را بهسوی خشونت سوق دادهاند.
درنتیجه تحقیق میدانی نگارنده این سطور کاشف به عمل آمد که خبر تلویزیون حقیقت داشته است. آن عدهای که تظاهرات را به خشونت کشانده بودند از اعضا و هواداران جریان راستِ سنتی کوردایَتی بودند. عموم افرادِ این گروهِ خشونتگرا بعدازاینکه تظاهرات را به خشونت کشیدند، از مهلکه گریخته و جوانان و مردمِ دیگر را برای سرکوب و سلاخی تنها گذاشتند. خواننده گرامی اکنون پیدا کنید پرتقال فروش را. [127]
رویکرد جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی در به انحراف کشاندن جنبشهای مدنی و مترقی کردستان مسبوق به سابقه است. ازجمله در زمستان ۱۳۷۷(۱۹۹۹ م) به دنبال دستگیری عبدالله اوجالان از طریق عوامل اسرائیل و ناتو و استرداد وی به ترکیه، جنبشی عظیم شهرهای مختلف کردستان ایران را فراگرفت.
دولت مرکزی ایران که لبه تیز این جنبش را علیه ترکیه، ناتو و اسرائیل میدید، با آن در تساهل و تسامح بود. حتی در تهران و سنندج اجازه برگزاری تجمعات مسالمتآمیز داده شد. [125] دولت خاتمی نسبت به تجمعات بدون خشونت سایر شهرهای کردستان که بدون مجوز قانونی برگزار شده بودند؛ عکسالعمل خشونتباری نشان نداد. ادامه این جنبش باعث تقویت روزافزون جریان چپ، مدرن و عدالتخواه میشد. این امر بههیچوجه از طرف راست سنتی کردستان قابلتحمل نبود. ازاینروی انحراف آن را در دستور کار خود قرار دادند.
در راستای این سیاست، عواملِ راستِ سنتیِ کردستان روز سوم اسفند ۱۳۷۷ تظاهرات مسالمتآمیزِ مردم سنندج را بهسوی خشونتی افسارگسیخته سوق دادند. درنتیجه نیروهای ضدشورش این حرکت را به شکلی بسیار خونین سرکوب کردند. جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی با این رویکرد پایان جنبش سرتاسری کردستان ایران را رقم زد. در آن زمان تلویزیون کُردی مِد تی وی (MED TV)[126] به شیوهای شفاف خبر چگونگی انحراف، خشونت و سرکوب تظاهرات را پخش نمود.
آقایان کوردایَتی فرصت را غنیمت شمرده و باکمال وقاحت تبلیغات وسیعی علیه گردانندگان آن به راه انداختند. اعلام کردند که این تلویزیون بجای مأموران ضد شورش، تظاهرکنندگان را محکوم و آشوبطلب نامیده است. در حقیقت که این تلویزیون اعلام کرده بود عدهای آشوبطلب به میان تظاهرکنندگان نفوذ کرده و آنها را بهسوی خشونت سوق دادهاند.
درنتیجه تحقیق میدانی نگارنده این سطور کاشف به عمل آمد که خبر تلویزیون حقیقت داشته است. آن عدهای که تظاهرات را به خشونت کشانده بودند از اعضا و هواداران جریان راستِ سنتی کوردایَتی بودند. عموم افرادِ این گروهِ خشونتگرا بعدازاینکه تظاهرات را به خشونت کشیدند، از مهلکه گریخته و جوانان و مردمِ دیگر را برای سرکوب و سلاخی تنها گذاشتند. خواننده گرامی اکنون پیدا کنید پرتقال فروش را. [127]
آیا کُردها در جنبش "زن، زندگی، آزادی" تنها ماندند؟
در برخی مناطق مثل کردستان طول عمر بخش خیابانی و اعتصابات جنبش "زن، زندگی، آزادی" بیشتر بود. همین موضوع دستاویزی شد تا جریان سیاسی راست سنتی کردستان به محوریت حزب دمکرات کردستان ایران اعلام کند که فارسها و سایر ایرانیها کُردها را تنها گذاشتند.
برخی از کردهای فاقد دانش و بینش سیاسی در دام این تبلیغات جهتدار افتاده و باور کردند که کُردها تنها ماندهاند.
درواقع این جنبش بدون همراهی و همگامی سایر ایرانیان همچون سایر جنبشهای منطقهای کُردها محدود و بدون دستاورد باقی میماند. [128]
با مرور وقایع اولیه شروع جنبش میتوانیم تصویری کامل و جامع از آن را به دست آوریم. در این راستا با ارائه کرونولوژی (خط زمان) جنبش "زن زندگی آزادی" سخن را ادامه میدهیم.
در برخی مناطق مثل کردستان طول عمر بخش خیابانی و اعتصابات جنبش "زن، زندگی، آزادی" بیشتر بود. همین موضوع دستاویزی شد تا جریان سیاسی راست سنتی کردستان به محوریت حزب دمکرات کردستان ایران اعلام کند که فارسها و سایر ایرانیها کُردها را تنها گذاشتند.
برخی از کردهای فاقد دانش و بینش سیاسی در دام این تبلیغات جهتدار افتاده و باور کردند که کُردها تنها ماندهاند.
درواقع این جنبش بدون همراهی و همگامی سایر ایرانیان همچون سایر جنبشهای منطقهای کُردها محدود و بدون دستاورد باقی میماند. [128]
با مرور وقایع اولیه شروع جنبش میتوانیم تصویری کامل و جامع از آن را به دست آوریم. در این راستا با ارائه کرونولوژی (خط زمان) جنبش "زن زندگی آزادی" سخن را ادامه میدهیم.
کرونولوژی (خط زمان) جنبش "زن زندگی آزادی"
کرونولوژی یا «گاهشماری»، علمی است که به مطالعه و تنظیم رویدادها بر اساس ترتیب زمانی آنها میپردازد. این دانش نهتنها بهعنوان ابزاری برای درک تاریخ، بلکه بهعنوان پایهای برای تحلیل علّی رویدادها شناخته میشود. از کرونولوژی برای ایجاد ساختاری منسجم از وقایع استفاده میشود تا محققان بتوانند روابط علتومعلولی، تحولات فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی را درک کنند.
دو روزنامهنگار مرکز نشین (نیلوفر حامدی و الهه محمدی) بیشترین نقش را در شروع جنبش ایفا نمودند. هزینه این دو خانم پیشکسوتِ جنبش تا کنون تحمل 16 ماه زندان بوده است.
۱. تهران - ژینا در اغماء
مأموران گشت ارشاد ژینا امینی اهلِ سقز را که به همراه برادرش به تهران سفرکرده بود، روز سهشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، در نزدیکی ایستگاه متروی حقانی، بازداشت کردند. [129] ژینا ساعاتی بعد در یکی از مراکز گشت ارشاد به حالت اغما فرورفت و روانه بیمارستان کسری گردید.
۲. تهران - نیلوفر حامدی بر بالین ژینا
روز ۲۴ شهریور نیلوفر حامدی خبرنگار اجتماعی روزنامه شرق، همچون غزلِ حافظ به بالین ژینا آمد. [130] وی اولین خبرنگاری بود که با مشقت و سرسختی زیاد خود را به ژینای در اغماء رساند، عکسی باشکوه از او تهیه کرد و همراه با خبر درگذشت وی منتشر کرد. [131] این عکس بهسرعت جهانی شد و همدلی و همنوایی بینظیری در جامعه ایرانیان ایجاد کرد.
چند روز بعد نیلوفر حامدی بازداشت شد. پس از وی جمع کثیری از روزنامهنگاران و فعالان سیاسی ازجمله زهرا توحیدی و هدی توحیدی، علیرضا خوشبخت، روحالله نخعی، یلدا معیری، مجید توکلی، هانیه دائمی و فاطمه رجبی بازداشت شدند. [132]
۳. تهران- انتشار اولین مصاحبه با بستگان ژینا
روز ۲۴ شهریور ۱۴۰۱ الهه محمدی خبرنگار روزنامه هممیهن ساعتی قبل از مرگ ژینا گفتگویی با دایی و مادربزرگ ژینا به انجام رساند که فردای آن روز در روزنامه هممیهن منتشر نمود. [133] این مصاحبه همدردی بسیار گستردهای در سراسر ایران را به دنبال داشت.
۴. تهران- خشم و التهاب
روز ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ مرکز اطلاعرسانی پلیس تهران در اطلاعیهای، ادعا کرد که این دختر جوان «بهصورت ناگهانی» دچار عارضه قلبی شده است. [134] صحت این اطلاعیه دولتی برای اکثریت مردم ایران غیرقابلباور بود و عموماً ضرب و شتم پلیس را عامل این مرگ دانستند. خشم و التهاب جامعه را فراگرفت.
۵. تهران - ابراز نارضایتی شخصیتهای علمی، سیاسی، حقوقی، ورزشی و هنری
همزمان با اعلام مرگ ژینا امینی دهها شخصیت سیاسی، فرهنگی، علمی، ورزشی و هنری در تهران و سایر نقاط ایران اعلام نارضایتی کردند.
فهرست اسامی شخصیتهای معترض به مرگ ژینا برای درج در تاریخ:
۱. نمایندگان پیشین مجلس- دکتر مسعود پزشکیان، محمود صادقی، پروانه سلحشوری و طیبه سیاوشی.
۲. مقامهای پیشین جمهوری اسلامی- سید محمد خاتمی، محمدرضا عارف و محمدجواد آذری جهرمی، زهرا رهنورد از رهبران جنبش سبز.
۳- اسدالله بیات زنجانی از مراجع تقلید شیعه، جلیل رحیمی جهانآباد، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس.
۴. وکلا و حقوقدانان- سعید دهقان، علی مجتهد زاده.
۵. ستارگان فوتبال ایران: علی دایی و علی کریمی که اعلام کرد «کاوه آینده ایرانزمین زن است"
۶. پزشکان و اساتید دانشگاه - دکتر محمدرضا فاضلی، دکتر مازیار اشرفیان بناب[135]
۷. هنرمندان، سینماگران - ترانه علیدوستی، گلشیفته فراهانی و اصغر فرهادی، مسعود کیمیایی، نازنین بنیادی، رضا کیانیان، مهدی یراحی، مونا برزویی و فاطمه اختصاری، پانتهآ بهرام، احسان کرمی، پرستو صالحی و مهران مدیری.
۸. تشکلهای سیاسی و مدنی- حزب اتحاد ملت ایران، حزب ندای ایرانیان، کمپین حقوق بشر ایران.
۶. تهران- اولین اعتراض خیابانی
عصر روز جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ زنان روشنفکر، فعالان مدنی و آزادیخواهان تهران در جلو بیمارستان کسری و خیابانهای اطراف آن گردآمده و علیه آمران و عاملان این قتل به اعتراض پرداختند. [136] معترضین متحمل باطوم و کتککاری شده و عدهای نیز بازداشت شدند. بدینگونه اولین جرقه جنبش زده شد. [137]
۷. الهه در سقز
الهه محمدی خبرنگار روزنامه هممیهن صبح روز ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ با امکانات خبرنگاری در مراسم تشییعجنازه ژینا در سقز حضور یافت.
وی صحنههای مترقی جنبش مردم و خصوصاً شعار "ژن ژیان آزادی" را پوشش وسیع خبری داد؛ و از انعکاس شعارهای تنگنظرانه، قومی و تفرقهافکنانه هواداران جریان راست سنتی کوردایَتی خودداری کرد.
8- سقز- شروع جنبش عمومی "زن زندگی آزادی"
روز ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ شعار «ژن ژیان ئازادی» برای نخستین بار در مراسم خاکسپاری ژینا امینی، در آرامگاه آیچی سقز (زادگاه ژینا) سر داده شد.
این شعار محوری از دل سنت مبارزاتی مدنی زنان در کردستان ترکیه و روژآوا (کردستان سوریه) بیرون آمد و سپس به کردستان ایران سرایت کرد. [138]
وقتی ژینا به خاک سپرده شد و مادرش برای آخرین بار با او وداع کرد، زنانی با پوشش مشخص شعار «ژن ژیان ئازادی» را سر دادند و در این حین مردی بر سنگقبر او نوشت «ژینا جان تو نمیمیری، نام تو رمز میشود»؛ و چنین شد.
بعد از خاکسپاری ژینا ابتدا مردانی با گرایش دینی، ملیگرایی و فعالین کارگری از منظر خود زبان به انتقاد گشودند. سپس زنان خشمگین خواستند تریبون را به زنان واگذار کنند و در ازدحام جمعیت فضا را برای زنی باز کردند و روسریهایشان را بالا انداختند و گفتند «نه رودسری نه توسری تا به کی خاکبرسری». [139]
زنی بدون روسری بالا رفت و بر مزار ژینا سخنرانی کرد. بعد از او، زنی دیگر و مردانی دیگر لب به اعتراض گشودند.
پسازآن به نشانه اعتراض به سمت فرمانداری شهرستان حرکت کرده و در آنجا با ماشینهای آبپاش و نیروهای ویژه روبرو شدند.
معترضین بهسوی خیابانها و کوچههای شهر عقبنشینی کردند. تعداد زیادی از مردم به کوی سازمانی خانوادههای نظامیان پناه بردند. این خانوادهها با شجاعتی بینظیر از مردم حمایت کرده و مانع دستگیری آنها شدند.
این اعتماد و پشتیبانی متقابل، نشانه بلوغ فرهنگی و سیاسی اخیرِ ایرانیان است که با همدردی و همگرایی دیوارهای انفصال و دشمنی را از میان برداشتهاند.
در این روز شعارهای دو جریان سیاسی چپِ نوگرا و راستِ سنتی کردستان کاملاً متضاد و در مقابل هم بود. شعارهای راستِ سنتیِ کوردایَتی عبارت بودند از:
"داگیرکه ری ئیرانی، تو قاتلی ژینامانی" (اشغالگر ایرانی، قاتل ژینای مایی) [140] کوردستان گورستانی فاشیستان" [141]
شعارهای راست سنتی دو لبه و دوپهلو بودند. زیرا همزمان علیه دولت مرکزی، کشور ایران و سایر ایرانیان خصوصاً فارسها بودند. [142] درنتیجه چنین شعاری میتوانست عامل بیزاری ایرانیان و مخالفت با این جنبش شود. [143]
جریانِ چپِ نوگرا متشکل از فعالین حقوق بشر، فعالین حقوق زنان، آرمانخواهان معتقد به عدالت اجتماعی و برادری ملتها با الگوبرداری از مبارزان روژآوا (کردستان سوریه) شعارهای "ژن ژیان آزادی" "مقاومت زندگی است" و "شهید نمیمیرد" را فریاد زدند.
الهه محمدی خبرنگار اعزامی هممیهن و سایر شهروند خبرنگاران حاضر درصحنه، شعارهای تنگنظرانه و انحرافی هواداران راستِ سنتیِ کوردایَتی را پوشش نداده و سانسور کردند. ولی شعارهای "ژن ژیان آزادی" و نیز سخنرانی لیلا عنایت زاده[144] فعال حقوق زنان و عضو انجمن ژیانَوَی سقز را به تمام جهان مخابره کردند.
شعار «ژن، ژیان، آزادی» بهسرعت سایر مناطق استان کردستان خصوصاً سنندج، دیواندره و کامیاران را فراگرفت.
۹- تهران- انتشار گزارش الهه از شروع جنبش "زن زندگی آزادی"
الهه محمدی در ۲۷ شهریور گزارش مبسوطی از رویدادهای ۲۶ شهریور سقز تحت عنوان "یک وطن اندوه" در روزنامه هممیهن منتشر کرد. [145] این گزارش بر محور شعار «ژن، ژیان، آزادی» (زن، زندگی، آزادی) متمرکز بود. الهه محمدی که در نقش الهه "زن زندگی آزادی" ظاهر شده بود، پس از انتشار این گزارش روان زندان گردید.
۱۰- دانشگاه تهران - پژواک آوای "ژن ژیان آزادی" به زبان فارسی
صعود و فراز اصلی جنبش در ۲۷ شهریور ۱۴۰۱ در محوطه دانشگاه تهران اتفاق افتاد. [146]
در این روز دانشجویان کُرد و غیر کُرد که عموماً چپ، سکولار و یا تحت تأثیر جنبش روژاوای کردستان سوریه بودند شعار "ژن ژیان آزادی" را برای اولین بار در تاریخ به زبان فارسی سر دادند. [147]
پوشش وسیع خبری این حرکت باعث شد که شعار "زن، زندگی، آزادی" در جایگاه رهبر، قطبنما و شناسنامه قیام سرتاسری ایرانیان نمایان شود.
سادگی، شیوایی، شورانگیزی و زایندگی این شعار پُرشور و پُرشعور هنوز هم نیروی محرکه اصلی این جنبش است.
پویایی و غنای ذاتی این شعار باعث شد سریعاً دیوارهای قومی، خونی، نژادی، زبانی، مذهبی و آپارتاید جنسی فروبریزند. پس از ۴۴ سال همگرایی ایرانیان جایگزین واگرایی شد. شناسنامه و عنوان "زن زندگی آزادی" کاملاً برازنده این جنبش بود.
11. زنان ایرانی- کارزار مبارزه با حجاب اجباری
از اولین روزهای جنبش، زنان ایرانی بهصورت گستردهای اقدام به کنارگذاشتن حجاب اجباری و به آتش انداختن روسریها کردند. این رویه به مهمترین نماد جنبش "زن زندگی آزادی" بدل شد.
در همراهی و پیشکسوتی زنان ایرانی، برخی زنان سینماگر ازجمله گلاب آدینه، فاطمه معتمدآریا، کتایون ریاحی، افسانه بایگان، هنگامه قاضیانی، شقایق دهقان، ترانه علیدوستی، باران کوثری، بهاره ارجمند، لاله مرزبان، آزاده صمدی با برداشتن حجاب اجباری در مراسم عمومی از این جنبش حمایت کردند. اعتراضی که هزینههای قضایی برای آنها به دنبال داشت.
۱۲. تهران - ویدئو ترانه برای...
در اولین روزهای مهرماه ۱۴۰۱ شروین حاجیپور خواننده جوان با خلق بهموقع ویدئو ترانه "برای... "[148] توانست روحی تازه بر جنبش بدمد. بهگونهای این اثر بهسرعت به یکی دیگر از نمادهای مهم اعتراضات سرتاسری تبدیل شد. شروین روز هفتم مهر ۱۴۰۱ حدود ۴۸ ساعت بعد از انتشار اثر خویش بازداشت شد.
واکنش به بازداشت شروین حاجیپور در توییتر و اینستاگرام بسیار گسترده بود و حتی باعث شد از آن روز به بعد کلیپهای بیشتری بر اساس این ترانه ساخته شود. مونا برزویی ترانهسرای ساکن ایران هم در این روز بازداشت شد. [149]
۱۳. دانشگاه پیشرو در جنبش زن زندگی آزادی
بعد از شکلگیری «جنبش زن، زندگی، آزادی»، جنبش دانشجویی ایران بعد از یک دوره فترت طولانی، ظهوری دوباره یافت و در یک دوره چندماهه رکورد کنشهای نقادانه در تاریخ جنبش دانشجویی را ازلحاظ گستره و عمق شکست. سرتاسر دانشگاههای ایران به این جنبش پیوستند.
حتی در شهرهای ترکزبان که پانتورکها از پیوستن مردم به جنبش پیشگیری میکردند، در بخش دانشجویی ناکام ماندند و دانشگاههای این مناطق و حتی دانش آموزان بسیاری به جنبش پیوستند.
بسیاری از استادان دانشگاههای گوناگون کشور با شور و حرارت بیسابقهای از این جنبش حمایت کردند و متحمل هزینههای زیادی شدند. بهگونهای که بنا بر آمار روزنامه اعتماد طی یک سال پس از شروع جنبش دستکم ۱۱۰ استاد دانشگاه اخراج شدهاند. [150]
هزینههای جنبش زن زندگی آزادی
هزینهها همواره مساوی دستاوردها نیستند. در بسیاری موارد هزینههای کمتر به دستاوردهای بیشتر و هزینههای بیشتر به دستاوردهای کمتر منجر شدهاند.
برای نمونه بلوچستان در این جنبش متحمل بیشترین هزینهها بوده و کمترین دستاورد را داشته است. هنوز زنان زیر چادر و چاقچور هستند و مردمان آن دیار از دیوار سنیگری فراتر نرفته و هیچگونه رنسانسی در ایدههای خود ایجاد نکردهاند.
در مقابل دیدیم و میبینیم در مناطقی که مبارزه به شیوه مدنی و با پرهیز از خشونت جریان داشت، مردم بیشترین دستاوردها را کسب کردند. اگر دیدگاه مطلق اندیشی و سیاهسفیدی را کنار گذاشته و پدیدهها را با دیدگاه نسبیت بررسی کنیم، میتوانیم بگوییم که انقلاب زن زندگی آزادی به پیروزی رسیده است.
تاکنون هزینه جانی هویت ۳۷۳ تن به شرح ذیل مشخصشده است:
بلوچستان ۱۰۸ نفر از آمار را به خود اختصاص داده است. واقعیت این است که جنبش "زن زندگی آزادی" به بلوچستان نرسید. به دنبال انتشار خبری مبنی بر تجاوز فرمانده انتظامی به دختری بلوچ، در روز هشتم مهر ۱۴۰۱ نمازگزاران بلوچ بعد از نمازجمعه به درگیری با نیروهای انتظامی پرداختند. این درگیری منجر به کشتهشدن حدود ۱۰۸ تن گردید. آنها بجای شعار "زن زندگی آزادی" شعارهای مذهبی سر میدادند.
در سایر مناطق ایران از مجموع جانباختگان جنبش "زن زندگی آزادی" هویت ۲۶۵ تن در ۲۵ استان به شرح ذیل شناسایی شده است. [151]
۱- استان آذربایجان غربی ۴۷
۲- استان تهران با ۴۵
۳- استان کردستان ۳۸
۴- استان مازندران ۲۲
۵- استان کرمانشاه ۲۱
۶- استان گیلان ۱۹
7- استان البرز ۱۷
۸- استان خوزستان ۱۲
۹- استان فارس ۹
۱۰- استان اصفهان ۶
۱۱- استان خراسان رضوی ۵
۱۲ استان کهگیلویه و به ویر احمد ۴
۱۳- استانهای ایلام و مرکزی ۳
۱۴- در هر یک از استانهای آذربایجان شرقی، قزوین، زنجان، و هرمزگان، دو نفر کشتهشدهاند.
۱۵- در هر یک از استانهای اردبیل، همدان، لرستان، بوشهر، سمنان، و خراسان شمالی هرکدام یک نفر کشتهشدهاند.
در میان تمامی استانهای کشور، آذربایجان غربی بیشترین هزینه جانی را متحمل شده است. اما بیشترین کشتههای این استان مربوط بهروزهای ۴ و ۵ آبانماه ۱۴۰۱ است. در آن تاریخ جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی با حداکثر توان خود وارد گود زورخانه شده بود. صدالبته در انحراف، به خشونت کشاندن، افزایش تلفات انسانی و درنهایت خاموششدن بخش خیابانی جنبش موفقیتی بینظیر کسب کردند.
کرونولوژی یا «گاهشماری»، علمی است که به مطالعه و تنظیم رویدادها بر اساس ترتیب زمانی آنها میپردازد. این دانش نهتنها بهعنوان ابزاری برای درک تاریخ، بلکه بهعنوان پایهای برای تحلیل علّی رویدادها شناخته میشود. از کرونولوژی برای ایجاد ساختاری منسجم از وقایع استفاده میشود تا محققان بتوانند روابط علتومعلولی، تحولات فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی را درک کنند.
دو روزنامهنگار مرکز نشین (نیلوفر حامدی و الهه محمدی) بیشترین نقش را در شروع جنبش ایفا نمودند. هزینه این دو خانم پیشکسوتِ جنبش تا کنون تحمل 16 ماه زندان بوده است.
۱. تهران - ژینا در اغماء
مأموران گشت ارشاد ژینا امینی اهلِ سقز را که به همراه برادرش به تهران سفرکرده بود، روز سهشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، در نزدیکی ایستگاه متروی حقانی، بازداشت کردند. [129] ژینا ساعاتی بعد در یکی از مراکز گشت ارشاد به حالت اغما فرورفت و روانه بیمارستان کسری گردید.
۲. تهران - نیلوفر حامدی بر بالین ژینا
روز ۲۴ شهریور نیلوفر حامدی خبرنگار اجتماعی روزنامه شرق، همچون غزلِ حافظ به بالین ژینا آمد. [130] وی اولین خبرنگاری بود که با مشقت و سرسختی زیاد خود را به ژینای در اغماء رساند، عکسی باشکوه از او تهیه کرد و همراه با خبر درگذشت وی منتشر کرد. [131] این عکس بهسرعت جهانی شد و همدلی و همنوایی بینظیری در جامعه ایرانیان ایجاد کرد.
چند روز بعد نیلوفر حامدی بازداشت شد. پس از وی جمع کثیری از روزنامهنگاران و فعالان سیاسی ازجمله زهرا توحیدی و هدی توحیدی، علیرضا خوشبخت، روحالله نخعی، یلدا معیری، مجید توکلی، هانیه دائمی و فاطمه رجبی بازداشت شدند. [132]
۳. تهران- انتشار اولین مصاحبه با بستگان ژینا
روز ۲۴ شهریور ۱۴۰۱ الهه محمدی خبرنگار روزنامه هممیهن ساعتی قبل از مرگ ژینا گفتگویی با دایی و مادربزرگ ژینا به انجام رساند که فردای آن روز در روزنامه هممیهن منتشر نمود. [133] این مصاحبه همدردی بسیار گستردهای در سراسر ایران را به دنبال داشت.
۴. تهران- خشم و التهاب
روز ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ مرکز اطلاعرسانی پلیس تهران در اطلاعیهای، ادعا کرد که این دختر جوان «بهصورت ناگهانی» دچار عارضه قلبی شده است. [134] صحت این اطلاعیه دولتی برای اکثریت مردم ایران غیرقابلباور بود و عموماً ضرب و شتم پلیس را عامل این مرگ دانستند. خشم و التهاب جامعه را فراگرفت.
۵. تهران - ابراز نارضایتی شخصیتهای علمی، سیاسی، حقوقی، ورزشی و هنری
همزمان با اعلام مرگ ژینا امینی دهها شخصیت سیاسی، فرهنگی، علمی، ورزشی و هنری در تهران و سایر نقاط ایران اعلام نارضایتی کردند.
فهرست اسامی شخصیتهای معترض به مرگ ژینا برای درج در تاریخ:
۱. نمایندگان پیشین مجلس- دکتر مسعود پزشکیان، محمود صادقی، پروانه سلحشوری و طیبه سیاوشی.
۲. مقامهای پیشین جمهوری اسلامی- سید محمد خاتمی، محمدرضا عارف و محمدجواد آذری جهرمی، زهرا رهنورد از رهبران جنبش سبز.
۳- اسدالله بیات زنجانی از مراجع تقلید شیعه، جلیل رحیمی جهانآباد، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس.
۴. وکلا و حقوقدانان- سعید دهقان، علی مجتهد زاده.
۵. ستارگان فوتبال ایران: علی دایی و علی کریمی که اعلام کرد «کاوه آینده ایرانزمین زن است"
۶. پزشکان و اساتید دانشگاه - دکتر محمدرضا فاضلی، دکتر مازیار اشرفیان بناب[135]
۷. هنرمندان، سینماگران - ترانه علیدوستی، گلشیفته فراهانی و اصغر فرهادی، مسعود کیمیایی، نازنین بنیادی، رضا کیانیان، مهدی یراحی، مونا برزویی و فاطمه اختصاری، پانتهآ بهرام، احسان کرمی، پرستو صالحی و مهران مدیری.
۸. تشکلهای سیاسی و مدنی- حزب اتحاد ملت ایران، حزب ندای ایرانیان، کمپین حقوق بشر ایران.
۶. تهران- اولین اعتراض خیابانی
عصر روز جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ زنان روشنفکر، فعالان مدنی و آزادیخواهان تهران در جلو بیمارستان کسری و خیابانهای اطراف آن گردآمده و علیه آمران و عاملان این قتل به اعتراض پرداختند. [136] معترضین متحمل باطوم و کتککاری شده و عدهای نیز بازداشت شدند. بدینگونه اولین جرقه جنبش زده شد. [137]
۷. الهه در سقز
الهه محمدی خبرنگار روزنامه هممیهن صبح روز ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ با امکانات خبرنگاری در مراسم تشییعجنازه ژینا در سقز حضور یافت.
وی صحنههای مترقی جنبش مردم و خصوصاً شعار "ژن ژیان آزادی" را پوشش وسیع خبری داد؛ و از انعکاس شعارهای تنگنظرانه، قومی و تفرقهافکنانه هواداران جریان راست سنتی کوردایَتی خودداری کرد.
8- سقز- شروع جنبش عمومی "زن زندگی آزادی"
روز ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ شعار «ژن ژیان ئازادی» برای نخستین بار در مراسم خاکسپاری ژینا امینی، در آرامگاه آیچی سقز (زادگاه ژینا) سر داده شد.
این شعار محوری از دل سنت مبارزاتی مدنی زنان در کردستان ترکیه و روژآوا (کردستان سوریه) بیرون آمد و سپس به کردستان ایران سرایت کرد. [138]
وقتی ژینا به خاک سپرده شد و مادرش برای آخرین بار با او وداع کرد، زنانی با پوشش مشخص شعار «ژن ژیان ئازادی» را سر دادند و در این حین مردی بر سنگقبر او نوشت «ژینا جان تو نمیمیری، نام تو رمز میشود»؛ و چنین شد.
بعد از خاکسپاری ژینا ابتدا مردانی با گرایش دینی، ملیگرایی و فعالین کارگری از منظر خود زبان به انتقاد گشودند. سپس زنان خشمگین خواستند تریبون را به زنان واگذار کنند و در ازدحام جمعیت فضا را برای زنی باز کردند و روسریهایشان را بالا انداختند و گفتند «نه رودسری نه توسری تا به کی خاکبرسری». [139]
زنی بدون روسری بالا رفت و بر مزار ژینا سخنرانی کرد. بعد از او، زنی دیگر و مردانی دیگر لب به اعتراض گشودند.
پسازآن به نشانه اعتراض به سمت فرمانداری شهرستان حرکت کرده و در آنجا با ماشینهای آبپاش و نیروهای ویژه روبرو شدند.
معترضین بهسوی خیابانها و کوچههای شهر عقبنشینی کردند. تعداد زیادی از مردم به کوی سازمانی خانوادههای نظامیان پناه بردند. این خانوادهها با شجاعتی بینظیر از مردم حمایت کرده و مانع دستگیری آنها شدند.
این اعتماد و پشتیبانی متقابل، نشانه بلوغ فرهنگی و سیاسی اخیرِ ایرانیان است که با همدردی و همگرایی دیوارهای انفصال و دشمنی را از میان برداشتهاند.
در این روز شعارهای دو جریان سیاسی چپِ نوگرا و راستِ سنتی کردستان کاملاً متضاد و در مقابل هم بود. شعارهای راستِ سنتیِ کوردایَتی عبارت بودند از:
"داگیرکه ری ئیرانی، تو قاتلی ژینامانی" (اشغالگر ایرانی، قاتل ژینای مایی) [140] کوردستان گورستانی فاشیستان" [141]
شعارهای راست سنتی دو لبه و دوپهلو بودند. زیرا همزمان علیه دولت مرکزی، کشور ایران و سایر ایرانیان خصوصاً فارسها بودند. [142] درنتیجه چنین شعاری میتوانست عامل بیزاری ایرانیان و مخالفت با این جنبش شود. [143]
جریانِ چپِ نوگرا متشکل از فعالین حقوق بشر، فعالین حقوق زنان، آرمانخواهان معتقد به عدالت اجتماعی و برادری ملتها با الگوبرداری از مبارزان روژآوا (کردستان سوریه) شعارهای "ژن ژیان آزادی" "مقاومت زندگی است" و "شهید نمیمیرد" را فریاد زدند.
الهه محمدی خبرنگار اعزامی هممیهن و سایر شهروند خبرنگاران حاضر درصحنه، شعارهای تنگنظرانه و انحرافی هواداران راستِ سنتیِ کوردایَتی را پوشش نداده و سانسور کردند. ولی شعارهای "ژن ژیان آزادی" و نیز سخنرانی لیلا عنایت زاده[144] فعال حقوق زنان و عضو انجمن ژیانَوَی سقز را به تمام جهان مخابره کردند.
شعار «ژن، ژیان، آزادی» بهسرعت سایر مناطق استان کردستان خصوصاً سنندج، دیواندره و کامیاران را فراگرفت.
۹- تهران- انتشار گزارش الهه از شروع جنبش "زن زندگی آزادی"
الهه محمدی در ۲۷ شهریور گزارش مبسوطی از رویدادهای ۲۶ شهریور سقز تحت عنوان "یک وطن اندوه" در روزنامه هممیهن منتشر کرد. [145] این گزارش بر محور شعار «ژن، ژیان، آزادی» (زن، زندگی، آزادی) متمرکز بود. الهه محمدی که در نقش الهه "زن زندگی آزادی" ظاهر شده بود، پس از انتشار این گزارش روان زندان گردید.
۱۰- دانشگاه تهران - پژواک آوای "ژن ژیان آزادی" به زبان فارسی
صعود و فراز اصلی جنبش در ۲۷ شهریور ۱۴۰۱ در محوطه دانشگاه تهران اتفاق افتاد. [146]
در این روز دانشجویان کُرد و غیر کُرد که عموماً چپ، سکولار و یا تحت تأثیر جنبش روژاوای کردستان سوریه بودند شعار "ژن ژیان آزادی" را برای اولین بار در تاریخ به زبان فارسی سر دادند. [147]
پوشش وسیع خبری این حرکت باعث شد که شعار "زن، زندگی، آزادی" در جایگاه رهبر، قطبنما و شناسنامه قیام سرتاسری ایرانیان نمایان شود.
سادگی، شیوایی، شورانگیزی و زایندگی این شعار پُرشور و پُرشعور هنوز هم نیروی محرکه اصلی این جنبش است.
پویایی و غنای ذاتی این شعار باعث شد سریعاً دیوارهای قومی، خونی، نژادی، زبانی، مذهبی و آپارتاید جنسی فروبریزند. پس از ۴۴ سال همگرایی ایرانیان جایگزین واگرایی شد. شناسنامه و عنوان "زن زندگی آزادی" کاملاً برازنده این جنبش بود.
11. زنان ایرانی- کارزار مبارزه با حجاب اجباری
از اولین روزهای جنبش، زنان ایرانی بهصورت گستردهای اقدام به کنارگذاشتن حجاب اجباری و به آتش انداختن روسریها کردند. این رویه به مهمترین نماد جنبش "زن زندگی آزادی" بدل شد.
در همراهی و پیشکسوتی زنان ایرانی، برخی زنان سینماگر ازجمله گلاب آدینه، فاطمه معتمدآریا، کتایون ریاحی، افسانه بایگان، هنگامه قاضیانی، شقایق دهقان، ترانه علیدوستی، باران کوثری، بهاره ارجمند، لاله مرزبان، آزاده صمدی با برداشتن حجاب اجباری در مراسم عمومی از این جنبش حمایت کردند. اعتراضی که هزینههای قضایی برای آنها به دنبال داشت.
۱۲. تهران - ویدئو ترانه برای...
در اولین روزهای مهرماه ۱۴۰۱ شروین حاجیپور خواننده جوان با خلق بهموقع ویدئو ترانه "برای... "[148] توانست روحی تازه بر جنبش بدمد. بهگونهای این اثر بهسرعت به یکی دیگر از نمادهای مهم اعتراضات سرتاسری تبدیل شد. شروین روز هفتم مهر ۱۴۰۱ حدود ۴۸ ساعت بعد از انتشار اثر خویش بازداشت شد.
واکنش به بازداشت شروین حاجیپور در توییتر و اینستاگرام بسیار گسترده بود و حتی باعث شد از آن روز به بعد کلیپهای بیشتری بر اساس این ترانه ساخته شود. مونا برزویی ترانهسرای ساکن ایران هم در این روز بازداشت شد. [149]
۱۳. دانشگاه پیشرو در جنبش زن زندگی آزادی
بعد از شکلگیری «جنبش زن، زندگی، آزادی»، جنبش دانشجویی ایران بعد از یک دوره فترت طولانی، ظهوری دوباره یافت و در یک دوره چندماهه رکورد کنشهای نقادانه در تاریخ جنبش دانشجویی را ازلحاظ گستره و عمق شکست. سرتاسر دانشگاههای ایران به این جنبش پیوستند.
حتی در شهرهای ترکزبان که پانتورکها از پیوستن مردم به جنبش پیشگیری میکردند، در بخش دانشجویی ناکام ماندند و دانشگاههای این مناطق و حتی دانش آموزان بسیاری به جنبش پیوستند.
بسیاری از استادان دانشگاههای گوناگون کشور با شور و حرارت بیسابقهای از این جنبش حمایت کردند و متحمل هزینههای زیادی شدند. بهگونهای که بنا بر آمار روزنامه اعتماد طی یک سال پس از شروع جنبش دستکم ۱۱۰ استاد دانشگاه اخراج شدهاند. [150]
هزینههای جنبش زن زندگی آزادی
هزینهها همواره مساوی دستاوردها نیستند. در بسیاری موارد هزینههای کمتر به دستاوردهای بیشتر و هزینههای بیشتر به دستاوردهای کمتر منجر شدهاند.
برای نمونه بلوچستان در این جنبش متحمل بیشترین هزینهها بوده و کمترین دستاورد را داشته است. هنوز زنان زیر چادر و چاقچور هستند و مردمان آن دیار از دیوار سنیگری فراتر نرفته و هیچگونه رنسانسی در ایدههای خود ایجاد نکردهاند.
در مقابل دیدیم و میبینیم در مناطقی که مبارزه به شیوه مدنی و با پرهیز از خشونت جریان داشت، مردم بیشترین دستاوردها را کسب کردند. اگر دیدگاه مطلق اندیشی و سیاهسفیدی را کنار گذاشته و پدیدهها را با دیدگاه نسبیت بررسی کنیم، میتوانیم بگوییم که انقلاب زن زندگی آزادی به پیروزی رسیده است.
تاکنون هزینه جانی هویت ۳۷۳ تن به شرح ذیل مشخصشده است:
بلوچستان ۱۰۸ نفر از آمار را به خود اختصاص داده است. واقعیت این است که جنبش "زن زندگی آزادی" به بلوچستان نرسید. به دنبال انتشار خبری مبنی بر تجاوز فرمانده انتظامی به دختری بلوچ، در روز هشتم مهر ۱۴۰۱ نمازگزاران بلوچ بعد از نمازجمعه به درگیری با نیروهای انتظامی پرداختند. این درگیری منجر به کشتهشدن حدود ۱۰۸ تن گردید. آنها بجای شعار "زن زندگی آزادی" شعارهای مذهبی سر میدادند.
در سایر مناطق ایران از مجموع جانباختگان جنبش "زن زندگی آزادی" هویت ۲۶۵ تن در ۲۵ استان به شرح ذیل شناسایی شده است. [151]
۱- استان آذربایجان غربی ۴۷
۲- استان تهران با ۴۵
۳- استان کردستان ۳۸
۴- استان مازندران ۲۲
۵- استان کرمانشاه ۲۱
۶- استان گیلان ۱۹
7- استان البرز ۱۷
۸- استان خوزستان ۱۲
۹- استان فارس ۹
۱۰- استان اصفهان ۶
۱۱- استان خراسان رضوی ۵
۱۲ استان کهگیلویه و به ویر احمد ۴
۱۳- استانهای ایلام و مرکزی ۳
۱۴- در هر یک از استانهای آذربایجان شرقی، قزوین، زنجان، و هرمزگان، دو نفر کشتهشدهاند.
۱۵- در هر یک از استانهای اردبیل، همدان، لرستان، بوشهر، سمنان، و خراسان شمالی هرکدام یک نفر کشتهشدهاند.
در میان تمامی استانهای کشور، آذربایجان غربی بیشترین هزینه جانی را متحمل شده است. اما بیشترین کشتههای این استان مربوط بهروزهای ۴ و ۵ آبانماه ۱۴۰۱ است. در آن تاریخ جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی با حداکثر توان خود وارد گود زورخانه شده بود. صدالبته در انحراف، به خشونت کشاندن، افزایش تلفات انسانی و درنهایت خاموششدن بخش خیابانی جنبش موفقیتی بینظیر کسب کردند.
و. موجسواری بر مراسم «نوروز ملی کردستان»
سال ۲۰۲۴ نوروز ملی کردستان در سراسر کردستان از ماکو تا ایلام فراگیر شد. حدود یک ماه شوری همچون انقلاب «زن، زندگی و آزادی» بهار کردستان را سرشار از شادی و نشاط کرد.
این بار نیز اژدهای کمودویِ "راستِ سنتیِ کردستان" همچون تجربهِ انقلاب «زن، زندگی، آزادی» چُرتش پاره و معرکهگیر میدان شد. شروع کرد به خوشهچینی، بیمحتوا کردن و تخریبِ باغِ نوروزِ ملی کردستان.
تاریخچهِ نوروزِ ملیِ کردستان حاکی از این است که این جشنواره حاصلِ 76 سال نوآوری و زحمات مستمرِ جریانِ چپ و نوگرای کردستان است. این امر طی سه مرحله زیر ابداع، تحکیم و گسترش یافت:
۱- "پیره میرد" در سلیمانیه عراق (۱۹۴۸)
2- شمال کردستان (کردستان ترکیه ۱۹۸۲ تاکنون)
۳- روستایِ سیسِر سردشت (از ۲۰۰۸ تاکنون)
بر اساس اسناد و شواهد تاریخی از هزاران سال پیش "نوروز" جشنِ مشترکِ عمومِ مللِ ایرانی از آسیای میانه و تاجیکستان تا آنسوی رود فرات بوده است.
استخراج و آفرینشِ نوروز ملی کردستان از نوروز مشترکِ ملل، ابتکار "پیره میرد" شاعر و روزنامهنگار سلیمانیه در سال ۱۹۴۸ میلادی است. در این دوره ۷۶ساله جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی نقشی در گسترش و همگانی شدن نوروز ملی کردستان نداشته است.
نیروهای راست سنتی کردستانِ دو نوروز (۱۹۷۹ و ۱۹۸۰) بر چندین شهر و هزاران روستای کردستان ایران حاکمیت داشتند. با جستوجو در آرشیو این دو سال، چهل سال کمپ نشینی، چهل و چهار سال برنامههای رادیویی و صدها مجله و نشریهِ این احزاب واقعیتی به شرح ذیل آشکار میشود:
مجموع حجم، تبلیغات این احزاب؛ در موردِ نوروز ملی کردستان طی نیم سدهِ اخیر؛ بسیار کمتر از حجمِ هیاهو و رجزخوانیهای آنها طی یک ماه نوروز ۲۰۲۴ در همین خصوص بوده است.
جریان راست سنتی کوردایَتی مراسم سرتاسری"نوروز ملی کردستان" را به دیده خوان یغما نگریسته و همچون ماجرای جنبشِ "زن زندگی آزادی" برای مصادره و تصاحب آن با توزیع وسیع نمادهای مافیایِ کوردایَتی کردستانِ عراق ازجمله جامانه[152] و پرچمِ جعلی کردستانِ عراق معرکهگیر میدان شدند.
کسی که با الفبای سیاست آشنا باشد، بهآسانی میتواند از این نمادها رمزگشایی کند و دریابد که جریانِ راستِ سنتیِ کردستانِ ایران؛ با برافراشتنِ دستار و پرچمِ مافیای ارتجاعی کردستان در شهرهای کردستانِ ایران؛ خوابی وحشتناک برای سواری بر مردم کردستان ایران تدارک دیده است؛ که همانا کپیکردن سیستم چته گری، مردسالار، زنستیز، ارتجاعی و عشیره گری کردستان عراق به کردستان ایران است.
سال ۲۰۲۴ نوروز ملی کردستان در سراسر کردستان از ماکو تا ایلام فراگیر شد. حدود یک ماه شوری همچون انقلاب «زن، زندگی و آزادی» بهار کردستان را سرشار از شادی و نشاط کرد.
این بار نیز اژدهای کمودویِ "راستِ سنتیِ کردستان" همچون تجربهِ انقلاب «زن، زندگی، آزادی» چُرتش پاره و معرکهگیر میدان شد. شروع کرد به خوشهچینی، بیمحتوا کردن و تخریبِ باغِ نوروزِ ملی کردستان.
تاریخچهِ نوروزِ ملیِ کردستان حاکی از این است که این جشنواره حاصلِ 76 سال نوآوری و زحمات مستمرِ جریانِ چپ و نوگرای کردستان است. این امر طی سه مرحله زیر ابداع، تحکیم و گسترش یافت:
۱- "پیره میرد" در سلیمانیه عراق (۱۹۴۸)
2- شمال کردستان (کردستان ترکیه ۱۹۸۲ تاکنون)
۳- روستایِ سیسِر سردشت (از ۲۰۰۸ تاکنون)
بر اساس اسناد و شواهد تاریخی از هزاران سال پیش "نوروز" جشنِ مشترکِ عمومِ مللِ ایرانی از آسیای میانه و تاجیکستان تا آنسوی رود فرات بوده است.
استخراج و آفرینشِ نوروز ملی کردستان از نوروز مشترکِ ملل، ابتکار "پیره میرد" شاعر و روزنامهنگار سلیمانیه در سال ۱۹۴۸ میلادی است. در این دوره ۷۶ساله جریانِ راستِ سنتیِ کوردایَتی نقشی در گسترش و همگانی شدن نوروز ملی کردستان نداشته است.
نیروهای راست سنتی کردستانِ دو نوروز (۱۹۷۹ و ۱۹۸۰) بر چندین شهر و هزاران روستای کردستان ایران حاکمیت داشتند. با جستوجو در آرشیو این دو سال، چهل سال کمپ نشینی، چهل و چهار سال برنامههای رادیویی و صدها مجله و نشریهِ این احزاب واقعیتی به شرح ذیل آشکار میشود:
مجموع حجم، تبلیغات این احزاب؛ در موردِ نوروز ملی کردستان طی نیم سدهِ اخیر؛ بسیار کمتر از حجمِ هیاهو و رجزخوانیهای آنها طی یک ماه نوروز ۲۰۲۴ در همین خصوص بوده است.
جریان راست سنتی کوردایَتی مراسم سرتاسری"نوروز ملی کردستان" را به دیده خوان یغما نگریسته و همچون ماجرای جنبشِ "زن زندگی آزادی" برای مصادره و تصاحب آن با توزیع وسیع نمادهای مافیایِ کوردایَتی کردستانِ عراق ازجمله جامانه[152] و پرچمِ جعلی کردستانِ عراق معرکهگیر میدان شدند.
کسی که با الفبای سیاست آشنا باشد، بهآسانی میتواند از این نمادها رمزگشایی کند و دریابد که جریانِ راستِ سنتیِ کردستانِ ایران؛ با برافراشتنِ دستار و پرچمِ مافیای ارتجاعی کردستان در شهرهای کردستانِ ایران؛ خوابی وحشتناک برای سواری بر مردم کردستان ایران تدارک دیده است؛ که همانا کپیکردن سیستم چته گری، مردسالار، زنستیز، ارتجاعی و عشیره گری کردستان عراق به کردستان ایران است.
نوروز خاکی پوشان
جریانِ راستِ سنّتی کُردایَتی در نوروز ۲۰۲۵ ضد ابتکار دیگری به کارنامه خویش افزود. این جریان با تبلیغات وسیعِ جامه خاکی (نوروز خاکی پوشان) ضربه مهلکی بر پیکر نوروز ملی کردستان فرود آورد.
نوروز جشنی است که رنگها در قلب هویت آن میتپند. هرگونه تبلیغ پوشش یکدست و خنثی مانند لباسهای خاکی، نهتنها با فلسفه نوروز بهعنوان نماد تغییر و شکوفایی در تضاد است، بلکه به کاهش شور، خلاقیت و پیوند عاطفی مردم با این جشن میانجامد. [153]
خاکی پوش کردن جامعه با فلسفه نوروز بهعنوان جشن نوزایی طبیعت و پویایی زندگی در تضادی آشتیناپذیر قرار دارد. نوروز بهعنوان جشن بهار و تولد دوباره طبیعت، همواره با رنگهای زنده و نمادین مانند سبز (نماد رشد)، قرمز (نماد زندگی)، زرد (نماد نور خورشید) و آبی (نماد آسمان) همراه است.
رنگ خاکی معمولاً با مفاهیمی مانند خاک، پاییز و کویر و بیابان مرتبط است، درحالیکه نوروز نماد جنبش، تولد دوباره و انفجار رنگها در بهار است.
نوروز بر پایه مفاهیم نو شدن، امید و هماهنگی با چرخه طبیعت استوار بوده و لباس نو و رنگین نماد رهایی از کهنگی و استقبال از زندگی جدید است. درحالیکه رنگ خاکی تداعیگر تکرار و ایستایی است. در کردستان و زاگرسِ رنگین جایگزینی رنگهای شاد با رنگ خاکی، حرکتی در جهت گسست از میراثفرهنگی است.
رنگهای شاد و پرانرژی در جشنها، تقویت روحیه گروهی و اشتیاق به مشارکت را افزایش میدهند. در مقابل، رنگهای خنثی مانند خاکی همچون عاملی در جهت کمرنگشدن احساس تعلق جمعی عمل میکنند. رنگهای تیره و خنثی تداعیگر اندوه و سوگواری هستند. درحالیکه نوروز جشن پیروزی زندگی بر مرگ است.
نوروز نمادی از رهایی از کهنگی و استقبال از زندگی نو. اما خاکی، این رنگِ خاموشِ پیوندخورده با پاییز، بیابانهای بیحیات و یونیفرمهای نظامی، پارادوکسی تلخ را در دل بهار مینشاند.
نوروز، جشن پیروزی زندگی بر مرگ، نیازمند رنگهایی است که این پیروزی را فریاد بزنند، نه آنکه آن را در پوششی خاموش به خاک بسپارند.
این پروژه، تنها تحریف تاریخ کردستان نیست؛ خیانت به خرد جمعی مردمانی است که سدهها تنوع فرهنگی خود را در برابر یکسانسازی امپراتوریها پاس داشتند. انگار میخواهند خورشید را در قفسی خاکی زندانی کنند!
جریان راست سنتی کُردستان رنگ خاکی را بهعنوان نماد پیشمرگ و هویت سازمانی تبلیغ میکنند. [154] ناسازگاری این انتخاب با جغرافیای کُردستان نیز آشکار است. ارتشهای جهان در مناطق جنگلی از رنگهای سبز، قهوهای و سبز زیتونی و در محیطهای شهری یا کوهستانی از رنگهای خاکستری، سفید، مشکی، آبی، تیره و نیلی استفاده میکنند.
تبلیغ رنگِ خاکی (رنگِ کویرها و بیابانهای بیگانه) در زاگرسِ سرسبز، نهتنها از منظر نظامی نامعقول است که نشاندهنده بیگانگی این جریان با بومشناسی فرهنگی خویش است. رنگ خاکی در این دیار رنگین، همچون وصله ناجوری است که نه استتار میآفریند، نه هویت. [155]
خاکیپوشی، آب به آسیاب همان نظامهای متمرکزی میریزد که همواره کوشیدهاند رنگینکمان هویتهای محلی را به خاک یکسانِ ایدئولوژیهای تحمیلی بدل کنند. نوروز را باید همچون آتشبازی رنگها پاس داشت، نه در قالب تکرار خاکستریِ اندیشههای ایستا.
خواننده عزیز، نگران تاراج نوروز زیبای کُردستان نباشید. زیرا که بهار، هرگز در جامه پاییزی نمیگنجد!
جریانِ راستِ سنّتی کُردایَتی در نوروز ۲۰۲۵ ضد ابتکار دیگری به کارنامه خویش افزود. این جریان با تبلیغات وسیعِ جامه خاکی (نوروز خاکی پوشان) ضربه مهلکی بر پیکر نوروز ملی کردستان فرود آورد.
نوروز جشنی است که رنگها در قلب هویت آن میتپند. هرگونه تبلیغ پوشش یکدست و خنثی مانند لباسهای خاکی، نهتنها با فلسفه نوروز بهعنوان نماد تغییر و شکوفایی در تضاد است، بلکه به کاهش شور، خلاقیت و پیوند عاطفی مردم با این جشن میانجامد. [153]
خاکی پوش کردن جامعه با فلسفه نوروز بهعنوان جشن نوزایی طبیعت و پویایی زندگی در تضادی آشتیناپذیر قرار دارد. نوروز بهعنوان جشن بهار و تولد دوباره طبیعت، همواره با رنگهای زنده و نمادین مانند سبز (نماد رشد)، قرمز (نماد زندگی)، زرد (نماد نور خورشید) و آبی (نماد آسمان) همراه است.
رنگ خاکی معمولاً با مفاهیمی مانند خاک، پاییز و کویر و بیابان مرتبط است، درحالیکه نوروز نماد جنبش، تولد دوباره و انفجار رنگها در بهار است.
نوروز بر پایه مفاهیم نو شدن، امید و هماهنگی با چرخه طبیعت استوار بوده و لباس نو و رنگین نماد رهایی از کهنگی و استقبال از زندگی جدید است. درحالیکه رنگ خاکی تداعیگر تکرار و ایستایی است. در کردستان و زاگرسِ رنگین جایگزینی رنگهای شاد با رنگ خاکی، حرکتی در جهت گسست از میراثفرهنگی است.
رنگهای شاد و پرانرژی در جشنها، تقویت روحیه گروهی و اشتیاق به مشارکت را افزایش میدهند. در مقابل، رنگهای خنثی مانند خاکی همچون عاملی در جهت کمرنگشدن احساس تعلق جمعی عمل میکنند. رنگهای تیره و خنثی تداعیگر اندوه و سوگواری هستند. درحالیکه نوروز جشن پیروزی زندگی بر مرگ است.
نوروز نمادی از رهایی از کهنگی و استقبال از زندگی نو. اما خاکی، این رنگِ خاموشِ پیوندخورده با پاییز، بیابانهای بیحیات و یونیفرمهای نظامی، پارادوکسی تلخ را در دل بهار مینشاند.
نوروز، جشن پیروزی زندگی بر مرگ، نیازمند رنگهایی است که این پیروزی را فریاد بزنند، نه آنکه آن را در پوششی خاموش به خاک بسپارند.
این پروژه، تنها تحریف تاریخ کردستان نیست؛ خیانت به خرد جمعی مردمانی است که سدهها تنوع فرهنگی خود را در برابر یکسانسازی امپراتوریها پاس داشتند. انگار میخواهند خورشید را در قفسی خاکی زندانی کنند!
جریان راست سنتی کُردستان رنگ خاکی را بهعنوان نماد پیشمرگ و هویت سازمانی تبلیغ میکنند. [154] ناسازگاری این انتخاب با جغرافیای کُردستان نیز آشکار است. ارتشهای جهان در مناطق جنگلی از رنگهای سبز، قهوهای و سبز زیتونی و در محیطهای شهری یا کوهستانی از رنگهای خاکستری، سفید، مشکی، آبی، تیره و نیلی استفاده میکنند.
تبلیغ رنگِ خاکی (رنگِ کویرها و بیابانهای بیگانه) در زاگرسِ سرسبز، نهتنها از منظر نظامی نامعقول است که نشاندهنده بیگانگی این جریان با بومشناسی فرهنگی خویش است. رنگ خاکی در این دیار رنگین، همچون وصله ناجوری است که نه استتار میآفریند، نه هویت. [155]
خاکیپوشی، آب به آسیاب همان نظامهای متمرکزی میریزد که همواره کوشیدهاند رنگینکمان هویتهای محلی را به خاک یکسانِ ایدئولوژیهای تحمیلی بدل کنند. نوروز را باید همچون آتشبازی رنگها پاس داشت، نه در قالب تکرار خاکستریِ اندیشههای ایستا.
خواننده عزیز، نگران تاراج نوروز زیبای کُردستان نباشید. زیرا که بهار، هرگز در جامه پاییزی نمیگنجد!
پیشینه نوروز بینالملل
"احتیاج مادر اختراع است" زندگی شبانی و کشاورزی نیازمند رشد و گسترش دانشهای نجوم، تقویم و هواشناسی است. در این میان اعتدالین بهاری (نوروز) بهمثابه تجدید حیات طبیعت و زایش زندگی از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است. یافتههای باستانشناسی حاکی از این هستند که زندگی مبتنی بر دامپروری و کشاورزی از ۱۲۰۰۰ سال قبل در زاگرس و هلال حاصلخیز شروعشده است. [156]
کهنترین سند از برگزاری جشن نوروز تاریخی مربوط به سومریان در شهر اوروک است که قدمتی بالغبر ۵۰۰۰ سال دارد. [157] پس از اسناد سومری میتوان در کتیبههای بازمانده بابلی[158] و آشوری[159] پیشینه نوروز را دنبال کرد.
بعد از ابداع کشاورزی و دامپروری زندگی یکجانشینی شروع شد. این نوع زندگی نیازمند ستارهشناسی و تقویمی طبیعی بود. در چنین تقویمی مهمترین روز سال اعتدالین بهاری (نوروز) بود. زیرا این زمان نقطه عطفی در زندگی جوامع انسانی بود. در این دوره طولانی مردمان بینالنهرین، زاگرس، ایران و آسیای میانه همواره نوروز را بهعنوان نماد زایش، تجدید حیات طبیعت و زندگی، آغاز سال نو و آغاز بهار با برگزاری جشن و شادی گرامی داشتهاند.
تا سال ۱۹۴۸ بین کُردها و سایر ملل ایرانی در نحوه برگزاری جشن نوروز تفاوت معناداری وجود نداشت. مراسم مشترک این ملل عبارت بودند از روشنکردن آتش، پختوپز، دیدار با اقوام، دادن هدیه بزرگسالان به کودکان، رنگآمیزی تخممرغ، کاشت سبزه، تمیز کردن خانه، خرید لباس نو و ...
نرمافزارهای دنیای باستان
آئینهای میتراییسم، زرتشتی و مسیحیت[160] نرمافزارهای باستانی هستند که بر مبنای چرخه زندگی ناشی از گردش خورشید و فصولِ سال ابداع، تکوین و تکاملیافتهاند.
این نرمافزارها با استفاده از کلیدواژهها و نمادهایی همچون یلدا، [161] جشن سده، عید فصح[162] (عید پاک- عید رستاخیز عیسی) سوگ سیاوش، چهارشنبهسوری، [163] نوروز، سیزدهبدر و ...تقویمی زنده، طبیعی و دقیق به جوامع انسانی عرضه کردند. [164] درنتیجه زندگی اجتماعی انسان قرین نظم و هارمونی گردید.
با اندکی تفاوت، همزمانی عید پاک (رستاخیزِ مسیح) با نوروز، چهارشنبهسوری، سیاوشان و سیزدهبدر تصادفی نیست. [165] همچنین همزمانی شب یلدا (تولد میترا) با تولد مسیح و شباهت آوایی میترا (Mithra) و مسیح (Messiah) اتفاقی نیست. بیشتر اسطوره شناسان نامِ مسیح را تغییر شکل یافتهٔ میترا Mithra)) میدانند. [166]
در هزاره اول قبل از میلاد نمادهای میتراییسم ازجمله یلدا، سیاوشان و نوروز (عید پاک) به اروپا راه یافتند. بعدها این نمادها با کیش مسیحیت و اسطورههای بومی درآمیختند و با واژگانی تغییر شکل یافته در قالب مسیحیت به حیات خود ادامه دادند. [167]
زندگی مبتنی بر دامداری و کشاورزی نیازمند نرمافزارهای فوق بوده است. به همین دلیل این اسطورهها طی هزاران سال به حیات قدرتمند خود ادامه دادهاند.
محرابِ عربی از مهرابه میتراییسم اخذ شده است. [168] ادبیات عرفانی ایران مملو از نمادهای میتراییسم است. مثل شعر مشهور "پرستش به مستی است در کیش مهر" از آقای طباطبایی. [169]
یکی از مناسک میتراییسم به این صورت بود که هنگام طلوع خورشید رو به مشرق زمین نیایش میکردند.
میترائیها مردگان خویش را رو به شرق دفن میکردند. زیرا خورشید گرم شدن و احیای حیات را بشارت میدهد و درنتیجه قبله آنان مشرق بود. [170]
نمادها و نیایشهای میتراییسم هنوز هم در میان ایزدیها و یارسانیها دیده میشوند.
رابطه نوروز و اسطوره سیاوش
پیشینه نوروز در اسطوره سیاوش بهوضوح دیده میشود. اسطوره سیاوش چرخه مرگ و رستاخیز طبیعت را منعکس میکند.
مرگِ سیاوش نماد مرگِ طبیعت در زمستان است. چهارشنبهسوری، نوروز و سیزدهبدر نمادهای سپری شدن زمستانِ سرد و سخت و احیای طبیعت و زندگی است. [171]
بعد از ظهور اسلام اسطوره سیاوش با تراژدی امام سوم شیعیان و سرور شهیدان شیعه، علوی، یارسانی، زیدی، تصوف و حتی اهل سنت آمیخته شد. [172]
اسطوره سیاوش+حسین همواره الهامبخش قیامهای ضد قدرت و ستمگری در جهان اسلام بوده است. تمامی قیامهایی که علیه بنیامیه، بنیعباس، امپراتوری عثمانی و ... شکلگرفتهاند، مدیون این اسطوره هستند. حتی در میان اهل سنت نام حسین بهتنهایی بیش از نام سه خلیفه ابوبکر، عمر و عثمان رایج است. این نشانه تداوم حیاتِ اسطورههای باستانی در فرم دین است.
پیشینه نوروز از دیدگاه استاد هیمن
استاد هیمن شاعر و اندیشمند کُرد منشأِ جشنِ نوروز را به دوره زندگی شبانی کُردها و سایر اقوام ایرانی نسبت میدهد. [173]
چکیده دیدگاه استاد هیمن در خصوص پیشینه نوروز چنین است:
«جشن مهرگان در ۱۶ مهر برگزار میشد و از این روز به بعد قوچ را وارد گله گوسفندان میکردند. تا پایان مهرماه پروسه آبستنی گوسفندان به اتمام میرسید.
در روز دهم بهمن جشن سده برگزار میشد. در این تاریخ صد روز از آبستنی گوسفندان گذشته بود. (از اول آبان تا دهم بهمن صد روز است)
این روز که مصادف با پایان چله بزرگ بود، از شدت سرما و یخبندان کاسته میشد و سقطجنین گوسفندان به حداقل میرسید. [نام دیگر جشن سده در کردستان "بیلندانه" است که تا سالهای اخیر در بعضی از روستاهای کردستان برگزار میشد]
دوره بارداری گوسفندان پنج ماه است. (ماههای آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند) بنابراین گوسفندان تا آخر اسفند فارغ شده و برهها به دنیا میآمدند. شادی ناشی از این زایش و افزایش گوسفندان منجر به پیدایش عید نوروز شده است.
بعد از گذشت سیزده روز میتوانستند برهها را به بیرون از خانه هدایت کنند. منشأ جشن سیزدهبدر نیز همین مناسبت است.
نوروز در شعرِ شاعرانِ کُردِستان
در شعرِ شاعرانِ کُردِ قبل از "پیره میرد" (۱۹۵۰-۱۸۶۷) نوروز بهعنوان یک مناسبت ملی خاصِ کُردستان دیده نمیشود. شاعرانِ کُرد پیش از سال ۱۹۴۸ همچون سایر شعرای ایرانی در اشعار خود نوروز را با واژههای ذیل توصیف میکردند: غنچه، گل، بلبل، یار، گلنار، دلدار، دلبر، نگار، نوبهار، عاشقان، دلافگار، دلافروز، زلف، رخسار و قامت یار. [174]
"احتیاج مادر اختراع است" زندگی شبانی و کشاورزی نیازمند رشد و گسترش دانشهای نجوم، تقویم و هواشناسی است. در این میان اعتدالین بهاری (نوروز) بهمثابه تجدید حیات طبیعت و زایش زندگی از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است. یافتههای باستانشناسی حاکی از این هستند که زندگی مبتنی بر دامپروری و کشاورزی از ۱۲۰۰۰ سال قبل در زاگرس و هلال حاصلخیز شروعشده است. [156]
کهنترین سند از برگزاری جشن نوروز تاریخی مربوط به سومریان در شهر اوروک است که قدمتی بالغبر ۵۰۰۰ سال دارد. [157] پس از اسناد سومری میتوان در کتیبههای بازمانده بابلی[158] و آشوری[159] پیشینه نوروز را دنبال کرد.
بعد از ابداع کشاورزی و دامپروری زندگی یکجانشینی شروع شد. این نوع زندگی نیازمند ستارهشناسی و تقویمی طبیعی بود. در چنین تقویمی مهمترین روز سال اعتدالین بهاری (نوروز) بود. زیرا این زمان نقطه عطفی در زندگی جوامع انسانی بود. در این دوره طولانی مردمان بینالنهرین، زاگرس، ایران و آسیای میانه همواره نوروز را بهعنوان نماد زایش، تجدید حیات طبیعت و زندگی، آغاز سال نو و آغاز بهار با برگزاری جشن و شادی گرامی داشتهاند.
تا سال ۱۹۴۸ بین کُردها و سایر ملل ایرانی در نحوه برگزاری جشن نوروز تفاوت معناداری وجود نداشت. مراسم مشترک این ملل عبارت بودند از روشنکردن آتش، پختوپز، دیدار با اقوام، دادن هدیه بزرگسالان به کودکان، رنگآمیزی تخممرغ، کاشت سبزه، تمیز کردن خانه، خرید لباس نو و ...
نرمافزارهای دنیای باستان
آئینهای میتراییسم، زرتشتی و مسیحیت[160] نرمافزارهای باستانی هستند که بر مبنای چرخه زندگی ناشی از گردش خورشید و فصولِ سال ابداع، تکوین و تکاملیافتهاند.
این نرمافزارها با استفاده از کلیدواژهها و نمادهایی همچون یلدا، [161] جشن سده، عید فصح[162] (عید پاک- عید رستاخیز عیسی) سوگ سیاوش، چهارشنبهسوری، [163] نوروز، سیزدهبدر و ...تقویمی زنده، طبیعی و دقیق به جوامع انسانی عرضه کردند. [164] درنتیجه زندگی اجتماعی انسان قرین نظم و هارمونی گردید.
با اندکی تفاوت، همزمانی عید پاک (رستاخیزِ مسیح) با نوروز، چهارشنبهسوری، سیاوشان و سیزدهبدر تصادفی نیست. [165] همچنین همزمانی شب یلدا (تولد میترا) با تولد مسیح و شباهت آوایی میترا (Mithra) و مسیح (Messiah) اتفاقی نیست. بیشتر اسطوره شناسان نامِ مسیح را تغییر شکل یافتهٔ میترا Mithra)) میدانند. [166]
در هزاره اول قبل از میلاد نمادهای میتراییسم ازجمله یلدا، سیاوشان و نوروز (عید پاک) به اروپا راه یافتند. بعدها این نمادها با کیش مسیحیت و اسطورههای بومی درآمیختند و با واژگانی تغییر شکل یافته در قالب مسیحیت به حیات خود ادامه دادند. [167]
زندگی مبتنی بر دامداری و کشاورزی نیازمند نرمافزارهای فوق بوده است. به همین دلیل این اسطورهها طی هزاران سال به حیات قدرتمند خود ادامه دادهاند.
محرابِ عربی از مهرابه میتراییسم اخذ شده است. [168] ادبیات عرفانی ایران مملو از نمادهای میتراییسم است. مثل شعر مشهور "پرستش به مستی است در کیش مهر" از آقای طباطبایی. [169]
یکی از مناسک میتراییسم به این صورت بود که هنگام طلوع خورشید رو به مشرق زمین نیایش میکردند.
میترائیها مردگان خویش را رو به شرق دفن میکردند. زیرا خورشید گرم شدن و احیای حیات را بشارت میدهد و درنتیجه قبله آنان مشرق بود. [170]
نمادها و نیایشهای میتراییسم هنوز هم در میان ایزدیها و یارسانیها دیده میشوند.
رابطه نوروز و اسطوره سیاوش
پیشینه نوروز در اسطوره سیاوش بهوضوح دیده میشود. اسطوره سیاوش چرخه مرگ و رستاخیز طبیعت را منعکس میکند.
مرگِ سیاوش نماد مرگِ طبیعت در زمستان است. چهارشنبهسوری، نوروز و سیزدهبدر نمادهای سپری شدن زمستانِ سرد و سخت و احیای طبیعت و زندگی است. [171]
بعد از ظهور اسلام اسطوره سیاوش با تراژدی امام سوم شیعیان و سرور شهیدان شیعه، علوی، یارسانی، زیدی، تصوف و حتی اهل سنت آمیخته شد. [172]
اسطوره سیاوش+حسین همواره الهامبخش قیامهای ضد قدرت و ستمگری در جهان اسلام بوده است. تمامی قیامهایی که علیه بنیامیه، بنیعباس، امپراتوری عثمانی و ... شکلگرفتهاند، مدیون این اسطوره هستند. حتی در میان اهل سنت نام حسین بهتنهایی بیش از نام سه خلیفه ابوبکر، عمر و عثمان رایج است. این نشانه تداوم حیاتِ اسطورههای باستانی در فرم دین است.
پیشینه نوروز از دیدگاه استاد هیمن
استاد هیمن شاعر و اندیشمند کُرد منشأِ جشنِ نوروز را به دوره زندگی شبانی کُردها و سایر اقوام ایرانی نسبت میدهد. [173]
چکیده دیدگاه استاد هیمن در خصوص پیشینه نوروز چنین است:
«جشن مهرگان در ۱۶ مهر برگزار میشد و از این روز به بعد قوچ را وارد گله گوسفندان میکردند. تا پایان مهرماه پروسه آبستنی گوسفندان به اتمام میرسید.
در روز دهم بهمن جشن سده برگزار میشد. در این تاریخ صد روز از آبستنی گوسفندان گذشته بود. (از اول آبان تا دهم بهمن صد روز است)
این روز که مصادف با پایان چله بزرگ بود، از شدت سرما و یخبندان کاسته میشد و سقطجنین گوسفندان به حداقل میرسید. [نام دیگر جشن سده در کردستان "بیلندانه" است که تا سالهای اخیر در بعضی از روستاهای کردستان برگزار میشد]
دوره بارداری گوسفندان پنج ماه است. (ماههای آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند) بنابراین گوسفندان تا آخر اسفند فارغ شده و برهها به دنیا میآمدند. شادی ناشی از این زایش و افزایش گوسفندان منجر به پیدایش عید نوروز شده است.
بعد از گذشت سیزده روز میتوانستند برهها را به بیرون از خانه هدایت کنند. منشأ جشن سیزدهبدر نیز همین مناسبت است.
نوروز در شعرِ شاعرانِ کُردِستان
در شعرِ شاعرانِ کُردِ قبل از "پیره میرد" (۱۹۵۰-۱۸۶۷) نوروز بهعنوان یک مناسبت ملی خاصِ کُردستان دیده نمیشود. شاعرانِ کُرد پیش از سال ۱۹۴۸ همچون سایر شعرای ایرانی در اشعار خود نوروز را با واژههای ذیل توصیف میکردند: غنچه، گل، بلبل، یار، گلنار، دلدار، دلبر، نگار، نوبهار، عاشقان، دلافگار، دلافروز، زلف، رخسار و قامت یار. [174]
سلیمانیه زادگاهِ نوروز ملی کردستان
ملت کُرد پس از جنگ جهانی اول، برخلاف بیشتر ملل جهان از ایجاد دولت - ملت کُردی محروم ماند. روشنفکران کُرد نگران استحاله ملت خود بودند. راهحل را در ایجاد و تقویت هویت ملی یافتند. یکی از این روشنفکران "پیرە مێرد" از سلیمانیه عراق بود که بانی بزرگترین اختراع ملی کردستان گردید.
"پیره میرد" در روزنامههای ژین و ژیان با معرفی زبان، ادبیات، هنر، فرهنگ، فولکلور، پند پیشینیان، آدابورسوم و مبارزه ملی خود را بهپیش میبرد. اما میبیند که فقط بخش کوچکی از جامعه کردی نوشتههای او را میخوانند. درواقع هویتیابی و رشد اندیشه ملی نیازمند ابزارها، امکانات، هماهنگی و هارمونی تودهای است. پیره میرد در اندیشه یافتن پروژه گستردهتری بود بهگونهای همه اقشار کُردستان بتوانند در آن شرکت کنند.
چند روز قبل از نوروز ۱۹۴۸، استاد ابراهیم احمد؛ نویسنده و فعال سیاسی سلیمانیه؛ از صالح دیلانِ هنرمند درخواست کرد که به حضور "پیره میرد" برود و از او بخواهد که برای نوروز شعری بسراید. درخواست "ابراهیم احمد" الهامبخش"پیره میرد" میشود تا پروژه موردنظر خود را ابداع کند. [175] "پیره میرد" مانند ارشمیدس یونانی میگوید: یافتم، یافتم، نوروز"[176] همان روز تصمیم گرفت که پروژه بزرگ ملی خود را در بستر نوروز بنیانگذاری کند.
نوروز میدانی است چنان وسیع که همه اقشار مردم کُرد با هر گروه سنی، طبقاتی، جنسی، عقیدتی، مذهبی، خانوادگی و عشیرهای، لهجه، روستایی و شهری و... میتوانستند در آن گردآمده و در جهت تقویت هویت ملی خویش مبارزه کنند.
"پیره میرد" در اولین قدم سرود نوروز ملی کرُدستان را با مهارتی بینظیر به رشته نظم درآورد. سرود را به قادر دیلان داد تا برایش آواز بسازد. تا صالح دیلان بتواند در اولین نوروز پیش رو بتواند آن را در حضور جمعیت بزرگی از سلیمانیه بخواند. در گام دوم، در ۲۱ مارس ۱۹۴۸، جمعیت زیادی را به تپه "مامه یاره" سلیمانیه دعوت کرد. از روز قبل اسباب پذیرایی مهمانان (غذا و چایی و ...) را با هزینه خویش فراهم کرده بود. به سفارش "پیره میرد" آتش بزرگی در وسط میدان افروخته گردید. [177]
صالح دیلانِ هنرمند برای اولین بار در تاریخ کردستان سرود نوروز را اجرا کرد. هزاران تن از مردم سلیمانیه در اطراف آتش با رقص مختلط کُردی مراسم را سرشار از شورونشاط کردند.
"پیره میرد" با برگزاری این مراسم بزرگ روحی کُردانه به نوروز بخشید و از آن نوروز ملی کُردستان استخراج کرد. بدینصورت نوروز ملی کُردستان متولد شد. (۲۱ مارس ۱۹۴۸)
دو سال بعد از ابداع نوروز ملی کردستان (۱۹۵۰) "پیره میرد" درگذشت. مردم سلیمانیه تا بیست سال بعد از "پیره میرد" این عید را بهتنهایی جشن میگرفتند. این مراسم بعدها به شهرهای قلادزه، حلبچه، کویه و اربیل سرایت کرد. تا دهه هشتاد قرن بیستم، نوروز "پیره میرد" از جغرافیای کردستان عراق فراتر نرفته بود.
در نیمه دوم قرن بیستم حسن زیرک و ناصر رزازی با صدای باشکوه خود روحی تازه به نوروز ملی و سرود معروف "پیره میرد" دمیدند.
"پیره میرد" در سال ۱۹۴۸ نوروز ملی کردستان را ابداع کرد. درنتیجه وی مخترع نوروز ملی کردستان است. (Inventor) * انقلابیون کردستان ترکیه در دهه ۱۹۸۰ اختراعِ "پیره میرد" را کشف و در مسیر تکامل و توسعه قرار دادند. (discoverer and developer of the invention)
ملت کُرد پس از جنگ جهانی اول، برخلاف بیشتر ملل جهان از ایجاد دولت - ملت کُردی محروم ماند. روشنفکران کُرد نگران استحاله ملت خود بودند. راهحل را در ایجاد و تقویت هویت ملی یافتند. یکی از این روشنفکران "پیرە مێرد" از سلیمانیه عراق بود که بانی بزرگترین اختراع ملی کردستان گردید.
"پیره میرد" در روزنامههای ژین و ژیان با معرفی زبان، ادبیات، هنر، فرهنگ، فولکلور، پند پیشینیان، آدابورسوم و مبارزه ملی خود را بهپیش میبرد. اما میبیند که فقط بخش کوچکی از جامعه کردی نوشتههای او را میخوانند. درواقع هویتیابی و رشد اندیشه ملی نیازمند ابزارها، امکانات، هماهنگی و هارمونی تودهای است. پیره میرد در اندیشه یافتن پروژه گستردهتری بود بهگونهای همه اقشار کُردستان بتوانند در آن شرکت کنند.
چند روز قبل از نوروز ۱۹۴۸، استاد ابراهیم احمد؛ نویسنده و فعال سیاسی سلیمانیه؛ از صالح دیلانِ هنرمند درخواست کرد که به حضور "پیره میرد" برود و از او بخواهد که برای نوروز شعری بسراید. درخواست "ابراهیم احمد" الهامبخش"پیره میرد" میشود تا پروژه موردنظر خود را ابداع کند. [175] "پیره میرد" مانند ارشمیدس یونانی میگوید: یافتم، یافتم، نوروز"[176] همان روز تصمیم گرفت که پروژه بزرگ ملی خود را در بستر نوروز بنیانگذاری کند.
نوروز میدانی است چنان وسیع که همه اقشار مردم کُرد با هر گروه سنی، طبقاتی، جنسی، عقیدتی، مذهبی، خانوادگی و عشیرهای، لهجه، روستایی و شهری و... میتوانستند در آن گردآمده و در جهت تقویت هویت ملی خویش مبارزه کنند.
"پیره میرد" در اولین قدم سرود نوروز ملی کرُدستان را با مهارتی بینظیر به رشته نظم درآورد. سرود را به قادر دیلان داد تا برایش آواز بسازد. تا صالح دیلان بتواند در اولین نوروز پیش رو بتواند آن را در حضور جمعیت بزرگی از سلیمانیه بخواند. در گام دوم، در ۲۱ مارس ۱۹۴۸، جمعیت زیادی را به تپه "مامه یاره" سلیمانیه دعوت کرد. از روز قبل اسباب پذیرایی مهمانان (غذا و چایی و ...) را با هزینه خویش فراهم کرده بود. به سفارش "پیره میرد" آتش بزرگی در وسط میدان افروخته گردید. [177]
صالح دیلانِ هنرمند برای اولین بار در تاریخ کردستان سرود نوروز را اجرا کرد. هزاران تن از مردم سلیمانیه در اطراف آتش با رقص مختلط کُردی مراسم را سرشار از شورونشاط کردند.
"پیره میرد" با برگزاری این مراسم بزرگ روحی کُردانه به نوروز بخشید و از آن نوروز ملی کُردستان استخراج کرد. بدینصورت نوروز ملی کُردستان متولد شد. (۲۱ مارس ۱۹۴۸)
دو سال بعد از ابداع نوروز ملی کردستان (۱۹۵۰) "پیره میرد" درگذشت. مردم سلیمانیه تا بیست سال بعد از "پیره میرد" این عید را بهتنهایی جشن میگرفتند. این مراسم بعدها به شهرهای قلادزه، حلبچه، کویه و اربیل سرایت کرد. تا دهه هشتاد قرن بیستم، نوروز "پیره میرد" از جغرافیای کردستان عراق فراتر نرفته بود.
در نیمه دوم قرن بیستم حسن زیرک و ناصر رزازی با صدای باشکوه خود روحی تازه به نوروز ملی و سرود معروف "پیره میرد" دمیدند.
"پیره میرد" در سال ۱۹۴۸ نوروز ملی کردستان را ابداع کرد. درنتیجه وی مخترع نوروز ملی کردستان است. (Inventor) * انقلابیون کردستان ترکیه در دهه ۱۹۸۰ اختراعِ "پیره میرد" را کشف و در مسیر تکامل و توسعه قرار دادند. (discoverer and developer of the invention)
کردستان ترکیه (شمال کردستان) گاهواره نوروز ملی
در دهه ۱۹۸۰، پروژه آتاتورک در جهتِ استحاله و اضمحلالِ کُردها به مراحل پایانی خود رسیده بود. حتی پیشتر روزنامهِ ملیتِ ترکیه با زبانِ گزندهِ کاریکاتور مرگِ کردستان را اعلام کرده بود. هنرمندِ نژادپرستِ ترکیه گوری را با پشت زمینه کوه آرارات ترسیم کرده و در شرح آن نوشته بود: «کردستان خیالی اینجا مدفون است».
یک سال پس از برگزاری اولین نوروزِ ملی سلیمانیه، کودکی در کردستانِ تحتِ سلطه ترکیه متولد شد که پروژه ناتمامِ "پیره میرد" را به سرانجام رساند. (۱۹۴۹)
این کودک مسیر تاریخ را تغییر داد و خیالِ ترکیه برای استحاله کُردها را به گورستانِ تاریخ سپرد. سیستمی را بنیان نهاد؛ که برخلاف احزاب راستِ سنتیِ کوردایَتی؛ مبارزه خود را به درگیری مسلحانه محدود نکرد.
وی متدها و رویکردهای جدید مبارزاتی ابداع کرد. در زمینههای تعلیم و تربیت، فلسفه، تاریخ، اساطیر، فرهنگ، هنر، موسیقی و حتی ایجاد زبان سورمانجی (ترکیبی از سورانی و کردی) میادین جدید مبارزاتی را به روی کُردها گشود.
او در ادامه راهبردِ مبارزاتِ همهجانبه؛ که عرصههای مختلفی را دربر میگرفت؛ نوروز ملی "پیره میرد" را کشف کرد. با تفسیر و خوانشی دوباره آن را جانی تازه بخشید که منجر به اختراع مجدد نوروز ملی کردستان شد.
در دهه ۱۹۸۰، پروژه آتاتورک در جهتِ استحاله و اضمحلالِ کُردها به مراحل پایانی خود رسیده بود. حتی پیشتر روزنامهِ ملیتِ ترکیه با زبانِ گزندهِ کاریکاتور مرگِ کردستان را اعلام کرده بود. هنرمندِ نژادپرستِ ترکیه گوری را با پشت زمینه کوه آرارات ترسیم کرده و در شرح آن نوشته بود: «کردستان خیالی اینجا مدفون است».
یک سال پس از برگزاری اولین نوروزِ ملی سلیمانیه، کودکی در کردستانِ تحتِ سلطه ترکیه متولد شد که پروژه ناتمامِ "پیره میرد" را به سرانجام رساند. (۱۹۴۹)
این کودک مسیر تاریخ را تغییر داد و خیالِ ترکیه برای استحاله کُردها را به گورستانِ تاریخ سپرد. سیستمی را بنیان نهاد؛ که برخلاف احزاب راستِ سنتیِ کوردایَتی؛ مبارزه خود را به درگیری مسلحانه محدود نکرد.
وی متدها و رویکردهای جدید مبارزاتی ابداع کرد. در زمینههای تعلیم و تربیت، فلسفه، تاریخ، اساطیر، فرهنگ، هنر، موسیقی و حتی ایجاد زبان سورمانجی (ترکیبی از سورانی و کردی) میادین جدید مبارزاتی را به روی کُردها گشود.
او در ادامه راهبردِ مبارزاتِ همهجانبه؛ که عرصههای مختلفی را دربر میگرفت؛ نوروز ملی "پیره میرد" را کشف کرد. با تفسیر و خوانشی دوباره آن را جانی تازه بخشید که منجر به اختراع مجدد نوروز ملی کردستان شد.
روند همگانی شدنِ نوروزِ پیره میرد در چهار بخشِ کردستان
درنتیجه کودتا و حاکمیت ژنرال کنعان اورن (۱۹۸۹-۱۹۸۰) بیش از ۶۰۰۰۰۰ تن در ترکیه زندانی شدند. هزاران زندانی اعدام و یا مفقودالاثر شدند. هزاران نفر دیگر زیر شکنجه کشته شدند. در این دوره میدانی برای مبارزه مدنی باقی نمانده بود.
در ۲۱ مارس ۱۹۸۲ مظلوم دوغان یکی از بنیانگذاران حزب کارگران کردستان، با روشنکردن سه چوبکبریت در زندانِ کلانشهر "آمِد" کردستانِ ترکیه نوروز را جشن گرفت.
مظلوم با زغال چوبکبریتها روی دیوار زندان نوشت: «مقاومت زندگی است، تسلیمشدن مرگ است» وی سپس با کمربند خود را حلقآویز کرد و به شهادت رسید.
پس از مظلوم، چهار همرزم دیگر او (فرهات کورتای، اشرف آنیک، محمود زنگین و نجیم اونَر در شب ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۱ به سبکِ رقص کُردی دست در دست هم چندین دور رقصیدند و در همان حال تنِ خویش را آتش زده و فریاد زدند: «مقاومت زندگی است، تسلیمشدن مرگ است». بدینگونه هر چهار نفر بدن خود را به مشعل نوروز تبدیل کردند.
در سالهای بعد، علیرغم فشار و سرکوبهای وحشیانه دیکتاتوری ترکیه، مراسم نوروز ملی کردستان در زندانها و شهرهای کردستان ترکیه به شکل انفرادی یا گروههای کوچک برگزار میشد.
درنتیجه کودتا و حاکمیت ژنرال کنعان اورن (۱۹۸۹-۱۹۸۰) بیش از ۶۰۰۰۰۰ تن در ترکیه زندانی شدند. هزاران زندانی اعدام و یا مفقودالاثر شدند. هزاران نفر دیگر زیر شکنجه کشته شدند. در این دوره میدانی برای مبارزه مدنی باقی نمانده بود.
در ۲۱ مارس ۱۹۸۲ مظلوم دوغان یکی از بنیانگذاران حزب کارگران کردستان، با روشنکردن سه چوبکبریت در زندانِ کلانشهر "آمِد" کردستانِ ترکیه نوروز را جشن گرفت.
مظلوم با زغال چوبکبریتها روی دیوار زندان نوشت: «مقاومت زندگی است، تسلیمشدن مرگ است» وی سپس با کمربند خود را حلقآویز کرد و به شهادت رسید.
پس از مظلوم، چهار همرزم دیگر او (فرهات کورتای، اشرف آنیک، محمود زنگین و نجیم اونَر در شب ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۱ به سبکِ رقص کُردی دست در دست هم چندین دور رقصیدند و در همان حال تنِ خویش را آتش زده و فریاد زدند: «مقاومت زندگی است، تسلیمشدن مرگ است». بدینگونه هر چهار نفر بدن خود را به مشعل نوروز تبدیل کردند.
در سالهای بعد، علیرغم فشار و سرکوبهای وحشیانه دیکتاتوری ترکیه، مراسم نوروز ملی کردستان در زندانها و شهرهای کردستان ترکیه به شکل انفرادی یا گروههای کوچک برگزار میشد.
نوروز بستری برای رنسانسِ کردستان
در دهه ۱۹۹۰، تعداد شرکتکنندگان نوروز ملی کردستان افزایش تصاعدی داشت. در دهه ۲۰۰۰ اجرای مراسم میلیونی نوروز دیاربکر، استانبول و سایر مراکز جمعیتی کردنشین ترکیه به امر واقع تبدیل شد، که تاکنون ادامه دارد. بدین ترتیب در شمال کردستان، نوروز به نمادِ مقاومت و دوباره زیستن (Renaissance) تبدیل شد.
غرب کردستان (کردستان سوریه) و نوروز ملی
در اواخر قرن بیستم، نوروز ملی کردستان از طریق ترکیه به غرب کردستان سرایت کرد. حزب اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه در سال ۲۰۱۲ کنترل مناطق عموماً کردنشین سوریه را به دست گرفت. از آن زمان تاکنون مراسم نوروز ملی کردستان بهعنوان مهمترین جشن ملی با حضور میلیونی و شکوه فراوان برگزار میشود.
در دهه ۱۹۹۰، تعداد شرکتکنندگان نوروز ملی کردستان افزایش تصاعدی داشت. در دهه ۲۰۰۰ اجرای مراسم میلیونی نوروز دیاربکر، استانبول و سایر مراکز جمعیتی کردنشین ترکیه به امر واقع تبدیل شد، که تاکنون ادامه دارد. بدین ترتیب در شمال کردستان، نوروز به نمادِ مقاومت و دوباره زیستن (Renaissance) تبدیل شد.
غرب کردستان (کردستان سوریه) و نوروز ملی
در اواخر قرن بیستم، نوروز ملی کردستان از طریق ترکیه به غرب کردستان سرایت کرد. حزب اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه در سال ۲۰۱۲ کنترل مناطق عموماً کردنشین سوریه را به دست گرفت. از آن زمان تاکنون مراسم نوروز ملی کردستان بهعنوان مهمترین جشن ملی با حضور میلیونی و شکوه فراوان برگزار میشود.
"سیسِر" پیشاهنگ نوروزِ ملیِ شرقِ کردستان
سیسِر روستایی است باستانی که در ۱۵ کیلومتری ربط و ۲۵ کیلومتری سردشتِ آذربایجانِ غربی واقع شده است.
سیسِر به علت برخورداری از مرتع و چراگاههای وسیع، دسترسی همزمان به جنگل و کوهستان از موقعیت ممتازی برای دامداری برخوردار بوده است. به همین دلیل ساکنان آن از در این شغل موفقتر از سایر روستاهای سردشت بودند.
تا اوایل دهه ۱۹۸۰ دامداری پردرآمدترین شغل این منطقه بود. در زمانهای گذشته فقط روستاهای ثروتمند میتوانستند میزبانی طلاب مدارس علوم دینی را تقبل کنند. مردم سیسِر به دلیل موقعیت مناسب دامداری و مازادِ درآمد تا اوایل دهه ۱۹۶۰ میزبان فعالترین مدرسه علوم دینی منطقه سردشت بودهاند.
در این مدرسه اساتید مشهوری چون "ملا سید حسین حسینی" و "ملا ابراهیم اسماعیلزاده" و "ملا رحمان رحمانی" تدریس میکردند.
دهها شخصیت و ملای مترقی از این مدرسه فارغالتحصیل شدهاند که نقش مهمی در غنیسازی زبان، ادبیات و فرهنگ کردی ایفا کردهاند.
بزرگان و نامآورانی همچون ملا کریم فدایی معروف به فردوسی کورد، شیخ عزالدین و شیخ جلال حسینی، ملا خضر عباسی، ملا عبدالله حسنزاده ازجمله دانشآموختگان این مدرسه هستند.
در دهه ۱۳۴۰ ه.شمسی (۱۹۶۰ میلادی) روحانی و مدرس علوم دینی روستا به نام "ملا ابراهیم اسماعیلزاده" بهدرستی دوره گذار جامعه سنتی و فئودالی به مدرنیسم را درک کرده بود. در سال ۱۳۴۲ به همت این ملای روشنفکر و شخصیت پرنفوذ روستا "ملال موسی زاده"آموزشوپرورش نوین در این روستا بنیانگذاری شد.
کاک ملال موسی زاده
برای آشنایی با چگونگی شکلگیری آموزشوپرورش نوینِ سیسر، شناختِ شخصیتِ محبوبِ روستا "ملال موسی زاده" از اهمیت ویژهای برخوردار است. کاک ملال از دوستان اسماعیل شریفزاده، سلیمان معینی و سایر فعالین چپگرای کردستان بود. وی در سال ۱۳۴۳ پس از یک سال تلاش توانست از آموزشوپرورش سردشت یک تختهسیاه برای مدرسه بگیرد. در آن زمان اتومبیل کمیاب بود. کاک ملال یک استر برای سواری و حمل بار در اختیار داشت. اما به علت دلسوزی حاضر نشد تختهسیاه را بر روی استر بار کند. زیرا نگران بود که خراش بردارد. درنتیجه تختهسیاه را بر دوش خود نهاد و مسافت ۲۵ کیلومتری سردشت- سیسِر را پیاده طی کرد.
کاک ملال در سال ۱۳۴۷ به دلیل فعالیتهای سیاسی دستگیر و دو سال از عمر پر بارش را در زندان گذارند. وی در این دو سال افزون بر یادگیری خواندن و نوشتن به معنای واقعی کلمه باسواد شد. ویل دورانت مورخ سرشناس تاریخ تمدن در تعریف سواد گفتهاند: «سواد عبارت است از مهارت در کسبِ دانش و بینش علمی» [178]
در تعریف جدید یونسکو، توانایی ایجاد تغییر، ملاک باسوادی قرار گرفته است. یعنی شخصی باسواد تلقی میشود که بتواند با استفاده از خواندهها و آموختههای خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند. [179] کاک ملال نهتنها در زندگی خود تغییر ایجاد کرد، بلکه توانست صدها تن از بچههای مردم را در مسیر رشد و شکوفایی قرار داده و منشأ یک انقلاب فرهنگی پویا و مستمر گردید. کاک ملال تا سال ۱۳۵۱ که از دنیا رفت لحظهای از تشویق تحصیل بچههای مردم غافل نشد.
اولین آموزگار
در سال ۱۳۴۲ جوانی از مهاباد به نام "میرزا رحیم معینی شلماشی" با مدرک تحصیلی دیپلم با سِمَتِ آموزگار در آموزشوپرورش استخدام و به سردشت اعزام گردید.
"میرزا محمد" پدرِ این معلم، سابقاً ساکنِ روستای سیسِر بوده که به مهاباد مهاجرت کرده بود. میرزا رحیم با این پسزمینه خانوادگی از آموزشوپرورش سردشت تقاضا کرد در این روستا تدریس کند؛ که مورد موافقت قرار گرفت.
وقتی میرزا رحیم وارد روستای سیسیر شد به سفارش پدرش مهمان خانواده میرزا اسماعیل اسماعیلی و حاج محمد اسماعیلزاده شد.
مدرسهای پُربار در آلونکی محقر
میرزا اسماعیل و حاج محمد؛ همان شب؛ جمعی از ریشسفیدان و معمرین روستا را دعوت کردند و درباره مدرسه وارد بحث و گفتگو شدند. تا آن موقع روستا فاقد ساختمان مدرسه بود. ساخت مدرسه هم زمین لازم داشت و هم وقت کافی، که در آن موقع از سال امکانپذیر نبود. لذا همهٔ حاضران اعلام آمادگی کردند که در صورت مناسب بودنِ خانههای خودشان، آن را در اختیار مدرسه قرار دهند. آن زمان نهتنها روستا برق نداشت حتی چراغتوری و زنبوری هم کمیاب بود. مردم از چراغنفتی فتیلهای و فانوس استفاده میکردند. در آنوقتِ شب تشخیص مکانِ مناسبِ مدرسه امکانپذیر نبود. این امر را به فردای آن شب موکول کردند. خانههای آن زمان از سنگ، گِل و چوب جنگلی ساختهشده و فاقد اتاق و فضای مناسب بودند.
فردا صبح هنگام بازدید از خانهها هیچ خانهای مناسب تشخیص داده نشد. پیشنماز و مدرس علوم دینی روستا پیشنهاد کرد تا مدرسه علوم دینی (حجره) را هم ببینید؛ تا در صورت مناسب بودن؛ در اختیار مدرسه قرار دهند. اما دیدند که حجره هم کوچکتر از آن بود که گنجایش تعداد زیادی دانشآموز را داشته باشد.
درنهایت ایوان مسجد؛ که مساحت نسبتاً مناسبی داشت، را انتخاب کردند. سقف ایوان با ساختمان مسجد مشترک بود و دو طرفِ آن نیز دیوارِ مسجد بود. در دو طرف دیگر دیواری با چوب و پرچین ایجاد کرده و آن را از درون و بیرون کاهگِل مالیدند. یک درب و یک پنجره در دیوارِ آلونک نصب کردند.
این اقدامات با همکاری تمامی مردم روستا در کمترین زمان ممکن انجام گرفت. قرار شد که آموزگار (میرزا رحیم) به شهر برود و لوازم ضروری مدرسه را از آموزشوپرورش تهیه کند. اما آموزشوپرورش سردشت از ارائه هر نوع خدمات و لوازمی از قبیل میز، صندلی، تختهسیاه، و حتی کتاب به این مدرسه خودداری کرد.
تنها نجار روستا به نام محمدشریف پوراحمد (صوفی احمد) در کف مدرسه (آلونک) چندین پایه چوبی مستقر و تختههای چوبی روی آنها نصب کرد. تا بجای نیمکت مورداستفاده قرار گیرند. دانش آموزان به فراخور وضع مالی خانوادگی یک گونی، تکه گلیم و یا حلبی خالی بیست لیتری نفت را همراه خود به مدرسه آورده و بجای صندلی مورداستفاده قرار میدادند.
آموزگارِ جوان (رحیم معینی شلماشی) از یک دست کتاب اول ابتدایی شخصی خودش جهت تدریس ۳۰ دانشآموز استفاده کرده و بخشی از حقوق ناچیزِ خود را صرف خرید دفتر و قلم برای دانشآموزان میکرد. وی در آن سال با شوروشوق بینظیری مأموریت انسانی خویش را به انجام رسانید.
آموزشوپرورش سردشت در سال تحصیلی بعدی (۱۳۴۴-۱۳۴۳) با ادامه تدریس او در این روستا موافقت نکرد. اما آموزگارِ جوان با همکاری ملا ابراهیم اسماعیلزاده، کاک ملال موسی زاده و سایر بزرگانِ روستا طی نُه ماه توانسته بود بنیادِ دانشِ نوین را چنان پیریزی کند که همچون شاهنامه فردوسی از باد و باران نیابد گزند. [180]
ملا ابراهیم مورد هجمه تعدادی از جاهلان منطقه قرار گرفت که پسرش را فرستاده مدرسه تا درس شیطان بخواند. اما وی بیان داشت که پیامبر فرموده: "اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّین" (دانش بجویید هرچند در چین باشد). وی با این روش توانست افکارِ عمومی را حتی در روستاهای دیگر نیز به نفع آموزشوپرورش جدید تغییر دهد.
دومین آموزگار سیسِر "میرزا عبدالله حکیمزاده" بود. ملا ابراهیم اسماعیلزاده در آن سال جهت رفاه حال معلمِ جدید، طلابِ علوم دینی را پذیرش نکرد و حجرهِ طلاب را در اختیارِ معلم گذاشت تا همراه خانوادهاش در آن سکونت گزیند.
در همان سال حسین آقای خضری زمینی را به مدرسه اهدا کرد. مردم روستا مثلِ خانههای خودشان با مصالح بومی (سنگ، گِل و چوب جنگلی) دو اتاق و یک دالان بر روی آن احداث کردند. تا معلم در یک اتاق سکونت گزیند و اتاق دیگر به تدریس اختصاص داده شود.
در سالهای بعد آموزگارانی تحت عنوانِ "آموزگار سپاهی " به نامهای احمدعلی امامی اهل اردکان یزد، آقایان دستوری و فلاحی از سنقر کلیایی به این روستا اعزام شدند.
سرانجام در سال ۱۳۵۰ یکی از ۲۵۰۰ مدرسه شاهنشاهی در این روستا احداث گردید. سیسِر در دهه ۱۳۵۰ از میان ۳۰۰ روستای سردشت در صدر تحصیلات نوین قرار گرفت. اولین دانشآموز روستایی سردشت که به دانشگاه راه یافت نیز از این همین روستا بود.
در میانه دهه ۱۳۵۰ فرهنگ کتاب و کتابخوانی رونق گرفت. بهگونهای که دهها تن از نسل اولِ سواد آموختههای این روستا خواننده کتابهای صمد بهرنگی، ترجمههای محمد قاضی و ابراهیم یونسی بودند. (ماهی سیاه کوچولو، خرمگس، نان و شراب، سپیددندان، مادر، چگونه فولاد آبدیده شد و...)
تعداد دانشآموختگان سیسِر که تا سال ۱۳۵۷ با سِمَتِ آموزگاری استخدام شده بودند؛ به هفده تن رسید. همزمان تعدادی دیگر از آنها به تحصیل در دانشسرا و دانشگاه اشتغال داشتند.
نوگرایی و روشنفکری در قالبِ جهانبینی چپ از طریق همین دانشآموختگان در این روستا ریشه دوانید. ورود مفاهیمی جدید مثلِ آزادی، عدالت اجتماعی و برابری جنسیتی" ادبیات و فرهنگِ زاگرسیِ روستا را بارورتر ساخت. این پیشتازی بر سیسِر گران تمام شد و بیشتر معلمانِ نسلِ اول اخراج شدند. حتی نسل دوم آنها؛ علیرغم موفقیت در آزمونهای علمی؛ در مرحله گزینش از استخدام آموزشوپرورش محروم شدند.
در اواخر قرن بیستم تکنولوژیهای جدید ازجمله تلویزیون ماهوارهای و شبکه اینترنت انقلابی بزرگ را در فضای رسانهای جهان استارت زدند.
در سال ۱۹۹۵ اولین تلویزیون ماهوارهای کُردی به نام مِد تی وی (MED TV)[181] شروع به پخش برنامههای خود کرد. این تلویزیون نقش بزرگی در خودباوریِ ملی کُردها ایفا کرد.
یکی از بسترهای تبلیغاتی این تلویزیون پخشِ گسترده برنامههای نوروزِ ملیِ کردستان بود.
مردمِ سیسِر به دلیلِ دانش و بینشِ علمی و پیشینهِ فعالیتهای روشنفکری خیلی زود پیام و محتوای "نوروزِ ملیِ کردستان" را دریافتند.
این مردم در سال ۱۳۸۷(۲۰۰۸) با الهام از تجمعات گسترده نوروز در کردستان ترکیه برای اولینبار جشنِ "نوروزِ ملیِ کردستان" را به سبکِ کُردهای ترکیه برگزار کردند. مهمانانی که از سردشت، ربط و روستاهای همجوار آمده بودند، مورد پذیرایی گرمی قرار گرفتند.
آنها با استفاده از تیپ موسیقی، خواندنِ سرودِ نوروزِ پیره میرد، رقصِ سنتی و مختلطِ کردی شکوهِ خاصی به این مراسم بخشیدند. مردم سیسِر در سالهای بعد این جشن را با حضور میهمانان بیشتری از سردشت، مهاباد، استان کردستان و حتی تکاب، قزوین و اردبیل برگزار کردند.
سیسِر روستایی است باستانی که در ۱۵ کیلومتری ربط و ۲۵ کیلومتری سردشتِ آذربایجانِ غربی واقع شده است.
سیسِر به علت برخورداری از مرتع و چراگاههای وسیع، دسترسی همزمان به جنگل و کوهستان از موقعیت ممتازی برای دامداری برخوردار بوده است. به همین دلیل ساکنان آن از در این شغل موفقتر از سایر روستاهای سردشت بودند.
تا اوایل دهه ۱۹۸۰ دامداری پردرآمدترین شغل این منطقه بود. در زمانهای گذشته فقط روستاهای ثروتمند میتوانستند میزبانی طلاب مدارس علوم دینی را تقبل کنند. مردم سیسِر به دلیل موقعیت مناسب دامداری و مازادِ درآمد تا اوایل دهه ۱۹۶۰ میزبان فعالترین مدرسه علوم دینی منطقه سردشت بودهاند.
در این مدرسه اساتید مشهوری چون "ملا سید حسین حسینی" و "ملا ابراهیم اسماعیلزاده" و "ملا رحمان رحمانی" تدریس میکردند.
دهها شخصیت و ملای مترقی از این مدرسه فارغالتحصیل شدهاند که نقش مهمی در غنیسازی زبان، ادبیات و فرهنگ کردی ایفا کردهاند.
بزرگان و نامآورانی همچون ملا کریم فدایی معروف به فردوسی کورد، شیخ عزالدین و شیخ جلال حسینی، ملا خضر عباسی، ملا عبدالله حسنزاده ازجمله دانشآموختگان این مدرسه هستند.
در دهه ۱۳۴۰ ه.شمسی (۱۹۶۰ میلادی) روحانی و مدرس علوم دینی روستا به نام "ملا ابراهیم اسماعیلزاده" بهدرستی دوره گذار جامعه سنتی و فئودالی به مدرنیسم را درک کرده بود. در سال ۱۳۴۲ به همت این ملای روشنفکر و شخصیت پرنفوذ روستا "ملال موسی زاده"آموزشوپرورش نوین در این روستا بنیانگذاری شد.
کاک ملال موسی زاده
برای آشنایی با چگونگی شکلگیری آموزشوپرورش نوینِ سیسر، شناختِ شخصیتِ محبوبِ روستا "ملال موسی زاده" از اهمیت ویژهای برخوردار است. کاک ملال از دوستان اسماعیل شریفزاده، سلیمان معینی و سایر فعالین چپگرای کردستان بود. وی در سال ۱۳۴۳ پس از یک سال تلاش توانست از آموزشوپرورش سردشت یک تختهسیاه برای مدرسه بگیرد. در آن زمان اتومبیل کمیاب بود. کاک ملال یک استر برای سواری و حمل بار در اختیار داشت. اما به علت دلسوزی حاضر نشد تختهسیاه را بر روی استر بار کند. زیرا نگران بود که خراش بردارد. درنتیجه تختهسیاه را بر دوش خود نهاد و مسافت ۲۵ کیلومتری سردشت- سیسِر را پیاده طی کرد.
کاک ملال در سال ۱۳۴۷ به دلیل فعالیتهای سیاسی دستگیر و دو سال از عمر پر بارش را در زندان گذارند. وی در این دو سال افزون بر یادگیری خواندن و نوشتن به معنای واقعی کلمه باسواد شد. ویل دورانت مورخ سرشناس تاریخ تمدن در تعریف سواد گفتهاند: «سواد عبارت است از مهارت در کسبِ دانش و بینش علمی» [178]
در تعریف جدید یونسکو، توانایی ایجاد تغییر، ملاک باسوادی قرار گرفته است. یعنی شخصی باسواد تلقی میشود که بتواند با استفاده از خواندهها و آموختههای خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند. [179] کاک ملال نهتنها در زندگی خود تغییر ایجاد کرد، بلکه توانست صدها تن از بچههای مردم را در مسیر رشد و شکوفایی قرار داده و منشأ یک انقلاب فرهنگی پویا و مستمر گردید. کاک ملال تا سال ۱۳۵۱ که از دنیا رفت لحظهای از تشویق تحصیل بچههای مردم غافل نشد.
اولین آموزگار
در سال ۱۳۴۲ جوانی از مهاباد به نام "میرزا رحیم معینی شلماشی" با مدرک تحصیلی دیپلم با سِمَتِ آموزگار در آموزشوپرورش استخدام و به سردشت اعزام گردید.
"میرزا محمد" پدرِ این معلم، سابقاً ساکنِ روستای سیسِر بوده که به مهاباد مهاجرت کرده بود. میرزا رحیم با این پسزمینه خانوادگی از آموزشوپرورش سردشت تقاضا کرد در این روستا تدریس کند؛ که مورد موافقت قرار گرفت.
وقتی میرزا رحیم وارد روستای سیسیر شد به سفارش پدرش مهمان خانواده میرزا اسماعیل اسماعیلی و حاج محمد اسماعیلزاده شد.
مدرسهای پُربار در آلونکی محقر
میرزا اسماعیل و حاج محمد؛ همان شب؛ جمعی از ریشسفیدان و معمرین روستا را دعوت کردند و درباره مدرسه وارد بحث و گفتگو شدند. تا آن موقع روستا فاقد ساختمان مدرسه بود. ساخت مدرسه هم زمین لازم داشت و هم وقت کافی، که در آن موقع از سال امکانپذیر نبود. لذا همهٔ حاضران اعلام آمادگی کردند که در صورت مناسب بودنِ خانههای خودشان، آن را در اختیار مدرسه قرار دهند. آن زمان نهتنها روستا برق نداشت حتی چراغتوری و زنبوری هم کمیاب بود. مردم از چراغنفتی فتیلهای و فانوس استفاده میکردند. در آنوقتِ شب تشخیص مکانِ مناسبِ مدرسه امکانپذیر نبود. این امر را به فردای آن شب موکول کردند. خانههای آن زمان از سنگ، گِل و چوب جنگلی ساختهشده و فاقد اتاق و فضای مناسب بودند.
فردا صبح هنگام بازدید از خانهها هیچ خانهای مناسب تشخیص داده نشد. پیشنماز و مدرس علوم دینی روستا پیشنهاد کرد تا مدرسه علوم دینی (حجره) را هم ببینید؛ تا در صورت مناسب بودن؛ در اختیار مدرسه قرار دهند. اما دیدند که حجره هم کوچکتر از آن بود که گنجایش تعداد زیادی دانشآموز را داشته باشد.
درنهایت ایوان مسجد؛ که مساحت نسبتاً مناسبی داشت، را انتخاب کردند. سقف ایوان با ساختمان مسجد مشترک بود و دو طرفِ آن نیز دیوارِ مسجد بود. در دو طرف دیگر دیواری با چوب و پرچین ایجاد کرده و آن را از درون و بیرون کاهگِل مالیدند. یک درب و یک پنجره در دیوارِ آلونک نصب کردند.
این اقدامات با همکاری تمامی مردم روستا در کمترین زمان ممکن انجام گرفت. قرار شد که آموزگار (میرزا رحیم) به شهر برود و لوازم ضروری مدرسه را از آموزشوپرورش تهیه کند. اما آموزشوپرورش سردشت از ارائه هر نوع خدمات و لوازمی از قبیل میز، صندلی، تختهسیاه، و حتی کتاب به این مدرسه خودداری کرد.
تنها نجار روستا به نام محمدشریف پوراحمد (صوفی احمد) در کف مدرسه (آلونک) چندین پایه چوبی مستقر و تختههای چوبی روی آنها نصب کرد. تا بجای نیمکت مورداستفاده قرار گیرند. دانش آموزان به فراخور وضع مالی خانوادگی یک گونی، تکه گلیم و یا حلبی خالی بیست لیتری نفت را همراه خود به مدرسه آورده و بجای صندلی مورداستفاده قرار میدادند.
آموزگارِ جوان (رحیم معینی شلماشی) از یک دست کتاب اول ابتدایی شخصی خودش جهت تدریس ۳۰ دانشآموز استفاده کرده و بخشی از حقوق ناچیزِ خود را صرف خرید دفتر و قلم برای دانشآموزان میکرد. وی در آن سال با شوروشوق بینظیری مأموریت انسانی خویش را به انجام رسانید.
آموزشوپرورش سردشت در سال تحصیلی بعدی (۱۳۴۴-۱۳۴۳) با ادامه تدریس او در این روستا موافقت نکرد. اما آموزگارِ جوان با همکاری ملا ابراهیم اسماعیلزاده، کاک ملال موسی زاده و سایر بزرگانِ روستا طی نُه ماه توانسته بود بنیادِ دانشِ نوین را چنان پیریزی کند که همچون شاهنامه فردوسی از باد و باران نیابد گزند. [180]
ملا ابراهیم مورد هجمه تعدادی از جاهلان منطقه قرار گرفت که پسرش را فرستاده مدرسه تا درس شیطان بخواند. اما وی بیان داشت که پیامبر فرموده: "اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّین" (دانش بجویید هرچند در چین باشد). وی با این روش توانست افکارِ عمومی را حتی در روستاهای دیگر نیز به نفع آموزشوپرورش جدید تغییر دهد.
دومین آموزگار سیسِر "میرزا عبدالله حکیمزاده" بود. ملا ابراهیم اسماعیلزاده در آن سال جهت رفاه حال معلمِ جدید، طلابِ علوم دینی را پذیرش نکرد و حجرهِ طلاب را در اختیارِ معلم گذاشت تا همراه خانوادهاش در آن سکونت گزیند.
در همان سال حسین آقای خضری زمینی را به مدرسه اهدا کرد. مردم روستا مثلِ خانههای خودشان با مصالح بومی (سنگ، گِل و چوب جنگلی) دو اتاق و یک دالان بر روی آن احداث کردند. تا معلم در یک اتاق سکونت گزیند و اتاق دیگر به تدریس اختصاص داده شود.
در سالهای بعد آموزگارانی تحت عنوانِ "آموزگار سپاهی " به نامهای احمدعلی امامی اهل اردکان یزد، آقایان دستوری و فلاحی از سنقر کلیایی به این روستا اعزام شدند.
سرانجام در سال ۱۳۵۰ یکی از ۲۵۰۰ مدرسه شاهنشاهی در این روستا احداث گردید. سیسِر در دهه ۱۳۵۰ از میان ۳۰۰ روستای سردشت در صدر تحصیلات نوین قرار گرفت. اولین دانشآموز روستایی سردشت که به دانشگاه راه یافت نیز از این همین روستا بود.
در میانه دهه ۱۳۵۰ فرهنگ کتاب و کتابخوانی رونق گرفت. بهگونهای که دهها تن از نسل اولِ سواد آموختههای این روستا خواننده کتابهای صمد بهرنگی، ترجمههای محمد قاضی و ابراهیم یونسی بودند. (ماهی سیاه کوچولو، خرمگس، نان و شراب، سپیددندان، مادر، چگونه فولاد آبدیده شد و...)
تعداد دانشآموختگان سیسِر که تا سال ۱۳۵۷ با سِمَتِ آموزگاری استخدام شده بودند؛ به هفده تن رسید. همزمان تعدادی دیگر از آنها به تحصیل در دانشسرا و دانشگاه اشتغال داشتند.
نوگرایی و روشنفکری در قالبِ جهانبینی چپ از طریق همین دانشآموختگان در این روستا ریشه دوانید. ورود مفاهیمی جدید مثلِ آزادی، عدالت اجتماعی و برابری جنسیتی" ادبیات و فرهنگِ زاگرسیِ روستا را بارورتر ساخت. این پیشتازی بر سیسِر گران تمام شد و بیشتر معلمانِ نسلِ اول اخراج شدند. حتی نسل دوم آنها؛ علیرغم موفقیت در آزمونهای علمی؛ در مرحله گزینش از استخدام آموزشوپرورش محروم شدند.
در اواخر قرن بیستم تکنولوژیهای جدید ازجمله تلویزیون ماهوارهای و شبکه اینترنت انقلابی بزرگ را در فضای رسانهای جهان استارت زدند.
در سال ۱۹۹۵ اولین تلویزیون ماهوارهای کُردی به نام مِد تی وی (MED TV)[181] شروع به پخش برنامههای خود کرد. این تلویزیون نقش بزرگی در خودباوریِ ملی کُردها ایفا کرد.
یکی از بسترهای تبلیغاتی این تلویزیون پخشِ گسترده برنامههای نوروزِ ملیِ کردستان بود.
مردمِ سیسِر به دلیلِ دانش و بینشِ علمی و پیشینهِ فعالیتهای روشنفکری خیلی زود پیام و محتوای "نوروزِ ملیِ کردستان" را دریافتند.
این مردم در سال ۱۳۸۷(۲۰۰۸) با الهام از تجمعات گسترده نوروز در کردستان ترکیه برای اولینبار جشنِ "نوروزِ ملیِ کردستان" را به سبکِ کُردهای ترکیه برگزار کردند. مهمانانی که از سردشت، ربط و روستاهای همجوار آمده بودند، مورد پذیرایی گرمی قرار گرفتند.
آنها با استفاده از تیپ موسیقی، خواندنِ سرودِ نوروزِ پیره میرد، رقصِ سنتی و مختلطِ کردی شکوهِ خاصی به این مراسم بخشیدند. مردم سیسِر در سالهای بعد این جشن را با حضور میهمانان بیشتری از سردشت، مهاباد، استان کردستان و حتی تکاب، قزوین و اردبیل برگزار کردند.
نوروزِ سیسِر در گذرگاهِ زمان
در سال ۱۳۸۹(۲۰۱۰) نوروز سیسِر به شهرک ربط واقع در ۱۵ کیلومتری این روستا سرایت کرد. موقعیتِ مناسبِ جغرافیاییِ آن موجب افزایش شمارِ جمعیت شرکتکننده شد. بهگونهای که شمار شرکتکنندگان نوروزِ ربط در سال ۱۳۹۰ ه. ش (۲۰۱۱) حدودِ ۸۰۰۰۰ نفر برآورد شده است. از سال ۱۳۹۱ (۲۰۱۲) به دلایل امنیتی برگزاری این مراسم در ربط ممنوع اعلام شد. [182]
اما مردمِ سیسِر باوجود ممنوعیت و موانع بسیار، بدونِ وقفه تا زمان نگارش این سطور (۲۰۲۵) هرسال باشکوهتر از گذشته جشنواره نوروزِ ملی کُردستان را برگزار کردهاند. طی این سالها مراسم نوروزِ سیسِر از طُرُقِ سی دی، اینترنت و شبکههای مختلف ماهوارهای به صورتی بسیار گسترده پخش شده است.
در خلالِ سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۲۳؛ جشنواره نوروز ملی سیسِر به تعدادی از روستاهای شرقِ کردستان ازجمله سردشت (نستان، دیوالان و بیوران) مریوان، سنندج و کامیاران سرایت کرد.
نوروز سنندج 2024
در سال ۱۳۸۹(۲۰۱۰) نوروز سیسِر به شهرک ربط واقع در ۱۵ کیلومتری این روستا سرایت کرد. موقعیتِ مناسبِ جغرافیاییِ آن موجب افزایش شمارِ جمعیت شرکتکننده شد. بهگونهای که شمار شرکتکنندگان نوروزِ ربط در سال ۱۳۹۰ ه. ش (۲۰۱۱) حدودِ ۸۰۰۰۰ نفر برآورد شده است. از سال ۱۳۹۱ (۲۰۱۲) به دلایل امنیتی برگزاری این مراسم در ربط ممنوع اعلام شد. [182]
اما مردمِ سیسِر باوجود ممنوعیت و موانع بسیار، بدونِ وقفه تا زمان نگارش این سطور (۲۰۲۵) هرسال باشکوهتر از گذشته جشنواره نوروزِ ملی کُردستان را برگزار کردهاند. طی این سالها مراسم نوروزِ سیسِر از طُرُقِ سی دی، اینترنت و شبکههای مختلف ماهوارهای به صورتی بسیار گسترده پخش شده است.
در خلالِ سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۲۳؛ جشنواره نوروز ملی سیسِر به تعدادی از روستاهای شرقِ کردستان ازجمله سردشت (نستان، دیوالان و بیوران) مریوان، سنندج و کامیاران سرایت کرد.
نوروز سنندج 2024
نهالِ نوروزِ سیسِر پس از شانزده زمستان به ثمر رسید
در سال ۲۰۲۴ نهالِ کوچکِ نوروزِ سیسِر پس از ۱۶ زمستان به ثمر نشست. سیسِر که جشنوارهِ نوروزِ ملی را از کردستانِ ترکیه الهام گرفته بود؛ درنهایت الهامبخش سراسرِ کردستانِ ایران گردید. در این بهارِ متفاوت حدودِ یک ماه؛ جشنوارهِ نوروز آراسته به شعر و شور و شادی؛ با جوشوخروشی وصفناپذیر از ماکو تا ایلام در گشتوگذار بود. دهها شهر و هزاران روستا دست در دست هم با رقصِ مختلطِ کُردی؛ بهمانند بهارِ طبیعت دوباره زیستن را تجربه کردند.
از راست: نوروز ۲۰۲۴ روستای چشمیر سنندج- نوروز 2024 ماکو
در سال ۲۰۲۴ نهالِ کوچکِ نوروزِ سیسِر پس از ۱۶ زمستان به ثمر نشست. سیسِر که جشنوارهِ نوروزِ ملی را از کردستانِ ترکیه الهام گرفته بود؛ درنهایت الهامبخش سراسرِ کردستانِ ایران گردید. در این بهارِ متفاوت حدودِ یک ماه؛ جشنوارهِ نوروز آراسته به شعر و شور و شادی؛ با جوشوخروشی وصفناپذیر از ماکو تا ایلام در گشتوگذار بود. دهها شهر و هزاران روستا دست در دست هم با رقصِ مختلطِ کُردی؛ بهمانند بهارِ طبیعت دوباره زیستن را تجربه کردند.
از راست: نوروز ۲۰۲۴ روستای چشمیر سنندج- نوروز 2024 ماکو
خاستگاه جامانه
جریان راستِ سنتی کردستان ماهیتاً عاری از رؤیاهای بزرگ انسانی از نوع عدالت اجتماعی، برابری زن و مرد، شایستهسالاری، مدرنیسم و مردمسالاری است. این جریان در زمینههای فوق چیزی برای عَرضه نداشته و از تولید ایدههای جدید ناتوان است. برای جبران این ضعف، به نمادهای مجعول و بیریشه چنگ انداخته، تا با جنجال و هیاهو بتواند تودههای ناآگاه را زیر این نمادها بسیج، و روانه زورخانه سیاست و سلطهطلبی کند.
عربستان سرزمینی است خشک و خشن و بیابانی. اعراب برای محافظت از خود در برابر طوفانِ شِن و آفتاب داغِ صحرا، سروصورت خود را با پارچهای بزرگ میپوشاندند. این پارچه در طول زمان با ذوق و سلیقه زیباشناسی اعراب خط وخال پیداکرده و اشکال و گونههای مختلفی[183] از آن رواج یافته و به بخشی از حیاتِ فرهنگی و کلتوری اعراب تبدیل شد. [184] این قماش امروزه با نامهای یشماغ، کوفیه، چفیه و چپیه شناخته میشود. [185]
ایرانیان و جامانه
ایرانیان از طریقِ اعرابِ خوزستان، حجاج و زائران کربلا با این قماش آشنا شده و آن را با نامهای چَفْیه، چَپیه، [186] کوفیه، آغبانو[187] و جامهدان میشناسند.
عناوین کُردی «آغابانو» و "جامانه" از "آغبانو" و "جامهدان" فارسی اقتباسشدهاند.
جامه در زبان فارسی به معنی پارچهای است که دوخته نشده است. [188] "دان" در کُردی و فارسی پسوندِ محلِ نگهداری است. مثلِ قَلَمدان، کاهدان، تُخمدان و آشغالدان. واژه جامهدان (جامه+دان) به معنی بقچهِ[189] نگهداری لباس است.
واژههای "جامانه" و "جَمَدانَه" کُردی از واژه "جامهدان"[190] فارسی اخذ شده است. اسناد، شواهد و عکسهای تاریخی حاکی از این هستند که قماشِ جامانه برخاسته از زندگی و فرهنگ بیابانی اعراب است و هیچ نسبتی با تاریخ و فرهنگ کردی ندارد.
در اوایل قرن بیستم برخی از ملاکین، رؤسای عشایر و ثروتمندان کردستان عراق جهت نشان دادن مقام و تشخص خویش جامانه عربی را بر روی شهده کُردی میبستند. رجوع کنید به عکسهای شیخ محمود برزنجی. [191]
جریان راستِ سنتی کردستان ماهیتاً عاری از رؤیاهای بزرگ انسانی از نوع عدالت اجتماعی، برابری زن و مرد، شایستهسالاری، مدرنیسم و مردمسالاری است. این جریان در زمینههای فوق چیزی برای عَرضه نداشته و از تولید ایدههای جدید ناتوان است. برای جبران این ضعف، به نمادهای مجعول و بیریشه چنگ انداخته، تا با جنجال و هیاهو بتواند تودههای ناآگاه را زیر این نمادها بسیج، و روانه زورخانه سیاست و سلطهطلبی کند.
عربستان سرزمینی است خشک و خشن و بیابانی. اعراب برای محافظت از خود در برابر طوفانِ شِن و آفتاب داغِ صحرا، سروصورت خود را با پارچهای بزرگ میپوشاندند. این پارچه در طول زمان با ذوق و سلیقه زیباشناسی اعراب خط وخال پیداکرده و اشکال و گونههای مختلفی[183] از آن رواج یافته و به بخشی از حیاتِ فرهنگی و کلتوری اعراب تبدیل شد. [184] این قماش امروزه با نامهای یشماغ، کوفیه، چفیه و چپیه شناخته میشود. [185]
ایرانیان و جامانه
ایرانیان از طریقِ اعرابِ خوزستان، حجاج و زائران کربلا با این قماش آشنا شده و آن را با نامهای چَفْیه، چَپیه، [186] کوفیه، آغبانو[187] و جامهدان میشناسند.
عناوین کُردی «آغابانو» و "جامانه" از "آغبانو" و "جامهدان" فارسی اقتباسشدهاند.
جامه در زبان فارسی به معنی پارچهای است که دوخته نشده است. [188] "دان" در کُردی و فارسی پسوندِ محلِ نگهداری است. مثلِ قَلَمدان، کاهدان، تُخمدان و آشغالدان. واژه جامهدان (جامه+دان) به معنی بقچهِ[189] نگهداری لباس است.
واژههای "جامانه" و "جَمَدانَه" کُردی از واژه "جامهدان"[190] فارسی اخذ شده است. اسناد، شواهد و عکسهای تاریخی حاکی از این هستند که قماشِ جامانه برخاسته از زندگی و فرهنگ بیابانی اعراب است و هیچ نسبتی با تاریخ و فرهنگ کردی ندارد.
در اوایل قرن بیستم برخی از ملاکین، رؤسای عشایر و ثروتمندان کردستان عراق جهت نشان دادن مقام و تشخص خویش جامانه عربی را بر روی شهده کُردی میبستند. رجوع کنید به عکسهای شیخ محمود برزنجی. [191]
چگونه جامانه به نماد کوردایَتی راستِ سُنَّتی تبدیل شد؟
سال ۱۹۶۱ در جریان قیام ارتجاعی رؤسای عشایر و فئودالها علیه اصلاحات ارضی جامانه به نماد کوردایَتی فئودالی تبدیل شد.
همان کوردایَتی که بزرگترین فرصت تاریخی خلقهای عراق برای گذار از دوره تاریکی و بنیاد کشوری آزاد، مرفه و پیشرفته را در پای ارتجاع داخلی امپریالیسم خارجی قربانی نمود.
همان کوردایَتی که صدها رهبر و کادر انقلابی چهار بخش کردستان از قبیل زندهیادان سلیمان معینی، خلیل شوباش، صدیق انجیری، اسعد خدایاری، ملا رحیم وردی، قادر شریف، کاوه مرغانی، دلشاد رسولی، صالح لاجانی، سعید آلچی، دکترشوان، علی عسکری، دکتر خالد و حسین بابا شیخ ایزدی را به سفارش ساواک و میت ترکیه به قتل رساند.
کردستان ایران و جامانه
تا دهه ۱۹۷۰ در شرق کردستان بهندرت از جامانه استفاده میشد. در عکسهای بازمانده از دوره جمهوری مهاباد اثری از جامانه دیده نمیشود. (۱۹۴۶)
در سالهای پایانی حکومت محمدرضا شاه، برخی از کردهای شرق کردستان (بهویژه منطقه موکریان) به تقلید از کردهای کردستان عراق بجای دستار و شه ده مرسوم، جامانه بر سر کردند. این قماش از طریق مرزهای سردشت و بانه توسط قاچاقچیها به کردستان ایران وارد میشد.
سال ۱۹۶۱ در جریان قیام ارتجاعی رؤسای عشایر و فئودالها علیه اصلاحات ارضی جامانه به نماد کوردایَتی فئودالی تبدیل شد.
همان کوردایَتی که بزرگترین فرصت تاریخی خلقهای عراق برای گذار از دوره تاریکی و بنیاد کشوری آزاد، مرفه و پیشرفته را در پای ارتجاع داخلی امپریالیسم خارجی قربانی نمود.
همان کوردایَتی که صدها رهبر و کادر انقلابی چهار بخش کردستان از قبیل زندهیادان سلیمان معینی، خلیل شوباش، صدیق انجیری، اسعد خدایاری، ملا رحیم وردی، قادر شریف، کاوه مرغانی، دلشاد رسولی، صالح لاجانی، سعید آلچی، دکترشوان، علی عسکری، دکتر خالد و حسین بابا شیخ ایزدی را به سفارش ساواک و میت ترکیه به قتل رساند.
کردستان ایران و جامانه
تا دهه ۱۹۷۰ در شرق کردستان بهندرت از جامانه استفاده میشد. در عکسهای بازمانده از دوره جمهوری مهاباد اثری از جامانه دیده نمیشود. (۱۹۴۶)
در سالهای پایانی حکومت محمدرضا شاه، برخی از کردهای شرق کردستان (بهویژه منطقه موکریان) به تقلید از کردهای کردستان عراق بجای دستار و شه ده مرسوم، جامانه بر سر کردند. این قماش از طریق مرزهای سردشت و بانه توسط قاچاقچیها به کردستان ایران وارد میشد.
شەدە و هەوری در فرهنگ کردی
برخلافِ جامانه؛ که کالایی وارداتی و بیگانه است؛ خاستگاهِ دو نوع دستار و روسری کُردی به نامهای شەدە[192] و هەوری[193] مربوط به طبیعت زاگرس و سرزمین رنگارنگ کردستان است. شەدە و هەوری از دیرباز بهعنوان نماد فرهنگ و کلتور کُردی شناختهشدهاند.
جامانه به دلیل بیریشه بودنش هنوز وارد شعر، ادبیات و ترانه کردی نشده است. بااینحال ترانهها و اشعار بسیاری در ستایش زیبایی شەدە و هەوری سروده شده است:
ئەڵێن لەو بانە
شەدە هەرزانە
شەدە قابیلی باڵا بەرزانە
ئای شەدەلار بۆچ واتکرد
چاو بەکل بۆ چ واتکرد
زاوا لە بووکێ مەدە
توخوا لە بووکێ مەدە
ئەگەر لەبووکێ دەدەی
دەشێوێ دەسڕە و شەدە
هەی ملکەو ملکەو ملکە
شەدەو هەوری لە ملکە
شەدەو دەسماڵ تێکەڵ بوو لەگەڵ زەردە لیمۆیە
شەدەی شلومل تۆ پێچاتەوە، ڕیشەی جەرگەکەم تۆکێشاتەوە
یا خواجە بازارگان ئەچمە کرماشان، هەوریت بۆ تێرم مشکی لەکاشان
منشەدەم بۆ دەربەند ئەویست، کە دەربەند گیراشەدەم بۆ چییە[194]
جهت آشنایی با پروسه شکلگیری لباس امروزی کُردی مراجعه کنید به مقاله آقای سعید کرامت با دو زبانِ فارسی و کُردی. [195]
«اگر استراتژی نداشته باشی، بخشی از استراتژی دیگران خواهی شد» بنا به این اصل اگر کُردها استراتژی مشخصی نداشته باشند، تبدیل به بخشی از استراتژی سه جریان ذیل خواهند شد:
الف- راست افراطی تُرک (پانتورکها) ب- اسلامگرایان افراطی سُنّی کردستان ج- جریان راست سُنّتی کوردایَتی
تعریف استراتژی
در زبان فارسی اصطلاحات "راهبرد"[196] و "نقشه راه"[197] نزدیکترین واژههای امروزی به استراتژی (strategy) هستند.
فرهنگهای عمید و معین این واژه را چنین معنی کردهاند:
فرهنگ عمید: استفاده از امکانات برای برنامهریزی جهت رسیدن به هدف معیّن؛ سیاستگذاری.
فرهنگ معین: نقشه و هدایت عملیات جنگی - نقشه، ترفند، راهبرد - هر طرح درازمدت برای هدفی خاص.
در حوزههای اجتماعی و سیاسی مهمترین عامل موفقیت رهبران و مدیران داشتن یک استراتژی درست است که با بینش علمی و بر مبنای واقعبینی و عملگرایی تدوین شده باشد. [198]
برای تدوین استراتژی ملی لازم است چشمانداز دقیقی از جغرافیای سیاسی، جغرافیای اتنیکی، قدرتهای منطقه، منافع و اهداف جریانات داخلی و خارجی به دست آوریم. بنابراین باید تهدیدات پیش رو و امتیازات و تواناییهای مردمی را شناسایی کرد.
سخن را با سه تهدید پیشِ روی کردستانِ ایران ادامه میدهیم.
برخلافِ جامانه؛ که کالایی وارداتی و بیگانه است؛ خاستگاهِ دو نوع دستار و روسری کُردی به نامهای شەدە[192] و هەوری[193] مربوط به طبیعت زاگرس و سرزمین رنگارنگ کردستان است. شەدە و هەوری از دیرباز بهعنوان نماد فرهنگ و کلتور کُردی شناختهشدهاند.
جامانه به دلیل بیریشه بودنش هنوز وارد شعر، ادبیات و ترانه کردی نشده است. بااینحال ترانهها و اشعار بسیاری در ستایش زیبایی شەدە و هەوری سروده شده است:
ئەڵێن لەو بانە
شەدە هەرزانە
شەدە قابیلی باڵا بەرزانە
ئای شەدەلار بۆچ واتکرد
چاو بەکل بۆ چ واتکرد
زاوا لە بووکێ مەدە
توخوا لە بووکێ مەدە
ئەگەر لەبووکێ دەدەی
دەشێوێ دەسڕە و شەدە
هەی ملکەو ملکەو ملکە
شەدەو هەوری لە ملکە
شەدەو دەسماڵ تێکەڵ بوو لەگەڵ زەردە لیمۆیە
شەدەی شلومل تۆ پێچاتەوە، ڕیشەی جەرگەکەم تۆکێشاتەوە
یا خواجە بازارگان ئەچمە کرماشان، هەوریت بۆ تێرم مشکی لەکاشان
منشەدەم بۆ دەربەند ئەویست، کە دەربەند گیراشەدەم بۆ چییە[194]
جهت آشنایی با پروسه شکلگیری لباس امروزی کُردی مراجعه کنید به مقاله آقای سعید کرامت با دو زبانِ فارسی و کُردی. [195]
«اگر استراتژی نداشته باشی، بخشی از استراتژی دیگران خواهی شد» بنا به این اصل اگر کُردها استراتژی مشخصی نداشته باشند، تبدیل به بخشی از استراتژی سه جریان ذیل خواهند شد:
الف- راست افراطی تُرک (پانتورکها) ب- اسلامگرایان افراطی سُنّی کردستان ج- جریان راست سُنّتی کوردایَتی
تعریف استراتژی
در زبان فارسی اصطلاحات "راهبرد"[196] و "نقشه راه"[197] نزدیکترین واژههای امروزی به استراتژی (strategy) هستند.
فرهنگهای عمید و معین این واژه را چنین معنی کردهاند:
فرهنگ عمید: استفاده از امکانات برای برنامهریزی جهت رسیدن به هدف معیّن؛ سیاستگذاری.
فرهنگ معین: نقشه و هدایت عملیات جنگی - نقشه، ترفند، راهبرد - هر طرح درازمدت برای هدفی خاص.
در حوزههای اجتماعی و سیاسی مهمترین عامل موفقیت رهبران و مدیران داشتن یک استراتژی درست است که با بینش علمی و بر مبنای واقعبینی و عملگرایی تدوین شده باشد. [198]
برای تدوین استراتژی ملی لازم است چشمانداز دقیقی از جغرافیای سیاسی، جغرافیای اتنیکی، قدرتهای منطقه، منافع و اهداف جریانات داخلی و خارجی به دست آوریم. بنابراین باید تهدیدات پیش رو و امتیازات و تواناییهای مردمی را شناسایی کرد.
سخن را با سه تهدید پیشِ روی کردستانِ ایران ادامه میدهیم.
کردستان ایران در معرض سه تهدید
الف- راست افراطی تُرک (پانتورکها)
ب- اسلامگرایان افراطی سُنّی کردستان
ج- جریان راست سُنّتی کوردایَتی
الف- راست افراطی تُرک (پانتورکها)
ب- اسلامگرایان افراطی سُنّی کردستان
ج- جریان راست سُنّتی کوردایَتی
الف. ملیگرایان راست افراطی تُرک (پانتورکها)
اکثریت تُرکزبانان ایرانی مردمانی فهیم و انساندوست هستند و ارتباطی با بیماری پانتورکیسم وارداتی ترکیه و باکو ندارند. این هموطنان شریف نهتنها دشمن کُردها نیستند، بلکه همچون دوره مشروطه میتوانند یار و یاور کُردها و سایر ایرانیان باشند.
ترکان عثمانی تا اوایل قرن ۱۶ با تملکِ جایگاهِ خلافتِ اسلامی و تکیه بر ایدئولوژی اسلامِ سنی به بهانه گسترش دین، بیشتر خاورمیانه، بالکان و شمال آفریقا را تصرف کردند. [199]
تُرکهای ایران با تشکیل دولت صفوی و رایج کردن مذهبِ تشیع، قدرت جدیدی را بنیان نهادند. آنها با تکیه بر این ایدئولوژیِ جدید، ترکهای آناتولی را به مدت پنج سده پشت مرزهایِ کنونیِ غربِ ایران متوقف کرده و از بلعیدهشدن ایران توسط امپراتوری عثمانی و سپس ترکیه جدید جلوگیری کردند. [200]
مذهب شیعه برای صفویان نقش ایدئولوژی ناسیونالیسم امروزی بورژوازی را ایفا کرد. این ایدئولوژی حتی پس از صفویان در دورههای مختلف تا ابتدای قرن ۲۱ توانسته است ویژگی اصلی خود (تداوم حکومتی ماهیتاً ایرانی حتی با حاکمیت عناصر غیر آریایی) را حفظ کند.
تضعیفِ ایدئولوژیِ تشیعِ حافظِ تمامیتِ ارضیِ ایران در مقابل پانتورکیسم تجزیهطلب وابسته به باکو و آنکارا
طی سه دهه اخیر، درنتیجه تحولات جهانی و نیز رواج فنّاوری اطلاعرسانی ازجمله تلویزیونهای ماهوارهای، اینترنت و خصوصاً گوشیهای هوشمند تغییرات عمیقی در جامعه ایران پدیدار شده است. [201]
یکی از پیامدهای این دگرگونیها، کمرنگ شدن نقش مذهب و جایگزینی آن با ناسیونالیسم بوده است. این ناسیونالیسم در میان ملیتهای ایرانی به یکشکل و محتوا پیش نرفته است.
اکنون پانتورکیسم در میان اقشار مختلف ترکها ریشه دوانده است. ایدئولوژی پانتورکیسم امتداد جهانبینی ترکهای جوانِ اواخر امپراتوری عثمانی است.
این ایدئولوژی بقای خود را نه در کنار دیگران، بلکه در نفی غیرخودیها میبیند. کشتار یک و نیم میلیون ارمنی در شمال شرقی ترکیه کنونی (۱۹۱۵) و بیش از یکمیلیون یونانی، آشوری، کرد و ... پیامد این اندیشه بود.
شعارهای فارس، کورد، ارمنی- آذربایجان دشمنی (فارس، کرد، ارمنی دشمن آذربایجانی هستند) مرگ بر فارس، مرگ بر کُرد، مرگ بر ارمنی از چارچوب ورزشگاهها به خیابانها راه یافتهاند. [202]
کردهای ایران اولین قربانیان استراتژی پانتورکیسم وارداتی
اکنون پانتورکها به رهبری باکو و ترکیه چشم طمع به آبوخاک حاصلخیز کردستانِ ایران دوختهاند. هدف آنها اشغال این بخش از کردستان و بیرون راندن کُردها از سرزمین آبا و اجدادی خودشان است.
پانتورکها حتی یک روستا را هم با کردها تقسیم نخواهند کرد. با پشتیبانی ترکیه، باکو و ... پروژه ارمنستان غربی را در این مناطق و کلیه شهرستانها و مناطق دوملیتی با کردها و ... تکرار خواهند کرد. نقشه آنها تحمیل سرنوشت ارمنیها، آشوریها و یونانیهای راندهشده بر کُردهای ساکن کردستان ایران است.
آرزوی بزرگ آنها تکرار تاریخ ارمنستان غربی، (۱۹۱۵)، قبرس شمالی، (۱۹۷۴)، عفرین، سری کانی و گره سپی شمال سوریه، (۲۰۱۸) و قرهباغ (۲۰۲۰) است. پانتورکهای ایران از دهه اول ۲۰۰۰ میلادی تاکنون به استراتژی پیوند با باکو و آنکارا روی آوردهاند. آنها به بهانه دشمنی با فارسها و کُردها تبلیغات وسیعی در میان توده مردم ترکزبان به راه انداختند و باعث شدند که مناطق ترکنشین حضوری کمرنگتر در جنبش زن زندگی آزادی داشته باشند.
البته اکثریت مردم ترکزبان طرفدار جنبش بودند. زنان، جوانان و اقشار دانشجویی و روشنفکری علیرغم مخالفت پانتورکها به جنبش پیوستند. بهگونهای که شعار (آذربایجان اُیاق دی، کردستانا دایاق دی (آذربایجان بیدار است، پناه کردستان است) در تبریز و شهرهای بزرگ ترکزبان طنینانداز شد.
اکثریت تُرکزبانان ایرانی مردمانی فهیم و انساندوست هستند و ارتباطی با بیماری پانتورکیسم وارداتی ترکیه و باکو ندارند. این هموطنان شریف نهتنها دشمن کُردها نیستند، بلکه همچون دوره مشروطه میتوانند یار و یاور کُردها و سایر ایرانیان باشند.
ترکان عثمانی تا اوایل قرن ۱۶ با تملکِ جایگاهِ خلافتِ اسلامی و تکیه بر ایدئولوژی اسلامِ سنی به بهانه گسترش دین، بیشتر خاورمیانه، بالکان و شمال آفریقا را تصرف کردند. [199]
تُرکهای ایران با تشکیل دولت صفوی و رایج کردن مذهبِ تشیع، قدرت جدیدی را بنیان نهادند. آنها با تکیه بر این ایدئولوژیِ جدید، ترکهای آناتولی را به مدت پنج سده پشت مرزهایِ کنونیِ غربِ ایران متوقف کرده و از بلعیدهشدن ایران توسط امپراتوری عثمانی و سپس ترکیه جدید جلوگیری کردند. [200]
مذهب شیعه برای صفویان نقش ایدئولوژی ناسیونالیسم امروزی بورژوازی را ایفا کرد. این ایدئولوژی حتی پس از صفویان در دورههای مختلف تا ابتدای قرن ۲۱ توانسته است ویژگی اصلی خود (تداوم حکومتی ماهیتاً ایرانی حتی با حاکمیت عناصر غیر آریایی) را حفظ کند.
تضعیفِ ایدئولوژیِ تشیعِ حافظِ تمامیتِ ارضیِ ایران در مقابل پانتورکیسم تجزیهطلب وابسته به باکو و آنکارا
طی سه دهه اخیر، درنتیجه تحولات جهانی و نیز رواج فنّاوری اطلاعرسانی ازجمله تلویزیونهای ماهوارهای، اینترنت و خصوصاً گوشیهای هوشمند تغییرات عمیقی در جامعه ایران پدیدار شده است. [201]
یکی از پیامدهای این دگرگونیها، کمرنگ شدن نقش مذهب و جایگزینی آن با ناسیونالیسم بوده است. این ناسیونالیسم در میان ملیتهای ایرانی به یکشکل و محتوا پیش نرفته است.
اکنون پانتورکیسم در میان اقشار مختلف ترکها ریشه دوانده است. ایدئولوژی پانتورکیسم امتداد جهانبینی ترکهای جوانِ اواخر امپراتوری عثمانی است.
این ایدئولوژی بقای خود را نه در کنار دیگران، بلکه در نفی غیرخودیها میبیند. کشتار یک و نیم میلیون ارمنی در شمال شرقی ترکیه کنونی (۱۹۱۵) و بیش از یکمیلیون یونانی، آشوری، کرد و ... پیامد این اندیشه بود.
شعارهای فارس، کورد، ارمنی- آذربایجان دشمنی (فارس، کرد، ارمنی دشمن آذربایجانی هستند) مرگ بر فارس، مرگ بر کُرد، مرگ بر ارمنی از چارچوب ورزشگاهها به خیابانها راه یافتهاند. [202]
کردهای ایران اولین قربانیان استراتژی پانتورکیسم وارداتی
اکنون پانتورکها به رهبری باکو و ترکیه چشم طمع به آبوخاک حاصلخیز کردستانِ ایران دوختهاند. هدف آنها اشغال این بخش از کردستان و بیرون راندن کُردها از سرزمین آبا و اجدادی خودشان است.
پانتورکها حتی یک روستا را هم با کردها تقسیم نخواهند کرد. با پشتیبانی ترکیه، باکو و ... پروژه ارمنستان غربی را در این مناطق و کلیه شهرستانها و مناطق دوملیتی با کردها و ... تکرار خواهند کرد. نقشه آنها تحمیل سرنوشت ارمنیها، آشوریها و یونانیهای راندهشده بر کُردهای ساکن کردستان ایران است.
آرزوی بزرگ آنها تکرار تاریخ ارمنستان غربی، (۱۹۱۵)، قبرس شمالی، (۱۹۷۴)، عفرین، سری کانی و گره سپی شمال سوریه، (۲۰۱۸) و قرهباغ (۲۰۲۰) است. پانتورکهای ایران از دهه اول ۲۰۰۰ میلادی تاکنون به استراتژی پیوند با باکو و آنکارا روی آوردهاند. آنها به بهانه دشمنی با فارسها و کُردها تبلیغات وسیعی در میان توده مردم ترکزبان به راه انداختند و باعث شدند که مناطق ترکنشین حضوری کمرنگتر در جنبش زن زندگی آزادی داشته باشند.
البته اکثریت مردم ترکزبان طرفدار جنبش بودند. زنان، جوانان و اقشار دانشجویی و روشنفکری علیرغم مخالفت پانتورکها به جنبش پیوستند. بهگونهای که شعار (آذربایجان اُیاق دی، کردستانا دایاق دی (آذربایجان بیدار است، پناه کردستان است) در تبریز و شهرهای بزرگ ترکزبان طنینانداز شد.
تفاوت ناسیونالیسم ایرانی و پانتورکیسم
جریان راستِ سنتیِ کوردایَتی مبتلا به بیماری کوررنگی است. درنتیجه هر پدیدهای را سیاهِ مطلق یا سفیدِ مطلق میبیند. یکی از عوارض این بیماری عدم توانایی در فهم و درکِ تفاوتِ ناسیونالیسم ایرانی و پانتورکیسم است.
ناسیونالیسم ایرانی با پانتورکیسم بسیار متفاوت است. ناسیونالیسم فارس طی سده اخیر علیرغم سیاستهای یکسانسازی فرهنگی و زبانی، همواره کُردها را آریایی و ایرانی اصیل دانسته و حق آنها را بر مالکیت خانه و کاشانه خود و زیستن در کردستان و یا هر شهر دیگر ایران به رسمیت شناخته است.
اما پانتورکیسم حیات خود را نه در همنشینی، بلکه در حذف و اخراج ملل دیگر و بلعیدن سرزمین آنها؛ و در بهترین حالت در آسمیلاسیون (استحاله) و امحای فرهنگی و زبانی ملت تحت سلطه میبیند.
تاریخ صدساله اخیر حاکمیت پانتورکهای ترکیه و انکار هویت ملی ۳۰ میلیون کُرد و حتی ممنوع کردن گفتگو به زبان کُردی مؤید این ادعاست.
گرچه تُرکهای ایران پیشتاز انقلاب مشروطه، سوسیالیسم، دموکراسی و اندیشههای جدید بودند. ولی اکنون این اندیشهها در مقابل رشد سرطانی پانتورکیسم ناچار به عقبنشینی شدهاند. این روند بهگونهای نگرانکننده ادامه دارد...
جهت آشنایی بیشتر با پانتورکیسم توصیف و تحلیل آقای خالد رسولپور را با اندکی تلخیص ضمیمه این بخش میکنم:
جریان راستِ سنتیِ کوردایَتی مبتلا به بیماری کوررنگی است. درنتیجه هر پدیدهای را سیاهِ مطلق یا سفیدِ مطلق میبیند. یکی از عوارض این بیماری عدم توانایی در فهم و درکِ تفاوتِ ناسیونالیسم ایرانی و پانتورکیسم است.
ناسیونالیسم ایرانی با پانتورکیسم بسیار متفاوت است. ناسیونالیسم فارس طی سده اخیر علیرغم سیاستهای یکسانسازی فرهنگی و زبانی، همواره کُردها را آریایی و ایرانی اصیل دانسته و حق آنها را بر مالکیت خانه و کاشانه خود و زیستن در کردستان و یا هر شهر دیگر ایران به رسمیت شناخته است.
اما پانتورکیسم حیات خود را نه در همنشینی، بلکه در حذف و اخراج ملل دیگر و بلعیدن سرزمین آنها؛ و در بهترین حالت در آسمیلاسیون (استحاله) و امحای فرهنگی و زبانی ملت تحت سلطه میبیند.
تاریخ صدساله اخیر حاکمیت پانتورکهای ترکیه و انکار هویت ملی ۳۰ میلیون کُرد و حتی ممنوع کردن گفتگو به زبان کُردی مؤید این ادعاست.
گرچه تُرکهای ایران پیشتاز انقلاب مشروطه، سوسیالیسم، دموکراسی و اندیشههای جدید بودند. ولی اکنون این اندیشهها در مقابل رشد سرطانی پانتورکیسم ناچار به عقبنشینی شدهاند. این روند بهگونهای نگرانکننده ادامه دارد...
جهت آشنایی بیشتر با پانتورکیسم توصیف و تحلیل آقای خالد رسولپور را با اندکی تلخیص ضمیمه این بخش میکنم:
«تفاوت پانتُرکیسم با دیگر گرایشهای ناسیونالیستی چیست؟
1. پانترکیسم از بنیان با دیگر گرایشهای ناسیونالیستی متفاوت است، تا جایی که بهکلی از چارچوب تعاریف رایج ناسیونالیسم، قومگرایی و حتی نژادپرستی خارج میشود!
2. دستکم از هزار سال پیش، ترکهای ایران (در کنار پارسیان) یکی از دو ستون اصلی قوام تاریخی کشوری به نام «ایران» بودهاند و هستند. سلسلههای متعدد ترک سدهها بر ایران حکومت کردهاند و تاریخ رسمی ایران را شکل دادهاند. در دوران مدرن نیز، ترکهای ایرانی همواره بخشی کلیدی از قدرت اقتصادی و سیاسی ایران بودهاند. به دلیل همسایگی با دو کشور نیمهاروپایی و قدرتمند «روسیه» و «عثمانی»، ترکهای ایرانی پیشگامان مدرنیسم (سوسیالیسم از «روسیه/آذربایجان» و لیبرالیسم از «عثمانی/ترکیه») در ایران بودهاند. بزرگان اولیه هر دو مکتب سوسیالیسم و لیبرالیسم ایرانی ترک بودهاند، بیآنکه کمترین گرایش قومی داشته باشند. از آغاز تا پایان انقلاب مشروطه، ترکها از مهمترین اقوام ایرانی حامی و مروج آن بودند و اگر جنبش آزادیبخش مجاهدین آذربایجان به رهبری سردار ملی «ستارخان» نبود، بیتردید استبداد محمدعلیشاهی ساقط نمیشد. شگفت اینکه مدتی است پانترکها (در ادامه تحریفات تاریخی) از «ستارخان تبریزی»، سردار ایرانی که شاه مستبد ترک را ساقط کرد و قدرت را به بختیاریها و شمالیها سپرد، بهعنوان سردار پانترکیسم یاد میکنند!
3. جریان اصیل و ریشهدار چپ هویتطلب ترک ایرانی (برآمده از انسانهای شریفی چون «میرجعفر پیشهوری»، «صمد بهرنگی»، «بهروز دهقانی»، «علیرضا نابدل» و...) که با احترام به حقوق دیگر شهروندان غیرترک ایرانی-آذربایجانی، مدافع پیگیر حقوق فرهنگی و زبانی ترکزبانان بودند، هنوز هم نیرومند و پابرجاست، هرچند دیگر رنگوبوی چپ ندارد. بدنه اصلی و غالب جامعه هویتطلب ترک ایرانی را همین جریان اصیل و انسانی تشکیل میدهد. پانترکها، با وجود پشتیبانیهای کلان مالی و رسانهای، نفوذ ناچیزی در جامعه ترک ایرانی دارند و جز در شرایط آشوب و مداخله امپریالیستی هرگز توان رشد و تأثیرگذاری قاطع ندارند.
4. بنیاد پانترکیسم (که دیگر گرایشهای ملی و قومی فاقد آناند) بر «انکار مطلق» وجود حتی یک فرد غیرترک در سرزمینی است که آن را «آذربایجان» نامیده و به دلخواه خود تعریف کردهاند. پانترکها ادعا میکنند این سرزمین از ازل کاملاً و مطلقاً سرزمین ترکها (و حداکثر «پیشا-ترکها»!) بوده و هر غیرترک ساکن آن، مهاجر، مهاجم، اشغالگر یا مهمان است! پانترکها برای هیچ غیرترکی در «آذربایجان» حق «حیات مدنی» قائل نیستند. «حیات مدنی» یعنی حقوق برابر با دیگر شهروندان در امور اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی. پانترکها همه اسناد و مدارکی که بر حضور غیرترکهای بومی در تاریخ آذربایجان دلالت دارند، جعلی میدانند و هر سندی که حضور ترکها در آذربایجان را همیشگی نداند یا به دورهای خاص محدود کند، رد میکنند. این وضعیت «تقریباً بهصورت کامل و رسمی» در کشور «جمهوری آذربایجان» حاکم است: در آن کشور، غیر از ترکها هیچ قوم و ملیتی حق حیات مدنی و مشارکت سیاسی و فرهنگی ندارد. در «کشور ترکیه» نیز تا چند سال پیش چنین بود، اما مبارزات سخت و پرهزینه «پکک» سبب شد در یکی دو دهه اخیر برخی حقوق کردها به رسمیت شناخته شود.
5. دیگر گرایشهای ناسیونالیستی و قومی ایرانی (مانند پارسی، کردی، عربی، بلوچی و...) حتی در افراطیترین حالتهایشان، هرگز در طرد، بیحقوق کردن یا اخراج دیگر اقوام و ملیتها گفتار و کرداری نشان ندادهاند. آنها البته سرزمین خاص خود (ایران، کردستان، عربستان، بلوچستان یا...) را متعلق به خود میدانند و برخی حتی خواستار جدایی و استقلال میشوند، اما حقوق مدنی دیگر اقوام و ملیتهای ایرانی را در این سرزمین خاص انکار نمیکنند و درباره آنها اصطلاحاتی چون مهاجر، مهاجم، اشغالگر یا مهمان به کار نمیبرند.
6. پانترکیسم از جهات بسیار به صهیونیسم شبیه است، اما صهیونیسم نخست به تاریخی چهارپنجهزارساله و هزاران سند و مدرک که دستکم سه دین ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) بر آن گواهی میدهند، استناد میکند، و دوم اینکه صهیونیسم حق حیات مدنی برای ساکنان غیر یهودی بومی اسرائیل را به رسمیت شناخته است. در کشور اسرائیل بیش از دو میلیون عرب مسلمان (حدود یکپنجم جمعیت کشور) زندگی میکنند که از حقوق فرهنگی، سیاسی و زبانی خود برخوردارند و زبان عربی زبان دوم رسمی کشور است.
7. مداخلات امپریالیستی به فروپاشی تدریجی حاکمیتهای استبدادی سنتی انجامیده و به نظر میرسد سیاست کلی امپریالیسم بر تجزیه کشورهای بزرگی چون لیبی، عراق، سوریه، ایران و ... استوار است. ابزارها و نتایج این سیاست با جریانهای قومی و مذهبی منطقه پیوند مستقیم دارد. از اینرو، هر لحظه ممکن است در ایران نیز، مانند کشورهای یادشده، تنشهای بزرگی پدید آید و بهسرعت گسترش یابد. در چنین وضعیتی، پانترکیسم میتواند ابزاری نیرومند و در دسترس برای مداخلات امپریالیستی باشد، بهویژه آنکه حاکمیت ترکیه مدتی است شعار پانترکیسم فراگیر را برافراشته و از قبرس تا ایران، آسیای میانه و روسیه را یکپارچه میخواهد. در این نقشه، پارسیان، کردها، ارمنیها، روسها و یونانیها باید بهعنوان دشمنان شیطانی، اشغالگر، متجاوز و شریر جلوه کنند تا بتوان با پشتیبانی سلاح و پول خارجی و به دست انبوه جوانان ناآگاه و تهییجشده خیابانی، آن قومها و ملتها را قتلعام، اخراج یا نابود کرد. با توجه به چگونگی شکلگیری و اهداف آشکار این جریان و تحریفات عمدی واضح، گفتوگو با آنها بیفایده است و تنها راه، افشا، شناساندن و برائت از آنهاست. این وظیفه بر دوش روشنفکران، روشنگران و جریانها و افراد اصیل، مستقل، صلحطلب و عدالتخواه ترک است.»[203]
دو مثال از تفاوت پانتورکیسم با ناسیونالیسم ایرانی و حتی عربی
۱- واکنشِ پوشیدن لباس کُردی در پایتختهای ایران، عراق، سوریه و ترکیه
کُردها در هر یک از شهرهای تهران، بغداد و دمشق میتوانند با لباس کردی در خیابانها ظاهر شده و بسیاری از مظاهر فرهنگی و تمدنی خویش را به نمایش بگذارند.
اما عوارض ارتکاب چنین گناهی در آنکارا و سایر شهرهای ترکیه برای کُردها کدماند؟
باتوجهبه سابقه صدساله فاشیسم نژادی ترکیه میتوان پیشبینی کرد که؛ قبل از آنکه پلیس و نیروهای امنیتی رسمی دولت ترکیه از راه برسند؛ اُمت همیشه در صحنه پانتورک، مرتکبین این گناه کبیره را گوشمالی و حتی مورد حذف فیزیکی قرار میدهند.
۲- کاربرد اسامی کُردی در میان فارسها و سایر ایرانیان
نهتنها سیستم سیاسی حاکم بر ترکیه، بلکه اکثریت جمعیتِ تُرکزبانان آن کشور، تمامی مظاهر فرهنگی و شناسهای کُردی را به دیده نفرت مینگرند. به همین دلیل برای نامگذاری فرزندان خویش از اسامی کُردی استفاده نمیکنند.
اعراب عراق و سوریه هرچند که چنین دشمنی هیستریکی با هویت کُردی ندارند، ولی در سطح کمی از اسامی کُردی برای نامگذاری فرزندان خویش استفاده میکنند.
اما فارسها و سایر ایرانیان با شوروشوق فراوان فرزندانِ خویش را با اسامی کُردی نامگذاری میکنند.[204]
اکنون در تهران و سایر مراکز جمعیتی ایران صدها هزار نامِ زیبای کُردی را در میان فارسها و سایر ایرانیان (خصوصاً نسل) جدید میبینیم. [205] تعدادی از اسامی پُرکاربُرد کُردی در میان ایرانیان:
ڕوناک، ڕۆژین، ژینا، ڕۆژمان، شیلان، ژین، هانا، چنور، آوین، روژین، دلنیا، کەژاڵ، باران، هانا، زانیار، سیروان، اردلان، هورامان، هیوا، چیا، ژیان، ئاسۆ...
ماهیتِ پانتورکیسم در آیینه قرهباغ
سرنوشت قرهباغ میتواند چشمانداز وسیعتری برای شناخت وضعیت کنونی و پیشبینی آینده کردستان ایران به روی ما بگشاید.
قرهباغ ازنظر جغرافیای اتنیکی شباهت زیادی به آذربایجانِ غربی دارد. تا سال ۱۹۸۹ ارمنیها اکثریتِ جمعیت قرهباغ را تشکیل میدادند. این سرزمین از دیرباز منطقهای ارمنینشین بوده است. ترکها و کُردها در این منطقه مهاجر بوده و کمتر از ۱۰% جمعیت آن را تشکیل میدادند. [206]
لنین در سال ۱۹۲۳ دستور تشکیل جمهوری نیمهخودمختار کردستان سرخ به مرکزیت لاچین را صادر کرد. استالین در سال ۱۹۲۶ این منطقه را ازنظر اداری تنزل داده و در سال ۱۹۲۹ آن را منحل کرد. وی سرانجام در سال ۱۹۳۷ بیشتر کردهای آن دیار را ناچار به کوچ اجباری به آذربایجان، ارمنستان و جمهوریهای آسیای مرکزی کرد. وی برای جلبِ رضایت آتاتورک تمام منطقه قرهباغ را با جمعیت ۹۰% ی ارمنی (با حفظ خودمختاری داخلی) ضمیمه جمهوری آذربایجان کرد. [207]
پس از فروپاشی شوروی جهت جلوگیری از جنگهای بیپایان بین جمهوریهای استقلالیافته، توافقی صورت گرفت مبنی بر اینکه مرزهای دوره شوروی بین جمهوریها بدون تغییر باقی بمانند.
در سال ۱۹۸۹ هنوز ۷۷% ساکنان قرهباغ را ارمنیها تشکیل میدادند. آنها اعلام استقلال کردند. ولی هیچ کشوری آن را به رسمیت نشناخت. زیرا مطابق توافق جمهوریها و نیز نظم نوین جهانی حق تعیین سرنوشت ملل قربانی جغرافیای سیاسی شده بود.
طی سالهای ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۴ م اتحادیه مقدس اخوانالمسلمین جهانی، پانتورکیسم، اسرائیل و جهادیهای مسلمان با سلاحهای مدرن و چراغسبز ناتو توانست قرهباغ که ازنظر عرف بینالملل جزو خاک آذربایجان محسوب میشده؛ را اشغال کنند. اکنون نیز چشم طمع به کریدور زنگزور بستهاند تا رؤیای اتحادیه پیوسته تورانی از استانبول تا سین کیانگ چین را تحقق بخشند.
طنز تلخ عصر ما: مردمانی با سابقه هزاران سال سکونت در سرزمین آباء و اجدادی خویش، چون خواستند از سلطه دولت - ملتی دیگر که با زور به آن ضمیمهشده بودند (آذربایجان) آزاد شوند، اشغالگر نامیده شدند و ناچار شدند خانه و کاشانه خود را آتش زده و تن به آوارگی دهند.
هرچند که اکثریت مردمان تُرکزبان خصوصاً آذریهای ایران، انساندوست و فرهیخته هستند و نسبتی با بیماری پانتورکیسم ندارند٬ ولی تاریخ نشان داده است که یک اقلیت منسجم با پشتوانه قدرت خارجی میتواند در زمان ضعف دولت مرکزی اراده خود را بر اکثریت تحمیل کند.
1. پانترکیسم از بنیان با دیگر گرایشهای ناسیونالیستی متفاوت است، تا جایی که بهکلی از چارچوب تعاریف رایج ناسیونالیسم، قومگرایی و حتی نژادپرستی خارج میشود!
2. دستکم از هزار سال پیش، ترکهای ایران (در کنار پارسیان) یکی از دو ستون اصلی قوام تاریخی کشوری به نام «ایران» بودهاند و هستند. سلسلههای متعدد ترک سدهها بر ایران حکومت کردهاند و تاریخ رسمی ایران را شکل دادهاند. در دوران مدرن نیز، ترکهای ایرانی همواره بخشی کلیدی از قدرت اقتصادی و سیاسی ایران بودهاند. به دلیل همسایگی با دو کشور نیمهاروپایی و قدرتمند «روسیه» و «عثمانی»، ترکهای ایرانی پیشگامان مدرنیسم (سوسیالیسم از «روسیه/آذربایجان» و لیبرالیسم از «عثمانی/ترکیه») در ایران بودهاند. بزرگان اولیه هر دو مکتب سوسیالیسم و لیبرالیسم ایرانی ترک بودهاند، بیآنکه کمترین گرایش قومی داشته باشند. از آغاز تا پایان انقلاب مشروطه، ترکها از مهمترین اقوام ایرانی حامی و مروج آن بودند و اگر جنبش آزادیبخش مجاهدین آذربایجان به رهبری سردار ملی «ستارخان» نبود، بیتردید استبداد محمدعلیشاهی ساقط نمیشد. شگفت اینکه مدتی است پانترکها (در ادامه تحریفات تاریخی) از «ستارخان تبریزی»، سردار ایرانی که شاه مستبد ترک را ساقط کرد و قدرت را به بختیاریها و شمالیها سپرد، بهعنوان سردار پانترکیسم یاد میکنند!
3. جریان اصیل و ریشهدار چپ هویتطلب ترک ایرانی (برآمده از انسانهای شریفی چون «میرجعفر پیشهوری»، «صمد بهرنگی»، «بهروز دهقانی»، «علیرضا نابدل» و...) که با احترام به حقوق دیگر شهروندان غیرترک ایرانی-آذربایجانی، مدافع پیگیر حقوق فرهنگی و زبانی ترکزبانان بودند، هنوز هم نیرومند و پابرجاست، هرچند دیگر رنگوبوی چپ ندارد. بدنه اصلی و غالب جامعه هویتطلب ترک ایرانی را همین جریان اصیل و انسانی تشکیل میدهد. پانترکها، با وجود پشتیبانیهای کلان مالی و رسانهای، نفوذ ناچیزی در جامعه ترک ایرانی دارند و جز در شرایط آشوب و مداخله امپریالیستی هرگز توان رشد و تأثیرگذاری قاطع ندارند.
4. بنیاد پانترکیسم (که دیگر گرایشهای ملی و قومی فاقد آناند) بر «انکار مطلق» وجود حتی یک فرد غیرترک در سرزمینی است که آن را «آذربایجان» نامیده و به دلخواه خود تعریف کردهاند. پانترکها ادعا میکنند این سرزمین از ازل کاملاً و مطلقاً سرزمین ترکها (و حداکثر «پیشا-ترکها»!) بوده و هر غیرترک ساکن آن، مهاجر، مهاجم، اشغالگر یا مهمان است! پانترکها برای هیچ غیرترکی در «آذربایجان» حق «حیات مدنی» قائل نیستند. «حیات مدنی» یعنی حقوق برابر با دیگر شهروندان در امور اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی. پانترکها همه اسناد و مدارکی که بر حضور غیرترکهای بومی در تاریخ آذربایجان دلالت دارند، جعلی میدانند و هر سندی که حضور ترکها در آذربایجان را همیشگی نداند یا به دورهای خاص محدود کند، رد میکنند. این وضعیت «تقریباً بهصورت کامل و رسمی» در کشور «جمهوری آذربایجان» حاکم است: در آن کشور، غیر از ترکها هیچ قوم و ملیتی حق حیات مدنی و مشارکت سیاسی و فرهنگی ندارد. در «کشور ترکیه» نیز تا چند سال پیش چنین بود، اما مبارزات سخت و پرهزینه «پکک» سبب شد در یکی دو دهه اخیر برخی حقوق کردها به رسمیت شناخته شود.
5. دیگر گرایشهای ناسیونالیستی و قومی ایرانی (مانند پارسی، کردی، عربی، بلوچی و...) حتی در افراطیترین حالتهایشان، هرگز در طرد، بیحقوق کردن یا اخراج دیگر اقوام و ملیتها گفتار و کرداری نشان ندادهاند. آنها البته سرزمین خاص خود (ایران، کردستان، عربستان، بلوچستان یا...) را متعلق به خود میدانند و برخی حتی خواستار جدایی و استقلال میشوند، اما حقوق مدنی دیگر اقوام و ملیتهای ایرانی را در این سرزمین خاص انکار نمیکنند و درباره آنها اصطلاحاتی چون مهاجر، مهاجم، اشغالگر یا مهمان به کار نمیبرند.
6. پانترکیسم از جهات بسیار به صهیونیسم شبیه است، اما صهیونیسم نخست به تاریخی چهارپنجهزارساله و هزاران سند و مدرک که دستکم سه دین ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) بر آن گواهی میدهند، استناد میکند، و دوم اینکه صهیونیسم حق حیات مدنی برای ساکنان غیر یهودی بومی اسرائیل را به رسمیت شناخته است. در کشور اسرائیل بیش از دو میلیون عرب مسلمان (حدود یکپنجم جمعیت کشور) زندگی میکنند که از حقوق فرهنگی، سیاسی و زبانی خود برخوردارند و زبان عربی زبان دوم رسمی کشور است.
7. مداخلات امپریالیستی به فروپاشی تدریجی حاکمیتهای استبدادی سنتی انجامیده و به نظر میرسد سیاست کلی امپریالیسم بر تجزیه کشورهای بزرگی چون لیبی، عراق، سوریه، ایران و ... استوار است. ابزارها و نتایج این سیاست با جریانهای قومی و مذهبی منطقه پیوند مستقیم دارد. از اینرو، هر لحظه ممکن است در ایران نیز، مانند کشورهای یادشده، تنشهای بزرگی پدید آید و بهسرعت گسترش یابد. در چنین وضعیتی، پانترکیسم میتواند ابزاری نیرومند و در دسترس برای مداخلات امپریالیستی باشد، بهویژه آنکه حاکمیت ترکیه مدتی است شعار پانترکیسم فراگیر را برافراشته و از قبرس تا ایران، آسیای میانه و روسیه را یکپارچه میخواهد. در این نقشه، پارسیان، کردها، ارمنیها، روسها و یونانیها باید بهعنوان دشمنان شیطانی، اشغالگر، متجاوز و شریر جلوه کنند تا بتوان با پشتیبانی سلاح و پول خارجی و به دست انبوه جوانان ناآگاه و تهییجشده خیابانی، آن قومها و ملتها را قتلعام، اخراج یا نابود کرد. با توجه به چگونگی شکلگیری و اهداف آشکار این جریان و تحریفات عمدی واضح، گفتوگو با آنها بیفایده است و تنها راه، افشا، شناساندن و برائت از آنهاست. این وظیفه بر دوش روشنفکران، روشنگران و جریانها و افراد اصیل، مستقل، صلحطلب و عدالتخواه ترک است.»[203]
دو مثال از تفاوت پانتورکیسم با ناسیونالیسم ایرانی و حتی عربی
۱- واکنشِ پوشیدن لباس کُردی در پایتختهای ایران، عراق، سوریه و ترکیه
کُردها در هر یک از شهرهای تهران، بغداد و دمشق میتوانند با لباس کردی در خیابانها ظاهر شده و بسیاری از مظاهر فرهنگی و تمدنی خویش را به نمایش بگذارند.
اما عوارض ارتکاب چنین گناهی در آنکارا و سایر شهرهای ترکیه برای کُردها کدماند؟
باتوجهبه سابقه صدساله فاشیسم نژادی ترکیه میتوان پیشبینی کرد که؛ قبل از آنکه پلیس و نیروهای امنیتی رسمی دولت ترکیه از راه برسند؛ اُمت همیشه در صحنه پانتورک، مرتکبین این گناه کبیره را گوشمالی و حتی مورد حذف فیزیکی قرار میدهند.
۲- کاربرد اسامی کُردی در میان فارسها و سایر ایرانیان
نهتنها سیستم سیاسی حاکم بر ترکیه، بلکه اکثریت جمعیتِ تُرکزبانان آن کشور، تمامی مظاهر فرهنگی و شناسهای کُردی را به دیده نفرت مینگرند. به همین دلیل برای نامگذاری فرزندان خویش از اسامی کُردی استفاده نمیکنند.
اعراب عراق و سوریه هرچند که چنین دشمنی هیستریکی با هویت کُردی ندارند، ولی در سطح کمی از اسامی کُردی برای نامگذاری فرزندان خویش استفاده میکنند.
اما فارسها و سایر ایرانیان با شوروشوق فراوان فرزندانِ خویش را با اسامی کُردی نامگذاری میکنند.[204]
اکنون در تهران و سایر مراکز جمعیتی ایران صدها هزار نامِ زیبای کُردی را در میان فارسها و سایر ایرانیان (خصوصاً نسل) جدید میبینیم. [205] تعدادی از اسامی پُرکاربُرد کُردی در میان ایرانیان:
ڕوناک، ڕۆژین، ژینا، ڕۆژمان، شیلان، ژین، هانا، چنور، آوین، روژین، دلنیا، کەژاڵ، باران، هانا، زانیار، سیروان، اردلان، هورامان، هیوا، چیا، ژیان، ئاسۆ...
ماهیتِ پانتورکیسم در آیینه قرهباغ
سرنوشت قرهباغ میتواند چشمانداز وسیعتری برای شناخت وضعیت کنونی و پیشبینی آینده کردستان ایران به روی ما بگشاید.
قرهباغ ازنظر جغرافیای اتنیکی شباهت زیادی به آذربایجانِ غربی دارد. تا سال ۱۹۸۹ ارمنیها اکثریتِ جمعیت قرهباغ را تشکیل میدادند. این سرزمین از دیرباز منطقهای ارمنینشین بوده است. ترکها و کُردها در این منطقه مهاجر بوده و کمتر از ۱۰% جمعیت آن را تشکیل میدادند. [206]
لنین در سال ۱۹۲۳ دستور تشکیل جمهوری نیمهخودمختار کردستان سرخ به مرکزیت لاچین را صادر کرد. استالین در سال ۱۹۲۶ این منطقه را ازنظر اداری تنزل داده و در سال ۱۹۲۹ آن را منحل کرد. وی سرانجام در سال ۱۹۳۷ بیشتر کردهای آن دیار را ناچار به کوچ اجباری به آذربایجان، ارمنستان و جمهوریهای آسیای مرکزی کرد. وی برای جلبِ رضایت آتاتورک تمام منطقه قرهباغ را با جمعیت ۹۰% ی ارمنی (با حفظ خودمختاری داخلی) ضمیمه جمهوری آذربایجان کرد. [207]
پس از فروپاشی شوروی جهت جلوگیری از جنگهای بیپایان بین جمهوریهای استقلالیافته، توافقی صورت گرفت مبنی بر اینکه مرزهای دوره شوروی بین جمهوریها بدون تغییر باقی بمانند.
در سال ۱۹۸۹ هنوز ۷۷% ساکنان قرهباغ را ارمنیها تشکیل میدادند. آنها اعلام استقلال کردند. ولی هیچ کشوری آن را به رسمیت نشناخت. زیرا مطابق توافق جمهوریها و نیز نظم نوین جهانی حق تعیین سرنوشت ملل قربانی جغرافیای سیاسی شده بود.
طی سالهای ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۴ م اتحادیه مقدس اخوانالمسلمین جهانی، پانتورکیسم، اسرائیل و جهادیهای مسلمان با سلاحهای مدرن و چراغسبز ناتو توانست قرهباغ که ازنظر عرف بینالملل جزو خاک آذربایجان محسوب میشده؛ را اشغال کنند. اکنون نیز چشم طمع به کریدور زنگزور بستهاند تا رؤیای اتحادیه پیوسته تورانی از استانبول تا سین کیانگ چین را تحقق بخشند.
طنز تلخ عصر ما: مردمانی با سابقه هزاران سال سکونت در سرزمین آباء و اجدادی خویش، چون خواستند از سلطه دولت - ملتی دیگر که با زور به آن ضمیمهشده بودند (آذربایجان) آزاد شوند، اشغالگر نامیده شدند و ناچار شدند خانه و کاشانه خود را آتش زده و تن به آوارگی دهند.
هرچند که اکثریت مردمان تُرکزبان خصوصاً آذریهای ایران، انساندوست و فرهیخته هستند و نسبتی با بیماری پانتورکیسم ندارند٬ ولی تاریخ نشان داده است که یک اقلیت منسجم با پشتوانه قدرت خارجی میتواند در زمان ضعف دولت مرکزی اراده خود را بر اکثریت تحمیل کند.
درسهای جنگ قرهباغ ۲۴-۲۰۲۰
۱-تقدس زمین و مرزهای سیاسی به قیمت محرومیت ساکنان از حق تعیین سرنوشت خویش - در نظم کنونی جهان حقوق انسان و انسانمحوری قربانی زمین و مرزهای سیاسی میشوند. حتی اگر این مرزها را کسانی مثل چرچیل، اتاترک و استالین بدون توجه به جغرافیای اتنیکی و خواست باشندگان سرزمینها در صدسال قبل ترسیم کرده باشند. حق تعیین سرنوشت با مراجعه به آراء ساکنان هر منطقه هیچ جایگاهی در نظم کنونی جهان ندارد.
۲- تعیینکننده نهایی مناقشات منطقهای و جهانی، قدرت و توان نظامی است. زور، سلاحهای مدرن، پیمانهای منطقهای و جهانی تعیینکننده هر نوع حقی هستند.
۳- ارجحیت منافع بر ایدئولوژی - در جنگ قرهباغ دیدیم که دشمنان ایدئولوژیک میتوانند در یک جبهه قرار گیرند. (ترکهای سنی ترکیه و ترکهای شیعه آذربایجان، اخوانالمسلمین سنی، پان تورکهای سراسر جهان ازجمله ایران و ترکیه، القاعده و جهادیهای سنی سوریه و سایر کشورها، اسرائیل و صهیونیسم جهانی)
آنها بدون هیچ نگرانی در خصوص باورهای خود دست در دست هم به یاری حکومت آذربایجان شیعهمذهب شتافتند. با این اتحاد مقدس! توانستند ارمنیهایی که در سرزمین آباء و اجدادی خویش اعلام استقلال کرده بودند؛ را بهعنوان اشغالگر در افکار عمومی جهان قالب کرده؛ و آنها را با خفت و خواری از خانههایشان بیرون راندند.
۴- کشور ایران، خصوصاً مناطق ترکنشین و یا مختلط بین ترک و ملیتهای دیگر هدف بعدی پانترکیسم است.
اردوغان سال ۲۰۲۰ در جشن پیروزی قرهباغ؛ با خواندن شعر «ارس» و اتحاد دوباره ساکنان دو سوی آن؛ هدف بعدی (اشغال مناطق ترکنشین ایران) را به پیروانش گوشزد کرد. عذرخواهی دروغین مقامهای ترکیه و توسل به این توجیه که اردوغان از مضمون این شعر اطلاع نداشته است، بخشی از دیپلماسی سیاست دو گام بهپیش یک گام به پس اردوغان بود. شعرخوانی اردوغان در باکو تنها نوک کوه یخ توطئههای رهبر پانترکیسم برای تجدید خاطره تاریخی فتوحات ترکی در جغرافیای ایران است.
۵- کشور ایران از این زمان به بعد بهجای ترکیه در شمال غرب و جمهوری آذربایجان در شمال، با پانترکیسم مهاجمی همسایه شده است که مرزهای آن از آذربایجان غربی به آستارا و پس از گذر از دریای مازندران تا ترکمنستان امتداد دارد.
اکنون اژدهای پانتورک دوباره دهان بازکرده و در آستانه بلعیدن مرز ایران و ارمنستان است. در این راستا میخواهند با ایجاد کریدوری در جنوبیترین نقطه مرزی ارمنستان با ایران، نخجوان را به جمهوری آذربایجان متصل کنند. اتصال نخجوان به آذربایجان قبل از اینکه اتصال آن به آذربایجان باشد، اتصال ترکیه به آذربایجان و آسیای میانه است که ترکیه را بسیار گسترش میدهد.
آنها در آینده میتوانند از آذربایجان در شمال غربی ایران تا آستارا (واقع در جنوب غرب دریای مازندران) را تصرف کنند و از سوی دیگر با همکاری دولت ترکمنستان و پان تورکهای ایران از خراسان شمالی تا گرگان را نیز ضمیمه امپراتوری نئوعثمانی کنند.
در این حالت بلعیده شدن گیلان و مازندران که همچون لقمهای کوچک و لذیذ بین گرگان در شرق و آستارا در غرب جلوه گری میکنند، بسیار سهلالوصول خواهد بود.
۶- تغییر جایگاه بخشی از ترکهای ایران از مرزداری به همگرایی با ترکهای آنسوی مرزها
بعد از بهقدرترسیدن صفویان ترکهای ایران؛ با هویتیابی جدید بر محور ایدئولوژی تشیع؛ پاسدار مرزهای ایران شدند. این نقش را با موفقیت به انجام رساندند و توانستند همچون سدی نفوذناپذیر به مدت ۵۰۰ سال ایران را از اشغالگری امپراتوری عثمانی و سپس ترکیه جدید حفظ کنند.
طی سه دهه گذشته با ورود تلویزیونهای ماهوارهای، اینترنت و رسانههای اجتماعی نقش مذهب در حیات فرهنگی و سیاسی ترکها کمرنگ شده است و بهموازات آن پانتورکیسم تقویت شده است. درنتیجه نقش تاریخی ترکها در صیانت از تمامیت ارضی ایران دچار تغییرات زیادی شده است.
۷- قرهباغهای بالقوه
در صورت جدایی مناطق ترکزبان ایران، تراژدی چندین قرهباغ دیگر در ایران کنونی قابل تکرار است. ازجمله آذربایجان غربی با جمعیت چهل درصد ترک و حدود شصت درصد کرد، ازنظر پان تورکها جزو آذربایجان است و کُردها در آذربایجان مهاجر هستند و باید به عراق و یا هر ناکجاآباد دیگری بازگردند! [208]
پانترکیسم همزیستی با اقلیتهای نژادی را در اراضی موردادعای خود نمیپذیرد. البته موفقیت آنها چندان هم بعید نیست. اکنون بعد از یک سده از ارمنستان بزرگ واقع در شمال شرق ترکیه کنونی اثری باقی نمانده است و قرهباغ ارمنی نیز بهسوی چنین سرنوشتی رهسپار شد.
مناطق فارس و کردنشین همسایه و یا مختلط با ترکهای سایر استانهای ایران نیز قرهباغهای بالقوه دیگری هستند. پانتورکیسم تقویتشده از سوی اسرائیل، ترکیه، آذربایجان، اخوانالمسلمین جهانی، جهادیها و ناتو میتواند این مناطق را بلعیده و ساکنانش آواره کند.
تجربیات جهانی حاکی از این هستند که اقلیتی منسجم با پشتوانه خارجی میتوانند سرنوشت اکثریت باشندگان یک منطقه را تعیین کنند.
باوجوداینکه اکثریت مردمِ تُرکزبان ایران همچنان خود را دلبسته ایران و ایرانی میدانند، اما پانتورکهای ایران استعداد این را دارند تا در زمان ضعف دولت مرکزی ایران همچون عمق استراتژیک جغرافیای سیاسی مورداستفاده پانترکیسم جهانی قرار گیرند.
پانتورکها منتظر زمان طلایی (ضعف دولت مرکزی ایران) هستند، تا مناطق موردادعای خود را در بُعدِ حداکثری به مامِ میهنِ جدیدِ خود (ترکیه+آذربایجان) ملحق کند.
این خطراتِ بالقوه، تمامی ملل ایرانی ازجمله هموطنان آذری و ترکزبانان پایبندِ ایرانِ متحد، آزاد و آباد را ملزم میکند بر محور یک رهیافتِ مشترک متحد شده و از فاجعهای بزرگ پیشگیری کنند.
۱-تقدس زمین و مرزهای سیاسی به قیمت محرومیت ساکنان از حق تعیین سرنوشت خویش - در نظم کنونی جهان حقوق انسان و انسانمحوری قربانی زمین و مرزهای سیاسی میشوند. حتی اگر این مرزها را کسانی مثل چرچیل، اتاترک و استالین بدون توجه به جغرافیای اتنیکی و خواست باشندگان سرزمینها در صدسال قبل ترسیم کرده باشند. حق تعیین سرنوشت با مراجعه به آراء ساکنان هر منطقه هیچ جایگاهی در نظم کنونی جهان ندارد.
۲- تعیینکننده نهایی مناقشات منطقهای و جهانی، قدرت و توان نظامی است. زور، سلاحهای مدرن، پیمانهای منطقهای و جهانی تعیینکننده هر نوع حقی هستند.
۳- ارجحیت منافع بر ایدئولوژی - در جنگ قرهباغ دیدیم که دشمنان ایدئولوژیک میتوانند در یک جبهه قرار گیرند. (ترکهای سنی ترکیه و ترکهای شیعه آذربایجان، اخوانالمسلمین سنی، پان تورکهای سراسر جهان ازجمله ایران و ترکیه، القاعده و جهادیهای سنی سوریه و سایر کشورها، اسرائیل و صهیونیسم جهانی)
آنها بدون هیچ نگرانی در خصوص باورهای خود دست در دست هم به یاری حکومت آذربایجان شیعهمذهب شتافتند. با این اتحاد مقدس! توانستند ارمنیهایی که در سرزمین آباء و اجدادی خویش اعلام استقلال کرده بودند؛ را بهعنوان اشغالگر در افکار عمومی جهان قالب کرده؛ و آنها را با خفت و خواری از خانههایشان بیرون راندند.
۴- کشور ایران، خصوصاً مناطق ترکنشین و یا مختلط بین ترک و ملیتهای دیگر هدف بعدی پانترکیسم است.
اردوغان سال ۲۰۲۰ در جشن پیروزی قرهباغ؛ با خواندن شعر «ارس» و اتحاد دوباره ساکنان دو سوی آن؛ هدف بعدی (اشغال مناطق ترکنشین ایران) را به پیروانش گوشزد کرد. عذرخواهی دروغین مقامهای ترکیه و توسل به این توجیه که اردوغان از مضمون این شعر اطلاع نداشته است، بخشی از دیپلماسی سیاست دو گام بهپیش یک گام به پس اردوغان بود. شعرخوانی اردوغان در باکو تنها نوک کوه یخ توطئههای رهبر پانترکیسم برای تجدید خاطره تاریخی فتوحات ترکی در جغرافیای ایران است.
۵- کشور ایران از این زمان به بعد بهجای ترکیه در شمال غرب و جمهوری آذربایجان در شمال، با پانترکیسم مهاجمی همسایه شده است که مرزهای آن از آذربایجان غربی به آستارا و پس از گذر از دریای مازندران تا ترکمنستان امتداد دارد.
اکنون اژدهای پانتورک دوباره دهان بازکرده و در آستانه بلعیدن مرز ایران و ارمنستان است. در این راستا میخواهند با ایجاد کریدوری در جنوبیترین نقطه مرزی ارمنستان با ایران، نخجوان را به جمهوری آذربایجان متصل کنند. اتصال نخجوان به آذربایجان قبل از اینکه اتصال آن به آذربایجان باشد، اتصال ترکیه به آذربایجان و آسیای میانه است که ترکیه را بسیار گسترش میدهد.
آنها در آینده میتوانند از آذربایجان در شمال غربی ایران تا آستارا (واقع در جنوب غرب دریای مازندران) را تصرف کنند و از سوی دیگر با همکاری دولت ترکمنستان و پان تورکهای ایران از خراسان شمالی تا گرگان را نیز ضمیمه امپراتوری نئوعثمانی کنند.
در این حالت بلعیده شدن گیلان و مازندران که همچون لقمهای کوچک و لذیذ بین گرگان در شرق و آستارا در غرب جلوه گری میکنند، بسیار سهلالوصول خواهد بود.
۶- تغییر جایگاه بخشی از ترکهای ایران از مرزداری به همگرایی با ترکهای آنسوی مرزها
بعد از بهقدرترسیدن صفویان ترکهای ایران؛ با هویتیابی جدید بر محور ایدئولوژی تشیع؛ پاسدار مرزهای ایران شدند. این نقش را با موفقیت به انجام رساندند و توانستند همچون سدی نفوذناپذیر به مدت ۵۰۰ سال ایران را از اشغالگری امپراتوری عثمانی و سپس ترکیه جدید حفظ کنند.
طی سه دهه گذشته با ورود تلویزیونهای ماهوارهای، اینترنت و رسانههای اجتماعی نقش مذهب در حیات فرهنگی و سیاسی ترکها کمرنگ شده است و بهموازات آن پانتورکیسم تقویت شده است. درنتیجه نقش تاریخی ترکها در صیانت از تمامیت ارضی ایران دچار تغییرات زیادی شده است.
۷- قرهباغهای بالقوه
در صورت جدایی مناطق ترکزبان ایران، تراژدی چندین قرهباغ دیگر در ایران کنونی قابل تکرار است. ازجمله آذربایجان غربی با جمعیت چهل درصد ترک و حدود شصت درصد کرد، ازنظر پان تورکها جزو آذربایجان است و کُردها در آذربایجان مهاجر هستند و باید به عراق و یا هر ناکجاآباد دیگری بازگردند! [208]
پانترکیسم همزیستی با اقلیتهای نژادی را در اراضی موردادعای خود نمیپذیرد. البته موفقیت آنها چندان هم بعید نیست. اکنون بعد از یک سده از ارمنستان بزرگ واقع در شمال شرق ترکیه کنونی اثری باقی نمانده است و قرهباغ ارمنی نیز بهسوی چنین سرنوشتی رهسپار شد.
مناطق فارس و کردنشین همسایه و یا مختلط با ترکهای سایر استانهای ایران نیز قرهباغهای بالقوه دیگری هستند. پانتورکیسم تقویتشده از سوی اسرائیل، ترکیه، آذربایجان، اخوانالمسلمین جهانی، جهادیها و ناتو میتواند این مناطق را بلعیده و ساکنانش آواره کند.
تجربیات جهانی حاکی از این هستند که اقلیتی منسجم با پشتوانه خارجی میتوانند سرنوشت اکثریت باشندگان یک منطقه را تعیین کنند.
باوجوداینکه اکثریت مردمِ تُرکزبان ایران همچنان خود را دلبسته ایران و ایرانی میدانند، اما پانتورکهای ایران استعداد این را دارند تا در زمان ضعف دولت مرکزی ایران همچون عمق استراتژیک جغرافیای سیاسی مورداستفاده پانترکیسم جهانی قرار گیرند.
پانتورکها منتظر زمان طلایی (ضعف دولت مرکزی ایران) هستند، تا مناطق موردادعای خود را در بُعدِ حداکثری به مامِ میهنِ جدیدِ خود (ترکیه+آذربایجان) ملحق کند.
این خطراتِ بالقوه، تمامی ملل ایرانی ازجمله هموطنان آذری و ترکزبانان پایبندِ ایرانِ متحد، آزاد و آباد را ملزم میکند بر محور یک رهیافتِ مشترک متحد شده و از فاجعهای بزرگ پیشگیری کنند.
ترکها، کردها، کشورهای ترکیه و ایران چهار طرف برنده یک دادوستد
همچنانکه در سطور فوق نوشتیم تا زمان نگارش این کتاب هنوز اکثریت قاطع آذریها و تُرکزبانان ایرانی گرایشی به بیماری پانتورکیسم وابسته به آنکارا ندارند.
اما اگر در آینده پانتورکها بتوانند معادله را به هم زده و پایگاه تودهای وسیعتری کسب کرده و در موضع قدرت قرار گیرند؛ با توجه به سابقه پانتورکیسم در ارمنستان غربی، قبرس، قرهباغ، شمال عراق و سوریه استراتژی جدید آنها به شرح ذیل قابل پیشبینی است:
با کمک آمریکا، اسرائیل، ترکیه، باکو، پاکستان، افغانستان، اخوانالمسلمین و جهادگران اسلامی و ... بخشهایی از ایران را اشغال و ساکنانِ غیر تُرکزبان این بخشها را از خانه کاشانه خویش اخراج میکنند. در این صورت بهعنوان گزینه نهایی با این رهیافت میتوان علاج واقعه را قبل از وقوع کرد.
صورتمسئله
الف- طی دهههای اخیر پانتورکیسم در میان ترکهای ایران رشد زیادی داشته است. در صورت گسترشِ بیشترِ این پدیده، پانتورکها با حمایت خارجی میتوانند در مناطق تُرکزبان و نیز مناطق دو یا سه ملیتی بزرگترین بحران سیاسی و اجتماعی ایجاد کنند.
ب- مسئله کرد تحت حاکمیت نئوعثمانی اردوغان در ترکیه خونینتر شده و خطر نسلکشی هم در میان است.
ج- دولتهای ترکیه و ایران تجزیه کشورشان را به هیچ قیمتی نمیپذیرند.
در این صورت بهجای دور زدن در دایره بسته نفی و خشونت، میتوان با یک راهحل مسالمتآمیز و انسانی تهدید را به فرصت تبدیل کرد. * فرمول پروژه پیشنهادی برای حل مسئله↓
کردهای ترکیه در مناطق مسکونی ترکهای ایران و ترکهای ایران در مناطق مسکونی کردهای ترکیه اسکان داده شوند
مزایا:
۱- ترکیه با از دست دادن کردها و جذب و ادغام ترکهای ایران میتواند همچنان که از نامش پیداست رؤیای یک ترکیه واقعی با یک نژاد، یک پرچم، یکزبان و یک سرزمین واحد را تحقق بخشد. از سوی دیگر جنگ چهلساله دولت و کردهای هویت خواه پایان میپذیرد.
۲- ایران پیشاپیش بحران پانتورکیسم را بدون خونریزی از سر میگذراند؛ و لازم هم نیست نگران استقلالخواهی کردها باشد. زیرا طی دهههای اخیر تغییرات عمیقی در باورها، اهداف و استراتژی کردها ایجاد شده است. ناسیونالیسم سنتی- فئودالی کردها در حال زوال است و بهجای آن برادری ملتها، دمکراسی، عدالت اجتماعی و همگرایی انسانی در اندیشه سیاسی کردها هژمونی یافته است.
این اندیشه بر اساس فروریختن دیوارهای نژادپرستی، تعصب مذهبی، مردسالاری و سلسلهمراتب قدرت و ثروت بنا شده است. تجربه موفق روژآوا که اکنون اردوغان، ترامپ و کلیه مرتجعین کمر به نابودیاش بستهاند، مؤید این ادعاست. از سوی دیگر کردها با پختگی سیاسی که کسب کردهاند، واقعبینتر شده و با توجه به موقعیت جغرافیایی محصور خود الحاق به ایران و زندگی در یک ایران عمدتاً آریایی را بر گزینههای دیگر ترجیح میدهند.
۳- کردهای ترکیه با توجه به قرابت نژادی و ریشههای مشترک فرهنگ و زبان آریایی در ایران میتوانند با همنشینی در کنار کردهای ایران و فارسها یک سنتز پویا ایجاد کنند که منجر به جامعهای خلاق و دمکراتیک خواهد شد.
۴- ترکهای ایران که از دوره صفویان به خاطر اشتراک در مذهب شیعی در جنگهای بیپایان ترکهای عثمانی و ایران نهتنها تمایلی به پیوستن به همزبانان خود در غرب نداشتند، بلکه خود سدی محکم در برابر اشغالگری آنها بودند.
اما اگر روند گسترش پانتورکیسم با این سرعت ادامه یابد، نقش گذشته ترکها در صیانت از مرزهای ایران تغییر و عده کثیری از آنها قبله خود را بهسوی باکو و آنکارا تغییر داده و الحاق به ترکیه و باکو در صدر آرمانهای آنها قرار خواهد گرفت. رهبرانِ پانتورک از هماکنون این الحاق را در بُعدِ حداکثری میخواهند (با ضمیمه مناطق مختلطِ دوملیتی تُرک و کُرد و تُرک و فارس)
اکنون این آرمان برای پانتورکها در ایران قابل وصول نیست. ولی با مهاجرت به ترکیه بسیار سهل و آسان خواهد شد. در ضمن میتوانند امیدوار باشند روزی شهروند ترکیهای شوند که جزو اتحادیه اروپا شده است. (در صورت حل مسئله کردها شانس قبولی ترکیه در اتحادیه اروپا بیشتر خواهد شد)
کاملاً آشکار است که اجرایی شدن این پروژه با موانع بسیاری روبرو خواهد شد. ولی با در نظر گرفتن این اصل که هیچ ایدهای کامل نیست و رهیافتهای مختلف به نسبتهای متفاوت مزایا و معایب خاص خود رادارند، میتوان گفت این پروژه در زمانِ خود به نسبت طرحهای دیگر و یا ادامه وضع موجود کمترین معایب و بیشترین محاسن را دارد. از همه مهمتر اینکه مسئله را بهصورت ریشهای حل میکند.
آرزوها معمولاً با توانایی و امکانات قرین نیستند. آرزوی نویسنده بسی فراتر از این دادوستد است. آرزویم این است همه ساکنان کنونی ایران و کُردهای ترکیه، سوریه و عراق باهم متحد شده. زخمهای کهنه جنگ چالدران (۱۵۱۴) التیام یافته و خلیج اسکندرون و شرق دریای مدیترانه مرز غربی ایرانیان را تشکیل داده و آنسوی سمرقند، بخارا و دوشنبه مرزهای شمال شرقی را.
همه این ملتها تحت سیستمی انسانی، عدالت محور، مترقی در جهت شکوفایی فردی، ملی و کشوری خود گام بردارند. این منطقه که بنا به گفته ویل دورانت گاهواره تمدن بوده، دوباره جایگاه خویش را بازیافته و الگوی ملل دیگر در برقراری عدالت اجتماعی، برادری ملتها و رشد و توسعه همهجانبه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی قرار گیرد.
همچنانکه در سطور فوق نوشتیم تا زمان نگارش این کتاب هنوز اکثریت قاطع آذریها و تُرکزبانان ایرانی گرایشی به بیماری پانتورکیسم وابسته به آنکارا ندارند.
اما اگر در آینده پانتورکها بتوانند معادله را به هم زده و پایگاه تودهای وسیعتری کسب کرده و در موضع قدرت قرار گیرند؛ با توجه به سابقه پانتورکیسم در ارمنستان غربی، قبرس، قرهباغ، شمال عراق و سوریه استراتژی جدید آنها به شرح ذیل قابل پیشبینی است:
با کمک آمریکا، اسرائیل، ترکیه، باکو، پاکستان، افغانستان، اخوانالمسلمین و جهادگران اسلامی و ... بخشهایی از ایران را اشغال و ساکنانِ غیر تُرکزبان این بخشها را از خانه کاشانه خویش اخراج میکنند. در این صورت بهعنوان گزینه نهایی با این رهیافت میتوان علاج واقعه را قبل از وقوع کرد.
صورتمسئله
الف- طی دهههای اخیر پانتورکیسم در میان ترکهای ایران رشد زیادی داشته است. در صورت گسترشِ بیشترِ این پدیده، پانتورکها با حمایت خارجی میتوانند در مناطق تُرکزبان و نیز مناطق دو یا سه ملیتی بزرگترین بحران سیاسی و اجتماعی ایجاد کنند.
ب- مسئله کرد تحت حاکمیت نئوعثمانی اردوغان در ترکیه خونینتر شده و خطر نسلکشی هم در میان است.
ج- دولتهای ترکیه و ایران تجزیه کشورشان را به هیچ قیمتی نمیپذیرند.
در این صورت بهجای دور زدن در دایره بسته نفی و خشونت، میتوان با یک راهحل مسالمتآمیز و انسانی تهدید را به فرصت تبدیل کرد. * فرمول پروژه پیشنهادی برای حل مسئله↓
کردهای ترکیه در مناطق مسکونی ترکهای ایران و ترکهای ایران در مناطق مسکونی کردهای ترکیه اسکان داده شوند
مزایا:
۱- ترکیه با از دست دادن کردها و جذب و ادغام ترکهای ایران میتواند همچنان که از نامش پیداست رؤیای یک ترکیه واقعی با یک نژاد، یک پرچم، یکزبان و یک سرزمین واحد را تحقق بخشد. از سوی دیگر جنگ چهلساله دولت و کردهای هویت خواه پایان میپذیرد.
۲- ایران پیشاپیش بحران پانتورکیسم را بدون خونریزی از سر میگذراند؛ و لازم هم نیست نگران استقلالخواهی کردها باشد. زیرا طی دهههای اخیر تغییرات عمیقی در باورها، اهداف و استراتژی کردها ایجاد شده است. ناسیونالیسم سنتی- فئودالی کردها در حال زوال است و بهجای آن برادری ملتها، دمکراسی، عدالت اجتماعی و همگرایی انسانی در اندیشه سیاسی کردها هژمونی یافته است.
این اندیشه بر اساس فروریختن دیوارهای نژادپرستی، تعصب مذهبی، مردسالاری و سلسلهمراتب قدرت و ثروت بنا شده است. تجربه موفق روژآوا که اکنون اردوغان، ترامپ و کلیه مرتجعین کمر به نابودیاش بستهاند، مؤید این ادعاست. از سوی دیگر کردها با پختگی سیاسی که کسب کردهاند، واقعبینتر شده و با توجه به موقعیت جغرافیایی محصور خود الحاق به ایران و زندگی در یک ایران عمدتاً آریایی را بر گزینههای دیگر ترجیح میدهند.
۳- کردهای ترکیه با توجه به قرابت نژادی و ریشههای مشترک فرهنگ و زبان آریایی در ایران میتوانند با همنشینی در کنار کردهای ایران و فارسها یک سنتز پویا ایجاد کنند که منجر به جامعهای خلاق و دمکراتیک خواهد شد.
۴- ترکهای ایران که از دوره صفویان به خاطر اشتراک در مذهب شیعی در جنگهای بیپایان ترکهای عثمانی و ایران نهتنها تمایلی به پیوستن به همزبانان خود در غرب نداشتند، بلکه خود سدی محکم در برابر اشغالگری آنها بودند.
اما اگر روند گسترش پانتورکیسم با این سرعت ادامه یابد، نقش گذشته ترکها در صیانت از مرزهای ایران تغییر و عده کثیری از آنها قبله خود را بهسوی باکو و آنکارا تغییر داده و الحاق به ترکیه و باکو در صدر آرمانهای آنها قرار خواهد گرفت. رهبرانِ پانتورک از هماکنون این الحاق را در بُعدِ حداکثری میخواهند (با ضمیمه مناطق مختلطِ دوملیتی تُرک و کُرد و تُرک و فارس)
اکنون این آرمان برای پانتورکها در ایران قابل وصول نیست. ولی با مهاجرت به ترکیه بسیار سهل و آسان خواهد شد. در ضمن میتوانند امیدوار باشند روزی شهروند ترکیهای شوند که جزو اتحادیه اروپا شده است. (در صورت حل مسئله کردها شانس قبولی ترکیه در اتحادیه اروپا بیشتر خواهد شد)
کاملاً آشکار است که اجرایی شدن این پروژه با موانع بسیاری روبرو خواهد شد. ولی با در نظر گرفتن این اصل که هیچ ایدهای کامل نیست و رهیافتهای مختلف به نسبتهای متفاوت مزایا و معایب خاص خود رادارند، میتوان گفت این پروژه در زمانِ خود به نسبت طرحهای دیگر و یا ادامه وضع موجود کمترین معایب و بیشترین محاسن را دارد. از همه مهمتر اینکه مسئله را بهصورت ریشهای حل میکند.
آرزوها معمولاً با توانایی و امکانات قرین نیستند. آرزوی نویسنده بسی فراتر از این دادوستد است. آرزویم این است همه ساکنان کنونی ایران و کُردهای ترکیه، سوریه و عراق باهم متحد شده. زخمهای کهنه جنگ چالدران (۱۵۱۴) التیام یافته و خلیج اسکندرون و شرق دریای مدیترانه مرز غربی ایرانیان را تشکیل داده و آنسوی سمرقند، بخارا و دوشنبه مرزهای شمال شرقی را.
همه این ملتها تحت سیستمی انسانی، عدالت محور، مترقی در جهت شکوفایی فردی، ملی و کشوری خود گام بردارند. این منطقه که بنا به گفته ویل دورانت گاهواره تمدن بوده، دوباره جایگاه خویش را بازیافته و الگوی ملل دیگر در برقراری عدالت اجتماعی، برادری ملتها و رشد و توسعه همهجانبه اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی قرار گیرد.
پانترکیسم و راستِ سُنَّتی کوردایَتی، دو تیغه یک قیچی
در ایران، پانترکیسم با حمایتهای پنهان و آشکار جمهوری آذربایجان و ترکیه، حول محور «حفاظت از هویت ترکها» بهعنوان یک ایدئولوژی قوممحور شکل گرفته است. این جریان، همزیستی با هویتهای دیگر را برنمیتابد.
در مقابل، جریان راستِ سنتی کوردایَتی، که از آرمانهای بزرگ انسانی مانند عدالت اجتماعی و برادری ملتها تهی است، رویای بازتولید نظام ارتجاعی کردستان عراق را در کردستان ایران در سر میپروراند. این جریان با بازنمایی روایتی رمانتیک از «ملت مظلوم» و «سرزمین ازدسترفته»، پاسخ خود را نه در گفتمان دموکراتیک و همزیستی، بلکه در تقابل هویتی جستوجو میکند.
در سطح نظری و عملی، این دو گفتمان اگرچه خود را دشمن یکدیگر جلوه میدهند، در واقع بهصورت ساختاری یکدیگر را تقویت و تغذیه میکنند. هر دو جریان، نیروهای مستقل، دموکراسیخواه، باورمندانِ عدالت اجتماعی و حامی همزیستی را به حاشیه میرانند.
این دوگانگی مکمل با دو نمونه زیر قابل تأیید است:
میتینگ مسلحانه حزب دموکرات کردستان ایران در شهرستان نقده (31 فروردین 1358): این رویداد، که بیشتر به مانور قدرت شباهت داشت، در منطقه ترکنشین نقده برگزار شد و واکنش تند پانترکیسم را برانگیخت. نتیجه، جنگی خونین بود که شهروندان کرد و ترک را به قربانیان خود تبدیل کرد؛ جنگی که زخمهایش هنوز التیام نیافته است.
مراسم نوروز 1404 در ارومیه: کردها با رقص و آواز مراسمی باشکوه برگزار کردند، اما در پایان، گروهی از هواداران حزب دموکرات کردستان ایران با برافراشتن پرچمهای مافیای ارتجاعی کردستان عراق و سردادن شعار «ارومیه کردستان است»، زمینهساز اردوکشی خیابانی پانترکها شدند.
در ارومیه و دیگر مناطقِ دو ملیتی کرد و آذری، دو جریان «پانترکیسم» و «کوردایَتی سنتی» همچون دو تیغه یک قیچی همواره مکمل یکدیگر بوده، هستند و خواهند بود. تنها با خنثیسازی این دو جریان خشونتگرا و ارتجاعی میتوان مسیر صلح، عدالت و توسعه پایدار را هموار کرد. اتحاد و همزیستی کرد و آذری نهتنها یک پروژه نظری، بلکه ضرورتی عملی برای نجات ارومیه و سایر مناطق دونژادی از چرخه خشونت و انکار متقابل است.
ارومیه و دیگر مناطقِ دو ملیتیِ ایران نیازمند میداندادن به نیروی سوم هستند: آزادیخواهان، کنشگران عدالت اجتماعی و برابری حقوقی زن و مرد، باورمندان به همزیستی ملتها، دوستداران محیط زیست، فعالان صلح، هنرمندان، معلمان، زنان و جوانان. این نیروها میتوانند بهجای قیچی تفرقه، پلهای همدلی بسازند.
فدرالیسم قبیلهای کردستان عراق به کام سنّی گری افراطی وابسته به خارج
در ایران، پانترکیسم با حمایتهای پنهان و آشکار جمهوری آذربایجان و ترکیه، حول محور «حفاظت از هویت ترکها» بهعنوان یک ایدئولوژی قوممحور شکل گرفته است. این جریان، همزیستی با هویتهای دیگر را برنمیتابد.
در مقابل، جریان راستِ سنتی کوردایَتی، که از آرمانهای بزرگ انسانی مانند عدالت اجتماعی و برادری ملتها تهی است، رویای بازتولید نظام ارتجاعی کردستان عراق را در کردستان ایران در سر میپروراند. این جریان با بازنمایی روایتی رمانتیک از «ملت مظلوم» و «سرزمین ازدسترفته»، پاسخ خود را نه در گفتمان دموکراتیک و همزیستی، بلکه در تقابل هویتی جستوجو میکند.
در سطح نظری و عملی، این دو گفتمان اگرچه خود را دشمن یکدیگر جلوه میدهند، در واقع بهصورت ساختاری یکدیگر را تقویت و تغذیه میکنند. هر دو جریان، نیروهای مستقل، دموکراسیخواه، باورمندانِ عدالت اجتماعی و حامی همزیستی را به حاشیه میرانند.
این دوگانگی مکمل با دو نمونه زیر قابل تأیید است:
میتینگ مسلحانه حزب دموکرات کردستان ایران در شهرستان نقده (31 فروردین 1358): این رویداد، که بیشتر به مانور قدرت شباهت داشت، در منطقه ترکنشین نقده برگزار شد و واکنش تند پانترکیسم را برانگیخت. نتیجه، جنگی خونین بود که شهروندان کرد و ترک را به قربانیان خود تبدیل کرد؛ جنگی که زخمهایش هنوز التیام نیافته است.
مراسم نوروز 1404 در ارومیه: کردها با رقص و آواز مراسمی باشکوه برگزار کردند، اما در پایان، گروهی از هواداران حزب دموکرات کردستان ایران با برافراشتن پرچمهای مافیای ارتجاعی کردستان عراق و سردادن شعار «ارومیه کردستان است»، زمینهساز اردوکشی خیابانی پانترکها شدند.
در ارومیه و دیگر مناطقِ دو ملیتی کرد و آذری، دو جریان «پانترکیسم» و «کوردایَتی سنتی» همچون دو تیغه یک قیچی همواره مکمل یکدیگر بوده، هستند و خواهند بود. تنها با خنثیسازی این دو جریان خشونتگرا و ارتجاعی میتوان مسیر صلح، عدالت و توسعه پایدار را هموار کرد. اتحاد و همزیستی کرد و آذری نهتنها یک پروژه نظری، بلکه ضرورتی عملی برای نجات ارومیه و سایر مناطق دونژادی از چرخه خشونت و انکار متقابل است.
ارومیه و دیگر مناطقِ دو ملیتیِ ایران نیازمند میداندادن به نیروی سوم هستند: آزادیخواهان، کنشگران عدالت اجتماعی و برابری حقوقی زن و مرد، باورمندان به همزیستی ملتها، دوستداران محیط زیست، فعالان صلح، هنرمندان، معلمان، زنان و جوانان. این نیروها میتوانند بهجای قیچی تفرقه، پلهای همدلی بسازند.
فدرالیسم قبیلهای کردستان عراق به کام سنّی گری افراطی وابسته به خارج
ب- جریان اسلامگرای راست افراطی سُنّی وابسته
در این فصل "جریان راست افراطی سنّی وابسته" بهعنوان یکی از تهدیداتِ بالقوه پیش روی مردم کردستان ایران مورد تحلیل قرار گرفته است.
اکثریت مسلمانان و جریانات اسلامی خارج از دایره این گفتار قرار میگیرند. ازجمله جریانات میانهرو اخلاقمدار، عرفانی، صوفیه و تمامی مسلمانانِ مستقل و آزاده جهان که با افراطگرایان و خصوصاً رهبرِ جهانی آنها (اردوغان) مرزبندی مشخصی دارند. ازاینرو لازم است به سبکِ لسانالغیب حافظ شیرازی[209] با همه مسلمانان جهان (منهایِ جهادگرانِ رنگارنگِ ناتو و اردوغان) در همزیستی و یاوری بود.
خویشاوندی جریان اسلامگرای راست افراطی سُنّی با امپریالیسم
گویی اسلامگرایی راستِ افراطی سنّی حاملِ یک ژِنِ خاص است که سریع و آسان با امپریالیسم وصلت میکند. حاصلِ این وصلت همواره کودکی شرور، بوگندو و خونخوار است؛ تا دمار از روزگار سرزمین مادری خویش در آورد.
مروری بر سقوط ساختار فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورهای جهانِ سومِ اسلامی که در نتیجه وصلت آمریکا و "اسلامگرایی راستِ افراطی سُنّی" صورت گرفته است:
۱- در سال ۱۹۶۵ "ژنرال سوهارتو" مهره آمریکا با دو بازوی ارتش و اسلامگرایان راست سُنّتی افراطی حکومت مردمی و مترقی احمد سوکارنو را سرنگون کرده و بیش از یکمیلیون انسان بیگناه دگراندیش را از خانههای خویش بیرون کشیده و تیرباران کرده و رکورد خونینترین کودتای جهان را شکست.
۲- طی سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۲ آمریکا و اسلامگرایان راستِ افراطی افغانستان طی جنگی فرسایشی ۱۴ساله دولت مترقی و اصلاحگرای افغانستان را ساقط کرده و این کشور را به دوره سیاه قرونوسطی بازگرداندند.
۳- در سال ۱۸۷۸ آمریکا طی یک کودتا ژنرال محمد ضیاءالحق را بر سرکار آورده و حکومت ملی و مترقی "علی بوتو" را سرنگون کرد. از آن تاریخ پاکستان به پرورشگاه اسلامگرایان تندرو سنی سراسر جهان تبدیل شده است.
۴- در سال ۲۰۰۳ آمریکا با کمک اسلامگرایان حکومت صدام حسین را ساقط و سیستمی دزد سالار، ارتجاعی و وابسته را ایجاد کرد و در این بستر موجودات خبیثی از نوع داعش و... سر برآوردند.
۵- در سال ۲۰۱۱ آمریکا از سراسر جهان مجاهدین اسلامی را به لیبی گسیل داشت و با کمک نیروی هوایی اروپا دولت لیبی را سرنگون و فروپاشی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را به مردمان لیبی هدیه داده و سرنوشت مردم نگونبختِ آن دیار را به "شب نهادانِ از قعرِ قرون آمده"[210] وابسته به اردوغان، داعش و قطر سپردند.
۶- در سال ۲۰۱۱ آمریکا و ناتو با کمک اسلامگرایان فروپاشی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی یمن را رقم زدند.
۷- در آخرین ماه سال ۲۰۲۴ سوریه نیز از این زایمان فارغ شده و کودکی که سال ۲۰۱۱ در جریان بهار عربی از امپریالیسم حامله شده بود؛ با مامایی ترکیه و قطر به دنیا آورد. در نتیجه مردمانش فروپاشی اقتصادی، امنیتی و اجتماعی کشور خویش را با هلهله و جفتکزنی جشن گرفتند. باید منتظر بمانیم بعد از سوریه نوبت کدام ملت نفرینشده خاورمیانه فرا رسیده است. زیرا که "این رشته سَرِ دراز داشته" و تراژدی همچنان ادامه دارد...
۸- فتنهگریهای آمریکا در چچن، گروزنی، بوسنی، سین کیانگ چین توسط ترکان اویغوری و نیز در آفریقا بوکوحرام و الشباب سومالی و اسلامگرایان سودان و ... را از قلم انداختم. لطفاً خودتان کامل کنید.
آمریکا با کمک نیروهای واپسگرای داخلی کشورهای اسلامی را کلنگی کرده و از مسیر اصلاح و پیشرفت منحرف و در مسیر ارتجاع، توحش قرونوسطایی، غارتگری و پخمه سالاری قرار دادهاند. اسلامگرایان افراطی سُنّی با فاصله زیاد تاکنون مقام اول این ماراتون را در انحصار خود نگاه داشتهاند.
در این فصل "جریان راست افراطی سنّی وابسته" بهعنوان یکی از تهدیداتِ بالقوه پیش روی مردم کردستان ایران مورد تحلیل قرار گرفته است.
اکثریت مسلمانان و جریانات اسلامی خارج از دایره این گفتار قرار میگیرند. ازجمله جریانات میانهرو اخلاقمدار، عرفانی، صوفیه و تمامی مسلمانانِ مستقل و آزاده جهان که با افراطگرایان و خصوصاً رهبرِ جهانی آنها (اردوغان) مرزبندی مشخصی دارند. ازاینرو لازم است به سبکِ لسانالغیب حافظ شیرازی[209] با همه مسلمانان جهان (منهایِ جهادگرانِ رنگارنگِ ناتو و اردوغان) در همزیستی و یاوری بود.
خویشاوندی جریان اسلامگرای راست افراطی سُنّی با امپریالیسم
گویی اسلامگرایی راستِ افراطی سنّی حاملِ یک ژِنِ خاص است که سریع و آسان با امپریالیسم وصلت میکند. حاصلِ این وصلت همواره کودکی شرور، بوگندو و خونخوار است؛ تا دمار از روزگار سرزمین مادری خویش در آورد.
مروری بر سقوط ساختار فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورهای جهانِ سومِ اسلامی که در نتیجه وصلت آمریکا و "اسلامگرایی راستِ افراطی سُنّی" صورت گرفته است:
۱- در سال ۱۹۶۵ "ژنرال سوهارتو" مهره آمریکا با دو بازوی ارتش و اسلامگرایان راست سُنّتی افراطی حکومت مردمی و مترقی احمد سوکارنو را سرنگون کرده و بیش از یکمیلیون انسان بیگناه دگراندیش را از خانههای خویش بیرون کشیده و تیرباران کرده و رکورد خونینترین کودتای جهان را شکست.
۲- طی سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۲ آمریکا و اسلامگرایان راستِ افراطی افغانستان طی جنگی فرسایشی ۱۴ساله دولت مترقی و اصلاحگرای افغانستان را ساقط کرده و این کشور را به دوره سیاه قرونوسطی بازگرداندند.
۳- در سال ۱۸۷۸ آمریکا طی یک کودتا ژنرال محمد ضیاءالحق را بر سرکار آورده و حکومت ملی و مترقی "علی بوتو" را سرنگون کرد. از آن تاریخ پاکستان به پرورشگاه اسلامگرایان تندرو سنی سراسر جهان تبدیل شده است.
۴- در سال ۲۰۰۳ آمریکا با کمک اسلامگرایان حکومت صدام حسین را ساقط و سیستمی دزد سالار، ارتجاعی و وابسته را ایجاد کرد و در این بستر موجودات خبیثی از نوع داعش و... سر برآوردند.
۵- در سال ۲۰۱۱ آمریکا از سراسر جهان مجاهدین اسلامی را به لیبی گسیل داشت و با کمک نیروی هوایی اروپا دولت لیبی را سرنگون و فروپاشی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را به مردمان لیبی هدیه داده و سرنوشت مردم نگونبختِ آن دیار را به "شب نهادانِ از قعرِ قرون آمده"[210] وابسته به اردوغان، داعش و قطر سپردند.
۶- در سال ۲۰۱۱ آمریکا و ناتو با کمک اسلامگرایان فروپاشی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی یمن را رقم زدند.
۷- در آخرین ماه سال ۲۰۲۴ سوریه نیز از این زایمان فارغ شده و کودکی که سال ۲۰۱۱ در جریان بهار عربی از امپریالیسم حامله شده بود؛ با مامایی ترکیه و قطر به دنیا آورد. در نتیجه مردمانش فروپاشی اقتصادی، امنیتی و اجتماعی کشور خویش را با هلهله و جفتکزنی جشن گرفتند. باید منتظر بمانیم بعد از سوریه نوبت کدام ملت نفرینشده خاورمیانه فرا رسیده است. زیرا که "این رشته سَرِ دراز داشته" و تراژدی همچنان ادامه دارد...
۸- فتنهگریهای آمریکا در چچن، گروزنی، بوسنی، سین کیانگ چین توسط ترکان اویغوری و نیز در آفریقا بوکوحرام و الشباب سومالی و اسلامگرایان سودان و ... را از قلم انداختم. لطفاً خودتان کامل کنید.
آمریکا با کمک نیروهای واپسگرای داخلی کشورهای اسلامی را کلنگی کرده و از مسیر اصلاح و پیشرفت منحرف و در مسیر ارتجاع، توحش قرونوسطایی، غارتگری و پخمه سالاری قرار دادهاند. اسلامگرایان افراطی سُنّی با فاصله زیاد تاکنون مقام اول این ماراتون را در انحصار خود نگاه داشتهاند.
پیشبینی دو پلان اسلامگرایان افراطی سُنّیِ کردستانِ ایران در شرایط خلأ قدرتِ حکومتِ مرکزی ایران
اسلامگرایان سنی کردستان ایران طی ۴۵ سال گذشته در خلأ فعالیت نیروهای چپ، سکولار و مترقی و بهرهمندی از رانتِ دین و مذهب پایگاه وسیع اجتماعی کسب کردهاند. این جریان برای زمان طلایی (خلأ قدرت ناشی از ضعف یا سقوط دولت مرکزی ایران) دو پلان به شرح ذیل آماده اجرا دارد:
پلان A- برقراری امارت اسلامی کردستان ایران
با کمکهای مالی، تسلیحاتی، جاسوسی و مستشاری اخوانالمسلمین جهانی، ترکیه، قطر، آمریکا، ناتو و احزاب اسلامگرای کردستان عراق در کمترین زمان ممکن (حدود یک هفته) هزاران تن از هواداران خویش را سازماندهی و مسلح کرده و با استفاده از تجربیات همکیشان خود در سوریه، عراق، مصر، تونس، لیبی، سودان، سومالی و افغانستان امارتی از نوع داعش، جبهه النصره، القاعده، طالبان و بوکوحرام در مناطق سنی نشین کردستان ایران برقرار کنند.
در این صورت اصطلاحات جهاد، دارالکفر، دارالحرب، غزا، ملک الیمین، جاریه، کنیز، غلام، غلمان، سنگسار، روبند، چادر، بَرقَع، کُفر، تکفیر، حدودِ شرعی و... سکهِ رایجِ کُردستان ایران خواهند شد. از سوی دیگر واژههای ذیل به محاق فراموشی سپرده خواهند شد: تکنولوژی، صنعت، اقتصاد، حقوق بشر، حقوق کودکان، برابری زن و مرد، تأمین اجتماعی، عدالت اجتماعی، آزادی اندیشه و عقیده، تحصیل دختران در دبیرستان و دانشگاه، پوشش اختیاری...
اسلامگرایان اگر در اجرای پلان A ناکام بمانند، بلافاصله پلان B را به اجرا میگذارند.
پلان B- ائتلاف با جریان راست سنتی کُوردایَتی
اسلامگرایان در ائتلاف با ناسیونالیستهای ابتدایی و نوفئودال کردستان (حزب دمکرات کردستان ایران و حزب آزادی کردستان و عوامل بارزانی) میتوانند حاکمیت تمامی شهرها و مناطق سنی نشین کردستان ایران را به انحصار خویش درآورده و کردستان ایران را ۱۰۰ سال به عقب بازگردانند. (البته اگر تا آن زمان شهرستان و یا روستایی کردنشین و سنیمذهب از اشغالگری پانتورکیسم اردوغانی در امان مانده باشد.)
دو جریان راست سنتی کردستان (اسلامی و قومی) با ائتلاف و اتحاد مقدس خویش و کمک کشورهای طمعکار ازجمله ترکیه و قطر بهآسانی میتوانند سیستمی با ویژگیهای مافیاگری کردستان عراق و توحش طالبانی افغانستان بر مردم کردستان ایران تحمیل کنند.
هر دو جریان راست سنتی کردستان سال ۱۴۰۱ از رشد جنبش رادیکال و مترقی "زن زندگی آزادی" به هراس افتاده و سریعاً اتحادی بین آنها شکل گرفت. [211] حزب دمکرات و اسلامیان سنی تلاش کردند تا با خالی کردن جنبش از ماهیت سکولار، دمکراتیک و فمینیستی آن، کفه ترازو را در کردستان به نفع خود سنگین کنند. یکی از مظاهر این اتحاد گردهمایی آنها در مساجد اصلی شهرهای کردستان به بهانه حمایت از خواستههای مردم و جنبش "زن زندگی آزادی" بود. [212]
اسلامگرایان راستِ سُنّتی کردستان؛ پس از ۴۴ سال بهرهمندی از انواع رانتِ دین و مذهب؛ در ۳۰ آبان ۱۴۰۱ در جایگاهِ اپوزیسیون ظاهر شده و خود را برای مصادره جنبش "زن زندگی آزادی" آماده میکنند. [213]
فراخوان جریانِ راستِ سُنّتیِ اسلام سیاسی سُنیِ وابسته در جهت سوارشدن بر امواج جنبشِ "زن، زندگی، آزادی" (آذرماه ۱۴۰۱) ناشر: جریان راستِ سنتی کوردایَتی AVATODAY آواتودی. [214] (اتحاد دو جریانِ راست سنَّتی کُردایَتی و اسلامِ سیاسی وابسته)
اسلامگرایان سنی کردستان ایران طی ۴۵ سال گذشته در خلأ فعالیت نیروهای چپ، سکولار و مترقی و بهرهمندی از رانتِ دین و مذهب پایگاه وسیع اجتماعی کسب کردهاند. این جریان برای زمان طلایی (خلأ قدرت ناشی از ضعف یا سقوط دولت مرکزی ایران) دو پلان به شرح ذیل آماده اجرا دارد:
پلان A- برقراری امارت اسلامی کردستان ایران
با کمکهای مالی، تسلیحاتی، جاسوسی و مستشاری اخوانالمسلمین جهانی، ترکیه، قطر، آمریکا، ناتو و احزاب اسلامگرای کردستان عراق در کمترین زمان ممکن (حدود یک هفته) هزاران تن از هواداران خویش را سازماندهی و مسلح کرده و با استفاده از تجربیات همکیشان خود در سوریه، عراق، مصر، تونس، لیبی، سودان، سومالی و افغانستان امارتی از نوع داعش، جبهه النصره، القاعده، طالبان و بوکوحرام در مناطق سنی نشین کردستان ایران برقرار کنند.
در این صورت اصطلاحات جهاد، دارالکفر، دارالحرب، غزا، ملک الیمین، جاریه، کنیز، غلام، غلمان، سنگسار، روبند، چادر، بَرقَع، کُفر، تکفیر، حدودِ شرعی و... سکهِ رایجِ کُردستان ایران خواهند شد. از سوی دیگر واژههای ذیل به محاق فراموشی سپرده خواهند شد: تکنولوژی، صنعت، اقتصاد، حقوق بشر، حقوق کودکان، برابری زن و مرد، تأمین اجتماعی، عدالت اجتماعی، آزادی اندیشه و عقیده، تحصیل دختران در دبیرستان و دانشگاه، پوشش اختیاری...
اسلامگرایان اگر در اجرای پلان A ناکام بمانند، بلافاصله پلان B را به اجرا میگذارند.
پلان B- ائتلاف با جریان راست سنتی کُوردایَتی
اسلامگرایان در ائتلاف با ناسیونالیستهای ابتدایی و نوفئودال کردستان (حزب دمکرات کردستان ایران و حزب آزادی کردستان و عوامل بارزانی) میتوانند حاکمیت تمامی شهرها و مناطق سنی نشین کردستان ایران را به انحصار خویش درآورده و کردستان ایران را ۱۰۰ سال به عقب بازگردانند. (البته اگر تا آن زمان شهرستان و یا روستایی کردنشین و سنیمذهب از اشغالگری پانتورکیسم اردوغانی در امان مانده باشد.)
دو جریان راست سنتی کردستان (اسلامی و قومی) با ائتلاف و اتحاد مقدس خویش و کمک کشورهای طمعکار ازجمله ترکیه و قطر بهآسانی میتوانند سیستمی با ویژگیهای مافیاگری کردستان عراق و توحش طالبانی افغانستان بر مردم کردستان ایران تحمیل کنند.
هر دو جریان راست سنتی کردستان سال ۱۴۰۱ از رشد جنبش رادیکال و مترقی "زن زندگی آزادی" به هراس افتاده و سریعاً اتحادی بین آنها شکل گرفت. [211] حزب دمکرات و اسلامیان سنی تلاش کردند تا با خالی کردن جنبش از ماهیت سکولار، دمکراتیک و فمینیستی آن، کفه ترازو را در کردستان به نفع خود سنگین کنند. یکی از مظاهر این اتحاد گردهمایی آنها در مساجد اصلی شهرهای کردستان به بهانه حمایت از خواستههای مردم و جنبش "زن زندگی آزادی" بود. [212]
اسلامگرایان راستِ سُنّتی کردستان؛ پس از ۴۴ سال بهرهمندی از انواع رانتِ دین و مذهب؛ در ۳۰ آبان ۱۴۰۱ در جایگاهِ اپوزیسیون ظاهر شده و خود را برای مصادره جنبش "زن زندگی آزادی" آماده میکنند. [213]
فراخوان جریانِ راستِ سُنّتیِ اسلام سیاسی سُنیِ وابسته در جهت سوارشدن بر امواج جنبشِ "زن، زندگی، آزادی" (آذرماه ۱۴۰۱) ناشر: جریان راستِ سنتی کوردایَتی AVATODAY آواتودی. [214] (اتحاد دو جریانِ راست سنَّتی کُردایَتی و اسلامِ سیاسی وابسته)
فدرالیسم قبیلهای کردستانِ عراق به کام مافیای سنّیگری وابسته
سیستم فدرالی کردستانِ عراق نهتنها آزادی، رفاه و پیشرفت را برای کُردها به ارمغان نیاورد، بلکه مغزها هم توسط ارتجاع قبیلهای، تعصب مذهبی، مافیای قدرت و وابستگی خارجی به بند کشیده شدند. از هماکنون در میان اکثریت عوامالناس آن دیار زمینه ذهنی ایجاد یک امارت اسلامی از نوع داعش و طالبان فراهم شده است. (هیچ گام بهپیش، صد گام به پس)
«تا مغزها تکان نخورند، هیچچیز تکان نخواهد خورد» [215]
سیستم فدرالی کردستانِ عراق نهتنها آزادی، رفاه و پیشرفت را برای کُردها به ارمغان نیاورد، بلکه مغزها هم توسط ارتجاع قبیلهای، تعصب مذهبی، مافیای قدرت و وابستگی خارجی به بند کشیده شدند. از هماکنون در میان اکثریت عوامالناس آن دیار زمینه ذهنی ایجاد یک امارت اسلامی از نوع داعش و طالبان فراهم شده است. (هیچ گام بهپیش، صد گام به پس)
«تا مغزها تکان نخورند، هیچچیز تکان نخواهد خورد» [215]
شیوخ بارزانی دو قرن تحمیق و ستمکاری
بخش کوچکی از کارنامه شیخ محمد بارزانی، [216] پدر ملامصطفی[217] به قلم واسیلی نیکیتن در کتاب "کُرد و کُردستان"
«شیخ محمد (جانشین عبدالسلام) چیزی بهجز یک ملای کمسواد نبود، و یا آنگونه که در کردستان به اینگونه کسان میگویند "نیمچه ملا". این مرد آخوند نبود، الکن هم بود؛ بااینحال او نیز شروع به تدریس کرد و شاگردان زیادی داشت.
هر سهشنبه و جمعه زن و مرد در بارزان جمع میشدند و شیخ به آنها توجه (موعظه) میکرد. این رسم دینی در میان کُردها این است که شیخ در میان شاگردان خود مینشیند و نَسَبِ شیوخِ طریقتِ خود را بیان میکند.
آنگاه شاگردانش سروصدا میکنند، مثل سگ پارس میکنند یا مثل الاغ ناله میکنند. این رسم خلافِ تمدن و مغایر با راه و رسم نیکو و عقل و منطق است.
شیخ نامبرده همچون بسیاری از مشایخ دیگر توانست کردهای وابسته به حلقه خود را با همین رویههای زشت، خشن و درعینحال سازگار با طرز تفکر پامنبریهایش بازیچه خود قرار دهد.
درواقع پسازاینکه شیخ عبیدالله [شمزینان] توسط رومیان [ترکان عثمانی] به حجاز تبعید شد، بر نفوذ و اقتدار شیخ محمد افزوده شد. اکثر آقایان عشایر آن دوروبر پیشوایی شیخ را پذیرفتند.
در آن هنگام بود که مریدانِ شیخ بارِ دیگر نامِ "مهدی" را علم کردند و شیخ را مهدی خواندند؛ به بهانه اینکه بر طبق احادیث نبوی نام دیگر مهدی باید محمد باشد؛ با این تمهید شیخ محمد ما مهدی واقعی از آب درآمد؛ و بهپاس این موهبت تصمیم گرفته شد که در جهاد و جنگ با موصل شرکت کنند.
مخالفان با این تصمیم را کشتند.... ازجمله مخالفان یکی هم ملا پریسه ای Perisséi بود که مردی دانشمند و فهمیده بود و در میان عشیره زیباری ارجوقرب زیادی داشت. بهویژه که با بسیاری از بزرگان آن قوم پیوندهای خویشاوندی پیدا کرده بود. مریدان شیخ محمد در قلعوقمع مخالفان جهاد از او شروع کردند.
بدین ترتیب که بدن ملا را تکهتکه بریدند آن تکهها را در لای تنه خالیشده درخت گردوی کهنسالی گذاشتند و آن را آتش زدند. پسازآن قاتلان از جلو آن درخت رژه رفتند. با چماق خود ضربههایی بر آن میزدند و گروهی چنین میخواندند: «اینک جهاد مقدس برای لاشه حاجی» و دیگران جواب میدادند: «آری این هیچ فرقی با جهاد واقعی ندارد و خداوند عمل تو را به حسابت نوشته است.» [218]
بخش کوچکی از کارنامه شیخ محمد بارزانی، [216] پدر ملامصطفی[217] به قلم واسیلی نیکیتن در کتاب "کُرد و کُردستان"
«شیخ محمد (جانشین عبدالسلام) چیزی بهجز یک ملای کمسواد نبود، و یا آنگونه که در کردستان به اینگونه کسان میگویند "نیمچه ملا". این مرد آخوند نبود، الکن هم بود؛ بااینحال او نیز شروع به تدریس کرد و شاگردان زیادی داشت.
هر سهشنبه و جمعه زن و مرد در بارزان جمع میشدند و شیخ به آنها توجه (موعظه) میکرد. این رسم دینی در میان کُردها این است که شیخ در میان شاگردان خود مینشیند و نَسَبِ شیوخِ طریقتِ خود را بیان میکند.
آنگاه شاگردانش سروصدا میکنند، مثل سگ پارس میکنند یا مثل الاغ ناله میکنند. این رسم خلافِ تمدن و مغایر با راه و رسم نیکو و عقل و منطق است.
شیخ نامبرده همچون بسیاری از مشایخ دیگر توانست کردهای وابسته به حلقه خود را با همین رویههای زشت، خشن و درعینحال سازگار با طرز تفکر پامنبریهایش بازیچه خود قرار دهد.
درواقع پسازاینکه شیخ عبیدالله [شمزینان] توسط رومیان [ترکان عثمانی] به حجاز تبعید شد، بر نفوذ و اقتدار شیخ محمد افزوده شد. اکثر آقایان عشایر آن دوروبر پیشوایی شیخ را پذیرفتند.
در آن هنگام بود که مریدانِ شیخ بارِ دیگر نامِ "مهدی" را علم کردند و شیخ را مهدی خواندند؛ به بهانه اینکه بر طبق احادیث نبوی نام دیگر مهدی باید محمد باشد؛ با این تمهید شیخ محمد ما مهدی واقعی از آب درآمد؛ و بهپاس این موهبت تصمیم گرفته شد که در جهاد و جنگ با موصل شرکت کنند.
مخالفان با این تصمیم را کشتند.... ازجمله مخالفان یکی هم ملا پریسه ای Perisséi بود که مردی دانشمند و فهمیده بود و در میان عشیره زیباری ارجوقرب زیادی داشت. بهویژه که با بسیاری از بزرگان آن قوم پیوندهای خویشاوندی پیدا کرده بود. مریدان شیخ محمد در قلعوقمع مخالفان جهاد از او شروع کردند.
بدین ترتیب که بدن ملا را تکهتکه بریدند آن تکهها را در لای تنه خالیشده درخت گردوی کهنسالی گذاشتند و آن را آتش زدند. پسازآن قاتلان از جلو آن درخت رژه رفتند. با چماق خود ضربههایی بر آن میزدند و گروهی چنین میخواندند: «اینک جهاد مقدس برای لاشه حاجی» و دیگران جواب میدادند: «آری این هیچ فرقی با جهاد واقعی ندارد و خداوند عمل تو را به حسابت نوشته است.» [218]
ج- جریان راست سنتی کوردایَتی
منادیان جدایی خون، نژاد و زبانِ کوردایَتی طبقهای غیرمولد، فرصتطلب، مرتجع و وابسته به قدرتهای منطقهای هستند. این طبقه بهغیراز سلطه و سروری بر همزبانان خود فاقد هرگونه رؤیای انسانی است. شاهد زنده اقلیم کردستان عراق است. تجربه تلخ سیستم فدرالی کردستان عراق برای ملیتهای ایرانی بسیار عبرتآموز است.
تشنگان قدرت و ثروت محلی کردستانِ ایران به بهانه حق تعیین سرنوشت میخواهند سیستم ارتجاعی کردستان عراق را به بخشی از کردستان ایران کپی - پیست کنند.
حاصل سیستم نوفئودال کوردی تحت عنوان فدرالیسم اقلیم کردستان عراق بسیار فاجعهبار بود. بهگونهای که اکنون مردم عادی و محروم کُردستان عراق حاکمیت دیکتاتور پیشین (صدام) را بر جهنم کوردایتی ترجیح میدهند.
جنگهای داخلی٬ دخالت بیگانگان٬ رشد بنیادگرایی مذهبی، [219] هزاران قتل ناموسی زنان٬ رشد فاصله طبقاتی٬ غارت منابع طبیعی٬ فروش ثروتهای ملی با قیمتی کمتر از نصف قیمت جهانی به ترکیه[220]٬استبداد و خودکامگی٬ ترور روزنامهنگاران و روشنفکران مستقل٬ فرار مغزها٬ کوچ بیسابقه جوانان به غرب٬ به قهقرا رفتن جامعه کُردستان از نتایج این سیستم هستند.
درحالیکه "دهکده جهانی"[221] مخصوصاً درزمینهٔ دسترسی به اطلاعات عملاً تحققیافته، آیا مردم کردستان ایران اجازه میدهند تشنگان قدرت و ثروت محلی به بهانه حق تعیین سرنوشت٬ تحت عنوان فدرالیسم و... سیستم ارتجاعی کردستان عراق و... را به بخشی از کردستان ایران کپی - پیست کنند؟
یک مقایسه اجمالی در زمینههای رشد زیرساختهای اقتصادی و خدمات اجتماعی بین مردم ایران و مردم کردستان عراق طی بیست سال اخیر
جهت قضاوت شما منطقه فدرالی کردستان عراق را نه با کشورهای طراز اول یا متوسط جهان، بلکه با ایران مقایسه کردهام. ایران در جدول سالانه فساد در رتبه ۱۵۰ بین ۱۸۰ کشور جهان قرار دارد. [222] طی این مدت متوسط درآمد سرانه ایرانیان ۳۵۰۰ دلار بوده است و متوسط درآمد سرانه کُردهای منطقه خودمختار کردستان عراق ۷۰۰۰ دلار بوده است. [223]
ایران در این مدت عموماً مورد تحریمهای آمریکا و اروپا قرار داشته است. سیاستهای دولتی در لبنان، سوریه، یمن، آفریقا و نیز سوءمدیریت، فساد مالی و هزینههای غیرمتعارف ایدئولوژیک دیگر فشار زیادی به بودجه ملی وارد کرده است.
باوجوداین رشد زیرساختهای اقتصادی ازجمله راهسازی، راه آهن، برقرسانی، گازرسانی، آبرسانی، مخابرات، تولید صنعتی و کشاورزی هرچند آهسته و ناکافی ولی استمرار داشته است؛ و تسهیلات ملی اعطای وامهای مسکن، تولید و ازدواج تداوم داشته است. درصد زیادی از مردم با بهرهمندی از طرحهای مسکن مهر و مسکن ملی صاحب مسکن شدهاند. بیمههای مختلف ازجمله تأمین اجتماعی، بهداشت و خودرو و تصادفات برقرار هستند.
کردستان عراق طی این دوره در بیشتر زمینههای فوقالذکر یا کاری انجام نگرفته است (ازجمله گازرسانی باوجود منابع عظیم گاز) یا بسیار ناقص مثل برقرسانی، راهسازی و آبرسانی. هنوز از وامهای مسکن، ازدواج و تولید خبری نیست. در کردستان عراق نهتنها تولیدکنندگان مورد حمایت قرار نگرفتهاند، بلکه حتی سرمایهگذارانی که از اروپا و کشورهای منطقه جهت سرمایهگذاری صنعتی و تولیدی به آن دیار بازگشتهاند، ناچار شدهاند کارخانه و تولیدی خود را با یکی از مافیاهای خانوادههای حاکم شریک شوند و یا دوباره تن به غربت دهند.
تا زمان نگارش این سطور، مردم از پوشش بیمه خدمات اجتماعی و درمان و بهداشت محروم هستند. بیمه خودرو و تصادفات رانندگی ندارند. سیستم بانکی ایجاد نشده است. مردم پولهایشان را در خانه نگه میدارند. از دستگاه پُز، خودپرداز، کارتبانکی، اپلیکیشن بانکی روی گوشی هیچ خبری نیست.
منادیان جدایی خون، نژاد و زبانِ کوردایَتی طبقهای غیرمولد، فرصتطلب، مرتجع و وابسته به قدرتهای منطقهای هستند. این طبقه بهغیراز سلطه و سروری بر همزبانان خود فاقد هرگونه رؤیای انسانی است. شاهد زنده اقلیم کردستان عراق است. تجربه تلخ سیستم فدرالی کردستان عراق برای ملیتهای ایرانی بسیار عبرتآموز است.
تشنگان قدرت و ثروت محلی کردستانِ ایران به بهانه حق تعیین سرنوشت میخواهند سیستم ارتجاعی کردستان عراق را به بخشی از کردستان ایران کپی - پیست کنند.
حاصل سیستم نوفئودال کوردی تحت عنوان فدرالیسم اقلیم کردستان عراق بسیار فاجعهبار بود. بهگونهای که اکنون مردم عادی و محروم کُردستان عراق حاکمیت دیکتاتور پیشین (صدام) را بر جهنم کوردایتی ترجیح میدهند.
جنگهای داخلی٬ دخالت بیگانگان٬ رشد بنیادگرایی مذهبی، [219] هزاران قتل ناموسی زنان٬ رشد فاصله طبقاتی٬ غارت منابع طبیعی٬ فروش ثروتهای ملی با قیمتی کمتر از نصف قیمت جهانی به ترکیه[220]٬استبداد و خودکامگی٬ ترور روزنامهنگاران و روشنفکران مستقل٬ فرار مغزها٬ کوچ بیسابقه جوانان به غرب٬ به قهقرا رفتن جامعه کُردستان از نتایج این سیستم هستند.
درحالیکه "دهکده جهانی"[221] مخصوصاً درزمینهٔ دسترسی به اطلاعات عملاً تحققیافته، آیا مردم کردستان ایران اجازه میدهند تشنگان قدرت و ثروت محلی به بهانه حق تعیین سرنوشت٬ تحت عنوان فدرالیسم و... سیستم ارتجاعی کردستان عراق و... را به بخشی از کردستان ایران کپی - پیست کنند؟
جهت قضاوت شما منطقه فدرالی کردستان عراق را نه با کشورهای طراز اول یا متوسط جهان، بلکه با ایران مقایسه کردهام. ایران در جدول سالانه فساد در رتبه ۱۵۰ بین ۱۸۰ کشور جهان قرار دارد. [222] طی این مدت متوسط درآمد سرانه ایرانیان ۳۵۰۰ دلار بوده است و متوسط درآمد سرانه کُردهای منطقه خودمختار کردستان عراق ۷۰۰۰ دلار بوده است. [223]
ایران در این مدت عموماً مورد تحریمهای آمریکا و اروپا قرار داشته است. سیاستهای دولتی در لبنان، سوریه، یمن، آفریقا و نیز سوءمدیریت، فساد مالی و هزینههای غیرمتعارف ایدئولوژیک دیگر فشار زیادی به بودجه ملی وارد کرده است.
باوجوداین رشد زیرساختهای اقتصادی ازجمله راهسازی، راه آهن، برقرسانی، گازرسانی، آبرسانی، مخابرات، تولید صنعتی و کشاورزی هرچند آهسته و ناکافی ولی استمرار داشته است؛ و تسهیلات ملی اعطای وامهای مسکن، تولید و ازدواج تداوم داشته است. درصد زیادی از مردم با بهرهمندی از طرحهای مسکن مهر و مسکن ملی صاحب مسکن شدهاند. بیمههای مختلف ازجمله تأمین اجتماعی، بهداشت و خودرو و تصادفات برقرار هستند.
کردستان عراق طی این دوره در بیشتر زمینههای فوقالذکر یا کاری انجام نگرفته است (ازجمله گازرسانی باوجود منابع عظیم گاز) یا بسیار ناقص مثل برقرسانی، راهسازی و آبرسانی. هنوز از وامهای مسکن، ازدواج و تولید خبری نیست. در کردستان عراق نهتنها تولیدکنندگان مورد حمایت قرار نگرفتهاند، بلکه حتی سرمایهگذارانی که از اروپا و کشورهای منطقه جهت سرمایهگذاری صنعتی و تولیدی به آن دیار بازگشتهاند، ناچار شدهاند کارخانه و تولیدی خود را با یکی از مافیاهای خانوادههای حاکم شریک شوند و یا دوباره تن به غربت دهند.
تا زمان نگارش این سطور، مردم از پوشش بیمه خدمات اجتماعی و درمان و بهداشت محروم هستند. بیمه خودرو و تصادفات رانندگی ندارند. سیستم بانکی ایجاد نشده است. مردم پولهایشان را در خانه نگه میدارند. از دستگاه پُز، خودپرداز، کارتبانکی، اپلیکیشن بانکی روی گوشی هیچ خبری نیست.
شباهتِ استراتژی راست سنَّتی کُردایَتی با همزیستی گرگها و کلاغها
در طبیعت اتحادی هزاران ساله بین دو موجود بهظاهر متفاوت وجود دارد. این همزیستی بر پایهٔ منافع متقابل شکل گرفته است. کلاغ پرندهای ضعیفالجثه، بیرحم و حیلهگر است و گرگ شکارچی نیرومند و جسور. کلاغها با پرواز بر فراز زمین، شکار را پیدا کرده و گرگها را به سمت طعمه سوق میدهند. پس از شکارِ حیوان توسط گرگ، کلاغها هم بخشی از پسمانده لاشه را میخورند. برای کلاغها همسویی با گرگها به معنای دسترسی به منابع غذایی است. برای گرگها چشماندازِ هوایی کلاغها و توانایی آنها در ایجاد انحراف و سردرگمی طعمه، شکار را کمخطر و آسانتر میکند.
گاهی کلاغها لاشه حیوانی بزرگ را کشف میکنند اما نمیتوانند پوستِ کلفتِ آن را پاره کنند. به همین دلیل گرگها را بهسوی لاشه هدایت میکنند. گرگها لاشه را پاره کرده و سهم کلاغها را نیز باقی میگذارند. البته این همزیستی تنها برای شکار نیست. کلاغها به گرگها در لانهسازی کمک میکنند، در مقابل گرگها از لانههای کلاغها در مقابل شکارچیان بالقوه محافظت میکنند. [224] همکاری گرگها و کلاغها بهقدری عمیق است که کلاغها حتی مسئولیت مراقبت از توله گرگها را هنگام شکار بر عهده میگیرند. [225]
جریان راست سنتی کوردایَتی به رهبری خاندان بارزانی از سال ۱۹۶۱ تاکنون؛ بنا بر ماهیت خویش؛ استراتژی کلاغ را الگوی خود قرار داده است.
این جریان دولتها و قدرتهای منطقه ازجمله ترکیه، ایران، عراق، سوریه و حتی اسرائیل را همچون گرگهایی میبیند که با همزیستی و همیاری آنها میتواند سلطه اقتصادی و سیاسی خویش را بر بخشی از کردستان تحمیل کند.
این استراتژی در کردستان بیش از هزار سال قدمت دارد. طی هزاره اخیر خاندانهای حکومتگر محلی، امیرنشینها، رؤسای عشایر، شیوخ و فئودالها با این استراتژی توانستهاند سلطه و سروری خود را بر مردم کردستان تداوم بخشند.
در قرونِ گذشته راهبرد همزیستی اشراف، فئودالهای کُرد با دولتهای حاکمِ کردستان (صفوی، عثمانی و...) به شرح زیر بود:
خاندانهای حکومتگر محلی، سران عشایر و امرای کُرد در نقش نماینده و خدمتگزار دولت، درآمدهای قلمرو خود را با مرکز تقسیم میکردند، مخالفانِ دولت را سرکوب کرده و در مواقعِ جنگهای داخلی یا خارجی جنگجویان خویش را به خدمت دولت اعزام میکردند.
تزِ دکترینِ ملامصطفیِ بیسواد نسخهای از این راهبردِ حکومتگران محلی و سران عشایر گذشته بود که بعد از خودش توسط پسران و نوادههایش با موفقیت اجراشده است.
«همکاری با دولتهای منطقه جهت سرکوب انقلابیونِ چهار بخشِ کردستان بهمنظور حمایت و کسب کمکهای مالی، نظامی و سیاسی برای سلطه بر بخشی از کردستانِ عراق»
در این سیستم یک همزیستی دوسویه وجود درد که هر دو طرف از آن سودمند میشوند. درست مثل همزیستی کلاغها و گرگها. [226] کلاغها طعمهها را نه از همنوعان خویش، بلکه از میان حیوانات دیگر انتخاب میکنند. اما خاندان بارزانی در این زمینه روسیاهتر از کلاغها ظاهر شدند. این خاندان طعمهها را همواره از میان همنوعان خویش در چهار بخش کردستان انتخاب کردهاند. البته گرگهای همزیست خاندان بارزانی نیز در کردستان علاقهای به طعمههای دیگر نداشته و ندارند.
تاریخ شصتساله همکاری پارت دمکرات کردستان عراق (خانواده بارزانی) با دولتهای ترکیه، ایران و عراق در سرکوب جنبشهای چپ، مترقی، سوسیالیستی و دمکراتیک کردها در چهار بخش کردستان نشان میدهد که حکام و طبقات فرادست این کشورها با طبقه فرادست کردها اشتراک منافع ابدی دارند.
استمرار همکاری بارزانیها با دولتهای منطقه علیه جریانات و جنبشهای کردی حکایت از این دارد که این اتحاد تاکتیکی و موقتی نیست، بلکه یک استراتژی ابدی است. همچنان که اتحاد امیرنشینهای کردی با امپراتوریهای عثمانی و ایرانی پایدار و مبتنی بر منافع مشترک بوده است. اگر گاهی جنگی بین یکی از این امیرنشینها با دولت حاکم رویداده است، علت آن را باید در تغییر ارباب از ترکی به ایرانی و بلعکس جستجو کرد.
بارزانی و انتخابِ لوگوی عقاب بهجای کلاغ
یکی از عجایب روزگار این است که جریان راست سنتی کوردایَتی (خاندان بارزانی)، بهجای کلاغ، لوگوی "عقاب" را بهعنوان نماد سازمانی خود برگزیده است. این انتخاب با ماهیت و هویت این جریان همخوانی ندارد. عقاب، برخلاف کلاغ، در رأس هرم غذایی قرار دارد و بهصورت طبیعی از طریق پسماند خوری یا لاشخواری تغذیه نمیکند.
تمثیل معروف الکساندر پوشکین که بهصورت شعر در شاهکارهای ادبیات جهانی نقش بسته است، گویای دو گونه کاملاً متفاوت سبکِ زندگی است. این شعر را دکتر خانلری به زبان فارسی سروده؛ سواره ایلخانی زاده[227] و هژار موکریانی[228] نیز آن را به کردی ترجمه کردهاند.
در طبیعت اتحادی هزاران ساله بین دو موجود بهظاهر متفاوت وجود دارد. این همزیستی بر پایهٔ منافع متقابل شکل گرفته است. کلاغ پرندهای ضعیفالجثه، بیرحم و حیلهگر است و گرگ شکارچی نیرومند و جسور. کلاغها با پرواز بر فراز زمین، شکار را پیدا کرده و گرگها را به سمت طعمه سوق میدهند. پس از شکارِ حیوان توسط گرگ، کلاغها هم بخشی از پسمانده لاشه را میخورند. برای کلاغها همسویی با گرگها به معنای دسترسی به منابع غذایی است. برای گرگها چشماندازِ هوایی کلاغها و توانایی آنها در ایجاد انحراف و سردرگمی طعمه، شکار را کمخطر و آسانتر میکند.
گاهی کلاغها لاشه حیوانی بزرگ را کشف میکنند اما نمیتوانند پوستِ کلفتِ آن را پاره کنند. به همین دلیل گرگها را بهسوی لاشه هدایت میکنند. گرگها لاشه را پاره کرده و سهم کلاغها را نیز باقی میگذارند. البته این همزیستی تنها برای شکار نیست. کلاغها به گرگها در لانهسازی کمک میکنند، در مقابل گرگها از لانههای کلاغها در مقابل شکارچیان بالقوه محافظت میکنند. [224] همکاری گرگها و کلاغها بهقدری عمیق است که کلاغها حتی مسئولیت مراقبت از توله گرگها را هنگام شکار بر عهده میگیرند. [225]
جریان راست سنتی کوردایَتی به رهبری خاندان بارزانی از سال ۱۹۶۱ تاکنون؛ بنا بر ماهیت خویش؛ استراتژی کلاغ را الگوی خود قرار داده است.
این جریان دولتها و قدرتهای منطقه ازجمله ترکیه، ایران، عراق، سوریه و حتی اسرائیل را همچون گرگهایی میبیند که با همزیستی و همیاری آنها میتواند سلطه اقتصادی و سیاسی خویش را بر بخشی از کردستان تحمیل کند.
این استراتژی در کردستان بیش از هزار سال قدمت دارد. طی هزاره اخیر خاندانهای حکومتگر محلی، امیرنشینها، رؤسای عشایر، شیوخ و فئودالها با این استراتژی توانستهاند سلطه و سروری خود را بر مردم کردستان تداوم بخشند.
در قرونِ گذشته راهبرد همزیستی اشراف، فئودالهای کُرد با دولتهای حاکمِ کردستان (صفوی، عثمانی و...) به شرح زیر بود:
خاندانهای حکومتگر محلی، سران عشایر و امرای کُرد در نقش نماینده و خدمتگزار دولت، درآمدهای قلمرو خود را با مرکز تقسیم میکردند، مخالفانِ دولت را سرکوب کرده و در مواقعِ جنگهای داخلی یا خارجی جنگجویان خویش را به خدمت دولت اعزام میکردند.
تزِ دکترینِ ملامصطفیِ بیسواد نسخهای از این راهبردِ حکومتگران محلی و سران عشایر گذشته بود که بعد از خودش توسط پسران و نوادههایش با موفقیت اجراشده است.
«همکاری با دولتهای منطقه جهت سرکوب انقلابیونِ چهار بخشِ کردستان بهمنظور حمایت و کسب کمکهای مالی، نظامی و سیاسی برای سلطه بر بخشی از کردستانِ عراق»
در این سیستم یک همزیستی دوسویه وجود درد که هر دو طرف از آن سودمند میشوند. درست مثل همزیستی کلاغها و گرگها. [226] کلاغها طعمهها را نه از همنوعان خویش، بلکه از میان حیوانات دیگر انتخاب میکنند. اما خاندان بارزانی در این زمینه روسیاهتر از کلاغها ظاهر شدند. این خاندان طعمهها را همواره از میان همنوعان خویش در چهار بخش کردستان انتخاب کردهاند. البته گرگهای همزیست خاندان بارزانی نیز در کردستان علاقهای به طعمههای دیگر نداشته و ندارند.
تاریخ شصتساله همکاری پارت دمکرات کردستان عراق (خانواده بارزانی) با دولتهای ترکیه، ایران و عراق در سرکوب جنبشهای چپ، مترقی، سوسیالیستی و دمکراتیک کردها در چهار بخش کردستان نشان میدهد که حکام و طبقات فرادست این کشورها با طبقه فرادست کردها اشتراک منافع ابدی دارند.
استمرار همکاری بارزانیها با دولتهای منطقه علیه جریانات و جنبشهای کردی حکایت از این دارد که این اتحاد تاکتیکی و موقتی نیست، بلکه یک استراتژی ابدی است. همچنان که اتحاد امیرنشینهای کردی با امپراتوریهای عثمانی و ایرانی پایدار و مبتنی بر منافع مشترک بوده است. اگر گاهی جنگی بین یکی از این امیرنشینها با دولت حاکم رویداده است، علت آن را باید در تغییر ارباب از ترکی به ایرانی و بلعکس جستجو کرد.
بارزانی و انتخابِ لوگوی عقاب بهجای کلاغ
یکی از عجایب روزگار این است که جریان راست سنتی کوردایَتی (خاندان بارزانی)، بهجای کلاغ، لوگوی "عقاب" را بهعنوان نماد سازمانی خود برگزیده است. این انتخاب با ماهیت و هویت این جریان همخوانی ندارد. عقاب، برخلاف کلاغ، در رأس هرم غذایی قرار دارد و بهصورت طبیعی از طریق پسماند خوری یا لاشخواری تغذیه نمیکند.
تمثیل معروف الکساندر پوشکین که بهصورت شعر در شاهکارهای ادبیات جهانی نقش بسته است، گویای دو گونه کاملاً متفاوت سبکِ زندگی است. این شعر را دکتر خانلری به زبان فارسی سروده؛ سواره ایلخانی زاده[227] و هژار موکریانی[228] نیز آن را به کردی ترجمه کردهاند.
الیگارشی کوردایَتی
افلاطون و ارسطو واژه الیگارشی (Oligarchey) را در توصیف حکمرانی یک گروه کوچک و فاسد بهکار بردهاند.
این فیلسوفان حکومت خوب را در خدمت تحقق عدالت و فضیلت میدانستند و حکومت بد را هم نافی فضیلت و عدالت. حکومت خوب از یکسو مبتنی بر فضیلت است، از سوی دیگر فضیلتپرور است. حکومت بد هم مبتنی رذیلت است و طبیعتاً رذیلتپرور. افلاطون در مقام نقد الیگارشی و تبیین عیبهای آن، به موارد زیر اشاره میکند: مسدودشدن راه ورود به حکومت برای اقشار نابرخوردار؛ تشدید منازعه طبقاتی و تکوین تخاصم در جامعه میان تنگدستان و ثروتمندان؛ افزایش فاصله زمامدار از جامعه و هراس وی از شهروندان تهیدست و کمبضاعت؛ و سر برکشیدن دزد و جنایتکار از میان فقرا، متأثر از شکاف طبقاتی و فقر. [229]
این حکومت در زمان جنگ توان دفاع از کشور را ندارد. انسان همارز این حکومت کسی است که به تقلید پدر به جمعآوری مال میپردازد. [230]
در حکومت الیگارشی گروهی اندک به سود خویش، فرمانروایی اکثریت مردم را بر عهده دارند و دولت بهصورت متمرکز در تعدادی از خانوادهها و قبایل اصلی حفظ میگردد. افلاطون معتقد است در این نوع حکومت اتحاد اجتماعی از دست خواهد رفت زیرا اجتماع به دو دسته ثروتمند و تهیدست تقسیم میشود. [231]
الیگارشی حکومتِ بدِ یک گروهِ کوچک است. در حکومت الیگارشیک، حاکمان فاسد جامعه را به سمت فساد و تباهی سوق میدهند. [232]
ارسطو الیگارشی را بهمثابه حکومتی فاسد مورد بررسی قرار میدهد و آن را آریستوکراسی (اشرافسالاری و نخبهسالاری) فاسدشده توصیف میکند.
به باور ارسطو، در الیگارشی بهجای تأمین منافع جامعه، تنها تحقق مصالح اقلیتی محدود و حکومت مورد توجه و در اولویت است. وی همچنین به عوارض و خطر تشدید سوءاستفاده از قدرت برای ثروت و افراطیتر شدن الیگارشی اشاره میکند و به نارضایتیهای گسترده مترتب بر آن و اعتراض و شورش میپردازد. [233]
در تمامی اشکال الیگارشی رهبران و مقامات دولتی به دزدی و سرقت از منابع عمومی میپردازند.[234] هر الیگارشی بر مبنای یک یا چند پایه ذیل شکل میگیرد: خاندانی، عشیرهای، قبیلهای، موروثی، حزبی، دینی، اشرافی، زمینداری، نظامی و مالی. [235] حکومت کردستان عراق ویژگیهای تمامی این الیگارشیها را دارد.
نظام اقتصادی حکومت کردستان عراق مبتنی بر هیچیک از مدلهای شناختهشده سرمایهداری و یا سوسیالیستی نیست. در این خطه حاکمیت در دست الیگارشهای کوردایتی است.
الیگارشی کوردایَتی همزمان دشمن عدالت اجتماعی و سرمایهداری مولد، ملی و مترقی است. این سیستم در جهل و تاریکی توان زیستن داشته و در یک جامعه روشنفکر، مترقی و آگاه محکوم به زوال است. ازاینرو زیستگاه خاص خود را شکل بخشیده و جامعه را به قهقرا سوق داده است.
رشد غولآسای انواع اسلام سیاسی اخوانی، سلفی، تکفیری و جهادی تحت حاکمیت آقایانِ کوردایَتی بههیچوجه تصادفی نیست. زیرا این جریانها در جامعه بذرهای کینهتوزی، خشونت، زنستیزی، دگراندیش کشی و شیعه کشی میکارند که در نتیجه آن فرهنگ و ایدههای آزاداندیشی، حقوق بشری، حقوق شهروندی، برابری زن و مرد، عدالت اجتماعی، رشد علمی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی به محاق فراموشی سپرده میشوند.
حکامِ کردستان عراق با دستیاری این جریانهای واپسگرا روح بردگی و رعیتی را در کالبد اجتماع دمیدهاند. در نتیجه زمینههای فکری و فرهنگی بنیانگذاری بهشت الیگارشها به قیمت جهنمی کردن زندگی 95% آحاد جامعه فراهم شده است.
با این تحلیل میتوانیم از اصطلاح "الیگارشی کوردایَتی" برای نام بردن و توصیفِ شکل و ماهیتِ حکومت کردستانِ عراق استفاده کنیم؛ که عنوانی کاملاً با مُسَمّی است.
الیگارشی کوردایَتی"دَفعِ اَفسَد به فاسِد" یا "دفعِ اِصلاح به اَفسَد"
الیگارشی کوردایَتی نهتنها دارویی از نوعِ «دفع اَفسَد به فاسِد» نیست، حتی زیانبارتر از «دفعِ فاسِد به اَفسد» است. تاریخ ۱۰۰ساله اخیرِ کردستان عراق حاکی از این است که کوردایَتی نوفئودالی سمی است از نوع «دفع اِصلاح به اَفسَد»
کوردایَتی کردستانِ عراق مصداقِ کاملِ «دفع اِصلاح به اَفسَد» بوده است. نمونه بارز آن شورش ۱۴ساله عشایر و فئودالهای کردستان عراق علیه اصلاحات ارضی و اجتماعی عبدالکریم قاسم است. (۱۹۶۱-۱۹۷۵)
شورشی که کُردها و سایر ملل عراق را از نعمت بزرگترین فرصت آزادی، عدالت اجتماعی، رشد و توسعه اقتصادی، فرهنگی و سیاسی محروم کرد و یکصد سال به گذشته بازگردانید. نمونه مشابه آن اسلامگرایی مجاهدین افغان بود که طی شورش ۱۴ساله (۱۹۹۲-۱۹۸۸) حکومت مصلح و مترقی افغانستان را ساقط کرده و افغانستان را "افغانستان" کردند. هردوی اینها ساختهوپرداخته آمریکا، اسرائیل و ناتو بودند.
افلاطون و ارسطو واژه الیگارشی (Oligarchey) را در توصیف حکمرانی یک گروه کوچک و فاسد بهکار بردهاند.
این فیلسوفان حکومت خوب را در خدمت تحقق عدالت و فضیلت میدانستند و حکومت بد را هم نافی فضیلت و عدالت. حکومت خوب از یکسو مبتنی بر فضیلت است، از سوی دیگر فضیلتپرور است. حکومت بد هم مبتنی رذیلت است و طبیعتاً رذیلتپرور. افلاطون در مقام نقد الیگارشی و تبیین عیبهای آن، به موارد زیر اشاره میکند: مسدودشدن راه ورود به حکومت برای اقشار نابرخوردار؛ تشدید منازعه طبقاتی و تکوین تخاصم در جامعه میان تنگدستان و ثروتمندان؛ افزایش فاصله زمامدار از جامعه و هراس وی از شهروندان تهیدست و کمبضاعت؛ و سر برکشیدن دزد و جنایتکار از میان فقرا، متأثر از شکاف طبقاتی و فقر. [229]
این حکومت در زمان جنگ توان دفاع از کشور را ندارد. انسان همارز این حکومت کسی است که به تقلید پدر به جمعآوری مال میپردازد. [230]
در حکومت الیگارشی گروهی اندک به سود خویش، فرمانروایی اکثریت مردم را بر عهده دارند و دولت بهصورت متمرکز در تعدادی از خانوادهها و قبایل اصلی حفظ میگردد. افلاطون معتقد است در این نوع حکومت اتحاد اجتماعی از دست خواهد رفت زیرا اجتماع به دو دسته ثروتمند و تهیدست تقسیم میشود. [231]
الیگارشی حکومتِ بدِ یک گروهِ کوچک است. در حکومت الیگارشیک، حاکمان فاسد جامعه را به سمت فساد و تباهی سوق میدهند. [232]
ارسطو الیگارشی را بهمثابه حکومتی فاسد مورد بررسی قرار میدهد و آن را آریستوکراسی (اشرافسالاری و نخبهسالاری) فاسدشده توصیف میکند.
به باور ارسطو، در الیگارشی بهجای تأمین منافع جامعه، تنها تحقق مصالح اقلیتی محدود و حکومت مورد توجه و در اولویت است. وی همچنین به عوارض و خطر تشدید سوءاستفاده از قدرت برای ثروت و افراطیتر شدن الیگارشی اشاره میکند و به نارضایتیهای گسترده مترتب بر آن و اعتراض و شورش میپردازد. [233]
در تمامی اشکال الیگارشی رهبران و مقامات دولتی به دزدی و سرقت از منابع عمومی میپردازند.[234] هر الیگارشی بر مبنای یک یا چند پایه ذیل شکل میگیرد: خاندانی، عشیرهای، قبیلهای، موروثی، حزبی، دینی، اشرافی، زمینداری، نظامی و مالی. [235] حکومت کردستان عراق ویژگیهای تمامی این الیگارشیها را دارد.
نظام اقتصادی حکومت کردستان عراق مبتنی بر هیچیک از مدلهای شناختهشده سرمایهداری و یا سوسیالیستی نیست. در این خطه حاکمیت در دست الیگارشهای کوردایتی است.
الیگارشی کوردایَتی همزمان دشمن عدالت اجتماعی و سرمایهداری مولد، ملی و مترقی است. این سیستم در جهل و تاریکی توان زیستن داشته و در یک جامعه روشنفکر، مترقی و آگاه محکوم به زوال است. ازاینرو زیستگاه خاص خود را شکل بخشیده و جامعه را به قهقرا سوق داده است.
رشد غولآسای انواع اسلام سیاسی اخوانی، سلفی، تکفیری و جهادی تحت حاکمیت آقایانِ کوردایَتی بههیچوجه تصادفی نیست. زیرا این جریانها در جامعه بذرهای کینهتوزی، خشونت، زنستیزی، دگراندیش کشی و شیعه کشی میکارند که در نتیجه آن فرهنگ و ایدههای آزاداندیشی، حقوق بشری، حقوق شهروندی، برابری زن و مرد، عدالت اجتماعی، رشد علمی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی به محاق فراموشی سپرده میشوند.
حکامِ کردستان عراق با دستیاری این جریانهای واپسگرا روح بردگی و رعیتی را در کالبد اجتماع دمیدهاند. در نتیجه زمینههای فکری و فرهنگی بنیانگذاری بهشت الیگارشها به قیمت جهنمی کردن زندگی 95% آحاد جامعه فراهم شده است.
با این تحلیل میتوانیم از اصطلاح "الیگارشی کوردایَتی" برای نام بردن و توصیفِ شکل و ماهیتِ حکومت کردستانِ عراق استفاده کنیم؛ که عنوانی کاملاً با مُسَمّی است.
الیگارشی کوردایَتی"دَفعِ اَفسَد به فاسِد" یا "دفعِ اِصلاح به اَفسَد"
الیگارشی کوردایَتی نهتنها دارویی از نوعِ «دفع اَفسَد به فاسِد» نیست، حتی زیانبارتر از «دفعِ فاسِد به اَفسد» است. تاریخ ۱۰۰ساله اخیرِ کردستان عراق حاکی از این است که کوردایَتی نوفئودالی سمی است از نوع «دفع اِصلاح به اَفسَد»
کوردایَتی کردستانِ عراق مصداقِ کاملِ «دفع اِصلاح به اَفسَد» بوده است. نمونه بارز آن شورش ۱۴ساله عشایر و فئودالهای کردستان عراق علیه اصلاحات ارضی و اجتماعی عبدالکریم قاسم است. (۱۹۶۱-۱۹۷۵)
شورشی که کُردها و سایر ملل عراق را از نعمت بزرگترین فرصت آزادی، عدالت اجتماعی، رشد و توسعه اقتصادی، فرهنگی و سیاسی محروم کرد و یکصد سال به گذشته بازگردانید. نمونه مشابه آن اسلامگرایی مجاهدین افغان بود که طی شورش ۱۴ساله (۱۹۹۲-۱۹۸۸) حکومت مصلح و مترقی افغانستان را ساقط کرده و افغانستان را "افغانستان" کردند. هردوی اینها ساختهوپرداخته آمریکا، اسرائیل و ناتو بودند.
الیگارشی کوردایَتی در آیینه شنگال (۳ اوت ۲۰۱۴)
در سوم اوت ۲۰۱۴، حدود ۵۰۰ تن از تروریستهای داعش به شنگال حمله کردند. حدود ۱۵۰۰۰ پیشمرگ پارت دمکراتِ بارزانی مستقر در این ناحیه بدون شلیک یک گلوله بهسوی اربیل فرار کردند. در نتیجه هزاران تن از مردم بیدفاع کُردِ ایزدی قتلعام شده و ۶۴۰۰ زن و دخترِ آنها نیز به بردگی جنسی جلادان داعش و اردوغان درآمدند.
چند روز قبل از این فاجعه ۱۲ گریلای پ ک ک بهصورت مخفیانه عازم شنگال شده بودند. از این تعداد، چهار تن توسط پیشمرگان بارزانی شناسایی و زندانی شده بودند. هشت گریلای باقیمانده به مقصد رسیده و بهصورت مخفیانه در شنگال به سر میبردند.
روز اولِ حملهِ داعش، این هشت گریلا در بخشی استراتژیک از کوهِ شنگال که مسلط بر مسیر یک جاده نظامی به آن کوه بود؛ مستقر شدند.
اینها با کمک گروهی از جوانان ایزدی حمله داعش به این کوه را در هم شکستند. اگر این مقاومت صورت نمیگرفت، هفتاد هزار ایزدی فراری به این کوهستان نیز انفال میشدند. [236]
روز بعد (چهارم اوت)، نیروهای دموکراتیک سوریه (شامل یگانهای ی.پ.گ و ی.پ.ژ) خود را به کوه شنگال رسانده و با تقویت جبهه مقاومت در این کوه، تمامی تلاشهای داعش برای اشغال آن را با شکست مواجه ساختند.
در روزهای پس از آن، این نیروها با ایجاد کریدور بشردوستانه ۵۰ کیلومتری به مرز سوریه، امکان انتقال پناهندگان را فراهم ساختند. از این طریق، بیشتر آوارگان ایزدی از محاصره داعش نجات یافته و به مناطق امن در سوریه منتقل شدند. [237]
در سوم اوت ۲۰۱۴، حدود ۵۰۰ تن از تروریستهای داعش به شنگال حمله کردند. حدود ۱۵۰۰۰ پیشمرگ پارت دمکراتِ بارزانی مستقر در این ناحیه بدون شلیک یک گلوله بهسوی اربیل فرار کردند. در نتیجه هزاران تن از مردم بیدفاع کُردِ ایزدی قتلعام شده و ۶۴۰۰ زن و دخترِ آنها نیز به بردگی جنسی جلادان داعش و اردوغان درآمدند.
چند روز قبل از این فاجعه ۱۲ گریلای پ ک ک بهصورت مخفیانه عازم شنگال شده بودند. از این تعداد، چهار تن توسط پیشمرگان بارزانی شناسایی و زندانی شده بودند. هشت گریلای باقیمانده به مقصد رسیده و بهصورت مخفیانه در شنگال به سر میبردند.
روز اولِ حملهِ داعش، این هشت گریلا در بخشی استراتژیک از کوهِ شنگال که مسلط بر مسیر یک جاده نظامی به آن کوه بود؛ مستقر شدند.
اینها با کمک گروهی از جوانان ایزدی حمله داعش به این کوه را در هم شکستند. اگر این مقاومت صورت نمیگرفت، هفتاد هزار ایزدی فراری به این کوهستان نیز انفال میشدند. [236]
روز بعد (چهارم اوت)، نیروهای دموکراتیک سوریه (شامل یگانهای ی.پ.گ و ی.پ.ژ) خود را به کوه شنگال رسانده و با تقویت جبهه مقاومت در این کوه، تمامی تلاشهای داعش برای اشغال آن را با شکست مواجه ساختند.
در روزهای پس از آن، این نیروها با ایجاد کریدور بشردوستانه ۵۰ کیلومتری به مرز سوریه، امکان انتقال پناهندگان را فراهم ساختند. از این طریق، بیشتر آوارگان ایزدی از محاصره داعش نجات یافته و به مناطق امن در سوریه منتقل شدند. [237]
فاجعه شنگال؛ معیار سنجش بهره هوشی کُردها
بهترین معیار برای سنجش ضریب هوشی (IQ) هر کُرد این است که ببینیم چند پرسش درباره فاجعه شنگال ۲۰۱۴ برایش ایجاد شده است؟ اگر هیچ پرسشی برایش ایجاد نشده باشد، با اطمینان میتوان گفت که ضریب هوشی وی از عموزادههای شامپانزه آفریقایی بالاتر نیست.
اگر ضریب هوشی کسی به مرز متوسط (۸۰) رسیده باشد، پرسشهایی به شرح ذیل برایش مطرح میشود:
۱- اگر مسعود بارزانی بهعنوان رئیس و مسئول اول اقلیم کردستان عراق، دستور عقبنشینی سریع و بدون مقاومت را به نیروها داده، چرا فرماندهان پیشمرگ از این فرمان ضدبشری و ضدملی سرپیچی نکردند تا از کشتار هزاران انسان بیپناه و بردهگیری ۶۴۰۰ دختر و زن کُرد جلوگیری کنند؟ آیا برای این فرماندهان اجرای دستور مسعود بارزانی مهمتر از منافع ملی، پایبندی به وجدان و عواطف انسانی بوده است؟
۲- اگر فرماندهان بدون دستور بارزانی مردم بیدفاع شنگال را به گرگهای درنده داعش سپردند، چرا هیچ فرماندهای محاکمه و مجازات نشد؟
۳- اگر بارزانی و فرماندهانِ پیشمرگ شنگال دستور تحویل شنگال و ایزدیها را به داعش دادهاند، چرا حداقل %۱ پیشمرگها (۱۵۰ نفر) از این دستور ضدبشری تمرد نکردند؟
مگر این جنگجویان پیش از اینکه پیشمرگ و مزدور حزب باشند، انسان نبودهاند؟ اگر انسان هم نبودهاند، خود را صاحب شرف و غیرت کُردی و کُردایَتی میدانستند. با کدامین غیرت و شرافت، هزاران دختر و زن کُرد را به بوگندوهایِ داعش سپردند؟
انسان دارای وجدان و هوش متوسط به خود میگوید: "اگر این %۱ پیشمرگها بهخاطر عواطف انسانی، شرافت، غرور کُردایَتی و ملیگرایی، در حد یک روز و یا چند ساعت مقاومت میکردند، قطعاً برای همه ایزدیها فرصت فرار و ترکِ منطقه خطر فراهم میشد. مردم میتوانستند به غرب کردستان که تنها پنجاه کیلومتر با شنگال فاصله دارد؛ برسند و یا حداقل فرصت فرار تمامی مردم به کوه شنگال فراهم میشد.
اگر پیشمرگها پیش از فرار، %۱ سلاحهای خود را برای مردم باقی میگذاشتند، ایزدیها میتوانستند حداقل یک روز مقاومت کنند و فرصت فرار برای زنان و کودکانشان فراهم میشد.
پیشمرگها نهتنها این کار را نکردند، بلکه گروهی از جوانان ایزدی که برای دفاع تقاضای سلاح کرده بودند، را مورد شلیک مستقیم قرار داده در نتیجه سه تن از این جوانان کشته شدند. در آن روز سیاه تنها تیراندازی و مقاومت پیشمرگهای قهرمان! منحصر به همین مورد بود.
اکنون اگر کسی به یکی از این ۱۵۰۰۰ پیشمرگ بگوید؛ بیغیرت و بیشرف بودی که از این مردم دفاع نکردی؛ واکنشِ او چه خواهد بود؟
این پیشمرگ قطعاً یک خشابِ کامل، از فشنگهایی که آن روز در برابر داعش شلیک نکرده بود؛ را در بدن پرسشگر خالی کرده و غیرت و شرافت خود را به جهانیان نشان خواهد داد!
انسانِ کُرد یا باید بسیار بیشرف باشد، یا دارای ضریب هوشی مادونِ میمون باشد که فرار ۱۵۰۰۰ پیشمرگ حزب دموکرات کردستان عراق؛ بدونِ آگاهسازی ایزدیها، بدون شلیک حتی یک فشنگ، در برابر ۵۰۰ وحشی داعش را طبیعی بداند. (این پیشمرگان مطابق فیلمها و گزارشهای خبری آن زمان سوار بر اتومبیل با آخرین سرعت ممکن روانه اربیل شدند)
فرض کنیم تعداد نیروهای داعش بیش از ۵۰۰ تن بوده است (مثلاً ۱۰۰۰ یا حتی در حد ۱۵۰۰۰ نفر یعنی برابری عددی نیروهای دو طرف) مگر ۱۵۰۰۰ پیشمرگ مسلح چه مرگشان بوده است که نتوانند چند ساعت در مقابل داعش مقاومت کنند؟
پس چرا در همان روز هشت گریلای پ ک ک با همکاری تعدادی از جوانان ایزدی توانستند داعشیان را در دامنه کوه شنگال متوقف و دهها تن از آنها را روانه دوزخ کنند؟
اگر این مقاومت صورت نمیگرفت ابعاد فاجعه بسیار وسیعتر میشد. در این صورت ریشوهایِ متعفنِ داعش تمامی مَردهای ایزدی فراری به کوه شنگال را گردن زده و زنان و دختران را به کنیز، جاریه و «ملک الیمین» تبدیل میکردند. (۷۰۰۰۰ نفر)
نیروهای پیشمرگ افزون بر سلاحهای سبک، دارای انواعِ سلاح سنگین، تیربار، تانک و خودرو زرهی بودند. در توانشان بود حداقل یک روز مقاومت کنند تا فرصتی یکروزه برای فرار مردم ایجاد شود و ایزدیها بتوانند از شهرها و روستاهایشان به مناطق امن فرار کنند. اما چرا این وظیفه انسانی و ملی را انجام ندادند؟
آیا این پرسشهای بیپاسخ، نظریه توطئه نشست چهارجانبه ترکیه، داعش، اردن و حزب دموکرات بارزانی (سه روز پیش از فاجعه) در امان پایتخت اردن، برای تحویل شنگال استراتژیک به داعش و ترکیه را تأیید نمیکند؟
فاجعه شنگال چندین رخسارِ کمدی هم داشت. یکی از نمایههای این کمدی این بود که در آن روزهای شوم اکثریت تودههای کُرد برای آگاهی از سرنوشت ایزدیها چشم به تلویزیون روداو دوختند!
روداو حقایق را به شرح ذیل تحریف و در مغزِ مردم سادهلوح فروکرد: نمایش بخشی از واقعیت، جابهجایی علت و معلول، بزرگنمایی کمک به آوارگان، پنهان کردن فرار پیشمرگها بدون شلیک یک گلوله، قول دروغین محاکمه فرماندهان پیشمرگهای فراری و...
یکی دیگر از نمایههای کمدی تراژدی شنگال این بود که هواداران حزب دمکرات کردستان عراق و سایر احزاب اقماری آنها(راستِ سُنّتی کُردایَتی)این رسوایی را به حکمت و دانایی مسعود بارزانی تعبیر کردند. گوسفندانِ ذوب در ولایتِ مسعود بارزانی میگفتند هدف کاک مسعود این بوده تا با نشاندادن این فاجعه توجه جهانیان را به حل مسئله کردستان جلب کند!
شنگال و پرسشی از بارزانی
تو که ۳۰۰۰ پیشمرگ را در جنگ قندیل برای ترکیه قربانی کردی، چرا ۳ پیشمرگ را برای نجات ۶۴۰۰ دختر و زن ایزدی فدا نکردی؟
شنگال و پرسشی از خود
خوانندهِ محترم: آیا تاکنون پرسشهایی از این نوع دربارهِ شنگال برایتان مطرح شده است؟
اگر پاسخ «آری» است، بدانید که تکاملی هفت میلیونساله، شما را برای همیشه از عموزادههای باستانیِ انسان (شامپانزه) متمایز ساخته است.
اما اگر پاسخ «نه» است، در بسیاری از باورهایت شک کن. اما هرگز شک نکن که شما از تفکر نقادانه، شعور انسانی و عواطف بشری بهرهای نبردهای.
انسانی که با چشمانِ خود میبیند و با مغزِ خود میاندیشد، هرگز قربانیِ تبلیغات سمیِ شبکههایی مانند روداو، ک۲۴ و آژانسهای تحمیق و تخریب اندیشهها نخواهد شد.
انسانی که گوسفندوار تسلیم نمیشود، میتواند حقایق پنهان را حتی در لابهلای سطرهای نانوشتهِ اخبار و رسانههای دروغپرداز نیز کشف کند. شرط این است:
- گوشی بسته به تبلیغات مسموم،
- چشمی تیزبین برای دیدن واقعیتها،
- و ذهنی پرسشگر با تواناییِ تحلیلِ رویدادها و اندیشهها.
یک کُردِ اندیشمند در پس نمادهای دروغینِ کُردایَتی مثلِ پرچم، جامانه، استقلال و قداست کردستان؛ نه چشمانداز روشنی از رهایی؛ بلکه بینهایت تعفن و تاریکی میبیند. فروید میگوید: «حقیقت انسان به آنچه اظهار میدارد نیست، بلکه حقیقت او در آن چیزی نهفته است که از اظهار آن عاجز است؛ بنابراین اگر خواستی او را بشناسی، نه به گفتههایش، بلکه به ناگفتههایش گوش کن»
الیگارشی کوردایتی هر آنچه برایش تبدیل به کالای مادی شود، در بازار سیاست میفروشد. حتی اگر در این راه ۶۳۰۰ زن و دختر ایزدی کرد به برده جنسی تبدیل شوند. مشروط بر اینکه خریداران (اردوغان، قطر، ناتو و...) تداوم عمر عاری از شرف و انسانیتِ آقایان را تمدید کنند.
بهترین معیار برای سنجش ضریب هوشی (IQ) هر کُرد این است که ببینیم چند پرسش درباره فاجعه شنگال ۲۰۱۴ برایش ایجاد شده است؟ اگر هیچ پرسشی برایش ایجاد نشده باشد، با اطمینان میتوان گفت که ضریب هوشی وی از عموزادههای شامپانزه آفریقایی بالاتر نیست.
اگر ضریب هوشی کسی به مرز متوسط (۸۰) رسیده باشد، پرسشهایی به شرح ذیل برایش مطرح میشود:
۱- اگر مسعود بارزانی بهعنوان رئیس و مسئول اول اقلیم کردستان عراق، دستور عقبنشینی سریع و بدون مقاومت را به نیروها داده، چرا فرماندهان پیشمرگ از این فرمان ضدبشری و ضدملی سرپیچی نکردند تا از کشتار هزاران انسان بیپناه و بردهگیری ۶۴۰۰ دختر و زن کُرد جلوگیری کنند؟ آیا برای این فرماندهان اجرای دستور مسعود بارزانی مهمتر از منافع ملی، پایبندی به وجدان و عواطف انسانی بوده است؟
۲- اگر فرماندهان بدون دستور بارزانی مردم بیدفاع شنگال را به گرگهای درنده داعش سپردند، چرا هیچ فرماندهای محاکمه و مجازات نشد؟
۳- اگر بارزانی و فرماندهانِ پیشمرگ شنگال دستور تحویل شنگال و ایزدیها را به داعش دادهاند، چرا حداقل %۱ پیشمرگها (۱۵۰ نفر) از این دستور ضدبشری تمرد نکردند؟
مگر این جنگجویان پیش از اینکه پیشمرگ و مزدور حزب باشند، انسان نبودهاند؟ اگر انسان هم نبودهاند، خود را صاحب شرف و غیرت کُردی و کُردایَتی میدانستند. با کدامین غیرت و شرافت، هزاران دختر و زن کُرد را به بوگندوهایِ داعش سپردند؟
انسان دارای وجدان و هوش متوسط به خود میگوید: "اگر این %۱ پیشمرگها بهخاطر عواطف انسانی، شرافت، غرور کُردایَتی و ملیگرایی، در حد یک روز و یا چند ساعت مقاومت میکردند، قطعاً برای همه ایزدیها فرصت فرار و ترکِ منطقه خطر فراهم میشد. مردم میتوانستند به غرب کردستان که تنها پنجاه کیلومتر با شنگال فاصله دارد؛ برسند و یا حداقل فرصت فرار تمامی مردم به کوه شنگال فراهم میشد.
اگر پیشمرگها پیش از فرار، %۱ سلاحهای خود را برای مردم باقی میگذاشتند، ایزدیها میتوانستند حداقل یک روز مقاومت کنند و فرصت فرار برای زنان و کودکانشان فراهم میشد.
پیشمرگها نهتنها این کار را نکردند، بلکه گروهی از جوانان ایزدی که برای دفاع تقاضای سلاح کرده بودند، را مورد شلیک مستقیم قرار داده در نتیجه سه تن از این جوانان کشته شدند. در آن روز سیاه تنها تیراندازی و مقاومت پیشمرگهای قهرمان! منحصر به همین مورد بود.
اکنون اگر کسی به یکی از این ۱۵۰۰۰ پیشمرگ بگوید؛ بیغیرت و بیشرف بودی که از این مردم دفاع نکردی؛ واکنشِ او چه خواهد بود؟
این پیشمرگ قطعاً یک خشابِ کامل، از فشنگهایی که آن روز در برابر داعش شلیک نکرده بود؛ را در بدن پرسشگر خالی کرده و غیرت و شرافت خود را به جهانیان نشان خواهد داد!
انسانِ کُرد یا باید بسیار بیشرف باشد، یا دارای ضریب هوشی مادونِ میمون باشد که فرار ۱۵۰۰۰ پیشمرگ حزب دموکرات کردستان عراق؛ بدونِ آگاهسازی ایزدیها، بدون شلیک حتی یک فشنگ، در برابر ۵۰۰ وحشی داعش را طبیعی بداند. (این پیشمرگان مطابق فیلمها و گزارشهای خبری آن زمان سوار بر اتومبیل با آخرین سرعت ممکن روانه اربیل شدند)
فرض کنیم تعداد نیروهای داعش بیش از ۵۰۰ تن بوده است (مثلاً ۱۰۰۰ یا حتی در حد ۱۵۰۰۰ نفر یعنی برابری عددی نیروهای دو طرف) مگر ۱۵۰۰۰ پیشمرگ مسلح چه مرگشان بوده است که نتوانند چند ساعت در مقابل داعش مقاومت کنند؟
پس چرا در همان روز هشت گریلای پ ک ک با همکاری تعدادی از جوانان ایزدی توانستند داعشیان را در دامنه کوه شنگال متوقف و دهها تن از آنها را روانه دوزخ کنند؟
اگر این مقاومت صورت نمیگرفت ابعاد فاجعه بسیار وسیعتر میشد. در این صورت ریشوهایِ متعفنِ داعش تمامی مَردهای ایزدی فراری به کوه شنگال را گردن زده و زنان و دختران را به کنیز، جاریه و «ملک الیمین» تبدیل میکردند. (۷۰۰۰۰ نفر)
نیروهای پیشمرگ افزون بر سلاحهای سبک، دارای انواعِ سلاح سنگین، تیربار، تانک و خودرو زرهی بودند. در توانشان بود حداقل یک روز مقاومت کنند تا فرصتی یکروزه برای فرار مردم ایجاد شود و ایزدیها بتوانند از شهرها و روستاهایشان به مناطق امن فرار کنند. اما چرا این وظیفه انسانی و ملی را انجام ندادند؟
آیا این پرسشهای بیپاسخ، نظریه توطئه نشست چهارجانبه ترکیه، داعش، اردن و حزب دموکرات بارزانی (سه روز پیش از فاجعه) در امان پایتخت اردن، برای تحویل شنگال استراتژیک به داعش و ترکیه را تأیید نمیکند؟
فاجعه شنگال چندین رخسارِ کمدی هم داشت. یکی از نمایههای این کمدی این بود که در آن روزهای شوم اکثریت تودههای کُرد برای آگاهی از سرنوشت ایزدیها چشم به تلویزیون روداو دوختند!
روداو حقایق را به شرح ذیل تحریف و در مغزِ مردم سادهلوح فروکرد: نمایش بخشی از واقعیت، جابهجایی علت و معلول، بزرگنمایی کمک به آوارگان، پنهان کردن فرار پیشمرگها بدون شلیک یک گلوله، قول دروغین محاکمه فرماندهان پیشمرگهای فراری و...
یکی دیگر از نمایههای کمدی تراژدی شنگال این بود که هواداران حزب دمکرات کردستان عراق و سایر احزاب اقماری آنها(راستِ سُنّتی کُردایَتی)این رسوایی را به حکمت و دانایی مسعود بارزانی تعبیر کردند. گوسفندانِ ذوب در ولایتِ مسعود بارزانی میگفتند هدف کاک مسعود این بوده تا با نشاندادن این فاجعه توجه جهانیان را به حل مسئله کردستان جلب کند!
شنگال و پرسشی از بارزانی
تو که ۳۰۰۰ پیشمرگ را در جنگ قندیل برای ترکیه قربانی کردی، چرا ۳ پیشمرگ را برای نجات ۶۴۰۰ دختر و زن ایزدی فدا نکردی؟
شنگال و پرسشی از خود
خوانندهِ محترم: آیا تاکنون پرسشهایی از این نوع دربارهِ شنگال برایتان مطرح شده است؟
اگر پاسخ «آری» است، بدانید که تکاملی هفت میلیونساله، شما را برای همیشه از عموزادههای باستانیِ انسان (شامپانزه) متمایز ساخته است.
اما اگر پاسخ «نه» است، در بسیاری از باورهایت شک کن. اما هرگز شک نکن که شما از تفکر نقادانه، شعور انسانی و عواطف بشری بهرهای نبردهای.
انسانی که با چشمانِ خود میبیند و با مغزِ خود میاندیشد، هرگز قربانیِ تبلیغات سمیِ شبکههایی مانند روداو، ک۲۴ و آژانسهای تحمیق و تخریب اندیشهها نخواهد شد.
انسانی که گوسفندوار تسلیم نمیشود، میتواند حقایق پنهان را حتی در لابهلای سطرهای نانوشتهِ اخبار و رسانههای دروغپرداز نیز کشف کند. شرط این است:
- گوشی بسته به تبلیغات مسموم،
- چشمی تیزبین برای دیدن واقعیتها،
- و ذهنی پرسشگر با تواناییِ تحلیلِ رویدادها و اندیشهها.
یک کُردِ اندیشمند در پس نمادهای دروغینِ کُردایَتی مثلِ پرچم، جامانه، استقلال و قداست کردستان؛ نه چشمانداز روشنی از رهایی؛ بلکه بینهایت تعفن و تاریکی میبیند. فروید میگوید: «حقیقت انسان به آنچه اظهار میدارد نیست، بلکه حقیقت او در آن چیزی نهفته است که از اظهار آن عاجز است؛ بنابراین اگر خواستی او را بشناسی، نه به گفتههایش، بلکه به ناگفتههایش گوش کن»
الیگارشی کوردایتی هر آنچه برایش تبدیل به کالای مادی شود، در بازار سیاست میفروشد. حتی اگر در این راه ۶۳۰۰ زن و دختر ایزدی کرد به برده جنسی تبدیل شوند. مشروط بر اینکه خریداران (اردوغان، قطر، ناتو و...) تداوم عمر عاری از شرف و انسانیتِ آقایان را تمدید کنند.
"استاد هیمن" و "راستِ سنَّتی کُردایَتی" در دادگاه تاریخ
"استاد هیمن" در سال ۱۹۸۵ مجوزِ انتشار یک مجله کُردی به نام "سروه" را دریافت کرد. در دوران تاریک دهه ۸۰ میلادی، سروه به بزرگترین مدرسه آموزش زبان و ادبیات کُردی تبدیل شد. هزاران کُردِ شرقِ کردستان (ایران) از طریق سروه مهارت خواندن و نوشتن زبان کُردی کسب کردند. صدها نویسنده، پژوهشگر، ادیب و شاعر از مکتب سروه برخاستند و به سرمایه ملی تبدیل شدند.
رهبران حزب دموکرات کردستان ایران، این خدمت را نیز به "جاشایتی" تعبیر کرده و در جهتِ تخریبِ شخصیتِ استاد این واژهها را بهسوی او نشانه گرفتند: "جاش ملی، پیره جاش، سَر قافله جاشان" از سوی دیگر بسیاری دوستدارانِ استاد هیمن به جرم نوشتن مقالهای در مجله سروه، با برچسبِ "جاش"مورد خشم و غضب، آقایانِ کوردایَتی قرار گرفتند.
برادران "راستِ سُنَّتی کُردایَتی" پس از مرگ استاد هیمن کینه و خشم خود را اینگونه بر پیکر او ریختند: «در زمان تشییعجنازه "استاد هیمن" در گورستان بوداق سلطان مهاباد، هواداران دموکرات با شعارهای "زندهباد قاسملو، زندهباد دموکرات، "هیمنِ" جاش نباید در گورستان شهر دفن شود، به حاملان جنازه استاد هیمن حمله کردند و درنهایت، جنازه استاد هیمن از روی دوش مردم به زمین افتاد» [238]
در آن زمان، حتی یک گور در گورستان مهاباد به هیمن روا نمیدیدند. اما در انقلاب "ژن، ژیان، ئازادی" (زن، زندگی، آزادی)، برای مقابله با فلسفه این شعار، به یکی از اشعار استاد متوسل شدند. اینها بیش از حکامِ ایران از "ژن، ژیان، ئازادی" واهمه داشتند.
اکنون پس از چهل سال، هر انسان دارای معرفت و وجدان میداند که تمامی جبهه راست سنتی کوردایتی نصفِ استاد هیمن به مردم و میهن کُرد خدمت نکردهاند.
قاضی محمد سال ۱۹۴۶ در دوره جمهوری مهاباد لقب شاعر ملی را به "هژار" و "هیمن" اعطا کرد. پس از ۱۵ سال "هژار" این عقابِ بلندپرواز ادبیات کُردی، در جهتِ برخورداری از زندگی مرفهتر " به مصداقِ شعر "عقابِ پوشکین و خانلری" که خودش به زبان کُردی ترجمه کرده بود؛ به شاعر دیوانخانه بارزانی بدل شد. [239] درنتیجه وی ۳۰ سالِ آخرِ عمرِ خویش را با عزت، احترام و ثروت فراوان در بارزان و عظیمیه کرج بزیست. [240]
استاد هیمن، شاعر شیون انسانی، [241] هرچند "در رنج و حسرت و درد" بسوخت، اما "هرگز در برابر این چرخ سِفلِه تسلیم نشد"[242] استقلال رأی، وفاداری و مدایح بی صله او در وصف ملتش خشم نوفئودالیسم کُردایَتی را برانگیخت. ازاینرو در سالِ 1980 از طرفِ رهبرانِ حزب دمکرات با برچسب جاشِ ملی در روستای دولتویِ گورکِ سردشت زندانی گردید. باوجود این بیمهریها، استاد هیمن برای همیشه شاعر ملی باقیمانده و محبوبیت او موجب شد تا آقایانِ کُردایَتی ۱۵ سال بعد از مرگش از او اعادهحیثیت کنند!
نمونهای از طنز و شوخطبعی استاد هیمن در زندان دولتو
در سالهای اولیه دهه 1980 شخصی با نام مستعار "ماموستا گوران" قاضی حزب دمکرات و مسئول زندان دولتوی گورک سردشت بود. وی ارادت خاصی به "استاد هیمن" داشته و مخالف زندانی شدن او بود. به همین دلیل استاد را آزاد گذاشته بود تا روزها از بازداشتگاه خارج شده و با نامِ مستعار با مردم روستا مراوده و معاشرت داشته باشد. یکی از ساکنان روستا به نام "کدخدا وسمان" روابط گرمی با استاد هیمن برقرار کرده و بارها در خانه خویش بهصرف ناهار از وی پذیرایی کرده بود.
روزی "کدخدا وسمان" از استاد هیمن میپرسد شما را به چه گناهی زندانی کردهاند؟ استاد در جواب میگوید من یکی از رهبران دیرین حزب دمکرات بودم. در روستای "آشی پشکاوی"[243] با وعده دروغینِ ازدواج؛ دختر یکی از رعایای این روستا را فریب دادم تا یار من باشد. روابط ما منجر به بارداری دختر شد. دختر در خانه پدری زایمان کرد. ولی من زیر بار ازدواج با این دختر نرفتم. جرم من همین است. [244]
"کدخدا وسمان" بسیار ناراحت شده و در اولین فرصت به ماموستا گوران مراجعه کرده و وی را مورد سرزنش قرار میدهد که چرا این متجاوزِ بیناموس را قبلاً معرفی نکرده است؟ یک ماه است که مرتب او را به خانه خود دعوت کرده و اینهمه شوربا مرغ به خوردش دادهام.
قاضی حزب "استاد هیمن" را احضار و در حضور" کدخدا وسمان" حقیقت ماجرا را از استاد میپرسد. استاد در جواب میگوید عمداً گناه آقای "ا. ق" را به خودش نسبت داده است تا دکتر قاسملو مرا نیز به اروپا اعزام کند. در آن زمان قاضی حزب (گوران) از ماجرای "ا. ق" مطلع بود و میدانست در حالی که مرتکب چنین جرمی شده بود؛ او را بجای زندان به اروپا فرستاده بودند. گوران از سخنانِ سرشار از طنز، انتقاد و سخندانی استاد هیمن به وجد آمده و قاهقاه میخندد. کدخدا وسمان عصبانی شده و میگوید تو هم مرا مسخره میکنی!
گوران رو به استاد هیمن کرده و میگوید: حال که این دستهگل را به آب دادهای، خودت تمامی ماجرا را برای کدخدا تعریف کن. استاد هیمن نیز با همان ظرافت و شوخطبعی خاص خویش ماجرای "ا. ق" را بهتفصیل بازگو کرده و میگوید اکنون این گناهِ کبیره را گردن گرفتهام، انتظار دارم از زندان آزاد و سریعاً به اروپا اعزام شوم.
این بار "کدخدا وسمان" که به همه ماجرا واقف میشود، آنچنان میخندد که اشک از چشمانش سرازیر میشود. سپس میگوید انشا الله که آزاد نمیشوی؛ زیرا کسی خوشسخنتر از تو را پیدا نمیکنم. تا من زنده هستم، از امروز به بعد صبحانه، ناهار و شام مهمان خودم هستی.
قاضی (گوران) میگوید این راز را به کسی نگو، این زندانی گرانقدر استاد هیمن است. با شنیدن این سخن کدخدا "استاد هیمن" را در آغوش گرفته، بوسید و گفت بیا برادر من شو، نصف ثروتم مال تو.
ریشهشناسی واژه "جاش"
آقایانِ "راستِ سنتی کوردایَتی" از سال ۱۹۶۱ تاکنون از این چماق برای سرکوب، تخریب، تحقیر، ترورِ شخصیتیِ مخالفان و دگراندیشان بیوقفه استفاده کردهاند. از استاد ابراهیم احمد تا غنی بلوریان، از استاد هیمن و پیروان کنگره چهارم تا حزب دموکرات کردستان (رهبری انقلابی)، از اتحادیه میهنی کردستان عراق تا صدها شخصیت مستقل و آزاده کردستان این برچسب را تجربه کردهاند. با این "چماق" هزاران انسان دگراندیش و یا بریده از کُردایَتی سنَّتی را با کتککاری، جریمه، بیگاری، آوارگی، زندان و حتی ترور فیزیکی مورد عنایت قرار دادهاند. [245]
آقایان کُردایَتی اگر این واژه را از رجزخوانیهای خود حذف کنند، دچار بزرگترین خلأ گفتمانی در ادبیات سیاسی خویش میشوند. دراینرابطه با ریشهیابی واژه "جاش" نوری به تاریکیهای تاریخ معاصرِ کُردستان میتابانیم.
سال ۱۹۶۱ میلادی، این واژه در جریان شورش ارتجاعی ملامصطفی بارزانی علیه عبدالکریم قاسم وارد ادبیات سیاسی کُردی شد. عبدالکریم قاسم زمینهای کشاورزی را بین کشاورزان تقسیم کرد. خانها، شیوخ، فئودالها و سران عشایرِ ناراضی کُرد، علیه اصلاحات ارضی شورش کردند. ساواک ایران، سیا (CIA) آمریکا و موساد اسرائیل، ملامصطفی را به رهبری این شورش منصوب کردند.
"جیش" واژهای است عربی که بهصورت عام به معنی ارتش و نیروی نظامی است. این واژه در فرهنگِ المعانی چنین معنی شده است: ارتش، لشگر، سپاه، گروه، دسته، جمعیت، صف، نظامی، سربازی، نظام، جنگی، ارتشی. [246]
از اصطلاحِ "جیش الشعب" برای نامیدن نیروهای مسلح محلی استفاده میشد. در سال ۱۹۶۱، جیش و جیش الشعب برای دفاع از دستاوردهای مردم عراق میجنگیدند. اما ملامصطفی و سران عشایر کُرد برای نابودی این دستاوردها میجنگیدند.
ملامصطفی برای تحقیر و تخریب شخصیت کُردهایی که در جیش الشعب عراق عضویت داشتند؛ واژه "جاش" که در زبان کُردی به معنی "کرهخر" است؛ را بجای واژه "جیش" مورد استعمال قرار داد. جاعلِ اولیه این واژه، هژار مکریانی بود که در این رابطه هجویات گزندهای را حواله کُردهای طرفدار دولت مترقی، دادگر و انساندوست عبدالکریم قاسم نمود. الحق و الانصاف این ابیاتِ سخیف نه شایسته حامیان عبدالکریم قاسم، بلکه مصداق واقعی ماهیت شورشیانِ کوردایَتی فئودال عشیرهای بود.
ئێمە جاشین کوڕی کەر
بۆ پارەدەر بارەبەر
جاشی کەریم قاسم بووین
بۆ ئەو لە ناڵ و سم بووین
تۆپی ئەو بابی چاکمان
تۆ خۆت بکە بە داکمان
جاشی خۆتین ئەم هەلە
جاش قاسم نا، جاش فەلە
خواننده عزیز، خودت قضاوت کن: آیا کسانی که از اصلاحات ارضی، تبدیل وضعیتِ رعیت به شهروند، عدالت اجتماعی، برابری حقوقی زن و مرد، برابری و برادری ملتها دفاع میکردند، مصداقِ واژه "جاش بودند" یا کسانی که با هدایت ساواک، موساد و سیا تحت عنوان کوردایَتی کمر به نابودی این سیستم و تمامی دستاوردهای آن بسته بودند؟
"استاد هیمن" در سال ۱۹۸۵ مجوزِ انتشار یک مجله کُردی به نام "سروه" را دریافت کرد. در دوران تاریک دهه ۸۰ میلادی، سروه به بزرگترین مدرسه آموزش زبان و ادبیات کُردی تبدیل شد. هزاران کُردِ شرقِ کردستان (ایران) از طریق سروه مهارت خواندن و نوشتن زبان کُردی کسب کردند. صدها نویسنده، پژوهشگر، ادیب و شاعر از مکتب سروه برخاستند و به سرمایه ملی تبدیل شدند.
رهبران حزب دموکرات کردستان ایران، این خدمت را نیز به "جاشایتی" تعبیر کرده و در جهتِ تخریبِ شخصیتِ استاد این واژهها را بهسوی او نشانه گرفتند: "جاش ملی، پیره جاش، سَر قافله جاشان" از سوی دیگر بسیاری دوستدارانِ استاد هیمن به جرم نوشتن مقالهای در مجله سروه، با برچسبِ "جاش"مورد خشم و غضب، آقایانِ کوردایَتی قرار گرفتند.
برادران "راستِ سُنَّتی کُردایَتی" پس از مرگ استاد هیمن کینه و خشم خود را اینگونه بر پیکر او ریختند: «در زمان تشییعجنازه "استاد هیمن" در گورستان بوداق سلطان مهاباد، هواداران دموکرات با شعارهای "زندهباد قاسملو، زندهباد دموکرات، "هیمنِ" جاش نباید در گورستان شهر دفن شود، به حاملان جنازه استاد هیمن حمله کردند و درنهایت، جنازه استاد هیمن از روی دوش مردم به زمین افتاد» [238]
در آن زمان، حتی یک گور در گورستان مهاباد به هیمن روا نمیدیدند. اما در انقلاب "ژن، ژیان، ئازادی" (زن، زندگی، آزادی)، برای مقابله با فلسفه این شعار، به یکی از اشعار استاد متوسل شدند. اینها بیش از حکامِ ایران از "ژن، ژیان، ئازادی" واهمه داشتند.
اکنون پس از چهل سال، هر انسان دارای معرفت و وجدان میداند که تمامی جبهه راست سنتی کوردایتی نصفِ استاد هیمن به مردم و میهن کُرد خدمت نکردهاند.
قاضی محمد سال ۱۹۴۶ در دوره جمهوری مهاباد لقب شاعر ملی را به "هژار" و "هیمن" اعطا کرد. پس از ۱۵ سال "هژار" این عقابِ بلندپرواز ادبیات کُردی، در جهتِ برخورداری از زندگی مرفهتر " به مصداقِ شعر "عقابِ پوشکین و خانلری" که خودش به زبان کُردی ترجمه کرده بود؛ به شاعر دیوانخانه بارزانی بدل شد. [239] درنتیجه وی ۳۰ سالِ آخرِ عمرِ خویش را با عزت، احترام و ثروت فراوان در بارزان و عظیمیه کرج بزیست. [240]
استاد هیمن، شاعر شیون انسانی، [241] هرچند "در رنج و حسرت و درد" بسوخت، اما "هرگز در برابر این چرخ سِفلِه تسلیم نشد"[242] استقلال رأی، وفاداری و مدایح بی صله او در وصف ملتش خشم نوفئودالیسم کُردایَتی را برانگیخت. ازاینرو در سالِ 1980 از طرفِ رهبرانِ حزب دمکرات با برچسب جاشِ ملی در روستای دولتویِ گورکِ سردشت زندانی گردید. باوجود این بیمهریها، استاد هیمن برای همیشه شاعر ملی باقیمانده و محبوبیت او موجب شد تا آقایانِ کُردایَتی ۱۵ سال بعد از مرگش از او اعادهحیثیت کنند!
نمونهای از طنز و شوخطبعی استاد هیمن در زندان دولتو
در سالهای اولیه دهه 1980 شخصی با نام مستعار "ماموستا گوران" قاضی حزب دمکرات و مسئول زندان دولتوی گورک سردشت بود. وی ارادت خاصی به "استاد هیمن" داشته و مخالف زندانی شدن او بود. به همین دلیل استاد را آزاد گذاشته بود تا روزها از بازداشتگاه خارج شده و با نامِ مستعار با مردم روستا مراوده و معاشرت داشته باشد. یکی از ساکنان روستا به نام "کدخدا وسمان" روابط گرمی با استاد هیمن برقرار کرده و بارها در خانه خویش بهصرف ناهار از وی پذیرایی کرده بود.
روزی "کدخدا وسمان" از استاد هیمن میپرسد شما را به چه گناهی زندانی کردهاند؟ استاد در جواب میگوید من یکی از رهبران دیرین حزب دمکرات بودم. در روستای "آشی پشکاوی"[243] با وعده دروغینِ ازدواج؛ دختر یکی از رعایای این روستا را فریب دادم تا یار من باشد. روابط ما منجر به بارداری دختر شد. دختر در خانه پدری زایمان کرد. ولی من زیر بار ازدواج با این دختر نرفتم. جرم من همین است. [244]
"کدخدا وسمان" بسیار ناراحت شده و در اولین فرصت به ماموستا گوران مراجعه کرده و وی را مورد سرزنش قرار میدهد که چرا این متجاوزِ بیناموس را قبلاً معرفی نکرده است؟ یک ماه است که مرتب او را به خانه خود دعوت کرده و اینهمه شوربا مرغ به خوردش دادهام.
قاضی حزب "استاد هیمن" را احضار و در حضور" کدخدا وسمان" حقیقت ماجرا را از استاد میپرسد. استاد در جواب میگوید عمداً گناه آقای "ا. ق" را به خودش نسبت داده است تا دکتر قاسملو مرا نیز به اروپا اعزام کند. در آن زمان قاضی حزب (گوران) از ماجرای "ا. ق" مطلع بود و میدانست در حالی که مرتکب چنین جرمی شده بود؛ او را بجای زندان به اروپا فرستاده بودند. گوران از سخنانِ سرشار از طنز، انتقاد و سخندانی استاد هیمن به وجد آمده و قاهقاه میخندد. کدخدا وسمان عصبانی شده و میگوید تو هم مرا مسخره میکنی!
گوران رو به استاد هیمن کرده و میگوید: حال که این دستهگل را به آب دادهای، خودت تمامی ماجرا را برای کدخدا تعریف کن. استاد هیمن نیز با همان ظرافت و شوخطبعی خاص خویش ماجرای "ا. ق" را بهتفصیل بازگو کرده و میگوید اکنون این گناهِ کبیره را گردن گرفتهام، انتظار دارم از زندان آزاد و سریعاً به اروپا اعزام شوم.
این بار "کدخدا وسمان" که به همه ماجرا واقف میشود، آنچنان میخندد که اشک از چشمانش سرازیر میشود. سپس میگوید انشا الله که آزاد نمیشوی؛ زیرا کسی خوشسخنتر از تو را پیدا نمیکنم. تا من زنده هستم، از امروز به بعد صبحانه، ناهار و شام مهمان خودم هستی.
قاضی (گوران) میگوید این راز را به کسی نگو، این زندانی گرانقدر استاد هیمن است. با شنیدن این سخن کدخدا "استاد هیمن" را در آغوش گرفته، بوسید و گفت بیا برادر من شو، نصف ثروتم مال تو.
ریشهشناسی واژه "جاش"
آقایانِ "راستِ سنتی کوردایَتی" از سال ۱۹۶۱ تاکنون از این چماق برای سرکوب، تخریب، تحقیر، ترورِ شخصیتیِ مخالفان و دگراندیشان بیوقفه استفاده کردهاند. از استاد ابراهیم احمد تا غنی بلوریان، از استاد هیمن و پیروان کنگره چهارم تا حزب دموکرات کردستان (رهبری انقلابی)، از اتحادیه میهنی کردستان عراق تا صدها شخصیت مستقل و آزاده کردستان این برچسب را تجربه کردهاند. با این "چماق" هزاران انسان دگراندیش و یا بریده از کُردایَتی سنَّتی را با کتککاری، جریمه، بیگاری، آوارگی، زندان و حتی ترور فیزیکی مورد عنایت قرار دادهاند. [245]
آقایان کُردایَتی اگر این واژه را از رجزخوانیهای خود حذف کنند، دچار بزرگترین خلأ گفتمانی در ادبیات سیاسی خویش میشوند. دراینرابطه با ریشهیابی واژه "جاش" نوری به تاریکیهای تاریخ معاصرِ کُردستان میتابانیم.
سال ۱۹۶۱ میلادی، این واژه در جریان شورش ارتجاعی ملامصطفی بارزانی علیه عبدالکریم قاسم وارد ادبیات سیاسی کُردی شد. عبدالکریم قاسم زمینهای کشاورزی را بین کشاورزان تقسیم کرد. خانها، شیوخ، فئودالها و سران عشایرِ ناراضی کُرد، علیه اصلاحات ارضی شورش کردند. ساواک ایران، سیا (CIA) آمریکا و موساد اسرائیل، ملامصطفی را به رهبری این شورش منصوب کردند.
"جیش" واژهای است عربی که بهصورت عام به معنی ارتش و نیروی نظامی است. این واژه در فرهنگِ المعانی چنین معنی شده است: ارتش، لشگر، سپاه، گروه، دسته، جمعیت، صف، نظامی، سربازی، نظام، جنگی، ارتشی. [246]
از اصطلاحِ "جیش الشعب" برای نامیدن نیروهای مسلح محلی استفاده میشد. در سال ۱۹۶۱، جیش و جیش الشعب برای دفاع از دستاوردهای مردم عراق میجنگیدند. اما ملامصطفی و سران عشایر کُرد برای نابودی این دستاوردها میجنگیدند.
ملامصطفی برای تحقیر و تخریب شخصیت کُردهایی که در جیش الشعب عراق عضویت داشتند؛ واژه "جاش" که در زبان کُردی به معنی "کرهخر" است؛ را بجای واژه "جیش" مورد استعمال قرار داد. جاعلِ اولیه این واژه، هژار مکریانی بود که در این رابطه هجویات گزندهای را حواله کُردهای طرفدار دولت مترقی، دادگر و انساندوست عبدالکریم قاسم نمود. الحق و الانصاف این ابیاتِ سخیف نه شایسته حامیان عبدالکریم قاسم، بلکه مصداق واقعی ماهیت شورشیانِ کوردایَتی فئودال عشیرهای بود.
ئێمە جاشین کوڕی کەر
بۆ پارەدەر بارەبەر
جاشی کەریم قاسم بووین
بۆ ئەو لە ناڵ و سم بووین
تۆپی ئەو بابی چاکمان
تۆ خۆت بکە بە داکمان
جاشی خۆتین ئەم هەلە
جاش قاسم نا، جاش فەلە
خواننده عزیز، خودت قضاوت کن: آیا کسانی که از اصلاحات ارضی، تبدیل وضعیتِ رعیت به شهروند، عدالت اجتماعی، برابری حقوقی زن و مرد، برابری و برادری ملتها دفاع میکردند، مصداقِ واژه "جاش بودند" یا کسانی که با هدایت ساواک، موساد و سیا تحت عنوان کوردایَتی کمر به نابودی این سیستم و تمامی دستاوردهای آن بسته بودند؟
آیا بدترین حکومتِ کُردی بهتر از بهترین دولتِ بیگانه است؟
اسماعیل بشیکچی با مقالات و کتابهایش خدمات ارزشمندی در حقِ کُردها به انجام رساند، که جای تقدیر و تشکر فراوان دارد. اما بعداً با جمله معروفِ خویش ماحَصَلِ رنجها و خدماتش را در پای قشرِ مرتجع و غارتگر نوفئودال و اُلیگارشی کُردی قربانی کرد، هنگامیکه گفت: «بدترین حکومت کُردی بهتر از بهترین دولت بیگانه است»
این نسخه بشیکچی، علاج فاسد است به افسد. مانند این است که لباس آلوده به ادرارِ کودک را با مدفوعِ انسان بشوییم! با معیار این نسخه، حاکمیت فئودالی و ارتجاعی ملامصطفی بارزانی و خانوادهاش بهتر از سیستم پیشرو و عدالتخواه عبدالکریم قاسم بوده است!
با مرورِ کارنامهِ هفتادساله اخیرِ کوردایَتی و ۳۵ سال حاکمیت شیخ آغاهای کردستانِ عراق و مقایسه اینها با سیستمِ حکومتهای منطقه؛ نتیجهای کاملاً متضاد با نظریه اسماعیل بشیکچی حاصل میشود. نتیجهِ حاصله این است که حکومتِ ایدهآلِ کُردایَتی از بدترین حکومتهای منطقه بهمراتب بدتر است. زیرا که سیستم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این حکومتها باوجود دیکتاتوری و استبدادِ سیاسی مبتنی بر مُدرنیسم و روبهجلو است. درحالیکه سیستمِ کوردایَتی مبتنی بر نوفئودالیسم و بازگشت به دوره قرون وسطاست.
سیستمهای نوفئودال و اُلیگارشی در جوامعِ روشنفکر و سالم محکوم به زوال هستند. رِجعَت وجُمودِ فکری و فَرهَنگی تودههای کردستان عراق و رشدِ غولآسای ارتجاعِ سلفی، وهابی، اخوانی و داعشی در خلأ اتفاق نیفتاده است. این انحطاط محصولِ ۳۵ سال حاکمیت سیستمِ کُردایَتی نوفئودالی است.
افزون بر انحطاطِ فکری، فرهنگی و اجتماعی؛ حکام نوفئودال و اُلیگارش کُردی بنا بر ماهیت خویش همواره مزدور بدترین حکومتهای بیگانه بوده، هستند و خواهند بود. تاریخِ هفتادساله خاندانِ بارزانی؛ بهمثابه قطب و مرجع تقلید احزاب کُردایَتی چهار بخش کردستان؛ در مزدوری ساواکِ شاه، میت ترکیه، ایران و عراق در دورههای مختلف گویای این حقیقت است.
اسماعیل بشیکچی با مقالات و کتابهایش خدمات ارزشمندی در حقِ کُردها به انجام رساند، که جای تقدیر و تشکر فراوان دارد. اما بعداً با جمله معروفِ خویش ماحَصَلِ رنجها و خدماتش را در پای قشرِ مرتجع و غارتگر نوفئودال و اُلیگارشی کُردی قربانی کرد، هنگامیکه گفت: «بدترین حکومت کُردی بهتر از بهترین دولت بیگانه است»
این نسخه بشیکچی، علاج فاسد است به افسد. مانند این است که لباس آلوده به ادرارِ کودک را با مدفوعِ انسان بشوییم! با معیار این نسخه، حاکمیت فئودالی و ارتجاعی ملامصطفی بارزانی و خانوادهاش بهتر از سیستم پیشرو و عدالتخواه عبدالکریم قاسم بوده است!
با مرورِ کارنامهِ هفتادساله اخیرِ کوردایَتی و ۳۵ سال حاکمیت شیخ آغاهای کردستانِ عراق و مقایسه اینها با سیستمِ حکومتهای منطقه؛ نتیجهای کاملاً متضاد با نظریه اسماعیل بشیکچی حاصل میشود. نتیجهِ حاصله این است که حکومتِ ایدهآلِ کُردایَتی از بدترین حکومتهای منطقه بهمراتب بدتر است. زیرا که سیستم اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این حکومتها باوجود دیکتاتوری و استبدادِ سیاسی مبتنی بر مُدرنیسم و روبهجلو است. درحالیکه سیستمِ کوردایَتی مبتنی بر نوفئودالیسم و بازگشت به دوره قرون وسطاست.
سیستمهای نوفئودال و اُلیگارشی در جوامعِ روشنفکر و سالم محکوم به زوال هستند. رِجعَت وجُمودِ فکری و فَرهَنگی تودههای کردستان عراق و رشدِ غولآسای ارتجاعِ سلفی، وهابی، اخوانی و داعشی در خلأ اتفاق نیفتاده است. این انحطاط محصولِ ۳۵ سال حاکمیت سیستمِ کُردایَتی نوفئودالی است.
افزون بر انحطاطِ فکری، فرهنگی و اجتماعی؛ حکام نوفئودال و اُلیگارش کُردی بنا بر ماهیت خویش همواره مزدور بدترین حکومتهای بیگانه بوده، هستند و خواهند بود. تاریخِ هفتادساله خاندانِ بارزانی؛ بهمثابه قطب و مرجع تقلید احزاب کُردایَتی چهار بخش کردستان؛ در مزدوری ساواکِ شاه، میت ترکیه، ایران و عراق در دورههای مختلف گویای این حقیقت است.
کوردایَتی ایدئولوژی نوفئودالیسم
آیا شناسنامه ناسیونالیستی[247] احزاب سنتی کُردی پایه و اساس واقعی دارد؟ امروزه در صنعت ساختمانسازی آجرها را با سیمان به هم میچسبانند. ایدئولوژی نقش سیمان دارد در پیوند افراد یک جامعه. قبل از مدرنیته، ایدئولوژیهای جوامع مبتنی بر مضامین همقبیلهای، همزبانی و هم دینی بودند.
نظام سرمایهداری جدید برای تشکل و توسعه خود به ایدئولوژی جدیدی نیاز داشت. سرمایهداران برای رشد کارخانهها و افزایش تولید داخلی، به ایدئولوژی جدیدی نیاز داشتند که همه افراد جامعه را مانند سیمان به هم پیوند دهد. در این صورت همه آحاد جامعه همچون یکتن واحد در خدمت اقتصاد کشور قرار میگیرند. با نهایت وفاداری، کالاهای داخلی میخرند، درراه حفاظت از کشور و تصرف بازار کشورهای دیگر آماده فداکاری هستند.
سرمایهداری مولد داخلی اروپا در قرن هیجدهم میلادی درنتیجه نیازهای فوق ایدئولوژی ناسیونالیسم را ابداع کرد. سپس این ایدئولوژی در همه جهان به شکل بومی و به نسبتهای متفاوت گسترش یافت. قاعدتاً ابتدا لازم است سرمایهداری شکل بگیرد و سپس ناسیونالیسم بهمثابه نرمافزار آن ظاهر شود. ممکن نیست اول دختر تولد یافته و سپس آن دختر از زهدان خویش مادرش را بزاید.
جامعه کردستان طی صدسال گذشته، از نظام فئودالی قدیمی عبور کرده است، اما سرمایهداری مولد و مترقی جایگزین فئودالیسم نشده است. بورژوازی کردستان (سرمایهداری مولد داخلی) فضایی برای رشد و توسعه نداشته است. درنتیجه بورژوازی ملی ایجاد نگردید تا در تحولات اجتماعی نقش انقلابی خود را ایفا کند. در چنین شوره زاری؛ بجای سرمایهدارِ مولد، کارآفرین، اندیشهورز و نوگرا؛ گیاهی سمی نشو و نما کرده و در مقام طبقه فرادست کردستان قرار گرفت به نامِ "نوفئودال"
نوفئودالها نیز برای رشد و تداوم حیاتِ انگلی خود نیازمندِ ایدئولوژی خاصِ خود بودند. این نیاز منجر به زایشِ ایدئولوژی جدیدی گردید که امروزه به نامِ "کوردایَتی" شناختهشده است. این ایدئولوژی بنا به خاستگاه و ماهیت خاصِ خود، هیچ وجه مشترکی با ناسیونالیسم و ملیگرایی حقیقی ندارد.
ایدئولوژی "کوردایَتی" در دوره اقتدارِ شیخ محمود برزنجی (۱۹۲۲-۱۹۱۹) به صورتی ناقصالخلقه تولد یافت؛ این غول "بیشاخودم"[248] طی سده اخیر در دیوانخانه فئودالها، رؤسای عشایر، شیوخ و احزاب راستِ سنتی کردستان تحکیم و قوام یافته است.
«طبقه نوفئودال و اُلیگارش تشکیلشده از کلیه قشرهای طبقه فرادست جامعه، که درزمینهٔ تولید کالا و یا ارائه خدمات اجتماعی نقشی ندارند؛ و نتیجه عملکرد اقتصادی آنها در رشد تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه، منفی است.» قشرهای مختلف این طبقه حدود پنج درصد جامعه کردستان را تشکیل میدهند. حدود نود درصد ثروت، درآمد و حاکمیت سیاسی را در انحصار خود دارند. دارای جهانبینی و گرایش سیاسی راست سنتی بوده و همواره رهبری احزاب و جریانات راست سنتی کردستان را در انحصار خود داشتهاند.
لازمه شکلگیری اندیشه، حزب و سیستمِ دولت-ملت؛ تقویت موقعیت بورژوازی (سرمایهداری مولد داخلی) است. سرمایهداری مولد داخلی نیازمند بازار، لغو محدودیتهای قدیمی فئودالی و استقرار جامعهای توسعهیافته، حاکمیت قانون، علم محور و شایستهسالار است. طبقه نوظهور نوفئودال نهتنها در تولید اقتصادی کردستان نقشی ندارد، بلکه بار سنگینی بر دوش طبقات متوسط و فرودست جامعه است. حیات اقتصادی آن انگلی و عموماً مبتنی بر زمینخواری، دلالی و سپردگی به قدرتهای خارجی است. این طبقه ماهیتاً راستگرا، سنتی، محافظهکار، مرتجع و عاری از رؤیاهای بزرگ انسانی از نوع عدالت اجتماعی، مدرنیسم، برابری حقوقی شهروندان و برابری جنسیتی است. نوفئودالیسم کردستان بهدرستی تشخیص داده است که در صورت برقراری یک سیستم مدرن، مترقی و شایستهسالار محکوم به زوال است.
به همین دلیل است که نوفئودال کُرد این موجودِ "خُل و چِل"[249] از بدو تولد کمر به نابودی روشنفکران و دگراندیشان کردستان بسته است. [250] از سوی دیگر همچون اسلافِ خویش (رؤسای عشایر، فئودالها و امارتهای گذشته) همواره در برابر دولتهای منطقه حقیر و نوکر صفت عرضاندام کرده است. تضادِ نوفئودالیسم کُردستان با دولت-ملتِ حاکم؛ نه به خاطر رشد و شکوفایی و رهایی ملی؛ بلکه رقابت بر سر سلطه و ستمگری بر طبقات متوسط و فرودستِ جامعه کردستان است (حدود %95 باشندگان) [251]
حوزههای فعالیت نوفئودال کوردایَتی
نوفئودال کوردایَتی در جامههای مختلفی ظاهر میشود. گاهی در نقش رهبر ملی، زمانی در کسوت شیخ، وقتی در قبای زهد و مذهب؛ و یا هر پوششی که وی را سزاوار رهبری و سواری بر دیگران نشان دهد.
در همه این احوال، همچون یک نیروی داخلی (ستون پنجم دشمن) آماده اجرای نقشههای قدرتهای بزرگ و یا دولتهای حریص همسایه است
نوفئودالیسم در هر زمینهای که برایش تولید ثروت کند و یا آن را برایش محفوظ نگه دارد، فعال است.
سیاست، کودتا، حکومت، زمینخواری، احتکار، مافیاگری، قاچاقچیگری، صادرات و واردات، سرسپردگی به قدرتهای خارجی، به راه انداختن جنگهای منطقهای، تشکیل گروههای جهادی، تشکیل امارت اسلامی، ملیگرایی قلابی، ایجاد خانقاه، تولیت امامزاده و زیارتگاه، نمایندگی پارلمان جهت اعمالنفوذ بر وزارتخانهها و شرکت در انواع رانتخواری دولتی، عضویت در شورای شهر جهت شرکت در زمینخواری و شهر فروشی، ایجاد دولت - قبیله تحت نام استقلال و هویت ملی، رهبری و یا فرماندهی میلیشیاهای حزبی و منطقهای، شرکت در رانتخواری حاصل از فروش نفت و گاز، شرکت در رانتخواری خریدهای مؤسسات، ادارات و وزارتخانههای دولتی. تصاحب اموال ملی تحت عنوان خصوصیسازی، دریافت دلار دولتی با استفاده از «رشوه و روابط» و فروش مستقیم و غیرمستقیم آن در بازار.
سرانجام بیشتر این افراد از طریق هدایت این ثروتها به زمین و املاک گرانقیمت، پولشویی خود را به انجام میرسانند. عدهای هم برای همیشه همراه دلارهای غنیمتی به کشورهای غربی مهاجرت میکنند. در سیستمهای نوفئودال و الیگارشی حتی مردمانی که از طریق فعالیتهای مفید تولیدی و خدماتی کسب درآمد میکنند نیز، سرمایه اضافی خود را بهسوی خرید ملک، خانه، پاساژ، مغازه و... جهت اجاره و یا فروش به هنگام تورم، هدایت میکنند؛ و بدینگونه آنها هم جای پایی در نوفئودالیسم کسب کرده و یا بهطور کامل عضوی از این طبقه میشوند. در اینجا یک اصل جامعهشناختی آشکار میشود که تا سیستمها بهصورت بنیادی اصلاح نشوند هیچ کوششی مثمرثمر نخواهد بود.
آیا شناسنامه ناسیونالیستی[247] احزاب سنتی کُردی پایه و اساس واقعی دارد؟ امروزه در صنعت ساختمانسازی آجرها را با سیمان به هم میچسبانند. ایدئولوژی نقش سیمان دارد در پیوند افراد یک جامعه. قبل از مدرنیته، ایدئولوژیهای جوامع مبتنی بر مضامین همقبیلهای، همزبانی و هم دینی بودند.
نظام سرمایهداری جدید برای تشکل و توسعه خود به ایدئولوژی جدیدی نیاز داشت. سرمایهداران برای رشد کارخانهها و افزایش تولید داخلی، به ایدئولوژی جدیدی نیاز داشتند که همه افراد جامعه را مانند سیمان به هم پیوند دهد. در این صورت همه آحاد جامعه همچون یکتن واحد در خدمت اقتصاد کشور قرار میگیرند. با نهایت وفاداری، کالاهای داخلی میخرند، درراه حفاظت از کشور و تصرف بازار کشورهای دیگر آماده فداکاری هستند.
سرمایهداری مولد داخلی اروپا در قرن هیجدهم میلادی درنتیجه نیازهای فوق ایدئولوژی ناسیونالیسم را ابداع کرد. سپس این ایدئولوژی در همه جهان به شکل بومی و به نسبتهای متفاوت گسترش یافت. قاعدتاً ابتدا لازم است سرمایهداری شکل بگیرد و سپس ناسیونالیسم بهمثابه نرمافزار آن ظاهر شود. ممکن نیست اول دختر تولد یافته و سپس آن دختر از زهدان خویش مادرش را بزاید.
جامعه کردستان طی صدسال گذشته، از نظام فئودالی قدیمی عبور کرده است، اما سرمایهداری مولد و مترقی جایگزین فئودالیسم نشده است. بورژوازی کردستان (سرمایهداری مولد داخلی) فضایی برای رشد و توسعه نداشته است. درنتیجه بورژوازی ملی ایجاد نگردید تا در تحولات اجتماعی نقش انقلابی خود را ایفا کند. در چنین شوره زاری؛ بجای سرمایهدارِ مولد، کارآفرین، اندیشهورز و نوگرا؛ گیاهی سمی نشو و نما کرده و در مقام طبقه فرادست کردستان قرار گرفت به نامِ "نوفئودال"
نوفئودالها نیز برای رشد و تداوم حیاتِ انگلی خود نیازمندِ ایدئولوژی خاصِ خود بودند. این نیاز منجر به زایشِ ایدئولوژی جدیدی گردید که امروزه به نامِ "کوردایَتی" شناختهشده است. این ایدئولوژی بنا به خاستگاه و ماهیت خاصِ خود، هیچ وجه مشترکی با ناسیونالیسم و ملیگرایی حقیقی ندارد.
ایدئولوژی "کوردایَتی" در دوره اقتدارِ شیخ محمود برزنجی (۱۹۲۲-۱۹۱۹) به صورتی ناقصالخلقه تولد یافت؛ این غول "بیشاخودم"[248] طی سده اخیر در دیوانخانه فئودالها، رؤسای عشایر، شیوخ و احزاب راستِ سنتی کردستان تحکیم و قوام یافته است.
«طبقه نوفئودال و اُلیگارش تشکیلشده از کلیه قشرهای طبقه فرادست جامعه، که درزمینهٔ تولید کالا و یا ارائه خدمات اجتماعی نقشی ندارند؛ و نتیجه عملکرد اقتصادی آنها در رشد تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه، منفی است.» قشرهای مختلف این طبقه حدود پنج درصد جامعه کردستان را تشکیل میدهند. حدود نود درصد ثروت، درآمد و حاکمیت سیاسی را در انحصار خود دارند. دارای جهانبینی و گرایش سیاسی راست سنتی بوده و همواره رهبری احزاب و جریانات راست سنتی کردستان را در انحصار خود داشتهاند.
لازمه شکلگیری اندیشه، حزب و سیستمِ دولت-ملت؛ تقویت موقعیت بورژوازی (سرمایهداری مولد داخلی) است. سرمایهداری مولد داخلی نیازمند بازار، لغو محدودیتهای قدیمی فئودالی و استقرار جامعهای توسعهیافته، حاکمیت قانون، علم محور و شایستهسالار است. طبقه نوظهور نوفئودال نهتنها در تولید اقتصادی کردستان نقشی ندارد، بلکه بار سنگینی بر دوش طبقات متوسط و فرودست جامعه است. حیات اقتصادی آن انگلی و عموماً مبتنی بر زمینخواری، دلالی و سپردگی به قدرتهای خارجی است. این طبقه ماهیتاً راستگرا، سنتی، محافظهکار، مرتجع و عاری از رؤیاهای بزرگ انسانی از نوع عدالت اجتماعی، مدرنیسم، برابری حقوقی شهروندان و برابری جنسیتی است. نوفئودالیسم کردستان بهدرستی تشخیص داده است که در صورت برقراری یک سیستم مدرن، مترقی و شایستهسالار محکوم به زوال است.
به همین دلیل است که نوفئودال کُرد این موجودِ "خُل و چِل"[249] از بدو تولد کمر به نابودی روشنفکران و دگراندیشان کردستان بسته است. [250] از سوی دیگر همچون اسلافِ خویش (رؤسای عشایر، فئودالها و امارتهای گذشته) همواره در برابر دولتهای منطقه حقیر و نوکر صفت عرضاندام کرده است. تضادِ نوفئودالیسم کُردستان با دولت-ملتِ حاکم؛ نه به خاطر رشد و شکوفایی و رهایی ملی؛ بلکه رقابت بر سر سلطه و ستمگری بر طبقات متوسط و فرودستِ جامعه کردستان است (حدود %95 باشندگان) [251]
حوزههای فعالیت نوفئودال کوردایَتی
نوفئودال کوردایَتی در جامههای مختلفی ظاهر میشود. گاهی در نقش رهبر ملی، زمانی در کسوت شیخ، وقتی در قبای زهد و مذهب؛ و یا هر پوششی که وی را سزاوار رهبری و سواری بر دیگران نشان دهد.
در همه این احوال، همچون یک نیروی داخلی (ستون پنجم دشمن) آماده اجرای نقشههای قدرتهای بزرگ و یا دولتهای حریص همسایه است
نوفئودالیسم در هر زمینهای که برایش تولید ثروت کند و یا آن را برایش محفوظ نگه دارد، فعال است.
سیاست، کودتا، حکومت، زمینخواری، احتکار، مافیاگری، قاچاقچیگری، صادرات و واردات، سرسپردگی به قدرتهای خارجی، به راه انداختن جنگهای منطقهای، تشکیل گروههای جهادی، تشکیل امارت اسلامی، ملیگرایی قلابی، ایجاد خانقاه، تولیت امامزاده و زیارتگاه، نمایندگی پارلمان جهت اعمالنفوذ بر وزارتخانهها و شرکت در انواع رانتخواری دولتی، عضویت در شورای شهر جهت شرکت در زمینخواری و شهر فروشی، ایجاد دولت - قبیله تحت نام استقلال و هویت ملی، رهبری و یا فرماندهی میلیشیاهای حزبی و منطقهای، شرکت در رانتخواری حاصل از فروش نفت و گاز، شرکت در رانتخواری خریدهای مؤسسات، ادارات و وزارتخانههای دولتی. تصاحب اموال ملی تحت عنوان خصوصیسازی، دریافت دلار دولتی با استفاده از «رشوه و روابط» و فروش مستقیم و غیرمستقیم آن در بازار.
سرانجام بیشتر این افراد از طریق هدایت این ثروتها به زمین و املاک گرانقیمت، پولشویی خود را به انجام میرسانند. عدهای هم برای همیشه همراه دلارهای غنیمتی به کشورهای غربی مهاجرت میکنند. در سیستمهای نوفئودال و الیگارشی حتی مردمانی که از طریق فعالیتهای مفید تولیدی و خدماتی کسب درآمد میکنند نیز، سرمایه اضافی خود را بهسوی خرید ملک، خانه، پاساژ، مغازه و... جهت اجاره و یا فروش به هنگام تورم، هدایت میکنند؛ و بدینگونه آنها هم جای پایی در نوفئودالیسم کسب کرده و یا بهطور کامل عضوی از این طبقه میشوند. در اینجا یک اصل جامعهشناختی آشکار میشود که تا سیستمها بهصورت بنیادی اصلاح نشوند هیچ کوششی مثمرثمر نخواهد بود.
تفاوت ثروتمند و سرمایهدار
برای شناختِ عمیقِ طبقه فرادستِ کردستان لازم است تفاوتِ نامرئی ثروتمند و سرمایهدار را کشف، بازشناسی و تعریف کیتم.
نهتنها توده مردم، بلکه اکثریت روشنفکران نیز تاکنون متوجه تفاوت بین ماهیت و کارکردِ ثروت و سرمایه نشدهاند.
مترادفهای واژه بورژوازی (Bourgeoisie) عبارتاند از: طبقه متوسط، سرمایهداری، طبقه کاسب و دکاندار، طبقه سوداگر، حکومت طبقه دوم. میبینیم که هیچیک از معانی "بورژوازی" برابر با واژه "ثروتمند" نیست.
معنی لغوی «ثروتمند» در زبان انگلیسی Wealthy, Rich)) است؛ اما معنی لغوی «سرمایهدار» واژهِ "Capitalist" است.
تفاوت ماهوی بورژوازی (سرمایهداری) با نظام ماقبل خود (فئودالیسم) این است که: سرمایهداری، سرمایه (capital) را از ثروت (wealth) متمایز کرده[252] و در مسیر پویش و زایش قرار میدهد.
سرمایه (capital) عبارت است از پول، کالا و ابزار تولید که در بستر مناسب منجر به رشد اقتصادی، صنعتی، تکنولوژیکی، ایجاد فرصتهای شغلی، افزایش تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه میشود.
دیگر دستاوردهای سرمایه تولیدی در بازار آزاد و رقابتی، عبارتاند از: تحرک اجتماعی، حاکمیت قانون، رشد علمی، خردگرایی و عقل نقاد، دمکراسی، تضعیف خرافه و کلیه ساختارهای فکری، فرهنگی فئودالی؛ و درنهایت نابودی مناسبات فئودالی و ایجاد بنیادهای مدرنیته.
در کُردستان ثروتمندانِ زیادی وجود دارند. اما در این سرزمین سرمایهدار مولد بسیار کمیاب است.
ثروتِ نازا و سرمایه زاینده
ثروت (wealth) برعکس "سرمایه" در زمین دفن میشود یا پای فعالیتهای بیثمر هدر میرود[253]. ویژگی ذاتی آن نازایی است و نقشی در رشد اقتصادی، صنعت، فنّاوری، رفاه اجتماعی و ...ندارد.
ثروتِ راکد مهمترین عامل بیکاری، هرز شدن سرمایه مادی و نیروی کار، تداوم استبداد، بازتولید جهل، عقبماندگی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است.
ویژگیِ اصلی سرمایه، برخلافِ ثروتِ راکد، پویایی و زایندگی است. بهگونهای که مهمترین اصل سرمایهداری این است: «سود حاصل از تولید باید مجدداً در افزایش تولید سرمایهگذاری شود» جهت روشن شدن موضوع، بهعنوان نمونه پایگاه و ماهیت دو قشر، یکی سرمایهدار و دیگری ثروتمند را بررسی میکنیم: ←
الف- کارگاه تولیدی کفش (سرمایه مولد)
شخصی مدیر یک کارگاه کوچک تولیدی کفش است و چند کارگر را استخدام کرده است. اگر سود او بیش از نیازهای تأمین زندگی خود و خانوادهاش باشد، از مازاد سرمایهاش برای استخدام کارکنان بیشتری استفاده میکند. کارگاه را بزرگتر کرده و تکنولوژیهای پیشرفتهتری مورداستفاده قرار میدهد. چنین شخصی سرمایهدار محسوب شده و میتواند در رشد اقتصادی، فنّاوری و رفاه اجتماعی کشور سهیم باشد. [254]
ب- مالک ساختمان مسکونی اجارهای (ثروت راکد)
شخصی مالک دهها ساختمان مسکونی اجارهای است. (در اینجا موضوع بحث ما این نیست که این ثروت چگونه حاصلشده است؛ ارث، رانتخواری، کار تولیدی و یا خدمات اجتماعی و ...)
این شخص ثروتمند است اما سرمایهدار نیست. ثروت او نهتنها در رشد اقتصادی، صنعتی، تکنولوژیکی و ایجاد فرصتهای شغلی مولد نقشی ندارد، بلکه سرمایه ملی را از گردش و تولید خارج کرده و به سمت رکود و نازایی سوق داده است. افزایش قیمت زمین و خانه مسکونی، تورم، بالا رفتن هزینه زندگی طبقه متوسط و فقیر از دیگر عوارض این نوع ثروتمندی است.
شناسایی چنین قشری بهعنوان سرمایهدار، مثل این است که انگلهای بیماریزای دستگاه گوارش را بخشی از ارگانیسم[255] انسانی محسوب کنیم.
در کردستان بیشتر درآمدها از هر طریقی که حاصل شوند، بلافاصله با خرید ملک؛ خانه و... به زمین فرو میروند.
روزانه شاهد ورشکست شدن سرمایهدارانِ مولد هستیم ولی در مورد صاحبان ثروتهای راکد در ملک، خانه و ... معمولاً چنین اتفاقی نمیافتد. داستان ذیل با اندکی تفاوت، به شکلهای مختلف مرتب تکرار میشود:
«سرمایهدار فرضی، مواد اولیه کارخانه را از رانتخوار درجه سه دولت یا دلال بازار سیاه میخرد. محصولات تولیدی وی، با قیمتی بیش از بازارهای جهانی و ملی به دست مشتری میرسد. اگر بخواهد محصول را صادر کند، بهجای آسانکاری، با موانع دست و پاگیر دولتی مواجه خواهد شد. از دست دادن سود و سرمایه، ناتوانی در بازپرداخت وام بانکی، بدهکاری و ورشکستگی نتیجه سرمایهگذاری در چنین محیطی است»
مردم میبینند که کارخانهدار ورشکست میشود، اما کسی که در ملک، خانه، مغازه، پاساژ، ویلا سرمایهگذاری کرده، دارایی وی چند برابر شده است. در چنین فضایی عقل سلیم حکم میکند که بهجای تولید و صنعت، سرمایه را باید بهسوی خرید خانه و زمین سرازیر کرد. ساختار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کردستان بهگونهای است که طبقه نوفئودالیسم مدام به قیمت تضعیف جامعه فربهتر میشود.
برای شناختِ عمیقِ طبقه فرادستِ کردستان لازم است تفاوتِ نامرئی ثروتمند و سرمایهدار را کشف، بازشناسی و تعریف کیتم.
نهتنها توده مردم، بلکه اکثریت روشنفکران نیز تاکنون متوجه تفاوت بین ماهیت و کارکردِ ثروت و سرمایه نشدهاند.
مترادفهای واژه بورژوازی (Bourgeoisie) عبارتاند از: طبقه متوسط، سرمایهداری، طبقه کاسب و دکاندار، طبقه سوداگر، حکومت طبقه دوم. میبینیم که هیچیک از معانی "بورژوازی" برابر با واژه "ثروتمند" نیست.
معنی لغوی «ثروتمند» در زبان انگلیسی Wealthy, Rich)) است؛ اما معنی لغوی «سرمایهدار» واژهِ "Capitalist" است.
تفاوت ماهوی بورژوازی (سرمایهداری) با نظام ماقبل خود (فئودالیسم) این است که: سرمایهداری، سرمایه (capital) را از ثروت (wealth) متمایز کرده[252] و در مسیر پویش و زایش قرار میدهد.
سرمایه (capital) عبارت است از پول، کالا و ابزار تولید که در بستر مناسب منجر به رشد اقتصادی، صنعتی، تکنولوژیکی، ایجاد فرصتهای شغلی، افزایش تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه میشود.
دیگر دستاوردهای سرمایه تولیدی در بازار آزاد و رقابتی، عبارتاند از: تحرک اجتماعی، حاکمیت قانون، رشد علمی، خردگرایی و عقل نقاد، دمکراسی، تضعیف خرافه و کلیه ساختارهای فکری، فرهنگی فئودالی؛ و درنهایت نابودی مناسبات فئودالی و ایجاد بنیادهای مدرنیته.
در کُردستان ثروتمندانِ زیادی وجود دارند. اما در این سرزمین سرمایهدار مولد بسیار کمیاب است.
ثروتِ نازا و سرمایه زاینده
ثروت (wealth) برعکس "سرمایه" در زمین دفن میشود یا پای فعالیتهای بیثمر هدر میرود[253]. ویژگی ذاتی آن نازایی است و نقشی در رشد اقتصادی، صنعت، فنّاوری، رفاه اجتماعی و ...ندارد.
ثروتِ راکد مهمترین عامل بیکاری، هرز شدن سرمایه مادی و نیروی کار، تداوم استبداد، بازتولید جهل، عقبماندگی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است.
ویژگیِ اصلی سرمایه، برخلافِ ثروتِ راکد، پویایی و زایندگی است. بهگونهای که مهمترین اصل سرمایهداری این است: «سود حاصل از تولید باید مجدداً در افزایش تولید سرمایهگذاری شود» جهت روشن شدن موضوع، بهعنوان نمونه پایگاه و ماهیت دو قشر، یکی سرمایهدار و دیگری ثروتمند را بررسی میکنیم: ←
الف- کارگاه تولیدی کفش (سرمایه مولد)
شخصی مدیر یک کارگاه کوچک تولیدی کفش است و چند کارگر را استخدام کرده است. اگر سود او بیش از نیازهای تأمین زندگی خود و خانوادهاش باشد، از مازاد سرمایهاش برای استخدام کارکنان بیشتری استفاده میکند. کارگاه را بزرگتر کرده و تکنولوژیهای پیشرفتهتری مورداستفاده قرار میدهد. چنین شخصی سرمایهدار محسوب شده و میتواند در رشد اقتصادی، فنّاوری و رفاه اجتماعی کشور سهیم باشد. [254]
ب- مالک ساختمان مسکونی اجارهای (ثروت راکد)
شخصی مالک دهها ساختمان مسکونی اجارهای است. (در اینجا موضوع بحث ما این نیست که این ثروت چگونه حاصلشده است؛ ارث، رانتخواری، کار تولیدی و یا خدمات اجتماعی و ...)
این شخص ثروتمند است اما سرمایهدار نیست. ثروت او نهتنها در رشد اقتصادی، صنعتی، تکنولوژیکی و ایجاد فرصتهای شغلی مولد نقشی ندارد، بلکه سرمایه ملی را از گردش و تولید خارج کرده و به سمت رکود و نازایی سوق داده است. افزایش قیمت زمین و خانه مسکونی، تورم، بالا رفتن هزینه زندگی طبقه متوسط و فقیر از دیگر عوارض این نوع ثروتمندی است.
شناسایی چنین قشری بهعنوان سرمایهدار، مثل این است که انگلهای بیماریزای دستگاه گوارش را بخشی از ارگانیسم[255] انسانی محسوب کنیم.
در کردستان بیشتر درآمدها از هر طریقی که حاصل شوند، بلافاصله با خرید ملک؛ خانه و... به زمین فرو میروند.
روزانه شاهد ورشکست شدن سرمایهدارانِ مولد هستیم ولی در مورد صاحبان ثروتهای راکد در ملک، خانه و ... معمولاً چنین اتفاقی نمیافتد. داستان ذیل با اندکی تفاوت، به شکلهای مختلف مرتب تکرار میشود:
«سرمایهدار فرضی، مواد اولیه کارخانه را از رانتخوار درجه سه دولت یا دلال بازار سیاه میخرد. محصولات تولیدی وی، با قیمتی بیش از بازارهای جهانی و ملی به دست مشتری میرسد. اگر بخواهد محصول را صادر کند، بهجای آسانکاری، با موانع دست و پاگیر دولتی مواجه خواهد شد. از دست دادن سود و سرمایه، ناتوانی در بازپرداخت وام بانکی، بدهکاری و ورشکستگی نتیجه سرمایهگذاری در چنین محیطی است»
مردم میبینند که کارخانهدار ورشکست میشود، اما کسی که در ملک، خانه، مغازه، پاساژ، ویلا سرمایهگذاری کرده، دارایی وی چند برابر شده است. در چنین فضایی عقل سلیم حکم میکند که بهجای تولید و صنعت، سرمایه را باید بهسوی خرید خانه و زمین سرازیر کرد. ساختار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کردستان بهگونهای است که طبقه نوفئودالیسم مدام به قیمت تضعیف جامعه فربهتر میشود.
"راست سنّتی کوردایَتی" راهِ حل یا معضلِ جامعه کردستان؟
ناسیونالیسم ایدئولوژی سرمایهداری ملی است. نقشی مانند سیمان در ساختمانسازی دارد تا بتوان با آن افراد جامعه را همچون آجر در خدمت ساختمان دولت-ملت به همدیگر پیوند داد.
در کردستان تحت سلطه، زیرساختهای اقتصاد سرمایهداری ملی شکل نگرفته است. بجای سرمایهداری ملی طبقهای فرادست متشکل از اقشارِ اُلیگارشِ کوردایَتی، نوفئودال و لمپن بورژوازی پدید آمده است. (دلالان، واسطه گران، فروشندگان کالاهای دولت- ملت مرکزی، رانتخواران کُرد که با دول منطقه همیاری متقابل دارند، شیوخ و رؤسای عشایر و ...)
این طبقه اشتراک منافع بیشتری با دولت مرکزی و سایر قدرتهای منطقه دارد تا طبقه متوسط و فرودست جامعه کُردستان. اختلاف اینها با دولت مرکزی استراتژیک نیست. مشکل آنها سهم خواهی بیشتر از قدرت و ثروت است.
"راست سنّتی کُردایَتی" نماینده منافع طبقه فرادست و الیگارشی غیر مولد کردستان است. این جریان ماهیتاً ناسیونالیست نیست و نمیتواند رسالت یک جریان ناسیونالیستی را به انجام رساند. به همین دلیل است که طی سده اخیر هیچگاه نتوانسته برنامه و پلتفُرمی انسانی و منطقی جهت حل مسئله کردستان تولید و عرضه کند.
این جریان همچون اسلافِ خویش (خاندانهای حکومتگر محلی، رؤسای عشایر و فئودالها) راهِ حل مسئله کردستان را در انواع و اقسام جداییها میبیند. در این جداییها می تواتد به قیمت جهنمی کردن زندگی اکثریتِ مردمِ بومی، خود و الیگارشی کُردستان را فربهتر نماید.
ایران کشوری است با تنوع فرهنگی، زبانی و اتنیکی. ولی این تنوع به شکل موزاییکی نیست. در چنین جغرافیایی هر نوع تقسیمات سیاسی بر اساس تفاوت خون٬ نژاد، زبان، مذهب و... در اَشکالِ فدرالیسم، خودمختاری و استقلال سرآغاز زنجیرهای پایانناپذیر از خشونتها و فجایع خواهد شد. زیرا تنوع زبانی، مذهبی و اتنیکی سیمای واقعی بیش از نیمی از شهرها و مراکز جمعیتی ایران است.
برای نمونه از هفده شهرستانِ آذربایجان غربی دوازده شهر ذیل متشکل از دو گروه زبانی تُرک و کُرد هستند: ارومیه، خوی، ماکو، سلماس، پلدشت، چالدران، شوط٬چایپاره، نقده، میاندوآب، تکاب، شاهیندژ.
هزاران روستای تابعه این شهرها بادهها هزار مزرعه، کوه، مرتع، دره، دشت، رودخانه و جاده چنان درهمتنیدهاند که بهترین مهندسان جهان نمیتوانند مرزی بین این دو ملت ترسیم کنند. هرگونه اقدام نسنجیدهای برای مرزبندی اتنیکی٬ باعث میشود که فرصتطلبان و بازرگانان خون و نژادپرستی کُرد و تُرک و... با حمایت بیگانگان سریعاً این جغرافیا را به جهنم جنگهای بیپایان قومی تبدیل کنند. منادیان فدرالیسم و استقلال در هر شهر، محله و روستای دو یا سه ملیتی بر سر تسلط بر هر کوی، کوچه، خیابان، پارک، رودخانه، تپه، کوه، کوهپایه، چراگاه و... مردمان را به جان هم میاندازند.
لازم است که گذشته را چراغ فرا راه آینده قرار دهیم. در شهر همزیستی زیبای دوملیتی نقده که کردها و ترکها باهم دایی٬خاله و خواهرزاده شده بودند٬ در بهار 1358 پانترکها و پانکوردها این دو گروه اتنیکی را به جان هم انداختند که زخم آن پس از دهها سال هنوز التیام نیافته است. در چنین جغرافیایی بسیار بعید است که گروهی بتواند بخشی از کشور را جدا کند. اگر چنین امری هم اتفاق افتد، مثل کردستان عراق تنها قادر خواهند بود کمتر از نیمی از مناطق مورد ادعا را جدا کنند.
افزون بر موارد فوقالذکر، جدایی و کسب استقلال نهتنها منجر به آزادی رفاه و عدالت اجتماعی نمیشود، بلکه هجرت از چاله به چاه است. زیرا در این مناطق زمینه قدرتگیری دیکتاتورهای بومی، خانوادگی و استقرار سیستمهایی سرکوبگر، ارتجاعی و ضد مردمی فراهم میشود.
فدرالیسم یا استقلال و تشکیل دولت - ملت کردستان ایران یک رؤیای نازا بیش نیست. چنین رؤیایی؛ حتی اگر امکانپذیر هم باشد؛ نهتنها چارهساز دردهای اجتماعی نیست، بلکه این دردها را تشدید، تعمیق و لاینحل میکند. این مافیاهای کوردایتی برای بقای خویش مناطق تحت کنترل خود را تبدیل به مستعمره قدرتی دیگر مثل ترکیه، باکو و یا دولتهای دیگر منطقه میکنند. همچون نمونه اقلیم کردستان عراق (بازگشت به وضعیتی اسفبارتر از ایرانِ قبل از ملیشدن صنعت نفت در 80 سال قبل). [256]
لازم است این باور غلط را اصلاح کنیم که فدرالیسم یا استقلال و تشکیل دولت - ملت چارهساز تمامی دردهای اجتماعی است. اگر جدایی ملتها حلالمسائل همه دردها بود، اکنون میبایست افغانیها، سومالیها، کردهای کردستان عراق، پاکستانیها، سودانیها و... بسیار خوشبختتر از ملیتهای ایران بودند. تجربه این کشورها حاکی از این است که آزاد کردن مغزها بسیار مهمتر از آزاد کردن خاک است.
مسئله کردها پیچیده و چندلایه است و حل آن نیازمند بصیرت و واقعبینی است. کپیبرداری از ملل دیگر میتواند عواقب تلخی به دنبال داشته باشد. نمونه آن ماجراجویی رهبران فئودال-عشیرهای کردستان عراق در سال ۲۰۱۷ بود که در دام سیاست اشغالگرانه ترکیه قرار گرفتند و با وعده مخفیانه اردوغان و سازمان امنیت ترکیه (میت) رفراندوم استقلال برگزار کردند. درنتیجه آن بهجای استقلال، ۵۱% منطقه تحت کنترل خود را هم از دست دادند.
کمهزینهترین و پرفایدهترین راهحل مسئله تکثر ملی و فرهنگی ایران همگرایی بر اساس انسانمحوری است. اتحاد بر اساس انسانمحوری منجر به برقراری توازن و تناسب ساختارِ سیاسی با ساختارِهای اجتماعی٬اقتصادی و جغرافیای اتنیکی کشور میشود.
صورت مسئله کُردستان بهگونهای نیست که یک ملت همگن، یک سرزمین با مرزهای معین و راهحلی مشابه بعضی ملل دیگر داشته باشد. هیچ رودخانه، دریا، کوه و یا مانع طبیعی بین کردها و همسایههایش وجود ندارد. سیمای بیش از نیمی از جغرافیایش شهرها، روستاها و حتی محلههای درهمتنیده با اقوام و ملل دیگر است. بجای سیر و سیاحت در عالم هَپَروت راهِ کردستان در رئالیسم و عملگرایی است.
روانشناسی جریان راست سُنّتی کُردایَتی (آدمِ اَنگی)
روانشناسی جریان "راست سنتی کُردایَتی" با نظریه "آدمِ انگی" قابل توصیف است. [257] مطابق این نظریه ویژگیهای آدم انگی به شرح ذیل است:
1- آدم ِ اَنگی کسی است که بدون «انگزدن» یا ««مارکگذاشتن» روی آدمها قادر به فهم ِ آنها نیست. به همین دلیل بهمحض خواندن یک نوشته یا شنیدن یک سخن، بر روی نویسنده یا گوینده «انگ» میگذارد (یا میچسباند).
2- آدم انگی در نقدِ یک شخص، وی را مستقل و زنده نمیبیند. لذا مکتب، ایدئولوژی یا تعلّق ِ اجتماعی ِ او را میکوبد و یا ستایش میکند.
3- دنیای آدم ِ انگی دنیای «خودی/غیرخودی» است. به نظر او هر انسانی یا خودی است، یا غیرخودی، منحرف و گمراه.
4- آدم ِ انگی یک «مؤمن» است، امّا نه صرفاً به معنای مذهبیاش: یعنی او «فکر نمیکند» بلکه «ایمان میآورد». «ایمانآوردن» نقطهٔ مقابل ِ «اندیشیدن» است، چراکه اندیشیدن همواره ممکن است ما را به نتیجهای خلاف ِ ایمانمان بکشاند و در صورت پذیرش ِ این نتیجه، ما دیگر «مؤمن» نخواهیم بود.
5- آدم انگی ناتوان از تفکر مستقل، جستجو و کشفِ راههای تازه و فکرهای تازه است. به دلیل این ناتوانی با یافتن ِ «نشانه» های مشخص در دیگران به آنها انگ میزنند و بهجای روبرو شدن با آنها در میدان ِ اندیشه و گفتگو و نقد، با چند فحش یا تعریف تکلیف ِ آنها را مشخص میکند.
6- آدم ِ انگی جز در دایرهٔ منافع ِ کوچک و محلّی خود نمیتواند بیندیشد و عمل کند؛ درنتیجه برای رسیدن به منافع ِ خود یا دیگرانی که مأمورش کردهاند، راه ِ تحریف و دروغ در پیش میگیرد.
7- دنیای آدم انگی مثل افسانههاست. در «افسانه» هیچ «آدم ِ مشخص» ی وجود ندارد بلکه همهٔ آدمهای افسانه تنها «تیپ» ها و «الگو» هایی هستند که به نمایندگی از مجموعههای بزرگتر ِ اجتماعی ایفای نقش میکنند. اما دنیای آدم ِ مدرن شبیه دنیای «رُمان» است: همهٔ آدمهای «رمان» دارای شخصیتها و هویتهای جداگانه و مستقل هستند بدون اینکه در گروهی حل شده باشند.
روشهای فعالیتِ و مبارزهِ آدم انگی استعمال ملغمهای است از اقسام مغالطه و سفسطه؛ ازجمله: نقد گوینده بهجای نقد گفته او، به بیراهه کشاندنِ بحث، کلیگویی، تقلیلگرایی، تعمیم ناروا، ابهام مرجع ضمیر، دوپهلو گویی، ایجاد شبهه، جوسازی، مهملات، مبهمات، تخریب و تخطئه گوینده، توهین، توهم، تحریف، تناقض، شایعه، افترا، بُهتان، بزرگنمایی، کوچک نمایی، رَجَزخوانی و ....
در میان تمامی اقسام سفسطه اصل «تخریب و تخطئه طرف مقابل» بیشترین کاربرد را دارد. زیرا که آسانترین واحدِ این رشته بوده؛ نیازمند هوش و ذکاوت زیادی نیست؛ و برای تحمیق تودههای ناآگاه مؤثر است. راحتترین راه این است بگویند که فلانی جاش است.
سیستم "کلپتوکراسی" (یغماسالاری) نتیجه 70 سال کودتاها، جنگهای منطقهای، شورشهای فئودالی، قبیلهای و نژادپرستی، با رهبری و دخالت بشردوستانه! آمریکا در عراق
دزد سالاری، یغما سالاری، کلِپتوکراسی در لباس دموکراسی
کلپتوکراسی نوعی از حکومت است که بر پایهٔ غارت اموال عمومی و تاراج منابع ملی بنا شده است. همسنگ فارسی مناسب و رسا برای این مفهوم، «دزد سالاری» یا «یغما سالاری» است. [258]دزد سالاری بیشتر در کشورهای جهان سوم رخ میدهد؛ کشورهایی که اقتصادشان بیشتر بر پایه استخراج منابع و اقتصاد رانتی میچرخد. تجربه کردستان عراق تحت حاکمیت ناسیونالیسم فئودال- قبیلهای بعد از ۱۹۹۱ نشان داد که منافع طبقات فرادست (%5 باشندگان) بههیچوجه با منافع اکثریت مردم کرد همخوانی ندارد.
اکنون کردستان عراق بهشت اقلیتی از رهبران احزاب فئودال-عشیرهای، خانوادههای بانفوذ، مطربان، مداحان شاعر، شیوخ و روحانیون درباری و زیستگاهی بسیار مساعد برای رشد جریانات مختلف اسلام تکفیری، سلفی، اخوانی، القاعده و داعش است. اکثریت مردم حتی از خدماتی که در دوره حکومت صدام موجود بود، بیبهره ماندهاند. زیرساختهای اقتصادی همچون آب، برق، گاز، سیستم بانکی، بزرگراه، کارگاه و کارخانه در سطحی پایینتر از دوره حکومت صدام قرار دارد. حتی تولیدات ابتدایی کشاورزی و دامی نیز به بوته فراموشی سپردهشده و کردستان جنوبی به بهترین بازار ترکیه و ایران برای فروش سیبزمینی، پیاز، گوجهفرنگی، سیب و تخممرغ تبدیلشده است.
در وسط و جنوب عراق نیز منافع طبقات فرودست و متوسط شیعیان با تصاحب اکثریت قدرت و ثروت این کشور توسط رهبران احزاب شیعه تأمین نشد؛ و بعد از حکومت صدام قشری از آنها با استفاده از رانتخواری و شرکت در فساد اداری- مالی حاکمیت جدید به طبقه ممتاز تبدیل شدند و سهم اکثریت شیعیان عراق بعد از سقوط رژیم قبلی به آزاد شدن زیارت اماکن متبرکه و برپایی عزاداریهای میلیونی به مناسبت شهادت امامان محدود ماند. نتیجه سقوط رژیم بعث برای اکثریت کردها عبارت بود از خود ارضایی روانی با پایکوبی، خوانش سرود کەس نەڵێ کورد مردوە (کسی نگوید کرد مرده است...) و برای اکثریت تودههای شیعه نیز تخلیه روانی با انواع پیشرفته عزاداری و مراسم مذهبی بود. سرنگونی دیکتاتوری صدام و حزب بعث نهتنها به ایجاد سیستمی جدید مبتنی بر عدالت اجتماعی، برابری و دموکراسی ختم نشد، بلکه مافیای کوردایتی سنتی و بازرگان سیاسی شیعه و الیت ملی و مذهبی سنی (طبقه فرادست کردها و اعراب شیعی و سنی) با تصاحب ثروتهای ملی برای خود در همین دنیا بهشتی ساختند با قیمت جهنمی کردن زندگی اکثریت مردم عراق.
دو تصویر در یک تابلو- قبل از خواندن ادامه مطلب، در این دو تصویر تأملکنید. ↑[259]
تصویر سمتِ راست اسکرینشاتِ صفحهِ فیسبوک یک کانالِ فارسیزبان ایرانی است. تصویرِ سمتِ چپ صفحه فیسبوک یک کانال کُردی وابسته به بارزانی در کردستان عراق است.
موضوعِ هر دو کانال درباره شلاق زدن دخترِ شجاع و آزادیخواهِ کردِ ساکنِ تهران است. در زیر هر یک از این دو تصویر نظرات برخی از خوانندگان آنها قرار درج شده است که بیانگر سطح فرهنگ، روشنفکری و عواطف انسانی در هر یک از این دو جامعه است. اکثریتقریببهاتفاق کُردهای کردستان عراق از شلاق زدن این دختر شجاع حمایت کردهاند. برخلاف کُردهای کردستانِ عراق، اکثریتقریببهاتفاق ایرانیان انزجار خود را از ابراز داشته و با دختر کُرد همدردی کردهاند.
یک سؤال از خوانندهِ کُردزبانِ کردستانِ ایران. از این دو جامعه انسانی کدامین را برای زندگی انتخاب میکنی؟
1- کُردزبانانی با مغزهای کپکزده خواننده "باسنیوز" وابسته به بارزانی در کردستان عراق
2- مردمانِ متمدن، روشنفکر و همدردِ خواهر تازیانه خوردهات در ایران
«نه این و نه آن» ممکن است جواب برخی از خوانندگان باشد. اما خودفریبی روا نیست. واقعیت این است که کُردایَتی دیوانخانه در هرکجا سوار بر خرِ مُراد شود، فرهنگِ مردمان آن دیار را تا سطح خویش پایین میکشد.
زیرا اینان فقط در یک جامعه عقبمانده و متحجر میتوانند سلطه خود را تداوم بخشند. تجربه سلطه 34 ساله احزابِ راستِ سنتی کوردایَتی کردستان عراق مؤید این حقیقت تلخ است. "تجربه را تجربه کردن خطاست" سرنوشت زنان کردستان عراق تحت سیستم کُردایَتی نو فئودالی بسیار وخیمتر از زنان ایران بوده است. طبق آمارهای موثق در تمام ایران 90 میلیونی طی سه دهه گذشته تعداد قتلهای ناموسی زنان حدود 12000 تن برآورد شده است. [260] درصورتیکه طی مدت مشابه در کردستان عراق 6 میلیونی تحت حاکمیت بازرگانان کوردایَتی بیش از 20000 زن توسط خانوادههایشان به قتل رسیدهاند. [261] در بیشتر شهرهای کردستان عراق گورستانی مخصوص به این قربانیان اختصاصیافته است. البته در حدود ٪۹۰ موارد جهت حفظ آبروی خانوادهها این مرگها تحت عناوین خودکشی٬ خفگی با گاز٬ ایست قلبی، سکته مغزی و تصادف اعلامشدهاند.
یکی از گورستانهای زنان قربانی سیستم فئودال - عشیرهای کردستان عراق
ناسیونالیسم ایدئولوژی سرمایهداری ملی است. نقشی مانند سیمان در ساختمانسازی دارد تا بتوان با آن افراد جامعه را همچون آجر در خدمت ساختمان دولت-ملت به همدیگر پیوند داد.
در کردستان تحت سلطه، زیرساختهای اقتصاد سرمایهداری ملی شکل نگرفته است. بجای سرمایهداری ملی طبقهای فرادست متشکل از اقشارِ اُلیگارشِ کوردایَتی، نوفئودال و لمپن بورژوازی پدید آمده است. (دلالان، واسطه گران، فروشندگان کالاهای دولت- ملت مرکزی، رانتخواران کُرد که با دول منطقه همیاری متقابل دارند، شیوخ و رؤسای عشایر و ...)
این طبقه اشتراک منافع بیشتری با دولت مرکزی و سایر قدرتهای منطقه دارد تا طبقه متوسط و فرودست جامعه کُردستان. اختلاف اینها با دولت مرکزی استراتژیک نیست. مشکل آنها سهم خواهی بیشتر از قدرت و ثروت است.
"راست سنّتی کُردایَتی" نماینده منافع طبقه فرادست و الیگارشی غیر مولد کردستان است. این جریان ماهیتاً ناسیونالیست نیست و نمیتواند رسالت یک جریان ناسیونالیستی را به انجام رساند. به همین دلیل است که طی سده اخیر هیچگاه نتوانسته برنامه و پلتفُرمی انسانی و منطقی جهت حل مسئله کردستان تولید و عرضه کند.
این جریان همچون اسلافِ خویش (خاندانهای حکومتگر محلی، رؤسای عشایر و فئودالها) راهِ حل مسئله کردستان را در انواع و اقسام جداییها میبیند. در این جداییها می تواتد به قیمت جهنمی کردن زندگی اکثریتِ مردمِ بومی، خود و الیگارشی کُردستان را فربهتر نماید.
ایران کشوری است با تنوع فرهنگی، زبانی و اتنیکی. ولی این تنوع به شکل موزاییکی نیست. در چنین جغرافیایی هر نوع تقسیمات سیاسی بر اساس تفاوت خون٬ نژاد، زبان، مذهب و... در اَشکالِ فدرالیسم، خودمختاری و استقلال سرآغاز زنجیرهای پایانناپذیر از خشونتها و فجایع خواهد شد. زیرا تنوع زبانی، مذهبی و اتنیکی سیمای واقعی بیش از نیمی از شهرها و مراکز جمعیتی ایران است.
برای نمونه از هفده شهرستانِ آذربایجان غربی دوازده شهر ذیل متشکل از دو گروه زبانی تُرک و کُرد هستند: ارومیه، خوی، ماکو، سلماس، پلدشت، چالدران، شوط٬چایپاره، نقده، میاندوآب، تکاب، شاهیندژ.
هزاران روستای تابعه این شهرها بادهها هزار مزرعه، کوه، مرتع، دره، دشت، رودخانه و جاده چنان درهمتنیدهاند که بهترین مهندسان جهان نمیتوانند مرزی بین این دو ملت ترسیم کنند. هرگونه اقدام نسنجیدهای برای مرزبندی اتنیکی٬ باعث میشود که فرصتطلبان و بازرگانان خون و نژادپرستی کُرد و تُرک و... با حمایت بیگانگان سریعاً این جغرافیا را به جهنم جنگهای بیپایان قومی تبدیل کنند. منادیان فدرالیسم و استقلال در هر شهر، محله و روستای دو یا سه ملیتی بر سر تسلط بر هر کوی، کوچه، خیابان، پارک، رودخانه، تپه، کوه، کوهپایه، چراگاه و... مردمان را به جان هم میاندازند.
لازم است که گذشته را چراغ فرا راه آینده قرار دهیم. در شهر همزیستی زیبای دوملیتی نقده که کردها و ترکها باهم دایی٬خاله و خواهرزاده شده بودند٬ در بهار 1358 پانترکها و پانکوردها این دو گروه اتنیکی را به جان هم انداختند که زخم آن پس از دهها سال هنوز التیام نیافته است. در چنین جغرافیایی بسیار بعید است که گروهی بتواند بخشی از کشور را جدا کند. اگر چنین امری هم اتفاق افتد، مثل کردستان عراق تنها قادر خواهند بود کمتر از نیمی از مناطق مورد ادعا را جدا کنند.
افزون بر موارد فوقالذکر، جدایی و کسب استقلال نهتنها منجر به آزادی رفاه و عدالت اجتماعی نمیشود، بلکه هجرت از چاله به چاه است. زیرا در این مناطق زمینه قدرتگیری دیکتاتورهای بومی، خانوادگی و استقرار سیستمهایی سرکوبگر، ارتجاعی و ضد مردمی فراهم میشود.
فدرالیسم یا استقلال و تشکیل دولت - ملت کردستان ایران یک رؤیای نازا بیش نیست. چنین رؤیایی؛ حتی اگر امکانپذیر هم باشد؛ نهتنها چارهساز دردهای اجتماعی نیست، بلکه این دردها را تشدید، تعمیق و لاینحل میکند. این مافیاهای کوردایتی برای بقای خویش مناطق تحت کنترل خود را تبدیل به مستعمره قدرتی دیگر مثل ترکیه، باکو و یا دولتهای دیگر منطقه میکنند. همچون نمونه اقلیم کردستان عراق (بازگشت به وضعیتی اسفبارتر از ایرانِ قبل از ملیشدن صنعت نفت در 80 سال قبل). [256]
لازم است این باور غلط را اصلاح کنیم که فدرالیسم یا استقلال و تشکیل دولت - ملت چارهساز تمامی دردهای اجتماعی است. اگر جدایی ملتها حلالمسائل همه دردها بود، اکنون میبایست افغانیها، سومالیها، کردهای کردستان عراق، پاکستانیها، سودانیها و... بسیار خوشبختتر از ملیتهای ایران بودند. تجربه این کشورها حاکی از این است که آزاد کردن مغزها بسیار مهمتر از آزاد کردن خاک است.
مسئله کردها پیچیده و چندلایه است و حل آن نیازمند بصیرت و واقعبینی است. کپیبرداری از ملل دیگر میتواند عواقب تلخی به دنبال داشته باشد. نمونه آن ماجراجویی رهبران فئودال-عشیرهای کردستان عراق در سال ۲۰۱۷ بود که در دام سیاست اشغالگرانه ترکیه قرار گرفتند و با وعده مخفیانه اردوغان و سازمان امنیت ترکیه (میت) رفراندوم استقلال برگزار کردند. درنتیجه آن بهجای استقلال، ۵۱% منطقه تحت کنترل خود را هم از دست دادند.
کمهزینهترین و پرفایدهترین راهحل مسئله تکثر ملی و فرهنگی ایران همگرایی بر اساس انسانمحوری است. اتحاد بر اساس انسانمحوری منجر به برقراری توازن و تناسب ساختارِ سیاسی با ساختارِهای اجتماعی٬اقتصادی و جغرافیای اتنیکی کشور میشود.
صورت مسئله کُردستان بهگونهای نیست که یک ملت همگن، یک سرزمین با مرزهای معین و راهحلی مشابه بعضی ملل دیگر داشته باشد. هیچ رودخانه، دریا، کوه و یا مانع طبیعی بین کردها و همسایههایش وجود ندارد. سیمای بیش از نیمی از جغرافیایش شهرها، روستاها و حتی محلههای درهمتنیده با اقوام و ملل دیگر است. بجای سیر و سیاحت در عالم هَپَروت راهِ کردستان در رئالیسم و عملگرایی است.
روانشناسی جریان راست سُنّتی کُردایَتی (آدمِ اَنگی)
روانشناسی جریان "راست سنتی کُردایَتی" با نظریه "آدمِ انگی" قابل توصیف است. [257] مطابق این نظریه ویژگیهای آدم انگی به شرح ذیل است:
1- آدم ِ اَنگی کسی است که بدون «انگزدن» یا ««مارکگذاشتن» روی آدمها قادر به فهم ِ آنها نیست. به همین دلیل بهمحض خواندن یک نوشته یا شنیدن یک سخن، بر روی نویسنده یا گوینده «انگ» میگذارد (یا میچسباند).
2- آدم انگی در نقدِ یک شخص، وی را مستقل و زنده نمیبیند. لذا مکتب، ایدئولوژی یا تعلّق ِ اجتماعی ِ او را میکوبد و یا ستایش میکند.
3- دنیای آدم ِ انگی دنیای «خودی/غیرخودی» است. به نظر او هر انسانی یا خودی است، یا غیرخودی، منحرف و گمراه.
4- آدم ِ انگی یک «مؤمن» است، امّا نه صرفاً به معنای مذهبیاش: یعنی او «فکر نمیکند» بلکه «ایمان میآورد». «ایمانآوردن» نقطهٔ مقابل ِ «اندیشیدن» است، چراکه اندیشیدن همواره ممکن است ما را به نتیجهای خلاف ِ ایمانمان بکشاند و در صورت پذیرش ِ این نتیجه، ما دیگر «مؤمن» نخواهیم بود.
5- آدم انگی ناتوان از تفکر مستقل، جستجو و کشفِ راههای تازه و فکرهای تازه است. به دلیل این ناتوانی با یافتن ِ «نشانه» های مشخص در دیگران به آنها انگ میزنند و بهجای روبرو شدن با آنها در میدان ِ اندیشه و گفتگو و نقد، با چند فحش یا تعریف تکلیف ِ آنها را مشخص میکند.
6- آدم ِ انگی جز در دایرهٔ منافع ِ کوچک و محلّی خود نمیتواند بیندیشد و عمل کند؛ درنتیجه برای رسیدن به منافع ِ خود یا دیگرانی که مأمورش کردهاند، راه ِ تحریف و دروغ در پیش میگیرد.
7- دنیای آدم انگی مثل افسانههاست. در «افسانه» هیچ «آدم ِ مشخص» ی وجود ندارد بلکه همهٔ آدمهای افسانه تنها «تیپ» ها و «الگو» هایی هستند که به نمایندگی از مجموعههای بزرگتر ِ اجتماعی ایفای نقش میکنند. اما دنیای آدم ِ مدرن شبیه دنیای «رُمان» است: همهٔ آدمهای «رمان» دارای شخصیتها و هویتهای جداگانه و مستقل هستند بدون اینکه در گروهی حل شده باشند.
روشهای فعالیتِ و مبارزهِ آدم انگی استعمال ملغمهای است از اقسام مغالطه و سفسطه؛ ازجمله: نقد گوینده بهجای نقد گفته او، به بیراهه کشاندنِ بحث، کلیگویی، تقلیلگرایی، تعمیم ناروا، ابهام مرجع ضمیر، دوپهلو گویی، ایجاد شبهه، جوسازی، مهملات، مبهمات، تخریب و تخطئه گوینده، توهین، توهم، تحریف، تناقض، شایعه، افترا، بُهتان، بزرگنمایی، کوچک نمایی، رَجَزخوانی و ....
در میان تمامی اقسام سفسطه اصل «تخریب و تخطئه طرف مقابل» بیشترین کاربرد را دارد. زیرا که آسانترین واحدِ این رشته بوده؛ نیازمند هوش و ذکاوت زیادی نیست؛ و برای تحمیق تودههای ناآگاه مؤثر است. راحتترین راه این است بگویند که فلانی جاش است.
سیستم "کلپتوکراسی" (یغماسالاری) نتیجه 70 سال کودتاها، جنگهای منطقهای، شورشهای فئودالی، قبیلهای و نژادپرستی، با رهبری و دخالت بشردوستانه! آمریکا در عراق
دزد سالاری، یغما سالاری، کلِپتوکراسی در لباس دموکراسی
کلپتوکراسی نوعی از حکومت است که بر پایهٔ غارت اموال عمومی و تاراج منابع ملی بنا شده است. همسنگ فارسی مناسب و رسا برای این مفهوم، «دزد سالاری» یا «یغما سالاری» است. [258]دزد سالاری بیشتر در کشورهای جهان سوم رخ میدهد؛ کشورهایی که اقتصادشان بیشتر بر پایه استخراج منابع و اقتصاد رانتی میچرخد. تجربه کردستان عراق تحت حاکمیت ناسیونالیسم فئودال- قبیلهای بعد از ۱۹۹۱ نشان داد که منافع طبقات فرادست (%5 باشندگان) بههیچوجه با منافع اکثریت مردم کرد همخوانی ندارد.
اکنون کردستان عراق بهشت اقلیتی از رهبران احزاب فئودال-عشیرهای، خانوادههای بانفوذ، مطربان، مداحان شاعر، شیوخ و روحانیون درباری و زیستگاهی بسیار مساعد برای رشد جریانات مختلف اسلام تکفیری، سلفی، اخوانی، القاعده و داعش است. اکثریت مردم حتی از خدماتی که در دوره حکومت صدام موجود بود، بیبهره ماندهاند. زیرساختهای اقتصادی همچون آب، برق، گاز، سیستم بانکی، بزرگراه، کارگاه و کارخانه در سطحی پایینتر از دوره حکومت صدام قرار دارد. حتی تولیدات ابتدایی کشاورزی و دامی نیز به بوته فراموشی سپردهشده و کردستان جنوبی به بهترین بازار ترکیه و ایران برای فروش سیبزمینی، پیاز، گوجهفرنگی، سیب و تخممرغ تبدیلشده است.
در وسط و جنوب عراق نیز منافع طبقات فرودست و متوسط شیعیان با تصاحب اکثریت قدرت و ثروت این کشور توسط رهبران احزاب شیعه تأمین نشد؛ و بعد از حکومت صدام قشری از آنها با استفاده از رانتخواری و شرکت در فساد اداری- مالی حاکمیت جدید به طبقه ممتاز تبدیل شدند و سهم اکثریت شیعیان عراق بعد از سقوط رژیم قبلی به آزاد شدن زیارت اماکن متبرکه و برپایی عزاداریهای میلیونی به مناسبت شهادت امامان محدود ماند. نتیجه سقوط رژیم بعث برای اکثریت کردها عبارت بود از خود ارضایی روانی با پایکوبی، خوانش سرود کەس نەڵێ کورد مردوە (کسی نگوید کرد مرده است...) و برای اکثریت تودههای شیعه نیز تخلیه روانی با انواع پیشرفته عزاداری و مراسم مذهبی بود. سرنگونی دیکتاتوری صدام و حزب بعث نهتنها به ایجاد سیستمی جدید مبتنی بر عدالت اجتماعی، برابری و دموکراسی ختم نشد، بلکه مافیای کوردایتی سنتی و بازرگان سیاسی شیعه و الیت ملی و مذهبی سنی (طبقه فرادست کردها و اعراب شیعی و سنی) با تصاحب ثروتهای ملی برای خود در همین دنیا بهشتی ساختند با قیمت جهنمی کردن زندگی اکثریت مردم عراق.
دو تصویر در یک تابلو- قبل از خواندن ادامه مطلب، در این دو تصویر تأملکنید. ↑[259]
تصویر سمتِ راست اسکرینشاتِ صفحهِ فیسبوک یک کانالِ فارسیزبان ایرانی است. تصویرِ سمتِ چپ صفحه فیسبوک یک کانال کُردی وابسته به بارزانی در کردستان عراق است.
موضوعِ هر دو کانال درباره شلاق زدن دخترِ شجاع و آزادیخواهِ کردِ ساکنِ تهران است. در زیر هر یک از این دو تصویر نظرات برخی از خوانندگان آنها قرار درج شده است که بیانگر سطح فرهنگ، روشنفکری و عواطف انسانی در هر یک از این دو جامعه است. اکثریتقریببهاتفاق کُردهای کردستان عراق از شلاق زدن این دختر شجاع حمایت کردهاند. برخلاف کُردهای کردستانِ عراق، اکثریتقریببهاتفاق ایرانیان انزجار خود را از ابراز داشته و با دختر کُرد همدردی کردهاند.
یک سؤال از خوانندهِ کُردزبانِ کردستانِ ایران. از این دو جامعه انسانی کدامین را برای زندگی انتخاب میکنی؟
1- کُردزبانانی با مغزهای کپکزده خواننده "باسنیوز" وابسته به بارزانی در کردستان عراق
2- مردمانِ متمدن، روشنفکر و همدردِ خواهر تازیانه خوردهات در ایران
«نه این و نه آن» ممکن است جواب برخی از خوانندگان باشد. اما خودفریبی روا نیست. واقعیت این است که کُردایَتی دیوانخانه در هرکجا سوار بر خرِ مُراد شود، فرهنگِ مردمان آن دیار را تا سطح خویش پایین میکشد.
زیرا اینان فقط در یک جامعه عقبمانده و متحجر میتوانند سلطه خود را تداوم بخشند. تجربه سلطه 34 ساله احزابِ راستِ سنتی کوردایَتی کردستان عراق مؤید این حقیقت تلخ است. "تجربه را تجربه کردن خطاست" سرنوشت زنان کردستان عراق تحت سیستم کُردایَتی نو فئودالی بسیار وخیمتر از زنان ایران بوده است. طبق آمارهای موثق در تمام ایران 90 میلیونی طی سه دهه گذشته تعداد قتلهای ناموسی زنان حدود 12000 تن برآورد شده است. [260] درصورتیکه طی مدت مشابه در کردستان عراق 6 میلیونی تحت حاکمیت بازرگانان کوردایَتی بیش از 20000 زن توسط خانوادههایشان به قتل رسیدهاند. [261] در بیشتر شهرهای کردستان عراق گورستانی مخصوص به این قربانیان اختصاصیافته است. البته در حدود ٪۹۰ موارد جهت حفظ آبروی خانوادهها این مرگها تحت عناوین خودکشی٬ خفگی با گاز٬ ایست قلبی، سکته مغزی و تصادف اعلامشدهاند.
یکی از گورستانهای زنان قربانی سیستم فئودال - عشیرهای کردستان عراق
روایت شلاق خوردن "رؤیا حشمتی" زنی که با دامن و پیراهن قرمز قدم میزد. (به قلم خودش)
«امروز صبح از اجرای احکام تماس گرفتن برای اجرای حکم ۷۴ ضربه شلاقم. با وکیلم تماس گرفتم و باهم رفتیم دادسرای ناحیه هفت.
از گیت ورودی که رد شدیم حجابم رو برداشتم. وارد سالن شدیم. صدای فریاد و ضجهٔ زنی از راهپله میاومد که داشتن میبردنش پایین. شاید داشتن میبردنش برای اجرای حکم...
وکیلم گفت رؤیا جان دوباره بهش فکر کن. اثراتی که شلاق میذاره تا مدتها میمونه باهات.
رفتیم شعبهٔ ۱ اجرای احکام. کارمند شعبه گفت روسریت رو سرت کن که دردسر نشه. آروم و محترمانه بهش گفتم اومدم بابت همین شلاقم رو بزنید، سر نمیکنم.
تماس گرفتن و مأمور اجرای حکم اومد بالا. گفت حجابت رو سرت کن و دنبالم بیا. گفتم سر نمیکنم. گفت نمیکنی؟! جوری شلاقت رو بزنم که بفهمی کجایی. برات یه پروندهٔ جدید هم باز میکنم هفتاد و چهارتای دیگهم مهمونمون باشی. باز سر نکردم.
رفتیم پایین چند تا پسر رو بابت شرب خمر آورده بودن. مرد با تحکم تکرار کرد مگه نمیگم سر کن؟ نکردم. دو تا زن چادری اومدن و روسری رو کشیدن رو سرم. باز درش آوردم و این کار چند بار تکرار شد. به هم از پشت دستبند زدن و روسری رو کشیدن رو سرم.
از همون پلههایی که زن رو برده بودن رفتیم طبقهٔ زیر همکف. یه اتاقک بود ته پارکینگ. قاضی و مأمور اجرای حکم و زن چادری کنارم وایساده بودن. زن خیلی واضح متأثر بود. چند باری آه کشید و گفت میدونم. میدونم.
قاضی معمم به روم خندید. یاد مرد خنزر پنزری بوف کور افتادم. روم رو ازش برگردوندم.
در آهنی رو باز کردن. دیوارای اتاق سیمانی بود. یه تخت ته اتاقک بود که دستبند و پابند آهنی به دو طرفش جوش خورده بود. یه وسیلهٔ آهنی شبیه پایهٔ بوم نقاشی بزرگ با جای دستبند و پابند آهنیِ زنگزده وسط اتاق، و یه صندلی و میز کوچیک، که روی میز پر از شلاق بود هم پشت در بود. یه اتاق شکنجهٔ قرونوسطاییِ تمامعیار.
قاضی پرسید خانم حالت خوبه؟ مشکلی نداری؟ انگار که وجود نداره. جوابش رو ندادم. گفت خانم با شمام! باز جواب ندادم. مرد مأمور اجرای حکم گفت پالتوت رو در به یار و رو تخت دراز بکش. پالتو و روسریم رو از پایهٔ بوم شکنجه آویزون کردم. گفت روسریت رو سر کن! گفتم نمیکنم. قرآنت رو بذار زیر بغلت و بزن. و روی تخت دراز کشیدم. زن اومد و گفت خواهش میکنم لجبازی نکن. شال رو آورد و کشید رو سرم.
مرد از بین دستهٔ شلاقهایی که پشت در بود یه شلاق چرم مشکی رو برداشت، دو دور پیچوند دور دستش و اومد سمت تخت.
قاضی گفت خیلی محکم نزن. مرد شروع کرد به زدن. شونههام. کتفم. پشتم. باسنم. رونم. ساق پام. باز از نو. تعداد ضربهها رو نشمردم.
زیر لب میخوندم به نام زن، به نام زندگی، دریده شد لباس بردگی، شب سیاه ما سحر شود، تمام تازیانهها تبر شود...
تموم شد. اومدیم بیرون. نذاشتم فکر کنن حتی دردم اومده. حقیرتر از این حرفان. رفتیم بالا پیش قاضی اجرای حکم. مأمور زن پشت سرم میاومد و مراقب بود روسری از سرم نیفته. دم درِ شعبه روسریم رو انداختم. زن گفت خواهش میکنم سرت کن. سرم نکردم و باز کشید رو سرم. توی اتاق قاضی، قاضی گفت ما خودمون خوشحال نیستیم از این قضیه، ولی حکمه و باید اجرا به شه. جوابش رو ندادم. گفت اگر میخواید طور دیگهای زندگی کنید میتونید خارج از کشور باشید. گفتم این کشور برای همهست. گفت بله ولی باید قانون رو رعایت کرد. گفتم قانون کار خودش رو به کنه، ما به مقاومتمون ادامه میدیم. از اتاق اومدیم بیرون و روسریم رو درآوردم.» [262] (رؤیا حشمتی)
«امروز صبح از اجرای احکام تماس گرفتن برای اجرای حکم ۷۴ ضربه شلاقم. با وکیلم تماس گرفتم و باهم رفتیم دادسرای ناحیه هفت.
از گیت ورودی که رد شدیم حجابم رو برداشتم. وارد سالن شدیم. صدای فریاد و ضجهٔ زنی از راهپله میاومد که داشتن میبردنش پایین. شاید داشتن میبردنش برای اجرای حکم...
وکیلم گفت رؤیا جان دوباره بهش فکر کن. اثراتی که شلاق میذاره تا مدتها میمونه باهات.
رفتیم شعبهٔ ۱ اجرای احکام. کارمند شعبه گفت روسریت رو سرت کن که دردسر نشه. آروم و محترمانه بهش گفتم اومدم بابت همین شلاقم رو بزنید، سر نمیکنم.
تماس گرفتن و مأمور اجرای حکم اومد بالا. گفت حجابت رو سرت کن و دنبالم بیا. گفتم سر نمیکنم. گفت نمیکنی؟! جوری شلاقت رو بزنم که بفهمی کجایی. برات یه پروندهٔ جدید هم باز میکنم هفتاد و چهارتای دیگهم مهمونمون باشی. باز سر نکردم.
رفتیم پایین چند تا پسر رو بابت شرب خمر آورده بودن. مرد با تحکم تکرار کرد مگه نمیگم سر کن؟ نکردم. دو تا زن چادری اومدن و روسری رو کشیدن رو سرم. باز درش آوردم و این کار چند بار تکرار شد. به هم از پشت دستبند زدن و روسری رو کشیدن رو سرم.
از همون پلههایی که زن رو برده بودن رفتیم طبقهٔ زیر همکف. یه اتاقک بود ته پارکینگ. قاضی و مأمور اجرای حکم و زن چادری کنارم وایساده بودن. زن خیلی واضح متأثر بود. چند باری آه کشید و گفت میدونم. میدونم.
قاضی معمم به روم خندید. یاد مرد خنزر پنزری بوف کور افتادم. روم رو ازش برگردوندم.
در آهنی رو باز کردن. دیوارای اتاق سیمانی بود. یه تخت ته اتاقک بود که دستبند و پابند آهنی به دو طرفش جوش خورده بود. یه وسیلهٔ آهنی شبیه پایهٔ بوم نقاشی بزرگ با جای دستبند و پابند آهنیِ زنگزده وسط اتاق، و یه صندلی و میز کوچیک، که روی میز پر از شلاق بود هم پشت در بود. یه اتاق شکنجهٔ قرونوسطاییِ تمامعیار.
قاضی پرسید خانم حالت خوبه؟ مشکلی نداری؟ انگار که وجود نداره. جوابش رو ندادم. گفت خانم با شمام! باز جواب ندادم. مرد مأمور اجرای حکم گفت پالتوت رو در به یار و رو تخت دراز بکش. پالتو و روسریم رو از پایهٔ بوم شکنجه آویزون کردم. گفت روسریت رو سر کن! گفتم نمیکنم. قرآنت رو بذار زیر بغلت و بزن. و روی تخت دراز کشیدم. زن اومد و گفت خواهش میکنم لجبازی نکن. شال رو آورد و کشید رو سرم.
مرد از بین دستهٔ شلاقهایی که پشت در بود یه شلاق چرم مشکی رو برداشت، دو دور پیچوند دور دستش و اومد سمت تخت.
قاضی گفت خیلی محکم نزن. مرد شروع کرد به زدن. شونههام. کتفم. پشتم. باسنم. رونم. ساق پام. باز از نو. تعداد ضربهها رو نشمردم.
زیر لب میخوندم به نام زن، به نام زندگی، دریده شد لباس بردگی، شب سیاه ما سحر شود، تمام تازیانهها تبر شود...
تموم شد. اومدیم بیرون. نذاشتم فکر کنن حتی دردم اومده. حقیرتر از این حرفان. رفتیم بالا پیش قاضی اجرای حکم. مأمور زن پشت سرم میاومد و مراقب بود روسری از سرم نیفته. دم درِ شعبه روسریم رو انداختم. زن گفت خواهش میکنم سرت کن. سرم نکردم و باز کشید رو سرم. توی اتاق قاضی، قاضی گفت ما خودمون خوشحال نیستیم از این قضیه، ولی حکمه و باید اجرا به شه. جوابش رو ندادم. گفت اگر میخواید طور دیگهای زندگی کنید میتونید خارج از کشور باشید. گفتم این کشور برای همهست. گفت بله ولی باید قانون رو رعایت کرد. گفتم قانون کار خودش رو به کنه، ما به مقاومتمون ادامه میدیم. از اتاق اومدیم بیرون و روسریم رو درآوردم.» [262] (رؤیا حشمتی)
سرگذشتِ کاشیکارانِ مهاباد در اربیلِ کردستانِ عراق
در سال 2017 بعد از رفراندوم استقلال کردستانِ عراق، مردمِ مهاباد در خیابانها به جشن و پایکوبی پرداختند. متعاقب آن تعدادی از جوانان پرشور این شهر دستگیر و روانه زندان شدند. پدر یکی از این زندانیان که استادکار کاشیکاری و نمای ساختمان بود، پس از یک ماه تلاش توانست حکم آزادی پسرش را بگیرد.
استادکار برای پیشگیری از بروز چنین وقایعی همراه پسرش و سه استادکار دیگر به کردستان عراق رفتند. هر پنج نفر از اینکه به پایتختِ آرزوهای کُردایتی رسیدهاند، سر از پا نمیشناختند. آنها در بخشِ کاشیکاری و نماکاری ساختمان بزرگ و لوکسِ یکی از مسئولین حزب دمکرات کردستان عراق مشغول به کار شدند. روزی مالکِ ساختمان جهت بازدید از راه رسید. این ساختمان پنج حمام داشت که یکی از آنها تکمیل شده بود. مالک از هنر و مهارت استادکاران تشکر کرد. یکی از استادکاران گفت قربان در اینیکی حمام کردم، خیلی باصفا بود. مبارک باشه انشا الله.
مالک گفت این هِلت (دستگاهِ مخصوص کندهکاری و تخریب) را بیاور. هِلت را آوردند. مالک به استادکار گفت مشغول شو. استادکار گفت چکار کنم؟ مالک گفت تمام کاشیهای این حمام را بِکَن.
استادکار گفت: قربان حیف است. مالک گفت از جیب شما خرج نمیکنم، هزینهاش را خودم میدهم.
مالک ادامه داد: این حمام دیگر نجس شده؛ چونکه "ئێرانی حیز" (ایرانی هیز) در آن حمام کرده است.
استادکاران بهناچار مشغول کندهکاری و تخریب شدند. طبق سفارش مالک همان روز محموله کاشیهای جدید با رنگ متفاوت از راه رسید. مالک گفت: تا فردا عصر وقت دارید از نو این حمام را کاشیکاری کنید.
بعد از رفتن مالک ساختمان، یکی از استادکارها به دوستانش گفت: «سی سال برای کُرد و عجم در ایران کار کردم، کسی مرا نجس نخواند. من دیگر این ننگ را قبول نمیکنم و فردا صبح به ایران بازمیگردم.» دوستانش سخن وی را تأیید کرده و تصمیم گرفتند سریعاً به ایران بازگردند.
کاشیکاران زخمخورده، فردای آن روز قبل از طلوع آفتاب درحالیکه دستمزد یک هفته کاری از ارباب طلب داشتند؛ بدون اطلاع ارباب و مباشرش؛ عازم مرز حاجی عمران شدند. بعدازآنکه به اینسوی مرز رسیدند، مطابق تصمیم قبلی همگی بهطرف آنسوی مرز تُف کردند.
یکی از استادکاران گفت: میخواهم رازی را به شما بگویم. امروز صبح تو اتاقخوابِ مالک ریدم. برای اینکه تا زمانی که ما به ایران میرسیم کسی متوجه نشود، یک کارتن کاشی روی آن گذاشتم.
پسر استادکار گفت: بگذار من هم یک راز را به شما بگویم. دیگر هرگز به خاطر کوردایَتی به زندان نمیروم. چونکه من هم برای همیشه ریدم به این کوردایَتی.
در سال 2017 بعد از رفراندوم استقلال کردستانِ عراق، مردمِ مهاباد در خیابانها به جشن و پایکوبی پرداختند. متعاقب آن تعدادی از جوانان پرشور این شهر دستگیر و روانه زندان شدند. پدر یکی از این زندانیان که استادکار کاشیکاری و نمای ساختمان بود، پس از یک ماه تلاش توانست حکم آزادی پسرش را بگیرد.
استادکار برای پیشگیری از بروز چنین وقایعی همراه پسرش و سه استادکار دیگر به کردستان عراق رفتند. هر پنج نفر از اینکه به پایتختِ آرزوهای کُردایتی رسیدهاند، سر از پا نمیشناختند. آنها در بخشِ کاشیکاری و نماکاری ساختمان بزرگ و لوکسِ یکی از مسئولین حزب دمکرات کردستان عراق مشغول به کار شدند. روزی مالکِ ساختمان جهت بازدید از راه رسید. این ساختمان پنج حمام داشت که یکی از آنها تکمیل شده بود. مالک از هنر و مهارت استادکاران تشکر کرد. یکی از استادکاران گفت قربان در اینیکی حمام کردم، خیلی باصفا بود. مبارک باشه انشا الله.
مالک گفت این هِلت (دستگاهِ مخصوص کندهکاری و تخریب) را بیاور. هِلت را آوردند. مالک به استادکار گفت مشغول شو. استادکار گفت چکار کنم؟ مالک گفت تمام کاشیهای این حمام را بِکَن.
استادکار گفت: قربان حیف است. مالک گفت از جیب شما خرج نمیکنم، هزینهاش را خودم میدهم.
مالک ادامه داد: این حمام دیگر نجس شده؛ چونکه "ئێرانی حیز" (ایرانی هیز) در آن حمام کرده است.
استادکاران بهناچار مشغول کندهکاری و تخریب شدند. طبق سفارش مالک همان روز محموله کاشیهای جدید با رنگ متفاوت از راه رسید. مالک گفت: تا فردا عصر وقت دارید از نو این حمام را کاشیکاری کنید.
بعد از رفتن مالک ساختمان، یکی از استادکارها به دوستانش گفت: «سی سال برای کُرد و عجم در ایران کار کردم، کسی مرا نجس نخواند. من دیگر این ننگ را قبول نمیکنم و فردا صبح به ایران بازمیگردم.» دوستانش سخن وی را تأیید کرده و تصمیم گرفتند سریعاً به ایران بازگردند.
کاشیکاران زخمخورده، فردای آن روز قبل از طلوع آفتاب درحالیکه دستمزد یک هفته کاری از ارباب طلب داشتند؛ بدون اطلاع ارباب و مباشرش؛ عازم مرز حاجی عمران شدند. بعدازآنکه به اینسوی مرز رسیدند، مطابق تصمیم قبلی همگی بهطرف آنسوی مرز تُف کردند.
یکی از استادکاران گفت: میخواهم رازی را به شما بگویم. امروز صبح تو اتاقخوابِ مالک ریدم. برای اینکه تا زمانی که ما به ایران میرسیم کسی متوجه نشود، یک کارتن کاشی روی آن گذاشتم.
پسر استادکار گفت: بگذار من هم یک راز را به شما بگویم. دیگر هرگز به خاطر کوردایَتی به زندان نمیروم. چونکه من هم برای همیشه ریدم به این کوردایَتی.
اتحادیه ملی کردستان، رؤیایی نازا
اگر اتحادیه ملی را به اتحاد احزاب و جریانات سیاسی کردستان تعبیر و تفسیر کنیم، ناچاریم این واقعیت را قبول کنیم که چنین اتحادی هرگز تحقق نخواهد یافت.
این اتحاد هیچگونه زمینه عینی در میان احزاب و جریانات سیاسی کردستان نداشته و دورنمای ایجاد بسترهای اقتصادی، اجتماعی، طبقاتی و سیاسی آن همچنان تیرهوتار است.
به همین دلیل تلاشهای فراوانی که دراینخصوص انجامگرفته؛ ازجمله تشکیل کنگره ملی کردستان؛ [263] بیحاصل مانده است.
احزاب و جریانات سیاسی کردستان برآیند نیازها و منافع اقشار و طبقات متفاوت و متضاد کردستان هستند. احزاب و جریانات سیاسی راست سنتی؛ که محافظِ منافعِ طبقه فرادست و غیر مولد کردستان هستند؛ نمیتوانند منافع حزبی، خانوادگی و طبقاتی خویش را در اتحاد با نیروهای چپ، مترقی و اکثریت باشندگانِ کردستان قربانی کنند.
منافع اینها در اتحاد با دولتهای منطقه تأمین میشود؛ اما در اتحاد با جریان چپ و مُدرن هرگز. تاریخ 70 ساله مافیای کوردایَتی کردستان عراق (خصوصاً خاندان بارزانی و زیرمجموعههایش) حاکی از این است که جریان راست سنتی کوردایَتی دشمن اشغالگران نیست. این جریان فقط رقیبِ آنهاست در سلطه و سروری و استثمار و غارت ملت کُرد.
این واقعیتها نشان میدهد که وحدت ملی بین دو جریانِ متضادِ "راست سنتی" و "چپ مدرن و ترقیخواه" هرگز رؤیایی بیش نبوده است.
مگر اینکه نیروهای "چپ و مترقی" با آرمانهای خود وداع کرده و به زیر بیرق جریانِ "راست سنتی" بروند. مثل کمونیستهای کردستان عراق (شیوعی) که بیش از چهل سال است در نقش دُمِ خاندان بارزانی ایفای وظیفه کرده و از پسمانده خوراک دیوانخانه کوردایَتی ارتزاق میکنند. (صَد قدم به عقب، صفر قدم به جلو)
اتحادیههایی بر مبنای اشتراکاتِ پوچ
1. مامه ریشه با تحسین شاویس
2. سلیمان معینی و خلیل شوباش با قاله تگرانی، صدیق افندی و عبدالوهاب اتروشی
3. اسماعیل شریفزاده با کویخا شریف
4. سردشت عثمان، سوران مامه حمه، ویداد حسین، جیهان طه با مسرور بارزانی و دستگاه پاراستن (دستگاه جاسوسی و ترور خاندان بارزانی)
5. علی عسکری، دکتر خالید، حسین باباشخ با ادریس، مسعود بارزانی، سامی عبدالرحمان، فاضل میرانی و کریم سنجاری
6. دکتر شوان و سعید آلچی با ملا مصطفی و دستگاه پاراستن
7. عیسی سوار[264] با 11 دانشجوی شیوعی بازگشته از شوروی[265]
8- دیار غریب و زکی شنگالی با جیپیاس گذارانِ حزب دمکراتِ کردستان عراق
هر کُرد آزادهای صدها درد و آرمانِ مشترک با روشنفکران، جریاناتِ دمکرات و آزادیخواهِ ایران دارد. اما چنین کُردی؛ فراتر از تریاکِ کوردایَتی؛ حتی یک وجه مشترک هم با مافیای کوردایَتی و ارتجاع محلی ندارد.
این قاعده در خصوص اشتراکاتِ کُردهای عراق، سوریه و ترکیه با عربها و ترکهای انساندوست آن کشورها نیز صدق میکند.
امروزه اکثریت کُردهای عراق؛ پس از 64 سال دستوپا زدن در باتلاقِ متعفنِ کوردایَتی فئودالی؛ دریافتهاند که در سال 1961 با عبدالکریم قاسم؛ معمار اصلاحات ارضی، حقوق شهروندی و برادری ملتها؛ هزاران اشتراکِ منافع داشتهاند. در حالیکه با ملامصطفی، رؤسای عشایر و فئودالهای مخالف اصلاحات ارضی بهغیراز تریاک کوردایَتی هیچ وجهِ مشترکی نداشتهاند.
هر کُردِ فهیمی با احمد شاملو، دکتر غلامحسین ساعدی، سید علی صالحی، صمد بهرنگی، نسرین ستوده، نرگس محمدی، ترانه علی دوستی، سپیده قلیان، محمد نوری زاد، محمود دولتآبادی، فرج سرکوهی، داریوش فروهر، علی دایی، مهران مدیری و میلیونها ایرانی آزاده هزاران سخن برای گفتن دارد؛ اما با مافیای کوردایَتی فئودالی از نوع قاله تگرانی، تحسین شاویس، قاسم آقای کویه، پاسبانان و خادمانِ شیخزادههای کردستانِ عراق هیچ سخنی برای گفتن ندارد. اگر یک کُردِ روژهلات بخواهد با اینها بابِ گفتگو باز کند، با القابِ ئیرانی هیز و سۆرەی "ق. و.ن. د.ر" موردِ عنایت قرار میگیرد.
در کدام ولایت اتحادیههای خون و زالو، شلاق و پشت، طناب و گردن، درخت و تَبَر، موش و جَوال، تیغ و مو امکانپذیر است؟[266]
ارتزاق از چِرک و تَعَفُّنِ زخمهای اختلاف و انشقاق
چرا منادیانِ برادری ملتها، شایستهسالاری و عدالت اجتماعی موردتنفر شدید جریان راست سنتی کُوردایَتی قرار دارند؟
"جریاناتِ راستِ سنّتی" همواره از چِرک و تَعَفُّنِ زخمهای اختلاف و انشقاق ارتزاق میکنند، اما از برادری ملتها، شایستهسالاری، برابری و عدالت اجتماعی هرگز. [267]
این یک قانون طبیعت است که "هیچ موجود زندهای موانعِ دسترسی به رزق و روزی خود را تحمل نمیکند" بنا بر همین قانونِ طبیعت، سخنانِ نگارنده این کتاب نیز به مذاقِ رهروانِ جریان راستِ سنتی کُردایَتی خوش ناید؛ و به دلیل افشای رازهایِ شرکآلود موردِ تکفیر، تخطئه، تخریب و ترورِ شخصیتی قرار میگیرد.
ایرانیان، انشقاق یا اتحاد؟
سرزمینِ ایران مجمعالجزایری از ملیتهای ناهمگون نیست. ایران کشتی بزرگی است با 90 میلیون سرنشینِ همدرد و هم سرنوشت بر اقیانوس طوفانزده خاورمیانه. تقسیم ایرانزمین به چندتکه کوچکتر مهلکترین و ابلهانهترین فکری است که حتی تخیل آنهم گناهی نابخشودنی برای سرنشینانش است. بقای سرنشینان کشتی ایران درگرو یکپارچگی آن است. در این کشور راهِ کردها در جهت اهداف بزرگ انسانی (آزادی، رفاه و عدالت اجتماعی) از سایر مردم ایران جدا نیست. [268]
واقعیتهای مستقل از اذهان و باورهای ملیگرایان کُرد و دولتهای حاکم و جریانات مختلفِ اپوزیسیون؛ حاکی از این است که کردها، فارسها و نیز اکثریت نزدیک بهاتفاق ساکنان ایرانزمین ریشههای نژادی، زبانی، فرهنگی و تاریخی مشترکی دارند.
ریشههای مشترک، باعثِ ایجاد منافع مشترک شده و این منافعِ مشترک اتحادِ ایرانیان را به ضرورتی حیاتی تبدیل کرده است.
در ادامه ریشهها و منافع مشترک کُردها با سایر ایرانیان در زمینههای زبان، نژاد، فرهنگ، اقتصاد، جغرافیای اتنیکی، جبر جغرافیایی و سیستم سیاسی مورد تجزیهوتحلیل قرار داده؛ تا بتوانیم در مسیر کشف و تئوریزه کردن رهیافتِ رئالیستی حل مسئله کُرد گام برداریم.
کسی که با دو زبان فارسی و کُردی آشنایی کافی داشته و دارای هوشی متوسط و فارغ از باورها و دیدگاههای کلیشهای و تقلیدی باشد٬ واقعیتی را کشف میکند که میتواند منجر به وقوع انقلابی بزرگ در جهانبینی و موضعگیری سیاسی وی شود.
یگانگی ساختاری این دو زبان از نوعی نیست که بین دو زبان متفاوت در اثر همسایگی٬ دادوستدهای فرهنگی٬ سیاسی و اقتصادی در طول زمان پدید آمده باشد.
پس از یک مقایسه تطبیقی گویی که نه با دو زبان٬ بلکه با دو گویش یک خانواده مشترک زبانی طرف هستیم.
بزرگترین اساتید و مترجمان ایران ازجمله زندهیادان محمد قاضی و ابراهیم یونسی دهها سال پیش این یگانگی و همریشه بودن را کشف کردهاند.
واقعیت این است که برخلاف باورهای دو گروه خودشیفته پان فارسها و پانکوردها هیچکدام از دو زبان فارسی و کردی لهجه یا زیرمجموعه دیگری نیست. بلکه یک خانواده زبانی هستند که گردوغبار هزاران ساله نتوانسته است پیوستگی ساختاری آنها را کمرنگ کند.
ریشههای مشترک در ساختار زبانهای فارسی و کردی
پیدایش و تکوین زبانها بر اساس نیازهای اساسی جوامع اولیه انسانی پدید آمدهاند. مهمترین این نیازها در زمینههای ذیل دستهبندی میشوند:
۱- شمارش
۲- اندامهای بدن
۳- محیط و طبیعت
4-درختان و گیاهان
6- خوراکیها
7- طعمها
7- اسامی حیوانات
8 - اندازهها، نسبتها و صفات
9- افعال
10- رنگها
در ادامه پیوستگی ساختاری این دو زبان را در موارد فوق بررسی میکنیم:
توضیح: برای اینکه بیشترین افراد بتوانند از این مقاله استفاده کنند٬ ناچار بودم تا واژههای هر دو زبان را با یک رسمالخط (فارسی) بنویسم و از رسمالخط کُردی صرفنظر کردم. زیرا نهتنها فارسها٬ بلکه بیش از نیمی از کُردهای ایران هم با رسمالخط کُردی ناآشنا هستند هدف این است که متن برای تمامی کُردها و فارسها قابلاستفاده باشد. در جمعآوری نمونهها سعی کردهام صرفاً از واژههای کهن باریشههای مشترک استفاده کنم.
وجود این اشتراکات زبانی؛ علاوه بر فارسی و کردی؛ در سایر زبانهای ایرانی ازجمله لری، لکی، گیلکی، مازنی، تاتی، بلوچی و... واقعیتی انکارناپذیر است. درنتیجه با کمی سعهصدر (تساهل و تسامح، شکیبایی و مدارا) میتوان پژوهش زبانشناسی تطبیقی مرا به این زبانها نیز تعمیم داد و به نتیجه یکسانی برسیم.
امیدوارم علاقهمندان و متخصصین این زبانها با پژوهشی گستردهتر و عمیقتر کتابی مستقل در این حوزه به گنجینه ادبیات و زبانهای مشترکِ ایرانیان بیفزایند.
ممکن است به علت بضاعت کم در این رشته ندانسته واژههای عربی و... را نیز وارد کرده باشم. امیدوارم این ضعف را بر من نبخشایید و خود دستبهکار شده و این متن را کاملتر کنید. زیرا که "همهچیز را همگان دانند"
1-شمارش
فارسی
کُردی
یک
یک
دو
دو
سه
سه
چهار
چوار
پنج
پِنج
شش
شَش
هفت
حَوت
هشت
هشت
نُه
نُه
ده
ده
یازده
یازده
بیست
بیست
سی
سی
چهل
چل
پنجاه
پنجا
شصت
شصت
هفتاد
حَفتا
هشتاد
هَشتا
نود
نود
صد
صد
هزار
هزار
دههزار
دههزار
صدهزار
صدهزار
2- اندامهای بدن انسان
فارسی
کردی
سَر
سَر
گردن
گردن
سینه
سینه - سینگ
دَست
دَست
آرنج
آرنج
کمر
کمر
ران
ران
پا
پِ-پا
پاشنه
پانیه
دندان
دَدَان، دیان، ددان
پوست
پِست
چشم
چاو
گوش
گوِ
ابرو
برُ
مژه
مژُل
مو
مو
چانه
چَنَه
رگ
رگ
گلو
گَرو
زبان
زبان
پنجه
پنجه
مُشت
مشت
استخوان
اِسک
لب
لِو
ریش
ریش
پُشت
پشت
عَرَق
آرَق
خون
خوِن
ناف
نِوک
خون
خون
رَگ
رَک
دِل
دِل
اندامهای تولید مثل در فارسی
نام کُردی اینها مشابه فارسی است
3- محیط و طبیعت
فارسی
کردی
کوه
کِو
دشت
دشت
خاک
خاک
مزرعه
مَزرا
چمن
چیمَن
آب
آو
باد
با
برف
به فر
باران
باران
تگرگ
تَرزَ
آفتاب
هَتاو- تاو
ابر
هَور
دیوار
دیوار
آسمان
آسمان
زمین
زَوی
روز
رُژ
شب
شَو
راه
رِگا-رِ
ماه
مانگ
جوی آب
جوُگَی ئاو
آتش
آگر- آور
تنور
تنور- تَندور
خرمن
خرمان
شهر
شار
دِه
دِه
آبادی
آوایی
راه
رِ- رِگا
در - دروازه - درگاه
در - دروازه - درگا
پُل
پرد
سرچشمه
سَرچاوَه
زیر
ژِر
دریا
دریا
صحرا
صحرا
4- درختان و گیاهان
فارسی
کُردی
درخت
دار - درخت
جنگل
جنگل
سپیدار
سپیدار
گردو
گردو
بید
بی
بلوط
بَرو
انار
هَنار
گیاه
گیاه
گندم
گندم
جو
جوُ
ماش
ماش
برنج
برینج
ارزن
هَرزن
سیب (درخت سیب)
سِو (درخت - داری سِو)
گل
گول
ریحان
ریحانه
5- خوراکیها
شیر
شیر
ماست
ماست
پنیر
پنیر
کره
کره
نان
نان
روغن
رُن
کنگر
کنگر
ریواس
رِواس
سبزی
سبزی - سَوزه
پیاز
پیواز
نخود
نُک
گوشت
گُشت
انجیر
هَنجیر
مویز
مِوژ
خرما
خورما
کشک
کشک
دوغ
دوُ
6- طعمها
فارسی
کردی
شیرین
شیرن- شیرین
تلخ
تال
شور
سوِر
ترش
ترش
تُند
تیژ - توند
7- اسامی حیوانات
فارسی
کردی
مار
مار
گرگ
گورگ
گاو
گا- مانگا
شیر
شِر
روباه
رِوی
پلنگ
پلینگ
گراز
بَراز
اسب
اسب
خَر
کَر
مرغ
مریشک
غاز
قاز
خرگوش= (خَر+ گوش)
کروِشک= کَر+ گوِچکه- گوِ)
کبوتر
کوُتر
لک لک
لک لک
مورچه
مِرو- مِروله
مارمولک
مارمِلکه
کَک
کِچ
مرغابی
مراوی
سگ
سگ
کِرم
کرم
هزار پا
هزار پِ
موش
مشک
8- اندازهها، نسبتها و صفات
فارسی
کردی
دراز
درِژ
کوتاه
کورت
پهنا
پانایی
بلند
بلیند
کوچک
چوک- بچوک
خراب
خراپ
تَنگ
تَنگ
راست
راست
چپ
چپ
درازا
درِژایی
گرما
گرما
سرما
سرما
گَرم
گَرم
سرد
سارد
نَرم
نَرم
دروست
دروست
تازه
تازَه
کهنه
کُنَه- کُن
سخت
سخت
کال- نارس
کال-نارس
زرنگ-زرنگی
زیرَک- زیرَکی-
ماده
مِی
نَر
نِر
پیش
پِش
9- افعال
رفتن
رُییشتن
رفت
رُیی
نشستن
دانیشتن
ایستادن
راوَستان
ایستاد
راوَستا
خوردن
خواردن
مکیدن
مژین
مُردَن- مُرد
مردن-مرد
گرفتن
گرتن
لیسیدن
لِستنَوَ
خوابیدن- خوابید
خَوتن-خَوت
سیر - سیری
تِر - تِری
کُشتن
کوشتن
سَواری
سواری
شکست
شکست
شکستن
شکاندن
دیدن
دیتن
شُستن
شتن
خشککردن
وشک کردن
گریه
گریه-گریان
سوختن-سوخت
سوتان- سوتا
ماندن
مانَوَ
10- رنگها
فارسی
کردی
سرخ
سور
زرد
زرد
سبز
سبز - سَوز
سفید
سپی
قهوهای
قاوَیی
نارنجی
نارنجی
شیری
شیری
میتوانیم این لیست را در سایر زمینهها ازجمله فصول سال، روزهای هفته و... ادامه دهیم. برای جلوگیری از طولانی شدن، از درج آنها صرفنظر شده است.
بعضی از واژههای فارسی تحت تأثیر زبان عربی فراموش شدهاند. میتوان این واژهها را از طریق زبانِ کُردی بازیافت کرد. مثل صبح= بَیانی/ ظهر= نیوَرُ یا نیمروز/ عصر= اِوارَ یا ایوارِ/ طلوع= روژهَلات/ غروب= روژآوا/ غذا= چِشت / خیر= خوش (مثل شب خوش- ئیواره خوش- روز خوش بجای شببهخیر- عصربهخیر- روزبهخیر)
در این دنیای بزرگ کدام دو زبان زنده بیگانه وجود دارند که حدود 99% واژههای اساسی قدیمی آنها ریشه مشترک داشته باشند؟
همه زبانهای ایرانی خصوصاً فارسی و کُردی از چنین ویژگی برخوردار هستند. هرچند که هریک از این دو زبان دارای دهها گویش محلی متفاوت هستند٬ ولی باوجوداین میبینیم که تفاوت بین دو گویش کردی بیش از تفاوت هرکدام از آنها با زبان فارسی مرسوم کنونی است.
مثلاً یک کُرد سورانی فاقد تحصیلات ساکن روستایی دورافتاده که فرصت آشنایی با زبان فارسی نداشته است، در گفتگو با یک کُرد هورامی و یا شکاک با مشکلات بیشتری مواجه میشود تا با یک فارس زبانِ فاقد تحصیلاتِ اهل روستایی دورافتاده اصفهانی، کرمانی و اراکی.
(نژادشناسی را با نژادپرستی اشتباه نگیریم)
شباهت ژنتیکی میان هر دو انسان (از هر نژاد و تباری که باشند) بیش از ۹/۹9 درصد (9/%99) است. برجسته کردن تفاوت یکدهم درصدی میان انسانها؛ یا به زبان ارقام نادیده گرفتن 999 وجه مشترک و عَلَم کردن 1 تفاوت؛ جنایت علیه بشریت است.
در خصوصِ یکهزارم (001/0) باقیماندهِ تفاوتِ میانِ نژادهایِ مختلف بشری، یافتههای علمی حاکی از این هستند که کُردها، فارسها، آذریها و سایر ایرانیان ازنظر ساختار ژنتیکی، [269] اسکلت، جمجمه، صورت، پیشانی، چشمها و... از یک ریشه مشترک نژادی هستند. [270] تعلق ایرانیان به یک استخر ژنتیکی (یک نژاد) مشترک[271] نظر و استنتاج شخصی نیست. علم ناب و خالص است که جای هیچگونه شکی باقی نمیگذارد. [272]
حتی بررسیهای میدانی دیانای (DNA) تُرکزبانان ترکیه نشان میدهد که اینها نوادگان مردمان مختلف ساکن آناتولی مانند یونانی، ارمنی، قفقازی (آسیایی) و کُرد هستند که در سدههای معاصر ترکزبان شدهاند و ازلحاظ ژن از نژاد ترک (زردپوست) بهره بسیار کمی بردهاند. [273]
این قضیه در مورد ترکزبانان آذربایجانی بیشتر صادق است. آذریهای ایران ازلحاظ ژن همسان سایر ایرانیان هستند[274]. اگر آذریهای عزیز خویشتن را در آینه بنگرند، متوجه میشوند که تشابه نژادی آنها با کُردها، فارسها و سایر ایرانیان بسیار بیشتر از تاتارها و تُرکهای آسیای میانه است.
لازم است مسائل علمی را به دانشمندان رشته موردنظر واگذار کرده و دستاوردهای علمی را مبنای قضاوت سیاسی قرار دهیم. [275] رویه سیاستبازان و بازرگانان خون و نژادپرستی برعکس این متد علمی است و سعی میکنند علم را در خدمت اهداف خود تفسیر و تعبیر کنند.
واقعیتهای تاریخی حاکی از این هستند که حمله و مهاجرت یونانیان، اعراب، ترکهای آسیای میانه و... به ایران موجب تغییراتی در حاکمیت، دین، مذهب و حتی زبان مناطق مختلف ایران شده است.
ولی به علت در اقلیت قرار داشتن مهاجرانِ حاکم نسبت به ایرانیانِ ساکن تغییر اساسی در ساختار نژادی ایرانیان صورت نگرفته است. [276] این سخن"الناس علی دین ملوکهم" (مردم بر دین حاکمانشان زندگی میکنند) واقعیتی است که در تاریخ پارها به اثبات رسیده است.
چرا مردمانِ کشور 212 میلیونی برزیل پرتقالی زبان هستند؛ درحالیکه خاستگاه نژاد و زبانِ پرتقالی کشور کوچک یازدهمیلیونی پرتقال در جنوب غرب قاره اروپاست. قبل از اکتشافات جغرافیایی (1492) هیچ ارتباطی بین دو سوی اقیانوس اطلس وجود نداشته است.
چرا سایر کشورهای آمریکای لاتین اسپانیولی زبان هستند؟ چرا بیشتر مردم شمال آفریقا عربزبان هستند؟ چرا بسیاری از کشورهای آفریقایی که سابقاً مستعمره فرانسه بودهاند، اکنون فرانسویزبان[277] هستند؟
کسی که جواب صحیح پرسشهای فوق را بداند، بیشک به این واقعیت پی خواهد برد که چرا زبان بسیاری از مردم ایرانزمین ترکی و یا عربی است. [278] (ازنظر نگارنده تمامی زبانهای جهان ازجمله این دو زبان زیبا، باشکوه، دوستداشتنی و جزو میراث گرانبهای بشری هستند. موضوع موردبحث این مقاله مسائل انحرافی از نوع برتریهای زبانی و نژادی نیست) حاکمیت اعراب و نیز حکام ترکزبان بر ایران طی هزار سال باعث آن شد تا بسیاری از مردم بومی زبانِ حاکمان را جایگزین زبانِ مادری خود کنند. [279]
اولیای چلبی سیاح مشهور عثمانی قرن 17 میلادی در خاطرات خود نوشته است: «... زنان مراغه اکثراً به زبان پهلوی صحبت میکنند». [280]
این نشان میدهد که آذربایجان قرن 17 م در حال دوره گذار زبان پهلوی آریایی به زبان حکام صفوی (ترکی) بوده است. دورهای که مردها به علت نیاز و ارتباطات با حکام تُرک، زبان خود را ازدستدادهاند، ولی زنها به علت انزوای خود هنوز به زبان پهلوی سخن میگفتهاند.
نتایج تحقیقات علمی جدید در خصوص ویژگیهای وراثتی میتوکندری[281] که منحصراً از مادران به نسلهای بعدی منتقل میشود، اشتراکات نژادی کردها با ترکهای ایران (آذریها) را بهوضوح نشان میدهد. [282]
باورها و تعصبات پانترکها، پانکوردها، پان عربها و پان فارسها مسئلهای ایدئولوژیک است و کاربردهای سیاسی دارند که در زمان خود میتوانند برای سربازگیری از میان مردمان ناآگاه، افروختن آتش جنگهای داخلی و دخالتهای دولتهای همسایه مورداستفاده قرار دهند. [283] تاجران این ایدئولوژیها در عرصه نقد و متدولوژی علمی حرفی برای گفتن ندارند. به همین دلیل در میادین افسانه، تاریخسازی جعلی، شارلاتانیسم سیاسی و عوامفریبی جولان میدهند. [284]
افزون برریشههای مشترک زبانی، نژادی و تاریخی، طی سده اخیر در فرهنگ مردمان ایران و خاورمیانه تغییرات بزرگی حادث شده است.
بهگونهای که میبینیم امروزه کُردهای ایران در تعامل و مراوده خود با فارسها، ترکها و سایر ایرانیان احساس یگانگی و راحتی بیشتری میکنند تا با همزبانان کُرد ذوبشده در تعصب مذهبی، زَنکُشی، عشیره گرایی، و تُندخویی سرایت یافته عربی ساکن در اربیل کردستان عراق. از سوی دیگر اکثریت ترکزبانان ایران با سایر ایرانیان احساس یگانگی و خویشاوندی بیشتری میکنند تا با ترکهای آسیای میانه و ترکیه. اکنون سطح فرهنگ و تمدن کُردهای ایران با سایر ایرانیان بسیار نزدیکتر است تا کُردهای عراق. مثال ذیل مؤید این ادعاست.
خالقان اندیشه «زن، زندگی، آزادی» طی مدت 35 سال در کردستان عراق نهتنها نتوانستند این فلسفه را ترویج کنند، بلکه در توقف روند قتلهای ناموسی کردهای عراق ناکام ماندند. [285]
ولی همین شعار طی هفته آخر شهریور 1401 از سقز و سنندج به دانشگاه تهران رسید و سراسر ایران را فراگرفت که منجر به رشد سیاسی و رنسانس عظیمی در حد یک انقلاب فرهنگی، اجتماعی شد.
این رویداد تاریخی نشان داد که کُردهای ایران و سایر ملل ایرانزمین در یک سطح تمدنی، آگاهی و شعور سیاسی قرار داشته و جایگاهی رفیعتر از کُردهای عراق و... را کسب کردهاند. [286]
امروزه تمامی اتنیکهای ایران درزمینهٔ زیرساختهای اقتصادی و تأمین معیشت، کاملاً وابسته و مکمل همدیگر هستند. بهگونهای که بخش مهمی از آب تبریز از کردستان و آب مرکز ایران از خوزستان و غرب ایران تأمین میشود.
تمامی ایرانیان وابسته به نفت و گاز جنوب غرب کشور هستند. کشاورزی، دامداری، صنایع و بازار تمامی مناطق مختلفت ایران همدیگر را تغذیه و تقویت میکنند. شبکههای عظیم و بههمپیوسته جادههای مواصلاتی، برقرسانی و گازرسانی اتحاد اتنیکها و تمامیت ارضی ایران را به ضرورتی اجتنابناپذیر تبدیل کردهاند.
جغرافیای بیشتر اتنیکهای[287] ایرانی محصور در خشکی و همجوار با دولتهای طمعکار است و به دریا راه ندارد.
در چنین جغرافیایی بسیار بعید است که گروهی بتواند بخشی از کشور را جدا کند. اگر چنین امری هم اتفاق افتد، مثل کردستان عراق تنها قادر خواهند بود کمتر از نیمی از مناطق موردادعا را جدا کنند.
جدایی و کسب استقلال نهتنها منجر به آزادی رفاه و عدالت اجتماعی نمیشود، بلکه هجرت از چاله از چاله به چاه است.
زیرا در این مناطق زمینه قدرتگیری دیکتاتورهای بومی، خانوادگی و استقرار سیستمهایی سرکوبگر، ارتجاعی و ضدمردمی فراهم میشود. چنین نظامهایی برای بقای خود تبدیل به مستعمره قدرتی دیگر مثل ترکیه، باکو، مافیاهای مرتجع کُرد، شیعه و سنی عراق میشوند. مثل نمونه اقلیم کردستان عراق (بازگشت به وضعیتی اسفبارتر از ایرانِ قبل از ملیشدن صنعت نفت در 80 سال قبل). [288]
مزایا و منافع مشترک ایرانیان در حفظِ یکپارچگی کشور
واقعیت انکارناپذیر این است جغرافیای اتنیکی ایران بدترین بستر برای فدرالیسم، استقلال یا هر نوع خطکشی بر مبنای خون، نژاد و زبان است. اما یکپارچگی ایران امتیازات ذیل را برای تمامی شهروندان، اتنیکها و ملیتهای ایرانی تأمین میکند:
1- دسترسی به آبهای آزاد خلیجفارس، دریای عمان و دریای مازندران.
2- سهامداری در منابع عظیم نفت و گاز ایران.
3- امنیت و پیشگیری از جنگهای داخلی و تجاوز خارجی.
4- زیرساختهای اقتصادی شامل دهها هزار کیلومتر اتوبان، بزرگراه، راهآهن، برق و گاز سرتاسری، مخابرات و اینترنت برای همه ملیتها.
5- بازار بزرگ سرمایه و کار 90 میلیونی.
6- جغرافیایی ثروتمند، چهارفصل و بسیار پهناور به وسعت یکمیلیون و ششصد و چهلوهشت هزار کیلومترمربع.
7- منابع مالی و انسانی ازجمله انرژی جوانان و زنان بومی صرف تقویت جنگسالاران، مستبدان محلی، مرتجعین و جنگهای منطقهای بر سر هر کوی و برزن دوملیتی نمیشود.
این سرمایههای عظیم در جهت رشد اقتصادی، کسب حقوق شهروندی، استقرار دمکراسی و عدالت اجتماعی کانالیزه و متحد میشود. [289] در ماههای اولیه جنبش «زن، زندگی، آزادی» شاهد این اتحاد باشکوه بودیم.
دستاوردهای پایدار این جنبش بسیار بیشتر است از مجموع دستاوردهای جنبشهای منطقهای، گروهی و اتنیکی ۴5 ساله اخیر. در این جنبش، نژادپرستانِ تُرک، کُرد و فارس که ماهیتاً ضد روح، فلسفه و آرمانهای انقلاب «زن، زندگی، آزادی» بودند، تبدیل به پاشنه آشیل جنبش شدند. [290]
کُردها، یک گام به پس دو گام بهپیش
تحلیل اشتباهات، انحرافات و دردها نیمی از سخن است. نیمه دیگر با «چه باید کرد؟» کامل میشود. ادامه نوشتار به ارائه آلترناتیو مناسب ایرانیان در خصوص حل مسئله ملی اختصاص دارد.
ملت کرد بهجای آویزان شدن به طناب پوسیده ناسیونالیسم فئودالی و دنبالهروی از احزاب سنتی طبقه فرادست، لازم است با ملل همجوار خود بر اساس اصول برابری و عدالت اجتماعی که با روشنی و صراحت مکتوب شده باشد، متحد شده و همراه با آنها انرژی خود را صرف ایجاد جامعهای سالم، انسانمحور و پیشرفته نماید.
در این صورت بهجای تفرقه و جنگهای بیپایان ملل علیه همدیگر، شاهد اتحاد و آزاد شدن پتانسیل عظیم قدرت مردم خواهیم بود که نه برای تغییر چهره، زبان، مذهب و ملیت حاکمان و اربابان ستمگر، بلکه در جهت گسستن زنجیرهای پیدا و پنهان بردگی فکری، اقتصادی و سیاسی و بنیان نهادن دنیای جدید انسانی خواهد بود.
این جهان انسانمحور قابل حصول است. سازوکار آنهم کشفشده است. کافی است بر اساس نظریات اندیشمندانِ انسانگرا، تجربیات و دستاوردهای جوامع پیشرفته زمینههای وجودی سلسلهمراتب قدرت و ثروت را خشکاند و با سازماندهی جدید اجتماعی و سیاسی جامعه را در مسیر مردمسالاری، عدالت اجتماعی، شایستهسالاری و آزادی واقعی قرار داد.
عدهای میگویند سرِ ما کردها بیکلاه دولت- ملت مانده است و با فارسها، ترکها و عربها نمیتوانیم همدرد و همراه باشیم.
واقعیت این است که اگر با نگاهی ژرفتر بنگریم صرفنظر از امتیازات سطحی و شکلی از نوع زبان مادری و ... اکثریت مردمان فارس، عرب و ترک همچون کردها در سلسلهمراتب قدرت و ثروت جزو طبقه فرودست جامعه هستند؛ و در میان آنها هم اقلیتی ۱۰ درصدی بر ۹۰ درصد ثروت جامعه چنگ انداخته است. کارگران، کشاورزان، دستفروشان و بیکاران آنها از همصنفان کرد خود مرفهتر نیستند. زنان آنها از حقوق بیشتری نسبت به زنان کرد برخوردار نیستند. روشنفکران و نویسندگان آنها هم خوشبختتر از همتایان کرد نیستند.
در اینجا منظور از اتحادِ کُردها با ملل دیگر ایرانی به معنی اتحاد با پانتورکها، پان فارسها و سایر نژادپرستان و تمامیت خواهان غیر کُرد نیست. زیرا ماهیت و منافع اینها در تداوم انواع نابرابری و ستمگری ازجمله ستم ملی و دشمنی میان اقوام و ملل است.
طبقه متوسط و فرودست کردها میتوانند با اکثریت فرودست جوامع فارس، ترک، عرب و ... یک مسیر و یک هدف مشترک داشته باشند. از منظر فکری و سازمانی نیز روشنفکران، آنارشیستها، سوسیالیستها، فعالین حقوق زنان، آزادیخواهان و احزاب چپ و دمکراتیک آنها متحدان طبیعی کردهای مترقی هستند.
اربابِ کُردیگوی و کُردیپوش، مهربانتر از نوع فارسی، تُرکی و عربی نیست. بجای تغییر حاکم ستمگر، لازم است سیستم ستمگری را برانداخت.
سیاست صدساله یکسانسازی اجباری به آزادی و رفاه مردم ایران منجر نشده است. از سوی دیگر تجربیات منطقهای و جهانی نشان میدهند که نتیجه دیوارکشی اتنیکی هم یک گام بهپیش و دو گام به پس است. بنابراین به قول حکیم خیام «راه نه آنست و نه این» [291]
راه سوم برادری ملیتهاست. تجربیات تاریخی جهان حاکی از این است که تکثر ملی، زبانی و فرهنگی اگر درست مدیریت شود موجبات رشد و شکوفایی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را فراهم میآورد.
پس لازم است نهتنها سیاست انکار٬ ذوب و ادغام ملیتها کنار گذاشته شود٬ بلکه ضروری است از نابودی این ثروت انسانی پیشگیری شده و تسهیلات و امکانات لازم جهت احیا و رشد آن فراهم شود. (وحدت در حین کثرت، کثرت در حین وحدت)
در این صورت زمینه بروز اختلافات ملی، قومی و فرهنگی خشکیده و بازرگانان سیاست و فرصتطلبان نمیتوانند ملتها را در مقابل هم قرار دهند. در این بستری دیگر «انسان گرگ انسان» [292] نخواهد بود. بجای آن همواره «انسان یاورِ انسان» خواهد ماند.
کمهزینهترین و پرفایدهترین راهحل مسئله تکثر ملی و فرهنگی ایران همگرایی بر اساس راهبرد «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» است. این استراتژی در عمل منجر به برقراری توازن و تناسب ساختارِ سیاسی با ساختارِهای اجتماعی٬اقتصادی و جغرافیای اتنیکی کشور میشود.
سیستم جدیدی برای بقا و رشد همهجانبه ایرانیان ضرورت دارد. این سیستم باید متناسب با ساختار اجتماعی، اتنیکی و فرهنگی ایران باشد و مرزبندی کاملی با ایدئولوژیها و گرایشهای نژادپرستی، مردسالاری، واپسگرایی، قبیلهگرایی، وابستگی به دولتهای خارجی داشته باشد. [293]
استراتژی "وحدت در حین کثرت، کثرت در حین وحدت"
حتی اگر باشندگان ایران از ملیتها، نژادها و زبانهای کاملاً بیگانه تشکیل شده باشند، بازهم رسیدن به اهداف بزرگ انسانی ازجمله مردمسالاری، عدالت اجتماعی، برابری حقوق ملیتها و زبانها، رشد اقتصادی، تکنولوژیکی، رنسانس، برابری جنسیتی، گذار از مناسبات بازمانده قرونوسطایی، دفاع ملی در مقابل تجاوز خارجی و... از راه جدایی و انفصال حاصل نمیشود. بلکه از راه اتحاد میسر میشود.
واقعیت این است که ملیتهای ایرانی مثل انگشتانِ یک دست هستند که بهتنهایی میشکنند؛ ولی باهم یکمشت میشوند و قدرت این مشت فقط برابر پنجانگشت نیست. قدرت چنین مشتی بیش از صدها انگشت است.
در اینجاست که تئوری گشتالت از روانشناسی در علوم سیاسی و اجتماعی نیز مصداق و کاربرد پیدا میکند. در علوم سیاسی و اجتماعی نیز مصداق و کاربرد پیدا میکند.
گشتالت یک کلمة آلمانی معادل کل، انگاره و الگو است.
منظور از گشتالت این است که کل هر چیز از مجموع اجزای تشکیلدهنده آن فراتر است.
مثلاً کل یک درخت، چیزی بیش از مجموع شاخهها، برگها، تنه و ریشههای آن دارد و آن ساخت و سازمان درخت است.
یعنی اگر تمامی اجزای یک درخت را از یکدیگر جدا کنیم و در کنار هم قرار دهیم، درختی وجود نخواهد داشت درصورتیکه اجزا فرقی نکردهاند. [294]
آزادی، عدالت اجتماعی، رشد اقتصادی و فرهنگی در اتحاد فراهم میشود نه در انفصال. اگر نهال دشمنی برکنیم و درخت دوستی بنشانیم ایران برای همه ایرانیان خانهای باشکوه خواهد شد. [295]
باید فروریخت، دیوارهایی که بر مبنای باورها و اختلافات عقیدتی بین انسانها ایجادشدهاند؛ زیرا که «آنچه مردم را مشخص میسازد بیشتر سرشت آنهاست تا عقایدشان» [296]
چهبسا آنهایی که دیروز رودرروی همدیگر جنگیدند، یک آرمان انسانی داشتند با دو نشان؛ و اعتقاد آنها را به چنین سنگری پرتاب کرده بود. به قول سهراب: «چشمها را باید شست*طور دیگر باید دید»
باید کلیه دیوارهای زبانی، نژادی، حزبی، ملی، فرهنگی، ایدئولوژی و حتی دیوار بین پوزیسیون و اپوزیسیون را نیز فروریخت.
چهبسا هستند اپوزیسیونهایی که نماینده قشری از لومپنبورژوازی[297] هستند و از سهم کنونی خود ناراضی بوده و بهغیراز سهم بیشتر از سفره مملکت، رؤیای بزرگتری برای آینده جامعه در سر ندارند. مثل احزاب نژادپرست (پانفارس، پانعرب، پانترک، پانکورد و...)
در مقابل چنین اپوزیسیونهایی میبینیم که بخشی از بدنه و مدیران کشورها دارای رؤیای رشد اقتصادی، فرهنگی و عدالت اجتماعی بوده و هستند. [298]
بیایید تا گامهایمان را نه در کورهراه دشمنی و انفصال، بلکه در بزرگراه انسانمحوری، همزیستی و برادری ملیتها بهسوی اهداف زیر هماهنگ کنیم:
1- تبدیل وضعیت ایرانیان از رعیت به شهروند.
2-گذار از مناسبات بازمانده فئودالی و قرونوسطایی به مدرنیته دمکراتیک
3-برابری جنسیتی
4-عدالت اجتماعی
5-رشد اقتصادی، علمی و تکنولوژیکی
6-برادری ملتها و فرهنگها
7-شایستهسالاری
8-رنسانس، نواندیشی و پلورالیسم
اگر اتحادیه ملی را به اتحاد احزاب و جریانات سیاسی کردستان تعبیر و تفسیر کنیم، ناچاریم این واقعیت را قبول کنیم که چنین اتحادی هرگز تحقق نخواهد یافت.
این اتحاد هیچگونه زمینه عینی در میان احزاب و جریانات سیاسی کردستان نداشته و دورنمای ایجاد بسترهای اقتصادی، اجتماعی، طبقاتی و سیاسی آن همچنان تیرهوتار است.
به همین دلیل تلاشهای فراوانی که دراینخصوص انجامگرفته؛ ازجمله تشکیل کنگره ملی کردستان؛ [263] بیحاصل مانده است.
احزاب و جریانات سیاسی کردستان برآیند نیازها و منافع اقشار و طبقات متفاوت و متضاد کردستان هستند. احزاب و جریانات سیاسی راست سنتی؛ که محافظِ منافعِ طبقه فرادست و غیر مولد کردستان هستند؛ نمیتوانند منافع حزبی، خانوادگی و طبقاتی خویش را در اتحاد با نیروهای چپ، مترقی و اکثریت باشندگانِ کردستان قربانی کنند.
منافع اینها در اتحاد با دولتهای منطقه تأمین میشود؛ اما در اتحاد با جریان چپ و مُدرن هرگز. تاریخ 70 ساله مافیای کوردایَتی کردستان عراق (خصوصاً خاندان بارزانی و زیرمجموعههایش) حاکی از این است که جریان راست سنتی کوردایَتی دشمن اشغالگران نیست. این جریان فقط رقیبِ آنهاست در سلطه و سروری و استثمار و غارت ملت کُرد.
این واقعیتها نشان میدهد که وحدت ملی بین دو جریانِ متضادِ "راست سنتی" و "چپ مدرن و ترقیخواه" هرگز رؤیایی بیش نبوده است.
مگر اینکه نیروهای "چپ و مترقی" با آرمانهای خود وداع کرده و به زیر بیرق جریانِ "راست سنتی" بروند. مثل کمونیستهای کردستان عراق (شیوعی) که بیش از چهل سال است در نقش دُمِ خاندان بارزانی ایفای وظیفه کرده و از پسمانده خوراک دیوانخانه کوردایَتی ارتزاق میکنند. (صَد قدم به عقب، صفر قدم به جلو)
اتحادیههایی بر مبنای اشتراکاتِ پوچ
1. مامه ریشه با تحسین شاویس
2. سلیمان معینی و خلیل شوباش با قاله تگرانی، صدیق افندی و عبدالوهاب اتروشی
3. اسماعیل شریفزاده با کویخا شریف
4. سردشت عثمان، سوران مامه حمه، ویداد حسین، جیهان طه با مسرور بارزانی و دستگاه پاراستن (دستگاه جاسوسی و ترور خاندان بارزانی)
5. علی عسکری، دکتر خالید، حسین باباشخ با ادریس، مسعود بارزانی، سامی عبدالرحمان، فاضل میرانی و کریم سنجاری
6. دکتر شوان و سعید آلچی با ملا مصطفی و دستگاه پاراستن
7. عیسی سوار[264] با 11 دانشجوی شیوعی بازگشته از شوروی[265]
8- دیار غریب و زکی شنگالی با جیپیاس گذارانِ حزب دمکراتِ کردستان عراق
هر کُرد آزادهای صدها درد و آرمانِ مشترک با روشنفکران، جریاناتِ دمکرات و آزادیخواهِ ایران دارد. اما چنین کُردی؛ فراتر از تریاکِ کوردایَتی؛ حتی یک وجه مشترک هم با مافیای کوردایَتی و ارتجاع محلی ندارد.
این قاعده در خصوص اشتراکاتِ کُردهای عراق، سوریه و ترکیه با عربها و ترکهای انساندوست آن کشورها نیز صدق میکند.
امروزه اکثریت کُردهای عراق؛ پس از 64 سال دستوپا زدن در باتلاقِ متعفنِ کوردایَتی فئودالی؛ دریافتهاند که در سال 1961 با عبدالکریم قاسم؛ معمار اصلاحات ارضی، حقوق شهروندی و برادری ملتها؛ هزاران اشتراکِ منافع داشتهاند. در حالیکه با ملامصطفی، رؤسای عشایر و فئودالهای مخالف اصلاحات ارضی بهغیراز تریاک کوردایَتی هیچ وجهِ مشترکی نداشتهاند.
هر کُردِ فهیمی با احمد شاملو، دکتر غلامحسین ساعدی، سید علی صالحی، صمد بهرنگی، نسرین ستوده، نرگس محمدی، ترانه علی دوستی، سپیده قلیان، محمد نوری زاد، محمود دولتآبادی، فرج سرکوهی، داریوش فروهر، علی دایی، مهران مدیری و میلیونها ایرانی آزاده هزاران سخن برای گفتن دارد؛ اما با مافیای کوردایَتی فئودالی از نوع قاله تگرانی، تحسین شاویس، قاسم آقای کویه، پاسبانان و خادمانِ شیخزادههای کردستانِ عراق هیچ سخنی برای گفتن ندارد. اگر یک کُردِ روژهلات بخواهد با اینها بابِ گفتگو باز کند، با القابِ ئیرانی هیز و سۆرەی "ق. و.ن. د.ر" موردِ عنایت قرار میگیرد.
در کدام ولایت اتحادیههای خون و زالو، شلاق و پشت، طناب و گردن، درخت و تَبَر، موش و جَوال، تیغ و مو امکانپذیر است؟[266]
ارتزاق از چِرک و تَعَفُّنِ زخمهای اختلاف و انشقاق
چرا منادیانِ برادری ملتها، شایستهسالاری و عدالت اجتماعی موردتنفر شدید جریان راست سنتی کُوردایَتی قرار دارند؟
"جریاناتِ راستِ سنّتی" همواره از چِرک و تَعَفُّنِ زخمهای اختلاف و انشقاق ارتزاق میکنند، اما از برادری ملتها، شایستهسالاری، برابری و عدالت اجتماعی هرگز. [267]
این یک قانون طبیعت است که "هیچ موجود زندهای موانعِ دسترسی به رزق و روزی خود را تحمل نمیکند" بنا بر همین قانونِ طبیعت، سخنانِ نگارنده این کتاب نیز به مذاقِ رهروانِ جریان راستِ سنتی کُردایَتی خوش ناید؛ و به دلیل افشای رازهایِ شرکآلود موردِ تکفیر، تخطئه، تخریب و ترورِ شخصیتی قرار میگیرد.
ایرانیان، انشقاق یا اتحاد؟
سرزمینِ ایران مجمعالجزایری از ملیتهای ناهمگون نیست. ایران کشتی بزرگی است با 90 میلیون سرنشینِ همدرد و هم سرنوشت بر اقیانوس طوفانزده خاورمیانه. تقسیم ایرانزمین به چندتکه کوچکتر مهلکترین و ابلهانهترین فکری است که حتی تخیل آنهم گناهی نابخشودنی برای سرنشینانش است. بقای سرنشینان کشتی ایران درگرو یکپارچگی آن است. در این کشور راهِ کردها در جهت اهداف بزرگ انسانی (آزادی، رفاه و عدالت اجتماعی) از سایر مردم ایران جدا نیست. [268]
واقعیتهای مستقل از اذهان و باورهای ملیگرایان کُرد و دولتهای حاکم و جریانات مختلفِ اپوزیسیون؛ حاکی از این است که کردها، فارسها و نیز اکثریت نزدیک بهاتفاق ساکنان ایرانزمین ریشههای نژادی، زبانی، فرهنگی و تاریخی مشترکی دارند.
ریشههای مشترک، باعثِ ایجاد منافع مشترک شده و این منافعِ مشترک اتحادِ ایرانیان را به ضرورتی حیاتی تبدیل کرده است.
در ادامه ریشهها و منافع مشترک کُردها با سایر ایرانیان در زمینههای زبان، نژاد، فرهنگ، اقتصاد، جغرافیای اتنیکی، جبر جغرافیایی و سیستم سیاسی مورد تجزیهوتحلیل قرار داده؛ تا بتوانیم در مسیر کشف و تئوریزه کردن رهیافتِ رئالیستی حل مسئله کُرد گام برداریم.
کسی که با دو زبان فارسی و کُردی آشنایی کافی داشته و دارای هوشی متوسط و فارغ از باورها و دیدگاههای کلیشهای و تقلیدی باشد٬ واقعیتی را کشف میکند که میتواند منجر به وقوع انقلابی بزرگ در جهانبینی و موضعگیری سیاسی وی شود.
یگانگی ساختاری این دو زبان از نوعی نیست که بین دو زبان متفاوت در اثر همسایگی٬ دادوستدهای فرهنگی٬ سیاسی و اقتصادی در طول زمان پدید آمده باشد.
پس از یک مقایسه تطبیقی گویی که نه با دو زبان٬ بلکه با دو گویش یک خانواده مشترک زبانی طرف هستیم.
بزرگترین اساتید و مترجمان ایران ازجمله زندهیادان محمد قاضی و ابراهیم یونسی دهها سال پیش این یگانگی و همریشه بودن را کشف کردهاند.
واقعیت این است که برخلاف باورهای دو گروه خودشیفته پان فارسها و پانکوردها هیچکدام از دو زبان فارسی و کردی لهجه یا زیرمجموعه دیگری نیست. بلکه یک خانواده زبانی هستند که گردوغبار هزاران ساله نتوانسته است پیوستگی ساختاری آنها را کمرنگ کند.
ریشههای مشترک در ساختار زبانهای فارسی و کردی
پیدایش و تکوین زبانها بر اساس نیازهای اساسی جوامع اولیه انسانی پدید آمدهاند. مهمترین این نیازها در زمینههای ذیل دستهبندی میشوند:
۱- شمارش
۲- اندامهای بدن
۳- محیط و طبیعت
4-درختان و گیاهان
6- خوراکیها
7- طعمها
7- اسامی حیوانات
8 - اندازهها، نسبتها و صفات
9- افعال
10- رنگها
در ادامه پیوستگی ساختاری این دو زبان را در موارد فوق بررسی میکنیم:
توضیح: برای اینکه بیشترین افراد بتوانند از این مقاله استفاده کنند٬ ناچار بودم تا واژههای هر دو زبان را با یک رسمالخط (فارسی) بنویسم و از رسمالخط کُردی صرفنظر کردم. زیرا نهتنها فارسها٬ بلکه بیش از نیمی از کُردهای ایران هم با رسمالخط کُردی ناآشنا هستند هدف این است که متن برای تمامی کُردها و فارسها قابلاستفاده باشد. در جمعآوری نمونهها سعی کردهام صرفاً از واژههای کهن باریشههای مشترک استفاده کنم.
وجود این اشتراکات زبانی؛ علاوه بر فارسی و کردی؛ در سایر زبانهای ایرانی ازجمله لری، لکی، گیلکی، مازنی، تاتی، بلوچی و... واقعیتی انکارناپذیر است. درنتیجه با کمی سعهصدر (تساهل و تسامح، شکیبایی و مدارا) میتوان پژوهش زبانشناسی تطبیقی مرا به این زبانها نیز تعمیم داد و به نتیجه یکسانی برسیم.
امیدوارم علاقهمندان و متخصصین این زبانها با پژوهشی گستردهتر و عمیقتر کتابی مستقل در این حوزه به گنجینه ادبیات و زبانهای مشترکِ ایرانیان بیفزایند.
ممکن است به علت بضاعت کم در این رشته ندانسته واژههای عربی و... را نیز وارد کرده باشم. امیدوارم این ضعف را بر من نبخشایید و خود دستبهکار شده و این متن را کاملتر کنید. زیرا که "همهچیز را همگان دانند"
1-شمارش
فارسی | کُردی |
یک | یک |
دو | دو |
سه | سه |
چهار | چوار |
پنج | پِنج |
شش | شَش |
هفت | حَوت |
هشت | هشت |
نُه | نُه |
ده | ده |
یازده | یازده |
بیست | بیست |
سی | سی |
چهل | چل |
پنجاه | پنجا |
شصت | شصت |
هفتاد | حَفتا |
هشتاد | هَشتا |
نود | نود |
صد | صد |
هزار | هزار |
دههزار | دههزار |
صدهزار | صدهزار |
2- اندامهای بدن انسان
فارسی | کردی |
سَر | سَر |
گردن | گردن |
سینه | سینه - سینگ |
دَست | دَست |
آرنج | آرنج |
کمر | کمر |
ران | ران |
پا | پِ-پا |
پاشنه | پانیه |
دندان | دَدَان، دیان، ددان |
پوست | پِست |
چشم | چاو |
گوش | گوِ |
ابرو | برُ |
مژه | مژُل |
مو | مو |
چانه | چَنَه |
رگ | رگ |
گلو | گَرو |
زبان | زبان |
پنجه | پنجه |
مُشت | مشت |
استخوان | اِسک |
لب | لِو |
ریش | ریش |
پُشت | پشت |
عَرَق | آرَق |
خون | خوِن |
ناف | نِوک |
خون | خون |
رَگ | رَک |
دِل | دِل |
اندامهای تولید مثل در فارسی | نام کُردی اینها مشابه فارسی است |
3- محیط و طبیعت
فارسی | کردی |
کوه | کِو |
دشت | دشت |
خاک | خاک |
مزرعه | مَزرا |
چمن | چیمَن |
آب | آو |
باد | با |
برف | به فر |
باران | باران |
تگرگ | تَرزَ |
آفتاب | هَتاو- تاو |
ابر | هَور |
دیوار | دیوار |
آسمان | آسمان |
زمین | زَوی |
روز | رُژ |
شب | شَو |
راه | رِگا-رِ |
ماه | مانگ |
جوی آب | جوُگَی ئاو |
آتش | آگر- آور |
تنور | تنور- تَندور |
خرمن | خرمان |
شهر | شار |
دِه | دِه |
آبادی | آوایی |
راه | رِ- رِگا |
در - دروازه - درگاه | در - دروازه - درگا |
پُل | پرد |
سرچشمه | سَرچاوَه |
زیر | ژِر |
دریا | دریا |
صحرا | صحرا |
4- درختان و گیاهان
فارسی | کُردی |
درخت | دار - درخت |
جنگل | جنگل |
سپیدار | سپیدار |
گردو | گردو |
بید | بی |
بلوط | بَرو |
انار | هَنار |
گیاه | گیاه |
گندم | گندم |
جو | جوُ |
ماش | ماش |
برنج | برینج |
ارزن | هَرزن |
سیب (درخت سیب) | سِو (درخت - داری سِو) |
گل | گول |
ریحان | ریحانه |
5- خوراکیها
شیر | شیر |
ماست | ماست |
پنیر | پنیر |
کره | کره |
نان | نان |
روغن | رُن |
کنگر | کنگر |
ریواس | رِواس |
سبزی | سبزی - سَوزه |
پیاز | پیواز |
نخود | نُک |
گوشت | گُشت |
انجیر | هَنجیر |
مویز | مِوژ |
خرما | خورما |
کشک | کشک |
دوغ | دوُ |
6- طعمها
فارسی | کردی |
شیرین | شیرن- شیرین |
تلخ | تال |
شور | سوِر |
ترش | ترش |
تُند | تیژ - توند |
7- اسامی حیوانات
فارسی | کردی |
مار | مار |
گرگ | گورگ |
گاو | گا- مانگا |
شیر | شِر |
روباه | رِوی |
پلنگ | پلینگ |
گراز | بَراز |
اسب | اسب |
خَر | کَر |
مرغ | مریشک |
غاز | قاز |
خرگوش= (خَر+ گوش) | کروِشک= کَر+ گوِچکه- گوِ) |
کبوتر | کوُتر |
لک لک | لک لک |
مورچه | مِرو- مِروله |
مارمولک | مارمِلکه |
کَک | کِچ |
مرغابی | مراوی |
سگ | سگ |
کِرم | کرم |
هزار پا | هزار پِ |
موش | مشک |
8- اندازهها، نسبتها و صفات
فارسی | کردی |
دراز | درِژ |
کوتاه | کورت |
پهنا | پانایی |
بلند | بلیند |
کوچک | چوک- بچوک |
خراب | خراپ |
تَنگ | تَنگ |
راست | راست |
چپ | چپ |
درازا | درِژایی |
گرما | گرما |
سرما | سرما |
گَرم | گَرم |
سرد | سارد |
نَرم | نَرم |
دروست | دروست |
تازه | تازَه |
کهنه | کُنَه- کُن |
سخت | سخت |
کال- نارس | کال-نارس |
زرنگ-زرنگی | زیرَک- زیرَکی- |
ماده | مِی |
نَر | نِر |
پیش | پِش |
9- افعال
رفتن | رُییشتن |
رفت | رُیی |
نشستن | دانیشتن |
ایستادن | راوَستان |
ایستاد | راوَستا |
خوردن | خواردن |
مکیدن | مژین |
مُردَن- مُرد | مردن-مرد |
گرفتن | گرتن |
لیسیدن | لِستنَوَ |
خوابیدن- خوابید | خَوتن-خَوت |
سیر - سیری | تِر - تِری |
کُشتن | کوشتن |
سَواری | سواری |
شکست | شکست |
شکستن | شکاندن |
دیدن | دیتن |
شُستن | شتن |
خشککردن | وشک کردن |
گریه | گریه-گریان |
سوختن-سوخت | سوتان- سوتا |
ماندن | مانَوَ |
10- رنگها
فارسی | کردی |
سرخ | سور |
زرد | زرد |
سبز | سبز - سَوز |
سفید | سپی |
قهوهای | قاوَیی |
نارنجی | نارنجی |
شیری | شیری |
میتوانیم این لیست را در سایر زمینهها ازجمله فصول سال، روزهای هفته و... ادامه دهیم. برای جلوگیری از طولانی شدن، از درج آنها صرفنظر شده است.
بعضی از واژههای فارسی تحت تأثیر زبان عربی فراموش شدهاند. میتوان این واژهها را از طریق زبانِ کُردی بازیافت کرد. مثل صبح= بَیانی/ ظهر= نیوَرُ یا نیمروز/ عصر= اِوارَ یا ایوارِ/ طلوع= روژهَلات/ غروب= روژآوا/ غذا= چِشت / خیر= خوش (مثل شب خوش- ئیواره خوش- روز خوش بجای شببهخیر- عصربهخیر- روزبهخیر)
در این دنیای بزرگ کدام دو زبان زنده بیگانه وجود دارند که حدود 99% واژههای اساسی قدیمی آنها ریشه مشترک داشته باشند؟
همه زبانهای ایرانی خصوصاً فارسی و کُردی از چنین ویژگی برخوردار هستند. هرچند که هریک از این دو زبان دارای دهها گویش محلی متفاوت هستند٬ ولی باوجوداین میبینیم که تفاوت بین دو گویش کردی بیش از تفاوت هرکدام از آنها با زبان فارسی مرسوم کنونی است.
مثلاً یک کُرد سورانی فاقد تحصیلات ساکن روستایی دورافتاده که فرصت آشنایی با زبان فارسی نداشته است، در گفتگو با یک کُرد هورامی و یا شکاک با مشکلات بیشتری مواجه میشود تا با یک فارس زبانِ فاقد تحصیلاتِ اهل روستایی دورافتاده اصفهانی، کرمانی و اراکی.
(نژادشناسی را با نژادپرستی اشتباه نگیریم)
شباهت ژنتیکی میان هر دو انسان (از هر نژاد و تباری که باشند) بیش از ۹/۹9 درصد (9/%99) است. برجسته کردن تفاوت یکدهم درصدی میان انسانها؛ یا به زبان ارقام نادیده گرفتن 999 وجه مشترک و عَلَم کردن 1 تفاوت؛ جنایت علیه بشریت است.
در خصوصِ یکهزارم (001/0) باقیماندهِ تفاوتِ میانِ نژادهایِ مختلف بشری، یافتههای علمی حاکی از این هستند که کُردها، فارسها، آذریها و سایر ایرانیان ازنظر ساختار ژنتیکی، [269] اسکلت، جمجمه، صورت، پیشانی، چشمها و... از یک ریشه مشترک نژادی هستند. [270] تعلق ایرانیان به یک استخر ژنتیکی (یک نژاد) مشترک[271] نظر و استنتاج شخصی نیست. علم ناب و خالص است که جای هیچگونه شکی باقی نمیگذارد. [272]
حتی بررسیهای میدانی دیانای (DNA) تُرکزبانان ترکیه نشان میدهد که اینها نوادگان مردمان مختلف ساکن آناتولی مانند یونانی، ارمنی، قفقازی (آسیایی) و کُرد هستند که در سدههای معاصر ترکزبان شدهاند و ازلحاظ ژن از نژاد ترک (زردپوست) بهره بسیار کمی بردهاند. [273]
این قضیه در مورد ترکزبانان آذربایجانی بیشتر صادق است. آذریهای ایران ازلحاظ ژن همسان سایر ایرانیان هستند[274]. اگر آذریهای عزیز خویشتن را در آینه بنگرند، متوجه میشوند که تشابه نژادی آنها با کُردها، فارسها و سایر ایرانیان بسیار بیشتر از تاتارها و تُرکهای آسیای میانه است.
لازم است مسائل علمی را به دانشمندان رشته موردنظر واگذار کرده و دستاوردهای علمی را مبنای قضاوت سیاسی قرار دهیم. [275] رویه سیاستبازان و بازرگانان خون و نژادپرستی برعکس این متد علمی است و سعی میکنند علم را در خدمت اهداف خود تفسیر و تعبیر کنند.
واقعیتهای تاریخی حاکی از این هستند که حمله و مهاجرت یونانیان، اعراب، ترکهای آسیای میانه و... به ایران موجب تغییراتی در حاکمیت، دین، مذهب و حتی زبان مناطق مختلف ایران شده است.
ولی به علت در اقلیت قرار داشتن مهاجرانِ حاکم نسبت به ایرانیانِ ساکن تغییر اساسی در ساختار نژادی ایرانیان صورت نگرفته است. [276] این سخن"الناس علی دین ملوکهم" (مردم بر دین حاکمانشان زندگی میکنند) واقعیتی است که در تاریخ پارها به اثبات رسیده است.
چرا مردمانِ کشور 212 میلیونی برزیل پرتقالی زبان هستند؛ درحالیکه خاستگاه نژاد و زبانِ پرتقالی کشور کوچک یازدهمیلیونی پرتقال در جنوب غرب قاره اروپاست. قبل از اکتشافات جغرافیایی (1492) هیچ ارتباطی بین دو سوی اقیانوس اطلس وجود نداشته است.
چرا سایر کشورهای آمریکای لاتین اسپانیولی زبان هستند؟ چرا بیشتر مردم شمال آفریقا عربزبان هستند؟ چرا بسیاری از کشورهای آفریقایی که سابقاً مستعمره فرانسه بودهاند، اکنون فرانسویزبان[277] هستند؟
کسی که جواب صحیح پرسشهای فوق را بداند، بیشک به این واقعیت پی خواهد برد که چرا زبان بسیاری از مردم ایرانزمین ترکی و یا عربی است. [278] (ازنظر نگارنده تمامی زبانهای جهان ازجمله این دو زبان زیبا، باشکوه، دوستداشتنی و جزو میراث گرانبهای بشری هستند. موضوع موردبحث این مقاله مسائل انحرافی از نوع برتریهای زبانی و نژادی نیست) حاکمیت اعراب و نیز حکام ترکزبان بر ایران طی هزار سال باعث آن شد تا بسیاری از مردم بومی زبانِ حاکمان را جایگزین زبانِ مادری خود کنند. [279]
اولیای چلبی سیاح مشهور عثمانی قرن 17 میلادی در خاطرات خود نوشته است: «... زنان مراغه اکثراً به زبان پهلوی صحبت میکنند». [280]
این نشان میدهد که آذربایجان قرن 17 م در حال دوره گذار زبان پهلوی آریایی به زبان حکام صفوی (ترکی) بوده است. دورهای که مردها به علت نیاز و ارتباطات با حکام تُرک، زبان خود را ازدستدادهاند، ولی زنها به علت انزوای خود هنوز به زبان پهلوی سخن میگفتهاند.
نتایج تحقیقات علمی جدید در خصوص ویژگیهای وراثتی میتوکندری[281] که منحصراً از مادران به نسلهای بعدی منتقل میشود، اشتراکات نژادی کردها با ترکهای ایران (آذریها) را بهوضوح نشان میدهد. [282]
باورها و تعصبات پانترکها، پانکوردها، پان عربها و پان فارسها مسئلهای ایدئولوژیک است و کاربردهای سیاسی دارند که در زمان خود میتوانند برای سربازگیری از میان مردمان ناآگاه، افروختن آتش جنگهای داخلی و دخالتهای دولتهای همسایه مورداستفاده قرار دهند. [283] تاجران این ایدئولوژیها در عرصه نقد و متدولوژی علمی حرفی برای گفتن ندارند. به همین دلیل در میادین افسانه، تاریخسازی جعلی، شارلاتانیسم سیاسی و عوامفریبی جولان میدهند. [284]
افزون برریشههای مشترک زبانی، نژادی و تاریخی، طی سده اخیر در فرهنگ مردمان ایران و خاورمیانه تغییرات بزرگی حادث شده است.
بهگونهای که میبینیم امروزه کُردهای ایران در تعامل و مراوده خود با فارسها، ترکها و سایر ایرانیان احساس یگانگی و راحتی بیشتری میکنند تا با همزبانان کُرد ذوبشده در تعصب مذهبی، زَنکُشی، عشیره گرایی، و تُندخویی سرایت یافته عربی ساکن در اربیل کردستان عراق. از سوی دیگر اکثریت ترکزبانان ایران با سایر ایرانیان احساس یگانگی و خویشاوندی بیشتری میکنند تا با ترکهای آسیای میانه و ترکیه. اکنون سطح فرهنگ و تمدن کُردهای ایران با سایر ایرانیان بسیار نزدیکتر است تا کُردهای عراق. مثال ذیل مؤید این ادعاست.
خالقان اندیشه «زن، زندگی، آزادی» طی مدت 35 سال در کردستان عراق نهتنها نتوانستند این فلسفه را ترویج کنند، بلکه در توقف روند قتلهای ناموسی کردهای عراق ناکام ماندند. [285]
ولی همین شعار طی هفته آخر شهریور 1401 از سقز و سنندج به دانشگاه تهران رسید و سراسر ایران را فراگرفت که منجر به رشد سیاسی و رنسانس عظیمی در حد یک انقلاب فرهنگی، اجتماعی شد.
این رویداد تاریخی نشان داد که کُردهای ایران و سایر ملل ایرانزمین در یک سطح تمدنی، آگاهی و شعور سیاسی قرار داشته و جایگاهی رفیعتر از کُردهای عراق و... را کسب کردهاند. [286]
امروزه تمامی اتنیکهای ایران درزمینهٔ زیرساختهای اقتصادی و تأمین معیشت، کاملاً وابسته و مکمل همدیگر هستند. بهگونهای که بخش مهمی از آب تبریز از کردستان و آب مرکز ایران از خوزستان و غرب ایران تأمین میشود.
تمامی ایرانیان وابسته به نفت و گاز جنوب غرب کشور هستند. کشاورزی، دامداری، صنایع و بازار تمامی مناطق مختلفت ایران همدیگر را تغذیه و تقویت میکنند. شبکههای عظیم و بههمپیوسته جادههای مواصلاتی، برقرسانی و گازرسانی اتحاد اتنیکها و تمامیت ارضی ایران را به ضرورتی اجتنابناپذیر تبدیل کردهاند.
جغرافیای بیشتر اتنیکهای[287] ایرانی محصور در خشکی و همجوار با دولتهای طمعکار است و به دریا راه ندارد.
در چنین جغرافیایی بسیار بعید است که گروهی بتواند بخشی از کشور را جدا کند. اگر چنین امری هم اتفاق افتد، مثل کردستان عراق تنها قادر خواهند بود کمتر از نیمی از مناطق موردادعا را جدا کنند.
جدایی و کسب استقلال نهتنها منجر به آزادی رفاه و عدالت اجتماعی نمیشود، بلکه هجرت از چاله از چاله به چاه است.
زیرا در این مناطق زمینه قدرتگیری دیکتاتورهای بومی، خانوادگی و استقرار سیستمهایی سرکوبگر، ارتجاعی و ضدمردمی فراهم میشود. چنین نظامهایی برای بقای خود تبدیل به مستعمره قدرتی دیگر مثل ترکیه، باکو، مافیاهای مرتجع کُرد، شیعه و سنی عراق میشوند. مثل نمونه اقلیم کردستان عراق (بازگشت به وضعیتی اسفبارتر از ایرانِ قبل از ملیشدن صنعت نفت در 80 سال قبل). [288]
مزایا و منافع مشترک ایرانیان در حفظِ یکپارچگی کشور
واقعیت انکارناپذیر این است جغرافیای اتنیکی ایران بدترین بستر برای فدرالیسم، استقلال یا هر نوع خطکشی بر مبنای خون، نژاد و زبان است. اما یکپارچگی ایران امتیازات ذیل را برای تمامی شهروندان، اتنیکها و ملیتهای ایرانی تأمین میکند:
1- دسترسی به آبهای آزاد خلیجفارس، دریای عمان و دریای مازندران.
2- سهامداری در منابع عظیم نفت و گاز ایران.
3- امنیت و پیشگیری از جنگهای داخلی و تجاوز خارجی.
4- زیرساختهای اقتصادی شامل دهها هزار کیلومتر اتوبان، بزرگراه، راهآهن، برق و گاز سرتاسری، مخابرات و اینترنت برای همه ملیتها.
5- بازار بزرگ سرمایه و کار 90 میلیونی.
6- جغرافیایی ثروتمند، چهارفصل و بسیار پهناور به وسعت یکمیلیون و ششصد و چهلوهشت هزار کیلومترمربع.
7- منابع مالی و انسانی ازجمله انرژی جوانان و زنان بومی صرف تقویت جنگسالاران، مستبدان محلی، مرتجعین و جنگهای منطقهای بر سر هر کوی و برزن دوملیتی نمیشود.
این سرمایههای عظیم در جهت رشد اقتصادی، کسب حقوق شهروندی، استقرار دمکراسی و عدالت اجتماعی کانالیزه و متحد میشود. [289] در ماههای اولیه جنبش «زن، زندگی، آزادی» شاهد این اتحاد باشکوه بودیم.
دستاوردهای پایدار این جنبش بسیار بیشتر است از مجموع دستاوردهای جنبشهای منطقهای، گروهی و اتنیکی ۴5 ساله اخیر. در این جنبش، نژادپرستانِ تُرک، کُرد و فارس که ماهیتاً ضد روح، فلسفه و آرمانهای انقلاب «زن، زندگی، آزادی» بودند، تبدیل به پاشنه آشیل جنبش شدند. [290]
کُردها، یک گام به پس دو گام بهپیش
تحلیل اشتباهات، انحرافات و دردها نیمی از سخن است. نیمه دیگر با «چه باید کرد؟» کامل میشود. ادامه نوشتار به ارائه آلترناتیو مناسب ایرانیان در خصوص حل مسئله ملی اختصاص دارد.
ملت کرد بهجای آویزان شدن به طناب پوسیده ناسیونالیسم فئودالی و دنبالهروی از احزاب سنتی طبقه فرادست، لازم است با ملل همجوار خود بر اساس اصول برابری و عدالت اجتماعی که با روشنی و صراحت مکتوب شده باشد، متحد شده و همراه با آنها انرژی خود را صرف ایجاد جامعهای سالم، انسانمحور و پیشرفته نماید.
در این صورت بهجای تفرقه و جنگهای بیپایان ملل علیه همدیگر، شاهد اتحاد و آزاد شدن پتانسیل عظیم قدرت مردم خواهیم بود که نه برای تغییر چهره، زبان، مذهب و ملیت حاکمان و اربابان ستمگر، بلکه در جهت گسستن زنجیرهای پیدا و پنهان بردگی فکری، اقتصادی و سیاسی و بنیان نهادن دنیای جدید انسانی خواهد بود.
این جهان انسانمحور قابل حصول است. سازوکار آنهم کشفشده است. کافی است بر اساس نظریات اندیشمندانِ انسانگرا، تجربیات و دستاوردهای جوامع پیشرفته زمینههای وجودی سلسلهمراتب قدرت و ثروت را خشکاند و با سازماندهی جدید اجتماعی و سیاسی جامعه را در مسیر مردمسالاری، عدالت اجتماعی، شایستهسالاری و آزادی واقعی قرار داد.
عدهای میگویند سرِ ما کردها بیکلاه دولت- ملت مانده است و با فارسها، ترکها و عربها نمیتوانیم همدرد و همراه باشیم.
واقعیت این است که اگر با نگاهی ژرفتر بنگریم صرفنظر از امتیازات سطحی و شکلی از نوع زبان مادری و ... اکثریت مردمان فارس، عرب و ترک همچون کردها در سلسلهمراتب قدرت و ثروت جزو طبقه فرودست جامعه هستند؛ و در میان آنها هم اقلیتی ۱۰ درصدی بر ۹۰ درصد ثروت جامعه چنگ انداخته است. کارگران، کشاورزان، دستفروشان و بیکاران آنها از همصنفان کرد خود مرفهتر نیستند. زنان آنها از حقوق بیشتری نسبت به زنان کرد برخوردار نیستند. روشنفکران و نویسندگان آنها هم خوشبختتر از همتایان کرد نیستند.
در اینجا منظور از اتحادِ کُردها با ملل دیگر ایرانی به معنی اتحاد با پانتورکها، پان فارسها و سایر نژادپرستان و تمامیت خواهان غیر کُرد نیست. زیرا ماهیت و منافع اینها در تداوم انواع نابرابری و ستمگری ازجمله ستم ملی و دشمنی میان اقوام و ملل است.
طبقه متوسط و فرودست کردها میتوانند با اکثریت فرودست جوامع فارس، ترک، عرب و ... یک مسیر و یک هدف مشترک داشته باشند. از منظر فکری و سازمانی نیز روشنفکران، آنارشیستها، سوسیالیستها، فعالین حقوق زنان، آزادیخواهان و احزاب چپ و دمکراتیک آنها متحدان طبیعی کردهای مترقی هستند.
اربابِ کُردیگوی و کُردیپوش، مهربانتر از نوع فارسی، تُرکی و عربی نیست. بجای تغییر حاکم ستمگر، لازم است سیستم ستمگری را برانداخت.
سیاست صدساله یکسانسازی اجباری به آزادی و رفاه مردم ایران منجر نشده است. از سوی دیگر تجربیات منطقهای و جهانی نشان میدهند که نتیجه دیوارکشی اتنیکی هم یک گام بهپیش و دو گام به پس است. بنابراین به قول حکیم خیام «راه نه آنست و نه این» [291]
راه سوم برادری ملیتهاست. تجربیات تاریخی جهان حاکی از این است که تکثر ملی، زبانی و فرهنگی اگر درست مدیریت شود موجبات رشد و شکوفایی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را فراهم میآورد.
پس لازم است نهتنها سیاست انکار٬ ذوب و ادغام ملیتها کنار گذاشته شود٬ بلکه ضروری است از نابودی این ثروت انسانی پیشگیری شده و تسهیلات و امکانات لازم جهت احیا و رشد آن فراهم شود. (وحدت در حین کثرت، کثرت در حین وحدت)
در این صورت زمینه بروز اختلافات ملی، قومی و فرهنگی خشکیده و بازرگانان سیاست و فرصتطلبان نمیتوانند ملتها را در مقابل هم قرار دهند. در این بستری دیگر «انسان گرگ انسان» [292] نخواهد بود. بجای آن همواره «انسان یاورِ انسان» خواهد ماند.
کمهزینهترین و پرفایدهترین راهحل مسئله تکثر ملی و فرهنگی ایران همگرایی بر اساس راهبرد «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» است. این استراتژی در عمل منجر به برقراری توازن و تناسب ساختارِ سیاسی با ساختارِهای اجتماعی٬اقتصادی و جغرافیای اتنیکی کشور میشود.
سیستم جدیدی برای بقا و رشد همهجانبه ایرانیان ضرورت دارد. این سیستم باید متناسب با ساختار اجتماعی، اتنیکی و فرهنگی ایران باشد و مرزبندی کاملی با ایدئولوژیها و گرایشهای نژادپرستی، مردسالاری، واپسگرایی، قبیلهگرایی، وابستگی به دولتهای خارجی داشته باشد. [293]
استراتژی "وحدت در حین کثرت، کثرت در حین وحدت"
حتی اگر باشندگان ایران از ملیتها، نژادها و زبانهای کاملاً بیگانه تشکیل شده باشند، بازهم رسیدن به اهداف بزرگ انسانی ازجمله مردمسالاری، عدالت اجتماعی، برابری حقوق ملیتها و زبانها، رشد اقتصادی، تکنولوژیکی، رنسانس، برابری جنسیتی، گذار از مناسبات بازمانده قرونوسطایی، دفاع ملی در مقابل تجاوز خارجی و... از راه جدایی و انفصال حاصل نمیشود. بلکه از راه اتحاد میسر میشود.
واقعیت این است که ملیتهای ایرانی مثل انگشتانِ یک دست هستند که بهتنهایی میشکنند؛ ولی باهم یکمشت میشوند و قدرت این مشت فقط برابر پنجانگشت نیست. قدرت چنین مشتی بیش از صدها انگشت است.
در اینجاست که تئوری گشتالت از روانشناسی در علوم سیاسی و اجتماعی نیز مصداق و کاربرد پیدا میکند. در علوم سیاسی و اجتماعی نیز مصداق و کاربرد پیدا میکند.
گشتالت یک کلمة آلمانی معادل کل، انگاره و الگو است.
منظور از گشتالت این است که کل هر چیز از مجموع اجزای تشکیلدهنده آن فراتر است.
مثلاً کل یک درخت، چیزی بیش از مجموع شاخهها، برگها، تنه و ریشههای آن دارد و آن ساخت و سازمان درخت است.
یعنی اگر تمامی اجزای یک درخت را از یکدیگر جدا کنیم و در کنار هم قرار دهیم، درختی وجود نخواهد داشت درصورتیکه اجزا فرقی نکردهاند. [294]
آزادی، عدالت اجتماعی، رشد اقتصادی و فرهنگی در اتحاد فراهم میشود نه در انفصال. اگر نهال دشمنی برکنیم و درخت دوستی بنشانیم ایران برای همه ایرانیان خانهای باشکوه خواهد شد. [295]
باید فروریخت، دیوارهایی که بر مبنای باورها و اختلافات عقیدتی بین انسانها ایجادشدهاند؛ زیرا که «آنچه مردم را مشخص میسازد بیشتر سرشت آنهاست تا عقایدشان» [296]
چهبسا آنهایی که دیروز رودرروی همدیگر جنگیدند، یک آرمان انسانی داشتند با دو نشان؛ و اعتقاد آنها را به چنین سنگری پرتاب کرده بود. به قول سهراب: «چشمها را باید شست*طور دیگر باید دید»
باید کلیه دیوارهای زبانی، نژادی، حزبی، ملی، فرهنگی، ایدئولوژی و حتی دیوار بین پوزیسیون و اپوزیسیون را نیز فروریخت.
چهبسا هستند اپوزیسیونهایی که نماینده قشری از لومپنبورژوازی[297] هستند و از سهم کنونی خود ناراضی بوده و بهغیراز سهم بیشتر از سفره مملکت، رؤیای بزرگتری برای آینده جامعه در سر ندارند. مثل احزاب نژادپرست (پانفارس، پانعرب، پانترک، پانکورد و...)
در مقابل چنین اپوزیسیونهایی میبینیم که بخشی از بدنه و مدیران کشورها دارای رؤیای رشد اقتصادی، فرهنگی و عدالت اجتماعی بوده و هستند. [298]
بیایید تا گامهایمان را نه در کورهراه دشمنی و انفصال، بلکه در بزرگراه انسانمحوری، همزیستی و برادری ملیتها بهسوی اهداف زیر هماهنگ کنیم:
1- تبدیل وضعیت ایرانیان از رعیت به شهروند.
2-گذار از مناسبات بازمانده فئودالی و قرونوسطایی به مدرنیته دمکراتیک
3-برابری جنسیتی
4-عدالت اجتماعی
5-رشد اقتصادی، علمی و تکنولوژیکی
6-برادری ملتها و فرهنگها
7-شایستهسالاری
8-رنسانس، نواندیشی و پلورالیسم
ضرورت اتحاد کُردها و فارسها از دیدگاه اساتید، مورخین و مترجمین سرشناس
واسیلی نیکیتن:
«اگر زبان فارسی بهیکباره محو و نابود شود، میتوان آن را از روی واژههای ایرانی خالص؛ که همان زبان کردی است؛ دوباره زنده کرد». [299]
واسیلی نیکیتین یکی از برجستهترین مورخین و محققین قرن بیستم، عضو انجمن آسیایی و نژادشناسی پاریس و انجمن بینالمللی مردمشناسی و کنسول روسیه طی سالهای 1917-1915 در ارومیه بوده است. [300]
دکتر ابراهیم یونسی:
زندهیاد ابراهیم یونسی نویسنده و مترجم پرآوازه کُرد نظریه فوق را چنین بسط و گسترش داده است:
«راستی، هیچ از خود پرسیدهاید علیمحمد افغانی، نویسنده شوهر آهو خانم- احمد محمود، نویسنده همسایهها- داستان یک شهر و زمین سوخته، نصرتالله نویدی- نویسنده نمایشنامههای سگی در خرمن جای و تام آرزوها- استاد هژار- علیاشرف درویشیان- شهرام ناظری- خانم معتمدی- محمد قاضی ... لاهوتی و عشقی و یاسمی کیستند و از چه تبارند؟[301] ... راستی چه کسی از شاعران کُرد، کسانی چون نالی، مولویِ تاوه گویزی، شیخ رضا کرکوکی و دیگران خواسته یا مجبورشان کرده بود به فارسی شعر بگویند؟ چه کسی فارسی را به آنها آموخته بود؟[302] ... کمک به شکوفندگی و بالندگی زبان و فرهنگ تیرههای قومی در معنا کمک به رفع جداییها و سردیها نیز هست، چراکه با درمان این درد در حقیقت زمینه سردی و جدایی از بین میرود و زمینه جدید برای پیوستگی و نزدیکی بیشتر فراهم میشود». [303]
زندهیاد محمد قاضی از برجستهترین مترجمان ایران:
«من خود یکی از کسانی هستم که به پیروی از این نظر [واسیلی نیکیتین] معتقدم دو قسمت کردستان عراق و ترکیه هر دو باید به ایران ملحق شوند و بدین ترتیب کردستان بزرگ جزو خاک ایران گردد.
زیرا ملت کرد ملتی است که هیچگونه پیوند نژادی، زبانی و فرهنگی با ترک و عرب ندارد و حالآنکه همنژادش با ایرانیان یکی است؛ و هم زبان کردی شباهت و خویشاوندی بسیار نزدیکی با زبان فارسی دارد؛ و به گمانم بسیاری از همشهریان دیگرم نیز با این عقیده موافق باشند. بهویژه که در عهد باستان هر سه قسمت کردستان جزو خاک ایران و تابع امپراتوریهای هخامنشی و ساسانی بوده است». [304]
ولادیمیر مینورسکی خاورشناس و ایرانشناس:
«این خود شاید یکی از تراژدیهای بزرگ و اسفانگیز تاریخ کُرد است که فارسها و کُردها بااینکه از یک نژادند و پیرو یک دین؛ و از میراث اجتماعی و فرهنگی واحدی بهرهمندند؛ هنوز نتوانستهاند خندق اختلافات پوچ و بیمعنایی را که ازلحاظ جدایی طریقت مذهبی در بینشان وجود دارد پُر کنند. [305]
«علیاشرف درویشیان» نویسنده سرشناسِ کُرد:
چرا باید ایران را دوست داشت؟
ایران را دوست دارم چونکه مزرعههای سرسبز و معطر برنج شمال را دوست دارم. چون جنگلهای انبوه مازندران و رشت را دوست دارم. ایران را دوست دارم چون فردوسی و شاهنامهاش را دوست دارم. چون رستم و سهراب و گردآفرید و تهمینه را دوست دارم. چون شیراز را دوست دارم. حافظ و سعدی را دوست دارم. چون کرمانشاه را دوست دارم و ابوالقاسم لاهوتی شاعر نامدار کرمانشاهی را دوست دارم. باغهای کرمانشاه و درختهای آلوچه و انگور و سیب و گلابیاش را دوست دارم. چون بیستون و شیرین و فرهاد را دوست دارم. چون لالههای واژگون لرستان را دوست دارم. ایران را دوست دارم زیرا دکتر محمد مصدق, خسرو روزبه, خسرو گلسرخی و قهرمانانی چون بیژن جزنی و سعید سلطانپور و محمد مختاری و جعفر پوینده و همهٔ جانباختگان راه آزادی را دوست دارم. ایران را دوست دارم چون سرزمین پدری و اجدادی من است و مزار عزیزانم در آن است. پدر, مادر, مادربزرگ و همهٔ کسانم در آن خوابیدهاند. ایران را دوست دارم چون مقامهای سهگاه و چهارگاه و شور و دشتی و همایون و افشاری و درنهایت شجریان و آوازش را دوست دارم. و سهتار و کمانچه و دف و تنبور را دوست دارم. ایران را و باباکرم را دوست دارم. اینها تکههایی از پازل شخصیت و هویت مرا تشکیل میدهند. بدون اینها که گفتم من بیهویت خواهم بود.
ایران را دوست دارم و آبگوشت و کوفتهٔ ایرانی را و آشهای مختلف و ترید و شلهزرد و شلهقلمکار و انواع شربتها را دوست دارم. و بوی عطر گلاب قمصر کاشان را دوست دارم. بوی چادر مادربزرگم را و جهانپهلوان تختی و پهلوان حسین گلزار کرمانشاهی را و نامجو را و همهٔ کسانی که برای اعتلای نام ایران کوشیدهاند.
ایران را دوست دارم و صادق هدایت و بوف کورش را و داش آکل را و شنگولومنگول را و بزرگ علوی را و استاد محمدباقر مؤمنی و جلال آل احمد و استادم دکتر سیمین دانشور را و دکتر امیرحسین آریانپور را.
اینها همه بخشی از هویت من هستند و اگر اینها نبودند من پادرهوا و ول بودم اما اینها همه, آن گل, آن آش, آن شعر و آن تصنیفها همه شخصیت مرا ساختهاند و من شدم آنچه امروز هستم.
ایران را و فرش کاشان و شلهزرد روز اربعین و همهٔ اینها را دوست دارم و روی همهٔ اینها ایران را دوست دارم و سرزمین دلیر پرور کردستان را و کردها و شاعران و نویسندگان و مبارزان کرد را دوست دارم. کوچههای بچگیام را که در ایران است دوست دارم. معلمهای گذشتهام را, استادانم را, همه و همه را دوست دارم و ایران را که جایگاه ستارخان و باقرخان و یار محمدخان کرمانشاهی و صفر خان و صمد بهرنگی است دوست دارم. ایران را دوست دارم زیرا شعرهای شاملو و فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی را دوست دارم. [306]
و اما؛ تا زمانی که زمزمه زلال زیباترین نوای انسانی شاملو به گوشِ جان میرسد؛ گوش سپردن به سورنای کوردایتَی فئودالی روا نیست.
«من خویشاوند هر انسانی هستم که خنجری در آستین پنهان نمیکند. نه ابرو درهم میکشد نه لبخندش ترفند تجاوز به حق نان و سایهبان دیگران است. نه ایرانی را به غیرایرانی ترجیح میدهم نه ایرانی را به ایرانی. من یک لرِ بلوچِ کردِ فارسم، یک فارسزبان ترک، یک آفریقایی اروپایی استرالیایی امریکاییِ آسیاییام، یک سیاهپوستِ زردپوستِ سرخپوستِ سفیدم که نهتنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم بلکه بدون حضور دیگران وحشت مرگ را زیر پوستم احساس میکنم. من انسانی هستم میان انسانهای دیگر بر سیارهٔ مقدس زمین، که بدون حضور دیگران معنایی ندارم»
کردستان ایران در هرم مازلو
هرم مازلو یک مدل پنج لایه از نیازهای انسانی است. این هرم از پایین به بالا شامل نیازهایی با عنوان فیزیولوژیک (غذا، پوشاک، مسکن و…)، ایمنی (امنیت شغلی و…)، عشق و تعلق (دوستی)، احترام و عزت و شکوفایی است. [307]
امروزه مسئله اصلی کُردهای ایران حفظ و تضمین نیازهای اولیه است. ازجمله این نیازها عبارتاند از حفظ جغرافیای زیستی، مسکن و سرپناه، اشتغال، امنیت، تأمین اجتماعی، ثبات اجتماعی، دارایی، سلامت و رفاه. طبق قانونِ هِرَمِ مازلو تأمین نیازهای اولیه مقدم بر تأمین نیازهای ثانویه است. بدین معنی انسانها تا زمانی که نیازهای اولیه خود را تأمین نکردهاند، نباید توانِ خویش را در مسیر نیازهای ثانویه هزینه کنند.
در این برهه زمانی کُردهای کردستانِ ایران همچون ارمنیهای تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی[308] و ارمنیهای قرهباغ (2020)، آشوریهای دوره جنگ جهانی اول، [309] یونانیهای شمال قبرس (1974) و کردهای عفرین (1918) در معرض قتلعام و یا اخراج از سرزمینهای آباء و اجدادی خویش هستند. درحالیکه خانه و کاشانه هزاران ساله کُردهای ایران در معرض تطاول و اشغالِ پانتورکیسم باکو- آنکارا قرار دارد، آیا سخن از ایجاد دیوار بین کُرد و ایرانی جنایت نیست؟
آیا بهتر نیست بجای آویزان شدن به طناب پوسیده کوردایَتی فئودالی و غلتیدن در چاهِ باکو و آنکارا، [310] با ایرانیانِ همدرد و هم سرنوشت دست در دست هم دهیم به مهر خانهای بزرگ به مساحت 1648000 کیلومترمربع با یک دریا در شمال و دو دریا در جنوب و دومین ذخیره گاز جهان[311] و سومین ذخیره نفت جهان و جغرافیایی چهارفصل را آباد کنیم؟
واسیلی نیکیتن:
«اگر زبان فارسی بهیکباره محو و نابود شود، میتوان آن را از روی واژههای ایرانی خالص؛ که همان زبان کردی است؛ دوباره زنده کرد». [299]
واسیلی نیکیتین یکی از برجستهترین مورخین و محققین قرن بیستم، عضو انجمن آسیایی و نژادشناسی پاریس و انجمن بینالمللی مردمشناسی و کنسول روسیه طی سالهای 1917-1915 در ارومیه بوده است. [300]
دکتر ابراهیم یونسی:
زندهیاد ابراهیم یونسی نویسنده و مترجم پرآوازه کُرد نظریه فوق را چنین بسط و گسترش داده است:
«راستی، هیچ از خود پرسیدهاید علیمحمد افغانی، نویسنده شوهر آهو خانم- احمد محمود، نویسنده همسایهها- داستان یک شهر و زمین سوخته، نصرتالله نویدی- نویسنده نمایشنامههای سگی در خرمن جای و تام آرزوها- استاد هژار- علیاشرف درویشیان- شهرام ناظری- خانم معتمدی- محمد قاضی ... لاهوتی و عشقی و یاسمی کیستند و از چه تبارند؟[301] ... راستی چه کسی از شاعران کُرد، کسانی چون نالی، مولویِ تاوه گویزی، شیخ رضا کرکوکی و دیگران خواسته یا مجبورشان کرده بود به فارسی شعر بگویند؟ چه کسی فارسی را به آنها آموخته بود؟[302] ... کمک به شکوفندگی و بالندگی زبان و فرهنگ تیرههای قومی در معنا کمک به رفع جداییها و سردیها نیز هست، چراکه با درمان این درد در حقیقت زمینه سردی و جدایی از بین میرود و زمینه جدید برای پیوستگی و نزدیکی بیشتر فراهم میشود». [303]
زندهیاد محمد قاضی از برجستهترین مترجمان ایران:
«من خود یکی از کسانی هستم که به پیروی از این نظر [واسیلی نیکیتین] معتقدم دو قسمت کردستان عراق و ترکیه هر دو باید به ایران ملحق شوند و بدین ترتیب کردستان بزرگ جزو خاک ایران گردد.
زیرا ملت کرد ملتی است که هیچگونه پیوند نژادی، زبانی و فرهنگی با ترک و عرب ندارد و حالآنکه همنژادش با ایرانیان یکی است؛ و هم زبان کردی شباهت و خویشاوندی بسیار نزدیکی با زبان فارسی دارد؛ و به گمانم بسیاری از همشهریان دیگرم نیز با این عقیده موافق باشند. بهویژه که در عهد باستان هر سه قسمت کردستان جزو خاک ایران و تابع امپراتوریهای هخامنشی و ساسانی بوده است». [304]
ولادیمیر مینورسکی خاورشناس و ایرانشناس:
«این خود شاید یکی از تراژدیهای بزرگ و اسفانگیز تاریخ کُرد است که فارسها و کُردها بااینکه از یک نژادند و پیرو یک دین؛ و از میراث اجتماعی و فرهنگی واحدی بهرهمندند؛ هنوز نتوانستهاند خندق اختلافات پوچ و بیمعنایی را که ازلحاظ جدایی طریقت مذهبی در بینشان وجود دارد پُر کنند. [305]
«علیاشرف درویشیان» نویسنده سرشناسِ کُرد:
چرا باید ایران را دوست داشت؟
ایران را دوست دارم چونکه مزرعههای سرسبز و معطر برنج شمال را دوست دارم. چون جنگلهای انبوه مازندران و رشت را دوست دارم. ایران را دوست دارم چون فردوسی و شاهنامهاش را دوست دارم. چون رستم و سهراب و گردآفرید و تهمینه را دوست دارم. چون شیراز را دوست دارم. حافظ و سعدی را دوست دارم. چون کرمانشاه را دوست دارم و ابوالقاسم لاهوتی شاعر نامدار کرمانشاهی را دوست دارم. باغهای کرمانشاه و درختهای آلوچه و انگور و سیب و گلابیاش را دوست دارم. چون بیستون و شیرین و فرهاد را دوست دارم. چون لالههای واژگون لرستان را دوست دارم. ایران را دوست دارم زیرا دکتر محمد مصدق, خسرو روزبه, خسرو گلسرخی و قهرمانانی چون بیژن جزنی و سعید سلطانپور و محمد مختاری و جعفر پوینده و همهٔ جانباختگان راه آزادی را دوست دارم. ایران را دوست دارم چون سرزمین پدری و اجدادی من است و مزار عزیزانم در آن است. پدر, مادر, مادربزرگ و همهٔ کسانم در آن خوابیدهاند. ایران را دوست دارم چون مقامهای سهگاه و چهارگاه و شور و دشتی و همایون و افشاری و درنهایت شجریان و آوازش را دوست دارم. و سهتار و کمانچه و دف و تنبور را دوست دارم. ایران را و باباکرم را دوست دارم. اینها تکههایی از پازل شخصیت و هویت مرا تشکیل میدهند. بدون اینها که گفتم من بیهویت خواهم بود.
ایران را دوست دارم و آبگوشت و کوفتهٔ ایرانی را و آشهای مختلف و ترید و شلهزرد و شلهقلمکار و انواع شربتها را دوست دارم. و بوی عطر گلاب قمصر کاشان را دوست دارم. بوی چادر مادربزرگم را و جهانپهلوان تختی و پهلوان حسین گلزار کرمانشاهی را و نامجو را و همهٔ کسانی که برای اعتلای نام ایران کوشیدهاند.
ایران را دوست دارم و صادق هدایت و بوف کورش را و داش آکل را و شنگولومنگول را و بزرگ علوی را و استاد محمدباقر مؤمنی و جلال آل احمد و استادم دکتر سیمین دانشور را و دکتر امیرحسین آریانپور را.
اینها همه بخشی از هویت من هستند و اگر اینها نبودند من پادرهوا و ول بودم اما اینها همه, آن گل, آن آش, آن شعر و آن تصنیفها همه شخصیت مرا ساختهاند و من شدم آنچه امروز هستم.
ایران را و فرش کاشان و شلهزرد روز اربعین و همهٔ اینها را دوست دارم و روی همهٔ اینها ایران را دوست دارم و سرزمین دلیر پرور کردستان را و کردها و شاعران و نویسندگان و مبارزان کرد را دوست دارم. کوچههای بچگیام را که در ایران است دوست دارم. معلمهای گذشتهام را, استادانم را, همه و همه را دوست دارم و ایران را که جایگاه ستارخان و باقرخان و یار محمدخان کرمانشاهی و صفر خان و صمد بهرنگی است دوست دارم. ایران را دوست دارم زیرا شعرهای شاملو و فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی را دوست دارم. [306]
و اما؛ تا زمانی که زمزمه زلال زیباترین نوای انسانی شاملو به گوشِ جان میرسد؛ گوش سپردن به سورنای کوردایتَی فئودالی روا نیست.
«من خویشاوند هر انسانی هستم که خنجری در آستین پنهان نمیکند. نه ابرو درهم میکشد نه لبخندش ترفند تجاوز به حق نان و سایهبان دیگران است. نه ایرانی را به غیرایرانی ترجیح میدهم نه ایرانی را به ایرانی. من یک لرِ بلوچِ کردِ فارسم، یک فارسزبان ترک، یک آفریقایی اروپایی استرالیایی امریکاییِ آسیاییام، یک سیاهپوستِ زردپوستِ سرخپوستِ سفیدم که نهتنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم بلکه بدون حضور دیگران وحشت مرگ را زیر پوستم احساس میکنم. من انسانی هستم میان انسانهای دیگر بر سیارهٔ مقدس زمین، که بدون حضور دیگران معنایی ندارم»
کردستان ایران در هرم مازلو
هرم مازلو یک مدل پنج لایه از نیازهای انسانی است. این هرم از پایین به بالا شامل نیازهایی با عنوان فیزیولوژیک (غذا، پوشاک، مسکن و…)، ایمنی (امنیت شغلی و…)، عشق و تعلق (دوستی)، احترام و عزت و شکوفایی است. [307]
امروزه مسئله اصلی کُردهای ایران حفظ و تضمین نیازهای اولیه است. ازجمله این نیازها عبارتاند از حفظ جغرافیای زیستی، مسکن و سرپناه، اشتغال، امنیت، تأمین اجتماعی، ثبات اجتماعی، دارایی، سلامت و رفاه. طبق قانونِ هِرَمِ مازلو تأمین نیازهای اولیه مقدم بر تأمین نیازهای ثانویه است. بدین معنی انسانها تا زمانی که نیازهای اولیه خود را تأمین نکردهاند، نباید توانِ خویش را در مسیر نیازهای ثانویه هزینه کنند.
در این برهه زمانی کُردهای کردستانِ ایران همچون ارمنیهای تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی[308] و ارمنیهای قرهباغ (2020)، آشوریهای دوره جنگ جهانی اول، [309] یونانیهای شمال قبرس (1974) و کردهای عفرین (1918) در معرض قتلعام و یا اخراج از سرزمینهای آباء و اجدادی خویش هستند. درحالیکه خانه و کاشانه هزاران ساله کُردهای ایران در معرض تطاول و اشغالِ پانتورکیسم باکو- آنکارا قرار دارد، آیا سخن از ایجاد دیوار بین کُرد و ایرانی جنایت نیست؟
آیا بهتر نیست بجای آویزان شدن به طناب پوسیده کوردایَتی فئودالی و غلتیدن در چاهِ باکو و آنکارا، [310] با ایرانیانِ همدرد و هم سرنوشت دست در دست هم دهیم به مهر خانهای بزرگ به مساحت 1648000 کیلومترمربع با یک دریا در شمال و دو دریا در جنوب و دومین ذخیره گاز جهان[311] و سومین ذخیره نفت جهان و جغرافیایی چهارفصل را آباد کنیم؟
زمان طلایی (Golden time) پانتورکیسم در ایران
پانتورکهای باکو و آنکارا منتظر فرارسیدن زمان طلایی هستند. زمانی که قدرت مرکزی ایران توان حفاظت از مرزهای کشور را از دست بدهد. در این صورت تکرارِ سرنوشت ارمنیهای شمال شرقی ترکیه کنونی، (1915) یونانیانِ قبرس، (1974) کُردهای عفرین، [312] (2018) و ارمنیهای قرهباغ (2020) برای کُردهای ایران بسیار محتمل است. پانتورکها حتی یک روستای آذربایجان غربی را با کُردها تقسیم نخواهند کرد. استان کردستان نیز در معرض این خطر قرار دارد.
جریانات راست سنتی کُردایَتی فئودالی و بنیادگرایان سُنی کردستانِ ایران نیز بنا به ماهیت خویش نهتنها آلترناتیو پانتورکها نیستند، بلکه خود بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم میتوانند در خدمتِ اجرای توطئههای آنها قرار گیرند. همچنانکه همتایانِ آنها (بارزانی، ا ن ک س، اخوانیهای کُردستانِ عراق، و جهادیهای کُردِ چهار بخش کردستان) در کردستانِ عراق، ترکیه و سوریه مجری سیاستهای ترکیه بوده و هستند.
جریانات راست سنتی کردستان ایران (اعم از ملیگرای نوفئودال و اسلامگرای وابسته به خارج) غیر از ویرانی، جنگهای بیپایان داخلی و خارجی، فساد مالی، واپسگرایی و افغانیزه کردن چیزی برای کُردها به ارمغان نخواهند آورد.
با ایرانیان میتوان زیست حتی تحت حاکمیتهای استبدادی تا زمانی که زنانش برای ژینا موهای سر قیچی میکنند، شاعرانش سرود زن زندگی آزادی میسرایند و هنرمندانش در وصف دختران کوبانی غزلخوانی میکنند. [313]
اما با آنکارا نتوان زیست حتی تحت حاکمیتی دمکراتیک؛ تا زمانی که مُلاهایش در کُردستیزی از فاحشههایش سبقتگرفته و برای اشغال عفرین سوره فتح میخوانند (با عرض معذرت از تعداد معدودی روشنفکران آن دیار که از بیماری پانتورکیسم مصون ماندهاند) صد البته با کوردایَتی وابسته به آنکارا هرگز.
پانتورکهای باکو و آنکارا منتظر فرارسیدن زمان طلایی هستند. زمانی که قدرت مرکزی ایران توان حفاظت از مرزهای کشور را از دست بدهد. در این صورت تکرارِ سرنوشت ارمنیهای شمال شرقی ترکیه کنونی، (1915) یونانیانِ قبرس، (1974) کُردهای عفرین، [312] (2018) و ارمنیهای قرهباغ (2020) برای کُردهای ایران بسیار محتمل است. پانتورکها حتی یک روستای آذربایجان غربی را با کُردها تقسیم نخواهند کرد. استان کردستان نیز در معرض این خطر قرار دارد.
جریانات راست سنتی کُردایَتی فئودالی و بنیادگرایان سُنی کردستانِ ایران نیز بنا به ماهیت خویش نهتنها آلترناتیو پانتورکها نیستند، بلکه خود بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم میتوانند در خدمتِ اجرای توطئههای آنها قرار گیرند. همچنانکه همتایانِ آنها (بارزانی، ا ن ک س، اخوانیهای کُردستانِ عراق، و جهادیهای کُردِ چهار بخش کردستان) در کردستانِ عراق، ترکیه و سوریه مجری سیاستهای ترکیه بوده و هستند.
جریانات راست سنتی کردستان ایران (اعم از ملیگرای نوفئودال و اسلامگرای وابسته به خارج) غیر از ویرانی، جنگهای بیپایان داخلی و خارجی، فساد مالی، واپسگرایی و افغانیزه کردن چیزی برای کُردها به ارمغان نخواهند آورد.
با ایرانیان میتوان زیست حتی تحت حاکمیتهای استبدادی تا زمانی که زنانش برای ژینا موهای سر قیچی میکنند، شاعرانش سرود زن زندگی آزادی میسرایند و هنرمندانش در وصف دختران کوبانی غزلخوانی میکنند. [313]
اما با آنکارا نتوان زیست حتی تحت حاکمیتی دمکراتیک؛ تا زمانی که مُلاهایش در کُردستیزی از فاحشههایش سبقتگرفته و برای اشغال عفرین سوره فتح میخوانند (با عرض معذرت از تعداد معدودی روشنفکران آن دیار که از بیماری پانتورکیسم مصون ماندهاند) صد البته با کوردایَتی وابسته به آنکارا هرگز.
تهران عمقِ استراتژیکِ کردستانِ ایران
"عمق استراتژیک" به مجموعهای از عوامل اشاره دارد که به یک جامعه یا گروه اجتماعی امکان میدهد در برابر تغییرات و تحولات اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی تاب بیاورد و هویت و انسجام خود را حفظ کند. این عوامل میتوانند شامل موارد زیر باشند:
در علوم اجتماعی: ارزشها و باورهای مشترک، تاریخ و فرهنگ غنی، نهادهای اجتماعی قوی، سرمایه اجتماعی بالا.
در علوم سیاسی: قدرت نظامی و اقتصادی، موقعیت جغرافیایی، ثبات سیاسی و اجتماعی، روابط با سایر کشورها، نفوذ فرهنگی.
در علوم نظامی: افزایش قدرت بازدارندگی، ایجاد فرصت برای دفاع، کاهش تلفات و خسارات. [314]
کسی که در حد متوسطی از دانشِ تاریخ و روابط بینالملل بهرهای برده باشد، بهروشنی قادر به دیدن تهدیدها و گسلهای جغرافیایی، امنیتی روبروی کردستان ایران است.
در غیابِ قدرت تهران، کردستان ایران در درجه اول لقمه آسانی برای پانتورکیسم اردوغانی؛ و در درجه دوم برای سلطه مافیایی راستِ سنّتی کوردایتی و سنّی گری افراطی وابسته است.
هر نوع سیستم سیاسی حاکم بر تهران بنا بر جایگاه و ضرورتهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی خویش، بهصورت طبیعی ضامن تداوم استقرار کُردها بر خانه و کاشانه خودشان در کردستان است.
در اینجا نوع سیستم سیاسی تهران مهم نیست که از نوعِ دینی باشد یا سکولار، دمکراتیک باشد یا دیکتاتور، سوسیالیستی باشد یا سرمایهداری، جمهوری باشد یا سلطنتی و ...
بر اساس علم "ژئواستراتژی"[315] ویژگیهای جغرافیاییِ هر منطقهای تعیینکننده سیاستِ حکومتِ آن منطقه است. تهران بنا به جبر "ژئواستراتژی" هرگز نمیتواند از سلسله کوههای زاگرس چشمپوشی کند. زیرا تهران بدون این دیوار طبیعی تاریخی بهشدت آسیبپذیر است. از سوی دیگر زاگرس تأمینکننده بخش اعظم آب ایران است.
برای آگاهی بر نقش "ژئواستراتژی" و "ژئوپلیتیک"در تعیین سیاست کشورها خواندن کتاب "زندانیان جغرافیا" نوشته "تیم مارشال" که در ایران چاپ شده است، را توصیه میکنم.
از این واقعیات زمینی نتیجه میگیریم به همان اندازه که تهران عمق استراتژیک کردستان است، به همان اندازه هم کردستان و سلسله کوههای زاگرس عمق استراتژیک ایران هستند. بنابراین کُردهای کردستانِ ایران برای حفظ خانه و کاشانه خویش به تهرانِ قوی نیازمندند و تهران نیز برای حفظ مرزهای غربی ایران به کُردهای آگاه و آزاد نیازمند است.
کُردها نباید همچون 500 سالِ گذشته برخلاف جریان قدرتمندِ آب شنا کنند. لازم است کُردها انرژی و جنبش خویش را با جریان آب هماهنگ کنند تا هارمونی بین کُرد و ایرانی ایجاد شود. در این هارمونی اکثریت ایرانیان منتفع شده و مافیاهای مختلفِ "زَر و زور و تزویر" در میان کُردها و سایر ملل ایرانی ضررمند خواهند شد.
در جنبش "زن، زندگی، آزادی" شاهد پدیدار شدنِ این هارمونی باشکوه بودیم. علیرغم خرابکاری پانکوردها، پانتورکها، سلطنت طلبها و سایر انحصارطلبان و تشنگان قدرت و ثروت محلی و سراسری؛ دستاوردهای پایدارِ ایرانیان در این جنبش فراتر از انقلاب مشروطه 1285 است.
واقعیتهای امروز رؤیاهای دیروز؛ رؤیاهای امروز واقعیتهای فردا
«بزرگترین فاجعه آن روزی به سراغ بشریت میآید که خیالپردازان ناپدید گردند» [316] (نیچه)
چون نیک بنگریم اندر تحولات سده اخیر، میبینیم که بسیاری از واقعیتهای امروز رؤیاهای دیروز بودهاند. پس چرا رؤیاهای امروز نتوانند واقعیتهای فردا شوند؟
بخش کوچکی از رؤیاهای گذشته که به واقعیتهای امروز تبدیلشدهاند: مسافرت با اتومبیل شخصی، پرواز و مسافرت با هواپیما، تحصیل و بهداشتِ همگانی، بیمه و تأمین اجتماعی، اضمحلال نظام فئودالیسم، قانون هشت ساعت کار، اوقات فراغت انسان، تحرک اجتماعی طبقات جامعه. راههای آسفالت و بزرگراهها، شبکه برق سرتاسری، سیستم لولهکشی آبرسانی و گازرسانی اکثریت نزدیک بهتمامی منازل؛ و اخیراً در حال گذار وضعیت حقوقی و فرهنگی مردم از رعیت به شهروندی هستیم.
بنابراین تا میتوانیم رؤیاپردازی کنیم. رؤیا برای هر خانواده ایرانی یکمنزل مسکونی؛ رؤیا برای رشد اقتصادی، علمی و صنعتی؛ رو یا برای برابری حقوقی، شایستهسالاری و انسانمحوری؛ رؤیا برای عدالت اجتماعی و حقوق شهروندی؛ رو یا برای زن، برای زندگی، برای آزادی...
و شما خواننده عزیز در دو سطر ذیل رؤیاهای خودت را اضافه کن...
"عمق استراتژیک" به مجموعهای از عوامل اشاره دارد که به یک جامعه یا گروه اجتماعی امکان میدهد در برابر تغییرات و تحولات اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی تاب بیاورد و هویت و انسجام خود را حفظ کند. این عوامل میتوانند شامل موارد زیر باشند:
در علوم اجتماعی: ارزشها و باورهای مشترک، تاریخ و فرهنگ غنی، نهادهای اجتماعی قوی، سرمایه اجتماعی بالا.
در علوم سیاسی: قدرت نظامی و اقتصادی، موقعیت جغرافیایی، ثبات سیاسی و اجتماعی، روابط با سایر کشورها، نفوذ فرهنگی.
در علوم نظامی: افزایش قدرت بازدارندگی، ایجاد فرصت برای دفاع، کاهش تلفات و خسارات. [314]
کسی که در حد متوسطی از دانشِ تاریخ و روابط بینالملل بهرهای برده باشد، بهروشنی قادر به دیدن تهدیدها و گسلهای جغرافیایی، امنیتی روبروی کردستان ایران است.
در غیابِ قدرت تهران، کردستان ایران در درجه اول لقمه آسانی برای پانتورکیسم اردوغانی؛ و در درجه دوم برای سلطه مافیایی راستِ سنّتی کوردایتی و سنّی گری افراطی وابسته است.
هر نوع سیستم سیاسی حاکم بر تهران بنا بر جایگاه و ضرورتهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی خویش، بهصورت طبیعی ضامن تداوم استقرار کُردها بر خانه و کاشانه خودشان در کردستان است.
در اینجا نوع سیستم سیاسی تهران مهم نیست که از نوعِ دینی باشد یا سکولار، دمکراتیک باشد یا دیکتاتور، سوسیالیستی باشد یا سرمایهداری، جمهوری باشد یا سلطنتی و ...
بر اساس علم "ژئواستراتژی"[315] ویژگیهای جغرافیاییِ هر منطقهای تعیینکننده سیاستِ حکومتِ آن منطقه است. تهران بنا به جبر "ژئواستراتژی" هرگز نمیتواند از سلسله کوههای زاگرس چشمپوشی کند. زیرا تهران بدون این دیوار طبیعی تاریخی بهشدت آسیبپذیر است. از سوی دیگر زاگرس تأمینکننده بخش اعظم آب ایران است.
برای آگاهی بر نقش "ژئواستراتژی" و "ژئوپلیتیک"در تعیین سیاست کشورها خواندن کتاب "زندانیان جغرافیا" نوشته "تیم مارشال" که در ایران چاپ شده است، را توصیه میکنم.
از این واقعیات زمینی نتیجه میگیریم به همان اندازه که تهران عمق استراتژیک کردستان است، به همان اندازه هم کردستان و سلسله کوههای زاگرس عمق استراتژیک ایران هستند. بنابراین کُردهای کردستانِ ایران برای حفظ خانه و کاشانه خویش به تهرانِ قوی نیازمندند و تهران نیز برای حفظ مرزهای غربی ایران به کُردهای آگاه و آزاد نیازمند است.
کُردها نباید همچون 500 سالِ گذشته برخلاف جریان قدرتمندِ آب شنا کنند. لازم است کُردها انرژی و جنبش خویش را با جریان آب هماهنگ کنند تا هارمونی بین کُرد و ایرانی ایجاد شود. در این هارمونی اکثریت ایرانیان منتفع شده و مافیاهای مختلفِ "زَر و زور و تزویر" در میان کُردها و سایر ملل ایرانی ضررمند خواهند شد.
در جنبش "زن، زندگی، آزادی" شاهد پدیدار شدنِ این هارمونی باشکوه بودیم. علیرغم خرابکاری پانکوردها، پانتورکها، سلطنت طلبها و سایر انحصارطلبان و تشنگان قدرت و ثروت محلی و سراسری؛ دستاوردهای پایدارِ ایرانیان در این جنبش فراتر از انقلاب مشروطه 1285 است.
واقعیتهای امروز رؤیاهای دیروز؛ رؤیاهای امروز واقعیتهای فردا
«بزرگترین فاجعه آن روزی به سراغ بشریت میآید که خیالپردازان ناپدید گردند» [316] (نیچه)
چون نیک بنگریم اندر تحولات سده اخیر، میبینیم که بسیاری از واقعیتهای امروز رؤیاهای دیروز بودهاند. پس چرا رؤیاهای امروز نتوانند واقعیتهای فردا شوند؟
بخش کوچکی از رؤیاهای گذشته که به واقعیتهای امروز تبدیلشدهاند: مسافرت با اتومبیل شخصی، پرواز و مسافرت با هواپیما، تحصیل و بهداشتِ همگانی، بیمه و تأمین اجتماعی، اضمحلال نظام فئودالیسم، قانون هشت ساعت کار، اوقات فراغت انسان، تحرک اجتماعی طبقات جامعه. راههای آسفالت و بزرگراهها، شبکه برق سرتاسری، سیستم لولهکشی آبرسانی و گازرسانی اکثریت نزدیک بهتمامی منازل؛ و اخیراً در حال گذار وضعیت حقوقی و فرهنگی مردم از رعیت به شهروندی هستیم.
بنابراین تا میتوانیم رؤیاپردازی کنیم. رؤیا برای هر خانواده ایرانی یکمنزل مسکونی؛ رؤیا برای رشد اقتصادی، علمی و صنعتی؛ رو یا برای برابری حقوقی، شایستهسالاری و انسانمحوری؛ رؤیا برای عدالت اجتماعی و حقوق شهروندی؛ رو یا برای زن، برای زندگی، برای آزادی...
و شما خواننده عزیز در دو سطر ذیل رؤیاهای خودت را اضافه کن...
قانونِ شتابِ تحولاتِ اجتماعی نویدبخشِ شکلگیریِ دنیایِ نوینِ انسانی
چکیده: موضوع این فصل از کتاب٬ شناسایی و معرفی یکی از مهمترین قوانین حاکم بر تحولات اجتماعی است.
فرضیه محوری بر این اساس استوار است که روند تحولات اجتماعی تابع یک قانون خاص است. بر مبنای این قانون سرعت تحولات اجتماعی در گذر زمان بهصورت تصاعد هندسی افزایش مییابد.
این قانون همواره حاکم بر تغییرات اجتماعی بوده و خواهد بود.
با شناخت صحیح این قانون، مسیر و آینده تحولات اجتماعی قابل پیشبینی است. از سوی دیگر میتوان با بهرهگیری از قواعد آن پلتفرم گذار از وضعیت موجود در جهت برقرار عدالت اجتماعی بنیان دنیای زیباتری را تدوین کرد.
قانونِ افزایشِ شتابِ تحولاتِ اجتماعی در طول زمان
هیچگاه در طول تاریخ سرعتِ حرکت و تحولات اجتماعی ثابت نبوده است. این سرعت در طول زمان بیوقفه در حال افزایش بوده است.
از این ویژگی تاریخی میتوان یک قانون جامعهشناختی را استنتاج و استخراج کرد.
شتابِ[317] تحولات اجتماعی در گذر زمان همواره تابع روندی افزایشی بوده است.
برخلاف پدیده زمان، افزایشِ شتابِ سرعتِ تحولاتِ اجتماعی بهصورت تصاعد حسابی نیست. [318] این افزایش بهصورت تصاعد هندسی است.
تفاوت تصاعد حسابی و تصاعد هندسی با زبان اعداد به شرح ذیل است:
ترتیب افزایش تصاعد حسابی اعداد: (...1-2-3-4-5-6-7)
ترتیب افزایش تصاعد هندسی اعداد: (...1-2-4-8-16-32-64)
برای شناخت عمیق " قانونِ افزایش تصاعدی شتاب تحولات اجتماعی" تأمل و تعمق در نمودارهای ذیل بسیار مفید و راهگشاست:
نمودار طول عمر نظامهای اجتماعی از دوره باستان تا دوره معاصر
نظام اجتماعی
مدتزمان (سال)
نظام بردهداری
3000 سال
نظام فئودالیسم
2000 سال
نظام سرمایهداری
300 سال
انواع شبه سوسیالیسم، سوسیالیسم دولتی و سوسیال سرمایهداری دولتی و...
100 سال
نمودار طول دورههای تاریخی بر اساس دسترسی و استفاده بشر از مواد اولیه[319]
عصر اطلاعات (عصر سیلیکون)
عصر صنعتی (عصر فولاد)
قرونوسطی یا عصر پرسلان[320] (سفال و چینی)
عصر آهن
عصر برنز
عصر حجر (سنگ)
74 سال
650 سال
1000 سال
1500 سال
1800 سال
2.5 سال
نمودار طول دورههای تاریخی بر اساس تکنولوژی
عنوان دوره
طول دوره
گردآوری خوراک و شکار[321]
4 میلیون سال
انقلاب کشاورزی و اهلی کردن حیوانات
12000 سال
انقلاب صنعتی[322]
300 سال
40 سال
انقلاب گوشی هوشمند (Smartphone)
18 سال
مطابق نمودارهای فوق طول هر دوره تاریخی نسبت به دوره ماقبل خود بسیار کوتاهتر بوده است. بنابراین نتیجه میگیریم که همواره بر سرعت تغییر و گذر دورههای تاریخی افزوده شده است.
مثال افزایش شتاب قطار فرضی در گذر زمان
در ادامه برای درک آسانتر قانون "افزایش فزاینده سرعت تحولات اجتماعی در طول زمان" از مثال افزایش شتاب قطار در گذر زمان استفاده میکنیم:
یک قطار را تصور کنیم که سرعت آن در دقیقه اولِ حرکت یک کیلومتر بر ساعت است. در دقیقه دوم به 2 کیلومتر افزایش مییابد. در دقیقه سوم به 4 کیلومتر، در دقیقه چهارم به 8 کیلومتر، در دقیقه پنجم به 16 کیلومتر، در دقیقه ششم به 32 کیلومتر و در دقیقه هفتم به 64 کیلومتر، در دقیقه هشتم به 128 کیلومتر، در دقیقه نهم به 256 کیلومتر و در دقیقه دهم به 1024 کیلومتر افزایش مییابد.
نمودار افزایش سرعت قطار تحولات تاریخی در گذر زمان:
زمان (دقیقه)
سرعت (کیلومتر در ساعت)
دقیقه اول
1
دقیقه دوم
2
دقیقه سوم
4
دقیقه چهارم
8
دقیقه پنجم
16
دقیقه ششم
32
دقیقه هفتم
64
دقیقه هشتم
128
دقیقه نهم
512
دقیقه دهم
1024
در اینجا میبینیم که سرعت گذشت زمان همواره ثابت و بهصورت تصاعد حسابی[325] است. در حالیکه روند تحولات اجتماعی بهصورت تصاعد هندسی[326] است.
شتاب تولید علم در جهان
1- در ابتدای قرن بیستم آهنگ گسترش علم بهگونهای بود که حجم آن طی 100 سال دو برابر میشد.
2- تولید علم طی پنج سال اول قرن 21 دو برابر شده است.
3- تولید علم در دهه دوم قرن 21 هر سه سال دو برابر شده است.
4- در دهه سوم قرن 21 آهنگ تولید و گسترش علم به مرز دو برابر شدن طی هرسال رسیده است.
ترتیب افزایش تصاعد حسابی اعداد: (...1-2-3-4-5-6-7)
ترتیب افزایش تصاعد هندسی اعداد: (...1-2-4-8-16-32-64)
یک انسان 25 ساله امروزی در طول حیات خویش بیش از تمامی انسانهای کره زمین که قبل از وی زیستهاند، شاهد رشد علم، تکنولوژی، گسترش و تکامل رسانههای ارتباطجمعی و ... بوده است.
نمودار رشد جمعیت جهان از 70000 سال قبل از میلاد تاکنون: [327]
سال
جمعیت جهان (میلیون نفر)
70000 ق. م (هفتاد هزار سال قبل از میلاد)
015 /0 میلیون نفر (15000 نفر)
10000 ق.م (ده هزار سال قبل از میلاد)
4 م (چهار میلیون نفر)
1 میلادی
200 م (دویست میلیون نفر)
1000 میلادی
400 میلیون
1500 م
500 میلیون
1700
700 میلیون
1750
800 میلیون
1800
1000 میلیون (یک میلیارد)
1850
1300 میلیون (یک میلیارد و سیصد)
1900
1600 م (یک میلیارد و ششصد میلیون)
1950
2500 م (دو میلیارد و پانصد میلیون)
1960
3000 م (سه میلیارد نفر)
1975
4000 م (چهار میلیارد)
1985
5000 م (پنج میلیارد)
2000
6000 م (شش میلیارد)
2010
7000 م (هفت میلیارد)
2022
8000 م (هشت میلیارد)
کمیت جمعیت انسانی در دورههای مختلف نمایانگر میزان تواناییهای او در بهرهبرداری از امکانات کره زمین است. ابداع کشاورزی و انقلاب صنعتی مهمترین انقلابات جهان بودهاند که زمینه افزایش جمعیت و حاکمیت انسانها بر کره آبی زمین را فراهم کردهاند و دستاوردهای شگرفی را به ارمغان آوردند. ازجمله خوراک، پوشاک، مسکن، صنعت، حملونقل، ارتباطات، اوقات فراغت، پیدایش و رشد علوم مختلف و ...
مطابق منابع تاریخی درگذشتههایی نهچندان دور (پیش از قرن نوزدهم) جمعیت کل انسانهای کره زمین کمتر از یک میلیارد نفر بوده است، اما قحطی و مرگومیر ناشی از کمبود مواد غذایی همواره بخشی جداییناپذیر از حیات انسانی بوده است. طی دو قرن اخیر جمعیت جهان هشت برابر شده است. در حالیکه مرگومیر ناشی از گرسنگی بسیار کمتر اتفاق افتاده است. که آنهم معلول سوء مدیریت، نظامهای دیکتاتوری، استعمار و جنگهای داخلی و خارجی بوده است. اکنون با اتکا به دانش، تکنولوژی و امکانات کره زمین میتوان در صورت لزوم دو برابر جمعیت کنونی را سیر کرد. از دل این نمودارها و تحولات تاریخی میتوانیم قانون "افزایش تصاعدی سرعت تحولات اجتماعی در گذر زمان" را کشف، استخراج و اثبات کنیم.
"تکیهگاهی به من بدهید تا زمین را بلند کنم"
ابداعات و تحولات علمی، صنعتی، اقتصادی و اجتماعی بر اساس کشف و کاربرد قوانین علمی پدید آمدهاند.
فیلسوف بزرگ یونانی، ارشمیدس گفته است: "یک اهرم با طول کافی و جای مناسب برای ایستادن به من بدهید، آنوقت من زمین را هم حرکت خواهم داد"[328]
قانون موردنظر ما (قانون افزایش تصاعدی سرعت تحولات اجتماعی در طول زمان) همچون قانون اهرم ارشمیدس میتواند پایه و اساس بسیاری از ابداعات، پیشبینیها، انقلابان و نیز مدیریت تحولات اجتماعی قرار گیرد.
تاریخ 150 سال گذشته روایتگر تجربیات تلخ ازجمله دو جنگ جهانی اول و دوم، جنگ سرد، کودتاهای متعدد دیکتاتورها و حامیانشان، نژادپرستی، بنیادگرایی مذهبی، تروریسم دولتی، شکست انقلاباتی از نوع کمون پاریس، انقلاب اکتبر شوروی و بلوک شرق است.
اما باوجوداین در همین دوره نسبتاً کوتاه شاهد فروپاشی فئودالیسم و اشرافیت زمینداری بودهایم. بورژوازی غرب مکرراً در برابر مبارزات نیروها و جریانات چپ، آنارشیستها، طبقات کارگر و متوسط ناچار به عقبنشینی شده است.
ساعات کار از 12 به 7 ساعت تقلیل پیدا کرده است. دو روز تعطیلی در هفته به دستاوردی غیرقابلبازگشت تبدیلشده است.
ابزارها و مناسبات تولیدی به مرحلهای از رشد و تکامل رسیدهاند که میتوان پنج روز کار در هفته را به سه روز تقلیل داد.
امید به زندگی از 40 سال به 80 سال[329] رسیده است که میتواند در آیندهای نزدیک به 100 سال افزایش یابد.
در دل سرمایهداری غرب جوانههایی از سوسیالیسم روییده است. آموزش و بهداشت همگانی، برابری حقوق زن و مرد، حقوق بشر، حقوق کودکان، یارانههای دولتی به شهروندان در زمینههای مختلف، تأمین اجتماعی و نظام سوسیال در کشورهای غرب حاکی از این دگردیسی انقلابی است.
پدیدهها و دستاوردهای جدید ازجمله اقتصاد جهانی، فرهنگ جهانی، حقوق بشر جهانی، تکنولوژی جهانی، ارتباطات جهانی و ... پیشبینیهای مک لوهان[330] درزمینهٔ دهکده جهانی را تحقق بخشیدهاند.
آموزش عالی بر اساس دانش و بینش علمی بهصورت بیسابقهای در جوامع انسانی گسترشیافته است. آگاهیهای تاریخی و دانش اجتماعی بسیار فراگیر شده است. پلتفرمهای اطلاعرسانی از انحصار غرب خارجشده است.
بر اساس قانون "افزایش تصاعدی سرعت تحولات اجتماعی در گذر زمان" میتوانیم نتیجهگیری کنیم که از هماکنون بسترهای لازم برای بنیاد دنیایی زیبا و انسانیتری عاری از ستمگری و نابرابری فراهمشده است.
اما فراهم شدن زمینههای تغییر بهتنهایی کافی نیست. همچنانکه یک زایمان موفق مستلزم یاری ماما و متخصص زایمان است، تولد نوزاد سالم و شاداب دنیای جدید نیز نیازمند ایدههای خلاق و نقش فعال اندیشمندان انساندوست است.
در غیر این صورت همچنانکه در نیمه اول قرن بیستم دیدیم آلمان و ایتالیا بهعنوان پیشرفتهترین و فرهیختهترین جوامع اروپا بجای آنکه طبق پیشبینی مارکس تبدیل به خانه سوسیالیسم و برابری و رفاه همگانی شوند، هیولاهایی از نوع فاشیسم و نازیسم را زائیدند.
آنتونیو گرامشی[331] پیشگو و جادوگر نبود. وی اندیشمندی بود که با اتکا به دانش و بینش علمی و درک عمیق تاریخی خود توانست زایش فاشیسم و نازیسم را از زهدان این جوامع پیشبینی کند. [332]
کارل مارکس در قرن نوزده موضوع رهایی انسان و پایان دادن به استثمار، نابرابری و ستمگری را بهعنوان رسالت تاریخی طبقه کارگر تئوریزه کرد. اما طبقه کارگر در انجام این رسالت ناکام ماند.
انقلاب مستمر گوشی هوشمند
استیو جابر در 2007 با شعار «اختراع دوباره تلفن همراه» اولین گوشی آیفون را به رسانهها معرفی کرد. وی اعلام کرد که این دستگاه عملکرد سه دستگاه را یکجا در خود دارد. (یک گوشی، یک آیپاد و یک ابزار برای ارتباطات اینترنتی)
گوشیهای هوشمند در دست اکثریتقریببهاتفاق مردمان جهان بزرگترین دستاورد تاریخ بشری است. این تکنولوژی بسترهای لازم در جهت بزرگترین و گستردهترین انقلابان اجتماعی را فراهم ساخته است.
در حال حاضر تلفن همراه ما بیش از تمام تجهیزات ناسا در سال 1969 میلادی، قدرت محاسباتی دارد. یک گوشی هوشمند ماحصل تمامی اکتشافات و اختراعات بشری از ابتدا تاکنون است.
دارنده این گوشی میتواند بهتمامی علوم بشری دسترسی داشته باشد. نقش محقق و کنشگری از یک روزنامهنویس تا مخترع و ایده پرداز در سطحی جهانی را ایفا کند.
در این دنیای جدید مفاهیمی همچون "قدرت اطلاعاتی" "دموکراسی الکترونیک" و "شهروند جهانی" وارد عرصه شدهاند که میتوانند ماهیت و سیمای اقتصاد، سیاست و اجتماع را تغییر دهند.
میلیونها و حتی میلیاردها انسان با استفاده از پلتفرمهای گوشی هوشمند میتوانند توان خویش را در جهت اهداف مشترک هماهنگ سازند. چنین هارمونی اجتماعی در طول تاریخ بشر بیسابقه بوده است. [333]
به مدد همگانی شدن اینترنت و گوشی هوشمند بسترهای لازم برای گذار از وضعیت موجود بهسوی رشد اقتصادی، مدرنیته انسانی، عدالت اجتماعی، برقراری صلح جهانی، حفاظت از محیطزیست و بهطورکلی بنیان جهانی انسانی فراهمشدهاند. این امر از طریق تدوین و اجرای یک پِلَتفُرم رئالیستی امکانپذیر است.
چگونگی تدوین و انتخاب پِلَتفُرم (Platform) " راه رشد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بر اساس سیستممحوری
«هرگز نمیتوان از طریق ستیز با واقعیت موجود، تغییر ایجاد کرد، بلکه باید الگوی جدیدی ساخت که بتواند الگوی موجود را منسوخ سازد» (ریچارد باکمینستر فولر)
بنیانگذاری یک سیستمِ جدیدِ اقتصادی و اجتماعی بدونِ نقشه، پلان و مُدِلِ مُدَوّن مثل ساختنِ یک بُرجِ مسکونیِ صد طبقه بدونِ نقشه و پِلَتفُرم است که نهایتاً بر سر سازندگانش آوار میشود.
در اولین قدم لازم است با استفاده از تجربیات تاریخی، الگوبرداری از سیستمهای موفق کنونی و تطبیق آن با ویژگیهای بومی و منطقهای یک پِلَتفُرم[334] جامع و کامل درزمینهٔ "راه رشد" تدوین شود.
اندیشمندان ایران سال 1285 جهت تدوین قانون اساسی مشروطه قوانین اساسی کشورهای اروپایی (فرانسه و سویس) را ترجمه کردند.
آنها با اقتباس این قوانین و تطبیق با شرایط خاص کشور قانون اساسی مشروطه را تدوین کردند که برای آن زمان ایران بسیار مترقی و مناسب بود.
اگر دخالت کشورهای خارجی خصوصاً انگلیسیها و خرابکاری ارتجاع و لومپنبورژوازی خنثی میشد، ایران کنونی در لیست کشورهای صنعتی، پیشرفته، مرفه و دمکراتیک جهان قرار میگرفت.
اکنون نیز میتوان پِلَتفُرم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تعدادی از کشورهای جهان که طی نیمقرن اخیر رشدی موفق را تجربه کردهاند الگوبرداری کرده و با شرایط و امکانات و مقتضیات زمان کنونی تطبیق دهیم.
تاریخ نیمقرن اخیر حاکی از برتری الگوی چینی است. توصیف و تحلیل این الگو را در پانوشت بخوانید. [335]
نمونههایی از نوع کره جنوبی، تایوان، سنگاپور و ... نمیتوانند الگوی مناسبی برای ایران باشند.
زیرا این کشورها از طرف آمریکا به صورتی دوپینگی و در رقابت با چین و شوروی به چنین جایگاهی سوق دادهشدهاند. بحران مالی و سقوط بورس 1997 حاکی از پایههای ضعیف و آسیبپذیری چنین سیستمهایی است.
آمریکا و غرب هیچگاه در خاورمیانه و خصوصاً ایران این سیاست را پیروی نمیکنند و همچون یک سده گذشته استراتژی پیشگیری از رشد صنعتی و اقتصادی و سیاسی این جوامع را ادامه خواهند داد.
زیرا زمینههایی که موجب اتخاذ این سیاست غرب گردید هنوز در خاورمیانه موجود هستند. ازجمله وجود نفت و گاز و موقعیت استراتژیک جهانی که ازنظر غرب لازم است این کشورها همچنان در قرونوسطای خویش باقیمانده و نقش سنتی صادرکننده محصولات خام را ادامه دهند.
پس از یک فراخوان عمومی٬ اشخاص حقیقی و حقوقی٬ سازمانها و جریانات سیاسی هرکدام پِلَتفُرم موردنظر خود را تدوین و طی یک کتابچه ارائه میکنند. (مقاله پیش رو میتواند نقش استارت این فراخوان را ایفا کند) در این راستا طی مدت کوتاهی صدها پِلَتفُرم مختلف تدوین و در فضای عمومی و مجازی منتشر خواهند شد.
هر یک از این پِلَتفُرمها همچون مانیفستهای[336] حزبی در فضایی سالم به رقابت، همیاری و بده بستان میپردازند. نویسندگان تا مدت مشخصی میتوانند پِلَتفُرم خود را ویرایش و بهروز کنند.
درنهایت٬ یک متن با بیشترین مزایا و کمترین معایب تولد خواهد یافت که خواهد توانست بیشترین شانس مقبولیت از جانب اکثریت مردم را کسب کند. این متن تبدیل به پِلَتفُرم نهایی خواهد شد. بدین گونه برای اولین بار در تاریخ٬ استراتژی جدیدی از مبارزه رهاییبخش مردمی تولد خواهد یافت.
این پِلَتفُرم در جایگاه میثاق اجتماعی و قانون اساسی قرار میگیرد. همچون قطبنما و چراغراهنما، حرکت در مسیر درست را تضمین کرده و سنگ محک شناسایی افراد، احزاب، جریانات سیاسی و مدعیان خدمتگزاری و رهایی ملی خواهد بود[337].
مردم بجای اینکه از یک رهبر یا یک حزب و جریان سیاسی دنبالهروی کنند، به محوریت یک پِلَتفُرم مشترک متحد شده و مبارزه خود را در جهت جایگزین کردن روح و محتوای آن با نظم قبلی بهپیش میبرند[338].
چکیده: موضوع این فصل از کتاب٬ شناسایی و معرفی یکی از مهمترین قوانین حاکم بر تحولات اجتماعی است.
فرضیه محوری بر این اساس استوار است که روند تحولات اجتماعی تابع یک قانون خاص است. بر مبنای این قانون سرعت تحولات اجتماعی در گذر زمان بهصورت تصاعد هندسی افزایش مییابد.
این قانون همواره حاکم بر تغییرات اجتماعی بوده و خواهد بود.
با شناخت صحیح این قانون، مسیر و آینده تحولات اجتماعی قابل پیشبینی است. از سوی دیگر میتوان با بهرهگیری از قواعد آن پلتفرم گذار از وضعیت موجود در جهت برقرار عدالت اجتماعی بنیان دنیای زیباتری را تدوین کرد.
قانونِ افزایشِ شتابِ تحولاتِ اجتماعی در طول زمان
هیچگاه در طول تاریخ سرعتِ حرکت و تحولات اجتماعی ثابت نبوده است. این سرعت در طول زمان بیوقفه در حال افزایش بوده است.
از این ویژگی تاریخی میتوان یک قانون جامعهشناختی را استنتاج و استخراج کرد.
شتابِ[317] تحولات اجتماعی در گذر زمان همواره تابع روندی افزایشی بوده است.
برخلاف پدیده زمان، افزایشِ شتابِ سرعتِ تحولاتِ اجتماعی بهصورت تصاعد حسابی نیست. [318] این افزایش بهصورت تصاعد هندسی است.
تفاوت تصاعد حسابی و تصاعد هندسی با زبان اعداد به شرح ذیل است:
ترتیب افزایش تصاعد حسابی اعداد: (...1-2-3-4-5-6-7)
ترتیب افزایش تصاعد هندسی اعداد: (...1-2-4-8-16-32-64)
برای شناخت عمیق " قانونِ افزایش تصاعدی شتاب تحولات اجتماعی" تأمل و تعمق در نمودارهای ذیل بسیار مفید و راهگشاست:
نمودار طول عمر نظامهای اجتماعی از دوره باستان تا دوره معاصر
نظام اجتماعی | مدتزمان (سال) |
نظام بردهداری | 3000 سال |
نظام فئودالیسم | 2000 سال |
نظام سرمایهداری | 300 سال |
انواع شبه سوسیالیسم، سوسیالیسم دولتی و سوسیال سرمایهداری دولتی و... | 100 سال |
نمودار طول دورههای تاریخی بر اساس دسترسی و استفاده بشر از مواد اولیه[319]
عصر اطلاعات (عصر سیلیکون) | عصر صنعتی (عصر فولاد) | قرونوسطی یا عصر پرسلان[320] (سفال و چینی) | عصر آهن | عصر برنز | عصر حجر (سنگ) |
74 سال | 650 سال | 1000 سال | 1500 سال | 1800 سال | 2.5 سال |
نمودار طول دورههای تاریخی بر اساس تکنولوژی
عنوان دوره | طول دوره |
گردآوری خوراک و شکار[321] | 4 میلیون سال |
انقلاب کشاورزی و اهلی کردن حیوانات | 12000 سال |
انقلاب صنعتی[322] | 300 سال |
40 سال | |
انقلاب گوشی هوشمند (Smartphone) | 18 سال |
مطابق نمودارهای فوق طول هر دوره تاریخی نسبت به دوره ماقبل خود بسیار کوتاهتر بوده است. بنابراین نتیجه میگیریم که همواره بر سرعت تغییر و گذر دورههای تاریخی افزوده شده است.
مثال افزایش شتاب قطار فرضی در گذر زمان
در ادامه برای درک آسانتر قانون "افزایش فزاینده سرعت تحولات اجتماعی در طول زمان" از مثال افزایش شتاب قطار در گذر زمان استفاده میکنیم:
یک قطار را تصور کنیم که سرعت آن در دقیقه اولِ حرکت یک کیلومتر بر ساعت است. در دقیقه دوم به 2 کیلومتر افزایش مییابد. در دقیقه سوم به 4 کیلومتر، در دقیقه چهارم به 8 کیلومتر، در دقیقه پنجم به 16 کیلومتر، در دقیقه ششم به 32 کیلومتر و در دقیقه هفتم به 64 کیلومتر، در دقیقه هشتم به 128 کیلومتر، در دقیقه نهم به 256 کیلومتر و در دقیقه دهم به 1024 کیلومتر افزایش مییابد.
نمودار افزایش سرعت قطار تحولات تاریخی در گذر زمان:
زمان (دقیقه) | سرعت (کیلومتر در ساعت) |
دقیقه اول | 1 |
دقیقه دوم | 2 |
دقیقه سوم | 4 |
دقیقه چهارم | 8 |
دقیقه پنجم | 16 |
دقیقه ششم | 32 |
دقیقه هفتم | 64 |
دقیقه هشتم | 128 |
دقیقه نهم | 512 |
دقیقه دهم | 1024 |
در اینجا میبینیم که سرعت گذشت زمان همواره ثابت و بهصورت تصاعد حسابی[325] است. در حالیکه روند تحولات اجتماعی بهصورت تصاعد هندسی[326] است.
شتاب تولید علم در جهان
1- در ابتدای قرن بیستم آهنگ گسترش علم بهگونهای بود که حجم آن طی 100 سال دو برابر میشد.
2- تولید علم طی پنج سال اول قرن 21 دو برابر شده است.
3- تولید علم در دهه دوم قرن 21 هر سه سال دو برابر شده است.
4- در دهه سوم قرن 21 آهنگ تولید و گسترش علم به مرز دو برابر شدن طی هرسال رسیده است.
ترتیب افزایش تصاعد حسابی اعداد: (...1-2-3-4-5-6-7)
ترتیب افزایش تصاعد هندسی اعداد: (...1-2-4-8-16-32-64)
یک انسان 25 ساله امروزی در طول حیات خویش بیش از تمامی انسانهای کره زمین که قبل از وی زیستهاند، شاهد رشد علم، تکنولوژی، گسترش و تکامل رسانههای ارتباطجمعی و ... بوده است.
نمودار رشد جمعیت جهان از 70000 سال قبل از میلاد تاکنون: [327]
سال | جمعیت جهان (میلیون نفر) |
70000 ق. م (هفتاد هزار سال قبل از میلاد) | 015 /0 میلیون نفر (15000 نفر) |
10000 ق.م (ده هزار سال قبل از میلاد) | 4 م (چهار میلیون نفر) |
1 میلادی | 200 م (دویست میلیون نفر) |
1000 میلادی | 400 میلیون |
1500 م | 500 میلیون |
1700 | 700 میلیون |
1750 | 800 میلیون |
1800 | 1000 میلیون (یک میلیارد) |
1850 | 1300 میلیون (یک میلیارد و سیصد) |
1900 | 1600 م (یک میلیارد و ششصد میلیون) |
1950 | 2500 م (دو میلیارد و پانصد میلیون) |
1960 | 3000 م (سه میلیارد نفر) |
1975 | 4000 م (چهار میلیارد) |
1985 | 5000 م (پنج میلیارد) |
2000 | 6000 م (شش میلیارد) |
2010 | 7000 م (هفت میلیارد) |
2022 | 8000 م (هشت میلیارد) |
کمیت جمعیت انسانی در دورههای مختلف نمایانگر میزان تواناییهای او در بهرهبرداری از امکانات کره زمین است. ابداع کشاورزی و انقلاب صنعتی مهمترین انقلابات جهان بودهاند که زمینه افزایش جمعیت و حاکمیت انسانها بر کره آبی زمین را فراهم کردهاند و دستاوردهای شگرفی را به ارمغان آوردند. ازجمله خوراک، پوشاک، مسکن، صنعت، حملونقل، ارتباطات، اوقات فراغت، پیدایش و رشد علوم مختلف و ...
مطابق منابع تاریخی درگذشتههایی نهچندان دور (پیش از قرن نوزدهم) جمعیت کل انسانهای کره زمین کمتر از یک میلیارد نفر بوده است، اما قحطی و مرگومیر ناشی از کمبود مواد غذایی همواره بخشی جداییناپذیر از حیات انسانی بوده است. طی دو قرن اخیر جمعیت جهان هشت برابر شده است. در حالیکه مرگومیر ناشی از گرسنگی بسیار کمتر اتفاق افتاده است. که آنهم معلول سوء مدیریت، نظامهای دیکتاتوری، استعمار و جنگهای داخلی و خارجی بوده است. اکنون با اتکا به دانش، تکنولوژی و امکانات کره زمین میتوان در صورت لزوم دو برابر جمعیت کنونی را سیر کرد. از دل این نمودارها و تحولات تاریخی میتوانیم قانون "افزایش تصاعدی سرعت تحولات اجتماعی در گذر زمان" را کشف، استخراج و اثبات کنیم.
"تکیهگاهی به من بدهید تا زمین را بلند کنم"
ابداعات و تحولات علمی، صنعتی، اقتصادی و اجتماعی بر اساس کشف و کاربرد قوانین علمی پدید آمدهاند.
فیلسوف بزرگ یونانی، ارشمیدس گفته است: "یک اهرم با طول کافی و جای مناسب برای ایستادن به من بدهید، آنوقت من زمین را هم حرکت خواهم داد"[328]
قانون موردنظر ما (قانون افزایش تصاعدی سرعت تحولات اجتماعی در طول زمان) همچون قانون اهرم ارشمیدس میتواند پایه و اساس بسیاری از ابداعات، پیشبینیها، انقلابان و نیز مدیریت تحولات اجتماعی قرار گیرد.
تاریخ 150 سال گذشته روایتگر تجربیات تلخ ازجمله دو جنگ جهانی اول و دوم، جنگ سرد، کودتاهای متعدد دیکتاتورها و حامیانشان، نژادپرستی، بنیادگرایی مذهبی، تروریسم دولتی، شکست انقلاباتی از نوع کمون پاریس، انقلاب اکتبر شوروی و بلوک شرق است.
اما باوجوداین در همین دوره نسبتاً کوتاه شاهد فروپاشی فئودالیسم و اشرافیت زمینداری بودهایم. بورژوازی غرب مکرراً در برابر مبارزات نیروها و جریانات چپ، آنارشیستها، طبقات کارگر و متوسط ناچار به عقبنشینی شده است.
ساعات کار از 12 به 7 ساعت تقلیل پیدا کرده است. دو روز تعطیلی در هفته به دستاوردی غیرقابلبازگشت تبدیلشده است.
ابزارها و مناسبات تولیدی به مرحلهای از رشد و تکامل رسیدهاند که میتوان پنج روز کار در هفته را به سه روز تقلیل داد.
امید به زندگی از 40 سال به 80 سال[329] رسیده است که میتواند در آیندهای نزدیک به 100 سال افزایش یابد.
در دل سرمایهداری غرب جوانههایی از سوسیالیسم روییده است. آموزش و بهداشت همگانی، برابری حقوق زن و مرد، حقوق بشر، حقوق کودکان، یارانههای دولتی به شهروندان در زمینههای مختلف، تأمین اجتماعی و نظام سوسیال در کشورهای غرب حاکی از این دگردیسی انقلابی است.
پدیدهها و دستاوردهای جدید ازجمله اقتصاد جهانی، فرهنگ جهانی، حقوق بشر جهانی، تکنولوژی جهانی، ارتباطات جهانی و ... پیشبینیهای مک لوهان[330] درزمینهٔ دهکده جهانی را تحقق بخشیدهاند.
آموزش عالی بر اساس دانش و بینش علمی بهصورت بیسابقهای در جوامع انسانی گسترشیافته است. آگاهیهای تاریخی و دانش اجتماعی بسیار فراگیر شده است. پلتفرمهای اطلاعرسانی از انحصار غرب خارجشده است.
بر اساس قانون "افزایش تصاعدی سرعت تحولات اجتماعی در گذر زمان" میتوانیم نتیجهگیری کنیم که از هماکنون بسترهای لازم برای بنیاد دنیایی زیبا و انسانیتری عاری از ستمگری و نابرابری فراهمشده است.
اما فراهم شدن زمینههای تغییر بهتنهایی کافی نیست. همچنانکه یک زایمان موفق مستلزم یاری ماما و متخصص زایمان است، تولد نوزاد سالم و شاداب دنیای جدید نیز نیازمند ایدههای خلاق و نقش فعال اندیشمندان انساندوست است.
در غیر این صورت همچنانکه در نیمه اول قرن بیستم دیدیم آلمان و ایتالیا بهعنوان پیشرفتهترین و فرهیختهترین جوامع اروپا بجای آنکه طبق پیشبینی مارکس تبدیل به خانه سوسیالیسم و برابری و رفاه همگانی شوند، هیولاهایی از نوع فاشیسم و نازیسم را زائیدند.
آنتونیو گرامشی[331] پیشگو و جادوگر نبود. وی اندیشمندی بود که با اتکا به دانش و بینش علمی و درک عمیق تاریخی خود توانست زایش فاشیسم و نازیسم را از زهدان این جوامع پیشبینی کند. [332]
کارل مارکس در قرن نوزده موضوع رهایی انسان و پایان دادن به استثمار، نابرابری و ستمگری را بهعنوان رسالت تاریخی طبقه کارگر تئوریزه کرد. اما طبقه کارگر در انجام این رسالت ناکام ماند.
انقلاب مستمر گوشی هوشمند
استیو جابر در 2007 با شعار «اختراع دوباره تلفن همراه» اولین گوشی آیفون را به رسانهها معرفی کرد. وی اعلام کرد که این دستگاه عملکرد سه دستگاه را یکجا در خود دارد. (یک گوشی، یک آیپاد و یک ابزار برای ارتباطات اینترنتی)
گوشیهای هوشمند در دست اکثریتقریببهاتفاق مردمان جهان بزرگترین دستاورد تاریخ بشری است. این تکنولوژی بسترهای لازم در جهت بزرگترین و گستردهترین انقلابان اجتماعی را فراهم ساخته است.
در حال حاضر تلفن همراه ما بیش از تمام تجهیزات ناسا در سال 1969 میلادی، قدرت محاسباتی دارد. یک گوشی هوشمند ماحصل تمامی اکتشافات و اختراعات بشری از ابتدا تاکنون است.
دارنده این گوشی میتواند بهتمامی علوم بشری دسترسی داشته باشد. نقش محقق و کنشگری از یک روزنامهنویس تا مخترع و ایده پرداز در سطحی جهانی را ایفا کند.
در این دنیای جدید مفاهیمی همچون "قدرت اطلاعاتی" "دموکراسی الکترونیک" و "شهروند جهانی" وارد عرصه شدهاند که میتوانند ماهیت و سیمای اقتصاد، سیاست و اجتماع را تغییر دهند.
میلیونها و حتی میلیاردها انسان با استفاده از پلتفرمهای گوشی هوشمند میتوانند توان خویش را در جهت اهداف مشترک هماهنگ سازند. چنین هارمونی اجتماعی در طول تاریخ بشر بیسابقه بوده است. [333]
به مدد همگانی شدن اینترنت و گوشی هوشمند بسترهای لازم برای گذار از وضعیت موجود بهسوی رشد اقتصادی، مدرنیته انسانی، عدالت اجتماعی، برقراری صلح جهانی، حفاظت از محیطزیست و بهطورکلی بنیان جهانی انسانی فراهمشدهاند. این امر از طریق تدوین و اجرای یک پِلَتفُرم رئالیستی امکانپذیر است.
چگونگی تدوین و انتخاب پِلَتفُرم (Platform) " راه رشد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بر اساس سیستممحوری
«هرگز نمیتوان از طریق ستیز با واقعیت موجود، تغییر ایجاد کرد، بلکه باید الگوی جدیدی ساخت که بتواند الگوی موجود را منسوخ سازد» (ریچارد باکمینستر فولر)
بنیانگذاری یک سیستمِ جدیدِ اقتصادی و اجتماعی بدونِ نقشه، پلان و مُدِلِ مُدَوّن مثل ساختنِ یک بُرجِ مسکونیِ صد طبقه بدونِ نقشه و پِلَتفُرم است که نهایتاً بر سر سازندگانش آوار میشود.
در اولین قدم لازم است با استفاده از تجربیات تاریخی، الگوبرداری از سیستمهای موفق کنونی و تطبیق آن با ویژگیهای بومی و منطقهای یک پِلَتفُرم[334] جامع و کامل درزمینهٔ "راه رشد" تدوین شود.
اندیشمندان ایران سال 1285 جهت تدوین قانون اساسی مشروطه قوانین اساسی کشورهای اروپایی (فرانسه و سویس) را ترجمه کردند.
آنها با اقتباس این قوانین و تطبیق با شرایط خاص کشور قانون اساسی مشروطه را تدوین کردند که برای آن زمان ایران بسیار مترقی و مناسب بود.
اگر دخالت کشورهای خارجی خصوصاً انگلیسیها و خرابکاری ارتجاع و لومپنبورژوازی خنثی میشد، ایران کنونی در لیست کشورهای صنعتی، پیشرفته، مرفه و دمکراتیک جهان قرار میگرفت.
اکنون نیز میتوان پِلَتفُرم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تعدادی از کشورهای جهان که طی نیمقرن اخیر رشدی موفق را تجربه کردهاند الگوبرداری کرده و با شرایط و امکانات و مقتضیات زمان کنونی تطبیق دهیم.
تاریخ نیمقرن اخیر حاکی از برتری الگوی چینی است. توصیف و تحلیل این الگو را در پانوشت بخوانید. [335]
نمونههایی از نوع کره جنوبی، تایوان، سنگاپور و ... نمیتوانند الگوی مناسبی برای ایران باشند.
زیرا این کشورها از طرف آمریکا به صورتی دوپینگی و در رقابت با چین و شوروی به چنین جایگاهی سوق دادهشدهاند. بحران مالی و سقوط بورس 1997 حاکی از پایههای ضعیف و آسیبپذیری چنین سیستمهایی است.
آمریکا و غرب هیچگاه در خاورمیانه و خصوصاً ایران این سیاست را پیروی نمیکنند و همچون یک سده گذشته استراتژی پیشگیری از رشد صنعتی و اقتصادی و سیاسی این جوامع را ادامه خواهند داد.
زیرا زمینههایی که موجب اتخاذ این سیاست غرب گردید هنوز در خاورمیانه موجود هستند. ازجمله وجود نفت و گاز و موقعیت استراتژیک جهانی که ازنظر غرب لازم است این کشورها همچنان در قرونوسطای خویش باقیمانده و نقش سنتی صادرکننده محصولات خام را ادامه دهند.
پس از یک فراخوان عمومی٬ اشخاص حقیقی و حقوقی٬ سازمانها و جریانات سیاسی هرکدام پِلَتفُرم موردنظر خود را تدوین و طی یک کتابچه ارائه میکنند. (مقاله پیش رو میتواند نقش استارت این فراخوان را ایفا کند) در این راستا طی مدت کوتاهی صدها پِلَتفُرم مختلف تدوین و در فضای عمومی و مجازی منتشر خواهند شد.
هر یک از این پِلَتفُرمها همچون مانیفستهای[336] حزبی در فضایی سالم به رقابت، همیاری و بده بستان میپردازند. نویسندگان تا مدت مشخصی میتوانند پِلَتفُرم خود را ویرایش و بهروز کنند.
درنهایت٬ یک متن با بیشترین مزایا و کمترین معایب تولد خواهد یافت که خواهد توانست بیشترین شانس مقبولیت از جانب اکثریت مردم را کسب کند. این متن تبدیل به پِلَتفُرم نهایی خواهد شد. بدین گونه برای اولین بار در تاریخ٬ استراتژی جدیدی از مبارزه رهاییبخش مردمی تولد خواهد یافت.
این پِلَتفُرم در جایگاه میثاق اجتماعی و قانون اساسی قرار میگیرد. همچون قطبنما و چراغراهنما، حرکت در مسیر درست را تضمین کرده و سنگ محک شناسایی افراد، احزاب، جریانات سیاسی و مدعیان خدمتگزاری و رهایی ملی خواهد بود[337].
مردم بجای اینکه از یک رهبر یا یک حزب و جریان سیاسی دنبالهروی کنند، به محوریت یک پِلَتفُرم مشترک متحد شده و مبارزه خود را در جهت جایگزین کردن روح و محتوای آن با نظم قبلی بهپیش میبرند[338].
از پلتفرمهایِ دنیایِ صنعت، تکنولوژی و دیجیتال به تولید پلتفرمِ «راهِ رشدِ سوسیال سرمایهداریِ دولتی»
مقایسه راههای رشد سه کشور چین، هندوستان و پاکستان حاکی از این است که "راه رشد سوسیال سرمایهداری دولتی" میتواند الگوی مناسبی در جهت تدوین پلتفرم راه رشد کشورهای جهان سوم باشد.
ظاهراً با توجه به قانون «غیرممکن بودن وحدت ضدین» ایجاد چنین سیستمی محال است. اما در دنیای فیزیک میبینیم یک آهنربا از دو قطب مخالف مثبت و منفی تشکیل شده است. «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» جنگ اضداد است عمر این جهان ---صلح اضداد است عمر جاودان[339]
چینیها با ترکیب سوسیالیسم و سرمایهداری مولد توانستهاند وحدت ضدین را تحقق بخشیده و راه دشوار سیصدساله غرب را در مدت 45 سال طی کرده و فقر را ریشهکن و درآمد سرانه را از 200 دلار به 12600 دلار برسانند. [340]
با توجه به قابلیتها و امتیازات خاص کشور ایران ازجمله منابع عظیم نفت و انرژی، وسعت خاک، آبوهوای چهارفصل، جغرافیای استراتژیک، دسترسی به دریاهای آزاد و جمعیت میلیونی جوان و تحصیلکرده میتوان راه سیصدساله اروپا را طی مدت بیست سال پیمود. در همین زمین و دنیای واقعی با الهام از مدلهای راه رشد سوسیال سرمایهداری دولتی و نیز پلتفرمهای سختافزاری و نرمافزاری موجود در جهان، میتوان "پِلَتفُرم راه رشد سوسیال سرمایهداری دولتی" برای ایران یا هر کشور جهانسومی را تدوین کرد.
این پِلَتفُرم میتواند موجب تحول انقلابی کمی و کیفی در کارکرد دولت و سیستم مدیریت اجتماعی گشته و بستر مناسب در جهت رشد اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی یک جامعه را فراهم سازد.
تاریخ نیمقرن اخیر، درستی این گفته دنگ شیائوپینگ (معمار چین نو) را به اثبات رسانید: «گربه باید موش بگیرد. حالا چه فرق میکند که سیاه باشد یا سفید» لازم است صدها شخصیت و جریان سیاسی مختلف٬ پِلَتفُرم[341] (مانیفست٬ مواضعنامه) موردنظر خود را طی کتابچهای تدوین کرده با شفافیت کامل در معرض دید و قضاوت مردم قرار دهند.
تاریخ روایتِ صِرف و انتزاعیِ داستانهای گذشتگان نیست. تاریخ علمی است در جهتِ بازشناسی گذشته، شناختِ قواعدِ حاکم بر تحولاتِ اجتماعی، درکِ زمانِ حال و پیشبینیِ آینده.
پرسشی غلط برای همه فصول
از هزاران سال پیش تاکنون پرسش اصلی جوامع انسانی بدین شرح بوده است: «چه کسی باید حکومت کند؟» "کارل پوپر" پُرسشِ «چگونه؟» را بجای «چه کسی؟» فراروی انسانِ معاصر نهاد. پرسش جدیدی که تولد، بسط و گسترش یافت به این شرح است:
«سیستمِ سیاسیِ حاکم چگونه باید باشد؟»
مطابقِ این تحول فکری بشری، پرسش اصلی امروز چنین است: از بین هر یک از پِلَتفُرمهایی که از طرف اشخاص حقیقی و یا جریانات سیاسی، بهصورت مُدوّن و شفاف معرفی میشوند، کدامیک بهترین گزینه ممکن جهت تبدیلشدن به میثاق اجتماعی است؟
مقایسه راههای رشد سه کشور چین، هندوستان و پاکستان حاکی از این است که "راه رشد سوسیال سرمایهداری دولتی" میتواند الگوی مناسبی در جهت تدوین پلتفرم راه رشد کشورهای جهان سوم باشد.
ظاهراً با توجه به قانون «غیرممکن بودن وحدت ضدین» ایجاد چنین سیستمی محال است. اما در دنیای فیزیک میبینیم یک آهنربا از دو قطب مخالف مثبت و منفی تشکیل شده است. «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» جنگ اضداد است عمر این جهان ---صلح اضداد است عمر جاودان[339]
چینیها با ترکیب سوسیالیسم و سرمایهداری مولد توانستهاند وحدت ضدین را تحقق بخشیده و راه دشوار سیصدساله غرب را در مدت 45 سال طی کرده و فقر را ریشهکن و درآمد سرانه را از 200 دلار به 12600 دلار برسانند. [340]
با توجه به قابلیتها و امتیازات خاص کشور ایران ازجمله منابع عظیم نفت و انرژی، وسعت خاک، آبوهوای چهارفصل، جغرافیای استراتژیک، دسترسی به دریاهای آزاد و جمعیت میلیونی جوان و تحصیلکرده میتوان راه سیصدساله اروپا را طی مدت بیست سال پیمود. در همین زمین و دنیای واقعی با الهام از مدلهای راه رشد سوسیال سرمایهداری دولتی و نیز پلتفرمهای سختافزاری و نرمافزاری موجود در جهان، میتوان "پِلَتفُرم راه رشد سوسیال سرمایهداری دولتی" برای ایران یا هر کشور جهانسومی را تدوین کرد.
این پِلَتفُرم میتواند موجب تحول انقلابی کمی و کیفی در کارکرد دولت و سیستم مدیریت اجتماعی گشته و بستر مناسب در جهت رشد اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی یک جامعه را فراهم سازد.
تاریخ نیمقرن اخیر، درستی این گفته دنگ شیائوپینگ (معمار چین نو) را به اثبات رسانید: «گربه باید موش بگیرد. حالا چه فرق میکند که سیاه باشد یا سفید» لازم است صدها شخصیت و جریان سیاسی مختلف٬ پِلَتفُرم[341] (مانیفست٬ مواضعنامه) موردنظر خود را طی کتابچهای تدوین کرده با شفافیت کامل در معرض دید و قضاوت مردم قرار دهند.
تاریخ روایتِ صِرف و انتزاعیِ داستانهای گذشتگان نیست. تاریخ علمی است در جهتِ بازشناسی گذشته، شناختِ قواعدِ حاکم بر تحولاتِ اجتماعی، درکِ زمانِ حال و پیشبینیِ آینده.
پرسشی غلط برای همه فصول
از هزاران سال پیش تاکنون پرسش اصلی جوامع انسانی بدین شرح بوده است: «چه کسی باید حکومت کند؟» "کارل پوپر" پُرسشِ «چگونه؟» را بجای «چه کسی؟» فراروی انسانِ معاصر نهاد. پرسش جدیدی که تولد، بسط و گسترش یافت به این شرح است:
«سیستمِ سیاسیِ حاکم چگونه باید باشد؟»
مطابقِ این تحول فکری بشری، پرسش اصلی امروز چنین است: از بین هر یک از پِلَتفُرمهایی که از طرف اشخاص حقیقی و یا جریانات سیاسی، بهصورت مُدوّن و شفاف معرفی میشوند، کدامیک بهترین گزینه ممکن جهت تبدیلشدن به میثاق اجتماعی است؟
چهار سطح شناخت پدیده در جهت کشف حقایق تاریخی
پژوهشگر و مورخ همچون کارآگاه تاریخ، پس از گذار از چهار سطحِ شناختی ذیل با تجزیهوتحلیل علمی و موشکافی موفق به کشف حقیقت میشود←←←
1- تصویرِ بزرگ (BigPicture) به هرگونه دورنمای وسیع سرتاسری از یک فضا؛ "تصویرِ بزرگ"، "سَراسَرنَما" یا پانوراما گفته میشود. در علوم انسانی عبارت است از دیدگاه و متدی که مسئله یا وضعیتی مشخص را از اطراف و نیز بالا به پایین مورد مشاهده و بررسی قرار میدهد. [342]
۲- فرایند یا پروسه (Process)- به دنبالهای از تغییرات رخ دهنده در ویژگیهای یک سیستم یا شیء گفته میشود. این تغییرات میتوانند بهطور طبیعی رخ دهند یا طراحیشده باشند. [343] کرونولوژی (خط زمان) یکی از ابزارهای مهم این عرصه است.
۳- زمان - (زمان وقوع رویداد و یا تشکیل یک پدیده)
۴- مکان - (مکان وقوع رویداد و یا تشکیل یک پدیده)
شما خواننده این سطور و خصوصاً نسل جدیدِ کردستان، میتوانید با طی فرایندهای چهارگانه مِتُد فوق و نیز خواندن چند کتاب و مقاله در حوزهِ "روش تحقیق در تاریخ" دست به قلم (در زمانه کنونی لبتاب) برده و تاریخ واقعی ملت خویش را بازشناسی و بازنویسی کنید.
لازم است هر سطر و پاراگرافی بر محوریت منافع اکثریت مردم (حدود 95% افراد جامعه) نوشته شود.
قطب نمای روشنفکران و آزادگان "منافع اکثریت" جامعه است. چنین قطب نمایی ما را از انحراف و یا تبدیلشدن به مهرهای در خدمت ستمکاران محفوظ نگه میدارد.
حساب مشترک باز نکنید
لطفاً، هیچگاه برای اکثریت ملت کُرد و اقلیت قشرِ انگلی لمپن بورژوا و نوفئودال کُردی حسابِ مشترک باز نکنید.
زیرا این یک اصل گریزناپذیر جامعهشناختی است که منافع قشر اقلیتِ فرادستِ جامعه نه در رهایی ملی، بلکه در سواری بر ملت حاصل میشود.
سواری بر ملت از طریق تحمیق تودهها امکانپذیر است. این تحمیق در کردستان بهوسیله افیون کُوردایَتی ابتدایی و تعصب افراطی سُنّیگری سیاسی (هر دو با واسطه و یا بیواسطه وابسته به اردوغان) صورت میگیرد. معجونِ حاصله از ترکیب این دو؛ همچون تجربه کردستان عراق؛ میتواند یک سده کُردها را به عقب بازگرداند.
این کتاب را بهصورت متنباز (Open Source، منبعباز) [344] ارائه میکنم تا همه علاقهمندان بتوانند آن را ویرایش و تکمیل کنند. هرچند بیطرفی در یک امر علمی، پژوهشی لازم است، اما اگر قرار است بیطرفی را رعایت نکنید، طرفدار اکثریت مردم باشید که حدود 95% باشندگان جامعه را تشکیل میدهند.
پژوهشگر و مورخ همچون کارآگاه تاریخ، پس از گذار از چهار سطحِ شناختی ذیل با تجزیهوتحلیل علمی و موشکافی موفق به کشف حقیقت میشود←←←
1- تصویرِ بزرگ (BigPicture) به هرگونه دورنمای وسیع سرتاسری از یک فضا؛ "تصویرِ بزرگ"، "سَراسَرنَما" یا پانوراما گفته میشود. در علوم انسانی عبارت است از دیدگاه و متدی که مسئله یا وضعیتی مشخص را از اطراف و نیز بالا به پایین مورد مشاهده و بررسی قرار میدهد. [342]
۲- فرایند یا پروسه (Process)- به دنبالهای از تغییرات رخ دهنده در ویژگیهای یک سیستم یا شیء گفته میشود. این تغییرات میتوانند بهطور طبیعی رخ دهند یا طراحیشده باشند. [343] کرونولوژی (خط زمان) یکی از ابزارهای مهم این عرصه است.
۳- زمان - (زمان وقوع رویداد و یا تشکیل یک پدیده)
۴- مکان - (مکان وقوع رویداد و یا تشکیل یک پدیده)
شما خواننده این سطور و خصوصاً نسل جدیدِ کردستان، میتوانید با طی فرایندهای چهارگانه مِتُد فوق و نیز خواندن چند کتاب و مقاله در حوزهِ "روش تحقیق در تاریخ" دست به قلم (در زمانه کنونی لبتاب) برده و تاریخ واقعی ملت خویش را بازشناسی و بازنویسی کنید.
لازم است هر سطر و پاراگرافی بر محوریت منافع اکثریت مردم (حدود 95% افراد جامعه) نوشته شود.
قطب نمای روشنفکران و آزادگان "منافع اکثریت" جامعه است. چنین قطب نمایی ما را از انحراف و یا تبدیلشدن به مهرهای در خدمت ستمکاران محفوظ نگه میدارد.
حساب مشترک باز نکنید
لطفاً، هیچگاه برای اکثریت ملت کُرد و اقلیت قشرِ انگلی لمپن بورژوا و نوفئودال کُردی حسابِ مشترک باز نکنید.
زیرا این یک اصل گریزناپذیر جامعهشناختی است که منافع قشر اقلیتِ فرادستِ جامعه نه در رهایی ملی، بلکه در سواری بر ملت حاصل میشود.
سواری بر ملت از طریق تحمیق تودهها امکانپذیر است. این تحمیق در کردستان بهوسیله افیون کُوردایَتی ابتدایی و تعصب افراطی سُنّیگری سیاسی (هر دو با واسطه و یا بیواسطه وابسته به اردوغان) صورت میگیرد. معجونِ حاصله از ترکیب این دو؛ همچون تجربه کردستان عراق؛ میتواند یک سده کُردها را به عقب بازگرداند.
این کتاب را بهصورت متنباز (Open Source، منبعباز) [344] ارائه میکنم تا همه علاقهمندان بتوانند آن را ویرایش و تکمیل کنند. هرچند بیطرفی در یک امر علمی، پژوهشی لازم است، اما اگر قرار است بیطرفی را رعایت نکنید، طرفدار اکثریت مردم باشید که حدود 95% باشندگان جامعه را تشکیل میدهند.
پانوشتها و ارجاعات:
[1] - در ریشه یونانی کائوس به معنای شکاف، خلأ بزرگ، پوچ و بی شکل است. این کلمه در زبان هند و اروپایی نخستین، ریشه دارد و به معنای شکافی است که به صورت گسترده باز شده باشد؛ بی نظمی. بعضی نویسندگان باستان کائوس را سرچشمه همه چیز میدانستند. در برخی نوشتههای باستانی هم نوشته شده که کائوس یک توده بی شکل و مغشوش بود که جهان از آن توده بی شکل به کیهان یا نظام عالم موجود تبدیل شد. همچنین، طبق اسطوره هزیود (شاعر یونانی) و دیگر اسطورهها، کائوس خلأ تاریک و پهناوری بود که اولین خدا، گایا، از آن پدید آمد.
[2] - پُتانسیِل (به فرانسوی: Potentiel) یا به فارسی تَوَند بهطور کلی اشاره به تواناییهایی که در حال حاضر تحقق نیافته دارد. اصطلاح پتانسیل (بالقوه) در طیف گستردهای از زمینهها از فیزیک تا علوم اجتماعی به کار میرود و نشان دهنده چیزهای گوناگونی است که در وضعیتی هستند که امکان تغییر در آنها وجود دارد.
[3] - بر سرِ آنم که گر ز دست برآید* دست بهکاری زنم که غصّه سرآید
خلوتِ دل نیست جایِ صحبتِ اَضداد* دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حُکّام ظلمتِ شبِ یلداست* نور ز خورشید جوی بو که برآید (حافظ غزل شماره ۲۳۲)
[4] - نارکیسوس (به یونانی: Νάρκισσος) یا نارسیس یا نَرگِس در اسطورههای یونان، پسر کفیسوس و لیریوپه است.
او مرد جوان بسیار زیبایی بود و دلبستگان فراوانی از جمله یک پری به نام اخو داشت. اما به همه پاسخ رد میداد. سرانجام یکی از عاشقان وی به نمسیس شکایت کرد و نمسیس، نارسیس را محکوم کرد که عاشق تصویر خود شود. او آنقدر در آب استخر به تصویر خود نگریست تا جان داد.
در یونان باستان، پسر جوان زیبارویی بود که به عشق دلباختگان خود توجّهی نمیکرد و حتّی به الهههایی که عاشق او بودند بیاعتنایی میکرد. تا اینکه روزی به کنار چشمهای میرود و در هنگام آب نوشیدن، صورت خود را در آب میبیند و فریفتهٔ خود میشود. برای آنکه خود را در آغوش بکشد، در آب میپرد و غرق میشود. خدایان به خاطر این ناکامی وی را به گل نرگس (نارسیسیوم) تبدیل میکنند تا همواره بر لب آب بروید و خود را نظاره کند.
نارسیسیسم در روانشناسی به معنی عشق به خود یا تمایلات دورهٔ طفولیت و خودشیفتگی است.
[5] - ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد سوم: قیصر و مسیح (۱۹۴۴)
[6] - زکی بگ. محمد امین- زبده تاریخ کردستان
[7] -" پێدەچێت زیاتر لە پێنج سەد هەزار (500 هەزار) کورد لە کاتی شەڕدا لە تورکیای [ئێستادا] گیانیان لەدەستدابێت." کاتێک ژمارەی گیان لەدەست دانی کورد لە هەمان ماوە لە عێراق، سوریا، ئێران و ڕووسیادا زیاد بکەین بۆ ئەم ژمارەیە، ژمارەی مردنی کورد لە یەک ملیۆن کەس نزیک دەبێتەوە" قیام شیخ سعید پیران (کردستان – 1925) نویسنده: رابرت اولسون، مترجم: ابراهیم یونسی ابراهیم یونسی، انتشارات موسسه انتشارات نگاه – 1377
[8] - ادیب الشعرا. میرزا رشید- تاریخ افشار- پی دی اف- چاپ 1345- ص 25
[9] - ادیب الشعرا. میرزا رشید- تاریخ افشار- پی دی اف - چاپ 1345- ص 29 و 30
[10] - افشار یکی از ایلهای تُرکهای آغوز در زمان سلجوقیان و عدهای دیگر در زمان شاه اسماعیل صفوی همراه با شش ایل بزرگ از آناتولی عثمانی به ایران آمدند و پایههای دودمان صفوی را بنیاد گذاردند. ایل افشار یکی از هفت ایل اصلی قزلباش بوده است. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم میشد: یکی قاسملو و دیگری ارخلو یا قرخلو؛ نادرشاه افشار از شعبهٔ اخیر بود.
به گفته رشیدالدین فضلالله همدانی، پایهگذار این ایل که افشار نام داشت، پسر یولدوزخان، سومین پسر آغوز خان بود. افشار به معنای کاردان و مطیع است. قوم افشار ظاهر نام خود را از نام سر دودمان قومی خود اوشر گرفته است.
[11] - افشار، نام یک گروه بزرگ قومی - عشایری از اقوام ترک زبان ایران است. این اسم بر گرفته از نام یکی از پسران یولدوزخان پسر سوم آغوز به معنای چالاک میباشد. مراکز اصلی سکونت آنان در ایران استانهای آذربایجان غربی، خراسان، کرمان و فارس است؛ اما تیرههایی از آنان را در استانهای لرستان، قزوین، زنجان، کرمانشاه، کهگیلویه و بویراحمد، همدان (صالح آباد)، خوزستان، استان مرکزی، البرز (شهرستان ساوجبلاغ) و چهارمحال و بختیاری (شهرکرد و شهرستان بن) میتوان یافت.
سرزمین اصلی افشارها دشت قپچاق در ترکستان بود. دستهای از آنها در دوره آخر سلجوقیان آنجا را ترک کردند و در منطقه خوزستان ساکن گردیدند. دسته دوم هنگام حمله مغول به ترکستان آنجا را ترک گفته به آذربایجان ایران مهاجرت کردند. https://fa.wikifeqh.ir/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86#_%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%85%DB%8C%D9%87%E2%80%8C
قاسمسلطان از طایفه ایمانلوی افشار در زمان شاه عباس اول رهبری دستهای از افشارهای اورمیه را برعهده داشت. وظیفه او نگهداشتن سپاهی از ایل افشار در مرز غرب ایران و کرمانشاه و پاسداری از مرز بود. قاسمسلطان ایمانلو رئیس و بنیانگذار ایل افشار اورمیه بود. شاه عباس او را به رتبه بلند «خانی» سرافراز گرداند. به سبب دلیریها و جنگاوریهای او و حرمت و حفظ نامش، اولاد و احفاد و طایفه زیر فرمان و سرپرستی او به طایفه قاسملو شهرت یافتند.
پس از قاسم سلطان پسرش کلبعلی سلطان سرپرستی طایفه را برعهده گرفت و حکمران اورمیه شد. کلبعلیخان پس از بازگشت پیروزمندانه از جنگ با عشایر کرد متمرد مرزنشین ایران و عثمانی، در توپراققلعه نشیمن گزید. او برای سکنی دادن طایفههای افشار، برای هر یک بلوک و ناحیهای مخصوص تعیین کرد و در اختیار آنها گذاشت. https://fa.wikifeqh.ir/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86#_%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%85%DB%8C%D9%87%E2%80%8C
[13] - میر مکری. سیف الدین و منیژه- سیف الدین نامه- روایت نصرالله فلسفی- 1402- انتشارات آریوحان-چاپ دوم- ص 183
[14] - گاودول مرکز ولایت مکری امروزه به نام "علی کندی" مشهور است.
[16] - سرزمین اصلی افشارها دشت قپچاق در ترکستان بود. بنابر دادههای تاریخی، در اواخر دورة سلجوقی یک دستة بزرگ از افشارها این سرزمین را ترک کردند و به ایران آمدند. دستهای از افشار به سرکردگی یعقوب بن ارسلان افشری ظاهراً پیش از 543 ق (دهة 540 ق) به خوزستان مهاجرت کردند (وصاف، 86؛ نیز نک: کسروی، 48، حاشیة 1).
دستة دوم افشارها در زمان استیلای مغولان بر ترکستان، آنجا را ترک کردند و به غرب ایران رفتند و در آذربایجان سکنی گزیدند. قاسمسلطان از طایفةایمانلویافشار در زمانشاهعباس اولرهبری دستهای از افشارهای اورمیه را برعهده داشت. وظیفة او نگهداشتن سپاهی از ایل افشار در مرز غرب ایران و کرمانشاه و پاسداری از مرز بود (اسکندر بیک، 925؛ نیز نک: کسروی، 50). قاسمسلطان ایمانلو رئیس و بنیانگذار ایل افشار اورمیه بود (ایرانیکا،. (I/583 شاه عباس او را به رتبة بلند «خانی» سرافراز گرداند (اسکندربیک، 1007). به سبب دلیریها و جنگاوریهای او و حرمت و حفظ نامش، اولاد و احفاد و طایفة زیر فرمان و سرپرستی او به طایفة قاسملو شهرت یافتند I/240), 2؛ EI ایرانیکا، همانجا).
پس از قاسم سلطان پسرش کلبعلی سلطان سرپرستی طایفه را برعهده گرفت و حکمران اورمیه شد (اسکندربیک، 1085؛ نیز نک: نیکیتین،. (105 کلبعلیخان پس از بازگشت پیروزمندانه از جنگ با عشایر کرد متمرد مرزنشین ایران و عثمانی، در توپراق قلعهنشیمن گزید. او برای سکنی دادن طایفههای افشار، برای هر یک بلوک و ناحیهای مخصوص تعیین کرد و در اختیار آنها گذاشت (نک: افشار، 48-49). (استرابادی، 26؛ نیز نک: مینورسکی، 8 -9؛ لاکهارت، نادرشاه،. https://lib.eshia.ir/23022/9/3729
[17] - میر مکری. سیف الدین و منیژه- سیف الدین نامه- 1402- انتشارات آریوحان-چاپ دوم- ص 186
[18] - میر مکری. سیف الدین و منیژه- سیف الدین نامه- 1402- انتشارات آریوحان-چاپ دوم- ص 187-186
[23] - میر مکری. سیف الدین و منیژه- سیف الدین نامه- 1402- انتشارات آریوحان-چاپ دوم- ص 387
[24] - جرج ن. کرزن انگلیسی- ایران و قضیه ایران - مترجم: ع. وحید مازندرانی- ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب- تهران 1349- ص 107
[25] - زکی بیگ. محمد امین- زبده تاریخ کرد و کردستان- جلد دوم
[26] - اولسون. رابرت- قیام شیخ سعید پیران- مترجم ابراهیم یونسی-تهران. انتشارات نگاه- چاپ اول 1377
[27] - سعیدی. سید مسعود- زندگی نامه عارف شهید حضرت شیخ بابا سعید برزنجی غوث آباد- انتشارات زانکو- 1396. چاپ اول- ص 49
[28] - گروهِ اقلیتِ آگاه و مردمی ازجمله شیخ بابا سعید برزنجی (شیخ غوث آباد)، محمد خان بانهای (حاکم بانه)، سیف الدین خان (حاکم سقز) و محمد حسین خان سردار مکری (حاکم مهاباد) مخالف جهاد کُردها در رکاب خلیفه عثمانی بودند.
[29] - - صمدی. سید محمد- تاریخ مهاباد-مهاباد. نشر رهرو- 1373 شمسی- ص 78
[30] - از این عده حدود دو تا سه هزار نفر از کردهای تیرهروز عراقی بودند که با انگیزه جهاد و یا اجبار سپاهیان عثمانی روانه جبهههای جنگ شده بودند. صمدی. سید محمد- تاریخ مهاباد-مهاباد. نشر رهرو- 1373 شمسی- ص 148
[31] - ولیانی. عزیز- فاجعهای تاریخی در مهاباد- ترجمه مسعود رشیدی- تهران. انتشارات توکلی- چاپ دوم 1403 – ص 208 تا 210
[32] - ولیانی. عزیز- فاجعهای تاریخی در مهاباد- ترجمه مسعود رشیدی- تهران. انتشارات توکلی- چاپ دوم 1403 – ص 211
[33] - کردستان نامه کانالی است با مدیریت اسماعیل شمس، دکترای تاریخ، هدف کانال، تولید دانش آکادمیک و تخصصی در حوزه مطالعات کردی و به ویژه تاریخ کردستان و کرد است. https://t.me/kurdistanname
[34] - بحری- احمد- کتاب گه نجی سه ر به مور https://t.me/genjiserbemor
[35] - ترجمە فارسی:
"ارکان بە سقز رسید، سیفالدین چرا میلرزد؛ ارکان بە میرە دە رسید، دستەای حاجی و ملا و طلبه؛ گفتند یا رب خوش آمدە؛ چرا کە بە نبرد با کفار روس روانە گشتە"
[37] - میر مکری. سیف الدین و منیژه- سیف الدین نامه- 1402- چاپ دوم- ص 424
[38] - کسروی. احمد- تاریخ هیجده ساله آذربایجان- تهران. انتشارات نگاه. تهران. 1386 ص 720
[41] - روششناسی یا مِتُدولوژی (به فرانسوی: Méthodologie) وسیله شناخت هر علم است. روششناسی در مفهوم مطلق خود به روشهایی گفته میشود که برای رسیدن به شناخت علمی از آنها استفاده میشود و روششناسی هر علم نیز روشهای مناسب و پذیرفته آن علم برای شناخت هنجارها و قواعد آن است.
[42] - تا اواسط دهه ۱۹۵۰ عراق تحت سلطه بریتانیا قرار داشت و ه به مدت چهل سال پس از تشکیل کشور همچنان در یوغ دست نشاندگی رنج میبرده و همچنان اوضاع داخلی عراق نابسامان بود ثروت و قدرت در دست گروه اندکی از چهرههای شاخص و یا زمین دار وابسته به حاکمیت متمرکز شده بود در حالی که عراقیها به عنوان کشاورزان اجاره دار با روستائیان بی زمین در فقر و مشقت به سر میبردند ثروت شگفت انگیز نفت عراق در دست خارجیان بود هر چند منابع دست نخورده و بالقوه معادن و نفت به کسانی تعلق داشت که به طور قانونی میبایست از آن استفاده میکردند.
عراق کشوری فقیر و توسعه نیافته بود و هر مخالفتی با سرکوب شدید نیروهای نظامی و امنیتی دولت همراه بود. در سال ۱۹۵۲ ۵۵ درصد تمامی املاک خصوصی به یک درصد زمین داران با به طور دقیق به دو هزار و ۴۸۰ خانواده تعلق داشت. در یک استان واقع در مرکز عراق دو خانواده که یکی از آنها جزو بستگان حاکم بود بیش از پانصد هزار هکتار زمین در اختیار داشت هشتاد درصد جمعیت عراق در حومه زندگی میکردند. مناطقی که شرایط زیستیاش بسیار نا مساعد بود. طبقه زمین دار خون روستائیان را میمکید و کشاورزی عراق را اگر از بین نمیبرد در وضعیت رکود نگه میداشت. بنابراین بسیاری از روستاییان عراقی میکوشیدند تا به نحوی از این زندگی فلاکت بار رهایی یابند.-به نقل از کتاب پس از شصت سال- زندگی و خاطرات جلال طالبانی- جلد اول- نشر علم 1388- ص 453
[43] - بەشێک لە بئرەوەریەکانی بەڕێز مەلا ڕەسوڵی پێشنەماز سەبارەت بە چۆنیەتی هەڵگیرسانی شۆڕشی ئەیلولی ۱۹۶۱ ی باشوری کوردستان:
" بەدوای هاتنە سەرکاری زەعیم عەبه دولکەریم قاسم دا و گەرانەوەی بارزانی نەمڕ، دوای نێزیک بە دوازدە ساڵ؛ و پێش هەڵگیرسانی شۆرشی ئەیلول؛ بە هۆی دەسەڵات وپشتیوانی حیزبی شیوعی عیراقی لە وەرزێرەکان، تاقمی ئاغاکان زۆریان تین بۆ هاتبوو.
کار گەیشتبۆ ئەوەی کە موڵکەکانیان بە گوڕیسی لە نێوو وەرزێڕەکان دابەش کەن. بە تائبەتی لە دەڤەری پشدەر، ڕانییە، قەزای دووکان و بیتوێن دا.
چەند کەس لە میراودەلیەکان، شێخ حوسێنی بۆسکێن، کاک هەباسی مامەند ئاغای سەرکەپکان و مام کوێخا سمایلی تەلان، بڕیار دەدەن بچنە بەغدا بۆ ڵای عەبه دولکەریم قاسم؛ بۆ ئەوەی ڕێگا چارەیێک بدۆزنەوە.
کاتێ دەچنە بەغدا، چەند جار داوای دیتنی عەبه دولکەریم قاسم دەکەن؛ ڕێگایان نادا. پاشان هەبأس ئاغا کە دۆستایەتی لەمێژینەی لەگەڵ بارزانی دەبێ، پێشنیار دەکا سەردانی بارزانی بکەن.
کاتێ بارزانی ڕێگایان دەدا بە هەموویان داوا لە بارزانی دەکەن چیتر ئاوا دانەنیشێ و بۆ هەقی کورد! وەشاخ کەوێ"
[44] - دیداری ته مه ن- جلال طالبانی- جلد اول- ص 158
[45] - دیداری ته مه ن- جلال طالبانی- جلد اول- ص 176- لە ناوچەی سلێمانی عەشایەری جاف، لە ناوچەی سورداش، بازیان، هەمەوەند، حاجی برایمی چەرمەگا، حاجی قادری سمایل عوزێری، شێخ تەیفوری سەرگەڵو، کوێخا سمایلی تەلان، شێخ مەحمودی کارێزە، لە ناوچەی شارباژێڕ و خۆشناوەتی و شاخی سەفین کۆمەڵێک عەشایەریتر هەڵسابون.
[46] - دیداری ته مه ن- جلال طالبانی- جلد اول
[47] - الف- کتاب تند باد حوادث-موضوع کتاب، گفت وگویی با سرهنگ ستاد «عیسی پژمان»، نمایندة شاه و مأمور ساوک در کردستان عراق است. در بخشهای اوّل، دوم و سوم کتاب، کردستان موضوع اصلی گفت وگوی «پژمان» بوده است. از همین رو، مطالب کتاب را به نوعی میتوان تاریخی شفاهی از رویدادهای کرستان و نیز نقش «پژمان»، به عنوان عنصر اطلاعاتی طرح محرمانه شاه و ساواک در عملیات نظامی کردهای عراق از سال 1960 تا سال 1975 دانست ب- دیداری ته مه ن- جلال طالبانی- جلد اول- ص 160
[48] - رۆژنامەی (تەلەگراف): (11) هەزار ژن لە هەرێمی کوردستان خۆیان سوتاندووە. ژن ئەم کردەوە تۆقێنەرە تراژیدیە, بە تاکە رێگا دەزانن بۆ هەڵهاتن لە توندوتیژی ناو ماڵەکان.
http://drawmedia.net/page_detail?smart-id=15092
[49] - شرح تصویر ابتدای صفحه - یکی از صفحات روزنامه انگلیسی ایندیپندنت را نشان میدهد، یعنی در روزگاری که اسامه بنلادن، سرکرده شبکه القاعده بهخاطر نبرد با روسها در افغانستان، برای رسانههای غربی یک قهرمان محسوب میشد. در این تصویر تیتری از روزنامه مزبور بدین شرح مشخص است: «جنگجوی ضدشوروی، ارتش خود را در مسیر صلح قرار میدهد.»
[50] - آرایه تلمیح و تضمین شعری از احمد شاملو در کتاب مدایح بی صله
[51] - دکتر چمران در کتاب کردستان خود علت برگزاری این میتینگ در سولدوز را اینگونه بیان میدارد:
“احزاب چپ در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۳۵۸ نیروهای مسلح خود را به نقده میبرند، شهری که از بیست هزار نفر جمعیت آن، تقریباً ۱۵ هزار نفر تورک زبانند، و معلوم است که از قدیم بین کرد و تورک حساسیت وجود دارد. در وسط این شهر تورکنشین، بیست هزار کرد از نقاط مختلف جمع شده و دست به تظاهرات میزنند که ده هزار نفر آنها مسلح بودند. چه کسی میتواند چنین عملی ر ا توجیه کند؟ راستی چه دلیلی داشت که احزاب در نقده تورک زبان، زور و بازو نشان دهند و همه قدرت نظامی خود را در آنجا تجهیز کنند؟ جواب برای ما روشن است و آن اینکه میخواستند مسلحانه بر نقده نیز مسلط شوند.
زیرا نقده دروازه آزربایجان است و برای وصول به اُشنویه و جلدیان و پیرانشهر (خانا) حیاتی است و برای نفوذ به آزربایجان سیطره بر نقده ضروری بود، لذا مسلحانه وارد نقده شدند و قدرت نمایی کردند، میخواستند هر نفس کشی را خفه کنند و خلاصه نقده ر ا مثل شهرهای دیگر زیر سلطه خود درآورند”.
[52] - مدارک کسب شده و قلل فتح شد: «محمد اوراز» ستون کوهنوردی ایران"
- دیپلم رشته اقتصاد اجتماعی فارغالتحصیل خرداد 1366— سال 1379 اخذ گواهینامه رشته کارشناسی تربیت بدنی محض (دانشگاه ادبیات و علوم انسانی دانشگاه ارومیه— سال 1376 کسب مقام اول آسیا در صعود به قله راکاپوشی— فتح قله اورست در سال 1377 (مقام طلای جهان) ارتفاع 8878 متر— سال 1379 اخذ گواهینامه دوره مربیگری درجه 2 یخ و برف— سال 1378 کسب مقام اول جهانی در رشته کوهنوردی— سال 1378 صعود به قله چوایو ارتفاع 8201 متر ـ مدال نقره جهان— کسب مربیگری درجه 1 سال — فتح قله شیشاپانگما به ارتفاع 8012 متر سال 1378— کسب دو دیپلم از فرانسه جولا و اوت 1999— فتح قله ماکالو به سال 1380 بدون ماسک اکسیژن مقام طلای جهان— سال 1381 فتح قله لوتسه بدون استفاده از ماسک اکسیژن به ارتفاع 8516 متر مدال طلای جهان— سپتامبر 2001 صعود به قله آرارات در معیت تیم پیشکسوتان— سال 1381 انتخاب به سمت امور اجرایی فدراسیون کوهنوردی— سال 1382 اخذ گواهینامه مربیگری درجه 2 سنگنوردی— صعود به قله گاشربروم یک تا ارتفاع 7900 متر - مقام طلای آسیا— مرد سال کوهنوردی در سالهای 78-79-80— مربیگری تیمهای ملی جوانان و بزرگسالان— دارنده اولین مدال طلای تاریخ ورزش آذربایجان غربی— فتح قله مون به لان بلندترین قله رشته کوه آلپ در سال 1378 http://haje.ir/newsdetails.aspx?itemid=19278
[53] - "به رادەرانی کومیتەی شارستانی نەغەدە تا ڕۆژێکی کە ئەو سێڵاوە چەکدارە ڕووی لە شاری نەغەدە کرد، نەیاندەزانی چەکداری کوردستان دەنگ دراوە و ڕوو لە شاری نەغەدە دەکات.
لە بەیانی تا نزیک نیوەڕۆ هەر چەکدار بوو دەهاتە سەر ڕێگای باڵەخچی و دەچوو لە ڕیزێک دا ڕادەوەستا. ئەوەی کەڵاشینکۆفی پێ بوو لە ڕیزێک، ئەوەی بڕنۆی پێ بوو لە ڕیزێکی تر ڕیز دەبوون، بە کورتی هەتتا دەمانچە بە قەد و تاپڕ لەشانیش لە جێگا و ڕێزی تائبەتی خۆی هەبوو.
بە تەرتیب و بە ڕیز بە شەقامی ئەسڵی شاری نەغەدە دا بەرەو مەیدانی فوتباڵ لە گەڕەکی حەجەمان هەرەکەتیان کرد. ئەو کارە لە ناتەبایی و ناکۆکی ئەو کاتە دا بۆ ئازەریەکان دەردێکی یەکجار زۆر گران و ناخۆش بوو" کوێستانی. سەعید کاوە- ئاوڕێک لە بەسەرهاتی خۆم و ڕووداوەکانی نێو حدکا- پی دی ئێف- سوێد- لاپەڕە ۱۸۶
[54] - سلیمان کاشانی میگوید اواخر فروردین ماه ۱۳۵۸ خبر برگزاری میتینگ وسیع سیاسی حزب دموکرات در استادیوم فوتبال در شهر نقده، که در منطقه ترکها واقع بود، در سطح شهر پیچید: «برخی از نمایندگان ترکها به ما گفتند که بهتر است میتینگ در منطقه ترکها برگزار نشود، چون احتمال دارد "معبودی" و افراد تحت امر او برخی جوانان ترک را تحریک و فضا را متشنج کنند. بنابراین، توصیه میکنیم که میتینگ در منطقه کردها برگزار شود.»
...«در نهایت میتینگ در استادیوم منطقه ترکها برگزار شد. در همان دقایق آغازین میتینگ چند هزار نفره، فردی به نام "سلیمان" که پدرش دوچرخهساز و از همان قماش دور و بر معبودی بود، از پشتبام یکی از خانههای همجوار استادیوم شلیک هوایی کرد. گردهمایی به هم خورد، فضا متشنج و درگیری آغاز شد.»
بر اساس روایت این فعال سیاسی، روز اول حدوداً ۱۰ نفر کشته شدند و شورای شهر تلاش کرد تا اوضاع را آرام کند: «من و دو آخوند ترک و دو نفر از شورای شهر سوار بر ماشین جیپ و با بلندگو به هر دو زبان کردی و ترکی از مردم میخواستیم که تیراندازی نکنند. حدود یک ساعت ما در تمام مسیرها تردد کردیم اما فایده نداشت، دیگر کار از کار گذشته بود. اما نکته قابل توجه این بود که در این بلبشو حتی یک گلوله به سمت ما شلیک نشد.»
«جنگ سه روز ادامه داشت. هزاران خانواده از ترس ادامه جنگ فرار کردند و متاسفانه حدوداً ۳۰۰ نفر از دو طرف در این جنگ سه روزه کشته شدند. روز سوم حزب دموکرات شهر را ترک کرد و ارتش وارد شهر شد.»
[55] - فرقه دمکرات آذربایجان بهمدت یکسال، یعنی تا آذر 1325 بر سر کار بود. در اینمدت کوتاه، تغییر و تحولات عظیمی در زمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در آذربایجان صورت گرفت.
حکومت محلی و دمکراتیک فرقه دموکرات آذربایجان، آنهم در همسایگی شوروی، منافع دول امپریالیستی و ارتجاعی را در ایران انداخته بود، به خصوص فعالین آذرباجانی سعی داشتند جنبش دموکراتیک خود را به سراسر ایران و در همبستگی با سایر خلقهای تحت ستم کشور گسترش دهند تا زمینههای ساختن ایرانی آزاد و پیشرفته و متمدن و مستقل فراهم گردد. رهبران و مقامات و نهادهای فرقه دموکرات آذربایجان، در مدت کوتاهی که مسئولیت داشتند با رفرم و اصلاحات انقلابی خود، سیمای تبریز و سایر شهرهای آذربایجان را به نفع تودههای مردم تغییر دادند.
در این شهر تاریخی بزرگ که دورانی پایتخت سلاطین ایلخانی بود، در دوران حاکمیت رضا خانی، بیکاری و فقر و گرسنگی، بیداد میکرد. اما فرقه دمکرات در دوارن حاکمیت کوتاه خود، با تمام قدرت دست به اقدامات سریع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را در شهر تبریز زد. در مدت یکسال، دهها مدرسه جدید تأسیس گردید؛ بسیاری از خیابانها اسفالت شد؛ آب لولهکشی راهاندازی شد؛ رادیو آغاز به کار کرد؛ دانشگاه تأسیس گردید؛ و در همه زمینههای اجتماعی و فرهنگی دامنه آموزش عمومی، اقدامات چشمگیری بهعمل آمد. فرقه در راستای آزادی زنان و حقوق برابر آنان با مردان، گامهای بلندی برداشت شد. برای نخستین بار در تاریخ ایران، زنان آذربایجان دارای حق رأی شدند. مدارس تحصیل و سواد آموزی و اکابر برای زنان دایر گردید. در عرصه مبارزه با بیکاری و فقر و فلاکت عمومی، فرقه با ایجاد کارخانههای جدید و بازسازی کارخانههای تعطیل شده، به اقدامات اساسی پرداخت. ویرانیهای شهرترمیم گردید و بهبود وضع زندگی اهالی آن، در اولویت فرقه قرار گرفت. در مدت زمان کوتاهی، در بسیاری از نقاط متروک و ویران شهر، مدارس و باغهای ملی و درمانگاهها ساخته شد.
در تبریز و نقاط دیگر آذربایجان، در زمینه بهداشت عمومی نیر گامهای مؤثر برداشته شد و بیمارستانها و درمانگاههای رایگان برای خدمت به مردم، تأسیس گردیدند. فرقه دمکرات، دهات دولتی و املاک مالکینی که صاحبان آنها از ترس جنبشهای دهقانی، به تهران فرار کرده بودند، بهطور مجانی بین دهقانان تقسیم کرد. اراضی بزرگی که طی سالها در دست مشتی ارباب و ژاندارم مهار شده بودند. بدین ترتیب، بیش از یک ملیون تن از دهقانان فقیر آذربایجان، صاحب زمین شدند.
یکی دیگر از کارهای مهم فرقه دمکرات، ایجاد دانشگاه تبریز بود که شامل دانشکده طب میشد.
همچنین در طول کوتاه مدیریت فرقه دمکرات، چاپ و انتشار روزنامهها، مجلات و مجموعه اشعار آزادیخواهانه و برابریطلبانه به زبان ترکی، در ارتقاء سطح آگاهی سیاسی تودههای آذربایجان بهویژه ستمدیدگان و محرومان، نقش ارزندهای ایفا کرد.
یکی دیگر از اقدامات مهم فرقه در زمینه فرهنگ و ادبیات، ایجاد ارکستر ملی آذربایجان و تشکیل گروههای عاشقها بود. تأسیس رادیو تبریز، پائین آوردن قیمت اجناس مورد نیاز عمومی، تصویب و اجرای قانون مترقی کار و برقرار ساختن بیمه کارگران و کوشش ویژه در جهت تأمین رفاه حال زنان کارگر، ایجاد خانه مدنیت (مدنیت ائوی) در باغ گلستان تبریز، ایجاد سازمانهای زنان و جوانان و برگزاری باشکوه کنکره دهقانان و دیگر اقدامات ترقیخواهانه، اقدامات مترقی و مثبتی بودند در جهت بیداری افکار و بهبود وضع زندگی روزمره عموم مردم.
اقدامات مثبت و مردمی و سازندگی که فرقه دمکرات در طول یک سال انجام داد کمترین آثاری از آنها در تهران پایتخت ایران، دیده نمیشد.
[56] - https://parsi.euronews.com/2018/05/21/gholamreza-hasani-former-friday-prayer-imam-of-western-city-of-urmia-in-iran-died-at-91
[57] - زمانی که این پیامبر آشتی (د.قاسملو) در پشت میز مذاکره صلح و سازش با ماموران امنیتی ایران جان باخت، اِصرار بر تداومِ دو جنگ برادر کشی علیه کومله و حزب دمکرات (رهبری انقلابی) داشت؛ که تا آن زمان 800 کشته و هزاران زخمی و معلول بر جای گذاشته بود.
[58] - بر اساس روایت سلیمان کاشانی، «ملاصالح» و «ملاابراهیم» از برگزاری میتینگ حزب دموکرات در منطقه ترکها و احتمال درگیری و تشنج به شدت نگران و معتقد بودند که در صورت هر گونه درگیری کنترل اوضاع از دست خواهد رفت و شهر به آشوب و جنگ کشیده خواهد شد: «شخصاً از سوی ملاصالح و ملاابراهیم مأمور شدم که نگرانیها و ملاحظات آنها پیرامون مکان برگزاری میتینگ را به مسئولان کمیته حزب دموکرات برسانم. کمیته حزب دموکرات در خیابان بالخچی بود. به آنجا رفتم و با مسئولان حزب دموکرات صحبت کردم. آنها هم در جواب گفتند "ما که نمیخواهیم با مردم وارد جنگ شویم." البته خبر دارم که افراد دیگری نیز عین همین ملاحظات و نگرانیها را به مسئولان کمیته حزب دموکرات گوشزد کرده بودند.» https://iranwire.com/fa/features/42243/
[59] - حسامی. کریم- له بیره وه ریه کانم- جلد ششم- صفحه 60 کتاب پی دی اف
[61] - خاطرات سعید کویستانی – ئاوریک- نگاهی به پس
[62] - با سفر به نقده آفریقای جنوبی دوره آپارتاید در ذهن مسافر تداعی میشود. استخدام و امکانات و مدیریت و رانت فقط برای ترکها و محرومیت برای کردهاست.
[63] - طبق آمار و سرشماری سال 1395 حدود 60% جمعیت استان اذربایجان غربی کرد زبان هستند.
این استان 17 شهرستان دارد از این 17 شهرستان 5 شهرستان (بوکان /مهاباد/پیرانشهر/سردشت/اشنویه) 100 درصد کورد نشین میباشند
وفقظ در دو شهرستان میاندواب و خوی اذری ها جمعیتی بیشتر از کوردها دارند.
جمعیت 5 شهرستان کورد نشین 820 هزار نفر میباشد
شهرستانهای که جمعیت کورد ترک تقریباً برابر میباشد (ماکو/شوط/پلدشت/چالدران/چایپاره/سلماس/اورمیه/نقده/تکاب/شاهین دژ)
نکته: جمعیت کلی حساب شده و شهرو رو ستا با هم حساب شداند
مثال: در خود شهر ماکو کوردها کمتر از 50 درصد هستند ولی با روستاها وبخش حساب کنید جمعیت اذری هاو کوردها برابر میباشد
[64] - تلمیح و اشاره به یک از آثار دکتر علی شریعتی
[65] - یکی از مشهورترین گفتاوردهای مارکس است که بیان میکند: تاریخ تکرار میشود بار اول به عنوان تراژدی، سپس نمایش کمدی، که بخش نخست آن به ناپلئون اول و بخش دوم به برادرزادهاش لویی ناپلئون (ناپلئون سوم) اشاره دارد:
«هگل در جایی اظهار میکند که تمام وقایع بزرگ و شخصیتهای جهان تاریخی دوبار ظاهر میشوند. او فراموش میکند اضافه کند که: بار اول بهصورت تراژدی، بار دوم بهصورت نمایش کمدی. کاسیدیر در مقابل دانتون، لوئی بلانک در برابر روبسپیر … برادرزاده در برابر عمو. همان کاریکاتور در موقعیت نسخه دوم هیجدهم برومر نیز رخ میدهد»
[66] - دولت ایران با پشتیبانی از ترکها توانست آنها را به زیر چتر خود کشیده و عملاً به عامل اجرای سیاستهایش در کردستان تبدیل کند.
[67] - قاضی محمد برعکس سمکو، برادری ملتها را مقدم بر سلطه خویش در مناطق دوملیتی میدانست. در سال 1946 تعدادی از فئودالهای ترک روستاهای ترکنشین ارومیه جهت پیشگیری از اصلاحات ارضی که در جمهوری آذربایجان در حال اجرا بود، به حضور قاضی محمد آمده و اعلام کردند خواهان الحاق به جمهوری مهاباد هستند. قاضی محمد تقاضای آنها را نپذیرفت.
[68] - دکتر اسماعیل شمس – استاد تاریخ دانشگاه علامه طباطبایی
[69] - ibna.ir/x4Hg8
[70] - شرفنامه به زبانهای گوناگون ترجمه شده است، از آن جمله است: ترجمه ترکیِ محمد بن احمدبیک میرزا [۲۹] ترجمه ترکیِ شمعی همراه با تلخیص اثر [۳۰] ترجمه ترکیِ سلیمان ساوْجی و ترجمه فرانسویِ فرانسوا برنان شارموا در دو جلد (۱۸۶۸ ـ ۱۸۷۵) که در سن پطرزبورگ. [۳۱] (در مجموعه مورخان ارمنی) به چاپ رسیده است [۳۲] ترجمه عربیِ ملاجمیل روژبیانی (بغداد، ۱۳۷۲)؛ ترجمه عربیِ محمدعلی عونی با مقدمه یحیی الخشاب درباره کردان ترجمه کردیِ شرفکندی (هه ژار) (تهران، ۱۳۹۱/۱۹۷۲)؛ ترجمه روسیِ واسیلیوا [۳۳] ترجمه آلمانیِ بارب از بخشهایی از شرفنامه که به صورت مقالاتی درباره تاریخ کرد و کردستان به چاپ رسیده است. از آنجا که شرفنامه یکی از منابع سرجان ملکم (۱۷۶۹ ـ ۱۸۳۳) در نگارش تاریخ ایران به شمار میرود، بخشهای بسیاری از آن به انگلیسی برگردانده شده است.
[71] - در علم هرمنوتیک (مردم شناسی) تأکید بر این است که متن به عنوان موضوع شناسایی در اختیار عامل شناسایی یا محقق قرار دارد و آنچه بتوان از آن فهمید در چهارچوب ویژگیهای فرهنگی، زبانی و توسط محقق امکان پذیر است.
[72] - وی دلیل این کار را نبود حاکمی مقتدر و با نفوذ در میان کُردها میداند و در این رابطه مینویسد: «چون در میانه طایفه اکراد فرمان فرمایی نافذ الحکم نیست، اکثر سفاک و بی باک و خونریز میباشند. چنانچه به اندک جرایمی فساد بسیار میکنند»
دو فصلنامه علمی تاریخ نگاری و تاریخ نگری دانشگاه الزهرا- مقاله علمی پژوهشی- سال سی ام- دوره جدید- شماره پیاپی 110- بهار و تابستان 1399 صفحات 295- 269 https://hph.alzahra.ac.ir/article_5321.html
[73] - سازمانهای بینابین و ظاهراً مستقل نیز هر کدام به یکی از این دو گرایش دارند.
[74] - مجموعه آثار استاد هیمن موکریانی (سهرجه م و کوی شیعر و پهخشانی ماموستا هیمن موکریانی) انتشارات کردستان- سنندج- 1395- ص 39
- سازمانی در مهاباد تشکیل میشود به اسم جمعیت احیای کرد (کومله. ژ.ک). این سازمان بهواقع تحت تأثیر حزب هیوا که در عراق مستقر بود به وجود میآید. حزب هیوا در سال ۱۹۴۱ میلادی توسط «رفیق حلمی» و «محمود جودت» تأسیس شد. و دارای طیفهای متعددی بود. که البته بیشتر حزب بر ناسیونالیسم قومی و از طرفی کمونیسم تأکید میکردند. در مردادماه سال ۱۳۲۱ سه نفر از اعضای حزب هیوا جهت تأسیس شاخهٔ ایرانی آن به مهاباد میآیند. دو نفر از این افراد شناخته شده بودند. یعنی مصطفی خوشناو و سرهنگ میرحاج. میرحاج از افراد متمایل به سوسیالیستهای شوروی بود. در ۲۲ همان ماه، اولین جلسه مذاکرات را برگزار میکنند. از مهمترین افراد منطقه مهاباد که در آن جلسه حضور داشتند میتوانیم به حسین فروهر، ملاقادر مدرسی، عبدالرحمن ذبیحی و محمد نانوازاده اشاره کنیم. سه فرد اول، از تاثیرگذارترین افراد در تشکیل و ادامه حیات کومله. ژ.ک بودند. بعد از چند دیدار در روزهای بعد، سرانجام در ۲۵ مرداد سال ۱۳۲۱ کومله. ژ.ک تأسیس میشود. در ابتدا قرار بود آنها شاخهای از حزب هیوا باشند، اما در نهایت یک سازمان جدا را بنیاد نهادند و تقسیم کار کردند. در رابطه با کومله. ژ.ک و جشن سالروز تأسیس آن، عبدالرحمن شرفکندی (هژار) شاعر برجسته کردزبان که خود بعدها عضوی از آن سازمان میشود میگوید:
گەلاوێژەکەی بەختت لەئاسۆ
دەرکەوت چابوو نەبووی ڕەنجەڕۆ
نرخی ئەم مانگە پارەی گیانە
جێژنی سەرساڵی کۆمەڵی ژیانە
بهواقع هدف این است که بگوییم، این شعر خود تاییدی بر ادعای تأسیس این سازمان در ماه مرداد است و شاعر به مرداد (گەلاوێژ) و نام سازمان تاکید میکند http://bonyadhomayoun.com/?p=22332
[76] - بیست نفر از عشایر و افراد معتمد کرد عبارت بودند از: 1 ـ قاضی محمد ۲ ـ حاجی بابا شیخ ۳ ـ علی آقا علییار (امیراسعد) ۴ ـ قرنی آقا مامش ۵ ـ مجیدخان میرمکری ۶ ـ علی خان نوذری منگور ۷ ـ بایزید آقای عزیزی گورک ۸ ـ محمدحسین قاضی ۹ ـ رشید بیگ هرکی ۱۰ ـ زیرو بیگ هرکی ۱۱ ـ سرتیپ شکاک ۱۲ ـ حسن تیلو شکاک ۱۳ ـ حمزه قادری مامش ۱۴ ـ عمر علییار (فرزند علی آقا) ۱۵ ـ حسن عمری شکاک ۱۶ ـ احمدخان فاروقی فیضالله بیگی ۱۷ ـ محمدامین بیگ فضلالله بیگی ۱۸ ـ محمد آقا وثوق قاسملو (پدر عبدالرحمن قاسملو) ۱۹ ـ قویطاس نیآمدی ۲۰ ـ محمد صدیق پسر سید طه. http://bonyadhomayoun.com/?p=22332
[77] - کریمی. علی- زندگی و سرگذشت عبدالرحمان ذبیحی-چاپ کاربین- سلیمانیه 2005 ص 371
[78] - کریمی. علی- زندگی و سرگذشت عبدالرحمان ذبیحی-چاپ کاربین- سلیمانیه 2005 ص 370
[79] - کریمی. علی- زندگی و سرگذشت عبدالرحمان ذبیحی-چاپ کاربین- سلیمانیه 2005 ص 124
استاد هژار موکریانی در شعری این واقعه را توصیف میکند (قرهٔ قه ل ئیوهٔ خسته زیندانی- ئه وه ش ئینتقام دهردی ده زانی)
[80] - کریمی. علی- زندگی و سرگذشت عبدالرحمان ذبیحی-چاپ کاربین- سلیمانیه 2005 ص 29
[81] - استاد هیمن موکریانی- مجموعه آثار-(سهرجه م و کوی شیعر و پهخشانی ماموستا هیمن موکریانی) انتشارات کردستان- سنندج- چاپ دوم 1395 – ص 42
[82] - بهنظر مورخان غربی از نظیر ایگلتون (William Eagleton) و آرچیبالد روزولت (پسر) (Archibald Roosevelt Jr)، که دربارهٔ جمهوری مهاباد نوشتهاند، حزب دموکرات کردستان، چند هفته بعد از دوّمین سفر معتمدان کُرد بهباکو، در نوامبر ۱۹۴۵، ایجاد شد.
http://bonyadhomayoun.com/?p=22332-
[83] - چهار تن از افسران لجنه آزادی (کمیتهٔ آزادی) نیز، به نامهای عزه عبدالعزیز، مصطفی خوشناو، خیراللّه عبدالکریم و محمد محمود القدسی، به آنان پیوستند (خرسان، ص 51 ـ 53؛ مکدوال، 2004، ص 241، 296؛ میوان عارف، ص 36 ـ 37؛ عثمان علی، ص 699 ـ 700).
[84] - https://www.facebook.com/100086729982152/videos/488211517545809
[85] -وتاری قازی محەمەد لە دووی ڕێبەدانی ۱۳۲۴ بە بۆنەی ڕاگەیاندنی کۆماری کوردستانەوە.
لە دیواری هاوڕێی هێژا مامۆستا Hassan Ghazi وەرگیراوە.
"نوتقی جهنابی پێشهوا و ڕهئیس جمهووری بهرزی کوردستان
به بۆنهٔ دووی ڕێبهندان
«کوردستان مهوقهعییهتی جوغرافیاییهکی مهخسووسی ههیه که بێ پسانهوه و بێ ئهوهٔ نهتهوه و میللهتێکی که له نێویاندا فاسیل و لێکیان بپچڕێتهوه، کورد به سهریهکهوه و پێکهوه سکوونهتیان تێیدا ههیه و دارای مالیکییهتی میللین دهوێدا. بهسهرهات و سهوابیقی تاریخییان یهکه و عوموومهن تێیدا شهریکن. خاوهنی ئاداب و عادات و ڕسوومی میللییهکی وان که هیچ جۆره سهدهمه و حهوادسێک نهیتوانیوه سستییهک لە بناغهٔ میللییهتی ئهواندا پهیدا بکا.
کورد له قهدیم ڕا ههزاران پادشا و حوکمدار و تهشکیلاتیان بووه. ههر لهم کوردستانی ئازادی ئێستا دا بنهماڵهٔ ئومهرای موکری که سهرسلسلهٔ ئهوان ئهمیر سهیفودین بووه تا (1020 ی کۆچی) بئلئیستیقلال ئهمیر سهیفودین، سارم بهگ، شێخ حهیدهر، ئهمیر بهگ، ئهمیر پاشا، تا دهگاته قوباد خان به دهستهڵات و قودرهتهوه حکوومهتیان کردووه.
میللهتی ڕهشید و به غیرهتی کورد له ههموو دهور و زهمانێکدا ههر کهس خهیاڵی ئیستیلای نیشتمانی ئهوانی بووبێ بهرهنگاری بوون و بهربهرهکانییان کردووه و له هیچ فیداکارییهک دهستیان دانهنهواندووه. له پاش له دهستچوونی سهلتهنهت و حوکمداریشیان بۆ وهگیرخستنهوهٔ ئیستیقلال و ئازادی قوربانیان داوه و له بهر ئهوهٔ که ههمیشه له موبارهزه و مله دا بوون هیچ جۆره ئهزییهت و ئازارێک نهماوه نهٔ چێژن و نهٔ بینن.
له گهڵ ئهوهش ههموو کوێرهوهری و کوشتن و بڕینێکیان تهحهمول کردووه و قهت له ئامانج و ئارهزووی خۆیان شل نهبوونهوه و له ڕێی وهدهست خستنهوهٔ ئازادیدا ووچانیان نهداوه، به دڵێکی ئهوهنده بههێز و عهزمێکی هێنده سابیتهوه تێکۆشاون تا ئێستا هێزێکی وا پهیدا نهبووه بتوانێ تێکڕا خهفهیان بکا، میره کوێرهیان کوشتووه بابان سهریان ههڵداوه، بابانیان بێدهنگ کردووه ئهردهڵان بڵیند بوون، ئهوانیان له عهرزی داوه بتلیسی بهرز بوونهوه و ههزاری دیکهٔ وهک ئهوان.
تا لهودواییانه دا له پاش شهڕی بهینولمیلهلی پێشووهوه که دیکتاتۆری ئێران و تورکیا هاتنه سهر کار و زمان و عادات و مهزههب و خسووسییاتی میللی کوردیان به جارێک لاواز و کز و کهنهفت کرد، له هیچ وهحشییهت و دڕندهییهک ڕانهوێستان، خوێندن و نووسینی زمانی کوردی مهمنووع و پۆشینی لیباسمان قهدهغه بوو.
نهیان دههێشت له هیچ جۆره مهزایا و حقوقێکی بهشهرییهت بهشمان ببێ، ڕێگای فێر بوونی عیلم و سهنعهتیان لێ بڕیبووینهوه. ههر رۆژه به بههانهیهک و ههر دهمهٔ به تهشقهڵهیهک دهسته دهسته و پۆل پۆل کوردی ههژارو بهدبهختیان حهبس و تهبعید دهکرد و دهیان کوشتن و له بهینیان دهبردن، حاسڵ و دهسڕهنجی ئهو میللهته بێچارهیان دهبرد بۆخۆیان و ئهوانیشیان برسی و تینوو ڕووت و قووت دههێشتهوه.
تا له شههریوهری 1320 دا فریشتهٔ ئازادی دهزگای دیکتاتۆری و فاشیستی ڕهزاخانی تێک شکاند، کورد سهری لهو ههموو فشار و ئهزییهته کهمێ فارغ بوو، فهوری ئیحساسی کرد چۆن دهبێ له فورسهت ئیستیفاده به کات و ڕێگای سهلاح و وهدهست خستنی ئازادیی ئهو میللهته چییه و چ بکا؟ پیاوانێکی به بئر و هۆش و بهشهرهف که زۆر له مێژ بوو خوێناوی دڵی خۆیان دهخواردهوه و بۆ زهلیلی ئهو میللهته دووکهڵ له دهروونیان دههاته دهرێ زۆر زوو تهشخیسیان دا که وهختی کاره و لهو فورسهته دهبێ بههره وهرگیرێ و ئهوه تهواو ئهو ڕۆژهیه که پشتاوپشتمان چاوهڕوانی بوون. یهکجار و خێرا، بێوچان و ڕاوێستان، دهستیان به کار کرد، حیزبی دێمۆکڕاتی کوردستانیان تهشکیل دا و به دهستوبرد خهریکی کاروباری میللی بوون و بهچاوێکی وورد و بهدیققهت ئیحتیاج و پێداویستی کوردیان تهشخیس و بهدی کرد.
له پێش ههموو شتێکدا ئیختیلافات و دووبهرهکانی عهشاییری که به دهسیسه و حیلهبازی ئیستیعمارچی و دیکتاتۆران بۆ ئیستیسمار و خواردن و کڕووساندنهوهٔ ئهو میلهته، به قهولی خۆیان (تفرقه بیانداز و حکومت کن) دهبهینی خستبوون و تا ئهندازهیهک ئهو ئاوره بڵێسهٔ ساندبوو برای دایکوبابی له یهک ترازاندبوو به کولی له گۆڕێ ههڵگیرا و نێوی عهشیرهت و تهوایف و ههرچی ئهسبابی ئهو نیفاق و پڕش و بڵاویه بوو فڕێ درا و عوموومهن له ژێر ناوی حیزبی دێمۆکڕاتی کوردستان دا کۆبوونهوه و یهک دڵ و یهک زمان تێکڕا بهرهو ئامانجی ئازادی کهوتنه ڕێ.
زمانی زگ ماکمان که لهگهڵ شیری دایک تێکهڵی خوێن و گۆشتی ئێمه بووه له زهمانی دیکتاتۆری دا سهخت قهدهغهکرابوو، زمانی فارسی به زۆر تهحمیلی ئێمه و منداڵهکانمان دهکرا و ئهو کاره پتر سهبهبی پاشکهوتنی کورد بوو، له مهداریسدا ڕهسمییهتمان پێدا و خوێندن و تهحسیلمان به سهبک و تهرتیبی دنیا خسته سهرباری کوردی – چهند مهدرهسهٔ کچان و کوڕانمان کردهوه، مهدرهسهٔ شهوانهمان داییر کرد و کتێب به زمانی کوردی تهرجومه کران. چهند سهد کوڕ و کچ و پیاوی گهوره له مهداریسی شهوانه و ڕۆژانه به زمانی کوردی دهخوێنن له جیاتی ئهوهٔ شهش حهوت ساڵ خهریکی خوێندن و فێربوونی فارسی بن له مانگێک و دوو مانگدا دهبنه خوێندهوار و ههموو شتێک دهخوێننهوه و دهنووسن. بۆ ناساندنی لیاقهتی میلی و وهدهرخستنی حهیاتی ئهدهبی و فهرههنگی کورد و بۆ ڕاگهیاندنی هاواری خۆمان به گوێی دنیای بهشهرییهت و عهداڵهت موحتاجی وهسیلهٔ چاپ و بڵاو کردنهوه بووین. چاپخانهٔ زۆر چاک تهئسیس کرا و دامهزرا، له شاری خۆماندا، به زمانی خۆمان به چاپخانهٔ خۆمان گۆوار و ڕۆژنامه دهردهچێ و بئر و فکر و داخوازی ئێمه له دنیا دا بڵاو دهکاتهوه.
حاسڵ و بهروبووی ئێمه که میقدارێکی زۆر و زهوهند و به قیمهت بوو به فیڕۆیی له دهستیان دهر دههێناین و دهستی ئیستیعمار سهدێکی له پێش ئێمه و بازاری دنیا دروست کرد بوو، ڕێگای حهلمان دییهوه و تهجارهت و ئیقتیسادییاتی کوردستان زۆر باش تهئمین کرا.
له زهمانی دیکتاتۆریدا که ههموو عهوارزێکیان لێ دهساندین کهم و زۆر وهسیلهٔ لهش ساغی و موعالهجه، نه حهکیم، نه دەرمان، نه مهریزخانهیان بۆ ساز نهکردین، ئێمه بۆخۆمان مهریزخانهٔ زۆر باش بهو زووانه داییر دهکهین و لهش ساغی ووڵاتمان تهئمین دهبێ. هێزێکی میللی مان تهشکیل داوه که به شهجاعهتێکی تهواو حازره دیفاع له نیشتمان بکا.
دیاره موهفهقییهتی ئێمه سهراسهر له عهینی مهڕامی دێمۆکڕاسی و له نهتیجهٔ فهعالییهتی حیزبی دێمۆکڕاتی کوردستان و پشتیوانی عالهمی دێمۆکڕاته. له بهر ئهوه به دڵ و بهناو دهڵێین: بژی موئهسیسینی دێمۆکڕات.
میللهتی کورد ههزاران سهد و بهرههڵستی سهخت و سهههندهٔ له ڕێدا بوو. دهسته و دایهرهٔ دیکتاتۆری بێ ووچان کارشکێنی ئێمهیان دهکرد و له هیچ نامهردییهک ڕانهدهوهستان. ئیجتیلافاتی عهشاییر بۆ داخڵیش ئیشکاڵێکی گهوره بوو بۆ ئێمه. ئهمما ئهوانه هێچ کامێکیان نهیان توانی پێش به ئێمه بگرن، به دڵێکی بههێز پایهداریمان کرد و ئیدامهمان به فهعالییهتی خۆمان دا تا ئیستیقلال و ئازادی نهتهوهٔ کوردمان به دهست هێنا.
دیاره بهقایایهکی ئهو خهتهراتهش که ماوه چ له داخڵدا و چ له خارجدا میلهتی کورد موبارهزهٔ خۆی له گهڵیان ئیدامه پێ دهدا و به پشتیوانی خودا موزهفهر و مهنسوور دهبێ.
ئهو ڕۆ له نمایهندهکانی تهواوی نهواحی و نوقاتی کوردستان بێ ڕعایهتی تهبهقات ئهعهم له ئاغا و ڕهعێت و گهوره و چووک کۆ بوونهوه و یهک دڵ و یهک زمان هاواری دێمۆکڕاسی دهکهن و به ڕێی دێمۆکڕات دا دهڕۆن، قودرهت و قوهتی دێمۆکڕات نیشان دهدا.
*******
پاش تهواو بوومی نوتقی جهنابی پێشهوا له تریبوون هات بێته خوارێ عهبدول کهرباسی (عهبدول ئهو کهسهیه که ڕۆژی ههڵکردنی ئاڵا گایهکی به سهد تمهن کڕی و له بهرامبهری ئاڵا دا کردی به قوربانی) که به ئهسلهحهوه له پشت تریبوون ڕاوهستابوو شانی دانواند که جهنابی پێشهوا پێ له سهر شانی دانێ و بێته خوارێ بهڵا له بهر خووی تهوازوع که له ڕهوشتی مومتازی پێشهوای بهرزه قوبووڵی نهفهرموو و بۆخۆی هاته خوارێ. لهم کاته دا تهواوی عهشاییر و خهڵکی شاری هوروژمیان هێنا و ههموو دهستیان ماچ کرد و بهیعهتیان دهگهڵ کرد، به جۆرێ خهڵک دهورهیان گرتبوو که ماوهٔ ساتێک نهدهبیندرا که جهنابی پێشهوا له کوێیه و له ماوهٔ سێ ڕۆژ مهراسیمی بهیعهت بێ ووچان دهوامی بوو.»
سهرچاوه: جێژنی سهربهخۆیی و ئیستیقلالی کوردستان یا درهوشینی ئهستێرهٔ خۆشبهختی کوردان
کۆکهرهوه: سهیید محهمهدی حهمیدی
ڕۆژنامهٔ کوردستان، ژمارهٔ 10، دووشهمۆ 15 ی ڕێبهندان و ژمارهٔ 11، چوارشهمۆ 17 ی ڕێبهندانی
1324 ی ههتاوی / 4 و 6 ی فێورییهٔ 1946 ی زایینی
[86] - صمدی. محمد- تاریخ مهاباد- نشر رهرو- چاپ اول 1373 – ص 112
[87] - قاتلان عبارت بودند از محمد مولوده چرچ، هاشم سعید، سعید مامه قاله بوستانچی (هر سه تن پس از سقوط جمهوری مهاباد به عراق پناهنده شده و هرگز به ایران باز نگشتند)- کریمی. علی- ژیان و به سه رهای عه بدولره حمانی زه بیحی- ماملی- وریا- خاطرات محمد مولوده چرچ
[88] - جەماڵ عیرفان، ڕووناکبیری دژە دەرەبەگی سلێمانی، یەکەم قوڕبانی بو کە ساڵی ۱۹۲۲ لە لە ماڵەکەی خۆیدا تیرۆر کرا جەمال بەیەکەم تیرۆرکراوی سیاسیی کورد دەناسرێت.
جەمال عەبدوڵلا عیرفانی مەلا ڕەسولی کاژاوی ناسراو بە جەمال عیرفان (لەدایکبووی ۱۸۸۱-مردووی ۱۲ ی کانوونی یەکەمی ۱۹۲۲) ئەفسەر و کاربەدەستێکی کورد بوو. لە پاڵ کارە ئیدارییەکانی، جەمال لە ڕۆژنامەی پێشکەوتن نووسینی بڵاوکردۆتەوە.
جەمال عیرفان کەسێکی ئەکادیمی و رووناکبیر و بە ئەزموون بوو و چەندین شاری گەورەی دونیای ئەو سەردەمی بینبیوو خەمی پێشکەوتنی کۆمەڵگەی کوردستان و بە دامەزاروەیکردنی دام و دەزگاکانی حکومەتی لەو سەردەمەدا هەبوو. هەموو ئەوانە وایانکردبوو لە رۆژنامەکانی ئەو سەردەمەدا بابەتی دەنووسی و باسی لە پێشکەوتنخوازی دەکرد.
ڕۆژی ۱۲ ی کانوونی یەکەمی ۱۹۲۲، جەمال عیرفان تیرۆرکرا، ھۆکاری تیرۆرکردنەکەشی بەھۆکاری پێشکەوتنخوازییەکانی بووە. جەمال لەلایەن پیاوەکانی شێخ مەحموود تیرۆرکراوە.
لەبارەی ڕۆژی تیرۆری جەمال عیرفانەوە، لە ژمارە ۵ ی ڕۆژنامەی "رۆژی کوردستان"ی ڕۆژی ۲ ی کانونی دووەمی ۱۹۲۳ / ۱۱ ی بەفرانبار نووسراوە "زیاعێکی گەورە: لە ئەزکیا و مونەوەرانی وەتەن عیرفان زادە جەمال بەگ، شەوی چوارشەممەی ڕابردوو ۱۲ لەسەر ۱۳ ی کانوونی دووەمی ساڵی ۱۹۲۲، لەتەرەف ئەشخاسی مەجهوولەوە دەست رێژی لێ کراو و دوو گوللە ئیسابەتی کرد، پاش سێ سعات وەفاتی کرد".
لەو بارودۆخە پڕ لە ململانێ سیاسی و کۆمەڵایەتیەدا جەمال عیرفان لەماڵەکەی خۆیدا تیرۆر کرا. بەھۆی کەمتەرخەمیی کاربەدەستانی ئەو کاتەی حکومەتی شێخ مەحمود تیرۆرکردنەکە بە ناڕوونی مایەوە، بەڵام ڕای ھەرە به او ئەوەیە کە جەمال عیرفان بەدەستی تورکخوازەکان تیرۆر کرابێت کە ئەوکاتە هەژموون و دەسەڵاتێکی زۆریان ھەبووو و دەوری شێخ مەحمودیان دابوو، تا ئێستاش بەڕای زۆرێک لە نوسەران و مێژوونوسان، تیرۆری جەمال عیرفان، بە یەکەم تیرۆری ڕووناکبیران دادەنرێت کە لەژێر دەسەڵاتی کوردی ڕوویدابێت هیچ کەسێکیشی لەسەر سزا نەدرابێت. نوسینی (دڵشاد خۆشناو)
[89] - لە ۱۹۹۲۱ و کاتێک حکومەتی دووەمی شێخ مەحمود دروست دەبێت لە سلێمانی، ململانێیەکی زۆر لەنێوان ڕووناکبیر و ئاغا و شێخ و مەلاکاندا دروست دەبێت، کە زۆربەیان دەستوپێوەندی شێخ مەحمودی بوون. ئەوانە بەردەوام دژایەتیی خوێندەوار و ڕۆشنبیرەکانی ئەو سەردەمەیان دەکرد. بە وتەی مێژوونووس تۆفیق وەھبی، شێخ و مەلاکان لیستێکیان دروستکردبوو کە تۆفیق وەھبیشی تێدابووە، ناویان نابوون (فەرمەسۆن) یان بۆینباخ لەملەکان، وەک کەسانی بێدین سەیردەکران.
[90] - https://kurdane.com/?p=39372
[91] - در این دوره کشتار مبارزان کورد روژهلات کوردستان تنها به ترور سلیمان معینی، صدیق انجیری آذر، خلیل شوباش، دلشاد رسولی، سید رسول بابی گوره، قادر شریف، کاوه مرغانی، صالح لاجانی و ... ختم نشد. تعداد قربانیان بیشتر از ۷۰ تن است.
پ.د.ک با این اعمال تروریستی خود توانست مدتی مانع از سربرآوردن انقلاب در روژهلات شود. حتی پس از سقوط رژیم پهلوی، به ارزانیها با ریاست مسعود مصطفی بارزانی در زمان قیاده موقت علیه کوردهای روژهلات جنگیده و چندین منطقه را برای رژیم ایران از دست پیشمرگهای روژهلات کوردستان خارج کرده و به سپاه پاسداران تحویل دادند. پدیدهٔ خیانت که از مصطفی بارزانی بجا مانده بود امروز از سوی نوههای او (نچیروان بارزانی) و (مسرور مسعود بارزانی) در کوردستان خون کوردها را برای منافع اقتصادی این خاندان و رژیمهای استعمارگر کوردستان بر زمین میریزد. https://kurdane.com/?p=39372
[92] - ترجمه سند مهم قرار دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی که در تاریخ ششم ژوئیه ۱۹۴۵ (۱۵ تیر ۱۳۲۴) صادر شده است
در سه بند نخست این سند خطاب به باقروف آمده است:
«۱. در نظر بگیرید که توصیه میشود به کارهای مقدماتی برای تشکیل یک ولایت (به روسی «اوبلاست») خودمختار ملی آذربایجان در چارچوب دولت ایران شروع شود که صاحب اختیارات وسیع باشد. در عین حال در استانهای گیلان، مازندران، گرگان و خراسان هم یک جنبش تجزیهطلبانه سازماندهی شود.
۲. در آذربایجان جنوبی فرقهای به نام «فرقه (حزب) دموکرات آذربایجان» با هدف رهبری جنبش تجزیهطلبانه ایجاد شود. ایجاد فرقه دموکرات آذربایجان جنوبی باید همزمان با تجدید سازماندهی شاخه آذربایجان حزب توده ایران باشد و طرفداران جنبش تجزیهطلبانه از تمام طبقات مردم را به آن جلب کند.
۳. فعالیت مناسب بین کُردهای شمال ایران برای جلب آنان به جنبش جداییطلبانه و ایجاد یک ولایت خود مختار ملی کُرد انجام شود.»
https://www.dw.com/fa-ir/a-18912320
[93] - سید جعفر پیشهوری روستازادهای بود که در خلخال به دنیا آمد و با پیروزی انقلاب بلشویکی، جذب کمونیسم شد. او در اولین کنگره حزب کمونیست ایران که در 30 خرداد 1299 در بندرانزلی شکل گرفت، عضو کمیته مرکزی حزب شد. پس از شکست نهضت جنگل به باکو رفت و وارد فعالیتهای مطبوعاتی شد. در 1304 رابط حزب کمونیست ایران و «کمینترن» شد. در 1306 در کنگره دوم حزب کمونیست ایران که در شهر رستوف در نزدیکی مسکو برگزار شد دبیر کمیته مرکزی و مسئول تشکیلاتی حزب در تهران شد. او سپس به تهران آمد. اما در 6 دی 1309 دستگیر شد و تا پایان حکومت رضاخان به مدت 11 سال در زندان ماند. در مهر 1320 در جلسه مؤسسان حزب توده شرکت کرد و به همراه ایرج اسکندری اولین مرامنامه حزب را نوشت. ولی به علت اختلاف با سایر اعضا، از حزب توده فاصله گرفت. او در انتخابات مجلس چهاردهم از حوزه تبریز انتخاب شد ولی در 23 تیر 1323 اعتبارنامهاش به دلیل کمونیست بودن وی رد شد. پیشهوری در 12 شهریور 1324 حزب دمکرات آذربایجان را بنیان نهاد و در 21 آذر این سال حکومت خودمختار آذربایجان را اعلام کرد. در 21 آذر 1325 در برابر حمله قوای ارتش، عقبنشینی کرد و به باکو گریخت و در 20 تیر 1326 در یک سانحه اتومبیل در این شهر کشته شد.
[94] - https://psri.ir/?page=special&id=278
[95] - اصلاحات ساختاری و تأسیس دانشگاه تبریز
فرقه در طول حکومت یکسالهٔ خویش اصلاحات ساختاری چندی را در زمینههای مختلف در آذربایجان شروع کرد که درمقایسه با آنچه در دیگر استانهای پیرامونی توسط حکومت رضا شاه و ۴ سال اولیهٔ حکومت محمدرضا پهلوی انجام شده بود، برجسته و چشمگیر بودند. بخشی از این اقدامات اصلاح ارضی برای تقسیم زمین بین دهقانان و برچیدن نظام ارباب رعیتی بود که پیش از اصلاحات ارضی محمدرضا شاه پهلوی در سال ۱۳۴۱، موسوم به انقلاب سفید، انجام شد. اعطای حق انتخاب کردن و انتخاب شدن به زنان را نیز فرقه در آذربایجان پیش از شاه در سراسر ایران انجام داد.. https://www.radiozamaneh.com/758461/
از اقدامات سید جعفر پیشه وری، میتوان به احداث نوانخانهها، خانههای سالخوردگان، بیمارستانها، بنای تئاتر، نگارش قانون کار و اعطای ابزار کار به کارگران بی بضاعت، مبارزه با رشوه خواری و فساد، مقابله با ماموران متجاسر به حقوق ملت، ایجاد بنگاههای نشر برای چاپ کتاب به زبان ترکی آذربایجانی، گردآوری شعرها و فرهنگ عامیانه و ایجاد بانک ملی، ایجاد دانشگاه به زبان تورکی آذربایجانی اعطای حق رأی به زنان (برای اولین بار در ایران)، تأسیس رادیو تبریز، اصلاحات ارضی و تقسیم زمین در میان دهقانان که از جمله اقدامهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حکومت ملی آذربایجان بود اشاره کرد و یکی از دموکرات ترین اقدامات پیشه وری حق انتخاب نوع پوشش برای زنان بود. زنان ایران به مدت صد سال گهی با "کشف حجاب اجباری" و گهی با "حجاب اجبای" تحت خشونت بود.
" جان فورن (J.Foran) " مؤلف آمریکایی در کتاب " تاریخ تحولات اجتماعی ایران " مینویسد: کارهایی که حکومت ملی آذربایجان در یکسال انجام داد، رژیم رضا شاه در مدت ۲۰ سال نتوانست انجام دهد. آن هم به خاطر میهن پرستی آذربایجانیان بود. هم چنین اطرافیان سید جعفر پیشهوری بیشترشان اهل مبارزه و انسانهای باوقار و متین بودند. تاریخ تحولات اجتماعی ایران - چاپ دوم، تهران ۱۳۷۸ (مترجم از انگلیسی: احمد تدین)
[96] - هیئت دولت حکومت خود مختار آذربایجان روز چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۳۲۴ به ریاست میرزاعلی شبستری تشکیل گردید. https://psri.ir/?page=special&id=278
[97] - قاضی محمد سومین گزینه شوروی برای این سمت بود. قبل از وی به علیآقا ایلخانیزاده معروف به امیراسعد دهبُکری و قرنی آقای مامش پیشنهاد این مأموریت داده شده بود. اما این دو تن نپذیرفته بودند.
[98] - کابینه قاضی محمد که در روزنامه کردستان به تاریخ یازدهم فوریه 1946 اعلام شد" حاجی باباشیخ، (نخستوزیر)، سیف قاضی (وزیر جنگ)، مناف کریمی (وزیر آموزش و پرورش)، محمدامین (کاسب، وزیر داخله)، محمّد ایوبیان (داروساز، وزیر بهداری)، اسماعیل ایلخانیزاده (از مالکان بزرگ، وزیر راه)، احمد الهی (کاسب، وزیر اقتصاد)، کریم احمدین (وزیر پست)، مصطفی داودی (تاجر، وزیر بازرگانی)، ملاحسین مجیدی (وزیر دادگستری)، محمود والیزاده (کاسب، وزیر کشاورزی)، صادق حیدری (وزیر تبلیغات).
پست وزارت عبدالرحمان ایلخانیزاده (مالک بزرگ) هنوز معلوم نشده بود. این دولت که اکثریت آن را تجار و کسبه و فئودالها تشکیل میدادند، نمایندهٔ ثروتمندان بود.
[99] - در زبان انگلیسی، Bug (با تلفظ “باگ”) یک اشکال یا ایراد است. این کلمه عمدتاً در بین برنامه نویسان، تسترها و گیمرها استفاده میشود. اما به چه معنا است؟ یک نقص ناهماهنگی بین فناوری، هدف برنامه و رفتار واقعی سیستم است.
[100] - طبقات متوسط و فرودست ایران ستون فقرات جنبش "زن زندگی آزادی" را تشکیل داده و ماهیت سیاسی آن چپ، سکولار و دمکراتیک بود.
جریانات راستگرای کُرد و ایرانی داخل و خارج نشین در آن شرکت کردند. اما حضور آنها موجب تقویت این جنبش نشد. زیرا هدف جریانات راستگرا مصادره و انحراف جنبش بود.
نژادپرستانِ تُرک، کُرد و فارس ماهیتاً ضد روح، فلسفه و آرمانهای انقلاب «زن، زندگی، آزادی» هستند:
الف- پانترکها که ترکزبانان را از شرکت در جنبش منع کرده و قبله را به آستان علیاف و اردوغان کج کردند.
ب- پانکُردها به رهبری حزب دمکرات کردستان ایران با به میان کشیدن شعارهای قومی، عَلَم کردن پرچم سیستم ارتجاعی کردستان عراق و روسری بارزانی، عکس یادگاری با لباس غارت شده زنان بسیجیان و آتشزدن خانه آنها، بسیجکردن ملایان سنی اخوانی جنبش مدنی در کردستان را مبتلا به بیماریهای واپسگرایی، تفرقه، جداکردن جنبش کردستان از سایر ایرانیان، خشونت و... مبتلا کردند.
ج- پانفارسها هم به رهبری رضا پهلوی با تمامیتخواهی و تفرعن پادشاهی ملیتهای ایرانی را دچار یاس و ناامیدی کردند.
[102] - فراتر از فمینیسم؟ ژنولوژی و جنبش آزادی زنان کورد نوشتهٔ: نادیه العلی و ایزابل کیسر – ترجمهٔ: فرزانه جلالی https://rahkargar.com/?p=9954
اوجالان در اواخر دهه نود "ایدئولوژی زن آزاد" را مطرح کرد. او این ایدئولوژی را در این جمله خلاصه میکرد: تا زن آزاد نشود، جامعه آزاد نمیشود. او مینویسد «زن، زندگی، آزادی یعنی زن آزاد، سرزمین آزاد و حتی مرد آزاد».
اوجالان معتقد بود که زنان تحت ستم نظام پدرسالارانه، سرمایهداری و دولت-ملت هستند. او زنان را "اولین ملت به اسارت رفته تاریخ" میخواند و میگوید «با خودم فکر میکردم که زن سرزمینیست در اسارت که باید آزاد شود».
او تا جایی پیش رفت که در اواسط دهه نود از مردان جامعه خواست که به ستم خود علیه زنان پایان دهند و به استعاره گفت «مردانگی را در خود بکشید».
[103] -https://asranarshism.com/fa/1401/12/16/history-woman-life-freedom/
[104] - سروده *تهمینه میلانی* کارگردان تبریزی برای دختران کوبانی که با فریاد «ژن ژیان آزادی» داعش را شکست دادند
🌹 کوبانی پر است از/ دخترانی که زن را معنایی دیگر میآغازند/ دخترانی که موهایشان پیداست/حجاب ندارند/انگشتانشان لاک ندارد/لبهایشان پروتز ندارد/رژ غلیظ ندارد/اما پر است از سرود نجابت ... /دختران کوبانی/هیچکدامشان لباس مارک دار ندارند/اما تا زندهاند هر شب موهایشان را شانه میکنند/و هر صبح میبافند/دستان ظریفشان سنگینی کلاشینکف را تاب میآورد/با اینهمه/دختران کوبانی آنقدر زن هستند/که همه مردان دنیا عاشقشان باشند ... /کوبانی دارد به همهٔ ما درس میدهد/تا بدانیم/هیچ دختری نصف یک مرد نیست/هیچ بی حجابی فاحشه نیست/و هستند هنوز دخترانی که/تنشان را به کنیزی مردان هوسران نمیسپارند ... /کوبانی خانه به خانه سقوط میکند/و دختران کرد یکی پس از دیگری/با آخرین نرمی گلولههایشان/عروس خاک میشوند/تا آرزوی دست یافتن داعشیان بر تن پاکشان را/بر دلهای کثیفشان حک نمایند/آری ... تن دختر کوبانی، تنها در آغوش خاک کوبانی/تا ابد دلبری خواهد کرد/ از اینکه کرد نیستم خجالت میکشم ...
[105] -https://www.bbc.com/persian/articles/cqq6yev5kxwo
[107] - https://www.khabaronline.ir/news/598266
https://www.radiofarda.com/a/f6-syria-operation-raqqa-isil/28099944.html
[108] - https://www.youtube.com/watch?v=2OoOVyI0Qcw
[110] https://anfpersian.com/%DA%A9%D9%88%D8%B1%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86/fylm-synmayy-kwbany-baztab-mqawmt-shkwhmndanhy-kwbanyst-67972
[111] - احزاب راست سنتی کردستان در تمام این سالها حتی در گوشهای از نشریات، روزنامهها، ماهنامهها و یا رادیو و تلویزیونهای خود به این شعار اشارهای نکرده و با پیام و محتوای آن شدیداً مخالفت کرده، میکنند و خواهند کرد.
[112] - جریان راستِ سنتی کردستان ایران بیش از آنکە در فکر فعالیت مؤثر سیاسی باشند، نگران باختن نفوذ تودهای بە جریان چپ و مدرن بودند. از این روی در نقش مهره شطرنج خاندان بارزانی جهت انحراف و تضعیف جنبش زن زندگی آزادی ظاهر شدند.
[113] - https://ir.voanews.com/a/iran-protest-actress-hijab-woman-life-freedom-mahsa-amini/6828710.html
[114] - حامید گەوهەری: هێزێکی پەکەکە بۆ سەرکوتکردنی خۆپیشاندەران چوونەتە ڕۆژهەڵاتی کوردستان https://www.basnews.com/so/babat/776621
[115] - معنی ضرب المثل آدم ناشی سرنا را از سر گشاد آن می زند چیست؟ یعنی آدم تازه کار و کم تجربهای که اطلاعاتش کم است، نمیتواند کار را به درستی و بدون اشتباه انجام دهد. آدم ناشی را میتوان از عملکردش شناخت؛ چرا که باید سرنا را از سمت باریک آن بزند ولی از سر گشاد آن را مینوازد!
[117] - درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد* نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد (حافظ)
[118] - علیه شعار «مرد، میهن، آبادی»
در حالیکه شعار «زن، زندگی، آزادی» همبستگی بینظیری بین تمام گروههای اجتماعی ایجاد کرده است و مرزهای جنسیت، ملیت/قومیت و نیز مرزبندیهای مذهبی را پشت سر گذاشته است، شعار «مرد، میهن، آبادی» نه تنها هیچ ظرفیت اعتراضیای ندارد و باعث پس زده شدن بخش زیادی از معترضین -و بهویژه زنان که گرانیگاه جنبش کنونی هستند- خواهد شد، بلکه هریک از این سه واژه گفتمانهای شکست خورده و به شدت مسالهداری را با خود حمل میکنند.
این جنبش نه علیه مرد است و نه مردستیز است. و نیز باید بدانیم که مساله زنان، فقط مربوط به زنان نیست.
حل شدن مسالهٔ زنان و پس زده شدن مردسالاری برای بخش عظیمی از مردان هم رهایی بخش خواهد بود، بهجز دیکتاتوری و نخبگان حاکم. این بسیار ارتجاعی و زننده است که فکر کنیم جنبش «زن، زندگی، آزادی» علیه مردان است
از این سه شاید «میهن» از همه کمتر مساله دار باشد، ولی آن هم بیمساله نیست.
مهین میتواند ناظر به زندگی باشد، ولی به سرعت توسط ناسیونالیستهای افراطی و دیگریهراس مصادره میشود و تبدیل میشود به نمادی برای دیگری ستیزی، شووینیسم و نژادپرستی.
و اما «آبادی» چه چیزی را میتواند نمایندگی بکند؟ این شعارمانند هر کلمهٔ دیگری میتواند بار سیاسی ویژهای را با خود حمل نکند.
این شعار در حال حاضر و در متن گفتمانهای کنونی، چیزی فراتر از «توسعه» و در واقعیت سرمایهداری دورهٔ جنگ سرد را نمیتواند با به ذهن بیاورد؛
«آبادی» در این معنا نه تنها معیار «زندگی بهتر» نیست، بلکه ناظر به ویرانسازی زندگی بخشی از مردم و آواره کردن و کوچدادن اجباری آنها در راستای سود و ثروت برای الیت و نخبگان حاکمی است که «طرحهای توسعه» را تدوین میکنند.
«آبادی» نمیتواند همان معادل «زندگی» باشد، اما «زندگی» در دل خودش ناظر به آبادانی، زایش و پویایی است.
«تکرار بدون تفکر» یکی از خصلتهای روزهای انقلابی است. ریتمیک و موزون بودن یک شعار، گاهی باعث میشوند که به سر زبانهای بیافتد بدون اینکه کسانی که آن را تکرار میکنند الزاماً خود شعار یا سیاست پس پشت آن را باور داشته باشند. (برگرفته از مراد روحی)
[119] - سرپرست خانواده (علی محمدی) سابقاً اهل روستاهای قشقنه و باگردان بود. وی در ساختمان مسکونی علی عثمانی جانداران واقع در خیابان منبع آب مستأجر بود.
[120] - تضمین شعر مشهور مولانا "مثنوی معنوی" دفتر اول -بخش ۱ - سرآغاز:
بشنو این نی چون شکایت میکند/ از جداییها حکایت میکند/ کز نیستان تا مرا ببریدهاند / در نفیرم مرد و زن نالیدهاند / سینه خواهم شرحه شرحه از فراق/ تا بگویم شرح درد اشتیاق/ هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش
[121] - پل پوت (زاده ۱۹ مهٔ ۱۹۲۵ – درگذشته ۱۵ آوریل ۱۹۹۸) سیاستمدار کامبوجی بود که جنبش خمر سرخ به رهبری او از ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ بر کامبوج حکم راند.
[122] - دُن کیشوت یا به اسپانیایی دُن کیخوته دِ لا مانچا (به اسپانیایی: Don Quijote de la Mancha) نام رمانی اثر نویسندهٔ اسپانیایی میگِل سِروانتِس ساآوِدرا (۱۶۱۶–۱۵۴۷) است. این اثر از قدیمیترین رمانها در زبانهای نوین اروپایی است. بسیاری آن را بهترین کتابِ نوشتهشده به زبان اسپانیایی و از برجستهترین نمونههای رمان پیکارِسک میدانند.
سروانتس بخش اول دن کیشوت را در زندان نوشت. این بخش نخستین بار در سال ۱۶۰۵ و بخش دوم در سال ۱۶۱۵ چاپ شد. بخش اولِ رمان دن کیشوت در سال ۱۶۰۵ در مادرید منتشر شد و بخش دوم آن ده سال بعد، در ۱۶۱۵ به چاپ رسید.
[123] - آزادی زندگی بدون انقلابی رادیکال و زنانه ناممکن است، انقلابی که ذهنیت و زندگی مرد را تغییر میدهد. اگر نتوانیم میان مرد و زندگی، و زندگی و زن آشتی برقرار کنیم، شادیْ تنها امیدی بیهوده خواهد بود. انقلاب جنسیتی صرفاً به زن مربوط نیست. این انقلاب به تمدن پنجهزارسالهٔ جامعهٔ طبقاتی مرتبط است که وضعیت مرد را از زن نیز بدتر کرده. بنابراین، این انقلاب جنسیتی همزمان به معنای رهایی مرد نیز هست.
دربارهٔ «طلاق کامل» بسیار نوشتهام، بهعبارتی توانایی طلاقدادن پنجهزارسال فرهنگ کهنهٔ سلطهگری مردانه. هویت جنسی زنانه و مردانهای که امروزه میشناسیم مفاهیمی ساختگی هستند که بسیار بعدتر از زن و مرد زیستشناختی درست شدهاند. بر اساس این هویت ساختگی، زن برای هزاران سال استثمار شده است؛ از او هرگز به خاطر زحماتش قدردانی نشده است. مرد باید بر این مسئله چیره شود که زن را همواره در جایگاه همسر، خواهر یا معشوقه میبیند – کلیشههایی که سنت و مدرنیته جعل کردهاند.
این ادعا که نخست باید به مسئلهٔ دولت بپردازیم و سپس مسئلهٔ خانواده، درست نیست. هیچ مشکل اجتماعی مهمی را نمیتوان در انزوا فهمید. روش کارآمدتر این است که به همهچیز درون یک کلیت نگاه کنیم و هر مسئلهای را در رابطه با دیگر مشکلات معنا کنیم. این روش حتی وقتی میخواهیم مشکلات را حل کنیم نیز کارآمد است. تحلیل ذهنیت اجتماعی بدون تحلیل دولت، تحلیل دولت بدون تحلیل خانواده، و تحلیل زن بدون تحلیل مرد نتایجی نارسا در بر خواهد داشت. باید این پدیدههای اجتماعی را بهعنوان کلیتی درهمتنیده تحلیل کنیم؛ در غیر این صورت، راهحلهایی که به دست میآوریم ناکافی خواهند بود. https://www.akhbar-rooz.com/192856/1401/11/24/
https://roarmag.org/essays/jineology-kurdish-women-movement
[124] -https://www.akhbar-rooz.com/172521/1401/07/16/
[125] - https://rojpress.wordpress.com/2015/06/23/1-388/
[126] - مدتی وی (MED TV) نخستین شبکه خبری به زبان کردی است که درابتدا شش ساعت به زبانهای کردی، سریانی، عربی و ترکی فعالیت میکرد و مقران در انگلستان میباشد. مخاطبان برنامههای این شبکه در اروپا، افریقا و خاورمیانه میباشند. مدتی وی در سال ۱۹۹۵ تبدیل به نخستین شبکه پخش برنامههای خبری به زبان کردی در اروپا وخاورمیانه شد.
[127] - داستان از این قرار است: معلم ریاضیای سر کلاس یه مساله طرح کرد تا بچهها حل کنن و گفت: میوه فروشی ۱۵۰ عدد پرتقال خرید دانهای ۲ ریال و فروخت دانهای ۳ ریال و ۱۵۰ ریال سود برد. معلوم کنید …(بعد یه کم مکث کرد و فهمید که خودش جواب مساله رو گفته. واسه این که به قول معروف خیت نشه گفت:). حال پیدا کنید پرتقال فروش را.
[130] - آرایه تضمین از غزل 26 حافظ:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست/ پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست/ نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان/ نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
[131] -https://eslahatnews.com/8419
[132] - https://www.bbc.com/persian/iran-63398898
[133] - https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-1060
[134] - khabaronline.ir/xjfkg
[136] - https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-1062
[137] - https://www.youtube.com/watch?v=vRseu7P7IIM
[138] - وقتی خواستند بر جنازه ژینا نماز میّت بخوانند، زنی فریاد زد: «ژینا شهید است، بر شهید نماز نخوانید» و رسایی صدای او دیگر زنان و مردان را با خود همصدا کرد که بر شهید نماز نخوانید و درنهایت اجازه ندادند. https://www.radiozamaneh.com/833889
[139] - https://www.radiozamaneh.com/833889
[141] - https://www.kurdia.net/archives/7281
https://x.com/kurdchannel_tv/status/1641432938498920449?s=20
[142] - داگیرکەری ئێرانی، قاتڵی ژینامانی (شلر درویشی گوینده تلویزیون حزب دمکرات) https://www.youtube.com/watch?v=AjKjcZZ7te4
[143] - داگیرکەری یٔێرانی قاتڵی ژینامانی/ دروشمی خۆپێشاندەرانی سەقزی، ۲۶ ی خەرمانانی ۱۴۰۱ https://www.youtube.com/watch?app=desktop&v=MlGhuPdrqD8
[144]- https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-1062
[145] - گزارش خبرنگار اعزامی هممیهن از سقز محل زندگی و خاکسپاری مهسا امینی/ یک وطن اندوه
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-1062
[147] - https://youtube.com/shorts/ERVL_74-C-s?si=N4pmivsbmbW4MZ4u
[149] - https://www.bbc.com/persian/iran-63398898
[150] - https://parsi.euronews.com/2023/09/12/discussing-irans-one-year-anniversary-women-life-freedom-movement-in-european-parliamen
[151] - https://www.radiofarda.com/a/investigative-report-on-those-who-got-killed-during-recent-protests-in-iran/32124711.html
[152] - نوعی دستار مردانه-
پارچەیەکی تەنراوی بەدەزووچنراوی گوڵ گوڵییە، جۆرێکیان پیاو دەیبەستێ بەسەریەوە و جۆرێکیشیان ژنان دەیکەن بەکراس و دەسماڵ
[153] - منابع: - Heller, E. (2004). *روانشناسی رنگ: اثرات و نمادها*. - Stone, N. J. (2018). *تأثیر رنگهای خنثی بر عملکرد روانی*. - میراث فرهنگی ایران: نمادگرایی رنگها در نوروز (سازمان میراث فرهنگی، ۱۳۹۹).
[154] - زیرا زمانی پیشمرگها از این رنگ همچون بسیاری نیروهای نظامی جهان برای استتار و همرنگ شدن با طبیعت استفاده می کردند.
[155] - ارتشهای جهان از رنگ خاکی برای استتار در بیابان و مناطق کویری و عاری از پوشش گیاهی و جنگلی استفاده می کنند. در حالی که بیشتر مناطق کردستان و زاگرس سرسبز و جنگلی بوده و رنگ خاکی نمی تواند استتار لازم را در این طبیعت رنگین ایجاد کند.
در مناطق جنگلی از رنگهای سبز، قهوه ای؛ مشکی و سبز زیتونی و برای محیطهای شهری یا کوهستانی از رنگهای خاکستری، سیاه و سفید استفاده می کنند. رنگهای سبز زیتونی، مشکی و آبی تیره برای محیطهای عمومی کاربرد دارند.
[157] - کهنترین سند از برگزاری جشن نوروز تاریخی از دوره پادشاهی سومریان در شهر اوروک، مربوط به نیمه دوم هزاره پنجم پ. م تا دهههای نخست هزاره چهارم پ. م کهنترین سند تاریخی گلدان پایه داری است ساخته از سنگ مرمر با بلندای ۹۰ سانتیمتر که کلیه سطوح جانبی آن گلدان آراسته به نقش هائی است نمایانگر و نمودار جشن نوروزی زیرعنوان «جشن بهار» که دراین نقشها پیشکشهایی چون گاو و سبزیجات با نقش یک مرد روحانی که به صورت سنت مذهبی عریان و درحال پیشکش سبدی بزرگ پر از انواع میوههای نوبرانه در دست به سوی ایزدبانو، که احتمالاً ایزدبانوی اینانا باشد، روان است.
پشت سر این مرد روحانی عریان و نقش پاها و دامان بلند، شخصی دیده میشود و همچنین حمل تنپوش منگوله دار شخص مورد اشاره به وسیله یک خدمتگزار، مشاهده میگردد که به نظر میرسد این مرد شاه بابل است و دراین اثر ارزنده تاریخی و هنری، روحانیان عریان دیگری نیز با سرهای تراشیده درحال آوردن پیشکش ظرفهایی پر از هدایا و کوزههای شراب و تعدادی بره گوسفند و میش دیده میشوند، درحالی که نقشهایی از گندم و غذا نیز به عنوان پیشکش به ایزدبانوی اینانا در بدنه این گلدان به تصویر کشانده شدهاند.
در بخش زیرین این گلدان قوچها و میشهایی درحال گذر از کنار درختان خرما که در دو بازوی رودی روییده شدهاند، نیز تزیین یافته است و مراسم نوروزی نقش شده دراین گلدان در سدههای بعد در بابل به عنوان جشن نوروزی آکی تو (akittu) برگزار میشد.
کهنگی این گلدان از سوی صاحب کتاب بین النهرین و ایران باستان بین ۳۱۰۰ -۳۲۰۰ پ. م تخمین زده شده است. گلدان نماد جشن نوروزی به نظر میرسد که هر ساله در مراسم جشن نوروزی به وسیله کاهنان شهر اوروک به معرض نمایش گذاشته میشد. http://www.knowclub.com/paper/?p=547
[158] - به عقیدهٔ آرتور کریستنسن، ایرانشناس دانمارکی، این جشن در اصل جشنی بابلی بوده که در آغاز بهار به مدت 12 روز در پرستشگاه اساگیلای مردوک (خدای باروری و آفرینش و نگهبان بابل در عصر حمورابی) در حضور شاه بابل با شکوه تمام برپا میشده است و به آن زگموک (جشن آغاز سال) میگفتند. کورش پس از گشودن شهر بابل در سال 539 پیش از میلاد برای دلجویی از مردم بابل این جشن را در نخستین روز بهار سال 538 پیش از میلاد با حضور کاهنان شهر ومردم برپا کرد. از آن زمان این جشن رفته رفته در امپراتوری هخامنشی معمول شد. سال ایرانیان باستان، چنان که از سنگنوشتههای بیستون برمیآید در پاییز آغاز میشد. اما زندهیاد مهرداد بهار معتقد است که جشن نوروز پیش از هخامنشیان در میان بومیان ایران رواج یافته بود و هخامنشیان آن را از بومیان ایران گرفتهاند. نشانههایی از برگزاری آیین نوروز درکاخ آپادانا در تخت جمشید وجود دارد که نشان میدهد پادشاهان هخامنشی به این آیین کهن گرویده بودند. در این روز شاه نمایندگان مردمان گوناگون را به حضور میپذیرفته و هدایایی از آنان میگرفته است.
http://tarikhirani.ir/fa/news/575
[159] - سال نو آشوری (سریانی) برابر با اول ماه نیسان (اول آوریل) برگزار میگردد. حدوداً آغاز سال خورشیدی برابر با آغاز سال آشوری- سریانی است، نام این عید؛ خاب نیسان، هاب نیسین، هاب نیسون، آکیتو یا “رشاء د شتا” است. کلمه اکیتو Akitu از ریشه سال نوی سریانی است. https://safarnevis.com/?p=18878
[160] - مهرپرستی یا آیین مهر یا میترائیسم، آیینی رازآمیز بود که بر پایه پرستش مهر (میترا) ایزد ایران باستان و خدای خورشید، عدالت، پیمان و جنگ، در دوران پیش از آیین زرتشت بنیان نهاده شد. این آیین بعدها دگرگون شده و به سرزمینهای امپراطوری روم برده شد و در طول سدههای دوم و سوم پس از میلاد، در تمام نواحی تحت فرمانروایی روم، در سرزمین اصلی اروپا، شمال آفریقا و بریتانیا برپا بود. گرچه پس از پذیرفتن آیین مسیحیت توسط امپراطور کنستانتین در اوایل سده چهارم میلادی، این دین محو شد، اما تاثیری بهسزا بر ادیانی چون مسیحیت بر جای گذاشت.
بیشتر رسوم دین مسیحیت از مهرپرستی (خورشید پرستی) و یا میتراییسم برگرفته شدهاست. مانند تولد مسیح در یک آغل که به گفته آنها برگرفته شده از تولد میترا در غار است و همچنین شب میلاد مسیح که مصادف با یلدا میباشد, و همچنین درخت سرو و کاج که در آیین مهر با ستارهای بر فرازش تزیین میشد. (ستاره نشانه ایست که بازرگانان را راهنمایی میکند تا به میترا در غار برسند - درخت سرو را از این روی دوست داشتند که نماد آزادگی و مقاومت در برابر تاریکی بود که آثارش را در ادبیات فارسی میتوانیم به وفور بیابیم - درخت کاج از این روی در کشورهای اروپایی مرسوم شد که محیط طبیعی آنها برای رویش کاج بهتر بود). مورد دیگر شباهت کلاه بابانوئل با کلاهی شبیه کلاه موبدان آیین مهر است. http://mehrbastan.blogfa.com/post/25
[161] واژه «یلدا» واژه ایست برگرفته از زبان سریانی (که از لهجههای متداول زبان «آرامی» است) به معنای تولد. زبان «آرامی» یکی از زبانهای رایج در منطقه خاورمیانه و زبان اصلی نگارش کتب عهد جدید مسیحیان بوده است. http://mehrbastan.blogfa.com/post/25
[162] - عید پاک در پایان هفتهٔ مقدسی است که عیسی وارد اورشلیم میشود و توسط سربازان رومی دستگیر و پس از تحمل مصائب و سختیها بر فراز تپه گلگتا در اورشلیم مصلوب میشود. زمان این عید، برخلاف سایر اعیاد و مراسم، ثابت نیست و هر سال میان ۲۲ مارس (۲ فروردین) تا ۲۵ آوریل (۵ اردیبهشت) تغییر میکند و به اولین یکشنبه بعد از ماه کامل پس از اعتدال بهاری میافتد.
[163] -در مورد واژهٔ «سوری» در ترکیبِ نامِ جشنِ سوری / چهارشنبهسوری دو نگر وجود دارد: برخی «سور» را در معنایِ جشن، شادمانی، نشاط و عیش گرفتهاند و نظرِ دیگر و درست این است که «سوری» را به معنایِ سرخ میدانند؛ چون در این جشن آتشِ سرخ افروخته میشود واژهٔ سوری پهلوی و SŪR به معنیِ سرخ است. سول به معنای خورشید sul هم از همین خانواده است در زبانِ فارسی گُلِ سوری به معنیِ گُلِ سرخ یا سُهروَردی (گل سرخ) ورد به معنی گل است که البته از برگ تغییر آوایی یافتهاست که در همگی سور از همین ریشه است نظرِ دوم پذیرفتنیتر است؛ زیرا نامِ نخستِ این مراسم «جشنِ سوری» بودهاست و واژه چهارشنبه بعدها واردِ این نام شدهاست؛ اما با گذشت زمان برخی شواهد و قراین موجود، مانند رواج تلفظ چارشمبه سُرخی در شهر اصفهان و استفاده از واژهٔ سور بهجای سرخ در بسیاری از گویشهای رایج در فلات ایران، صحت دیدگاه دوم را تقویت مینماید؛ شایان ذکر است دو واژهٔ سور و سُهر، که از نظر تلفظ شباهت زیادی به واژهٔ سرخ دارند، در گویشهای پشتو، لری، بختیاری و زبان کردی به معنای سرخ به کار میروند.
[164] - شباهتهای میترائیسم و مسیحیت
– میترائیستها در میترا خدای نور و ناجی بشریت را دیدند، مسیحیت هم در مسیح همین را مشاهده کردند. – میترا و مسیح هر دو پسر خدا هستند. – میترا و مسیح هر دو از زن آفریده شدند. – داستان تولد مسیح همان داستان تولد میتراست. – میترا در غاری تاریک به دنیا آمد و اولین کسانی که فهمیدند، چوپانها بودند که به عنوان هدیه، طلا و مواد معطر و خوشبو آوردند. برای مسیح هم چنین بوده است. – میترا و مسیح هر دو واسطه بین خدا و مردم هستند. – میترا و مسیح هر دو مجری خواستههای پدرند با این تفاوت که عیسی پسر «یهوه» است و میترا پسر خداست. – مأموریت میترا، مبارزه با اهریمن، شیطان و بندگان اوست که وقتی در آخرین روز هستی برای داوری بشریت میآید، پیروزی نهایی نور و خوبی بر تاریکی و ظلم است که این وظیفه عیسی است از نظر مسیحیان. – عروج میترا به درگاه خدا پس از آخرین مأموریتهایش روی زمین، بسیار شبیه داستان عیسی است. – صلیب: میترائیستها صلیب را در دایره (سمبول قدیمی خورشید) رسم میکردند و چهار گوشه صلیب، همان نقطه اساسی و بنیادی راه سالانه خورشید است. دو نقطه: اعتدال ایام (روز و شب) و دو نقطه انقلاب خورشیدی. در مسیحیت، صلیب نشانه رنج و مقاومت شد. با اینکه خورشید را در خود حفظ کرد. – جشن مقدس تولد میترا، ۲۱ دسامبر در تاریکترین شب سال در تاریکترین غار، نشانه تولد نور و پیدایش امید و نشانه زایش دوباره طبیعت است. جشن مقدس عیسی نیز درست در همین شب در زمان انقلاب خورشیدی زمستانی است. – نشانههای خورشید، صلیب در دایره را میتوان در صحنههای غذاخوری مقدس (تغذیه تقدیس) میترا دید. مراسم نان گرد در کنار میترا که به چهار قسمت تقسیم شد. نان و شراب شیرین، مراسم مقدس میترائیستهاست. نشانه سفره پر برکت میترا و مددیاران اوست. نشانههای خوشبختی در زندگی آینده و جاودانی در پادشاهی میترا که در مسیحیت نیز دقیقاً همانگونه است. با این تفاوت که نان، نشان پارههای تن عیسی است و شراب شیرین نشان خون او و نشانه سفره پر برکت مسیح. بار عاطفی این مراسم، چون خاطرهای است از آخرین شام عیسی با حواریون. – غسلتعمید که از نظر بندگان کیش میترا، شستوشوی انسان از گناهان مرتکب شده بود، چون اعتراف به گناهان و بخشش گناهان گناهکاران در میترائیسم با همان شکل به مسیحیت منتقلشده است. منبع: آیین مهر میترائیسم، هاشم رضی
[165]- به فاصله کمی از نوروز، مسیحیان در سراسر دنیا عید پاک را جشن میگیرند. آیین میترائیسم در مسیحیت زنده ماند. افزون بر مسیحیت جریانهای دیگر دینی در جهان و مسلکهای صوفیمآبانه از این سرچشمهٔ جوشان تأثیرات بسیاری برداشتند. در اوایل سدهٔ پنجم، آیین میترایی تحت عنوان آیین مسیح در جهان تجدید حیات کرد.
عید فصح (پاک) عیسویان اقتباسی است از جشن اعتدال بهاری میترائیسم. به اعتقاد مهرپرستان، در این زمان بوده است که میترا به آسمان صعود میکند (چنانکه عیسی به آسمان بالا میرود) http://ashour.ir/ContentDetails.aspx?ContentId=10
https://savepasargad.com
[166] -https://daryaftpub.com/
-[167] مسیحیت موارد زیر را از آیین_مهرپرستی (میترائیسم) اقتباس کرده است:
تثلیث در هر دو آیین وجود دارد. آیینهای میترایی به طور مخفیانه و در سردابها تشکیل میشد و مهرابه ها نیز به شکل غار بنا شده و در آن دخمهها مراسم اسرارآمیز آیین، برگزار میگردید. مراسم_تطهیر و غسل_تعمید نیز در هر دو مذهب مشترک بوده. افروختن شمع در کلیساها، نواختن ناقوس، وجود حوضچه آب_مقدس در ورودی کلیساها وسرود دستهجمعی به همراه نواختن موسیقی از شباهتهای مراسم میترائیسم و مسیحیت هستند. مراسم شام_آخر (عشاء_ربانی یا اوکاریست) و صرف نان_شراب در دو آیین مشترک است؛ دوازده مقام میترایی و دوازده فلک یاور میترا به حواریون دوازدهگانه عیسی تغییر یافتند. روزیکشنبه (مهرشید در فارسی) به نام روز_خورشید چنانکه از نام آن پیداست، روز ویژه مهرپرستان بود که در مسیحیت نیز به همین شکل است؛ رهبانیت و ریاضت در آیین_میترا وجود داشت و به مسیحیت نیز راه یافت. مسیح و مهر هر دو در رستاخیز ظهور نموده و اعمال انسانها را داوری میکنند اعتقادبه روح، جاودانگی و قیامت از موارد مشترک بوده، همانگونه که مهر میانجی میان خداوند و بشر است، مسیح نیز واسطه خدا و انسان است؛ گفته میشود نشان هلال ماه بالای هفت شاخه شمعدان در برخی از کلیساها موید این نظر است، از آنرو که ماه در آیین میترا نقش نمادین مهمی دارد؛ مقام هفتم از آیین میترا مقام پدر پدران است که به دین مسیح راه یافته وکشیشان پدران مقدس و پاپ پدر پدران نام گرفتند. صلیب آیین مسیح و درخت_کریسمس برگرفته از آیین مهرپرستی است.
مهر در برج حمل، بره به دوش دارد و عیسی نیز برهای درآغوشش گرفتهاست. سرانجام روز تولد_مهر یا «خورشیدشکستناپذیر» همان روز انقلاب_زمستانی در روم، بیست وپنج دسامبر بود که در سده چهارم میلادی روز میلاد_مسیح تعیین شده و به عید_کریسمس شهرت یافتhttps://www.bbc.com/persian/iran/2009/04/090407_mg_ma_nowrooz_easter
https://www.cgie.org.ir/fa/news/84000/
[168] - ر آیین مهر، مهرابهها محل برگزاری آیینهای مربوط به مهر یا میترا بودهاند. میترا (یا میثره) یکی از کهنترین ایزدان و اسطورههای ایرانی و هندی است. او با قربانی کردن گاومقدس، زمین و گیاهان را از خون او بارور میسازد. همچنین او نماد خورشید و گرما و ایزد مهر و دوستیست. آیین مهر علاوه بر گسترش در ایران، در غرب و به ویِژه در سرزمینهای امپراتوری روم باستان پیش از مسیحیت و در اوایل ظهور مسیح، رواج فراوان داشته و به همین دلیل مهرابهها، مجسمهها و نقش برجستههای فراوانی از میترا در اروپا وجود دارند.
اکثر نیایشگاههای میترا در اروپا نیز سردابههای غار مانندی است که نقش برجسته میترا در طاقچه یا مهرابهٔ انتهایی آن قرار داشته است. دلیل این امر آن است که بنابر اسطورهها، مهر یا میترا در غار به دنیا آمده است و مهرابه با سقف قوسدارش به نوعی تداعی کننده محل تولد اوست. در برخی مهرابههای میترایی، در اطراف فرورفتگی دیوار آتشدانهایی نیز قرار داشته است. https://vista.ir/w/a/16/2bpab
[169] - همی گویم و گفتهام بارها /بود کیشِ من مهرِ دلدارها / پرستش به مستی است در کیشِ مهر/ بروناند زین جَرگه هشیارها/ به شادی و آسایش و خواب و خَور/ ندارند کاری، دلافگارها/ بهجز اشک چشم و بهجز داغِ دل/ نباشد به دستِ گرفتارها
https://www.ibna.ir/news/313938
[170] - https://fa.wikifeqh.ir/
[171] - آیین مرگ و رستاخیز سیاوش (سوگ سیاوش، سووشون و…) در ایران، با نوروز پیوند خورده است؛ به این ترتیب که چند روز پیش از عید، به سوگ سیاوش مینشستند و با فرارسیدن نوروز، به جشن و شادی دست میزدند؛ چنانکه گویی سیاوش، زنده شده باشد. اسطورهٔ سیاوش را نمادی از باورهای خاص فرهنگ کشاورزی جوامع آسیایی دربارهٔ خزان و بهار، خشکسالی و باران و زندگی گیاه میدانند
[172] سیاوش پاکدامن و جشن سوری (چهارشنبه سوری)
داستان سیاوش و سودابه در شاهنامه حاکی از پاکدامنی این جوان زیبای ایرانی است. بی گناهی سیاوش به اثبات میرسد و این جوان بزرگوار سودابه را میبخشد.
پایان این داستان با جشن و شادی همراه است و برخی از پژوهشگران معتقدند جشن سوری که امروز با نام چهارشنبه سوری میشناسیم ریشه در این افسانه دارد.
سووشون و عزاداری در ماه محرم- بسیاری از آیینهای ماه محرم ریشه در سوگواری برای سیاوش دارد. چنین مینماید که در دوران دیلمیان (آل بویه) هر سال چندین روز به سوگواری برای امام حسین (ع) و یارانش اختصاص داشته است و طی این هفته دستههایی در کوچهها به راه میافتادند. این سوگواریها، بازماندههایی از دوران باستان بود که به یاد داستان غم انگیز مرگ سیاوش به دست تورانیان، مراسمی با چنین تشریفاتی بر پا میگردید https://kheradgan.ir/p/2945
[173] - هێمن موکریانی- سەرجەم و کۆی شیعر و پەخشانی هێمن- پیاچونەوەی ژیلا و ئیلهام قەوامی- بڵاو کەرەوەی کوردستان سنە- چاپی دوهەم- ۱۳۹۷-لاپەڕەی ۴۴۸ تا ۴۵۰
[174] - خونچە، گوڵ، بولبول، یار، گوڵنار، دڵدار، دولبەر، نیگار، نەوبەهار، عاشقان، دڵفگار، دڵئەفروز، زوڵف، ڕوخسار و قامەتی یار.
مەولەوی: تەشریفی نەوبەھارە کە عالەم دەکا نوێ
دڵ چونکە میسلی خونچەیە بۆیە دەپشکوێ
ئەماوە وەهار وەهاری شادی
بوی عەترێ نەسیم خونچەی ئازادی
خێڵخانەی خەفەت باربەنیش کەردەن
مەینەت روو نیان وە ماوای مەردەن
نیشانەی نەورۆز وادەی وەھارەن
یا نەشئەی ئامای نامەی نیگارەن
وەفایی:: نەسیمی بایی نەورۆزی شەمیمی عەبھەری ھێنا
بەریدی عاشقان دیسان پەیامی دولبەری ھێنا
نەوید ئەی عاشقانی دڵفگار یار ھاتە سەر خەندە
سەڵا ئەی بولبولان دیسان درەختی گوڵ بەری ھێنا
نەسیمی به ای نەورۆزی شەمیمی عەبھەری ھێنا
موریدی عاشقان دیسان پەیامی دولبەری ھێنا
نەوید ئەی عاشقانی دڵفگار یار ھاتە سەر خەندە
سەڵا ئەی بولبولان دیسان درەختی گوڵ بەری ھێنا
حاجی قادری کۆیی: ڕۆژتە ئەی بایی نەورۆزی لەبن بەفری گران
کانی پێی سڕ بوو چناریش دەستی چوو پەنجەی تەزی
سونبولی زوڵف و گوڵی ڕوخسار و سەروی قامەتی
مانگی نیسان و گوڵان نەیدی لە نێو باخی وزەوی
حەمدیی ساحێبقران: نەورۆزە، جەژنە بۆیە چراغانی عالەمە
یا ئاگرە لە عومری شێتا کوژایەوە
عەرعەر لە لەنجەدایە، لە ڕەقسایە سەروەکان
بەرگی چەمەن لە ڕەنگی زومڕەد کرایەوە
حەریق: دەڵێن وا جەژنی نەورۆزە دڵم پڕ ئاتەش و سۆزە
وەرە بۆ جەژنە پیرۆزە بدەم ڕۆحم لەبەر ماوم
وەرە سەر چاوەیی چاوم، دەڵێی دەریای عەممانە
تەماشای ئەشکی گوڵنارم لە سایەی چاوی خوێناوم
بێسارانی:
نەورۆز گوڵی هەن نە پای سەراوان
بەرمەیۆ نە سای ڕێزەی وەفراوان
سەرتاپا کەبوود، وێ بە خەم ڕەشتە
بۆی موشک و عەنبەر، بە خاڵدا وەشتە
پەل پەل نوختەی نوور، ڕێزەی مرواری
بە نوختەی خاڵان، وێ کەرد دیاری
دەستە بە دەستە چوون زوڵف وەشبۆ
بەر ئامان، مدران، کۆ کۆ نەپای کۆ
شێوەی نەورۆز گوڵ هابەو نەخشەوە
بەو نەخشی خاڵان وەشبۆی پەخشەوە
نالی: بیلجوملە دەچوونە دەر ژ مالان
حەتتا دەگەھیشتە پیر و کالان
ڕۆژا کو دەبوویە عیدێ نەورۆز
تەعزیم ژ بۆمە دەما دل ئەفرۆز
تەشریفی نەوبەھارە کە عالەم دەکا نوێ
دڵ چونکە میسلی خونچەیە بۆیە دەپشکوێ
ترجمه سورانی توسط هژار موکریانی:
واتا کە دەبوو بە ڕۆژی سەر ساڵ
هەر کەس دەرئەچوون نە دەست و بەر پاڵ
کیژ و کۆڕ و لاو و کۆنە ساڵان
باپیر و نەنک لە گەڵ مناڵان
جێژنی هەرە زل بوو جێژنی نەورۆز
تا پێوە بنووسێ جێژنی پیرۆز
تاکی نەدەماوەیە نە ناو ماڵ
دەیدا لە دەر و لە چۆڵگە به ای باڵ
(دانای کهنسالی به من گفت که عادت پیشینیان این بود که وقتی جشن نوروز یا جشن سرسال فرا میرسید هیچ کس در خانه خود نمیماند و همه مردم اعم از پیر و جوان و زن و مرد از خانه و مسکن خود خارج میشدند و برای بزرگداشت جشن نوروز به کوه و دشت و صحرا و چمن میرفتند. زنان و مردان و به ویژه جوانان لباسهای زیبا و جدید میپوشیدند و خود را آرایش و زیبا میکردند و برای عشقورزی و ابراز محبت راه بیرون را در پیش میگرفتند. گروهی هم عازم باغها و کوهها میشدند و در آنجاها شادی میکردند. جوانان در سر راهها، کوهها و گردنهها در حال رفت و آمد بودند. مردم شهر از وزیر گرفته تا شبان از صبح تا غروب در دشت و دمن مشغول شادی بودند. در روز نوروز جوانان عاشق پیشه در جستجوی یافتن عشق دیگری و دادن عشق خود به او بودند و جشن نوروز را به سنت گذشتگان پیروز میکردند.) https://www.kurdpress.com/news/6676/
[175] - https://www.youtube.com/watch?v=qdK-JWTmN0M
[176] - ئاماژە بە دۆزینەوەێکی گرینگی ئه ره شمیدوس (۲۸۷ پێش زایین – ۲۱۲) دوای ئەوەی هەنگاوی ناوە بۆ ناو حەمامێک و تێبینی ئەوەی کرد کە ئاستی ئاوەکە بەرزبووەتەوە. لەناکاو تێگەیشت کە قەبارەی ئاوی ئاوارە دەبێت یەکسان بێت بە قەبارەی ئەو بەشەی جەستەی کە ژێرئاوکەوتووە.
پاشان زانی کە قەبارەی تەنە ناڕێکەکان دەتوانرێت بە وردی بپێورێت، ئا کێشەیەکی پێشتر چارەسەرنەکراو. دەوترێت ئەو هێندە بە تامەزرۆییەوە باسی ئەو دۆزینەوەکەی کردووە کە خۆی باز دەداتە دەرەوە و بە ڕووتی بە شەقامەکانی سیراکیوزدا ڕادەکات. دهلیت: "دۆزیمەوە، دۆزیمەوە"
[177] - پیرەمێرد لەوتارێکیدا بەناوی (من و نەورۆز) لەژمارە ۷۳۷ ی ۲۸ مارتی ۱۹۴۴ لەڕۆژنامەی ژین دا دەڵێت"مناڵ بووم لایمەلاحسێنە گۆجە دەمخوێند، کەئەگەشتینە دەمی بەهاران مامۆستا دەیگوت بچن نەورۆزانە بهێنن، کاتێکیش چوومە ئەستەنبوڵ لەسەرأی پادشاهیدا ڕۆژی نۆی مارت هەموو (وکەلا) و (وزرا) ئەهاتنە مآبەینتەبریکاتیان دەکرد، نیشان بەو نیشانە موعجونی نەورۆزیان دەخوارد، شەوی نەورۆزیش هەموو منارە قەندیلیان دادەگیرسان. کەهاتمەوە بۆئێرە جارێک هەرلەخۆمەوە! نەورۆزم هاتاوەبئر، کەئەمە عەنعەنەو پیشەیەکی باوباپیرانمە ئێورەیەکی شەوی نەورۆز هەندێ دارم کڕی و کوڕگەلی زانستیم هەڵگرت و چوومە گردی یارەو ئاگری نەورۆزم کردەوە. بۆبەیانی سەیرانم کرد و لەودەشتە بەدەهۆڵ و زوڕنا هەڵپەڕین. نان و چێشت و چایەکی زۆرم بەخشیەوە".
[178] - ویل دورانت- تاریخ تمدن- نقل به مضمون
[179] - https://alishekarshekan.ir/portfolio/
[180] - اشاره به شعر مشهور فردوسی است:
بناهای آباد گردد خراب / ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند
[181] - مدتی وی (به کردی: MED TV) نخستین شبکه خبری به زبان کردی است که درابتدا شش ساعت به زبانهای کردی، سریانی، عربی و ترکی فعالیت میکرد و مقران در انگلستان میباشد. مخاطبان برنامههای این شبکه در اروپا، افریقا و خاورمیانه میباشند. مدتی وی در سال ۱۹۹۵ تبدیل به نخستین شبکه پخش برنامههای خبری به زبان کردی در اروپا وخاورمیانه شد.
این شبکه خبری در تاریخ ۱۵ مه ۱۹۹۵ کار خود را آغاز کرد.
[182] - جشن نوروز سال ۱۳۹۰ ه. ش (2011) در ربط
[183] - گونههای جامانه و کوفیه:
شماغ: همان چفیه سرخ رنگ شطرنجی که در اکثر نقاط کرد نشین و عربی کاربرد دارد.
فلسطینی: بیشتر در عراق، خوزستان ایران، سوریه، فلسطین و اردن رایج است.
سفید و ساده: چفیه رایج در بین عربهای منطقهٔ جنوب خلیج فارس.
مصار: نوعی چفیه طرح دار که بیشتر در عمان، یمن، امارات، عربستان سعودی، قطر و جزایر و سواحل خلیج فارس و درمیان عربهای خوزستان رایج است.
[184] - https://en.wikipedia.org/wiki/Keffiyeh
[185] - چَفْیه، دستمال چهارگوشهای برای پوشش سر، در ابعاد و طرحهای مختلف که بیشتر در نواحی بیابانی و گرم کاربرد دارد.
در کتب لغت، نام اصلی چفیه، الکوفیه (مؤنث الکوفی) است (شرتونی، ۲ / ۱۱۱۳)، که در عربی عامیانهٔ عراق و عربی رایج در خوزستان آن را چفیه (عواد، ۵ / ۳۹۱؛ دایرةالمعارف ...، ذیل کوفیه) و در فارسی عامیانه آن را چپیه (همانجا) میگویند. برخی نیز این نامگذاری را بهسبب بافتن آن در شهر کوفه میدانند، زیرا از دورهٔ خلافت عباسیان تاکنون، کوفیههای کوفه به سبب بافت مرغوبشان مشهور بوده است (اعتمادالسلطنه، ۳ / ۱۶۲۲؛ جونز، ۴۱۴؛ اوبن، ۳۶۱؛ چیتساز، ۱۰۳؛ حسن، ۲ / ۲۴۷).
چفیه، دستار، دستمال، روسری یا چارقدی است قلابدوزی شده که دوگوشهٔ آن را از قطر به شکل مثلث تا میکنند و بر سر میاندازند (دایرةالمعارف، همانجا)؛ دو گوشهٔ چفیه بر روی یکدیگر در پشت سر و گوشههای دیگر روی شانهها آویخته میشود و با بندی به نام عقال، آن را بر سر محکم میکنند. این پوشش مخصوص مردان عرب است (خزائلی، ۸۲ - ۸۴؛ اوبن، همانجا، حاشیهٔ ۱۵؛ چیتساز، ۱۹۲؛ هاشمنیا، ۱۴۷).
چفیه، چپیه، چپیهٔ اگال، چفیهٔ عگال، چپی اگال، چفیهٔ عقال، چپیهٔ ارگال، کفیهٔ اکل، کفیهٔ اگال، و کوفیهٔ عقال تلفظهای گوناگونِ این نوع پوشش سر است.
چفیه پارچهای مربعشکل در ابعاد ۱۵۰×۱۵۰ سانتیمتر، یا مستطیلشکل در ابعاد ۱۲۰×۱۵۰ سانتیمتر، با طرحهای راهراه، چهارخانه یا شطرنجی و ساده در رنگهای مختلف از قبیل قرمز تیره و قهوهای، سبز روشن و زرد، زرد و قرمز، آبی و سفید، سرخ و سفید، سفید و سیاه، سفید و آبی و سیاه است که هرکدام مخصوص و معرف یک منطقه، کشور یا اقلیم است؛ براساس همین رنگها ست که چفیه اسامی متفاوتی به خود میگیرد. رنگ چفیه بیانگر باورها و آداب و رسومِ اقوام، و نشانگر قسمتی از هنر و صنایع دستی آنها ست. در زمان حاضر، اعراب منطقهٔ حجاز از چفیههای قالبزدهشدهٔ قرمز و سیاه، سفید و قرمز یا سفید و سیاه، و اعراب سوریه و فلسطین و ایران از چفیههای سفید و سیاه استفاده میکنند (خزائلی، ۸۲، ۸۴؛ امیدی، ۲۰۷؛ اوبن، ۳۶۱).
چفیهٔ اعراب ایران شبیه به چفیهٔ اعراب عراق است. ساکنان شهرهای خرمشهر، آبادان و شادگان چفیههایی با زمینهٔ سفید و خالهای مشکی (بُکعه) میپوشند. در اهواز و حوزهٔ کارون، افزون بر این رنگ، گاهی چفیهٔ سفید، و در ناحیهٔ بنیطرف، بیشتر سفید میپوشند. درگذشته، بیشتر مردم عرب خوزستان از پوشیدن چفیهٔ قرمز اکراه داشتند.
جنس چفیه از نخ پنبه، کتان، ابریشم، گلابتون، کرباس، ابریشم زربافت و یا مخلوطی از نخ و ابریشم است (لغتنامه ...، ذیل کوفیه؛ دایرةالمعارف، جونز، همانجاها؛ دوزی، ۳۶۷-۳۶۹؛ اوبن، همانجا، حاشیهٔ ۱۵).
چفیه قسمتی از لباس سنتی اعراب است که کاربرد اصلی آن محافظت از سر، صورت و چشم در برابر گرما، نور خورشید، باران، بادهای سوزان، و طوفان شن است (آلکثیر، بش). مردم عرب خوزستان، ساحلنشینان خلیجفارس، ملوانان و صیادان از این نوع پوشش بسیار استفاده میکنند. از دیگر کاربردهای چفیه، استفاده از آن برای شناخته نشدن در هنگام سفر یا کار است (دوزی، ۳۶۹؛ نظامالسلطنه، ۱ / ۱۹۰). افزون بر کاربردهای یادشده، امروزه چفیه به نماد حرکتهای جنبشی و بیش از آن، به نماد مقاومت کشورهای اسلامی، به خصوص فلسطین تبدیل شده است. در ایران در دورهٔ جنگ تحمیلی نیز از چفیه به عنوان نماد مقاومت استفاده میکردند (آلکثیر، بش).
از دیگر اجزاء کاملکنندهٔ چفیه، عقال، عگال، اگال، ارگال یا اَکل است. چفیه یا کوفیه را بهوسیلهٔ ریسمان یا رشتهای از جنس پشم شتر، ابریشم یا موی بز، با تکه پارچهای نخی در دو ردیف به دور سر میپیچند. این رشته بهطورمعمول به رنگ سیاه ساده یا آویزدار، و در نزد عمانیها چهارگوش است. کاربری اصلی عقال محکم نگه داشتن چفیه بر سر است. اعراب عربستان بهسبب بادهای شدید شبهجزیره، همواره چفیه و عقال را با هم استفاده میکنند، اما عدم وزش باد شدید در عراق و ایران (خوزستان، خلیجفارس، و اروندرود) سبب شده است که اعرابِ این دو منطقه بهطور معمول چفیه را بدون عقال بر سر بگذارند (خزائلی، همانجا؛ جونز، ۴۱۴؛ پاکنژاد، ۴۹).
چفیه را به گونههای مختلف بر سر میبندند؛ برخی از اعراب چفیهٔ تاشده را بهطور مورب بر روی شبکلاه میبندند، بهنحویکه یک گوشه به پشت سر، و دو گوشهٔ دیگر بر روی پیشانی بیفتد. در برخی از شهرها، بر روی چفیه عمامه میبندند و گوشههای چفیه را در قسمت پیشانی بر روی عمامه میگذارند (دوزی، ۳۶۷). اعراب بدوی نیز چفیه را بهصورت عمامه بهدور سر میپیچند که یک گوشهٔ آن به عقب، و دو گوشهٔ آن به جلو شانهها میافتد، و یا گوشههای تیز آن روی سینه قرار میگیرد. گاهی نیز یک گوشه را از روی چانه میگذرانند و بر روی شانه میاندازند (همو، ۳۶۹).
شیوهٔ بستن چفیه در شهرها و مناطق مختلف، متفاوت است. اعراب خرمشهر، آبادان، شادگان، اهواز و ساکنان کرانهٔ کارون شیوهٔ خاصی برای بستن چفیه دارند. مردم دشت آزادگان معمولاً چفیه را به شکل ساده بر سر میگذارند. کردهای ایران در منطقهٔ اورامان که هوایی گرم دارد، از چفیه استفاده میکنند. اگر چفیه سیاه و سفید باشد، آن را جامَهدانی، و اگر به رنگ سرخ و سفید باشد، آن را سورمور میگویند. (آمنه میرمطهری) https://www.cgie.org.ir/fa/article/240539
isna.ir/xdysSw
[186] - https://www.cgie.org.ir/fa/article/240539/%DA%86%D9%81%DB%8C%D9%87
[187] - https://vajehyab.com/wiki پارچهای نازک از جنس پنبه
[188] - جامه. [م َ / م ِ] (اِ) پارچه بافته نادوخته را گویند. (برهان). در پهلوی جامک و یامک باشد. ریشه کلمه در اوستایی به معنی بام خانه و سقف و چتر هم میآید. (فرهنگ لغات شاهنامه ص 98). پارچه بافته نادوخته. (لغتنامه دهخدا)
[189] - بقچه boqče/ دستمال بزرگ که در آن لباس یا چیز دیگر از جنس پارچه میپیچند؛ سارغ. (فرهنگ فارسی عمید)
[190] - جامدان. [م َ] (اِ مرکب) مرکب از جامه (رخت) و دان. یعنی جای جامه. لغتنامه دهخدا، جا رختی، جالباسی، واژه مرکب از دو واژه- جامهدانی دارد آن سیمین زنخ کاندرو گم میشود کالای من - سعدی.
[191] - شیخ محمود برزنجی در دهه دوم قرن بیستم میلادی بر روی شده کُردی جامانه عربی میبست و این امر در میان اشراف، فئودالها و خانهای کُردی شیوع پیدا کرد.
[192] - پارچهای ابریشمی برای دستار- هەژار- هەنبانە بۆرینە.
کوتاڵێکی ئاوریشمی ڕەش یا سوورەترشییە ژنان لە سەری دەبەستن. ئەگەر هێلی بۆر و ڕەشی پێداهاتبێ لە ناوچەکانیتری کوردستان پێی دەڵێن مشکی، بەڵام لە موکریان ئەویش هەر بە شەدە دەناسن و زۆر تر پیاوان لە سەری دەبەستن. هێڵەکان دوو چەشنی پان و باریکیان هەیە کە بۆ پیاوان چەشنی خەتپان و بۆ ژنان چەشنی خەتباریکی پەسەندە. سێ قەوارەی بچووک و مامناوەندی و گەورەی هەیە ئەندازەی هەرە گەورەی 5.2 گەزە- خاڵی هاوبەشی هەموو ئەو جیاوازییانەی لە پۆشاکدا خۆ دەنوێنن، زەماوەندی ڕەنگانە. ڕەنگی گەش و شاد لە جلوبەرگی ژنانەدا دەوری سەرەکی هەیە. زەوقی ژنی کورد لە ڕەنگی توڵخ و تاریک و بۆر بێزارە. دیارە سەرچاوەی ئەم زەوقەش دەگەڕێتەوە سەر سروشت و ژینگە. لیباسی کوردی ئاوێنەی سروشتی کوردستانە. پێکهاتەی ئەو زەماوەندی ڕەنگە لە ئاسمانی شین و پەڵە هەوری سپی و پەڵە بەفری سەر لووتکە و فەرشی چیمەن و هەزاران گوڵ و پەلەوەری ڕەنگاوڕەنگ.
بەرهەمی: عەبدوڵڵا سەمەدی- خشڵ و پۆشاکی ژنانەی موکریان ساڵی بڵاوبوونەوە: 2013
[193] - پارچه ابریشمی کلاغی برای روسری زنانه- هه ژار موکریانی- هه نبانه بورینه.
هەوری کوتاڵێکی دەستکردی زەریف و ناسکی بە وەزن سووک و بە قیمەت گرانە. بە قەوارەی لاکێشێکی بەرینایی 5.1 میتر و درێژایی دوازدە تا بیست میتر دەتەنرێ. لە چوار لاوە حاشیە و لە ناوەوەش نەخشی قولاپ و گوڵی لە سەرە. کەمتر دەشۆرێ و لە شوشتندا شێوەی تائبەتی خۆی هەیە. تەنیا بۆ پشتێندی ژنان کەلکی لێوەردەگیرێ. ڕەنگەکەی سروشتییە و بە توێکڵی گوێز و پیوازی و هەندێ ڕووەک ڕەنگ دەکرێ، هەر چەند کاڵ و توندی هەیە، بەڵام هەموو دەچنەوە سەر قاوەیی. هەوری تەنیا کوتاڵێکە دەکێشرێ و بە مسقاڵ دەفرۆشرێ- بەرهەمی: عەبدوڵڵا سەمەدی- خشڵ و پۆشاکی ژنانەی موکریان ساڵی بڵاوبوونەوە: 2013
[194] - دەربەند. مەبەست لەدەربەندی بازیانە.
کە دەکەوێتە سەر رێگای گشتی نێوان پارێزگاکانی سلێمانی-کەرکوک لەنزیک ناحیەی تەکیەی سەر بەقەزای چەمچەماڵ، لەمانگی مایسی ساڵی 1919 دا نەبەردێکی گەورەی لەدەربەندی بازیان دژی ئینگلیز تۆمارکرد، لەو شەڕەدا شێخ بەبرینداری کەوتە دەست ئینگلیزو لەدادگایەکی کارتۆنیدا حوکمی لەسێدارەدانی درا و دواتر دوورخرایەوە بۆ هیندستان.
دەگێڕنەوە کە لەدەربەندی بازیان کە ئەوکات، شوێنێکی گونجاو لەباربووە بۆ گوڤەند و زەماوەند کردن. زۆربەخەڵکی ئاواییەکانی دەورووبەری لەوێدا کۆدەبوونەوە و سەیران دەکرد وو ئاهەنگیان دەگێڕا.
زەماوەندێک دەبێ. یەکێک لەدانیشتوانی ئەو ناوچەیە ئەیەوێ بچێت بۆ هەڵپەڕکێ و بۆ شایی. زۆر تامەزرۆ ئەبێ کەبچێ و لەوێ بەکامی دڵی خۆی هەڵپەڕێ. چونکە دەڵێن یاریشی بەنیازی چوونی ئەو ئاهەنگە بوو.
ئیدی لای هەموو دانیشتوانی ئاوایی بأس لەوەدەکات لەوێ وام ئەکەم و وا هەڵئەپەڕم.
ئەنێرێ بۆ سلێمانی هەتا شەدەیەکی بۆ بکڕن.
بەڕێکەوت شەڕ هەڵدەگیرسێ،
پێدەچێ ئەم بەسەڕهاتە دروست لەسەرووبەندی شەڕی ئینگلیز و حکومەتەکەی شێخ مەحموددا ڕوویدابێ.
لەشکرێکی دوژمن دێت، دەربەند ئەگیرێ. ئیدی زەماوەند ناکرێ.
کابراش شەدەکەی بۆ دێتەوە. بەڵام بێ هیوا ئەبێ، ئەزانی کە دوژمن دەربەندی گرتووە،
دەگێڕنەوە هەتا ماوەیەکی زۆر هەرگریاوە وغەمی لە نەکردنی ئەو زەماوەندە خواردووە.
بۆیە هەتا مرد هەر ئەم قسەی ئەکرد بەدەم گریانەوە.
منشەدەم بۆ دەربەند ئەویست. کە دەربەند گیراشەدەم بۆ چییە.
کە لەو ڕۆژەوە ئەم ڕوداوە بۆتە بە پەند و ئیدیۆمێکی ناو کۆمەڵگای کوردی و ڕۆژانە بەکادەهێنرێت.
[195] - https://www.azadi-b.com/arshiw/?p=53846
https://www.azadi-b.com/M/file/lebas.kordi.SK.pdf
https://dengekan.info/archives/10449
[196] -- راهبُرد strategy واژههای مصوب فرهنگستان
1. فن و علم توسعهٔ نیروها و منابع نظامی و بهکارگیری آنها در زمان جنگ برای تأمین حداکثر منافع ملی و افزایش احتمال پیروزی
2. برنامهریزی و مدیریت منابع ملی اعم از اقتصادی و سیاسی و نظامی برای دستیابی به حداکثر منافع ملی در زمان صلح و افزایش احتمال پیروزی در زمان جنگ - استراتژی - ریشه واژه «استراتژی» واژه یونانی «استراتژیا» (Strategia) به معنای «فرماندهی و رهبری» است. اکنون معنای ساده استراتژی عبارت است از یک طرح عملیاتی به منظور هماهنگی و سازماندهی اقدامات برای دستیابی به هدف.
[197] - نقشه راه یا road map (ره نگاشت- دستورالعمل- خط مشی- دستور کار- بیزینس پلان) مهمترین عامل موفقیت است. داشتن نقشه راه برای راه اندازی یک کار جدید و موفقیت در آن، یک اقدام هوشمندانه و ضروریست. افرادی که بدون road map شروع به یک کار جدید میکنند و به سوی اهداف مبهم خود پیش میروند مصداق بارز کسانی هستند که بی گدار به آب میزنند و در نهایت هم چیزی جز شکست نصیب آنها نمیشود.
[198] - استراتژی کمک میکند تا رهبران و مدیران برنامهریزیهای خود را در جهت نیل به اهداف میانمدت و بلندمدت تعریف و تدوین کرده و به اجرا بگذارند
[199] - ایدئولوژیهای ناسیونالیستی بازتاب اهداف و آمالِ یک ملت نیستند. پانترکیسم نیز از این قاعده مستثنا نیست. درنتیجه حساب ملت تُرک خصوصاً آذریهای هممیهن ما از بیماری پانتورکیسم جداست.
انسان آگاه و شرافتمند هیچگاه با زهر نژادپرستی و تنفر قومی و زبانی خود را مسموم نمیکند.
هدف نگارنده این سطور شناسایی واقعبینانه ماهیت و اهدافِ پانتورکیسم است که توسط باکو و آنکارا رهبری و هدایت میشود.
[200] - تأسیس دولت صفویه در آذربایجان نخستین بازآفرینی دولت ایرانی پس از فروپاشی امپراتوری ساسانی محسوب میشود. ایدئولوژی یکی از مهمترین اختراعات بشر است. برای ایجاد یک بنا به آجر، سنگ و... نیاز هست، این مصالح نیز برای همجوشی به ملاط نیازمندند.
ایجاد و نگهداری یک واحد سیاسی، اجتماعی نیز همچون آجر نیازمند سیمان است تا بهوسیله آن بتوان آحاد جامعه را به هم پیوند داد و درنتیجه همجوشی میلیونها انسان بر محور ایدئولوژی میتوان قدرتی بزرگ و پایدار ایجاد کرد که قرنها در برابر تهدیدات بیرونی و آسیبهای درونی مقاومت کند.
[201] - پس از فروپاشی شوروی و تشکیل جمهوری آذربایجان به تدریج نقش مذهب در سیاست ترکهای ایران کمرنگ گردید و ایدئولوژی پانتورکیسم بی وقفه در حال رشد بوده است.
مرزهای طولانی با آذربایجان و ترکیه و نیز گسترش ارتباطات موجب شد پانتورکهای ایران به استراتژی پیوند با باکو و آنکارا روی آورند.
آنها در جریان جنبش "زن زندگی آزادی" به بهانه دشمنی با فارسها و کردها تبلیغات وسیعی در میان توده مردم ترکزبان به راه انداختند و باعث شدند که مناطق ترکنشین حضوری کمرنگتر در این جنبش داشته باشند.
[202] - برای شناخت پانتورکها باید بدانیم که آنها وارث کدام فرهنگ و تاریخی هستند. آغاز ضعف اقوام ایرانی در خاورمیانه با ورود قبایل ترک اتفاق افتاد.
برای نمونه بنگرید به نام برخی از حاکمیتهای کُردی که طی هزار سال گذشته توسط دولتهای تُرک نابودشدهاند:
دولتها و امیرنشینهای ایوبیان، روادی، شدادی، حسنوی، مروانی، هزبانی، بدرخان، موکری، بابان، سوران، کردستان سرخ
[203] - https://www.facebook.com/khaled.rasulpur/posts/pfbid02ui7uGacpxQD3ptknMuYMMvzJCXyXiRwyzwSeh5yvR6QFsMrFkZGnvb6gbkzkmDQTl
[204] - https://nameniko.com/names/gender-girl/base-kurdi
[205] - https://vista.ir/w/a/34/m9zmw
https://setare.com/fa/news/20828
[206] - استالین برای جلبِ رضایت آتاتورک در سال 1929 منطقه نیمه خودمختار کردستان به مرکزیت لاچین را منحل و در سال 1937 بیشتر کردهای آن را ناچار به کوچ اجباری به آذربایجان، ارمنستان و جمهوریهای آسیای مرکزی کرد
[207] - رهبران این منطقه (خانات) ارمنی نشین در جنگ نخست ایران و روس به ارتش ایران پشت کردند و زمینه شکست ایرانیان را پدید آوردند. با این همه نگاهی گذرا به گذشته این سرزمین پس از جدائی آن از ایران در پیمان گلستان، بی گمان بکار نوشتار پیش رو خواهد آمد:
پس از پیروزی کمونیستها در روسیه تزاری، ارمنستان و آذربایجان هردو قره باغ را از آن خود دانستند. در پی درگیریهایی چند کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی در جولای ۱۹۲۱ آنرا "بخش خودگردان ناگورنی کاراباخ" نامید و در سال ۱۹۲۳ به جمهوری آذربایجان داد. از آن پس قره باغ تا دهه شصت میلادی در آرامش بسر میبرد، ارمنیها از نابرابری برپا شده به دست دولت آذربایجان ناخشنود بودند، بهویژه که بهره جمعیتی آنان در روندی آهسته ولی پیوسته رو به کاهش بود و در همین راستا شمار آذربایجانیها (از ترکزبان گرفته تا تالش و لزگی و کُرد) افزایش مییافت و بافت جمعیتی قره باغ را به زیان ارمنیان دگرگون میکرد. (از %۹۳ در سال ۱۹۲۶ به %۷۷ در سال ۱۹۸۹) ناخرسندی ارمنیان درگیریهای پراکندهای را در پی داشت که بهزودی به آرامش گرایید. در سالها پایانی دهه هشتاد، زخم کهنه بار دیگر سرباز کرد. در آذربایجان، که بخشی از مردم آن ارمنی و یا ارمنی تبار بودند، نیروهای تندروی پان ترکیست رفته رفته از نهانگاههای خود بیرون میآمدند و در پناه گلاسنوست و پروسترویکای گورباچف چهره مینمودند، یکی از این چهرهها "ابوالفضل قدیرقولو اوغلو علیف" بود که ما او را بنام ابوالفضل ائلچی بی (ایلچی بیگ) میشناسیم. ائلچی بی در سال هشتاد و هشت به رهبری "جنبش خلق آذربایجان" رسید که در سال هشتاد و نُه نام "جبهه خلق آذربایجان" (۱) را بر خود نهاد. از ترکیه چهرههای تندروی پان ترکیست و بهویژه گرگهای خاکستری به جمهوری آذربایجان سرازیر شدند، تا به همنژادان خود یاری برسانند. درگیری میان پان ترکیستها (که درست مانند قبیلهگرایان ما ارمنی را دشمن ترک میدانند) و شهروندان ارمنی آذربایجان آغاز شد. این درگیریها که نخست در بیرون از مرزهای قره باغ رخ میدادند و پراکنده بودند، در شبهای بیست و هشتم و بیست و نهم فوریه سال ۱۹۸۸ گسترش، یا بهتر بگوییم ژرفای دیگری یافتند: شهر سومقائیت در سی کیلومتری باکو از ارمنیان "پاکسازی" شد، بسیاری کشته شدند و بسیاری نیز به ارمنستان و قره باغ گریختند. پاکسازیها رفته رفته گستردهتر شدند، به گونهای که گاری کاسپاروف، قهرمان شطرنج جهان که از مادری ارمنی (کلارا شاگِنوونا کاسپاریان) و پدری یهودی (کیم موئیسیه ویچ واین اشتاین) در قره باغ زاده شده بود و در باکو میزیست، به سال ۱۹۹۰ این شهر را برای همیشه بدرود گفت
https://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/14043/
[208] - اکنون میبینیم بیش از 95% پستهای انتصابی این استان را ترکها تصرف کردهاند و حتی در بخش کوچک مردمسالاری (انتخابات مجلس و ...) با استفاده از اهرم شورای نگهبان و توسل به مهندسی انتخابات (رد صلاحیت کاندیدهای کردها) از 12 نماینده مجلس همواره هفت الی هشت کرسی را ترکها در قبضه خوددارند. آنهم نه ترکهای مترقی، دموکرات و آزادیخواه...
[209] - «درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد/ نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد»
[210] - تلمیح به شعر احمد شاملو در مدایح بی صله
[211] - در کردستان این اپوزیسیون ارتجاعی در جهت تضمین منافع خود با حزب دمکرات کردستان ایران متحد شد. حزب دمکرات نیز در رقابت با رقیب تازهنفس چپ و سکولار با این گروه عقد اخوت بست.
[212] - خیز اسلامگرایان سُنّی کردستان در جهتِ مصادره جنبش"زن، زندگی، آزادی" (آبان ماه 1401)
[213] -https://www.radiofarda.com/a/32141214.html
[214]- https://x.com/avatoday_news/status/1595901114733543426
[215] - از دکتر شریعتی. در همین رابطه شیخ رضا طالبانی به زبان طنز و هجو چنین سروده است: یا خوا شێخ نەمرێ بۆ دین زەرەرە***دەبا دەروێش بمرێ حەو پشتی کەرە
[216] - شیخ محمد بارزانی پنج پسر داشته است به نامهای: شیخ عبدالسلام (دوم)؛ شیخ احمد؛ شیخ محمد صدیق؛ شیخ به ابو و ملا مصطفی بارزانی. https://sorankurdistani.com/2022/03/10/barzani-family-article
[217] - ملا مصطفی بن شیخ محمد بن شیخ عبدالسلام بن ملا عبدالله بن ملا محمد بن عبدالرحمن بن ملا تاجالدین بن عبدالسلام بن سعید بن شیخ محمد بن شیخ احمد بن ملا احمد بن عبدالرحیم بن سعید. ملا مصطفی پسر شیخ محمد بارزانی در 1901 میلادی ولادت یافته و به سال 1979 میلادی بر اثر بیماری وفات یافته و روی در نقاب خاک کشیده است. https://sorankurdistani.com/2022/03/10/barzani-family-article
[218] - واسیلی نیکیتن در کتاب "کرد و کردستان" – ترجمه محمد قاضی -انتشارات نیلوفر تهران- چاپ دوم- ص 466-464
[219] - خاندانهای حکومتگر کردستان عراق برای تداوم سلطه خود جامعه را صد سال به قهقرا بردهاند. زیرا این خاندانها با پس زمینه فئودال_عشیرهای خود نمیتوانستند بر مردمانی آزاد و روشنفکر حاکمیت خود را تداوم بخشند.
با کمک بنیادگریان مذهبی، وهابیون وکشورهای مرتجع منطقه جامعه را به مردابی فرهنگ قرون وسطایی تبدیل کردند.
ولی طی این مدت جامعه ایران به دلیل پس زمینه مبارزات روشنفکری پس از مشروطه رشد عظیم فرهنگی و سیاسی را تجربه کرده است.
[220] - این منابع با نصف قیمت به ترکیه فروخته شدهاند و قرارداد مخفی پنجاه ساله بین بارزانی و ترکیه ادامه این غارت را تضمین میکند. مردم ایران سال ۱۳۲۹ صنعت نفت را ملی کردهاند. ولی کردستان عراق در وضعیت حقوقی پیش از این تاریخ ایران قرار دارد.
[221] -اصطلاح «دهکدهٔ جهانی» مارشال مک لوهان کانادایی، در سالهای (۱۹۶۲) و (۱۹۶۴) متداول گشت.
دهکدهٔ جهانی (Global Village) اصطلاحی است که مارشال مک لوهان در توصیف آیندهٔ جهان، تحت تأثیر وسایل ارتباط جمعی به کار برد. و پیش بینی کرد حدود 50 سال بعد شرایط ارتباطی جدیدی در جهان شکل خواهد گرفت که جهان را مشابه یک دهکده جهانی خواهد کرد. مک لوهان ادوار تاریخی بشر را بر مبنای نوع ارتباط و تحول ابزار ارتباط بشری طبقه بندی نموده و در این راستا برای تاریخ بشر سه مرحله را ازهم تفکیک میکند: 1) مرحلهٔ بدوی و بی سوادی 2) مرحلهٔ ارتباط کتبی 3 ) مرحلهٔ ارتباط الکترونیک. https://abadis.ir/fatofa
از دیدگاه مک لوهان دنیای امروز یک دنیای الکترونیکی است و رسانههای الکترونیکی با گسترش خود فاصلههای زمانی و مکانی موجود میان انسانها را از بین بردهاند. به عبارتی دقیقتر وسایل ارتباط جمعی جدید مانند تلویزیون، رادیو، مطبوعات، اینترنت و ... شیوههای زندگی بشری را تحت تأثیر خود قرار داده و متحول نموده و به گونهای جهان کنونی را به یک دهکدهٔ کوچک تبدیل کردهاند. مک لوهان این دهکدهٔ کوچک را دهکدهٔ جهانی مینامد که در آن افکار و اعمال جوامع از یک دیگر پنهان نمیباشند و در عین حال تاریخ شاهد به منصهٔ ظهور رسیدن یک نوع جدید از فردگرایی انسانی است. ازدیدگاه وی دردهکدهٔ جهانی هرگونه اتفاقی که دریک نقطه می افتد قابل تسری و تعمیم به دیگر نقاط دهکده است. چرا که فرایند تبادل اطلاعات، علوم و اندیشه با سرعت قابل ملاحظهای درجریان است.
[222] - https://www.dw.com/fa-ir/a-60548246
[223] - بنا به امارهای بانک جهانی و سازمان ملل طی دو دهه گذشته درآمد سرانه ایران ۳۵۰۰ دلار و درآمد سرانه کردستان عراق ۷۰۰۰ دلار بوده است.
[224] - https://www.youtube.com/watch?v=ePvpTbF9Siw
[225] - https://tootya.news/.post/-oydeo-hmkary-baornkrdny-grg-ha-o-klagh-ha-bray-shkar-dosty-ayn-do-ta-hdy-ast-kh-klagh-ha-az-tolh-grg-ha-mragbt-my-knnd-ucl6
[226] - مثال دیگر همزیستی انسان و باکتریهای مفید رودهاش است. باکتریها در هضم مواد غذایی به انسان کمک میکنند و در مقابل از مواد غذایی داخل روده برای رشد و تولیدمثل خود استفاده میکنند. در این مدل دولتِ حاکم در نقش یک انسان و گماشتگان محلی حکومت در نقش باکتریهای روده او ظاهر میشوند.
[227] - https://www.aparat.com/v/f64vsfp
[228]-. افسوس که هژار در نیمه دوم عمرش زندگی کلاغی را الگوی خویش قرار داد.
از سال 1961 با شورش فئودال عشیرهای بارزانی مجیزگوی وی شد و تا آخر عمر به مدت 30 سال با عزت و احترام از پسمانده سفره دیوانخانه بارزانی در گلاله و کرج ارتزاق فرمود. و نتوانست مطابق این سروده خودش زندگی کند:
"بە هەڵۆیی کە لە ژین بێبەش بم// نەک هەزار ساڵە قەلی ڕووڕەش بم"- https://books.vejin.net/fa/text/35622
[229] https://www.radiofarda.com/a/f3-oligarchy-islamic-republic/28401865.html
[230] https://www.asriran.com/fa/news/857732
[231]- افلاطون معتقد است در این نوع حکومت اتحاد اجتماعی از دست خواهد رفت زیرا اجتماع به دو دسته ثروتمند و تهیدست تبدیل میشود و در هر جامعهای که صنف گدایان وجود داشته باشد به طور حتم سارق و جیب بر ایجاد میشود.- https://www.asriran.com/fa/news/857732/
[232] - اُلیگارشی در نظر افلاطون شکل منحطّ حکومت، یعنی حالت فاسدشده اشرافسالاری (حکومت نخبگان) است، همانگونه که جبّاریّت (طاغوت) صورت فاسدشده پادشاهی و آنارشی (حکومت توده بَلواگر) صورت فاسدشده دموکراسی است.
[233] https://www.radiofarda.com/a/f3-oligarchy-islamic-republic/28401865.html
[234] - کلپتوکراسی (Kleptocracy)
[235] - هر یک از این انواع الیگارشیها میتواند در شرایط مختلف تاریخی و جغرافیایی ظاهر شود و تأثیرات متفاوتی بر جامعه داشته باشد.
[236] - در گزارش ۱۳ اوت ۲۰۱۴، سازمان ملل تأیید کرد که حدود ۴۰٬۰۰۰ تا ۵۰٬۰۰۰ ایزدی در کوه شنگال محاصره شدهاند و جانشان در خطر است. برخی منابع محلی و رسانهها اعداد بالاتری (تا ۱۵۰٬۰۰۰ نفر) را ذکر کردهاند، اما آمار رسمی سازمانهای بینالمللی عموماً بین ۵۰٬۰۰۰ تا ۷۰٬۰۰۰ نفر است. https://news.un.org/en/story/2014/08/474992
[237] - https://news.un.org/en/story/2014/08/474992
[238] - https://www.kurdistanpost.nu/?mod=news&id=91845&authorid=22
[239] - آرایه ادبی تضمین شێعری "هەڵۆ هەر بەرزە" -لە کتێبی بۆ کوردستان بەرهەمی هەژار (1921-1991):
سەر نەوی دای لە شەقەی شاباڵان
هاتە وێرانەیەکی جێ ماڵان
بوو بە میوانی قەلێکی ڕووڕەش
چەپەڵ و ڕژد و لە مەردی بێبەش
[240] - تضمین شعر هژار "هەڵۆ هەر بەرزە" -لە کتێبی بۆ کوردستان بەرهەمی هەژار (1921-1991):
یان لەناو بۆگەن و نزماییی ژیان
یان بە سەربەرزییەوە بسپێرە گیان
[241] - آرایه ادبی تضمین بخشی از شعر مامۆستا هێمن موکریانی- ناڵەی جودایی
شیوەنی من شیوەنی ئینسانی یە
بانگی ئازادی و گرۆی یەکسانی یە
[242] - آرایه ادبی تضمین شعر مشهور استاد هیمن- کوردم ئەمن- ۱۹۴۲
گەرچی تووشی ڕەنجەڕۆیی و حەسرەت و دەردم ئەمن
قەت لەدەس ئەم چەرخە سپڵە نابەزم، مەردم ئەمن
[243] - روستای آشی پشکاوی واقع شده است در مرز سردشت- عراق
[244] - حقیق ماجرا به این شرح بود: درسال 1980 یکی از رهبران قدیمی حزب دمکرات به نام "ا. ق" در روستای آشی بشکاوی سردشت با وعده دورغین ازدواج دختر یکی از رعایا را فریب داده و روابط بین آنها منجر به بارداری دختر شده بود. خانواده دختر از ا. ق خواستند تا برای حفظ آبروی دختر و خانواده با این دختر ازدواج کند. اما ا. ق از این امر امتناع کرد. سرانجام این بارداری منجر به تولد کودکی نامشروع شد. رهبری حزب دمکرات برای سرپوش گذاشتن به این رسوایی آقای ا. ق را به اروپا اعزام کرده و به خانواده دختر و مردم روستا اعلام کردند که ا. ق را زندانی کرده اند.
[245] - در سال 1360 دو برادر پیروان کنگره چهارم حزب به نامهای جعفر و علی کروبی به جرم دگر اندیشی و با برچسب جاش در خانه خویش ترور شدند.
[246] -https://www.almaany.com/fa/dict/ar-fa/%D8%AC%D9%8A%D8%B4/
[247] - ملیگرایی یا ناسیونالیسم (به فرانسوی: Nationalisme) یک ایده و جنبش است که هدف آن ترقی بخشیدن منافع یک ملت است. ملیگرایی به صورت کلی به جریان اجتماعی-سیاسیِ راستگرایی گفته میشود که میکوشد با نفوذ در ارکان سیاسی کشور در راه اعتلاء و ارتقای اساسی باورها، آرمانها، تاریخ، هویت، حقوق و منافع ملت گام بردارد.
[248] - صفت مرد قوی هیکل بد قواره، صفت غول، مردی ضخم اندام و بیقواره
[249] - ساده لوح. دیوانه گونه. ساده و سفیه
[250] - حذف فیزیکی دگر اندیشان همواره بخشی از رویکرد حاکمیتهای راست سنتی کوردایَتی بوده است.
سال 1922 در دوره حکومت فئودالی "شیخ محمود حفید" نیز دو تن از روشنفکران دگر اندیش سلیمانیه به نامهای جمال عرفان و عارف صائب به همین شکل توسط افراد مسلح شیخ ترور شدند.
استاد توفیق وهبی (تاریخ نویسِ کُرد) نوشتهاند که در دوره حاکمیت شیخ محمود لیستی از روشنفکران و دگر اندیشان تهیه شده بود به نام فَرمَسون یا کراوات به گردنها (نام توفیق وهبی نیز در این لیست قرار داشت). این روشنفکران را به دیده ملحد و بی دین نگریسته و قرار بود همگی کشته شوند. اما حکومت شیخ محمود مستعجل بود و دیری نپایید. در نتیجه سایر روشنفکران از جمله توفیق وهبی از این مهلکه جانِ سالم به در بردند.
خاندان بارزانی در این خصوص گوی سبقت را از همه احزاب کوردایَتی ربودهاند. به گونهای که به تنهایی شمار روشنفکران و مبارزینِ کردستانِ ایران که در دوره ملا مصطفی ترور شدند، بالغ بر 70 تن است.
طی 65 سال اخیر شمار دگر اندیشان مقتول توسط ملا مصطفی، پسران و نوههایش از هزاران تن فراتر رفته است.
[251] - این تضاد چندان عمیق نیست. زیرا این طبقه میتواند با شراکت در دولت- ملتِ حاکمِ کردستان از رانتهای مختلف قدرت و ثروت بهرهمند شود.
[252] - نوع هراری. یووال- پول- مترجم نمازیان. مهدی- چاپ اول. 1398- ص 50
[253] - یووال. نوح هراری- پول- مترجم نمازیان. مهدی- چاپ اول. 1398- ص 50
[254] - آدام اسمیت در سال 1776 در فصل هستم جلد اول کتاب ثروت ملل این استدلال نوین را چینین پایه گذاری کرد: «وقتی صاحبخانه، نساج یا کفاش سودی بیش از آنچه برای گذران زندگی و تأمین خانوادهاش نیاز دارد به دست آورد، از مازاد سرمایهاش برای استخدام کارکنان بیشتری استفاده میکند. تا سودش را بیش از پیش افزایش دهد. هرچه سود بیشتری داشته باشد، میتواند کارکنان بیشتری استخدام کند. در نتیجه، افزایش سود کارآفرینان بخش خصوصی مبنای افزایش سعادت، ثروت و رفاه همگانی است.»
[255] - مجموع اجزا یا اعضایی که جسم یک موجود زنده را تشکیل میدهد. (فرهنگ فارسی عمید.)
[256] - جدایی هریک از ملیتها اگر هم امکانپذیر باشد، ناقص و نصف ونیمه خواهد بود و تقریباً تمامی امتیازات و مزایای فوق الذکر را از دست خواهند داد و برای بقای خود به ناچار تن به گدایی و سرسپردگی همسایگانی از نوع اردوغان، علی اوف، مافیاهای عراق، پاکستان و افغانستان و ... خواهند داد. (نمونه زنده کردستان عراق)
[257] - اقتباس و تلخیص نویسنده از نظریه آقای خالد رسول پور
[258] - کلِپتوکراسی”Kleptocracy” ترکیبی از “Klepto + Cracy” یا “Rule of Thieves” است که میتوان آنرا “حکومت دزد سالاری” معنی کرد.
در سیستمهای کلپتوکراسی فساد از سطوح مدیریتی کلان به خُرد گسترش مییابد.
در این جوامع فساد، دزدی، رشوهخواری و رانتبازی رواج مییابد و نیز طبقهای ناراضی بهوجود میآید که همان عامهٔ مردمند.
این طبقه به راین باورند که حقوقشان ضایع شده و عدهای در کشور حقشان را میخورند و به ایشان ظلم میکنند.
بنابراین، این گروه هم در هر جا که بتوانند دست به تلافی زده و با تخریب کردن، دزدی، درست کار نکردن، کوتاهی در انجام وظایف، کمفروشی و احتکار خشم خود را فرو مینشانند و با این توجیه که «حق ماست، همه میخورند چرا ما نخوریم» خود و دیگران را قانع میکنند. اینگونه است که اقتصاد یک کشور به سراشیب سقوط و تباهی میغلتد و دچار رکود میشود.
بدینترتیب فساد اقتصادی و سیاسی در این جوامع تبدیل به فرهنگ غالب شده و جزئی جدانشدنی از زندگی روزمرهٔ مردم میشود و فرهنگ و اخلاقیات از آن رخت میبندد.
[259] - روایت شلاق خوردن زنی که با دامن و پیراهن قرمز قدم میزد
https://www.facebook.com/groups/mahfele.ahle.ketab/posts/3807598519472999/
[260] - در آذر ۱۳۹۸ خبرگزاری ایسنا در طی گزارشی به استناد تحقیقات دانشگاهی نوشت که «بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد قتل ناموسی سالانه» در ایران رخ میدهد و «قتلهای ناموسی» حدود ۲۰ درصد از کل قتلها و ۵۰ درصد از قتلهای خانوادگی در ایران را تشکیل میدهد. این نوع قتل در استانهایی با بافت فرهنگی قبیله و عشیرهای بالاتر از دیگر نقاط کشور است؛ خوزستان، کردستان، ایلام و سیستان و بلوچستان در ردههای بالای رتبهبندی قتلهای ناموسی قرار دارند. https://fa.wikipedia.org/wiki
[261] - از زمان قیام سال ۱۹۹۱ منطقه کردنشین عراق، بیش از ۲۰، ۰۰۰ زن کُرد در «جنایات ناموسی» کشته شدهاند. https://www.ikhrw.com/report
[262] - https://www.facebook.com/groups/mahfele.ahle.ketab/posts/3807598519472999/
[263] - کنگره ملی کرد در تاریخ ۱۴ آوریل ۱۹۸۵ تأسیس شد که یکی از اهداف ان منافع کل کردها در تمام بخشها بود و امید بر این بود که یک موسسه فراحزبی باشد و بیشتر نقشی همگرا و پویا در مسائل کردها نقش بگیرد. اما افتتاح رسمی کنگره در تاریخ ۲۴ مه ۱۹۹۹ با شرکت ۷۰۰ نفر متشکل از نمایندگان سازمانها و احزاب کرد و نیز اعضای ناظر غیرکُرد، به پیشاهنگی (پ.ک.ک) در شهر بروکسل بلژیک انجام شد. کنگره ملّی کردستان در سال 1999 به عنوان خلف مجلس در تبعید کردستان با شرکت کردهای در تبعید، سیاستمداران سوری، وکلا و فعالین کرد تشکیل گردید. این نهاد ائتلافی از نهادهای مستقر در اروپا و کردستان است که به منظور لابیگری و یافتن یک راهحلّ سیاسی مسالمتآمیز برای مساله کرد فعالیت میکند. اداره مرکزی کنگره ملّی کردستان در بروکسل میباشد و دارای دفاتری در شهرهای بزرگ اروپاست.
[264] - عیسی سوار یکی از فرماندهان ملا مصطفی در شورش ایلول (1975-1961) بود.
[265] - ئەحمەد بانیخێڵانی لە بئرەوەرییەکانیدا، باسلەوە دەکات کە لەو ساڵانەدا، لەسنوری زاخۆ لە لایەن " عیسا سوار" لێپرسراوی یەکەمی پارتی لە بادینان، یازدە هاوڕێی ئەوان کە لە بولگاریاو ڕووسیا گەڕابوونەوە دەسگیرکراون و گوللەباران کراون.
کەریم ئەحمەدیش، دەربارەی گووللەبارانکردنی ئەو یازدە کادیرەی حیزبی شیوعی دەڵێت:" عیسا سوار یازدە هاوڕێمانی کوشت، لەو لاوانە بوون کە حیزب ناردبوونی بۆ یەکێتی سۆڤیەت بۆ خوێندن، لەڕێگەی سوریاوە گەڕابوونەوەو لە کوردستانەوە هاتبوونە عێراق و عیسا سوار گرتبوونی و بەخوێنساردی هەموویانی کوشتبوو، ئەمەش هەر لەبەر ئەوەی ژنە ڕووسییە کە لێی جودابووبوویەوەو گەڕابوویەوە بۆ یەکێتی سۆڤیەت، ئەوەش دوای ئەوەی کە ژنە ڕووسییەکە زانیبووی عیسا سوار ژنێکیتری هەیە، بۆ تۆڵە سەندنەوە ئەو هاوڕێیانەی ئێمەی کوشتبوو".
کەریم ئەحمەد باسلەوە دەکات کە پاش بەیاننامەی ۱۱ ی ئازاری نێوان پارتی و بەعس، فشاری پارتی بۆسەر شیوعییەکان زیاتر بووەو ئەو دەڵێت:" لەدوای ڕێکەوتنی ۱۱ ی ئازارەوە، ئاڵۆزی نێوان پارتی و بەعس گۆڕا بۆ ئاڵۆزی نێوان پارتی و شیوعی، پارتی لە هەموولایەکی کوردستانەوە شاڵاوی بۆ سەر شیوعییەکان دەستپێکردو چەندان ئەندامی شیوعیان گرت و کوشت". https://diplomaticmagazine.net/detail/4243
[266] - تضمین بخشی از یک شعر بلند عبدالله په شیو:
قەحپەن ئەوانەی پێم دەڵێن: خوێن و زێروو براییەکن / قەحپەن ئەوانەی پێم دەڵێن: ماسی و چەنگاڵ، مشک و جەواڵ، دەست و چزوو براییەکن.
[267] - در طول تاریخ همواره تشنگان قدرت و ثروت محلی به بهانه تفاوت نژاد و خون بر گُردِه همزبانان خویش سوار و موجب جنگافروزی و ویرانگری شدهاند.
[268] - هرچند که ترکها، عربها و فارسها دارای حکومت هستند، ولی تضاد اصلی جامعه آنها هم مثل کردستان تقسیم به دو قطب اقلیت مفتخورِ فرادست و اکثریت محروم فرودست است.
اکثریت مردم اربیل و سلیمانیه از همان دردهایی رنج میبرند که اکثریت مردمان بغداد، بصره و موصل.
در کردستان عراق مافیای قدرت تحت عنوان کوردایتی ثروت جامعه را میبلعد و در مناطق عربی هم همان ثروتها چپاول میشود، اما توسط دولتمردان، رهبران و فعالین احزاب عرب شیعه و یا سنی و نیز وابستگان قدرت و جنگسالاران و...
[269] - در پروژه تنوع ژنوم انسانی (HGDP) تلاش میشود تا نقشه DNA انسانهای مختلف تهیه شود و اختلافات موجود میان این نقشهها که در حدود ۱ درصد است مشخص گردد. این دادهها میتواند حقایقی را از منشأ گروههای قومی مختلف آشکار سازند.
[270] - https://www.isw.ir/45407
مقایسه علمی جمجمه نژاد ترک و آریایی
جمجمه ترکان و اریاییان دارای تفاوتهای فراوانی هستند که این تفاوتها عبارتند از
1- استخوان بینی ترکان کوچکتر از استخوان بینی اریاییان است
2- گودی کاسه چشم در اریاییان بیشتر از ترکان است که این به خاطر جلو امدگی پیشانی اریاییان است در نتیجه در نژاد ترک چشمها جلوتر از چشمهای گود افتاده اریاییان قرار دارد
3- طول و عرض و ارتفاع جمجمه در اریاییان خیلی بیشتر از ارقام به دست آمده از جمجمه ترکان است
4- قوس سقف جمجمه ترکان خیلی بیشتر از قوس سقف جمجمه در اریاییان است
[271] - آذریها و کردها اشتراکات ژنتیکی فراوانی دارند.
بین آنها و دیگر ایرانیها تفاوت ژنتیکی و نژادی دیده نمیشود.
آذربایجانیها با مردمان ترکیه و آسیای میانه هیچ شباهت ژنتیکی ندارند.
منبع:
مرکز ملی اطلاعات بیوتکنولوژی ایالات متحده آمریکا
...........................................................................................
متن اصلی:
The genetic relationship between Kurds and Azeris of Iran was investigated based on human leukocyte antigen (HLA) class II profiles
HLA typing was performed using polymerase chain reaction/restriction fragment-length polymorphism (PCR/RFLP) and PCR/sequence-specific primer (PCR/SSP) methods in 100 Kurds and 100 Azeris
DRB1*1103/04, DQA1*0501 and DQB1*0301 were the most common alleles and DRB1*1103/04-DQA1*0501-DQB1*0301 was the most frequent haplotype in both populations
No significant difference was observed in HLA class II allele distribution between these populations except for DQB1*0503 which showed a higher frequency in Kurds
Neighbor-joining tree based on Nei's genetic distances and correspondence analysis according to DRB1, DQA1 and DQB1 allele frequencies showed a strong genetic tie between Kurds and Azeris of Iran
The results of amova revealed no significant difference between these populations and other major ethnic groups of Iran
No close genetic relationship was observed between Azeris of Iran and the people of Turkey or Central Asians. According to the current results, present-day Kurds and Azeris of Iran seem to belong to a common genetic pool
..........................................................................................
ترجمه:
شباهت بین کردها و آذریها در ایران.
ارتباط ژنتیکی میان کردها و آذریها بر اساس آنتیژن لکوسیتی انسان کلاس 2 (HLA class II) مورد بررسی قرار گرفت.
نوع HLA با استفاده از واکنش زنجیرهای پلیمراز / محدودیت پلی مورفیسم قطعه, بر روی 100 کرد و 100 آذری انجام شد.
آیتمهای DRB1*1103/04 و DQA1*0501 و DQB1*0301 شایعترین مشخصهها بود.
آیتمهای DRB1*1103/04 و DQA1*0501 و DQB1*0301 به صورت مکرر در هر دو گروه وجود داشت.
تفاوت خاصی در آنتیژن لکوستیکی انسان کلاس 2 (HLA class II) این دو گروه مشاهده نشد به غیر از آیتم DQB1*0503 که در کردها کمی بیشتر مشاهده میشد.
تجزیه و تحلیل دادهها و بررسی اطلاعات به دست آمده با توجه به فاکتورهای DRB1 و DQA1 و DQB1 یک شباهت قوی ژنتیکی بین کردها و آذریها را در ایران نشان میداد.
نتایج AMOVA نشان داد که بین این دو دسته و دیگر گروههای بزرگ قومی ایران تفاوت نژادی و ژنتیکی وجود ندارد.
در جریان این تحقیقات هیچ ارتباط یا شباهت ژنتیکی بین آذریهای ایران و مردمان ترکیه و مردمان آسیای میانه دیده نشد.
با توجه به اطلاعات ژنتیکی و علمی به دست آمده, کردها و آذریها در ایران از یک استخر ژنتیکی (از یک نژاد) مشترک هستند.
لینک:
http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/18001303
[273] - به اصالت چند تن از بازیگران اصلی پانتورک بنگرید و قضاوت با شما:
بنا بر اعتراف شخص اردوغان والدین ایشان از گرجیهای مهاجر باتومی میباشند. اصالت خانواده علیف از کردهای کرمانج نخجوان است. والدین رقیب اردوغان (کمال قلیچ دار) به اعتراف خود ایشان اهل خراسان هستند و در حقیقت بازیگران اصلی جهان ترک هیچکدام ریشه ترک نداشته و فقط و فقط این مطالب آنها یک نمایش جهت سوء استفادههای ژئو پلتیکی است.https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85_%D8%AA%D8%B1%DA%A9#cite_note-43
[275] - بسیاری از اقوام ترکزبان، زبان ترکی را بر اثر ارتباط و آمیزش با ترکزبانان اخذ کردهاند (گومیلیوف، ص 33)، ازینرو اصطلاحاتی چون «خلقهای ترک» و «ترکان» به مفهوم قوم ترک نیستند (بریتانیکا) و نام ترک نیز فقط جنبة زبانی دارد و از هرگونه معنای نژادی عاری است (د. فارسی، ذیل «ترکها») https://rch.ac.ir/article/Details?id=10812
[276] - نگارههای زیر در این جستار از جنسیت و سن و سال و طبقات اجتماعی مختلف گرد آوری شدهاند تا در حد امکان و با توجه به فرصت کم موجود قابلیت استناد داشته باشند: http://azerbaijanturkish.blogspot.com/2012/03/blog-post.html
[277] - فرانسویزبانها بیش از هر قارهٔ دیگری در آفریقا سکونت دارند. هرچند فرانسوی غالباً زبان دوم بیشتر این گویشوران به شمار میرود، مناطقی مانند آبیجان در ساحل عاج وجود دارد که این زبان در آنها جایگزین زبانهای محلی شده است. در بسیار از موارد، فرانسویای که در کشورهای فرانسوی زبان آفریقا تکلم میشود، به دلیل تماس با زبانهای محلی آفریقایی، از فرانسوی استاندارد انشعاب یافته و در نتیجه، اشکال جدیدی از زبانهای محلی ایجاد شده است.
در جمهوری دموکراتیک کنگو – که زمانی مستعمره بلژیک بود – 28 میلیون فرانسویزبان وجود دارد.
[278] -تحقیقات جدید و برجسته ژنتیکی و زبان شناسی نشان میدهند که زبان یک جمعیت بهراحتی و حتی با حضور فقط ده در صد از مردان مهاجم یا مهاجر که مزیت و برتری نسبی نسبت به جمعیت بومی داشتهاند تغییر میکرده است.
عموم اقوام و گروههای جمعیتی ایرانی که در ایران امروزی (و حتی فراتر از مرزهای سیاسی فعلی ایران) ساکن هستند، علیرغم اینکه دارای تفاوتهای جزئی فرهنگی هستند و حتی گاه به زبانهای مختلف هم تکلم میکنند، دارای ریشه ژنتیکی مشترکی هستند و این ریشه مشترک به جمعیتی اولیه که در حدود ده تا یازده هزار سال پیش در قسمتهای جنوب غربی فلات ایران ساکن بوده بر میگردد.
https://www.bbc.com/persian/science/2012/05/120515_l10_ashrafian_clarification
[279] -https://www.weare.ir/interesting/
[281] - روش میتوکندری- در این روش میتوان قرابت از طرف مادر یا زنان فامیل را مشخص کرد. میتوکندری دیگر اندامک داخل سلولی است که دارای ماده ژنتیکی میباشد ولی ماده ژنتیکی آن توارث مادری دارد و از مادر به فرزندان (چه دختر و چه پسر) به ارث میرسد. پس اگر افراد دارای مادر مشترک یا جد مادری مشترک باشند دارای علایم یکسانی بر روی میتوکندری خود خواهند بود.
- روش دیگر استفاده از STR های کروموزوم Y میباشد.
کروموزوم Y در مردان وجود دارد و فقط از پدر به پسران منتقل میشود.
لذا از این روش میتوان قرابت افراد ذکور یا مردان خانواده را مشخص کرد.
مثلاً رابطه عموزادگی و امثالهم. https://www.niloulab.com/ArticleDetail/277
[282] - https://journals.plos.org/plosgenetics/article?id=10.1371/journal.pgen.1008385
HLA alleles and haplotypes in Iran Tabriz Azeris population: genes and languages do not correlate
بررسی آلل HLA و هیپلوتیپ در آذریهای تبریز
(در این مقاله نیز به شباهت ژنتیک تبریز و کوردهااشاره کرده و تاکید کرده که با ترکها و آناتولی شباهت ندارند)
Author links open overlay panelAntonio Arnaiz-Villena a 1, José Palacio-Gruber a 1, Ali Amirzargar b, Christian Vaquero-Yuste a, Marta Molina-Alejandre a, Alejandro Sánchez-Orta a, Alba Heras a, Behrouz Nikbin b, Fabio Suarez-Trujillo a
https://doi.org/10.1016/j.humimm.2022.04.002Get rights and content (https://s100.copyright.com/AppDispatchServlet?publisherName=ELS&contentID=S0198885922000726&orderBeanReset=true)
Under a Creative Commons license (http://creativecommons.org/licenses/by-nc-nd/4.0/)
open access
Abstract
Azeri people are at present day mainly living in an area which comprises North (Azerbaijan) and South (Azeri Iran provinces) parts, living the biggest population in Azeri Iran provinces with about 17–20 million people. They were studied HLA-A, -B, -DRB1 and -DQB1 allele and extended haplotype frequencies in unrelated Iranian Tabriz Azeris from a rural area close to Tabriz City. The HLA extended haplotypes with highest frequencies are: 1) HLA- A*24:02-B*35:01-DRB1*11:01-DQB1*03:01, shared with Mediterraneans and southern Russians (Chuvash, which also show Mediterranean characters); and 2) HLA-A*01:02-B*08:01-DRB1*03:01-DQB1*02:01, found also in Chuvash and other Azeri samples from Tabriz. Neí’s DA HLA-DRB1 genetic distances, HLA-DRB1 Neighbour-Joining dendrogram and Vista analyses show that population with closest distance is Kurdish, followed by Iranian Gorgan and Southern Russia/ North Caucasus Chuvash; probably these latter groups and Azeris were populating North Mesopotamia/ Caucasus Mts. since prehistoric times. Kurds (in Iraq and Iran) do not speak Turk while Azeris do: they are both genetically close, but they are not genetically close to present day Anatolia (Turkey) Turks who also speak Turk language and show a typical Mediterranean HLA profile. In summary, Azeri population studies show examples that genes and languages do not correlate, contradicting the postulate asserted by others.
https://onlinelibrary.wiley.com/doi/10.1111/j.1744-313X.2007.00723.x
[283] - ویژگیهای ظاهری نژاد ترک و تفاوت آن با نژاد اریایی (نژاد شناسی را با نژاد پرستی اشتباه نگیریم)
فرم چشمها
از آنجا که نژاد ترک زیر شاخه زرد پوست است اولین و مهمترین ویژگی آنان داشتن چشم بادامیست که حتی بعد از چند نسل آمیزش با نژاد اریایی فرم بادامی خود را حفظ میکند. (برای مثال برخی از ساکنان افغانستان و تاجیکستان)
از ویژگیهای چشمهای بادامی هم راستا نبودن زاویههای درونی و بیرونی چشم است این در حالیست که زاویه دو طرف چشم آریاییها تقریباً در یک راستا قرار دارد همچنین در تصاویر زیر انواع چشمهای بادامی با هم مقایسه شده است به فرم مردمک یکپارچه و یک رنک انها توجه کنید که این مردمک در اریاییان به صورت دورنگ و کاملاً از هم جداست
زاویه داخلی و بیرونی و همچنین انحنایی کمان بالایی چشمان که در اریاییان به صورت مورب و رو به داخل است اما در ترکان این انحنا به صورت نیم دایره و رو به بیرون است.
فاصله بین دو چشم در نژاد ترک بیشتر از این فاصله در نژاد اریایی است.
جنس موی خشن
موی موج دار در این نژاد دیده نمیشود و انهاد دارای موهای رو به جلو و خشن متمایل به لخت دارند موی این نژاد اگر چه کم پشتتر از نژاد اریاییست اما در هنگام رشد بالای ۲۰ سانتیمتر کاملاً به صورت لخت و براق و روغنی در می اید.
فرم بینی غیر برجسته و پهن
نقطه شروع بینی در این نژاد کمی پاینتر از ابروست و استخوان بینی انقدر کوچک است که به چشم نمی اید پهنای بینی از نیم رخ کم ولی از روبرو زیاد است در تصویر زیر بینی یک مغول با یک اریایی مقایسه شده است به استخوان بینی کوچک و نقطه شروع بینی که با فلش مشخص شده است توجه کنید
گونههای برجسته و بیرون زده
گونهها در این نژاد برجسته و بیرون زده میباشد بهطوری که لبها عقبتر از گونه قرار دارد
صورتهای گرد و پهن
این نژاد دارای صورتی تقریباً گرد و پهن میباشد بهطوری که عرض صورت با ارتفاع صورت تقریباً برابر است
فاصله زیاد ابروها
ابروها در نژاد ترک کوچک و غیر کشیده است و همچنین فاصله ابروها در این نژاد گاهی به ۴ سانتیمتر هم میرسد
قد و قامت کوچک
بیشتر افراد این نژاد دارای قد و قامت کوچک هستند همچنین استخوانهای ترقوه و کتف ضعیفی دارند. معمولاً رشد قد در این نژاد آر ۱۷۰ سانتیمتر در مردان تجاوز نمیکند
موی صورت کم و دارای رشد کند
مو های صورت در این نژاد کم و پراکنده است مخصوصاً سبیل که دارای رشدی کم و هر چه قدر هم رشد کند نمیتواند پشت لب را پر کند
مو های کم در بدن
رشد مو در اندام این نژاد تقریباً صفر است و بر خلاف نژاد اریایی که اندام نسبتاً پر مویی دارند در این نژاد رشد موی بدن خیلی کم است.
[284] - استراتژی سوداگران نژادپرستی بر این اساس استوار است که سوار بر احساسات تودهها شده تا اسباب سلطه، سروری و سواری بر همزبانان خود را فراهم سازند. (مثل طبقه فرادست و انگلصفت کردستان عراق به رهبری خانوادههای بارزانی و طالبانی)
[285] - شعار «زن، زندگی، آزادی» نخستین بار توسط زنان مبارز کُرد، در کردستان ترکیه و سپس در جنگ علیه داعش استفاده شد و به سایر تجمعات اعتراضی در سطح جهان نیز راه یافت، بهگونهای که در 25 نوامبر 2015 در تجمعاتی که به مناسبت روز بینالمللی «مبارزه با خشونت علیه زنان» در چند کشور اروپایی برگزار شد از این شعار استفاده کردند.
[286] - همه گیر شدن گوشی هوشمند انقلابی بزرگ را رقم زده است. خصوصاً طی ده سال گذشته نسل جدید ملیتهای ایرانی نزدیکی و تفاهم بیشتری با همدیگر داشته باشند تا با همنژادهایشان در آنسوی مرزها.
[287] - از کلمه انگلیسی ethnic به معنای قومیت و قومیتی، وابسته به قوم. قومیت (=ethnicity) یا گروه قومی (=ethnic group) گروهی از انسانهاست که اعضای آن دارای ویژگیهای نیایی و اصل و نسبی یکسان هستند. همچنین گروههای قومی اغلب دارای مشترکات فرهنگی، زبانی، رفتاری و مذهبی هستند که ممکن است به نسلهای قبلتر برگردد یا بر اساس عوامل دیگری به وجود آمدهباشد؛ بنابراین یک گروه قومی میتواند که یک جامعه فرهنگی باشند. https://fa.wikipedia.org/wiki
[288] - جدایی هریک از ملیتها اگر هم امکانپذیر باشد، ناقص و نصف ونیمه خواهد بود و تقریباً تمامی امتیازات و مزایای فوق الذکر را از دست خواهند داد و برای بقای خود به ناچار تن به گدایی و سرسپردگی همسایگانی از نوع اردوغان، علی اوف، مافیاهای عراق، پاکستان و افغانستان و ... خواهند داد. (نمونه زنده کردستان عراق)
[289] - سیستم سیاسی موردنظر منادیان جدایی خون و نژاد
طبقهای غیرمولد، فرصتطلب، مرتجع و وابسته به قدرتهای منطقهای منادیان جدایی خون و نژادپرستی هستند. بهغیراز سلطه و سروری بر همزبانان خود فاقد هرگونه رؤیای انسانی هستند.
شاهد زنده اقلیم کردستان عراق است. تجربه تلخ سیستم فدرالی کردستان عراق برای ملیتهای ایرانی بسیار عبرتآموز است.
سیستم فدرالی کردستان عراق نهتنها آزادی، رفاه و پیشرفت را برای کُردها به ارمغان نیاورد، بلکه مغزها هم توسط ارتجاع قبیلهای، تعصب مذهبی، مافیای قدرت و وابستگی خارجی به بند کشیده شدند. تاحدیکه از هم اکنون در میان اکثریت عوامالناس آن دیار زمینه ذهنی ایجاد یک امارت اسلامی از نوع طالبان فراهم شده است. (سقوط)
لازم است این باور غلط را اصلاح کنیم که فدرالیسم یا استقلال و تشکیل دولت - ملت چارهساز تمامی دردهای اجتماعی است.
اگر جدایی ملتها حلالمسائل همه دردها بود، اکنون میبایست افغانیها، سومالیها، کردهای کردستان عراق، پاکستانیها، سودانیها و... بسیار خوشبختتر از ملیتهای ایران بودند.
تجربه این کشورها حاکی از این است که آزادکردن مغزها بسیار مهمتر از آزادکردن خاک است.
[290] - - پانترکها که ترکزبانان را از شرکت در جنبش منع کرده و قبله را به آستان علیاف و اردوغان کج کردند.
2- پانکُردها به رهبری حزب دمکرات کردستان ایران با به میان کشیدن شعارهای قومی، عَلَم کردن پرچم سیستم ارتجاعی کردستان عراق و روسری بارزانی، عکس یادگاری با لباس غارت شده زنان بسیجیان و آتشزدن خانه آنها، بسیجکردن ملایان سنی اخوانی جنبش مدنی در کردستان را مبتلا به بیماریهای واپسگرایی، تفرقه، جداکردن جنبش کردستان از سایر ایرانیان، خشونت و... مبتلا کردند.
3- پانفارسها به رهبری رضا پهلوی با تمامیتخواهی و تفرعن پادشاهی ملیتهای ایرانی را دچار یاس و ناامیدی کردند.
[291] - تلمیح به رباعیات خیام
قومی متفکرند اندر ره دین --- - قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی --- کای بیخبران راه نه آنست و نه این
[292] - تلمیح به توماس هابز انگلیسی در خصوص نظریه (انسان گرگ انسان)
[293] - شوراهای شهر و روستا که بازمانده اصلاحات ناکام خاتمی هستند، با تغییر و تکامل اساسی توانند پایه و اساس این سیستم را شکل دهند. در هیچ شورایی نباید نسبت زنان به مردان از 40% کمتر باشد. بهرهگیری از تجربیات شوراهای کشورهای اسکاندیناوی و شمال شرق سوریه و تطبیق آن با ویژگیهای کشور میتواند بسیار مفید واقع شود.
باتوجهبه سابقه تاریخی و نقش زبان فارسی در تسهیل ارتباطات کشوری لازم است آموزش رسمی همچنان به زبان فارسی باشد. در خصوص زبان و ادبیات اتنیکهای ایرانی لازم است در دانشگاههای کشور رشتههای تحصیلی زبان و ادبیات ملل ایران دایر گردد.
از سال ششم ابتدایی به بعد دانشآموز به انتخاب مادرش (اگر مادر نداشت به انتخاب پدر و...) زبان اختیاری دوم را انتخاب کند. زبان دوم میتواند زبان مادری و یا هر زبان دیگری از ملیتهای ایران باشد.
[294] - https://public-psychology.ir/1392/11
[295] - به قول حافظ: «درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد. نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد.»
[296] - رولان، رومن- جان شیفته
[297] - مهمترین عامل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی تداوم عقبماندگی و استبداد قرونوسطایی ایران و خاورمیانه طبقه قدرتمند لومپنبورژوازی است.
«لومپنبورژوازی عبارت است از کلیه اقشار طبقه فرادست جامعه که درزمینهٔ تولید کالا و یا ارائه خدمات اجتماعی نقشی ندارند و نتیجه عملکرد اقتصادی آنها در رشد تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه، منفی است»
[298] - ساختار سیاسی روبنای زیرساخت اجتماعی است و ساختار اجتماعی نیز روبنای زیرساخت اقتصادی است.
برای ایجاد دنیایی زیباتر لازم است مردم همه توان خود را در جهت تغییر ساختارهای اقتصادی و اجتماعی متمرکز کنند.
انقلاب ناتمام سیاسی مشروطه 1385 و انقلاب ناتمام اقتصادی ارضی 1342 با پیوند انقلاب سوم اجتماعی (خلعید لومپنبورژوازی) به مرحله باروری و ثمردهی میرسند.
با برافتادن لومپنبورژوازی زنجیرهای مرئی و نامرئی دنیای کهن پاره شده و جامعه در مسیر ایجاد دنیای نوین، عدالت اجتماعی و مدرنیته دمکراتیک قرار میگیرد.
[299] - نیکیتین. واسیلی- "کرد و کردستان" - ترجمه محمد قاضی - انتشارات نیلوفر تهران- چاپ دوم 1366-ص 533
[300] - خاورشناس روسی. تحصیلاتش را در روسیه بهپایان برد. در جنگ جهانی اول کنسول روسیه در ارومیه بود. پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به فرانسه کوچید. علاقهٔ فراوان به زبان فارسی داشت. مقالات گوناگونی از وی دربارهٔ ایران و زبان فارسی در مجلات اروپایی و چندین مقاله نیز به زبان فارسی در مجلّهٔ راهنمای کتاب چاپ شده است. از آثارش: کردها، پژوهشهای اجتماعی و تاریخی که با نام کرد و کردستان که به فارسی ترجمه شده است (تهران، ۱۳۳۶ ش)؛ ایرانی که من شناختهام که به فارسی ترجمه شده است (تهران، ۱۳۳۹ ش)؛ ساختمان اقتصادی ایران (۱۹۳۱)؛ مباحث اقتصادی در ادبیات جدید ایران (۱۹۵۴).
[302] - یونسی. ابراهیم- "کردها" انتشارات روزبهان- چاپ سوم 1379- ص 19
[303] - یونسی. ابراهیم- "کردها" انتشارات روزبهان- چاپ سوم 1379- ص 20
[304] -نیکیتین. واسیلی- "کرد و کردستان" - ترجمه محمد قاضی- انتشارات نیلوفر تهران- چاپ دوم 1366- ص 15
[305] - نیکیتین. واسیلی- "کرد و کردستان" - ترجمه محمد قاضی - انتشارات نیلوفر تهران- چاپ دوم 1366- ص 404
[306] - علی اشرف درویشیان معلم و نویسنده پرشوری بود که بهبود وضعیت جامعه و طبقه فرودست جزو آمال و آرزوهایش بود. وقتی صمد بهرنگی در رود ارس غرق شد، علی اشرف درویشیان با خودش عهد بست که راه صمد را ادامه دهد. وی چند مجموعه داستان کوتاه و بلند و رمان چهار جلدی " سالهای ابری" را در بیان زندگی محرومان به رشته تحریر در آورد و همچون صمد بهرنگی در نقاط دور افتاده کشور به تدریس پرداخت.
کتابهای او بارها توقیف شدند و چند بار بابت نوشتهها و افکارش به زندان افتاد.
بعد از انقلاب تا مدتها کتابهایش اجازهٔ انتشار نداشتند ولی سرانجام به او امکان انتشار نوشتههایش داده شد.
او معلم و نویسندهای درد آشنا بود که خواهان سر بلندی جامعهاش بود و ستمهایی را که بر مردم و بخصوص اقشار تهیدست وارد میآمد برملا میکرد، از این بابت چه قبل و چه بعد از انقلاب از طرف حاکمیت تحت فشار بود.
سرانجام وی در چهارم آبان سال ۱۳۹۶ بر اثر سکته مغزی در سن ۷۶ سالگی درگذشت.
[307] -1 نیاز فیزیولوژیک: این سطج نیاز هرم مازلو شامل اساسیترین نیازهای بیولوژیک انسان میشود که شامل هوا، غذا، آب، سرپناه، لباس، گرما، رابطه جنسی و خواب است. اگر این نیازها ارضا نشوند، بدن انسان نمیتواند عملکرد مطلوبی داشته باشد. مازلو نیازهای فیزیولوژیکی را مهمترین نیازها میدانست زیرا تا زمانی که این نیازها برآورده نشوند، سایر نیازها ثانویه هستند.
2 نیاز به امنیت:
هنگامی که نیازهای فیزیولوژیکی یک فرد ارضا شد، نیاز به امنیت و ایمنی برجسته میشود، مردم میخواهند نظم، قابلیت پیش بینی و داشتن کنترل را در زندگی خود تجربه کنند. این نیازها میتواند توسط خانواده و جامعه برآورده شود، مانند پلیس، مدارس، کسب و کار و مراقبتهای پزشکی. این نیازها مثل امنیت عاطفی، امنیت مالی (مانند اشتغال، رفاه اجتماعی)، نظم و قانون، رهایی از ترس، ثبات اجتماعی، دارایی، سلامت و رفاه (مانند ایمنی در برابر حوادث و صدمات) است.
۳ نیاز به عشق و تعلق خاطر:
سطح سوم هرم نیازهای مازلو نیاز به تعامل انسانی و دوست داشته شدن است، مثل روابط دوستی یا خانوادگی، هم با خانواده بیولوژیکی (والدین، خواهر و برادر، فرزندان) و هم خانواده منتخب (همسر و شریک زندگی). صمیمیت فیزیکی و عاطفی از روابط جنسی تا پیوندهای عاطفی صمیمی برای دستیابی به احساس والاتر خویشاوندی مهم هستند. علاوه بر این، عضویت در گروههای اجتماعی به رفع این نیاز کمک میکند، از تعلق به تیمی از همکاران، باشگاه یا گروهی از علاقهمندان میتوان این سطح از نیازها را رفع کرد.
۴ نیاز به احترام:
سطح چهارم در هرم مازلو نیاز به احترام است که شامل عزت نفس، احترام و موفقیت میباشد. از دیدگاه مازلو این دسته به دو قسمت تقسیم شده است، یکی احترام به خود بوده که اعتماد به نفس و استقلال از این نوع دوم از عزت نفس ناشی میشود. و دیگری نسبت به شهرت و یا احترام از سوی دیگران مثل حفظ موقعیت و اعتبار است.
۵ خودشکوفایی:
بالاترین سطح هرم نیازهای مازلو سطح خودشکوفایی است که به تحقق تواناییهای بالقوه، خودشکوفایی، جستجوی رشد شخصی و اوج تجربه اشاره دارد. مازلو این سطح را به عنوان میل به انجام هر چیزی که میتواند، برای تبدیل شدن به بیشترین چیزی که میتواند باشد، توصیف میکند.
افراد معمولاً روی این نیاز تمرکز خاصی کرده و برای مثال، یک فرد ممکن است تمایل زیادی برای تبدیل شدن به یک والد ایده آل داشته باشد. در دیگری، این میل ممکن است از نظر اقتصادی، تحصیلی یا ورزشی بیان شود. برای دیگران، ممکن است به صورت خلاقیت در نقاشیها، تصاویر یا اختراعات ظاهر شود. https://www.mosahab.com/web/articles/view/999/.html
https://ravandarman.com/blog/what-is-maslows-hierarchy-of-needs/
[308] - در فاصله سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۸ بین ۶۰۰ تا یک میلیون و پانصد هزار ارمنی در امپراتوری عثمانی به قتل رسیدند. نیروهای عثمانی در چارچوب سیاست بهاصطلاح “حل مسئله ارامنه“ صدها هزار ارمنی را با پای پیاده روانه صحرای سوریه کردند، هزاران ارمنی را از سراسر مناطق عثمانی گرد آورده، اعدام کردند.
https://www.dw.com/fa-ir/world/a-3165559
[309] - در شرایط چشم پوشی مقصرانه دول بزرگ و با سوء استفاده از وضعیتی که متعاقب شروع جنگ جهانی اول ایجاد شده بود ترکیه مرتکب سنگینترین جرم بر علیه بشریت یعنی نسل کشی میشود و شمار آشوریان قتل عام شده در طی آن، در سالهای جنگ ۱۹۱۸-۱۹۱۴ به ۲۵۰، ۰۰۰ نفر میرسد.
[310] - داستان ضرب المثل با طناب کسی توی چاه رفتن
شبی هنگام خواب، صاحب خانه متوجه دزدی شد که وارد خانه شده است. صاحب خانه با زیرکی و به دروغ، به همسرش گفت مقداری پول در چاه داخل حیاط پنهان کردهام تا از دست دزدان در امان باشد، دزد که صدای صاحب خانه را شنید فریب حرف صاحب خانه را خورد و خوشحال به داخل چاه رفت، سپس صاحب خانه به زنش گفت خانم چون هوا خیلی گرم است امشب رختخواب را در حیاط روی در چاه پهن کن، دزد که در پی یافتن پول به داخل چاه رفته بود هنگامی که از یافتن پول نا امید شد خواست که از چاه بیرون بیاید، اما دید که صاحب خانه روی در چاه خوابیده و به همسرش وعده خرید طلا میدهد و میگوید برای تو چنین و چنان میکنم، دزد از داخل چاه بلند فریاد زد، آهای زن صاحب خانه، من با طناب شوهرت به چاه رفتم، اما تو مواظب باش با طناب او در چاه نروی. بدین ترتیب دزد به دام افتاد. https://www.beytoote.com/fun/proverb/saying-going1-well.html
[311] - https://www.naftema.com/news/152338
[312] - https://www.kurdpress.com/news/2774676
[313] - تهمینه میلانی:
کوبانی پر است از دخترانی که زن را معنایی دیگر میآغازند دخترانی که موهایشان پیداست حجاب ندارند انگشتانشان لاک ندارد لبهایشان پروتز ندارد رژ غلیظ ندارد اما پر است از سرود نجابت ... دختران کوبانی هیچکدامشان لباس مارک دار ندارند اما تا زندهاند هر شب موهایشان را شانه میکنند و هر صبح میبافند دستان ظریفشان سنگینی کلاشینکف را تاب میآورد با اینهمه دختران کوبانی آنقدر زن هستند که همه مردان دنیا عاشقشان باشند ... کوبانی دارد به همهٔ ما درس میدهد تا بدانیم هیچ دختری نصف یک مرد نیست هیچ بی حجابی فاحشه نیست و هستند هنوز دخترانی که تنشان را به کنیزی مردان هوسران نمیسپارند ... کوبانی خانه به خانه سقوط میکند و دختران کرد یکی پس از دیگری با آخرین نرمی گلولههایشان عروس خاک میشوند تا آرزوی دست یافتن داعشیان بر تن پاکشان را بر دلهای کثیفشان حک نمایند آری ... تن دختر کوبانی، تنها در آغوش خاک کوبانی تا ابد دلبری خواهد کرد.
[314] - https://jabbarian.com/what-is-strategic-depth-4-perspectives-and-reasons-why-it-matters/
«عمق راهبردی» یا «عمق استراتژیک» مفهومی است که روابط بینالملل از علوم و عملیات نظامی وام گرفته است. این مفهوم در امور دفاعی به سرزمینی اطلاق میشود که بین مراکز اصلی تجمع ادوات و پرسنل نظامی دشمن و مراکز حساس و حیاتی خودی قرار دارد.
http://www.irdiplomacy.ir/fa/news/2016251
[315] - ژئواستراتژی به بررسی روابط فیمابین استراتژی و عناصر جغرافیایی میپردازد. عناصر ثابت ژئوپلیتیک (عناصر جغرافیای طبیعی) شالوده ژئواستراتژیک را تشکیل میدهد چرا که عناصر طبیعی تأثیر عمیقی در کاربرد ابزار و امکانات دارد. ابزار و امکانات با توجه به شرایط جغرافیایی انتخاب شده و مورد استفاده قرار میگیرد
[316] - "فردریش نیچه میگوید: بزرگترین فاجعه آن روزی به سراغ بشریت میآید که خیال پردازان ناپدید گردند " سراسر تکامل انسان به این سبب بوده است که انسان دربارهاش خیال پردازی کرده است. آن چه دیروز یک رؤیا بود، امروز یک واقعیت است و آن چه امروز یک رویاست، فردا به واقعیت خواهد پیوست. به یاد میکلآنژ می افتم. او داشت از بازاری که در آن همه نوع سنگ مرمر یافت میشد، عبور میکرد که چشمش به سنگ زیبایی افتاد. قیمت را جوی شد. صاحب مغازه گفت: «میتوانی این سنگ را مجانی برداری، چون مدتی است این ج افتاده و فضای زیادی را اشغال کرده … دوازده سال است که هیچ کس حتی احوالش ر نپرسیده. من هم چشمم آب نمیخورد این تخته سنگ حتی به درد لای جرز بخورد.»
میکل آنژ سنگ را برداشت و تقریباً یک سال تمام بر روی آن کار کرد و چه بسا زیباترین مجسمهای را که تا به حال دنیا به خود ندیده است ر ساخت و همین چند سال پیش دیوانهای سعی کرد آن را نابود کند. این مجسمه که در واتیکان قرار داشت مجسمهای از عیسی مسیح پس از باز شدن از صلیب بود که بر روی پاهای مادرش، مریم مقدس، بی جان دراز کشیده بود. من فقط عکس آن را دیدهام، اما این مجسمه چنان طبیعی و زنده است، که گویی عیسی هر آن قرار است از خواب بیدار شود. و او با چنان هنرمندی بی نظیری آن مرمر را تراشیده بود که میتوانستی این هر دو را احساس کنی ـ قدرت مسیح و شکنندگی مسیح. و اشک در چشمان مریم مقدس، مادر عیسی مسیح، حلقه زده …
پس از یک سال که میکل آنژ کار مجسمه را به پایان رساند، از سنگفروش خواست که به منزلش بیاید تا چیزی را به او نشان دهد. سنگفروش که نمیتوانست آن چه را میبیند باور کند، گفت «این مرمر زیبا را از کجا آوردهای؟»
و میکل آنژ گفت: «به جا نیاوردی؟ این همان سنگ بدقوارهای است که دوازده سال آزگار جلوی مغازهات خاک خورد.» و من این واقعه را خوب به خاطر سپردهام که سنگفروش پرسید: «چی شد فکر کردی که این سنگ بدقواره میتواند به چنین مجسمهٔ زیبایی تبدیل شود؟»
میکل آنژ گفت: «من در این باره فکر نکردم. من رویای ساختن چنین مجسمهای را در سر داشتم و وقتی از کنار آن قطعه سنگ میگذشتم، ناگهان مسیح را دیدم که مرا صدا میزد: «من در این سنگ محبوسم. آزادم کن، کمک کن تا از این سنگ بیرون بیایم.» و من دقیقاً همان مجسمه را در آن سنگ دیدم. بنابراین من فقط کار ناچیزی انجام دادم؛ من بخشهای اضافی و غیر ضروری سنگ ر کندم و بیرون ریختم تا مسیح و مادرش هر دو از اسارت خویش آزاد گردیدند.»
چه خدمت بزرگی برای بشریت بود اگر فردی با قابلیت زیگموند فروید، به جای روانکاوی بیماران روانی و تحلیل رویاهای آنها، بر روی رویاها و خیالپردازی های کسانی کار میکرد که از نظر روان شناسی سالم بودند و نه تنها سالم که افرادی خلاق و آفرینشگر بودند. تحلیل رویاهای این عده نشان خواهد داد که همهٔ رویاها واپس خورده نیستند، بلکه رویاهایی هستند که از شعوری خلاقتر از مردمان عادی نشأت گرفتهاند. و رویاهای آنها بیمارگونه نیست، بلکه به طرزی واقعی و اصیل سالم است. سراسر تکامل انسان و آگاهی او به وجود همین خیال پردازان بستگی داشته است. https://ka2.blogfa.com/post/1303
[317] - تفاوت سرعت و شتاب چیست؟ سرعت برابر تغییرات مکان جسم نسبت به زمان است، در حالیکه شتاب به صورت تغییرات سرعت نسبت به زمان تعریف میشود. جسمی را در مکان A در نظر بگیرید. این جسم در مدت زمان t، از نقطه A به نقطه B میرود. تغییر مکان این جسم از نقطه A به نقطه B، نسبت به مدت زمان این تغییر مکان، برابر سرعت حرکت جسم است.
به تغییرات سرعت در مدت زمان مشخصی، شتاب گفته میشود.
[318] - سرعت افزایش زمان همواره ثابت است و به روش تصاعد حسابی محاسبه میشود.
[319] - https://matec.ir/
[320] - - پرسلان یا به طور عامیانه چینی طبق تعریف انجمن آزمون و مواد آمریکا به فراوردههای سرامیکی شیشهای و سفید اعم از لعابدار و بدون لعاب که برای مصارف فنی بکار میرود، گفته میشود. معمولاً جذب آب قطعات پرسلانی نزدیک به صفر میباشد.
پرسلان محصولی یکنواخت با رنگ بعد از پخت سفید و متراکم میباشد که از مواد موجود در طبیعت که در شرایط خاص تحت فشار بالا شکل گرفته و در درجه حرارت بالا تولید میشود. پرسلان جایگزینی زیبا و ارزنده با برترین خصوصیات یک پوشش مورد استفاده در نما و کف ساختمانها میباشد. https://www.tileiran.co/fa/articles/146
[321] - انسانهای نخستین، شیوهای از زندگی را پدید آوردند که بر دوره گردی، شکار جانوران و گردآوری دانه، میوه، و ریشه گیاهان و درختان برای تأمین خوراک استوار بود. این شیوه از زندگی، تا چندین میلیون سال دوام آورد و تغییر و تکامل آن بسیار کُند و محدود بود. سالیان درازی مردان در دستههای کوچک به شکار میرفتند و زنان به جمع آوری بقایای خوردنیِ گیاهان و میوه درختان میپرداختند.
[322] - انقلاب صنعتی تا امروز بنا به قول بیشتر پذیرفتهشده، ۴ مرحله داشته که در این آخری، دگرگونی در بهکارگیری فناوریهایی مانند هوش مصنوعی، ویرایش ژن تا رباتیک پیشرفته است، تحولی که باعث شده فناوریها مرز بین دنیای فیزیکی، دیجیتال و بیولوژیکی را از بین ببرند. این همان وضعیتی است که انتظار برای انقلاب صنعتی پنجم با محوریت تلفیق هوش مصنوعی و انسان را به وجود آورده نمونهاش هم به قول بعضیها ایلان ماسک که میگوید بهزودی اولین تراشه نورالینک اش، میزبان انسانی پیدا میکند همانطور که قبلاً توانسته به میمون برای یادگرفتن پینگپنگ بر روی رایانه کمک کند! https://fanavarihooshmand.ir/
[323] - انقلاب دیجیتال را که از سال ۱۹۸۰ شروع گردیده و تا به امروز ادامه پیدا کرده، میتوان به راحتی، تغییر از فناوری الکترونیک آنالوگ، به سمت فناوری دیجیتال نامید. در مرکز این تحوّل، ترانزیستور و فناوریهای گرفته شده از آن، مثل رایانه، تلفن همراه و دورنگار وجود دارند. https://www.beytoote.com/art/negah-gozashte/digital-revolution-advantages.html
[324] -بشریت تاکنون شاهد 3 انقلاب مهم صنعتی بوده است: قدرت بخار یا آب، الکتریسیته و سپس محاسبات. اکنون، ما در میانه چهارمین انقلاب صنعتی با هدایتگری هوش مصنوعی (AI) و کلان دادهها (BigData) هستیم. این انقلابی خواهد بود که جهان را ما را به سوی جهانی دیگر رهنمون خواهد شد. https://amerandish.com/
[325] -در ریاضیات دنباله حسابی یا تصاعد حسابی (به انگلیسی: arithmetic progression) به دنبالهای از اعداد گفته میشود که اختلاف هر دو جمله متوالی آن مقداری ثابت.
برای نمونه دنبالهٔ ۳، ۵، ۷، ۹، ۱۱، ۱۳، … یک تصاعد حسابی از اعداد با قدر نسبت ۲ میباشد.
[326] - تصاعد هندسی - در ریاضیات، دنبالهٔ هندسی یا تصاعد هندسی به دنبالهای از اعداد گفته میشود که از جملهٔ اول به بعد، هر جمله برابر است با حاصلضرب جملهٔ قبلی در یک عدد ثابتِ مخالف صفر و یک. به این عدد ثابت قدر نسبت تصاعد گفته میشود. برای نمونه دنبالهٔ ۲، ۶، ۱۸، ۵۴، … یک دنباله از اعداد با قدر نسبت ۳ است.
[328] - منظور ارشمیدس استفاده از قابلیتهای قانون اهرم در جابجایی اشیاء بوده است.
[330] - دهکده جهانی (Global Village)
واژهٔ دهکده جهانی از نام یکی از کتابهای "هربرت مارشال مکلوهان" (1980-1911Herbert Marshal McLuhan:) بهنام "جنگ و صلح در دهکدهٔ جهانی" (War and Peace in The Global Village) گرفته شده، که در سال 1968 منتشر شد. این کتاب دربردارندهٔ یک نظریه اجتماعی تازه بودمکلوهان تا پایان حیاتش یعنی 15 سال بعد همواره به دهکدهٔ جهانی اشاره میکرد و میگفت «اکنون دیگر کرهٔ زمین، بهوسیلهٔ رسانههای جدید، آنقدر کوچک شده که ابعاد یک دهکده را یافته است».
مکلوهان با مقایسهٔ دهکدهٔ فرضی خود، با دهکدهٔ سنّتی میگفت: «همانگونه که در این دهکده سنّتی، روابط انسانها بیشتر حالت بینفردی دارد، در دهکدهٔ جهانی نیز با وجود رسانههای جدید، روابط بین انسانها در همهجا حالت رابطهای بینفردی خواهد یافت و در حدّ روابط افراد یک دهکده کوچک خواهد بود.»
مکلوهان معتقد بود که رسانههای جدید باعث بهوجود آمدن پدیدهٔ جهش اطلاعات خواهند شد. او میگفت: اطلاعاتی که انسانها نیاز خواهند داشت، از چهار گوشهٔ جهان و با سرعت فراوان در اختیارشان قرار خواهد گرفت (به این ترتیب) جهان بزرگ، روزبهروز کوچکتر میشود و انسانها چه بخواهند و چه نخواهند، گویی در یک قبیلهٔ جهانی یا یک "دهکدهٔ جهانی" زندگی میکنند. چنین وضعیتی را امکانات الکترونیک فراهم خواهند کرد. http://jafarhashemlou.blogfa.com/post/2688
[331] - آنتونیو گرامشی (۱۸۹۱-۱۹۳۷) نظریه پرداز مارکسیست ایتالیایی ست که بیش از هر چیز به خاطر تبیین مفهوم "هژمونی"(۱) شهرت یافته است. https://www.hamshahrionline.ir/news/45294/
زمانی که مارتین کوپر در سال 1973 نخستین تلفن همراه جهان را ساخت، هیچ گاه فکر نمیکرد که اختراعش روزی تمام جهان را به تسخیر دربیاورد. اما نقطه عطف این صنعت، ورود صفحه نمایش لمسی به تلفنهای همراه بود.
[332] - به همین دلیل گفته بود:
"کهنه در حال احتضار است و نو ناتوان از زاده شدن؛ در این میان بسیار هیولاها ظهور خواهند کرد"
[333] - پلتفرمهای اطلاع رسانی اجتماعی از نوع اینستاگرام، فیس بوک، تلگرام، تویتر، یوتیوب، آپارات و ... زمینههای لازم برای آگاهی و اتحاد طبقات متوسط و فرودست جوامع را فراهم آوردهاند تا رسالت ناتمام کارگران را به انجام رسانند.
[334] - کلمه پلتفرم (به انگلیسی: Platform) به معنای سکو است. این کلمهٔ قدیمی بیش از پنج قرن است که در زبان انگلیسی برای توصیف سکوهایی که ارتفاعشان از بقیهٔ زمین یا سالن بلندتر است به کار میرود.
کاربرد پلتفرم معمولاً این بوده که افراد روی آن میرفتند و میایستادهاند تا بهتر دیده شوند یا راحتتر بتوانند برای جمع سخنرانی کنند و صدایشان بهتر به گوش مخاطبان برسد. در زبان عربی برای پلتفرم از کلمهٔ «منصه» استفاده میشود. مثلاً منصه تویتر، منصه فیسبوک، منصه ردیت.
https://namnak.com/what-is-the-platform-about.p77168
[335] - سه راهِ رشد (چینی، هندی و خاورمیانهای)
هفتادسال قبل زیرساختهای اقتصادی چین، هند و پاکستان در یک سطح قرار داشتند (همگی عقبمانده، ویران، بهتازگی از جنگهای داخلی، استعمار و اشغال خارجی رهاشده). هریک از این کشورها راهِ رشدِ مخصوص به خود را در پیش گرفت و درنهایت سه نتیجه متفاوت به شرح ذیل حاصل شد:
جدول تطبیقی درآمد سرانه و تولید ناخالص ملی چین، هند و پاکستان در سال 2022 میلادی
تولید ناخالص ملی (میلیارد دلار)
درآمد سرانه (دلار)
نام کشور
۱8۰۰۰
12600
چین
3385
هندوستان
377
1600
پاکستان
استراتژی هرکدام از این کشورها درزمینه های سیستم سیاسی، سیاست اقتصادی و سیاست فرهنگی به شرح ذیل بوده است:
1- پاکستان
سیاست- حدود نود درصد حاکمیت سیاسی در انحصار لومپنبورژوازی بوده است.
اقتصاد- سیاست اقتصادی در خدمت منافع ثروتمندان بوده و حامی سرمایهداری تولیدی نبوده است.
فرهنگ- سیاست فرهنگی در خدمت حفظ ساختارهای ماقبل مدرنیته، تداوم فرهنگ قرونوسطایی فئودالی، پدرسالاری، قبیله و مذهب سالاری بوده است. مدرنیته فضای بسیار محدودی برای رشد داشته است.
2- هندوستان
سیاست- لومپنبورژوازی حدود هفتاد درصد قدرت سیاسی را اختیار داشته است.
اقتصاد- سیاست اقتصادی بیشتر در خدمت ثروتمندان بوده است و کمتر حامی سرمایهداری تولیدی.
فرهنگ- تحت حاکمیت دولت دمکراتیک، آزادیهای فردی از حمایت قانونی برخوردار بوده است؛ اما در جهت تغییر بنیادی مناسبات قرونوسطایی و فئودالی، اقدامی جدی صورت نگرفته است.
3- چین
سیاست- از همان ابتدای انقلاب 1949، لومپنبورژوازی بهمثابه یک طبقه انگل از صحنه جامعه حذف گردید و اعضای آن ناچار شدند به طبقات و اقشار دیگر جامعه ملحق شوند تا درزمینهٔ تولید فعالیت کنند.
اقتصاد- در دوره اول انقلاب چین (تحت دکترین مائو 1977- 1949) سیاست اقتصادی در خدمت "سوسیالیسمِ دولتی" بوده است و از دوره دومِ انقلاب (تحت دکترین دُنشیائوپینگ (2023- 1977) سیستم "سوسیال سرمایهداریِ دولتی" با تکیه بر بازار آزاد برقرار بوده است. (در هر دو دوره کنترل و مدیریت هوشمندانه دولت جاری بوده است)
فرهنگ- بعد از انقلاب 1949 تاکنون فرهنگ قرونوسطایی با نرمافزارهای ایدئولوژیک مارکسیسم، مائوئیسم و مدرنیته سرکوب و تضعیف شده است. (استثنائا با توجه ماهیت سازندگی و پویایی فرهنگ کنفوسیوسی، آن را حفظ و در جهت ساخت چین جدید مورداستفاده قرار دادهاند.
اشرافیت و فئودالیسم قرونوسطایی به شیوهای قهری و آمرانه در هم کوبیده شد، بدون آنکه لومپنبورژوازی بتواند جانشین سیستم گذشته شود.
تاریخ نیمقرن اخیر، درستی این گفته دنگ شیائوپینگ (معمار چین نو) را به اثبات رسانید: «گربه باید موش بگیرد. حالا چه فرق میکند که سیاه باشد یا سفید»
[336] -بیانیه یا مانْیْفِسْتْ، یک متن که یک گروه از آن برای بیان اصول، عقاید و اهداف خود خطاب به مردم استفاده میکند (وجهه مالی و ثروت در پورداوود) آرین سیده (به نقل از ویکی پدیای فارسی)
-[337] این امکان برای مردم فراهم خواهد شد تا به صورتی هوشمندانه و شفاف مبارزات خود را در جهت هدف مشخص (استقرار سیستمی جدید بر اساس یک میثاقِ اجتماعی مدون) سازمان دهند.
زمینه مناسب برای کانالیزه کردن تمامی انرژیهای انقلاب در جهت استقرار مفاد این میثاقِ اجتماعی فراهم میشود. این استراتژی حرکت انقلاب در مسیر درست را تضمین کرده و از هرگونه انحراف و مصادره توسط فرصتطلبان و عوامل خارجی مصون نگه میدارد. به گفته هاول: «میشود با زندگیِ بهترْ حکومتِ بهتر را بر سر کار آورد»
[338] - اتحاد هوشمند و شفاف بر محور میثاقِ اجتماعی -تاریخ ایران و جهان نشان داده است که اتحاد کور منجر به انحراف و تبدیل قیام به ضدانقلاب شود. اتحاد باید بر محور میثاقِ اجتماعی مدون انجام گیرد. (یکی از میثاقهای ملی مدون که طی پروسهای میدانی موردپذیرش حداکثری مردم ایران قرارگرفته باشد)
[339] - (مولوی)
[341] - مواضع نامه، در علوم سیاسی به مواضع یا سیاستهای یک حزب یا نامزد سیاسی دربارهٔ موضوعات مهم ملی و بینالمللی که معمولاً در آستانهٔ برگزاری انتخابات برای جذب آرای عمومی اعلام میشود، مواضعنامه گفته میشود. نمونه برجسته تاریخ مانیفست حزب کمونیست 1848 (ویکی پدیای فارسی)
[342] - پانوراما - به هر گونه دورنمای وسیع سراسری از یک فضا، سَراسَرنَما [۱] یا پانوراما گفته میشود. کلمه پانوراما از معادل انگلیسی آن یعنی Panorama گرفته شدهاست. کلمه Panorama خود از ترکیب Pan (به معنی all = همه) و rama (به معنی sides = اطراف) ساخته شده است؛ پس میتوان آنرا «چیزی که همه اطراف را در بر میگیرد» معنی کرد. به همین دلیل عکسهای پانوراما را در فارسی عکسهای سراسرنما نیز مینامند. به هر گونه بازنمایی یک منظره با زاویهای باز چه در نقاشی، عکاسی یا فیلمبرداری نیز سراسرنمایی گفته میشود. عکسهای سراسرنما عکسهایی هستند که فضای وسیعتری نسبت به عکسهای معمولی را پوشش میدهند. و نحوهٔ ساخت آنها چنین است که با کنار هم قرار دادن تعدادی عکس معمولی بهوجود میآیند.
-[343] فرایند یا پروسه (به انگلیسی: Process) (به فرانسوی: Procédé) در علوم مختلف معانی مختلفی دارد و در کسب وکارها و سازمانها به مجموعهای از اعمال ساختاریافته و مرتبط ایجادکننده یک خدمت یا محصول گفته میشود، یا در کاربردهای مربوط به دیگر علوم به دنبالهای از تغییرات رخ دهنده در ویژگیهای یک سامانه یا شیء گفته میشود. در صورتی که این تغییرات به طور طبیعی رخ دهند، دنباله تغییرات (فرایند) مدیریت پذیر نیست و در صورتی که طراحی شده باشند، اطلاق عنوان فرایند بر آن محل اشکال است و از آن به پروژه یاد میشود که قابل مدیریت است، هرچند در دنباله تغییرات طبیعی تعریف شده باشد. به پروسه گاه، آمایش می گویند.
این اصطلاح در روان شناسی نیز معانی گوناگونی دارد. اما تمامِ آنها با ریشهٔ لاتین به معنیِ «پیش رفتن» هماهنگی دارند و پیشرفت گام به گام به سوی هدفی را میرسانند. به طورِ خلاصه، اصطلاح «روند» یعنی تغییر مرحله به مرحله به سمتِ یک هدف معین. دانشنامه عمومی
[344] - متن باز چیست؟ (وام گرفته از ادبیات دیجیتال و نرم افزاری که در اینجا کاربُرد علوم انسانی مورد نظر است)
متن باز (Open Source) به نرمافزارهایی اطلاق میشود که کد منبع آنها برای همه قابل مشاهده و تغییر است. این نوع نرمافزارها به کاربران اجازه میدهند که کد منبع را مطالعه، تغییر و بهبود بخشند و نسخههای اصلاحشده خود را توزیع کنند. در واقع، این قابلیت باعث میشود که توسعهدهندگان و کاربران بدون محدودیتهای معمول ناشی از حق تکثیر (Copyright) بتوانند نرمافزارها را برای نیازهای خود سفارشی کنند و نوآوریهای جدیدی ایجاد نمایند.
[1] - در ریشه یونانی کائوس به معنای شکاف، خلأ بزرگ، پوچ و بی شکل است. این کلمه در زبان هند و اروپایی نخستین، ریشه دارد و به معنای شکافی است که به صورت گسترده باز شده باشد؛ بی نظمی. بعضی نویسندگان باستان کائوس را سرچشمه همه چیز میدانستند. در برخی نوشتههای باستانی هم نوشته شده که کائوس یک توده بی شکل و مغشوش بود که جهان از آن توده بی شکل به کیهان یا نظام عالم موجود تبدیل شد. همچنین، طبق اسطوره هزیود (شاعر یونانی) و دیگر اسطورهها، کائوس خلأ تاریک و پهناوری بود که اولین خدا، گایا، از آن پدید آمد.
[2] - پُتانسیِل (به فرانسوی: Potentiel) یا به فارسی تَوَند بهطور کلی اشاره به تواناییهایی که در حال حاضر تحقق نیافته دارد. اصطلاح پتانسیل (بالقوه) در طیف گستردهای از زمینهها از فیزیک تا علوم اجتماعی به کار میرود و نشان دهنده چیزهای گوناگونی است که در وضعیتی هستند که امکان تغییر در آنها وجود دارد.
[3] - بر سرِ آنم که گر ز دست برآید* دست بهکاری زنم که غصّه سرآید
خلوتِ دل نیست جایِ صحبتِ اَضداد* دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حُکّام ظلمتِ شبِ یلداست* نور ز خورشید جوی بو که برآید (حافظ غزل شماره ۲۳۲)
[4] - نارکیسوس (به یونانی: Νάρκισσος) یا نارسیس یا نَرگِس در اسطورههای یونان، پسر کفیسوس و لیریوپه است.
او مرد جوان بسیار زیبایی بود و دلبستگان فراوانی از جمله یک پری به نام اخو داشت. اما به همه پاسخ رد میداد. سرانجام یکی از عاشقان وی به نمسیس شکایت کرد و نمسیس، نارسیس را محکوم کرد که عاشق تصویر خود شود. او آنقدر در آب استخر به تصویر خود نگریست تا جان داد.
در یونان باستان، پسر جوان زیبارویی بود که به عشق دلباختگان خود توجّهی نمیکرد و حتّی به الهههایی که عاشق او بودند بیاعتنایی میکرد. تا اینکه روزی به کنار چشمهای میرود و در هنگام آب نوشیدن، صورت خود را در آب میبیند و فریفتهٔ خود میشود. برای آنکه خود را در آغوش بکشد، در آب میپرد و غرق میشود. خدایان به خاطر این ناکامی وی را به گل نرگس (نارسیسیوم) تبدیل میکنند تا همواره بر لب آب بروید و خود را نظاره کند.
نارسیسیسم در روانشناسی به معنی عشق به خود یا تمایلات دورهٔ طفولیت و خودشیفتگی است.
[5] - ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد سوم: قیصر و مسیح (۱۹۴۴)
[6] - زکی بگ. محمد امین- زبده تاریخ کردستان
[7] -" پێدەچێت زیاتر لە پێنج سەد هەزار (500 هەزار) کورد لە کاتی شەڕدا لە تورکیای [ئێستادا] گیانیان لەدەستدابێت." کاتێک ژمارەی گیان لەدەست دانی کورد لە هەمان ماوە لە عێراق، سوریا، ئێران و ڕووسیادا زیاد بکەین بۆ ئەم ژمارەیە، ژمارەی مردنی کورد لە یەک ملیۆن کەس نزیک دەبێتەوە" قیام شیخ سعید پیران (کردستان – 1925) نویسنده: رابرت اولسون، مترجم: ابراهیم یونسی ابراهیم یونسی، انتشارات موسسه انتشارات نگاه – 1377
[8] - ادیب الشعرا. میرزا رشید- تاریخ افشار- پی دی اف- چاپ 1345- ص 25
[9] - ادیب الشعرا. میرزا رشید- تاریخ افشار- پی دی اف - چاپ 1345- ص 29 و 30
[10] - افشار یکی از ایلهای تُرکهای آغوز در زمان سلجوقیان و عدهای دیگر در زمان شاه اسماعیل صفوی همراه با شش ایل بزرگ از آناتولی عثمانی به ایران آمدند و پایههای دودمان صفوی را بنیاد گذاردند. ایل افشار یکی از هفت ایل اصلی قزلباش بوده است. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم میشد: یکی قاسملو و دیگری ارخلو یا قرخلو؛ نادرشاه افشار از شعبهٔ اخیر بود.
به گفته رشیدالدین فضلالله همدانی، پایهگذار این ایل که افشار نام داشت، پسر یولدوزخان، سومین پسر آغوز خان بود. افشار به معنای کاردان و مطیع است. قوم افشار ظاهر نام خود را از نام سر دودمان قومی خود اوشر گرفته است.
[11] - افشار، نام یک گروه بزرگ قومی - عشایری از اقوام ترک زبان ایران است. این اسم بر گرفته از نام یکی از پسران یولدوزخان پسر سوم آغوز به معنای چالاک میباشد. مراکز اصلی سکونت آنان در ایران استانهای آذربایجان غربی، خراسان، کرمان و فارس است؛ اما تیرههایی از آنان را در استانهای لرستان، قزوین، زنجان، کرمانشاه، کهگیلویه و بویراحمد، همدان (صالح آباد)، خوزستان، استان مرکزی، البرز (شهرستان ساوجبلاغ) و چهارمحال و بختیاری (شهرکرد و شهرستان بن) میتوان یافت.
سرزمین اصلی افشارها دشت قپچاق در ترکستان بود. دستهای از آنها در دوره آخر سلجوقیان آنجا را ترک کردند و در منطقه خوزستان ساکن گردیدند. دسته دوم هنگام حمله مغول به ترکستان آنجا را ترک گفته به آذربایجان ایران مهاجرت کردند. https://fa.wikifeqh.ir/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86#_%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%85%DB%8C%D9%87%E2%80%8C
قاسمسلطان از طایفه ایمانلوی افشار در زمان شاه عباس اول رهبری دستهای از افشارهای اورمیه را برعهده داشت. وظیفه او نگهداشتن سپاهی از ایل افشار در مرز غرب ایران و کرمانشاه و پاسداری از مرز بود. قاسمسلطان ایمانلو رئیس و بنیانگذار ایل افشار اورمیه بود. شاه عباس او را به رتبه بلند «خانی» سرافراز گرداند. به سبب دلیریها و جنگاوریهای او و حرمت و حفظ نامش، اولاد و احفاد و طایفه زیر فرمان و سرپرستی او به طایفه قاسملو شهرت یافتند.
پس از قاسم سلطان پسرش کلبعلی سلطان سرپرستی طایفه را برعهده گرفت و حکمران اورمیه شد. کلبعلیخان پس از بازگشت پیروزمندانه از جنگ با عشایر کرد متمرد مرزنشین ایران و عثمانی، در توپراققلعه نشیمن گزید. او برای سکنی دادن طایفههای افشار، برای هر یک بلوک و ناحیهای مخصوص تعیین کرد و در اختیار آنها گذاشت. https://fa.wikifeqh.ir/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86#_%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%85%DB%8C%D9%87%E2%80%8C
[13] - میر مکری. سیف الدین و منیژه- سیف الدین نامه- روایت نصرالله فلسفی- 1402- انتشارات آریوحان-چاپ دوم- ص 183
[14] - گاودول مرکز ولایت مکری امروزه به نام "علی کندی" مشهور است.
[16] - سرزمین اصلی افشارها دشت قپچاق در ترکستان بود. بنابر دادههای تاریخی، در اواخر دورة سلجوقی یک دستة بزرگ از افشارها این سرزمین را ترک کردند و به ایران آمدند. دستهای از افشار به سرکردگی یعقوب بن ارسلان افشری ظاهراً پیش از 543 ق (دهة 540 ق) به خوزستان مهاجرت کردند (وصاف، 86؛ نیز نک: کسروی، 48، حاشیة 1).
دستة دوم افشارها در زمان استیلای مغولان بر ترکستان، آنجا را ترک کردند و به غرب ایران رفتند و در آذربایجان سکنی گزیدند. قاسمسلطان از طایفةایمانلویافشار در زمانشاهعباس اولرهبری دستهای از افشارهای اورمیه را برعهده داشت. وظیفة او نگهداشتن سپاهی از ایل افشار در مرز غرب ایران و کرمانشاه و پاسداری از مرز بود (اسکندر بیک، 925؛ نیز نک: کسروی، 50). قاسمسلطان ایمانلو رئیس و بنیانگذار ایل افشار اورمیه بود (ایرانیکا،. (I/583 شاه عباس او را به رتبة بلند «خانی» سرافراز گرداند (اسکندربیک، 1007). به سبب دلیریها و جنگاوریهای او و حرمت و حفظ نامش، اولاد و احفاد و طایفة زیر فرمان و سرپرستی او به طایفة قاسملو شهرت یافتند I/240), 2؛ EI ایرانیکا، همانجا).
پس از قاسم سلطان پسرش کلبعلی سلطان سرپرستی طایفه را برعهده گرفت و حکمران اورمیه شد (اسکندربیک، 1085؛ نیز نک: نیکیتین،. (105 کلبعلیخان پس از بازگشت پیروزمندانه از جنگ با عشایر کرد متمرد مرزنشین ایران و عثمانی، در توپراق قلعهنشیمن گزید. او برای سکنی دادن طایفههای افشار، برای هر یک بلوک و ناحیهای مخصوص تعیین کرد و در اختیار آنها گذاشت (نک: افشار، 48-49). (استرابادی، 26؛ نیز نک: مینورسکی، 8 -9؛ لاکهارت، نادرشاه،. https://lib.eshia.ir/23022/9/3729
[17] - میر مکری. سیف الدین و منیژه- سیف الدین نامه- 1402- انتشارات آریوحان-چاپ دوم- ص 186
[18] - میر مکری. سیف الدین و منیژه- سیف الدین نامه- 1402- انتشارات آریوحان-چاپ دوم- ص 187-186
[23] - میر مکری. سیف الدین و منیژه- سیف الدین نامه- 1402- انتشارات آریوحان-چاپ دوم- ص 387
[24] - جرج ن. کرزن انگلیسی- ایران و قضیه ایران - مترجم: ع. وحید مازندرانی- ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب- تهران 1349- ص 107
[25] - زکی بیگ. محمد امین- زبده تاریخ کرد و کردستان- جلد دوم
[26] - اولسون. رابرت- قیام شیخ سعید پیران- مترجم ابراهیم یونسی-تهران. انتشارات نگاه- چاپ اول 1377
[27] - سعیدی. سید مسعود- زندگی نامه عارف شهید حضرت شیخ بابا سعید برزنجی غوث آباد- انتشارات زانکو- 1396. چاپ اول- ص 49
[28] - گروهِ اقلیتِ آگاه و مردمی ازجمله شیخ بابا سعید برزنجی (شیخ غوث آباد)، محمد خان بانهای (حاکم بانه)، سیف الدین خان (حاکم سقز) و محمد حسین خان سردار مکری (حاکم مهاباد) مخالف جهاد کُردها در رکاب خلیفه عثمانی بودند.
[29] - - صمدی. سید محمد- تاریخ مهاباد-مهاباد. نشر رهرو- 1373 شمسی- ص 78
[30] - از این عده حدود دو تا سه هزار نفر از کردهای تیرهروز عراقی بودند که با انگیزه جهاد و یا اجبار سپاهیان عثمانی روانه جبهههای جنگ شده بودند. صمدی. سید محمد- تاریخ مهاباد-مهاباد. نشر رهرو- 1373 شمسی- ص 148
[31] - ولیانی. عزیز- فاجعهای تاریخی در مهاباد- ترجمه مسعود رشیدی- تهران. انتشارات توکلی- چاپ دوم 1403 – ص 208 تا 210
[32] - ولیانی. عزیز- فاجعهای تاریخی در مهاباد- ترجمه مسعود رشیدی- تهران. انتشارات توکلی- چاپ دوم 1403 – ص 211
[33] - کردستان نامه کانالی است با مدیریت اسماعیل شمس، دکترای تاریخ، هدف کانال، تولید دانش آکادمیک و تخصصی در حوزه مطالعات کردی و به ویژه تاریخ کردستان و کرد است. https://t.me/kurdistanname
[34] - بحری- احمد- کتاب گه نجی سه ر به مور https://t.me/genjiserbemor
[35] - ترجمە فارسی:
"ارکان بە سقز رسید، سیفالدین چرا میلرزد؛ ارکان بە میرە دە رسید، دستەای حاجی و ملا و طلبه؛ گفتند یا رب خوش آمدە؛ چرا کە بە نبرد با کفار روس روانە گشتە"
[37] - میر مکری. سیف الدین و منیژه- سیف الدین نامه- 1402- چاپ دوم- ص 424
[38] - کسروی. احمد- تاریخ هیجده ساله آذربایجان- تهران. انتشارات نگاه. تهران. 1386 ص 720
[41] - روششناسی یا مِتُدولوژی (به فرانسوی: Méthodologie) وسیله شناخت هر علم است. روششناسی در مفهوم مطلق خود به روشهایی گفته میشود که برای رسیدن به شناخت علمی از آنها استفاده میشود و روششناسی هر علم نیز روشهای مناسب و پذیرفته آن علم برای شناخت هنجارها و قواعد آن است.
[42] - تا اواسط دهه ۱۹۵۰ عراق تحت سلطه بریتانیا قرار داشت و ه به مدت چهل سال پس از تشکیل کشور همچنان در یوغ دست نشاندگی رنج میبرده و همچنان اوضاع داخلی عراق نابسامان بود ثروت و قدرت در دست گروه اندکی از چهرههای شاخص و یا زمین دار وابسته به حاکمیت متمرکز شده بود در حالی که عراقیها به عنوان کشاورزان اجاره دار با روستائیان بی زمین در فقر و مشقت به سر میبردند ثروت شگفت انگیز نفت عراق در دست خارجیان بود هر چند منابع دست نخورده و بالقوه معادن و نفت به کسانی تعلق داشت که به طور قانونی میبایست از آن استفاده میکردند.
عراق کشوری فقیر و توسعه نیافته بود و هر مخالفتی با سرکوب شدید نیروهای نظامی و امنیتی دولت همراه بود. در سال ۱۹۵۲ ۵۵ درصد تمامی املاک خصوصی به یک درصد زمین داران با به طور دقیق به دو هزار و ۴۸۰ خانواده تعلق داشت. در یک استان واقع در مرکز عراق دو خانواده که یکی از آنها جزو بستگان حاکم بود بیش از پانصد هزار هکتار زمین در اختیار داشت هشتاد درصد جمعیت عراق در حومه زندگی میکردند. مناطقی که شرایط زیستیاش بسیار نا مساعد بود. طبقه زمین دار خون روستائیان را میمکید و کشاورزی عراق را اگر از بین نمیبرد در وضعیت رکود نگه میداشت. بنابراین بسیاری از روستاییان عراقی میکوشیدند تا به نحوی از این زندگی فلاکت بار رهایی یابند.-به نقل از کتاب پس از شصت سال- زندگی و خاطرات جلال طالبانی- جلد اول- نشر علم 1388- ص 453
[43] - بەشێک لە بئرەوەریەکانی بەڕێز مەلا ڕەسوڵی پێشنەماز سەبارەت بە چۆنیەتی هەڵگیرسانی شۆڕشی ئەیلولی ۱۹۶۱ ی باشوری کوردستان:
" بەدوای هاتنە سەرکاری زەعیم عەبه دولکەریم قاسم دا و گەرانەوەی بارزانی نەمڕ، دوای نێزیک بە دوازدە ساڵ؛ و پێش هەڵگیرسانی شۆرشی ئەیلول؛ بە هۆی دەسەڵات وپشتیوانی حیزبی شیوعی عیراقی لە وەرزێرەکان، تاقمی ئاغاکان زۆریان تین بۆ هاتبوو.
کار گەیشتبۆ ئەوەی کە موڵکەکانیان بە گوڕیسی لە نێوو وەرزێڕەکان دابەش کەن. بە تائبەتی لە دەڤەری پشدەر، ڕانییە، قەزای دووکان و بیتوێن دا.
چەند کەس لە میراودەلیەکان، شێخ حوسێنی بۆسکێن، کاک هەباسی مامەند ئاغای سەرکەپکان و مام کوێخا سمایلی تەلان، بڕیار دەدەن بچنە بەغدا بۆ ڵای عەبه دولکەریم قاسم؛ بۆ ئەوەی ڕێگا چارەیێک بدۆزنەوە.
کاتێ دەچنە بەغدا، چەند جار داوای دیتنی عەبه دولکەریم قاسم دەکەن؛ ڕێگایان نادا. پاشان هەبأس ئاغا کە دۆستایەتی لەمێژینەی لەگەڵ بارزانی دەبێ، پێشنیار دەکا سەردانی بارزانی بکەن.
کاتێ بارزانی ڕێگایان دەدا بە هەموویان داوا لە بارزانی دەکەن چیتر ئاوا دانەنیشێ و بۆ هەقی کورد! وەشاخ کەوێ"
[44] - دیداری ته مه ن- جلال طالبانی- جلد اول- ص 158
[45] - دیداری ته مه ن- جلال طالبانی- جلد اول- ص 176- لە ناوچەی سلێمانی عەشایەری جاف، لە ناوچەی سورداش، بازیان، هەمەوەند، حاجی برایمی چەرمەگا، حاجی قادری سمایل عوزێری، شێخ تەیفوری سەرگەڵو، کوێخا سمایلی تەلان، شێخ مەحمودی کارێزە، لە ناوچەی شارباژێڕ و خۆشناوەتی و شاخی سەفین کۆمەڵێک عەشایەریتر هەڵسابون.
[46] - دیداری ته مه ن- جلال طالبانی- جلد اول
[47] - الف- کتاب تند باد حوادث-موضوع کتاب، گفت وگویی با سرهنگ ستاد «عیسی پژمان»، نمایندة شاه و مأمور ساوک در کردستان عراق است. در بخشهای اوّل، دوم و سوم کتاب، کردستان موضوع اصلی گفت وگوی «پژمان» بوده است. از همین رو، مطالب کتاب را به نوعی میتوان تاریخی شفاهی از رویدادهای کرستان و نیز نقش «پژمان»، به عنوان عنصر اطلاعاتی طرح محرمانه شاه و ساواک در عملیات نظامی کردهای عراق از سال 1960 تا سال 1975 دانست ب- دیداری ته مه ن- جلال طالبانی- جلد اول- ص 160
[48] - رۆژنامەی (تەلەگراف): (11) هەزار ژن لە هەرێمی کوردستان خۆیان سوتاندووە. ژن ئەم کردەوە تۆقێنەرە تراژیدیە, بە تاکە رێگا دەزانن بۆ هەڵهاتن لە توندوتیژی ناو ماڵەکان.
http://drawmedia.net/page_detail?smart-id=15092
[49] - شرح تصویر ابتدای صفحه - یکی از صفحات روزنامه انگلیسی ایندیپندنت را نشان میدهد، یعنی در روزگاری که اسامه بنلادن، سرکرده شبکه القاعده بهخاطر نبرد با روسها در افغانستان، برای رسانههای غربی یک قهرمان محسوب میشد. در این تصویر تیتری از روزنامه مزبور بدین شرح مشخص است: «جنگجوی ضدشوروی، ارتش خود را در مسیر صلح قرار میدهد.»
[50] - آرایه تلمیح و تضمین شعری از احمد شاملو در کتاب مدایح بی صله
[51] - دکتر چمران در کتاب کردستان خود علت برگزاری این میتینگ در سولدوز را اینگونه بیان میدارد:
“احزاب چپ در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۳۵۸ نیروهای مسلح خود را به نقده میبرند، شهری که از بیست هزار نفر جمعیت آن، تقریباً ۱۵ هزار نفر تورک زبانند، و معلوم است که از قدیم بین کرد و تورک حساسیت وجود دارد. در وسط این شهر تورکنشین، بیست هزار کرد از نقاط مختلف جمع شده و دست به تظاهرات میزنند که ده هزار نفر آنها مسلح بودند. چه کسی میتواند چنین عملی ر ا توجیه کند؟ راستی چه دلیلی داشت که احزاب در نقده تورک زبان، زور و بازو نشان دهند و همه قدرت نظامی خود را در آنجا تجهیز کنند؟ جواب برای ما روشن است و آن اینکه میخواستند مسلحانه بر نقده نیز مسلط شوند.
زیرا نقده دروازه آزربایجان است و برای وصول به اُشنویه و جلدیان و پیرانشهر (خانا) حیاتی است و برای نفوذ به آزربایجان سیطره بر نقده ضروری بود، لذا مسلحانه وارد نقده شدند و قدرت نمایی کردند، میخواستند هر نفس کشی را خفه کنند و خلاصه نقده ر ا مثل شهرهای دیگر زیر سلطه خود درآورند”.
[52] - مدارک کسب شده و قلل فتح شد: «محمد اوراز» ستون کوهنوردی ایران"
- دیپلم رشته اقتصاد اجتماعی فارغالتحصیل خرداد 1366— سال 1379 اخذ گواهینامه رشته کارشناسی تربیت بدنی محض (دانشگاه ادبیات و علوم انسانی دانشگاه ارومیه— سال 1376 کسب مقام اول آسیا در صعود به قله راکاپوشی— فتح قله اورست در سال 1377 (مقام طلای جهان) ارتفاع 8878 متر— سال 1379 اخذ گواهینامه دوره مربیگری درجه 2 یخ و برف— سال 1378 کسب مقام اول جهانی در رشته کوهنوردی— سال 1378 صعود به قله چوایو ارتفاع 8201 متر ـ مدال نقره جهان— کسب مربیگری درجه 1 سال — فتح قله شیشاپانگما به ارتفاع 8012 متر سال 1378— کسب دو دیپلم از فرانسه جولا و اوت 1999— فتح قله ماکالو به سال 1380 بدون ماسک اکسیژن مقام طلای جهان— سال 1381 فتح قله لوتسه بدون استفاده از ماسک اکسیژن به ارتفاع 8516 متر مدال طلای جهان— سپتامبر 2001 صعود به قله آرارات در معیت تیم پیشکسوتان— سال 1381 انتخاب به سمت امور اجرایی فدراسیون کوهنوردی— سال 1382 اخذ گواهینامه مربیگری درجه 2 سنگنوردی— صعود به قله گاشربروم یک تا ارتفاع 7900 متر - مقام طلای آسیا— مرد سال کوهنوردی در سالهای 78-79-80— مربیگری تیمهای ملی جوانان و بزرگسالان— دارنده اولین مدال طلای تاریخ ورزش آذربایجان غربی— فتح قله مون به لان بلندترین قله رشته کوه آلپ در سال 1378 http://haje.ir/newsdetails.aspx?itemid=19278
[53] - "به رادەرانی کومیتەی شارستانی نەغەدە تا ڕۆژێکی کە ئەو سێڵاوە چەکدارە ڕووی لە شاری نەغەدە کرد، نەیاندەزانی چەکداری کوردستان دەنگ دراوە و ڕوو لە شاری نەغەدە دەکات.
لە بەیانی تا نزیک نیوەڕۆ هەر چەکدار بوو دەهاتە سەر ڕێگای باڵەخچی و دەچوو لە ڕیزێک دا ڕادەوەستا. ئەوەی کەڵاشینکۆفی پێ بوو لە ڕیزێک، ئەوەی بڕنۆی پێ بوو لە ڕیزێکی تر ڕیز دەبوون، بە کورتی هەتتا دەمانچە بە قەد و تاپڕ لەشانیش لە جێگا و ڕێزی تائبەتی خۆی هەبوو.
بە تەرتیب و بە ڕیز بە شەقامی ئەسڵی شاری نەغەدە دا بەرەو مەیدانی فوتباڵ لە گەڕەکی حەجەمان هەرەکەتیان کرد. ئەو کارە لە ناتەبایی و ناکۆکی ئەو کاتە دا بۆ ئازەریەکان دەردێکی یەکجار زۆر گران و ناخۆش بوو" کوێستانی. سەعید کاوە- ئاوڕێک لە بەسەرهاتی خۆم و ڕووداوەکانی نێو حدکا- پی دی ئێف- سوێد- لاپەڕە ۱۸۶
[54] - سلیمان کاشانی میگوید اواخر فروردین ماه ۱۳۵۸ خبر برگزاری میتینگ وسیع سیاسی حزب دموکرات در استادیوم فوتبال در شهر نقده، که در منطقه ترکها واقع بود، در سطح شهر پیچید: «برخی از نمایندگان ترکها به ما گفتند که بهتر است میتینگ در منطقه ترکها برگزار نشود، چون احتمال دارد "معبودی" و افراد تحت امر او برخی جوانان ترک را تحریک و فضا را متشنج کنند. بنابراین، توصیه میکنیم که میتینگ در منطقه کردها برگزار شود.»
...«در نهایت میتینگ در استادیوم منطقه ترکها برگزار شد. در همان دقایق آغازین میتینگ چند هزار نفره، فردی به نام "سلیمان" که پدرش دوچرخهساز و از همان قماش دور و بر معبودی بود، از پشتبام یکی از خانههای همجوار استادیوم شلیک هوایی کرد. گردهمایی به هم خورد، فضا متشنج و درگیری آغاز شد.»
بر اساس روایت این فعال سیاسی، روز اول حدوداً ۱۰ نفر کشته شدند و شورای شهر تلاش کرد تا اوضاع را آرام کند: «من و دو آخوند ترک و دو نفر از شورای شهر سوار بر ماشین جیپ و با بلندگو به هر دو زبان کردی و ترکی از مردم میخواستیم که تیراندازی نکنند. حدود یک ساعت ما در تمام مسیرها تردد کردیم اما فایده نداشت، دیگر کار از کار گذشته بود. اما نکته قابل توجه این بود که در این بلبشو حتی یک گلوله به سمت ما شلیک نشد.»
«جنگ سه روز ادامه داشت. هزاران خانواده از ترس ادامه جنگ فرار کردند و متاسفانه حدوداً ۳۰۰ نفر از دو طرف در این جنگ سه روزه کشته شدند. روز سوم حزب دموکرات شهر را ترک کرد و ارتش وارد شهر شد.»
[55] - فرقه دمکرات آذربایجان بهمدت یکسال، یعنی تا آذر 1325 بر سر کار بود. در اینمدت کوتاه، تغییر و تحولات عظیمی در زمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در آذربایجان صورت گرفت.
حکومت محلی و دمکراتیک فرقه دموکرات آذربایجان، آنهم در همسایگی شوروی، منافع دول امپریالیستی و ارتجاعی را در ایران انداخته بود، به خصوص فعالین آذرباجانی سعی داشتند جنبش دموکراتیک خود را به سراسر ایران و در همبستگی با سایر خلقهای تحت ستم کشور گسترش دهند تا زمینههای ساختن ایرانی آزاد و پیشرفته و متمدن و مستقل فراهم گردد. رهبران و مقامات و نهادهای فرقه دموکرات آذربایجان، در مدت کوتاهی که مسئولیت داشتند با رفرم و اصلاحات انقلابی خود، سیمای تبریز و سایر شهرهای آذربایجان را به نفع تودههای مردم تغییر دادند.
در این شهر تاریخی بزرگ که دورانی پایتخت سلاطین ایلخانی بود، در دوران حاکمیت رضا خانی، بیکاری و فقر و گرسنگی، بیداد میکرد. اما فرقه دمکرات در دوارن حاکمیت کوتاه خود، با تمام قدرت دست به اقدامات سریع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را در شهر تبریز زد. در مدت یکسال، دهها مدرسه جدید تأسیس گردید؛ بسیاری از خیابانها اسفالت شد؛ آب لولهکشی راهاندازی شد؛ رادیو آغاز به کار کرد؛ دانشگاه تأسیس گردید؛ و در همه زمینههای اجتماعی و فرهنگی دامنه آموزش عمومی، اقدامات چشمگیری بهعمل آمد. فرقه در راستای آزادی زنان و حقوق برابر آنان با مردان، گامهای بلندی برداشت شد. برای نخستین بار در تاریخ ایران، زنان آذربایجان دارای حق رأی شدند. مدارس تحصیل و سواد آموزی و اکابر برای زنان دایر گردید. در عرصه مبارزه با بیکاری و فقر و فلاکت عمومی، فرقه با ایجاد کارخانههای جدید و بازسازی کارخانههای تعطیل شده، به اقدامات اساسی پرداخت. ویرانیهای شهرترمیم گردید و بهبود وضع زندگی اهالی آن، در اولویت فرقه قرار گرفت. در مدت زمان کوتاهی، در بسیاری از نقاط متروک و ویران شهر، مدارس و باغهای ملی و درمانگاهها ساخته شد.
در تبریز و نقاط دیگر آذربایجان، در زمینه بهداشت عمومی نیر گامهای مؤثر برداشته شد و بیمارستانها و درمانگاههای رایگان برای خدمت به مردم، تأسیس گردیدند. فرقه دمکرات، دهات دولتی و املاک مالکینی که صاحبان آنها از ترس جنبشهای دهقانی، به تهران فرار کرده بودند، بهطور مجانی بین دهقانان تقسیم کرد. اراضی بزرگی که طی سالها در دست مشتی ارباب و ژاندارم مهار شده بودند. بدین ترتیب، بیش از یک ملیون تن از دهقانان فقیر آذربایجان، صاحب زمین شدند.
یکی دیگر از کارهای مهم فرقه دمکرات، ایجاد دانشگاه تبریز بود که شامل دانشکده طب میشد.
همچنین در طول کوتاه مدیریت فرقه دمکرات، چاپ و انتشار روزنامهها، مجلات و مجموعه اشعار آزادیخواهانه و برابریطلبانه به زبان ترکی، در ارتقاء سطح آگاهی سیاسی تودههای آذربایجان بهویژه ستمدیدگان و محرومان، نقش ارزندهای ایفا کرد.
یکی دیگر از اقدامات مهم فرقه در زمینه فرهنگ و ادبیات، ایجاد ارکستر ملی آذربایجان و تشکیل گروههای عاشقها بود. تأسیس رادیو تبریز، پائین آوردن قیمت اجناس مورد نیاز عمومی، تصویب و اجرای قانون مترقی کار و برقرار ساختن بیمه کارگران و کوشش ویژه در جهت تأمین رفاه حال زنان کارگر، ایجاد خانه مدنیت (مدنیت ائوی) در باغ گلستان تبریز، ایجاد سازمانهای زنان و جوانان و برگزاری باشکوه کنکره دهقانان و دیگر اقدامات ترقیخواهانه، اقدامات مترقی و مثبتی بودند در جهت بیداری افکار و بهبود وضع زندگی روزمره عموم مردم.
اقدامات مثبت و مردمی و سازندگی که فرقه دمکرات در طول یک سال انجام داد کمترین آثاری از آنها در تهران پایتخت ایران، دیده نمیشد.
[56] - https://parsi.euronews.com/2018/05/21/gholamreza-hasani-former-friday-prayer-imam-of-western-city-of-urmia-in-iran-died-at-91
[57] - زمانی که این پیامبر آشتی (د.قاسملو) در پشت میز مذاکره صلح و سازش با ماموران امنیتی ایران جان باخت، اِصرار بر تداومِ دو جنگ برادر کشی علیه کومله و حزب دمکرات (رهبری انقلابی) داشت؛ که تا آن زمان 800 کشته و هزاران زخمی و معلول بر جای گذاشته بود.
[58] - بر اساس روایت سلیمان کاشانی، «ملاصالح» و «ملاابراهیم» از برگزاری میتینگ حزب دموکرات در منطقه ترکها و احتمال درگیری و تشنج به شدت نگران و معتقد بودند که در صورت هر گونه درگیری کنترل اوضاع از دست خواهد رفت و شهر به آشوب و جنگ کشیده خواهد شد: «شخصاً از سوی ملاصالح و ملاابراهیم مأمور شدم که نگرانیها و ملاحظات آنها پیرامون مکان برگزاری میتینگ را به مسئولان کمیته حزب دموکرات برسانم. کمیته حزب دموکرات در خیابان بالخچی بود. به آنجا رفتم و با مسئولان حزب دموکرات صحبت کردم. آنها هم در جواب گفتند "ما که نمیخواهیم با مردم وارد جنگ شویم." البته خبر دارم که افراد دیگری نیز عین همین ملاحظات و نگرانیها را به مسئولان کمیته حزب دموکرات گوشزد کرده بودند.» https://iranwire.com/fa/features/42243/
[59] - حسامی. کریم- له بیره وه ریه کانم- جلد ششم- صفحه 60 کتاب پی دی اف
[61] - خاطرات سعید کویستانی – ئاوریک- نگاهی به پس
[62] - با سفر به نقده آفریقای جنوبی دوره آپارتاید در ذهن مسافر تداعی میشود. استخدام و امکانات و مدیریت و رانت فقط برای ترکها و محرومیت برای کردهاست.
[63] - طبق آمار و سرشماری سال 1395 حدود 60% جمعیت استان اذربایجان غربی کرد زبان هستند.
این استان 17 شهرستان دارد از این 17 شهرستان 5 شهرستان (بوکان /مهاباد/پیرانشهر/سردشت/اشنویه) 100 درصد کورد نشین میباشند
وفقظ در دو شهرستان میاندواب و خوی اذری ها جمعیتی بیشتر از کوردها دارند.
جمعیت 5 شهرستان کورد نشین 820 هزار نفر میباشد
شهرستانهای که جمعیت کورد ترک تقریباً برابر میباشد (ماکو/شوط/پلدشت/چالدران/چایپاره/سلماس/اورمیه/نقده/تکاب/شاهین دژ)
نکته: جمعیت کلی حساب شده و شهرو رو ستا با هم حساب شداند
مثال: در خود شهر ماکو کوردها کمتر از 50 درصد هستند ولی با روستاها وبخش حساب کنید جمعیت اذری هاو کوردها برابر میباشد
[64] - تلمیح و اشاره به یک از آثار دکتر علی شریعتی
[65] - یکی از مشهورترین گفتاوردهای مارکس است که بیان میکند: تاریخ تکرار میشود بار اول به عنوان تراژدی، سپس نمایش کمدی، که بخش نخست آن به ناپلئون اول و بخش دوم به برادرزادهاش لویی ناپلئون (ناپلئون سوم) اشاره دارد:
«هگل در جایی اظهار میکند که تمام وقایع بزرگ و شخصیتهای جهان تاریخی دوبار ظاهر میشوند. او فراموش میکند اضافه کند که: بار اول بهصورت تراژدی، بار دوم بهصورت نمایش کمدی. کاسیدیر در مقابل دانتون، لوئی بلانک در برابر روبسپیر … برادرزاده در برابر عمو. همان کاریکاتور در موقعیت نسخه دوم هیجدهم برومر نیز رخ میدهد»
[66] - دولت ایران با پشتیبانی از ترکها توانست آنها را به زیر چتر خود کشیده و عملاً به عامل اجرای سیاستهایش در کردستان تبدیل کند.
[67] - قاضی محمد برعکس سمکو، برادری ملتها را مقدم بر سلطه خویش در مناطق دوملیتی میدانست. در سال 1946 تعدادی از فئودالهای ترک روستاهای ترکنشین ارومیه جهت پیشگیری از اصلاحات ارضی که در جمهوری آذربایجان در حال اجرا بود، به حضور قاضی محمد آمده و اعلام کردند خواهان الحاق به جمهوری مهاباد هستند. قاضی محمد تقاضای آنها را نپذیرفت.
[68] - دکتر اسماعیل شمس – استاد تاریخ دانشگاه علامه طباطبایی
[69] - ibna.ir/x4Hg8
[70] - شرفنامه به زبانهای گوناگون ترجمه شده است، از آن جمله است: ترجمه ترکیِ محمد بن احمدبیک میرزا [۲۹] ترجمه ترکیِ شمعی همراه با تلخیص اثر [۳۰] ترجمه ترکیِ سلیمان ساوْجی و ترجمه فرانسویِ فرانسوا برنان شارموا در دو جلد (۱۸۶۸ ـ ۱۸۷۵) که در سن پطرزبورگ. [۳۱] (در مجموعه مورخان ارمنی) به چاپ رسیده است [۳۲] ترجمه عربیِ ملاجمیل روژبیانی (بغداد، ۱۳۷۲)؛ ترجمه عربیِ محمدعلی عونی با مقدمه یحیی الخشاب درباره کردان ترجمه کردیِ شرفکندی (هه ژار) (تهران، ۱۳۹۱/۱۹۷۲)؛ ترجمه روسیِ واسیلیوا [۳۳] ترجمه آلمانیِ بارب از بخشهایی از شرفنامه که به صورت مقالاتی درباره تاریخ کرد و کردستان به چاپ رسیده است. از آنجا که شرفنامه یکی از منابع سرجان ملکم (۱۷۶۹ ـ ۱۸۳۳) در نگارش تاریخ ایران به شمار میرود، بخشهای بسیاری از آن به انگلیسی برگردانده شده است.
[71] - در علم هرمنوتیک (مردم شناسی) تأکید بر این است که متن به عنوان موضوع شناسایی در اختیار عامل شناسایی یا محقق قرار دارد و آنچه بتوان از آن فهمید در چهارچوب ویژگیهای فرهنگی، زبانی و توسط محقق امکان پذیر است.
[72] - وی دلیل این کار را نبود حاکمی مقتدر و با نفوذ در میان کُردها میداند و در این رابطه مینویسد: «چون در میانه طایفه اکراد فرمان فرمایی نافذ الحکم نیست، اکثر سفاک و بی باک و خونریز میباشند. چنانچه به اندک جرایمی فساد بسیار میکنند»
دو فصلنامه علمی تاریخ نگاری و تاریخ نگری دانشگاه الزهرا- مقاله علمی پژوهشی- سال سی ام- دوره جدید- شماره پیاپی 110- بهار و تابستان 1399 صفحات 295- 269 https://hph.alzahra.ac.ir/article_5321.html
[73] - سازمانهای بینابین و ظاهراً مستقل نیز هر کدام به یکی از این دو گرایش دارند.
[74] - مجموعه آثار استاد هیمن موکریانی (سهرجه م و کوی شیعر و پهخشانی ماموستا هیمن موکریانی) انتشارات کردستان- سنندج- 1395- ص 39
- سازمانی در مهاباد تشکیل میشود به اسم جمعیت احیای کرد (کومله. ژ.ک). این سازمان بهواقع تحت تأثیر حزب هیوا که در عراق مستقر بود به وجود میآید. حزب هیوا در سال ۱۹۴۱ میلادی توسط «رفیق حلمی» و «محمود جودت» تأسیس شد. و دارای طیفهای متعددی بود. که البته بیشتر حزب بر ناسیونالیسم قومی و از طرفی کمونیسم تأکید میکردند. در مردادماه سال ۱۳۲۱ سه نفر از اعضای حزب هیوا جهت تأسیس شاخهٔ ایرانی آن به مهاباد میآیند. دو نفر از این افراد شناخته شده بودند. یعنی مصطفی خوشناو و سرهنگ میرحاج. میرحاج از افراد متمایل به سوسیالیستهای شوروی بود. در ۲۲ همان ماه، اولین جلسه مذاکرات را برگزار میکنند. از مهمترین افراد منطقه مهاباد که در آن جلسه حضور داشتند میتوانیم به حسین فروهر، ملاقادر مدرسی، عبدالرحمن ذبیحی و محمد نانوازاده اشاره کنیم. سه فرد اول، از تاثیرگذارترین افراد در تشکیل و ادامه حیات کومله. ژ.ک بودند. بعد از چند دیدار در روزهای بعد، سرانجام در ۲۵ مرداد سال ۱۳۲۱ کومله. ژ.ک تأسیس میشود. در ابتدا قرار بود آنها شاخهای از حزب هیوا باشند، اما در نهایت یک سازمان جدا را بنیاد نهادند و تقسیم کار کردند. در رابطه با کومله. ژ.ک و جشن سالروز تأسیس آن، عبدالرحمن شرفکندی (هژار) شاعر برجسته کردزبان که خود بعدها عضوی از آن سازمان میشود میگوید:
گەلاوێژەکەی بەختت لەئاسۆ
دەرکەوت چابوو نەبووی ڕەنجەڕۆ
نرخی ئەم مانگە پارەی گیانە
جێژنی سەرساڵی کۆمەڵی ژیانە
بهواقع هدف این است که بگوییم، این شعر خود تاییدی بر ادعای تأسیس این سازمان در ماه مرداد است و شاعر به مرداد (گەلاوێژ) و نام سازمان تاکید میکند http://bonyadhomayoun.com/?p=22332
[76] - بیست نفر از عشایر و افراد معتمد کرد عبارت بودند از: 1 ـ قاضی محمد ۲ ـ حاجی بابا شیخ ۳ ـ علی آقا علییار (امیراسعد) ۴ ـ قرنی آقا مامش ۵ ـ مجیدخان میرمکری ۶ ـ علی خان نوذری منگور ۷ ـ بایزید آقای عزیزی گورک ۸ ـ محمدحسین قاضی ۹ ـ رشید بیگ هرکی ۱۰ ـ زیرو بیگ هرکی ۱۱ ـ سرتیپ شکاک ۱۲ ـ حسن تیلو شکاک ۱۳ ـ حمزه قادری مامش ۱۴ ـ عمر علییار (فرزند علی آقا) ۱۵ ـ حسن عمری شکاک ۱۶ ـ احمدخان فاروقی فیضالله بیگی ۱۷ ـ محمدامین بیگ فضلالله بیگی ۱۸ ـ محمد آقا وثوق قاسملو (پدر عبدالرحمن قاسملو) ۱۹ ـ قویطاس نیآمدی ۲۰ ـ محمد صدیق پسر سید طه. http://bonyadhomayoun.com/?p=22332
[77] - کریمی. علی- زندگی و سرگذشت عبدالرحمان ذبیحی-چاپ کاربین- سلیمانیه 2005 ص 371
[78] - کریمی. علی- زندگی و سرگذشت عبدالرحمان ذبیحی-چاپ کاربین- سلیمانیه 2005 ص 370
[79] - کریمی. علی- زندگی و سرگذشت عبدالرحمان ذبیحی-چاپ کاربین- سلیمانیه 2005 ص 124
استاد هژار موکریانی در شعری این واقعه را توصیف میکند (قرهٔ قه ل ئیوهٔ خسته زیندانی- ئه وه ش ئینتقام دهردی ده زانی)
[80] - کریمی. علی- زندگی و سرگذشت عبدالرحمان ذبیحی-چاپ کاربین- سلیمانیه 2005 ص 29
[81] - استاد هیمن موکریانی- مجموعه آثار-(سهرجه م و کوی شیعر و پهخشانی ماموستا هیمن موکریانی) انتشارات کردستان- سنندج- چاپ دوم 1395 – ص 42
[82] - بهنظر مورخان غربی از نظیر ایگلتون (William Eagleton) و آرچیبالد روزولت (پسر) (Archibald Roosevelt Jr)، که دربارهٔ جمهوری مهاباد نوشتهاند، حزب دموکرات کردستان، چند هفته بعد از دوّمین سفر معتمدان کُرد بهباکو، در نوامبر ۱۹۴۵، ایجاد شد.
http://bonyadhomayoun.com/?p=22332-
[83] - چهار تن از افسران لجنه آزادی (کمیتهٔ آزادی) نیز، به نامهای عزه عبدالعزیز، مصطفی خوشناو، خیراللّه عبدالکریم و محمد محمود القدسی، به آنان پیوستند (خرسان، ص 51 ـ 53؛ مکدوال، 2004، ص 241، 296؛ میوان عارف، ص 36 ـ 37؛ عثمان علی، ص 699 ـ 700).
[84] - https://www.facebook.com/100086729982152/videos/488211517545809
[85] -وتاری قازی محەمەد لە دووی ڕێبەدانی ۱۳۲۴ بە بۆنەی ڕاگەیاندنی کۆماری کوردستانەوە.
لە دیواری هاوڕێی هێژا مامۆستا Hassan Ghazi وەرگیراوە.
"نوتقی جهنابی پێشهوا و ڕهئیس جمهووری بهرزی کوردستان
به بۆنهٔ دووی ڕێبهندان
«کوردستان مهوقهعییهتی جوغرافیاییهکی مهخسووسی ههیه که بێ پسانهوه و بێ ئهوهٔ نهتهوه و میللهتێکی که له نێویاندا فاسیل و لێکیان بپچڕێتهوه، کورد به سهریهکهوه و پێکهوه سکوونهتیان تێیدا ههیه و دارای مالیکییهتی میللین دهوێدا. بهسهرهات و سهوابیقی تاریخییان یهکه و عوموومهن تێیدا شهریکن. خاوهنی ئاداب و عادات و ڕسوومی میللییهکی وان که هیچ جۆره سهدهمه و حهوادسێک نهیتوانیوه سستییهک لە بناغهٔ میللییهتی ئهواندا پهیدا بکا.
کورد له قهدیم ڕا ههزاران پادشا و حوکمدار و تهشکیلاتیان بووه. ههر لهم کوردستانی ئازادی ئێستا دا بنهماڵهٔ ئومهرای موکری که سهرسلسلهٔ ئهوان ئهمیر سهیفودین بووه تا (1020 ی کۆچی) بئلئیستیقلال ئهمیر سهیفودین، سارم بهگ، شێخ حهیدهر، ئهمیر بهگ، ئهمیر پاشا، تا دهگاته قوباد خان به دهستهڵات و قودرهتهوه حکوومهتیان کردووه.
میللهتی ڕهشید و به غیرهتی کورد له ههموو دهور و زهمانێکدا ههر کهس خهیاڵی ئیستیلای نیشتمانی ئهوانی بووبێ بهرهنگاری بوون و بهربهرهکانییان کردووه و له هیچ فیداکارییهک دهستیان دانهنهواندووه. له پاش له دهستچوونی سهلتهنهت و حوکمداریشیان بۆ وهگیرخستنهوهٔ ئیستیقلال و ئازادی قوربانیان داوه و له بهر ئهوهٔ که ههمیشه له موبارهزه و مله دا بوون هیچ جۆره ئهزییهت و ئازارێک نهماوه نهٔ چێژن و نهٔ بینن.
له گهڵ ئهوهش ههموو کوێرهوهری و کوشتن و بڕینێکیان تهحهمول کردووه و قهت له ئامانج و ئارهزووی خۆیان شل نهبوونهوه و له ڕێی وهدهست خستنهوهٔ ئازادیدا ووچانیان نهداوه، به دڵێکی ئهوهنده بههێز و عهزمێکی هێنده سابیتهوه تێکۆشاون تا ئێستا هێزێکی وا پهیدا نهبووه بتوانێ تێکڕا خهفهیان بکا، میره کوێرهیان کوشتووه بابان سهریان ههڵداوه، بابانیان بێدهنگ کردووه ئهردهڵان بڵیند بوون، ئهوانیان له عهرزی داوه بتلیسی بهرز بوونهوه و ههزاری دیکهٔ وهک ئهوان.
تا لهودواییانه دا له پاش شهڕی بهینولمیلهلی پێشووهوه که دیکتاتۆری ئێران و تورکیا هاتنه سهر کار و زمان و عادات و مهزههب و خسووسییاتی میللی کوردیان به جارێک لاواز و کز و کهنهفت کرد، له هیچ وهحشییهت و دڕندهییهک ڕانهوێستان، خوێندن و نووسینی زمانی کوردی مهمنووع و پۆشینی لیباسمان قهدهغه بوو.
نهیان دههێشت له هیچ جۆره مهزایا و حقوقێکی بهشهرییهت بهشمان ببێ، ڕێگای فێر بوونی عیلم و سهنعهتیان لێ بڕیبووینهوه. ههر رۆژه به بههانهیهک و ههر دهمهٔ به تهشقهڵهیهک دهسته دهسته و پۆل پۆل کوردی ههژارو بهدبهختیان حهبس و تهبعید دهکرد و دهیان کوشتن و له بهینیان دهبردن، حاسڵ و دهسڕهنجی ئهو میللهته بێچارهیان دهبرد بۆخۆیان و ئهوانیشیان برسی و تینوو ڕووت و قووت دههێشتهوه.
تا له شههریوهری 1320 دا فریشتهٔ ئازادی دهزگای دیکتاتۆری و فاشیستی ڕهزاخانی تێک شکاند، کورد سهری لهو ههموو فشار و ئهزییهته کهمێ فارغ بوو، فهوری ئیحساسی کرد چۆن دهبێ له فورسهت ئیستیفاده به کات و ڕێگای سهلاح و وهدهست خستنی ئازادیی ئهو میللهته چییه و چ بکا؟ پیاوانێکی به بئر و هۆش و بهشهرهف که زۆر له مێژ بوو خوێناوی دڵی خۆیان دهخواردهوه و بۆ زهلیلی ئهو میللهته دووکهڵ له دهروونیان دههاته دهرێ زۆر زوو تهشخیسیان دا که وهختی کاره و لهو فورسهته دهبێ بههره وهرگیرێ و ئهوه تهواو ئهو ڕۆژهیه که پشتاوپشتمان چاوهڕوانی بوون. یهکجار و خێرا، بێوچان و ڕاوێستان، دهستیان به کار کرد، حیزبی دێمۆکڕاتی کوردستانیان تهشکیل دا و به دهستوبرد خهریکی کاروباری میللی بوون و بهچاوێکی وورد و بهدیققهت ئیحتیاج و پێداویستی کوردیان تهشخیس و بهدی کرد.
له پێش ههموو شتێکدا ئیختیلافات و دووبهرهکانی عهشاییری که به دهسیسه و حیلهبازی ئیستیعمارچی و دیکتاتۆران بۆ ئیستیسمار و خواردن و کڕووساندنهوهٔ ئهو میلهته، به قهولی خۆیان (تفرقه بیانداز و حکومت کن) دهبهینی خستبوون و تا ئهندازهیهک ئهو ئاوره بڵێسهٔ ساندبوو برای دایکوبابی له یهک ترازاندبوو به کولی له گۆڕێ ههڵگیرا و نێوی عهشیرهت و تهوایف و ههرچی ئهسبابی ئهو نیفاق و پڕش و بڵاویه بوو فڕێ درا و عوموومهن له ژێر ناوی حیزبی دێمۆکڕاتی کوردستان دا کۆبوونهوه و یهک دڵ و یهک زمان تێکڕا بهرهو ئامانجی ئازادی کهوتنه ڕێ.
زمانی زگ ماکمان که لهگهڵ شیری دایک تێکهڵی خوێن و گۆشتی ئێمه بووه له زهمانی دیکتاتۆری دا سهخت قهدهغهکرابوو، زمانی فارسی به زۆر تهحمیلی ئێمه و منداڵهکانمان دهکرا و ئهو کاره پتر سهبهبی پاشکهوتنی کورد بوو، له مهداریسدا ڕهسمییهتمان پێدا و خوێندن و تهحسیلمان به سهبک و تهرتیبی دنیا خسته سهرباری کوردی – چهند مهدرهسهٔ کچان و کوڕانمان کردهوه، مهدرهسهٔ شهوانهمان داییر کرد و کتێب به زمانی کوردی تهرجومه کران. چهند سهد کوڕ و کچ و پیاوی گهوره له مهداریسی شهوانه و ڕۆژانه به زمانی کوردی دهخوێنن له جیاتی ئهوهٔ شهش حهوت ساڵ خهریکی خوێندن و فێربوونی فارسی بن له مانگێک و دوو مانگدا دهبنه خوێندهوار و ههموو شتێک دهخوێننهوه و دهنووسن. بۆ ناساندنی لیاقهتی میلی و وهدهرخستنی حهیاتی ئهدهبی و فهرههنگی کورد و بۆ ڕاگهیاندنی هاواری خۆمان به گوێی دنیای بهشهرییهت و عهداڵهت موحتاجی وهسیلهٔ چاپ و بڵاو کردنهوه بووین. چاپخانهٔ زۆر چاک تهئسیس کرا و دامهزرا، له شاری خۆماندا، به زمانی خۆمان به چاپخانهٔ خۆمان گۆوار و ڕۆژنامه دهردهچێ و بئر و فکر و داخوازی ئێمه له دنیا دا بڵاو دهکاتهوه.
حاسڵ و بهروبووی ئێمه که میقدارێکی زۆر و زهوهند و به قیمهت بوو به فیڕۆیی له دهستیان دهر دههێناین و دهستی ئیستیعمار سهدێکی له پێش ئێمه و بازاری دنیا دروست کرد بوو، ڕێگای حهلمان دییهوه و تهجارهت و ئیقتیسادییاتی کوردستان زۆر باش تهئمین کرا.
له زهمانی دیکتاتۆریدا که ههموو عهوارزێکیان لێ دهساندین کهم و زۆر وهسیلهٔ لهش ساغی و موعالهجه، نه حهکیم، نه دەرمان، نه مهریزخانهیان بۆ ساز نهکردین، ئێمه بۆخۆمان مهریزخانهٔ زۆر باش بهو زووانه داییر دهکهین و لهش ساغی ووڵاتمان تهئمین دهبێ. هێزێکی میللی مان تهشکیل داوه که به شهجاعهتێکی تهواو حازره دیفاع له نیشتمان بکا.
دیاره موهفهقییهتی ئێمه سهراسهر له عهینی مهڕامی دێمۆکڕاسی و له نهتیجهٔ فهعالییهتی حیزبی دێمۆکڕاتی کوردستان و پشتیوانی عالهمی دێمۆکڕاته. له بهر ئهوه به دڵ و بهناو دهڵێین: بژی موئهسیسینی دێمۆکڕات.
میللهتی کورد ههزاران سهد و بهرههڵستی سهخت و سهههندهٔ له ڕێدا بوو. دهسته و دایهرهٔ دیکتاتۆری بێ ووچان کارشکێنی ئێمهیان دهکرد و له هیچ نامهردییهک ڕانهدهوهستان. ئیجتیلافاتی عهشاییر بۆ داخڵیش ئیشکاڵێکی گهوره بوو بۆ ئێمه. ئهمما ئهوانه هێچ کامێکیان نهیان توانی پێش به ئێمه بگرن، به دڵێکی بههێز پایهداریمان کرد و ئیدامهمان به فهعالییهتی خۆمان دا تا ئیستیقلال و ئازادی نهتهوهٔ کوردمان به دهست هێنا.
دیاره بهقایایهکی ئهو خهتهراتهش که ماوه چ له داخڵدا و چ له خارجدا میلهتی کورد موبارهزهٔ خۆی له گهڵیان ئیدامه پێ دهدا و به پشتیوانی خودا موزهفهر و مهنسوور دهبێ.
ئهو ڕۆ له نمایهندهکانی تهواوی نهواحی و نوقاتی کوردستان بێ ڕعایهتی تهبهقات ئهعهم له ئاغا و ڕهعێت و گهوره و چووک کۆ بوونهوه و یهک دڵ و یهک زمان هاواری دێمۆکڕاسی دهکهن و به ڕێی دێمۆکڕات دا دهڕۆن، قودرهت و قوهتی دێمۆکڕات نیشان دهدا.
*******
پاش تهواو بوومی نوتقی جهنابی پێشهوا له تریبوون هات بێته خوارێ عهبدول کهرباسی (عهبدول ئهو کهسهیه که ڕۆژی ههڵکردنی ئاڵا گایهکی به سهد تمهن کڕی و له بهرامبهری ئاڵا دا کردی به قوربانی) که به ئهسلهحهوه له پشت تریبوون ڕاوهستابوو شانی دانواند که جهنابی پێشهوا پێ له سهر شانی دانێ و بێته خوارێ بهڵا له بهر خووی تهوازوع که له ڕهوشتی مومتازی پێشهوای بهرزه قوبووڵی نهفهرموو و بۆخۆی هاته خوارێ. لهم کاته دا تهواوی عهشاییر و خهڵکی شاری هوروژمیان هێنا و ههموو دهستیان ماچ کرد و بهیعهتیان دهگهڵ کرد، به جۆرێ خهڵک دهورهیان گرتبوو که ماوهٔ ساتێک نهدهبیندرا که جهنابی پێشهوا له کوێیه و له ماوهٔ سێ ڕۆژ مهراسیمی بهیعهت بێ ووچان دهوامی بوو.»
سهرچاوه: جێژنی سهربهخۆیی و ئیستیقلالی کوردستان یا درهوشینی ئهستێرهٔ خۆشبهختی کوردان
کۆکهرهوه: سهیید محهمهدی حهمیدی
ڕۆژنامهٔ کوردستان، ژمارهٔ 10، دووشهمۆ 15 ی ڕێبهندان و ژمارهٔ 11، چوارشهمۆ 17 ی ڕێبهندانی
1324 ی ههتاوی / 4 و 6 ی فێورییهٔ 1946 ی زایینی
[86] - صمدی. محمد- تاریخ مهاباد- نشر رهرو- چاپ اول 1373 – ص 112
[87] - قاتلان عبارت بودند از محمد مولوده چرچ، هاشم سعید، سعید مامه قاله بوستانچی (هر سه تن پس از سقوط جمهوری مهاباد به عراق پناهنده شده و هرگز به ایران باز نگشتند)- کریمی. علی- ژیان و به سه رهای عه بدولره حمانی زه بیحی- ماملی- وریا- خاطرات محمد مولوده چرچ
[88] - جەماڵ عیرفان، ڕووناکبیری دژە دەرەبەگی سلێمانی، یەکەم قوڕبانی بو کە ساڵی ۱۹۲۲ لە لە ماڵەکەی خۆیدا تیرۆر کرا جەمال بەیەکەم تیرۆرکراوی سیاسیی کورد دەناسرێت.
جەمال عەبدوڵلا عیرفانی مەلا ڕەسولی کاژاوی ناسراو بە جەمال عیرفان (لەدایکبووی ۱۸۸۱-مردووی ۱۲ ی کانوونی یەکەمی ۱۹۲۲) ئەفسەر و کاربەدەستێکی کورد بوو. لە پاڵ کارە ئیدارییەکانی، جەمال لە ڕۆژنامەی پێشکەوتن نووسینی بڵاوکردۆتەوە.
جەمال عیرفان کەسێکی ئەکادیمی و رووناکبیر و بە ئەزموون بوو و چەندین شاری گەورەی دونیای ئەو سەردەمی بینبیوو خەمی پێشکەوتنی کۆمەڵگەی کوردستان و بە دامەزاروەیکردنی دام و دەزگاکانی حکومەتی لەو سەردەمەدا هەبوو. هەموو ئەوانە وایانکردبوو لە رۆژنامەکانی ئەو سەردەمەدا بابەتی دەنووسی و باسی لە پێشکەوتنخوازی دەکرد.
ڕۆژی ۱۲ ی کانوونی یەکەمی ۱۹۲۲، جەمال عیرفان تیرۆرکرا، ھۆکاری تیرۆرکردنەکەشی بەھۆکاری پێشکەوتنخوازییەکانی بووە. جەمال لەلایەن پیاوەکانی شێخ مەحموود تیرۆرکراوە.
لەبارەی ڕۆژی تیرۆری جەمال عیرفانەوە، لە ژمارە ۵ ی ڕۆژنامەی "رۆژی کوردستان"ی ڕۆژی ۲ ی کانونی دووەمی ۱۹۲۳ / ۱۱ ی بەفرانبار نووسراوە "زیاعێکی گەورە: لە ئەزکیا و مونەوەرانی وەتەن عیرفان زادە جەمال بەگ، شەوی چوارشەممەی ڕابردوو ۱۲ لەسەر ۱۳ ی کانوونی دووەمی ساڵی ۱۹۲۲، لەتەرەف ئەشخاسی مەجهوولەوە دەست رێژی لێ کراو و دوو گوللە ئیسابەتی کرد، پاش سێ سعات وەفاتی کرد".
لەو بارودۆخە پڕ لە ململانێ سیاسی و کۆمەڵایەتیەدا جەمال عیرفان لەماڵەکەی خۆیدا تیرۆر کرا. بەھۆی کەمتەرخەمیی کاربەدەستانی ئەو کاتەی حکومەتی شێخ مەحمود تیرۆرکردنەکە بە ناڕوونی مایەوە، بەڵام ڕای ھەرە به او ئەوەیە کە جەمال عیرفان بەدەستی تورکخوازەکان تیرۆر کرابێت کە ئەوکاتە هەژموون و دەسەڵاتێکی زۆریان ھەبووو و دەوری شێخ مەحمودیان دابوو، تا ئێستاش بەڕای زۆرێک لە نوسەران و مێژوونوسان، تیرۆری جەمال عیرفان، بە یەکەم تیرۆری ڕووناکبیران دادەنرێت کە لەژێر دەسەڵاتی کوردی ڕوویدابێت هیچ کەسێکیشی لەسەر سزا نەدرابێت. نوسینی (دڵشاد خۆشناو)
[89] - لە ۱۹۹۲۱ و کاتێک حکومەتی دووەمی شێخ مەحمود دروست دەبێت لە سلێمانی، ململانێیەکی زۆر لەنێوان ڕووناکبیر و ئاغا و شێخ و مەلاکاندا دروست دەبێت، کە زۆربەیان دەستوپێوەندی شێخ مەحمودی بوون. ئەوانە بەردەوام دژایەتیی خوێندەوار و ڕۆشنبیرەکانی ئەو سەردەمەیان دەکرد. بە وتەی مێژوونووس تۆفیق وەھبی، شێخ و مەلاکان لیستێکیان دروستکردبوو کە تۆفیق وەھبیشی تێدابووە، ناویان نابوون (فەرمەسۆن) یان بۆینباخ لەملەکان، وەک کەسانی بێدین سەیردەکران.
[90] - https://kurdane.com/?p=39372
[91] - در این دوره کشتار مبارزان کورد روژهلات کوردستان تنها به ترور سلیمان معینی، صدیق انجیری آذر، خلیل شوباش، دلشاد رسولی، سید رسول بابی گوره، قادر شریف، کاوه مرغانی، صالح لاجانی و ... ختم نشد. تعداد قربانیان بیشتر از ۷۰ تن است.
پ.د.ک با این اعمال تروریستی خود توانست مدتی مانع از سربرآوردن انقلاب در روژهلات شود. حتی پس از سقوط رژیم پهلوی، به ارزانیها با ریاست مسعود مصطفی بارزانی در زمان قیاده موقت علیه کوردهای روژهلات جنگیده و چندین منطقه را برای رژیم ایران از دست پیشمرگهای روژهلات کوردستان خارج کرده و به سپاه پاسداران تحویل دادند. پدیدهٔ خیانت که از مصطفی بارزانی بجا مانده بود امروز از سوی نوههای او (نچیروان بارزانی) و (مسرور مسعود بارزانی) در کوردستان خون کوردها را برای منافع اقتصادی این خاندان و رژیمهای استعمارگر کوردستان بر زمین میریزد. https://kurdane.com/?p=39372
[92] - ترجمه سند مهم قرار دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی که در تاریخ ششم ژوئیه ۱۹۴۵ (۱۵ تیر ۱۳۲۴) صادر شده است
در سه بند نخست این سند خطاب به باقروف آمده است:
«۱. در نظر بگیرید که توصیه میشود به کارهای مقدماتی برای تشکیل یک ولایت (به روسی «اوبلاست») خودمختار ملی آذربایجان در چارچوب دولت ایران شروع شود که صاحب اختیارات وسیع باشد. در عین حال در استانهای گیلان، مازندران، گرگان و خراسان هم یک جنبش تجزیهطلبانه سازماندهی شود.
۲. در آذربایجان جنوبی فرقهای به نام «فرقه (حزب) دموکرات آذربایجان» با هدف رهبری جنبش تجزیهطلبانه ایجاد شود. ایجاد فرقه دموکرات آذربایجان جنوبی باید همزمان با تجدید سازماندهی شاخه آذربایجان حزب توده ایران باشد و طرفداران جنبش تجزیهطلبانه از تمام طبقات مردم را به آن جلب کند.
۳. فعالیت مناسب بین کُردهای شمال ایران برای جلب آنان به جنبش جداییطلبانه و ایجاد یک ولایت خود مختار ملی کُرد انجام شود.»
https://www.dw.com/fa-ir/a-18912320
[93] - سید جعفر پیشهوری روستازادهای بود که در خلخال به دنیا آمد و با پیروزی انقلاب بلشویکی، جذب کمونیسم شد. او در اولین کنگره حزب کمونیست ایران که در 30 خرداد 1299 در بندرانزلی شکل گرفت، عضو کمیته مرکزی حزب شد. پس از شکست نهضت جنگل به باکو رفت و وارد فعالیتهای مطبوعاتی شد. در 1304 رابط حزب کمونیست ایران و «کمینترن» شد. در 1306 در کنگره دوم حزب کمونیست ایران که در شهر رستوف در نزدیکی مسکو برگزار شد دبیر کمیته مرکزی و مسئول تشکیلاتی حزب در تهران شد. او سپس به تهران آمد. اما در 6 دی 1309 دستگیر شد و تا پایان حکومت رضاخان به مدت 11 سال در زندان ماند. در مهر 1320 در جلسه مؤسسان حزب توده شرکت کرد و به همراه ایرج اسکندری اولین مرامنامه حزب را نوشت. ولی به علت اختلاف با سایر اعضا، از حزب توده فاصله گرفت. او در انتخابات مجلس چهاردهم از حوزه تبریز انتخاب شد ولی در 23 تیر 1323 اعتبارنامهاش به دلیل کمونیست بودن وی رد شد. پیشهوری در 12 شهریور 1324 حزب دمکرات آذربایجان را بنیان نهاد و در 21 آذر این سال حکومت خودمختار آذربایجان را اعلام کرد. در 21 آذر 1325 در برابر حمله قوای ارتش، عقبنشینی کرد و به باکو گریخت و در 20 تیر 1326 در یک سانحه اتومبیل در این شهر کشته شد.
[94] - https://psri.ir/?page=special&id=278
[95] - اصلاحات ساختاری و تأسیس دانشگاه تبریز
فرقه در طول حکومت یکسالهٔ خویش اصلاحات ساختاری چندی را در زمینههای مختلف در آذربایجان شروع کرد که درمقایسه با آنچه در دیگر استانهای پیرامونی توسط حکومت رضا شاه و ۴ سال اولیهٔ حکومت محمدرضا پهلوی انجام شده بود، برجسته و چشمگیر بودند. بخشی از این اقدامات اصلاح ارضی برای تقسیم زمین بین دهقانان و برچیدن نظام ارباب رعیتی بود که پیش از اصلاحات ارضی محمدرضا شاه پهلوی در سال ۱۳۴۱، موسوم به انقلاب سفید، انجام شد. اعطای حق انتخاب کردن و انتخاب شدن به زنان را نیز فرقه در آذربایجان پیش از شاه در سراسر ایران انجام داد.. https://www.radiozamaneh.com/758461/
از اقدامات سید جعفر پیشه وری، میتوان به احداث نوانخانهها، خانههای سالخوردگان، بیمارستانها، بنای تئاتر، نگارش قانون کار و اعطای ابزار کار به کارگران بی بضاعت، مبارزه با رشوه خواری و فساد، مقابله با ماموران متجاسر به حقوق ملت، ایجاد بنگاههای نشر برای چاپ کتاب به زبان ترکی آذربایجانی، گردآوری شعرها و فرهنگ عامیانه و ایجاد بانک ملی، ایجاد دانشگاه به زبان تورکی آذربایجانی اعطای حق رأی به زنان (برای اولین بار در ایران)، تأسیس رادیو تبریز، اصلاحات ارضی و تقسیم زمین در میان دهقانان که از جمله اقدامهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حکومت ملی آذربایجان بود اشاره کرد و یکی از دموکرات ترین اقدامات پیشه وری حق انتخاب نوع پوشش برای زنان بود. زنان ایران به مدت صد سال گهی با "کشف حجاب اجباری" و گهی با "حجاب اجبای" تحت خشونت بود.
" جان فورن (J.Foran) " مؤلف آمریکایی در کتاب " تاریخ تحولات اجتماعی ایران " مینویسد: کارهایی که حکومت ملی آذربایجان در یکسال انجام داد، رژیم رضا شاه در مدت ۲۰ سال نتوانست انجام دهد. آن هم به خاطر میهن پرستی آذربایجانیان بود. هم چنین اطرافیان سید جعفر پیشهوری بیشترشان اهل مبارزه و انسانهای باوقار و متین بودند. تاریخ تحولات اجتماعی ایران - چاپ دوم، تهران ۱۳۷۸ (مترجم از انگلیسی: احمد تدین)
[96] - هیئت دولت حکومت خود مختار آذربایجان روز چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۳۲۴ به ریاست میرزاعلی شبستری تشکیل گردید. https://psri.ir/?page=special&id=278
[97] - قاضی محمد سومین گزینه شوروی برای این سمت بود. قبل از وی به علیآقا ایلخانیزاده معروف به امیراسعد دهبُکری و قرنی آقای مامش پیشنهاد این مأموریت داده شده بود. اما این دو تن نپذیرفته بودند.
[98] - کابینه قاضی محمد که در روزنامه کردستان به تاریخ یازدهم فوریه 1946 اعلام شد" حاجی باباشیخ، (نخستوزیر)، سیف قاضی (وزیر جنگ)، مناف کریمی (وزیر آموزش و پرورش)، محمدامین (کاسب، وزیر داخله)، محمّد ایوبیان (داروساز، وزیر بهداری)، اسماعیل ایلخانیزاده (از مالکان بزرگ، وزیر راه)، احمد الهی (کاسب، وزیر اقتصاد)، کریم احمدین (وزیر پست)، مصطفی داودی (تاجر، وزیر بازرگانی)، ملاحسین مجیدی (وزیر دادگستری)، محمود والیزاده (کاسب، وزیر کشاورزی)، صادق حیدری (وزیر تبلیغات).
پست وزارت عبدالرحمان ایلخانیزاده (مالک بزرگ) هنوز معلوم نشده بود. این دولت که اکثریت آن را تجار و کسبه و فئودالها تشکیل میدادند، نمایندهٔ ثروتمندان بود.
[99] - در زبان انگلیسی، Bug (با تلفظ “باگ”) یک اشکال یا ایراد است. این کلمه عمدتاً در بین برنامه نویسان، تسترها و گیمرها استفاده میشود. اما به چه معنا است؟ یک نقص ناهماهنگی بین فناوری، هدف برنامه و رفتار واقعی سیستم است.
[100] - طبقات متوسط و فرودست ایران ستون فقرات جنبش "زن زندگی آزادی" را تشکیل داده و ماهیت سیاسی آن چپ، سکولار و دمکراتیک بود.
جریانات راستگرای کُرد و ایرانی داخل و خارج نشین در آن شرکت کردند. اما حضور آنها موجب تقویت این جنبش نشد. زیرا هدف جریانات راستگرا مصادره و انحراف جنبش بود.
نژادپرستانِ تُرک، کُرد و فارس ماهیتاً ضد روح، فلسفه و آرمانهای انقلاب «زن، زندگی، آزادی» هستند:
الف- پانترکها که ترکزبانان را از شرکت در جنبش منع کرده و قبله را به آستان علیاف و اردوغان کج کردند.
ب- پانکُردها به رهبری حزب دمکرات کردستان ایران با به میان کشیدن شعارهای قومی، عَلَم کردن پرچم سیستم ارتجاعی کردستان عراق و روسری بارزانی، عکس یادگاری با لباس غارت شده زنان بسیجیان و آتشزدن خانه آنها، بسیجکردن ملایان سنی اخوانی جنبش مدنی در کردستان را مبتلا به بیماریهای واپسگرایی، تفرقه، جداکردن جنبش کردستان از سایر ایرانیان، خشونت و... مبتلا کردند.
ج- پانفارسها هم به رهبری رضا پهلوی با تمامیتخواهی و تفرعن پادشاهی ملیتهای ایرانی را دچار یاس و ناامیدی کردند.
[102] - فراتر از فمینیسم؟ ژنولوژی و جنبش آزادی زنان کورد نوشتهٔ: نادیه العلی و ایزابل کیسر – ترجمهٔ: فرزانه جلالی https://rahkargar.com/?p=9954
اوجالان در اواخر دهه نود "ایدئولوژی زن آزاد" را مطرح کرد. او این ایدئولوژی را در این جمله خلاصه میکرد: تا زن آزاد نشود، جامعه آزاد نمیشود. او مینویسد «زن، زندگی، آزادی یعنی زن آزاد، سرزمین آزاد و حتی مرد آزاد».
اوجالان معتقد بود که زنان تحت ستم نظام پدرسالارانه، سرمایهداری و دولت-ملت هستند. او زنان را "اولین ملت به اسارت رفته تاریخ" میخواند و میگوید «با خودم فکر میکردم که زن سرزمینیست در اسارت که باید آزاد شود».
او تا جایی پیش رفت که در اواسط دهه نود از مردان جامعه خواست که به ستم خود علیه زنان پایان دهند و به استعاره گفت «مردانگی را در خود بکشید».
[103] -https://asranarshism.com/fa/1401/12/16/history-woman-life-freedom/
[104] - سروده *تهمینه میلانی* کارگردان تبریزی برای دختران کوبانی که با فریاد «ژن ژیان آزادی» داعش را شکست دادند
🌹 کوبانی پر است از/ دخترانی که زن را معنایی دیگر میآغازند/ دخترانی که موهایشان پیداست/حجاب ندارند/انگشتانشان لاک ندارد/لبهایشان پروتز ندارد/رژ غلیظ ندارد/اما پر است از سرود نجابت ... /دختران کوبانی/هیچکدامشان لباس مارک دار ندارند/اما تا زندهاند هر شب موهایشان را شانه میکنند/و هر صبح میبافند/دستان ظریفشان سنگینی کلاشینکف را تاب میآورد/با اینهمه/دختران کوبانی آنقدر زن هستند/که همه مردان دنیا عاشقشان باشند ... /کوبانی دارد به همهٔ ما درس میدهد/تا بدانیم/هیچ دختری نصف یک مرد نیست/هیچ بی حجابی فاحشه نیست/و هستند هنوز دخترانی که/تنشان را به کنیزی مردان هوسران نمیسپارند ... /کوبانی خانه به خانه سقوط میکند/و دختران کرد یکی پس از دیگری/با آخرین نرمی گلولههایشان/عروس خاک میشوند/تا آرزوی دست یافتن داعشیان بر تن پاکشان را/بر دلهای کثیفشان حک نمایند/آری ... تن دختر کوبانی، تنها در آغوش خاک کوبانی/تا ابد دلبری خواهد کرد/ از اینکه کرد نیستم خجالت میکشم ...
[105] -https://www.bbc.com/persian/articles/cqq6yev5kxwo
[107] - https://www.khabaronline.ir/news/598266
https://www.radiofarda.com/a/f6-syria-operation-raqqa-isil/28099944.html
[108] - https://www.youtube.com/watch?v=2OoOVyI0Qcw
[110] https://anfpersian.com/%DA%A9%D9%88%D8%B1%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86/fylm-synmayy-kwbany-baztab-mqawmt-shkwhmndanhy-kwbanyst-67972
[111] - احزاب راست سنتی کردستان در تمام این سالها حتی در گوشهای از نشریات، روزنامهها، ماهنامهها و یا رادیو و تلویزیونهای خود به این شعار اشارهای نکرده و با پیام و محتوای آن شدیداً مخالفت کرده، میکنند و خواهند کرد.
[112] - جریان راستِ سنتی کردستان ایران بیش از آنکە در فکر فعالیت مؤثر سیاسی باشند، نگران باختن نفوذ تودهای بە جریان چپ و مدرن بودند. از این روی در نقش مهره شطرنج خاندان بارزانی جهت انحراف و تضعیف جنبش زن زندگی آزادی ظاهر شدند.
[113] - https://ir.voanews.com/a/iran-protest-actress-hijab-woman-life-freedom-mahsa-amini/6828710.html
[114] - حامید گەوهەری: هێزێکی پەکەکە بۆ سەرکوتکردنی خۆپیشاندەران چوونەتە ڕۆژهەڵاتی کوردستان https://www.basnews.com/so/babat/776621
[115] - معنی ضرب المثل آدم ناشی سرنا را از سر گشاد آن می زند چیست؟ یعنی آدم تازه کار و کم تجربهای که اطلاعاتش کم است، نمیتواند کار را به درستی و بدون اشتباه انجام دهد. آدم ناشی را میتوان از عملکردش شناخت؛ چرا که باید سرنا را از سمت باریک آن بزند ولی از سر گشاد آن را مینوازد!
[117] - درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد* نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد (حافظ)
[118] - علیه شعار «مرد، میهن، آبادی»
در حالیکه شعار «زن، زندگی، آزادی» همبستگی بینظیری بین تمام گروههای اجتماعی ایجاد کرده است و مرزهای جنسیت، ملیت/قومیت و نیز مرزبندیهای مذهبی را پشت سر گذاشته است، شعار «مرد، میهن، آبادی» نه تنها هیچ ظرفیت اعتراضیای ندارد و باعث پس زده شدن بخش زیادی از معترضین -و بهویژه زنان که گرانیگاه جنبش کنونی هستند- خواهد شد، بلکه هریک از این سه واژه گفتمانهای شکست خورده و به شدت مسالهداری را با خود حمل میکنند.
این جنبش نه علیه مرد است و نه مردستیز است. و نیز باید بدانیم که مساله زنان، فقط مربوط به زنان نیست.
حل شدن مسالهٔ زنان و پس زده شدن مردسالاری برای بخش عظیمی از مردان هم رهایی بخش خواهد بود، بهجز دیکتاتوری و نخبگان حاکم. این بسیار ارتجاعی و زننده است که فکر کنیم جنبش «زن، زندگی، آزادی» علیه مردان است
از این سه شاید «میهن» از همه کمتر مساله دار باشد، ولی آن هم بیمساله نیست.
مهین میتواند ناظر به زندگی باشد، ولی به سرعت توسط ناسیونالیستهای افراطی و دیگریهراس مصادره میشود و تبدیل میشود به نمادی برای دیگری ستیزی، شووینیسم و نژادپرستی.
و اما «آبادی» چه چیزی را میتواند نمایندگی بکند؟ این شعارمانند هر کلمهٔ دیگری میتواند بار سیاسی ویژهای را با خود حمل نکند.
این شعار در حال حاضر و در متن گفتمانهای کنونی، چیزی فراتر از «توسعه» و در واقعیت سرمایهداری دورهٔ جنگ سرد را نمیتواند با به ذهن بیاورد؛
«آبادی» در این معنا نه تنها معیار «زندگی بهتر» نیست، بلکه ناظر به ویرانسازی زندگی بخشی از مردم و آواره کردن و کوچدادن اجباری آنها در راستای سود و ثروت برای الیت و نخبگان حاکمی است که «طرحهای توسعه» را تدوین میکنند.
«آبادی» نمیتواند همان معادل «زندگی» باشد، اما «زندگی» در دل خودش ناظر به آبادانی، زایش و پویایی است.
«تکرار بدون تفکر» یکی از خصلتهای روزهای انقلابی است. ریتمیک و موزون بودن یک شعار، گاهی باعث میشوند که به سر زبانهای بیافتد بدون اینکه کسانی که آن را تکرار میکنند الزاماً خود شعار یا سیاست پس پشت آن را باور داشته باشند. (برگرفته از مراد روحی)
[119] - سرپرست خانواده (علی محمدی) سابقاً اهل روستاهای قشقنه و باگردان بود. وی در ساختمان مسکونی علی عثمانی جانداران واقع در خیابان منبع آب مستأجر بود.
[120] - تضمین شعر مشهور مولانا "مثنوی معنوی" دفتر اول -بخش ۱ - سرآغاز:
بشنو این نی چون شکایت میکند/ از جداییها حکایت میکند/ کز نیستان تا مرا ببریدهاند / در نفیرم مرد و زن نالیدهاند / سینه خواهم شرحه شرحه از فراق/ تا بگویم شرح درد اشتیاق/ هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش
[121] - پل پوت (زاده ۱۹ مهٔ ۱۹۲۵ – درگذشته ۱۵ آوریل ۱۹۹۸) سیاستمدار کامبوجی بود که جنبش خمر سرخ به رهبری او از ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ بر کامبوج حکم راند.
[122] - دُن کیشوت یا به اسپانیایی دُن کیخوته دِ لا مانچا (به اسپانیایی: Don Quijote de la Mancha) نام رمانی اثر نویسندهٔ اسپانیایی میگِل سِروانتِس ساآوِدرا (۱۶۱۶–۱۵۴۷) است. این اثر از قدیمیترین رمانها در زبانهای نوین اروپایی است. بسیاری آن را بهترین کتابِ نوشتهشده به زبان اسپانیایی و از برجستهترین نمونههای رمان پیکارِسک میدانند.
سروانتس بخش اول دن کیشوت را در زندان نوشت. این بخش نخستین بار در سال ۱۶۰۵ و بخش دوم در سال ۱۶۱۵ چاپ شد. بخش اولِ رمان دن کیشوت در سال ۱۶۰۵ در مادرید منتشر شد و بخش دوم آن ده سال بعد، در ۱۶۱۵ به چاپ رسید.
[123] - آزادی زندگی بدون انقلابی رادیکال و زنانه ناممکن است، انقلابی که ذهنیت و زندگی مرد را تغییر میدهد. اگر نتوانیم میان مرد و زندگی، و زندگی و زن آشتی برقرار کنیم، شادیْ تنها امیدی بیهوده خواهد بود. انقلاب جنسیتی صرفاً به زن مربوط نیست. این انقلاب به تمدن پنجهزارسالهٔ جامعهٔ طبقاتی مرتبط است که وضعیت مرد را از زن نیز بدتر کرده. بنابراین، این انقلاب جنسیتی همزمان به معنای رهایی مرد نیز هست.
دربارهٔ «طلاق کامل» بسیار نوشتهام، بهعبارتی توانایی طلاقدادن پنجهزارسال فرهنگ کهنهٔ سلطهگری مردانه. هویت جنسی زنانه و مردانهای که امروزه میشناسیم مفاهیمی ساختگی هستند که بسیار بعدتر از زن و مرد زیستشناختی درست شدهاند. بر اساس این هویت ساختگی، زن برای هزاران سال استثمار شده است؛ از او هرگز به خاطر زحماتش قدردانی نشده است. مرد باید بر این مسئله چیره شود که زن را همواره در جایگاه همسر، خواهر یا معشوقه میبیند – کلیشههایی که سنت و مدرنیته جعل کردهاند.
این ادعا که نخست باید به مسئلهٔ دولت بپردازیم و سپس مسئلهٔ خانواده، درست نیست. هیچ مشکل اجتماعی مهمی را نمیتوان در انزوا فهمید. روش کارآمدتر این است که به همهچیز درون یک کلیت نگاه کنیم و هر مسئلهای را در رابطه با دیگر مشکلات معنا کنیم. این روش حتی وقتی میخواهیم مشکلات را حل کنیم نیز کارآمد است. تحلیل ذهنیت اجتماعی بدون تحلیل دولت، تحلیل دولت بدون تحلیل خانواده، و تحلیل زن بدون تحلیل مرد نتایجی نارسا در بر خواهد داشت. باید این پدیدههای اجتماعی را بهعنوان کلیتی درهمتنیده تحلیل کنیم؛ در غیر این صورت، راهحلهایی که به دست میآوریم ناکافی خواهند بود. https://www.akhbar-rooz.com/192856/1401/11/24/
https://roarmag.org/essays/jineology-kurdish-women-movement
[124] -https://www.akhbar-rooz.com/172521/1401/07/16/
[125] - https://rojpress.wordpress.com/2015/06/23/1-388/
[126] - مدتی وی (MED TV) نخستین شبکه خبری به زبان کردی است که درابتدا شش ساعت به زبانهای کردی، سریانی، عربی و ترکی فعالیت میکرد و مقران در انگلستان میباشد. مخاطبان برنامههای این شبکه در اروپا، افریقا و خاورمیانه میباشند. مدتی وی در سال ۱۹۹۵ تبدیل به نخستین شبکه پخش برنامههای خبری به زبان کردی در اروپا وخاورمیانه شد.
[127] - داستان از این قرار است: معلم ریاضیای سر کلاس یه مساله طرح کرد تا بچهها حل کنن و گفت: میوه فروشی ۱۵۰ عدد پرتقال خرید دانهای ۲ ریال و فروخت دانهای ۳ ریال و ۱۵۰ ریال سود برد. معلوم کنید …(بعد یه کم مکث کرد و فهمید که خودش جواب مساله رو گفته. واسه این که به قول معروف خیت نشه گفت:). حال پیدا کنید پرتقال فروش را.
[130] - آرایه تضمین از غزل 26 حافظ:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست/ پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست/ نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان/ نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
[131] -https://eslahatnews.com/8419
[132] - https://www.bbc.com/persian/iran-63398898
[133] - https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-1060
[134] - khabaronline.ir/xjfkg
[136] - https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-1062
[137] - https://www.youtube.com/watch?v=vRseu7P7IIM
[138] - وقتی خواستند بر جنازه ژینا نماز میّت بخوانند، زنی فریاد زد: «ژینا شهید است، بر شهید نماز نخوانید» و رسایی صدای او دیگر زنان و مردان را با خود همصدا کرد که بر شهید نماز نخوانید و درنهایت اجازه ندادند. https://www.radiozamaneh.com/833889
[139] - https://www.radiozamaneh.com/833889
[141] - https://www.kurdia.net/archives/7281
https://x.com/kurdchannel_tv/status/1641432938498920449?s=20
[142] - داگیرکەری ئێرانی، قاتڵی ژینامانی (شلر درویشی گوینده تلویزیون حزب دمکرات) https://www.youtube.com/watch?v=AjKjcZZ7te4
[143] - داگیرکەری یٔێرانی قاتڵی ژینامانی/ دروشمی خۆپێشاندەرانی سەقزی، ۲۶ ی خەرمانانی ۱۴۰۱ https://www.youtube.com/watch?app=desktop&v=MlGhuPdrqD8
[144]- https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-1062
[145] - گزارش خبرنگار اعزامی هممیهن از سقز محل زندگی و خاکسپاری مهسا امینی/ یک وطن اندوه
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-1062
[147] - https://youtube.com/shorts/ERVL_74-C-s?si=N4pmivsbmbW4MZ4u
[149] - https://www.bbc.com/persian/iran-63398898
[150] - https://parsi.euronews.com/2023/09/12/discussing-irans-one-year-anniversary-women-life-freedom-movement-in-european-parliamen
[151] - https://www.radiofarda.com/a/investigative-report-on-those-who-got-killed-during-recent-protests-in-iran/32124711.html
[152] - نوعی دستار مردانه-
پارچەیەکی تەنراوی بەدەزووچنراوی گوڵ گوڵییە، جۆرێکیان پیاو دەیبەستێ بەسەریەوە و جۆرێکیشیان ژنان دەیکەن بەکراس و دەسماڵ
[153] - منابع: - Heller, E. (2004). *روانشناسی رنگ: اثرات و نمادها*. - Stone, N. J. (2018). *تأثیر رنگهای خنثی بر عملکرد روانی*. - میراث فرهنگی ایران: نمادگرایی رنگها در نوروز (سازمان میراث فرهنگی، ۱۳۹۹).
[154] - زیرا زمانی پیشمرگها از این رنگ همچون بسیاری نیروهای نظامی جهان برای استتار و همرنگ شدن با طبیعت استفاده می کردند.
[155] - ارتشهای جهان از رنگ خاکی برای استتار در بیابان و مناطق کویری و عاری از پوشش گیاهی و جنگلی استفاده می کنند. در حالی که بیشتر مناطق کردستان و زاگرس سرسبز و جنگلی بوده و رنگ خاکی نمی تواند استتار لازم را در این طبیعت رنگین ایجاد کند.
در مناطق جنگلی از رنگهای سبز، قهوه ای؛ مشکی و سبز زیتونی و برای محیطهای شهری یا کوهستانی از رنگهای خاکستری، سیاه و سفید استفاده می کنند. رنگهای سبز زیتونی، مشکی و آبی تیره برای محیطهای عمومی کاربرد دارند.
[157] - کهنترین سند از برگزاری جشن نوروز تاریخی از دوره پادشاهی سومریان در شهر اوروک، مربوط به نیمه دوم هزاره پنجم پ. م تا دهههای نخست هزاره چهارم پ. م کهنترین سند تاریخی گلدان پایه داری است ساخته از سنگ مرمر با بلندای ۹۰ سانتیمتر که کلیه سطوح جانبی آن گلدان آراسته به نقش هائی است نمایانگر و نمودار جشن نوروزی زیرعنوان «جشن بهار» که دراین نقشها پیشکشهایی چون گاو و سبزیجات با نقش یک مرد روحانی که به صورت سنت مذهبی عریان و درحال پیشکش سبدی بزرگ پر از انواع میوههای نوبرانه در دست به سوی ایزدبانو، که احتمالاً ایزدبانوی اینانا باشد، روان است.
پشت سر این مرد روحانی عریان و نقش پاها و دامان بلند، شخصی دیده میشود و همچنین حمل تنپوش منگوله دار شخص مورد اشاره به وسیله یک خدمتگزار، مشاهده میگردد که به نظر میرسد این مرد شاه بابل است و دراین اثر ارزنده تاریخی و هنری، روحانیان عریان دیگری نیز با سرهای تراشیده درحال آوردن پیشکش ظرفهایی پر از هدایا و کوزههای شراب و تعدادی بره گوسفند و میش دیده میشوند، درحالی که نقشهایی از گندم و غذا نیز به عنوان پیشکش به ایزدبانوی اینانا در بدنه این گلدان به تصویر کشانده شدهاند.
در بخش زیرین این گلدان قوچها و میشهایی درحال گذر از کنار درختان خرما که در دو بازوی رودی روییده شدهاند، نیز تزیین یافته است و مراسم نوروزی نقش شده دراین گلدان در سدههای بعد در بابل به عنوان جشن نوروزی آکی تو (akittu) برگزار میشد.
کهنگی این گلدان از سوی صاحب کتاب بین النهرین و ایران باستان بین ۳۱۰۰ -۳۲۰۰ پ. م تخمین زده شده است. گلدان نماد جشن نوروزی به نظر میرسد که هر ساله در مراسم جشن نوروزی به وسیله کاهنان شهر اوروک به معرض نمایش گذاشته میشد. http://www.knowclub.com/paper/?p=547
[158] - به عقیدهٔ آرتور کریستنسن، ایرانشناس دانمارکی، این جشن در اصل جشنی بابلی بوده که در آغاز بهار به مدت 12 روز در پرستشگاه اساگیلای مردوک (خدای باروری و آفرینش و نگهبان بابل در عصر حمورابی) در حضور شاه بابل با شکوه تمام برپا میشده است و به آن زگموک (جشن آغاز سال) میگفتند. کورش پس از گشودن شهر بابل در سال 539 پیش از میلاد برای دلجویی از مردم بابل این جشن را در نخستین روز بهار سال 538 پیش از میلاد با حضور کاهنان شهر ومردم برپا کرد. از آن زمان این جشن رفته رفته در امپراتوری هخامنشی معمول شد. سال ایرانیان باستان، چنان که از سنگنوشتههای بیستون برمیآید در پاییز آغاز میشد. اما زندهیاد مهرداد بهار معتقد است که جشن نوروز پیش از هخامنشیان در میان بومیان ایران رواج یافته بود و هخامنشیان آن را از بومیان ایران گرفتهاند. نشانههایی از برگزاری آیین نوروز درکاخ آپادانا در تخت جمشید وجود دارد که نشان میدهد پادشاهان هخامنشی به این آیین کهن گرویده بودند. در این روز شاه نمایندگان مردمان گوناگون را به حضور میپذیرفته و هدایایی از آنان میگرفته است.
http://tarikhirani.ir/fa/news/575
[159] - سال نو آشوری (سریانی) برابر با اول ماه نیسان (اول آوریل) برگزار میگردد. حدوداً آغاز سال خورشیدی برابر با آغاز سال آشوری- سریانی است، نام این عید؛ خاب نیسان، هاب نیسین، هاب نیسون، آکیتو یا “رشاء د شتا” است. کلمه اکیتو Akitu از ریشه سال نوی سریانی است. https://safarnevis.com/?p=18878
[160] - مهرپرستی یا آیین مهر یا میترائیسم، آیینی رازآمیز بود که بر پایه پرستش مهر (میترا) ایزد ایران باستان و خدای خورشید، عدالت، پیمان و جنگ، در دوران پیش از آیین زرتشت بنیان نهاده شد. این آیین بعدها دگرگون شده و به سرزمینهای امپراطوری روم برده شد و در طول سدههای دوم و سوم پس از میلاد، در تمام نواحی تحت فرمانروایی روم، در سرزمین اصلی اروپا، شمال آفریقا و بریتانیا برپا بود. گرچه پس از پذیرفتن آیین مسیحیت توسط امپراطور کنستانتین در اوایل سده چهارم میلادی، این دین محو شد، اما تاثیری بهسزا بر ادیانی چون مسیحیت بر جای گذاشت.
بیشتر رسوم دین مسیحیت از مهرپرستی (خورشید پرستی) و یا میتراییسم برگرفته شدهاست. مانند تولد مسیح در یک آغل که به گفته آنها برگرفته شده از تولد میترا در غار است و همچنین شب میلاد مسیح که مصادف با یلدا میباشد, و همچنین درخت سرو و کاج که در آیین مهر با ستارهای بر فرازش تزیین میشد. (ستاره نشانه ایست که بازرگانان را راهنمایی میکند تا به میترا در غار برسند - درخت سرو را از این روی دوست داشتند که نماد آزادگی و مقاومت در برابر تاریکی بود که آثارش را در ادبیات فارسی میتوانیم به وفور بیابیم - درخت کاج از این روی در کشورهای اروپایی مرسوم شد که محیط طبیعی آنها برای رویش کاج بهتر بود). مورد دیگر شباهت کلاه بابانوئل با کلاهی شبیه کلاه موبدان آیین مهر است. http://mehrbastan.blogfa.com/post/25
[161] واژه «یلدا» واژه ایست برگرفته از زبان سریانی (که از لهجههای متداول زبان «آرامی» است) به معنای تولد. زبان «آرامی» یکی از زبانهای رایج در منطقه خاورمیانه و زبان اصلی نگارش کتب عهد جدید مسیحیان بوده است. http://mehrbastan.blogfa.com/post/25
[162] - عید پاک در پایان هفتهٔ مقدسی است که عیسی وارد اورشلیم میشود و توسط سربازان رومی دستگیر و پس از تحمل مصائب و سختیها بر فراز تپه گلگتا در اورشلیم مصلوب میشود. زمان این عید، برخلاف سایر اعیاد و مراسم، ثابت نیست و هر سال میان ۲۲ مارس (۲ فروردین) تا ۲۵ آوریل (۵ اردیبهشت) تغییر میکند و به اولین یکشنبه بعد از ماه کامل پس از اعتدال بهاری میافتد.
[163] -در مورد واژهٔ «سوری» در ترکیبِ نامِ جشنِ سوری / چهارشنبهسوری دو نگر وجود دارد: برخی «سور» را در معنایِ جشن، شادمانی، نشاط و عیش گرفتهاند و نظرِ دیگر و درست این است که «سوری» را به معنایِ سرخ میدانند؛ چون در این جشن آتشِ سرخ افروخته میشود واژهٔ سوری پهلوی و SŪR به معنیِ سرخ است. سول به معنای خورشید sul هم از همین خانواده است در زبانِ فارسی گُلِ سوری به معنیِ گُلِ سرخ یا سُهروَردی (گل سرخ) ورد به معنی گل است که البته از برگ تغییر آوایی یافتهاست که در همگی سور از همین ریشه است نظرِ دوم پذیرفتنیتر است؛ زیرا نامِ نخستِ این مراسم «جشنِ سوری» بودهاست و واژه چهارشنبه بعدها واردِ این نام شدهاست؛ اما با گذشت زمان برخی شواهد و قراین موجود، مانند رواج تلفظ چارشمبه سُرخی در شهر اصفهان و استفاده از واژهٔ سور بهجای سرخ در بسیاری از گویشهای رایج در فلات ایران، صحت دیدگاه دوم را تقویت مینماید؛ شایان ذکر است دو واژهٔ سور و سُهر، که از نظر تلفظ شباهت زیادی به واژهٔ سرخ دارند، در گویشهای پشتو، لری، بختیاری و زبان کردی به معنای سرخ به کار میروند.
[164] - شباهتهای میترائیسم و مسیحیت
– میترائیستها در میترا خدای نور و ناجی بشریت را دیدند، مسیحیت هم در مسیح همین را مشاهده کردند. – میترا و مسیح هر دو پسر خدا هستند. – میترا و مسیح هر دو از زن آفریده شدند. – داستان تولد مسیح همان داستان تولد میتراست. – میترا در غاری تاریک به دنیا آمد و اولین کسانی که فهمیدند، چوپانها بودند که به عنوان هدیه، طلا و مواد معطر و خوشبو آوردند. برای مسیح هم چنین بوده است. – میترا و مسیح هر دو واسطه بین خدا و مردم هستند. – میترا و مسیح هر دو مجری خواستههای پدرند با این تفاوت که عیسی پسر «یهوه» است و میترا پسر خداست. – مأموریت میترا، مبارزه با اهریمن، شیطان و بندگان اوست که وقتی در آخرین روز هستی برای داوری بشریت میآید، پیروزی نهایی نور و خوبی بر تاریکی و ظلم است که این وظیفه عیسی است از نظر مسیحیان. – عروج میترا به درگاه خدا پس از آخرین مأموریتهایش روی زمین، بسیار شبیه داستان عیسی است. – صلیب: میترائیستها صلیب را در دایره (سمبول قدیمی خورشید) رسم میکردند و چهار گوشه صلیب، همان نقطه اساسی و بنیادی راه سالانه خورشید است. دو نقطه: اعتدال ایام (روز و شب) و دو نقطه انقلاب خورشیدی. در مسیحیت، صلیب نشانه رنج و مقاومت شد. با اینکه خورشید را در خود حفظ کرد. – جشن مقدس تولد میترا، ۲۱ دسامبر در تاریکترین شب سال در تاریکترین غار، نشانه تولد نور و پیدایش امید و نشانه زایش دوباره طبیعت است. جشن مقدس عیسی نیز درست در همین شب در زمان انقلاب خورشیدی زمستانی است. – نشانههای خورشید، صلیب در دایره را میتوان در صحنههای غذاخوری مقدس (تغذیه تقدیس) میترا دید. مراسم نان گرد در کنار میترا که به چهار قسمت تقسیم شد. نان و شراب شیرین، مراسم مقدس میترائیستهاست. نشانه سفره پر برکت میترا و مددیاران اوست. نشانههای خوشبختی در زندگی آینده و جاودانی در پادشاهی میترا که در مسیحیت نیز دقیقاً همانگونه است. با این تفاوت که نان، نشان پارههای تن عیسی است و شراب شیرین نشان خون او و نشانه سفره پر برکت مسیح. بار عاطفی این مراسم، چون خاطرهای است از آخرین شام عیسی با حواریون. – غسلتعمید که از نظر بندگان کیش میترا، شستوشوی انسان از گناهان مرتکب شده بود، چون اعتراف به گناهان و بخشش گناهان گناهکاران در میترائیسم با همان شکل به مسیحیت منتقلشده است. منبع: آیین مهر میترائیسم، هاشم رضی
[165]- به فاصله کمی از نوروز، مسیحیان در سراسر دنیا عید پاک را جشن میگیرند. آیین میترائیسم در مسیحیت زنده ماند. افزون بر مسیحیت جریانهای دیگر دینی در جهان و مسلکهای صوفیمآبانه از این سرچشمهٔ جوشان تأثیرات بسیاری برداشتند. در اوایل سدهٔ پنجم، آیین میترایی تحت عنوان آیین مسیح در جهان تجدید حیات کرد.
عید فصح (پاک) عیسویان اقتباسی است از جشن اعتدال بهاری میترائیسم. به اعتقاد مهرپرستان، در این زمان بوده است که میترا به آسمان صعود میکند (چنانکه عیسی به آسمان بالا میرود) http://ashour.ir/ContentDetails.aspx?ContentId=10
https://savepasargad.com
[166] -https://daryaftpub.com/
-[167] مسیحیت موارد زیر را از آیین_مهرپرستی (میترائیسم) اقتباس کرده است:
تثلیث در هر دو آیین وجود دارد. آیینهای میترایی به طور مخفیانه و در سردابها تشکیل میشد و مهرابه ها نیز به شکل غار بنا شده و در آن دخمهها مراسم اسرارآمیز آیین، برگزار میگردید. مراسم_تطهیر و غسل_تعمید نیز در هر دو مذهب مشترک بوده. افروختن شمع در کلیساها، نواختن ناقوس، وجود حوضچه آب_مقدس در ورودی کلیساها وسرود دستهجمعی به همراه نواختن موسیقی از شباهتهای مراسم میترائیسم و مسیحیت هستند. مراسم شام_آخر (عشاء_ربانی یا اوکاریست) و صرف نان_شراب در دو آیین مشترک است؛ دوازده مقام میترایی و دوازده فلک یاور میترا به حواریون دوازدهگانه عیسی تغییر یافتند. روزیکشنبه (مهرشید در فارسی) به نام روز_خورشید چنانکه از نام آن پیداست، روز ویژه مهرپرستان بود که در مسیحیت نیز به همین شکل است؛ رهبانیت و ریاضت در آیین_میترا وجود داشت و به مسیحیت نیز راه یافت. مسیح و مهر هر دو در رستاخیز ظهور نموده و اعمال انسانها را داوری میکنند اعتقادبه روح، جاودانگی و قیامت از موارد مشترک بوده، همانگونه که مهر میانجی میان خداوند و بشر است، مسیح نیز واسطه خدا و انسان است؛ گفته میشود نشان هلال ماه بالای هفت شاخه شمعدان در برخی از کلیساها موید این نظر است، از آنرو که ماه در آیین میترا نقش نمادین مهمی دارد؛ مقام هفتم از آیین میترا مقام پدر پدران است که به دین مسیح راه یافته وکشیشان پدران مقدس و پاپ پدر پدران نام گرفتند. صلیب آیین مسیح و درخت_کریسمس برگرفته از آیین مهرپرستی است.
مهر در برج حمل، بره به دوش دارد و عیسی نیز برهای درآغوشش گرفتهاست. سرانجام روز تولد_مهر یا «خورشیدشکستناپذیر» همان روز انقلاب_زمستانی در روم، بیست وپنج دسامبر بود که در سده چهارم میلادی روز میلاد_مسیح تعیین شده و به عید_کریسمس شهرت یافتhttps://www.bbc.com/persian/iran/2009/04/090407_mg_ma_nowrooz_easter
https://www.cgie.org.ir/fa/news/84000/
[168] - ر آیین مهر، مهرابهها محل برگزاری آیینهای مربوط به مهر یا میترا بودهاند. میترا (یا میثره) یکی از کهنترین ایزدان و اسطورههای ایرانی و هندی است. او با قربانی کردن گاومقدس، زمین و گیاهان را از خون او بارور میسازد. همچنین او نماد خورشید و گرما و ایزد مهر و دوستیست. آیین مهر علاوه بر گسترش در ایران، در غرب و به ویِژه در سرزمینهای امپراتوری روم باستان پیش از مسیحیت و در اوایل ظهور مسیح، رواج فراوان داشته و به همین دلیل مهرابهها، مجسمهها و نقش برجستههای فراوانی از میترا در اروپا وجود دارند.
اکثر نیایشگاههای میترا در اروپا نیز سردابههای غار مانندی است که نقش برجسته میترا در طاقچه یا مهرابهٔ انتهایی آن قرار داشته است. دلیل این امر آن است که بنابر اسطورهها، مهر یا میترا در غار به دنیا آمده است و مهرابه با سقف قوسدارش به نوعی تداعی کننده محل تولد اوست. در برخی مهرابههای میترایی، در اطراف فرورفتگی دیوار آتشدانهایی نیز قرار داشته است. https://vista.ir/w/a/16/2bpab
[169] - همی گویم و گفتهام بارها /بود کیشِ من مهرِ دلدارها / پرستش به مستی است در کیشِ مهر/ بروناند زین جَرگه هشیارها/ به شادی و آسایش و خواب و خَور/ ندارند کاری، دلافگارها/ بهجز اشک چشم و بهجز داغِ دل/ نباشد به دستِ گرفتارها
https://www.ibna.ir/news/313938
[170] - https://fa.wikifeqh.ir/
[171] - آیین مرگ و رستاخیز سیاوش (سوگ سیاوش، سووشون و…) در ایران، با نوروز پیوند خورده است؛ به این ترتیب که چند روز پیش از عید، به سوگ سیاوش مینشستند و با فرارسیدن نوروز، به جشن و شادی دست میزدند؛ چنانکه گویی سیاوش، زنده شده باشد. اسطورهٔ سیاوش را نمادی از باورهای خاص فرهنگ کشاورزی جوامع آسیایی دربارهٔ خزان و بهار، خشکسالی و باران و زندگی گیاه میدانند
[172] سیاوش پاکدامن و جشن سوری (چهارشنبه سوری)
داستان سیاوش و سودابه در شاهنامه حاکی از پاکدامنی این جوان زیبای ایرانی است. بی گناهی سیاوش به اثبات میرسد و این جوان بزرگوار سودابه را میبخشد.
پایان این داستان با جشن و شادی همراه است و برخی از پژوهشگران معتقدند جشن سوری که امروز با نام چهارشنبه سوری میشناسیم ریشه در این افسانه دارد.
سووشون و عزاداری در ماه محرم- بسیاری از آیینهای ماه محرم ریشه در سوگواری برای سیاوش دارد. چنین مینماید که در دوران دیلمیان (آل بویه) هر سال چندین روز به سوگواری برای امام حسین (ع) و یارانش اختصاص داشته است و طی این هفته دستههایی در کوچهها به راه میافتادند. این سوگواریها، بازماندههایی از دوران باستان بود که به یاد داستان غم انگیز مرگ سیاوش به دست تورانیان، مراسمی با چنین تشریفاتی بر پا میگردید https://kheradgan.ir/p/2945
[173] - هێمن موکریانی- سەرجەم و کۆی شیعر و پەخشانی هێمن- پیاچونەوەی ژیلا و ئیلهام قەوامی- بڵاو کەرەوەی کوردستان سنە- چاپی دوهەم- ۱۳۹۷-لاپەڕەی ۴۴۸ تا ۴۵۰
[174] - خونچە، گوڵ، بولبول، یار، گوڵنار، دڵدار، دولبەر، نیگار، نەوبەهار، عاشقان، دڵفگار، دڵئەفروز، زوڵف، ڕوخسار و قامەتی یار.
مەولەوی: تەشریفی نەوبەھارە کە عالەم دەکا نوێ
دڵ چونکە میسلی خونچەیە بۆیە دەپشکوێ
ئەماوە وەهار وەهاری شادی
بوی عەترێ نەسیم خونچەی ئازادی
خێڵخانەی خەفەت باربەنیش کەردەن
مەینەت روو نیان وە ماوای مەردەن
نیشانەی نەورۆز وادەی وەھارەن
یا نەشئەی ئامای نامەی نیگارەن
وەفایی:: نەسیمی بایی نەورۆزی شەمیمی عەبھەری ھێنا
بەریدی عاشقان دیسان پەیامی دولبەری ھێنا
نەوید ئەی عاشقانی دڵفگار یار ھاتە سەر خەندە
سەڵا ئەی بولبولان دیسان درەختی گوڵ بەری ھێنا
نەسیمی به ای نەورۆزی شەمیمی عەبھەری ھێنا
موریدی عاشقان دیسان پەیامی دولبەری ھێنا
نەوید ئەی عاشقانی دڵفگار یار ھاتە سەر خەندە
سەڵا ئەی بولبولان دیسان درەختی گوڵ بەری ھێنا
حاجی قادری کۆیی: ڕۆژتە ئەی بایی نەورۆزی لەبن بەفری گران
کانی پێی سڕ بوو چناریش دەستی چوو پەنجەی تەزی
سونبولی زوڵف و گوڵی ڕوخسار و سەروی قامەتی
مانگی نیسان و گوڵان نەیدی لە نێو باخی وزەوی
حەمدیی ساحێبقران: نەورۆزە، جەژنە بۆیە چراغانی عالەمە
یا ئاگرە لە عومری شێتا کوژایەوە
عەرعەر لە لەنجەدایە، لە ڕەقسایە سەروەکان
بەرگی چەمەن لە ڕەنگی زومڕەد کرایەوە
حەریق: دەڵێن وا جەژنی نەورۆزە دڵم پڕ ئاتەش و سۆزە
وەرە بۆ جەژنە پیرۆزە بدەم ڕۆحم لەبەر ماوم
وەرە سەر چاوەیی چاوم، دەڵێی دەریای عەممانە
تەماشای ئەشکی گوڵنارم لە سایەی چاوی خوێناوم
بێسارانی:
نەورۆز گوڵی هەن نە پای سەراوان
بەرمەیۆ نە سای ڕێزەی وەفراوان
سەرتاپا کەبوود، وێ بە خەم ڕەشتە
بۆی موشک و عەنبەر، بە خاڵدا وەشتە
پەل پەل نوختەی نوور، ڕێزەی مرواری
بە نوختەی خاڵان، وێ کەرد دیاری
دەستە بە دەستە چوون زوڵف وەشبۆ
بەر ئامان، مدران، کۆ کۆ نەپای کۆ
شێوەی نەورۆز گوڵ هابەو نەخشەوە
بەو نەخشی خاڵان وەشبۆی پەخشەوە
نالی: بیلجوملە دەچوونە دەر ژ مالان
حەتتا دەگەھیشتە پیر و کالان
ڕۆژا کو دەبوویە عیدێ نەورۆز
تەعزیم ژ بۆمە دەما دل ئەفرۆز
تەشریفی نەوبەھارە کە عالەم دەکا نوێ
دڵ چونکە میسلی خونچەیە بۆیە دەپشکوێ
ترجمه سورانی توسط هژار موکریانی:
واتا کە دەبوو بە ڕۆژی سەر ساڵ
هەر کەس دەرئەچوون نە دەست و بەر پاڵ
کیژ و کۆڕ و لاو و کۆنە ساڵان
باپیر و نەنک لە گەڵ مناڵان
جێژنی هەرە زل بوو جێژنی نەورۆز
تا پێوە بنووسێ جێژنی پیرۆز
تاکی نەدەماوەیە نە ناو ماڵ
دەیدا لە دەر و لە چۆڵگە به ای باڵ
(دانای کهنسالی به من گفت که عادت پیشینیان این بود که وقتی جشن نوروز یا جشن سرسال فرا میرسید هیچ کس در خانه خود نمیماند و همه مردم اعم از پیر و جوان و زن و مرد از خانه و مسکن خود خارج میشدند و برای بزرگداشت جشن نوروز به کوه و دشت و صحرا و چمن میرفتند. زنان و مردان و به ویژه جوانان لباسهای زیبا و جدید میپوشیدند و خود را آرایش و زیبا میکردند و برای عشقورزی و ابراز محبت راه بیرون را در پیش میگرفتند. گروهی هم عازم باغها و کوهها میشدند و در آنجاها شادی میکردند. جوانان در سر راهها، کوهها و گردنهها در حال رفت و آمد بودند. مردم شهر از وزیر گرفته تا شبان از صبح تا غروب در دشت و دمن مشغول شادی بودند. در روز نوروز جوانان عاشق پیشه در جستجوی یافتن عشق دیگری و دادن عشق خود به او بودند و جشن نوروز را به سنت گذشتگان پیروز میکردند.) https://www.kurdpress.com/news/6676/
[175] - https://www.youtube.com/watch?v=qdK-JWTmN0M
[176] - ئاماژە بە دۆزینەوەێکی گرینگی ئه ره شمیدوس (۲۸۷ پێش زایین – ۲۱۲) دوای ئەوەی هەنگاوی ناوە بۆ ناو حەمامێک و تێبینی ئەوەی کرد کە ئاستی ئاوەکە بەرزبووەتەوە. لەناکاو تێگەیشت کە قەبارەی ئاوی ئاوارە دەبێت یەکسان بێت بە قەبارەی ئەو بەشەی جەستەی کە ژێرئاوکەوتووە.
پاشان زانی کە قەبارەی تەنە ناڕێکەکان دەتوانرێت بە وردی بپێورێت، ئا کێشەیەکی پێشتر چارەسەرنەکراو. دەوترێت ئەو هێندە بە تامەزرۆییەوە باسی ئەو دۆزینەوەکەی کردووە کە خۆی باز دەداتە دەرەوە و بە ڕووتی بە شەقامەکانی سیراکیوزدا ڕادەکات. دهلیت: "دۆزیمەوە، دۆزیمەوە"
[177] - پیرەمێرد لەوتارێکیدا بەناوی (من و نەورۆز) لەژمارە ۷۳۷ ی ۲۸ مارتی ۱۹۴۴ لەڕۆژنامەی ژین دا دەڵێت"مناڵ بووم لایمەلاحسێنە گۆجە دەمخوێند، کەئەگەشتینە دەمی بەهاران مامۆستا دەیگوت بچن نەورۆزانە بهێنن، کاتێکیش چوومە ئەستەنبوڵ لەسەرأی پادشاهیدا ڕۆژی نۆی مارت هەموو (وکەلا) و (وزرا) ئەهاتنە مآبەینتەبریکاتیان دەکرد، نیشان بەو نیشانە موعجونی نەورۆزیان دەخوارد، شەوی نەورۆزیش هەموو منارە قەندیلیان دادەگیرسان. کەهاتمەوە بۆئێرە جارێک هەرلەخۆمەوە! نەورۆزم هاتاوەبئر، کەئەمە عەنعەنەو پیشەیەکی باوباپیرانمە ئێورەیەکی شەوی نەورۆز هەندێ دارم کڕی و کوڕگەلی زانستیم هەڵگرت و چوومە گردی یارەو ئاگری نەورۆزم کردەوە. بۆبەیانی سەیرانم کرد و لەودەشتە بەدەهۆڵ و زوڕنا هەڵپەڕین. نان و چێشت و چایەکی زۆرم بەخشیەوە".
[178] - ویل دورانت- تاریخ تمدن- نقل به مضمون
[179] - https://alishekarshekan.ir/portfolio/
[180] - اشاره به شعر مشهور فردوسی است:
بناهای آباد گردد خراب / ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند
[181] - مدتی وی (به کردی: MED TV) نخستین شبکه خبری به زبان کردی است که درابتدا شش ساعت به زبانهای کردی، سریانی، عربی و ترکی فعالیت میکرد و مقران در انگلستان میباشد. مخاطبان برنامههای این شبکه در اروپا، افریقا و خاورمیانه میباشند. مدتی وی در سال ۱۹۹۵ تبدیل به نخستین شبکه پخش برنامههای خبری به زبان کردی در اروپا وخاورمیانه شد.
این شبکه خبری در تاریخ ۱۵ مه ۱۹۹۵ کار خود را آغاز کرد.
[182] - جشن نوروز سال ۱۳۹۰ ه. ش (2011) در ربط
[183] - گونههای جامانه و کوفیه:
شماغ: همان چفیه سرخ رنگ شطرنجی که در اکثر نقاط کرد نشین و عربی کاربرد دارد.
فلسطینی: بیشتر در عراق، خوزستان ایران، سوریه، فلسطین و اردن رایج است.
سفید و ساده: چفیه رایج در بین عربهای منطقهٔ جنوب خلیج فارس.
مصار: نوعی چفیه طرح دار که بیشتر در عمان، یمن، امارات، عربستان سعودی، قطر و جزایر و سواحل خلیج فارس و درمیان عربهای خوزستان رایج است.
[184] - https://en.wikipedia.org/wiki/Keffiyeh
[185] - چَفْیه، دستمال چهارگوشهای برای پوشش سر، در ابعاد و طرحهای مختلف که بیشتر در نواحی بیابانی و گرم کاربرد دارد.
در کتب لغت، نام اصلی چفیه، الکوفیه (مؤنث الکوفی) است (شرتونی، ۲ / ۱۱۱۳)، که در عربی عامیانهٔ عراق و عربی رایج در خوزستان آن را چفیه (عواد، ۵ / ۳۹۱؛ دایرةالمعارف ...، ذیل کوفیه) و در فارسی عامیانه آن را چپیه (همانجا) میگویند. برخی نیز این نامگذاری را بهسبب بافتن آن در شهر کوفه میدانند، زیرا از دورهٔ خلافت عباسیان تاکنون، کوفیههای کوفه به سبب بافت مرغوبشان مشهور بوده است (اعتمادالسلطنه، ۳ / ۱۶۲۲؛ جونز، ۴۱۴؛ اوبن، ۳۶۱؛ چیتساز، ۱۰۳؛ حسن، ۲ / ۲۴۷).
چفیه، دستار، دستمال، روسری یا چارقدی است قلابدوزی شده که دوگوشهٔ آن را از قطر به شکل مثلث تا میکنند و بر سر میاندازند (دایرةالمعارف، همانجا)؛ دو گوشهٔ چفیه بر روی یکدیگر در پشت سر و گوشههای دیگر روی شانهها آویخته میشود و با بندی به نام عقال، آن را بر سر محکم میکنند. این پوشش مخصوص مردان عرب است (خزائلی، ۸۲ - ۸۴؛ اوبن، همانجا، حاشیهٔ ۱۵؛ چیتساز، ۱۹۲؛ هاشمنیا، ۱۴۷).
چفیه، چپیه، چپیهٔ اگال، چفیهٔ عگال، چپی اگال، چفیهٔ عقال، چپیهٔ ارگال، کفیهٔ اکل، کفیهٔ اگال، و کوفیهٔ عقال تلفظهای گوناگونِ این نوع پوشش سر است.
چفیه پارچهای مربعشکل در ابعاد ۱۵۰×۱۵۰ سانتیمتر، یا مستطیلشکل در ابعاد ۱۲۰×۱۵۰ سانتیمتر، با طرحهای راهراه، چهارخانه یا شطرنجی و ساده در رنگهای مختلف از قبیل قرمز تیره و قهوهای، سبز روشن و زرد، زرد و قرمز، آبی و سفید، سرخ و سفید، سفید و سیاه، سفید و آبی و سیاه است که هرکدام مخصوص و معرف یک منطقه، کشور یا اقلیم است؛ براساس همین رنگها ست که چفیه اسامی متفاوتی به خود میگیرد. رنگ چفیه بیانگر باورها و آداب و رسومِ اقوام، و نشانگر قسمتی از هنر و صنایع دستی آنها ست. در زمان حاضر، اعراب منطقهٔ حجاز از چفیههای قالبزدهشدهٔ قرمز و سیاه، سفید و قرمز یا سفید و سیاه، و اعراب سوریه و فلسطین و ایران از چفیههای سفید و سیاه استفاده میکنند (خزائلی، ۸۲، ۸۴؛ امیدی، ۲۰۷؛ اوبن، ۳۶۱).
چفیهٔ اعراب ایران شبیه به چفیهٔ اعراب عراق است. ساکنان شهرهای خرمشهر، آبادان و شادگان چفیههایی با زمینهٔ سفید و خالهای مشکی (بُکعه) میپوشند. در اهواز و حوزهٔ کارون، افزون بر این رنگ، گاهی چفیهٔ سفید، و در ناحیهٔ بنیطرف، بیشتر سفید میپوشند. درگذشته، بیشتر مردم عرب خوزستان از پوشیدن چفیهٔ قرمز اکراه داشتند.
جنس چفیه از نخ پنبه، کتان، ابریشم، گلابتون، کرباس، ابریشم زربافت و یا مخلوطی از نخ و ابریشم است (لغتنامه ...، ذیل کوفیه؛ دایرةالمعارف، جونز، همانجاها؛ دوزی، ۳۶۷-۳۶۹؛ اوبن، همانجا، حاشیهٔ ۱۵).
چفیه قسمتی از لباس سنتی اعراب است که کاربرد اصلی آن محافظت از سر، صورت و چشم در برابر گرما، نور خورشید، باران، بادهای سوزان، و طوفان شن است (آلکثیر، بش). مردم عرب خوزستان، ساحلنشینان خلیجفارس، ملوانان و صیادان از این نوع پوشش بسیار استفاده میکنند. از دیگر کاربردهای چفیه، استفاده از آن برای شناخته نشدن در هنگام سفر یا کار است (دوزی، ۳۶۹؛ نظامالسلطنه، ۱ / ۱۹۰). افزون بر کاربردهای یادشده، امروزه چفیه به نماد حرکتهای جنبشی و بیش از آن، به نماد مقاومت کشورهای اسلامی، به خصوص فلسطین تبدیل شده است. در ایران در دورهٔ جنگ تحمیلی نیز از چفیه به عنوان نماد مقاومت استفاده میکردند (آلکثیر، بش).
از دیگر اجزاء کاملکنندهٔ چفیه، عقال، عگال، اگال، ارگال یا اَکل است. چفیه یا کوفیه را بهوسیلهٔ ریسمان یا رشتهای از جنس پشم شتر، ابریشم یا موی بز، با تکه پارچهای نخی در دو ردیف به دور سر میپیچند. این رشته بهطورمعمول به رنگ سیاه ساده یا آویزدار، و در نزد عمانیها چهارگوش است. کاربری اصلی عقال محکم نگه داشتن چفیه بر سر است. اعراب عربستان بهسبب بادهای شدید شبهجزیره، همواره چفیه و عقال را با هم استفاده میکنند، اما عدم وزش باد شدید در عراق و ایران (خوزستان، خلیجفارس، و اروندرود) سبب شده است که اعرابِ این دو منطقه بهطور معمول چفیه را بدون عقال بر سر بگذارند (خزائلی، همانجا؛ جونز، ۴۱۴؛ پاکنژاد، ۴۹).
چفیه را به گونههای مختلف بر سر میبندند؛ برخی از اعراب چفیهٔ تاشده را بهطور مورب بر روی شبکلاه میبندند، بهنحویکه یک گوشه به پشت سر، و دو گوشهٔ دیگر بر روی پیشانی بیفتد. در برخی از شهرها، بر روی چفیه عمامه میبندند و گوشههای چفیه را در قسمت پیشانی بر روی عمامه میگذارند (دوزی، ۳۶۷). اعراب بدوی نیز چفیه را بهصورت عمامه بهدور سر میپیچند که یک گوشهٔ آن به عقب، و دو گوشهٔ آن به جلو شانهها میافتد، و یا گوشههای تیز آن روی سینه قرار میگیرد. گاهی نیز یک گوشه را از روی چانه میگذرانند و بر روی شانه میاندازند (همو، ۳۶۹).
شیوهٔ بستن چفیه در شهرها و مناطق مختلف، متفاوت است. اعراب خرمشهر، آبادان، شادگان، اهواز و ساکنان کرانهٔ کارون شیوهٔ خاصی برای بستن چفیه دارند. مردم دشت آزادگان معمولاً چفیه را به شکل ساده بر سر میگذارند. کردهای ایران در منطقهٔ اورامان که هوایی گرم دارد، از چفیه استفاده میکنند. اگر چفیه سیاه و سفید باشد، آن را جامَهدانی، و اگر به رنگ سرخ و سفید باشد، آن را سورمور میگویند. (آمنه میرمطهری) https://www.cgie.org.ir/fa/article/240539
isna.ir/xdysSw
[186] - https://www.cgie.org.ir/fa/article/240539/%DA%86%D9%81%DB%8C%D9%87
[187] - https://vajehyab.com/wiki پارچهای نازک از جنس پنبه
[188] - جامه. [م َ / م ِ] (اِ) پارچه بافته نادوخته را گویند. (برهان). در پهلوی جامک و یامک باشد. ریشه کلمه در اوستایی به معنی بام خانه و سقف و چتر هم میآید. (فرهنگ لغات شاهنامه ص 98). پارچه بافته نادوخته. (لغتنامه دهخدا)
[189] - بقچه boqče/ دستمال بزرگ که در آن لباس یا چیز دیگر از جنس پارچه میپیچند؛ سارغ. (فرهنگ فارسی عمید)
[190] - جامدان. [م َ] (اِ مرکب) مرکب از جامه (رخت) و دان. یعنی جای جامه. لغتنامه دهخدا، جا رختی، جالباسی، واژه مرکب از دو واژه- جامهدانی دارد آن سیمین زنخ کاندرو گم میشود کالای من - سعدی.
[191] - شیخ محمود برزنجی در دهه دوم قرن بیستم میلادی بر روی شده کُردی جامانه عربی میبست و این امر در میان اشراف، فئودالها و خانهای کُردی شیوع پیدا کرد.
[192] - پارچهای ابریشمی برای دستار- هەژار- هەنبانە بۆرینە.
کوتاڵێکی ئاوریشمی ڕەش یا سوورەترشییە ژنان لە سەری دەبەستن. ئەگەر هێلی بۆر و ڕەشی پێداهاتبێ لە ناوچەکانیتری کوردستان پێی دەڵێن مشکی، بەڵام لە موکریان ئەویش هەر بە شەدە دەناسن و زۆر تر پیاوان لە سەری دەبەستن. هێڵەکان دوو چەشنی پان و باریکیان هەیە کە بۆ پیاوان چەشنی خەتپان و بۆ ژنان چەشنی خەتباریکی پەسەندە. سێ قەوارەی بچووک و مامناوەندی و گەورەی هەیە ئەندازەی هەرە گەورەی 5.2 گەزە- خاڵی هاوبەشی هەموو ئەو جیاوازییانەی لە پۆشاکدا خۆ دەنوێنن، زەماوەندی ڕەنگانە. ڕەنگی گەش و شاد لە جلوبەرگی ژنانەدا دەوری سەرەکی هەیە. زەوقی ژنی کورد لە ڕەنگی توڵخ و تاریک و بۆر بێزارە. دیارە سەرچاوەی ئەم زەوقەش دەگەڕێتەوە سەر سروشت و ژینگە. لیباسی کوردی ئاوێنەی سروشتی کوردستانە. پێکهاتەی ئەو زەماوەندی ڕەنگە لە ئاسمانی شین و پەڵە هەوری سپی و پەڵە بەفری سەر لووتکە و فەرشی چیمەن و هەزاران گوڵ و پەلەوەری ڕەنگاوڕەنگ.
بەرهەمی: عەبدوڵڵا سەمەدی- خشڵ و پۆشاکی ژنانەی موکریان ساڵی بڵاوبوونەوە: 2013
[193] - پارچه ابریشمی کلاغی برای روسری زنانه- هه ژار موکریانی- هه نبانه بورینه.
هەوری کوتاڵێکی دەستکردی زەریف و ناسکی بە وەزن سووک و بە قیمەت گرانە. بە قەوارەی لاکێشێکی بەرینایی 5.1 میتر و درێژایی دوازدە تا بیست میتر دەتەنرێ. لە چوار لاوە حاشیە و لە ناوەوەش نەخشی قولاپ و گوڵی لە سەرە. کەمتر دەشۆرێ و لە شوشتندا شێوەی تائبەتی خۆی هەیە. تەنیا بۆ پشتێندی ژنان کەلکی لێوەردەگیرێ. ڕەنگەکەی سروشتییە و بە توێکڵی گوێز و پیوازی و هەندێ ڕووەک ڕەنگ دەکرێ، هەر چەند کاڵ و توندی هەیە، بەڵام هەموو دەچنەوە سەر قاوەیی. هەوری تەنیا کوتاڵێکە دەکێشرێ و بە مسقاڵ دەفرۆشرێ- بەرهەمی: عەبدوڵڵا سەمەدی- خشڵ و پۆشاکی ژنانەی موکریان ساڵی بڵاوبوونەوە: 2013
[194] - دەربەند. مەبەست لەدەربەندی بازیانە.
کە دەکەوێتە سەر رێگای گشتی نێوان پارێزگاکانی سلێمانی-کەرکوک لەنزیک ناحیەی تەکیەی سەر بەقەزای چەمچەماڵ، لەمانگی مایسی ساڵی 1919 دا نەبەردێکی گەورەی لەدەربەندی بازیان دژی ئینگلیز تۆمارکرد، لەو شەڕەدا شێخ بەبرینداری کەوتە دەست ئینگلیزو لەدادگایەکی کارتۆنیدا حوکمی لەسێدارەدانی درا و دواتر دوورخرایەوە بۆ هیندستان.
دەگێڕنەوە کە لەدەربەندی بازیان کە ئەوکات، شوێنێکی گونجاو لەباربووە بۆ گوڤەند و زەماوەند کردن. زۆربەخەڵکی ئاواییەکانی دەورووبەری لەوێدا کۆدەبوونەوە و سەیران دەکرد وو ئاهەنگیان دەگێڕا.
زەماوەندێک دەبێ. یەکێک لەدانیشتوانی ئەو ناوچەیە ئەیەوێ بچێت بۆ هەڵپەڕکێ و بۆ شایی. زۆر تامەزرۆ ئەبێ کەبچێ و لەوێ بەکامی دڵی خۆی هەڵپەڕێ. چونکە دەڵێن یاریشی بەنیازی چوونی ئەو ئاهەنگە بوو.
ئیدی لای هەموو دانیشتوانی ئاوایی بأس لەوەدەکات لەوێ وام ئەکەم و وا هەڵئەپەڕم.
ئەنێرێ بۆ سلێمانی هەتا شەدەیەکی بۆ بکڕن.
بەڕێکەوت شەڕ هەڵدەگیرسێ،
پێدەچێ ئەم بەسەڕهاتە دروست لەسەرووبەندی شەڕی ئینگلیز و حکومەتەکەی شێخ مەحموددا ڕوویدابێ.
لەشکرێکی دوژمن دێت، دەربەند ئەگیرێ. ئیدی زەماوەند ناکرێ.
کابراش شەدەکەی بۆ دێتەوە. بەڵام بێ هیوا ئەبێ، ئەزانی کە دوژمن دەربەندی گرتووە،
دەگێڕنەوە هەتا ماوەیەکی زۆر هەرگریاوە وغەمی لە نەکردنی ئەو زەماوەندە خواردووە.
بۆیە هەتا مرد هەر ئەم قسەی ئەکرد بەدەم گریانەوە.
منشەدەم بۆ دەربەند ئەویست. کە دەربەند گیراشەدەم بۆ چییە.
کە لەو ڕۆژەوە ئەم ڕوداوە بۆتە بە پەند و ئیدیۆمێکی ناو کۆمەڵگای کوردی و ڕۆژانە بەکادەهێنرێت.
[195] - https://www.azadi-b.com/arshiw/?p=53846
https://www.azadi-b.com/M/file/lebas.kordi.SK.pdf
https://dengekan.info/archives/10449
[196] -- راهبُرد strategy واژههای مصوب فرهنگستان
1. فن و علم توسعهٔ نیروها و منابع نظامی و بهکارگیری آنها در زمان جنگ برای تأمین حداکثر منافع ملی و افزایش احتمال پیروزی
2. برنامهریزی و مدیریت منابع ملی اعم از اقتصادی و سیاسی و نظامی برای دستیابی به حداکثر منافع ملی در زمان صلح و افزایش احتمال پیروزی در زمان جنگ - استراتژی - ریشه واژه «استراتژی» واژه یونانی «استراتژیا» (Strategia) به معنای «فرماندهی و رهبری» است. اکنون معنای ساده استراتژی عبارت است از یک طرح عملیاتی به منظور هماهنگی و سازماندهی اقدامات برای دستیابی به هدف.
[197] - نقشه راه یا road map (ره نگاشت- دستورالعمل- خط مشی- دستور کار- بیزینس پلان) مهمترین عامل موفقیت است. داشتن نقشه راه برای راه اندازی یک کار جدید و موفقیت در آن، یک اقدام هوشمندانه و ضروریست. افرادی که بدون road map شروع به یک کار جدید میکنند و به سوی اهداف مبهم خود پیش میروند مصداق بارز کسانی هستند که بی گدار به آب میزنند و در نهایت هم چیزی جز شکست نصیب آنها نمیشود.
[198] - استراتژی کمک میکند تا رهبران و مدیران برنامهریزیهای خود را در جهت نیل به اهداف میانمدت و بلندمدت تعریف و تدوین کرده و به اجرا بگذارند
[199] - ایدئولوژیهای ناسیونالیستی بازتاب اهداف و آمالِ یک ملت نیستند. پانترکیسم نیز از این قاعده مستثنا نیست. درنتیجه حساب ملت تُرک خصوصاً آذریهای هممیهن ما از بیماری پانتورکیسم جداست.
انسان آگاه و شرافتمند هیچگاه با زهر نژادپرستی و تنفر قومی و زبانی خود را مسموم نمیکند.
هدف نگارنده این سطور شناسایی واقعبینانه ماهیت و اهدافِ پانتورکیسم است که توسط باکو و آنکارا رهبری و هدایت میشود.
[200] - تأسیس دولت صفویه در آذربایجان نخستین بازآفرینی دولت ایرانی پس از فروپاشی امپراتوری ساسانی محسوب میشود. ایدئولوژی یکی از مهمترین اختراعات بشر است. برای ایجاد یک بنا به آجر، سنگ و... نیاز هست، این مصالح نیز برای همجوشی به ملاط نیازمندند.
ایجاد و نگهداری یک واحد سیاسی، اجتماعی نیز همچون آجر نیازمند سیمان است تا بهوسیله آن بتوان آحاد جامعه را به هم پیوند داد و درنتیجه همجوشی میلیونها انسان بر محور ایدئولوژی میتوان قدرتی بزرگ و پایدار ایجاد کرد که قرنها در برابر تهدیدات بیرونی و آسیبهای درونی مقاومت کند.
[201] - پس از فروپاشی شوروی و تشکیل جمهوری آذربایجان به تدریج نقش مذهب در سیاست ترکهای ایران کمرنگ گردید و ایدئولوژی پانتورکیسم بی وقفه در حال رشد بوده است.
مرزهای طولانی با آذربایجان و ترکیه و نیز گسترش ارتباطات موجب شد پانتورکهای ایران به استراتژی پیوند با باکو و آنکارا روی آورند.
آنها در جریان جنبش "زن زندگی آزادی" به بهانه دشمنی با فارسها و کردها تبلیغات وسیعی در میان توده مردم ترکزبان به راه انداختند و باعث شدند که مناطق ترکنشین حضوری کمرنگتر در این جنبش داشته باشند.
[202] - برای شناخت پانتورکها باید بدانیم که آنها وارث کدام فرهنگ و تاریخی هستند. آغاز ضعف اقوام ایرانی در خاورمیانه با ورود قبایل ترک اتفاق افتاد.
برای نمونه بنگرید به نام برخی از حاکمیتهای کُردی که طی هزار سال گذشته توسط دولتهای تُرک نابودشدهاند:
دولتها و امیرنشینهای ایوبیان، روادی، شدادی، حسنوی، مروانی، هزبانی، بدرخان، موکری، بابان، سوران، کردستان سرخ
[203] - https://www.facebook.com/khaled.rasulpur/posts/pfbid02ui7uGacpxQD3ptknMuYMMvzJCXyXiRwyzwSeh5yvR6QFsMrFkZGnvb6gbkzkmDQTl
[204] - https://nameniko.com/names/gender-girl/base-kurdi
[205] - https://vista.ir/w/a/34/m9zmw
https://setare.com/fa/news/20828
[206] - استالین برای جلبِ رضایت آتاتورک در سال 1929 منطقه نیمه خودمختار کردستان به مرکزیت لاچین را منحل و در سال 1937 بیشتر کردهای آن را ناچار به کوچ اجباری به آذربایجان، ارمنستان و جمهوریهای آسیای مرکزی کرد
[207] - رهبران این منطقه (خانات) ارمنی نشین در جنگ نخست ایران و روس به ارتش ایران پشت کردند و زمینه شکست ایرانیان را پدید آوردند. با این همه نگاهی گذرا به گذشته این سرزمین پس از جدائی آن از ایران در پیمان گلستان، بی گمان بکار نوشتار پیش رو خواهد آمد:
پس از پیروزی کمونیستها در روسیه تزاری، ارمنستان و آذربایجان هردو قره باغ را از آن خود دانستند. در پی درگیریهایی چند کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی در جولای ۱۹۲۱ آنرا "بخش خودگردان ناگورنی کاراباخ" نامید و در سال ۱۹۲۳ به جمهوری آذربایجان داد. از آن پس قره باغ تا دهه شصت میلادی در آرامش بسر میبرد، ارمنیها از نابرابری برپا شده به دست دولت آذربایجان ناخشنود بودند، بهویژه که بهره جمعیتی آنان در روندی آهسته ولی پیوسته رو به کاهش بود و در همین راستا شمار آذربایجانیها (از ترکزبان گرفته تا تالش و لزگی و کُرد) افزایش مییافت و بافت جمعیتی قره باغ را به زیان ارمنیان دگرگون میکرد. (از %۹۳ در سال ۱۹۲۶ به %۷۷ در سال ۱۹۸۹) ناخرسندی ارمنیان درگیریهای پراکندهای را در پی داشت که بهزودی به آرامش گرایید. در سالها پایانی دهه هشتاد، زخم کهنه بار دیگر سرباز کرد. در آذربایجان، که بخشی از مردم آن ارمنی و یا ارمنی تبار بودند، نیروهای تندروی پان ترکیست رفته رفته از نهانگاههای خود بیرون میآمدند و در پناه گلاسنوست و پروسترویکای گورباچف چهره مینمودند، یکی از این چهرهها "ابوالفضل قدیرقولو اوغلو علیف" بود که ما او را بنام ابوالفضل ائلچی بی (ایلچی بیگ) میشناسیم. ائلچی بی در سال هشتاد و هشت به رهبری "جنبش خلق آذربایجان" رسید که در سال هشتاد و نُه نام "جبهه خلق آذربایجان" (۱) را بر خود نهاد. از ترکیه چهرههای تندروی پان ترکیست و بهویژه گرگهای خاکستری به جمهوری آذربایجان سرازیر شدند، تا به همنژادان خود یاری برسانند. درگیری میان پان ترکیستها (که درست مانند قبیلهگرایان ما ارمنی را دشمن ترک میدانند) و شهروندان ارمنی آذربایجان آغاز شد. این درگیریها که نخست در بیرون از مرزهای قره باغ رخ میدادند و پراکنده بودند، در شبهای بیست و هشتم و بیست و نهم فوریه سال ۱۹۸۸ گسترش، یا بهتر بگوییم ژرفای دیگری یافتند: شهر سومقائیت در سی کیلومتری باکو از ارمنیان "پاکسازی" شد، بسیاری کشته شدند و بسیاری نیز به ارمنستان و قره باغ گریختند. پاکسازیها رفته رفته گستردهتر شدند، به گونهای که گاری کاسپاروف، قهرمان شطرنج جهان که از مادری ارمنی (کلارا شاگِنوونا کاسپاریان) و پدری یهودی (کیم موئیسیه ویچ واین اشتاین) در قره باغ زاده شده بود و در باکو میزیست، به سال ۱۹۹۰ این شهر را برای همیشه بدرود گفت
https://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/14043/
[208] - اکنون میبینیم بیش از 95% پستهای انتصابی این استان را ترکها تصرف کردهاند و حتی در بخش کوچک مردمسالاری (انتخابات مجلس و ...) با استفاده از اهرم شورای نگهبان و توسل به مهندسی انتخابات (رد صلاحیت کاندیدهای کردها) از 12 نماینده مجلس همواره هفت الی هشت کرسی را ترکها در قبضه خوددارند. آنهم نه ترکهای مترقی، دموکرات و آزادیخواه...
[209] - «درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد/ نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد»
[210] - تلمیح به شعر احمد شاملو در مدایح بی صله
[211] - در کردستان این اپوزیسیون ارتجاعی در جهت تضمین منافع خود با حزب دمکرات کردستان ایران متحد شد. حزب دمکرات نیز در رقابت با رقیب تازهنفس چپ و سکولار با این گروه عقد اخوت بست.
[212] - خیز اسلامگرایان سُنّی کردستان در جهتِ مصادره جنبش"زن، زندگی، آزادی" (آبان ماه 1401)
[213] -https://www.radiofarda.com/a/32141214.html
[214]- https://x.com/avatoday_news/status/1595901114733543426
[215] - از دکتر شریعتی. در همین رابطه شیخ رضا طالبانی به زبان طنز و هجو چنین سروده است: یا خوا شێخ نەمرێ بۆ دین زەرەرە***دەبا دەروێش بمرێ حەو پشتی کەرە
[216] - شیخ محمد بارزانی پنج پسر داشته است به نامهای: شیخ عبدالسلام (دوم)؛ شیخ احمد؛ شیخ محمد صدیق؛ شیخ به ابو و ملا مصطفی بارزانی. https://sorankurdistani.com/2022/03/10/barzani-family-article
[217] - ملا مصطفی بن شیخ محمد بن شیخ عبدالسلام بن ملا عبدالله بن ملا محمد بن عبدالرحمن بن ملا تاجالدین بن عبدالسلام بن سعید بن شیخ محمد بن شیخ احمد بن ملا احمد بن عبدالرحیم بن سعید. ملا مصطفی پسر شیخ محمد بارزانی در 1901 میلادی ولادت یافته و به سال 1979 میلادی بر اثر بیماری وفات یافته و روی در نقاب خاک کشیده است. https://sorankurdistani.com/2022/03/10/barzani-family-article
[218] - واسیلی نیکیتن در کتاب "کرد و کردستان" – ترجمه محمد قاضی -انتشارات نیلوفر تهران- چاپ دوم- ص 466-464
[219] - خاندانهای حکومتگر کردستان عراق برای تداوم سلطه خود جامعه را صد سال به قهقرا بردهاند. زیرا این خاندانها با پس زمینه فئودال_عشیرهای خود نمیتوانستند بر مردمانی آزاد و روشنفکر حاکمیت خود را تداوم بخشند.
با کمک بنیادگریان مذهبی، وهابیون وکشورهای مرتجع منطقه جامعه را به مردابی فرهنگ قرون وسطایی تبدیل کردند.
ولی طی این مدت جامعه ایران به دلیل پس زمینه مبارزات روشنفکری پس از مشروطه رشد عظیم فرهنگی و سیاسی را تجربه کرده است.
[220] - این منابع با نصف قیمت به ترکیه فروخته شدهاند و قرارداد مخفی پنجاه ساله بین بارزانی و ترکیه ادامه این غارت را تضمین میکند. مردم ایران سال ۱۳۲۹ صنعت نفت را ملی کردهاند. ولی کردستان عراق در وضعیت حقوقی پیش از این تاریخ ایران قرار دارد.
[221] -اصطلاح «دهکدهٔ جهانی» مارشال مک لوهان کانادایی، در سالهای (۱۹۶۲) و (۱۹۶۴) متداول گشت.
دهکدهٔ جهانی (Global Village) اصطلاحی است که مارشال مک لوهان در توصیف آیندهٔ جهان، تحت تأثیر وسایل ارتباط جمعی به کار برد. و پیش بینی کرد حدود 50 سال بعد شرایط ارتباطی جدیدی در جهان شکل خواهد گرفت که جهان را مشابه یک دهکده جهانی خواهد کرد. مک لوهان ادوار تاریخی بشر را بر مبنای نوع ارتباط و تحول ابزار ارتباط بشری طبقه بندی نموده و در این راستا برای تاریخ بشر سه مرحله را ازهم تفکیک میکند: 1) مرحلهٔ بدوی و بی سوادی 2) مرحلهٔ ارتباط کتبی 3 ) مرحلهٔ ارتباط الکترونیک. https://abadis.ir/fatofa
از دیدگاه مک لوهان دنیای امروز یک دنیای الکترونیکی است و رسانههای الکترونیکی با گسترش خود فاصلههای زمانی و مکانی موجود میان انسانها را از بین بردهاند. به عبارتی دقیقتر وسایل ارتباط جمعی جدید مانند تلویزیون، رادیو، مطبوعات، اینترنت و ... شیوههای زندگی بشری را تحت تأثیر خود قرار داده و متحول نموده و به گونهای جهان کنونی را به یک دهکدهٔ کوچک تبدیل کردهاند. مک لوهان این دهکدهٔ کوچک را دهکدهٔ جهانی مینامد که در آن افکار و اعمال جوامع از یک دیگر پنهان نمیباشند و در عین حال تاریخ شاهد به منصهٔ ظهور رسیدن یک نوع جدید از فردگرایی انسانی است. ازدیدگاه وی دردهکدهٔ جهانی هرگونه اتفاقی که دریک نقطه می افتد قابل تسری و تعمیم به دیگر نقاط دهکده است. چرا که فرایند تبادل اطلاعات، علوم و اندیشه با سرعت قابل ملاحظهای درجریان است.
[222] - https://www.dw.com/fa-ir/a-60548246
[223] - بنا به امارهای بانک جهانی و سازمان ملل طی دو دهه گذشته درآمد سرانه ایران ۳۵۰۰ دلار و درآمد سرانه کردستان عراق ۷۰۰۰ دلار بوده است.
[224] - https://www.youtube.com/watch?v=ePvpTbF9Siw
[225] - https://tootya.news/.post/-oydeo-hmkary-baornkrdny-grg-ha-o-klagh-ha-bray-shkar-dosty-ayn-do-ta-hdy-ast-kh-klagh-ha-az-tolh-grg-ha-mragbt-my-knnd-ucl6
[226] - مثال دیگر همزیستی انسان و باکتریهای مفید رودهاش است. باکتریها در هضم مواد غذایی به انسان کمک میکنند و در مقابل از مواد غذایی داخل روده برای رشد و تولیدمثل خود استفاده میکنند. در این مدل دولتِ حاکم در نقش یک انسان و گماشتگان محلی حکومت در نقش باکتریهای روده او ظاهر میشوند.
[227] - https://www.aparat.com/v/f64vsfp
[228]-. افسوس که هژار در نیمه دوم عمرش زندگی کلاغی را الگوی خویش قرار داد.
از سال 1961 با شورش فئودال عشیرهای بارزانی مجیزگوی وی شد و تا آخر عمر به مدت 30 سال با عزت و احترام از پسمانده سفره دیوانخانه بارزانی در گلاله و کرج ارتزاق فرمود. و نتوانست مطابق این سروده خودش زندگی کند:
"بە هەڵۆیی کە لە ژین بێبەش بم// نەک هەزار ساڵە قەلی ڕووڕەش بم"- https://books.vejin.net/fa/text/35622
[229] https://www.radiofarda.com/a/f3-oligarchy-islamic-republic/28401865.html
[230] https://www.asriran.com/fa/news/857732
[231]- افلاطون معتقد است در این نوع حکومت اتحاد اجتماعی از دست خواهد رفت زیرا اجتماع به دو دسته ثروتمند و تهیدست تبدیل میشود و در هر جامعهای که صنف گدایان وجود داشته باشد به طور حتم سارق و جیب بر ایجاد میشود.- https://www.asriran.com/fa/news/857732/
[232] - اُلیگارشی در نظر افلاطون شکل منحطّ حکومت، یعنی حالت فاسدشده اشرافسالاری (حکومت نخبگان) است، همانگونه که جبّاریّت (طاغوت) صورت فاسدشده پادشاهی و آنارشی (حکومت توده بَلواگر) صورت فاسدشده دموکراسی است.
[233] https://www.radiofarda.com/a/f3-oligarchy-islamic-republic/28401865.html
[234] - کلپتوکراسی (Kleptocracy)
[235] - هر یک از این انواع الیگارشیها میتواند در شرایط مختلف تاریخی و جغرافیایی ظاهر شود و تأثیرات متفاوتی بر جامعه داشته باشد.
[236] - در گزارش ۱۳ اوت ۲۰۱۴، سازمان ملل تأیید کرد که حدود ۴۰٬۰۰۰ تا ۵۰٬۰۰۰ ایزدی در کوه شنگال محاصره شدهاند و جانشان در خطر است. برخی منابع محلی و رسانهها اعداد بالاتری (تا ۱۵۰٬۰۰۰ نفر) را ذکر کردهاند، اما آمار رسمی سازمانهای بینالمللی عموماً بین ۵۰٬۰۰۰ تا ۷۰٬۰۰۰ نفر است. https://news.un.org/en/story/2014/08/474992
[237] - https://news.un.org/en/story/2014/08/474992
[238] - https://www.kurdistanpost.nu/?mod=news&id=91845&authorid=22
[239] - آرایه ادبی تضمین شێعری "هەڵۆ هەر بەرزە" -لە کتێبی بۆ کوردستان بەرهەمی هەژار (1921-1991):
سەر نەوی دای لە شەقەی شاباڵان
هاتە وێرانەیەکی جێ ماڵان
بوو بە میوانی قەلێکی ڕووڕەش
چەپەڵ و ڕژد و لە مەردی بێبەش
[240] - تضمین شعر هژار "هەڵۆ هەر بەرزە" -لە کتێبی بۆ کوردستان بەرهەمی هەژار (1921-1991):
یان لەناو بۆگەن و نزماییی ژیان
یان بە سەربەرزییەوە بسپێرە گیان
[241] - آرایه ادبی تضمین بخشی از شعر مامۆستا هێمن موکریانی- ناڵەی جودایی
شیوەنی من شیوەنی ئینسانی یە
بانگی ئازادی و گرۆی یەکسانی یە
[242] - آرایه ادبی تضمین شعر مشهور استاد هیمن- کوردم ئەمن- ۱۹۴۲
گەرچی تووشی ڕەنجەڕۆیی و حەسرەت و دەردم ئەمن
قەت لەدەس ئەم چەرخە سپڵە نابەزم، مەردم ئەمن
[243] - روستای آشی پشکاوی واقع شده است در مرز سردشت- عراق
[244] - حقیق ماجرا به این شرح بود: درسال 1980 یکی از رهبران قدیمی حزب دمکرات به نام "ا. ق" در روستای آشی بشکاوی سردشت با وعده دورغین ازدواج دختر یکی از رعایا را فریب داده و روابط بین آنها منجر به بارداری دختر شده بود. خانواده دختر از ا. ق خواستند تا برای حفظ آبروی دختر و خانواده با این دختر ازدواج کند. اما ا. ق از این امر امتناع کرد. سرانجام این بارداری منجر به تولد کودکی نامشروع شد. رهبری حزب دمکرات برای سرپوش گذاشتن به این رسوایی آقای ا. ق را به اروپا اعزام کرده و به خانواده دختر و مردم روستا اعلام کردند که ا. ق را زندانی کرده اند.
[245] - در سال 1360 دو برادر پیروان کنگره چهارم حزب به نامهای جعفر و علی کروبی به جرم دگر اندیشی و با برچسب جاش در خانه خویش ترور شدند.
[246] -https://www.almaany.com/fa/dict/ar-fa/%D8%AC%D9%8A%D8%B4/
[247] - ملیگرایی یا ناسیونالیسم (به فرانسوی: Nationalisme) یک ایده و جنبش است که هدف آن ترقی بخشیدن منافع یک ملت است. ملیگرایی به صورت کلی به جریان اجتماعی-سیاسیِ راستگرایی گفته میشود که میکوشد با نفوذ در ارکان سیاسی کشور در راه اعتلاء و ارتقای اساسی باورها، آرمانها، تاریخ، هویت، حقوق و منافع ملت گام بردارد.
[248] - صفت مرد قوی هیکل بد قواره، صفت غول، مردی ضخم اندام و بیقواره
[249] - ساده لوح. دیوانه گونه. ساده و سفیه
[250] - حذف فیزیکی دگر اندیشان همواره بخشی از رویکرد حاکمیتهای راست سنتی کوردایَتی بوده است.
سال 1922 در دوره حکومت فئودالی "شیخ محمود حفید" نیز دو تن از روشنفکران دگر اندیش سلیمانیه به نامهای جمال عرفان و عارف صائب به همین شکل توسط افراد مسلح شیخ ترور شدند.
استاد توفیق وهبی (تاریخ نویسِ کُرد) نوشتهاند که در دوره حاکمیت شیخ محمود لیستی از روشنفکران و دگر اندیشان تهیه شده بود به نام فَرمَسون یا کراوات به گردنها (نام توفیق وهبی نیز در این لیست قرار داشت). این روشنفکران را به دیده ملحد و بی دین نگریسته و قرار بود همگی کشته شوند. اما حکومت شیخ محمود مستعجل بود و دیری نپایید. در نتیجه سایر روشنفکران از جمله توفیق وهبی از این مهلکه جانِ سالم به در بردند.
خاندان بارزانی در این خصوص گوی سبقت را از همه احزاب کوردایَتی ربودهاند. به گونهای که به تنهایی شمار روشنفکران و مبارزینِ کردستانِ ایران که در دوره ملا مصطفی ترور شدند، بالغ بر 70 تن است.
طی 65 سال اخیر شمار دگر اندیشان مقتول توسط ملا مصطفی، پسران و نوههایش از هزاران تن فراتر رفته است.
[251] - این تضاد چندان عمیق نیست. زیرا این طبقه میتواند با شراکت در دولت- ملتِ حاکمِ کردستان از رانتهای مختلف قدرت و ثروت بهرهمند شود.
[252] - نوع هراری. یووال- پول- مترجم نمازیان. مهدی- چاپ اول. 1398- ص 50
[253] - یووال. نوح هراری- پول- مترجم نمازیان. مهدی- چاپ اول. 1398- ص 50
[254] - آدام اسمیت در سال 1776 در فصل هستم جلد اول کتاب ثروت ملل این استدلال نوین را چینین پایه گذاری کرد: «وقتی صاحبخانه، نساج یا کفاش سودی بیش از آنچه برای گذران زندگی و تأمین خانوادهاش نیاز دارد به دست آورد، از مازاد سرمایهاش برای استخدام کارکنان بیشتری استفاده میکند. تا سودش را بیش از پیش افزایش دهد. هرچه سود بیشتری داشته باشد، میتواند کارکنان بیشتری استخدام کند. در نتیجه، افزایش سود کارآفرینان بخش خصوصی مبنای افزایش سعادت، ثروت و رفاه همگانی است.»
[255] - مجموع اجزا یا اعضایی که جسم یک موجود زنده را تشکیل میدهد. (فرهنگ فارسی عمید.)
[256] - جدایی هریک از ملیتها اگر هم امکانپذیر باشد، ناقص و نصف ونیمه خواهد بود و تقریباً تمامی امتیازات و مزایای فوق الذکر را از دست خواهند داد و برای بقای خود به ناچار تن به گدایی و سرسپردگی همسایگانی از نوع اردوغان، علی اوف، مافیاهای عراق، پاکستان و افغانستان و ... خواهند داد. (نمونه زنده کردستان عراق)
[257] - اقتباس و تلخیص نویسنده از نظریه آقای خالد رسول پور
[258] - کلِپتوکراسی”Kleptocracy” ترکیبی از “Klepto + Cracy” یا “Rule of Thieves” است که میتوان آنرا “حکومت دزد سالاری” معنی کرد.
در سیستمهای کلپتوکراسی فساد از سطوح مدیریتی کلان به خُرد گسترش مییابد.
در این جوامع فساد، دزدی، رشوهخواری و رانتبازی رواج مییابد و نیز طبقهای ناراضی بهوجود میآید که همان عامهٔ مردمند.
این طبقه به راین باورند که حقوقشان ضایع شده و عدهای در کشور حقشان را میخورند و به ایشان ظلم میکنند.
بنابراین، این گروه هم در هر جا که بتوانند دست به تلافی زده و با تخریب کردن، دزدی، درست کار نکردن، کوتاهی در انجام وظایف، کمفروشی و احتکار خشم خود را فرو مینشانند و با این توجیه که «حق ماست، همه میخورند چرا ما نخوریم» خود و دیگران را قانع میکنند. اینگونه است که اقتصاد یک کشور به سراشیب سقوط و تباهی میغلتد و دچار رکود میشود.
بدینترتیب فساد اقتصادی و سیاسی در این جوامع تبدیل به فرهنگ غالب شده و جزئی جدانشدنی از زندگی روزمرهٔ مردم میشود و فرهنگ و اخلاقیات از آن رخت میبندد.
[259] - روایت شلاق خوردن زنی که با دامن و پیراهن قرمز قدم میزد
https://www.facebook.com/groups/mahfele.ahle.ketab/posts/3807598519472999/
[260] - در آذر ۱۳۹۸ خبرگزاری ایسنا در طی گزارشی به استناد تحقیقات دانشگاهی نوشت که «بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ مورد قتل ناموسی سالانه» در ایران رخ میدهد و «قتلهای ناموسی» حدود ۲۰ درصد از کل قتلها و ۵۰ درصد از قتلهای خانوادگی در ایران را تشکیل میدهد. این نوع قتل در استانهایی با بافت فرهنگی قبیله و عشیرهای بالاتر از دیگر نقاط کشور است؛ خوزستان، کردستان، ایلام و سیستان و بلوچستان در ردههای بالای رتبهبندی قتلهای ناموسی قرار دارند. https://fa.wikipedia.org/wiki
[261] - از زمان قیام سال ۱۹۹۱ منطقه کردنشین عراق، بیش از ۲۰، ۰۰۰ زن کُرد در «جنایات ناموسی» کشته شدهاند. https://www.ikhrw.com/report
[262] - https://www.facebook.com/groups/mahfele.ahle.ketab/posts/3807598519472999/
[263] - کنگره ملی کرد در تاریخ ۱۴ آوریل ۱۹۸۵ تأسیس شد که یکی از اهداف ان منافع کل کردها در تمام بخشها بود و امید بر این بود که یک موسسه فراحزبی باشد و بیشتر نقشی همگرا و پویا در مسائل کردها نقش بگیرد. اما افتتاح رسمی کنگره در تاریخ ۲۴ مه ۱۹۹۹ با شرکت ۷۰۰ نفر متشکل از نمایندگان سازمانها و احزاب کرد و نیز اعضای ناظر غیرکُرد، به پیشاهنگی (پ.ک.ک) در شهر بروکسل بلژیک انجام شد. کنگره ملّی کردستان در سال 1999 به عنوان خلف مجلس در تبعید کردستان با شرکت کردهای در تبعید، سیاستمداران سوری، وکلا و فعالین کرد تشکیل گردید. این نهاد ائتلافی از نهادهای مستقر در اروپا و کردستان است که به منظور لابیگری و یافتن یک راهحلّ سیاسی مسالمتآمیز برای مساله کرد فعالیت میکند. اداره مرکزی کنگره ملّی کردستان در بروکسل میباشد و دارای دفاتری در شهرهای بزرگ اروپاست.
[264] - عیسی سوار یکی از فرماندهان ملا مصطفی در شورش ایلول (1975-1961) بود.
[265] - ئەحمەد بانیخێڵانی لە بئرەوەرییەکانیدا، باسلەوە دەکات کە لەو ساڵانەدا، لەسنوری زاخۆ لە لایەن " عیسا سوار" لێپرسراوی یەکەمی پارتی لە بادینان، یازدە هاوڕێی ئەوان کە لە بولگاریاو ڕووسیا گەڕابوونەوە دەسگیرکراون و گوللەباران کراون.
کەریم ئەحمەدیش، دەربارەی گووللەبارانکردنی ئەو یازدە کادیرەی حیزبی شیوعی دەڵێت:" عیسا سوار یازدە هاوڕێمانی کوشت، لەو لاوانە بوون کە حیزب ناردبوونی بۆ یەکێتی سۆڤیەت بۆ خوێندن، لەڕێگەی سوریاوە گەڕابوونەوەو لە کوردستانەوە هاتبوونە عێراق و عیسا سوار گرتبوونی و بەخوێنساردی هەموویانی کوشتبوو، ئەمەش هەر لەبەر ئەوەی ژنە ڕووسییە کە لێی جودابووبوویەوەو گەڕابوویەوە بۆ یەکێتی سۆڤیەت، ئەوەش دوای ئەوەی کە ژنە ڕووسییەکە زانیبووی عیسا سوار ژنێکیتری هەیە، بۆ تۆڵە سەندنەوە ئەو هاوڕێیانەی ئێمەی کوشتبوو".
کەریم ئەحمەد باسلەوە دەکات کە پاش بەیاننامەی ۱۱ ی ئازاری نێوان پارتی و بەعس، فشاری پارتی بۆسەر شیوعییەکان زیاتر بووەو ئەو دەڵێت:" لەدوای ڕێکەوتنی ۱۱ ی ئازارەوە، ئاڵۆزی نێوان پارتی و بەعس گۆڕا بۆ ئاڵۆزی نێوان پارتی و شیوعی، پارتی لە هەموولایەکی کوردستانەوە شاڵاوی بۆ سەر شیوعییەکان دەستپێکردو چەندان ئەندامی شیوعیان گرت و کوشت". https://diplomaticmagazine.net/detail/4243
[266] - تضمین بخشی از یک شعر بلند عبدالله په شیو:
قەحپەن ئەوانەی پێم دەڵێن: خوێن و زێروو براییەکن / قەحپەن ئەوانەی پێم دەڵێن: ماسی و چەنگاڵ، مشک و جەواڵ، دەست و چزوو براییەکن.
[267] - در طول تاریخ همواره تشنگان قدرت و ثروت محلی به بهانه تفاوت نژاد و خون بر گُردِه همزبانان خویش سوار و موجب جنگافروزی و ویرانگری شدهاند.
[268] - هرچند که ترکها، عربها و فارسها دارای حکومت هستند، ولی تضاد اصلی جامعه آنها هم مثل کردستان تقسیم به دو قطب اقلیت مفتخورِ فرادست و اکثریت محروم فرودست است.
اکثریت مردم اربیل و سلیمانیه از همان دردهایی رنج میبرند که اکثریت مردمان بغداد، بصره و موصل.
در کردستان عراق مافیای قدرت تحت عنوان کوردایتی ثروت جامعه را میبلعد و در مناطق عربی هم همان ثروتها چپاول میشود، اما توسط دولتمردان، رهبران و فعالین احزاب عرب شیعه و یا سنی و نیز وابستگان قدرت و جنگسالاران و...
[269] - در پروژه تنوع ژنوم انسانی (HGDP) تلاش میشود تا نقشه DNA انسانهای مختلف تهیه شود و اختلافات موجود میان این نقشهها که در حدود ۱ درصد است مشخص گردد. این دادهها میتواند حقایقی را از منشأ گروههای قومی مختلف آشکار سازند.
[270] - https://www.isw.ir/45407
مقایسه علمی جمجمه نژاد ترک و آریایی
جمجمه ترکان و اریاییان دارای تفاوتهای فراوانی هستند که این تفاوتها عبارتند از
1- استخوان بینی ترکان کوچکتر از استخوان بینی اریاییان است
2- گودی کاسه چشم در اریاییان بیشتر از ترکان است که این به خاطر جلو امدگی پیشانی اریاییان است در نتیجه در نژاد ترک چشمها جلوتر از چشمهای گود افتاده اریاییان قرار دارد
3- طول و عرض و ارتفاع جمجمه در اریاییان خیلی بیشتر از ارقام به دست آمده از جمجمه ترکان است
4- قوس سقف جمجمه ترکان خیلی بیشتر از قوس سقف جمجمه در اریاییان است
[271] - آذریها و کردها اشتراکات ژنتیکی فراوانی دارند.
بین آنها و دیگر ایرانیها تفاوت ژنتیکی و نژادی دیده نمیشود.
آذربایجانیها با مردمان ترکیه و آسیای میانه هیچ شباهت ژنتیکی ندارند.
منبع:
مرکز ملی اطلاعات بیوتکنولوژی ایالات متحده آمریکا
...........................................................................................
متن اصلی:
The genetic relationship between Kurds and Azeris of Iran was investigated based on human leukocyte antigen (HLA) class II profiles
HLA typing was performed using polymerase chain reaction/restriction fragment-length polymorphism (PCR/RFLP) and PCR/sequence-specific primer (PCR/SSP) methods in 100 Kurds and 100 Azeris
DRB1*1103/04, DQA1*0501 and DQB1*0301 were the most common alleles and DRB1*1103/04-DQA1*0501-DQB1*0301 was the most frequent haplotype in both populations
No significant difference was observed in HLA class II allele distribution between these populations except for DQB1*0503 which showed a higher frequency in Kurds
Neighbor-joining tree based on Nei's genetic distances and correspondence analysis according to DRB1, DQA1 and DQB1 allele frequencies showed a strong genetic tie between Kurds and Azeris of Iran
The results of amova revealed no significant difference between these populations and other major ethnic groups of Iran
No close genetic relationship was observed between Azeris of Iran and the people of Turkey or Central Asians. According to the current results, present-day Kurds and Azeris of Iran seem to belong to a common genetic pool
..........................................................................................
ترجمه:
شباهت بین کردها و آذریها در ایران.
ارتباط ژنتیکی میان کردها و آذریها بر اساس آنتیژن لکوسیتی انسان کلاس 2 (HLA class II) مورد بررسی قرار گرفت.
نوع HLA با استفاده از واکنش زنجیرهای پلیمراز / محدودیت پلی مورفیسم قطعه, بر روی 100 کرد و 100 آذری انجام شد.
آیتمهای DRB1*1103/04 و DQA1*0501 و DQB1*0301 شایعترین مشخصهها بود.
آیتمهای DRB1*1103/04 و DQA1*0501 و DQB1*0301 به صورت مکرر در هر دو گروه وجود داشت.
تفاوت خاصی در آنتیژن لکوستیکی انسان کلاس 2 (HLA class II) این دو گروه مشاهده نشد به غیر از آیتم DQB1*0503 که در کردها کمی بیشتر مشاهده میشد.
تجزیه و تحلیل دادهها و بررسی اطلاعات به دست آمده با توجه به فاکتورهای DRB1 و DQA1 و DQB1 یک شباهت قوی ژنتیکی بین کردها و آذریها را در ایران نشان میداد.
نتایج AMOVA نشان داد که بین این دو دسته و دیگر گروههای بزرگ قومی ایران تفاوت نژادی و ژنتیکی وجود ندارد.
در جریان این تحقیقات هیچ ارتباط یا شباهت ژنتیکی بین آذریهای ایران و مردمان ترکیه و مردمان آسیای میانه دیده نشد.
با توجه به اطلاعات ژنتیکی و علمی به دست آمده, کردها و آذریها در ایران از یک استخر ژنتیکی (از یک نژاد) مشترک هستند.
لینک:
http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/18001303
[273] - به اصالت چند تن از بازیگران اصلی پانتورک بنگرید و قضاوت با شما:
بنا بر اعتراف شخص اردوغان والدین ایشان از گرجیهای مهاجر باتومی میباشند. اصالت خانواده علیف از کردهای کرمانج نخجوان است. والدین رقیب اردوغان (کمال قلیچ دار) به اعتراف خود ایشان اهل خراسان هستند و در حقیقت بازیگران اصلی جهان ترک هیچکدام ریشه ترک نداشته و فقط و فقط این مطالب آنها یک نمایش جهت سوء استفادههای ژئو پلتیکی است.https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85_%D8%AA%D8%B1%DA%A9#cite_note-43
[275] - بسیاری از اقوام ترکزبان، زبان ترکی را بر اثر ارتباط و آمیزش با ترکزبانان اخذ کردهاند (گومیلیوف، ص 33)، ازینرو اصطلاحاتی چون «خلقهای ترک» و «ترکان» به مفهوم قوم ترک نیستند (بریتانیکا) و نام ترک نیز فقط جنبة زبانی دارد و از هرگونه معنای نژادی عاری است (د. فارسی، ذیل «ترکها») https://rch.ac.ir/article/Details?id=10812
[276] - نگارههای زیر در این جستار از جنسیت و سن و سال و طبقات اجتماعی مختلف گرد آوری شدهاند تا در حد امکان و با توجه به فرصت کم موجود قابلیت استناد داشته باشند: http://azerbaijanturkish.blogspot.com/2012/03/blog-post.html
[277] - فرانسویزبانها بیش از هر قارهٔ دیگری در آفریقا سکونت دارند. هرچند فرانسوی غالباً زبان دوم بیشتر این گویشوران به شمار میرود، مناطقی مانند آبیجان در ساحل عاج وجود دارد که این زبان در آنها جایگزین زبانهای محلی شده است. در بسیار از موارد، فرانسویای که در کشورهای فرانسوی زبان آفریقا تکلم میشود، به دلیل تماس با زبانهای محلی آفریقایی، از فرانسوی استاندارد انشعاب یافته و در نتیجه، اشکال جدیدی از زبانهای محلی ایجاد شده است.
در جمهوری دموکراتیک کنگو – که زمانی مستعمره بلژیک بود – 28 میلیون فرانسویزبان وجود دارد.
[278] -تحقیقات جدید و برجسته ژنتیکی و زبان شناسی نشان میدهند که زبان یک جمعیت بهراحتی و حتی با حضور فقط ده در صد از مردان مهاجم یا مهاجر که مزیت و برتری نسبی نسبت به جمعیت بومی داشتهاند تغییر میکرده است.
عموم اقوام و گروههای جمعیتی ایرانی که در ایران امروزی (و حتی فراتر از مرزهای سیاسی فعلی ایران) ساکن هستند، علیرغم اینکه دارای تفاوتهای جزئی فرهنگی هستند و حتی گاه به زبانهای مختلف هم تکلم میکنند، دارای ریشه ژنتیکی مشترکی هستند و این ریشه مشترک به جمعیتی اولیه که در حدود ده تا یازده هزار سال پیش در قسمتهای جنوب غربی فلات ایران ساکن بوده بر میگردد.
https://www.bbc.com/persian/science/2012/05/120515_l10_ashrafian_clarification
[279] -https://www.weare.ir/interesting/
[281] - روش میتوکندری- در این روش میتوان قرابت از طرف مادر یا زنان فامیل را مشخص کرد. میتوکندری دیگر اندامک داخل سلولی است که دارای ماده ژنتیکی میباشد ولی ماده ژنتیکی آن توارث مادری دارد و از مادر به فرزندان (چه دختر و چه پسر) به ارث میرسد. پس اگر افراد دارای مادر مشترک یا جد مادری مشترک باشند دارای علایم یکسانی بر روی میتوکندری خود خواهند بود.
- روش دیگر استفاده از STR های کروموزوم Y میباشد.
کروموزوم Y در مردان وجود دارد و فقط از پدر به پسران منتقل میشود.
لذا از این روش میتوان قرابت افراد ذکور یا مردان خانواده را مشخص کرد.
مثلاً رابطه عموزادگی و امثالهم. https://www.niloulab.com/ArticleDetail/277
[282] - https://journals.plos.org/plosgenetics/article?id=10.1371/journal.pgen.1008385
HLA alleles and haplotypes in Iran Tabriz Azeris population: genes and languages do not correlate
بررسی آلل HLA و هیپلوتیپ در آذریهای تبریز
(در این مقاله نیز به شباهت ژنتیک تبریز و کوردهااشاره کرده و تاکید کرده که با ترکها و آناتولی شباهت ندارند)
Author links open overlay panelAntonio Arnaiz-Villena a 1, José Palacio-Gruber a 1, Ali Amirzargar b, Christian Vaquero-Yuste a, Marta Molina-Alejandre a, Alejandro Sánchez-Orta a, Alba Heras a, Behrouz Nikbin b, Fabio Suarez-Trujillo a
https://doi.org/10.1016/j.humimm.2022.04.002Get rights and content (https://s100.copyright.com/AppDispatchServlet?publisherName=ELS&contentID=S0198885922000726&orderBeanReset=true)
Under a Creative Commons license (http://creativecommons.org/licenses/by-nc-nd/4.0/)
open access
Abstract
Azeri people are at present day mainly living in an area which comprises North (Azerbaijan) and South (Azeri Iran provinces) parts, living the biggest population in Azeri Iran provinces with about 17–20 million people. They were studied HLA-A, -B, -DRB1 and -DQB1 allele and extended haplotype frequencies in unrelated Iranian Tabriz Azeris from a rural area close to Tabriz City. The HLA extended haplotypes with highest frequencies are: 1) HLA- A*24:02-B*35:01-DRB1*11:01-DQB1*03:01, shared with Mediterraneans and southern Russians (Chuvash, which also show Mediterranean characters); and 2) HLA-A*01:02-B*08:01-DRB1*03:01-DQB1*02:01, found also in Chuvash and other Azeri samples from Tabriz. Neí’s DA HLA-DRB1 genetic distances, HLA-DRB1 Neighbour-Joining dendrogram and Vista analyses show that population with closest distance is Kurdish, followed by Iranian Gorgan and Southern Russia/ North Caucasus Chuvash; probably these latter groups and Azeris were populating North Mesopotamia/ Caucasus Mts. since prehistoric times. Kurds (in Iraq and Iran) do not speak Turk while Azeris do: they are both genetically close, but they are not genetically close to present day Anatolia (Turkey) Turks who also speak Turk language and show a typical Mediterranean HLA profile. In summary, Azeri population studies show examples that genes and languages do not correlate, contradicting the postulate asserted by others.
https://onlinelibrary.wiley.com/doi/10.1111/j.1744-313X.2007.00723.x
[283] - ویژگیهای ظاهری نژاد ترک و تفاوت آن با نژاد اریایی (نژاد شناسی را با نژاد پرستی اشتباه نگیریم)
فرم چشمها
از آنجا که نژاد ترک زیر شاخه زرد پوست است اولین و مهمترین ویژگی آنان داشتن چشم بادامیست که حتی بعد از چند نسل آمیزش با نژاد اریایی فرم بادامی خود را حفظ میکند. (برای مثال برخی از ساکنان افغانستان و تاجیکستان)
از ویژگیهای چشمهای بادامی هم راستا نبودن زاویههای درونی و بیرونی چشم است این در حالیست که زاویه دو طرف چشم آریاییها تقریباً در یک راستا قرار دارد همچنین در تصاویر زیر انواع چشمهای بادامی با هم مقایسه شده است به فرم مردمک یکپارچه و یک رنک انها توجه کنید که این مردمک در اریاییان به صورت دورنگ و کاملاً از هم جداست
زاویه داخلی و بیرونی و همچنین انحنایی کمان بالایی چشمان که در اریاییان به صورت مورب و رو به داخل است اما در ترکان این انحنا به صورت نیم دایره و رو به بیرون است.
فاصله بین دو چشم در نژاد ترک بیشتر از این فاصله در نژاد اریایی است.
جنس موی خشن
موی موج دار در این نژاد دیده نمیشود و انهاد دارای موهای رو به جلو و خشن متمایل به لخت دارند موی این نژاد اگر چه کم پشتتر از نژاد اریاییست اما در هنگام رشد بالای ۲۰ سانتیمتر کاملاً به صورت لخت و براق و روغنی در می اید.
فرم بینی غیر برجسته و پهن
نقطه شروع بینی در این نژاد کمی پاینتر از ابروست و استخوان بینی انقدر کوچک است که به چشم نمی اید پهنای بینی از نیم رخ کم ولی از روبرو زیاد است در تصویر زیر بینی یک مغول با یک اریایی مقایسه شده است به استخوان بینی کوچک و نقطه شروع بینی که با فلش مشخص شده است توجه کنید
گونههای برجسته و بیرون زده
گونهها در این نژاد برجسته و بیرون زده میباشد بهطوری که لبها عقبتر از گونه قرار دارد
صورتهای گرد و پهن
این نژاد دارای صورتی تقریباً گرد و پهن میباشد بهطوری که عرض صورت با ارتفاع صورت تقریباً برابر است
فاصله زیاد ابروها
ابروها در نژاد ترک کوچک و غیر کشیده است و همچنین فاصله ابروها در این نژاد گاهی به ۴ سانتیمتر هم میرسد
قد و قامت کوچک
بیشتر افراد این نژاد دارای قد و قامت کوچک هستند همچنین استخوانهای ترقوه و کتف ضعیفی دارند. معمولاً رشد قد در این نژاد آر ۱۷۰ سانتیمتر در مردان تجاوز نمیکند
موی صورت کم و دارای رشد کند
مو های صورت در این نژاد کم و پراکنده است مخصوصاً سبیل که دارای رشدی کم و هر چه قدر هم رشد کند نمیتواند پشت لب را پر کند
مو های کم در بدن
رشد مو در اندام این نژاد تقریباً صفر است و بر خلاف نژاد اریایی که اندام نسبتاً پر مویی دارند در این نژاد رشد موی بدن خیلی کم است.
[284] - استراتژی سوداگران نژادپرستی بر این اساس استوار است که سوار بر احساسات تودهها شده تا اسباب سلطه، سروری و سواری بر همزبانان خود را فراهم سازند. (مثل طبقه فرادست و انگلصفت کردستان عراق به رهبری خانوادههای بارزانی و طالبانی)
[285] - شعار «زن، زندگی، آزادی» نخستین بار توسط زنان مبارز کُرد، در کردستان ترکیه و سپس در جنگ علیه داعش استفاده شد و به سایر تجمعات اعتراضی در سطح جهان نیز راه یافت، بهگونهای که در 25 نوامبر 2015 در تجمعاتی که به مناسبت روز بینالمللی «مبارزه با خشونت علیه زنان» در چند کشور اروپایی برگزار شد از این شعار استفاده کردند.
[286] - همه گیر شدن گوشی هوشمند انقلابی بزرگ را رقم زده است. خصوصاً طی ده سال گذشته نسل جدید ملیتهای ایرانی نزدیکی و تفاهم بیشتری با همدیگر داشته باشند تا با همنژادهایشان در آنسوی مرزها.
[287] - از کلمه انگلیسی ethnic به معنای قومیت و قومیتی، وابسته به قوم. قومیت (=ethnicity) یا گروه قومی (=ethnic group) گروهی از انسانهاست که اعضای آن دارای ویژگیهای نیایی و اصل و نسبی یکسان هستند. همچنین گروههای قومی اغلب دارای مشترکات فرهنگی، زبانی، رفتاری و مذهبی هستند که ممکن است به نسلهای قبلتر برگردد یا بر اساس عوامل دیگری به وجود آمدهباشد؛ بنابراین یک گروه قومی میتواند که یک جامعه فرهنگی باشند. https://fa.wikipedia.org/wiki
[288] - جدایی هریک از ملیتها اگر هم امکانپذیر باشد، ناقص و نصف ونیمه خواهد بود و تقریباً تمامی امتیازات و مزایای فوق الذکر را از دست خواهند داد و برای بقای خود به ناچار تن به گدایی و سرسپردگی همسایگانی از نوع اردوغان، علی اوف، مافیاهای عراق، پاکستان و افغانستان و ... خواهند داد. (نمونه زنده کردستان عراق)
[289] - سیستم سیاسی موردنظر منادیان جدایی خون و نژاد
طبقهای غیرمولد، فرصتطلب، مرتجع و وابسته به قدرتهای منطقهای منادیان جدایی خون و نژادپرستی هستند. بهغیراز سلطه و سروری بر همزبانان خود فاقد هرگونه رؤیای انسانی هستند.
شاهد زنده اقلیم کردستان عراق است. تجربه تلخ سیستم فدرالی کردستان عراق برای ملیتهای ایرانی بسیار عبرتآموز است.
سیستم فدرالی کردستان عراق نهتنها آزادی، رفاه و پیشرفت را برای کُردها به ارمغان نیاورد، بلکه مغزها هم توسط ارتجاع قبیلهای، تعصب مذهبی، مافیای قدرت و وابستگی خارجی به بند کشیده شدند. تاحدیکه از هم اکنون در میان اکثریت عوامالناس آن دیار زمینه ذهنی ایجاد یک امارت اسلامی از نوع طالبان فراهم شده است. (سقوط)
لازم است این باور غلط را اصلاح کنیم که فدرالیسم یا استقلال و تشکیل دولت - ملت چارهساز تمامی دردهای اجتماعی است.
اگر جدایی ملتها حلالمسائل همه دردها بود، اکنون میبایست افغانیها، سومالیها، کردهای کردستان عراق، پاکستانیها، سودانیها و... بسیار خوشبختتر از ملیتهای ایران بودند.
تجربه این کشورها حاکی از این است که آزادکردن مغزها بسیار مهمتر از آزادکردن خاک است.
[290] - - پانترکها که ترکزبانان را از شرکت در جنبش منع کرده و قبله را به آستان علیاف و اردوغان کج کردند.
2- پانکُردها به رهبری حزب دمکرات کردستان ایران با به میان کشیدن شعارهای قومی، عَلَم کردن پرچم سیستم ارتجاعی کردستان عراق و روسری بارزانی، عکس یادگاری با لباس غارت شده زنان بسیجیان و آتشزدن خانه آنها، بسیجکردن ملایان سنی اخوانی جنبش مدنی در کردستان را مبتلا به بیماریهای واپسگرایی، تفرقه، جداکردن جنبش کردستان از سایر ایرانیان، خشونت و... مبتلا کردند.
3- پانفارسها به رهبری رضا پهلوی با تمامیتخواهی و تفرعن پادشاهی ملیتهای ایرانی را دچار یاس و ناامیدی کردند.
[291] - تلمیح به رباعیات خیام
قومی متفکرند اندر ره دین --- - قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی --- کای بیخبران راه نه آنست و نه این
[292] - تلمیح به توماس هابز انگلیسی در خصوص نظریه (انسان گرگ انسان)
[293] - شوراهای شهر و روستا که بازمانده اصلاحات ناکام خاتمی هستند، با تغییر و تکامل اساسی توانند پایه و اساس این سیستم را شکل دهند. در هیچ شورایی نباید نسبت زنان به مردان از 40% کمتر باشد. بهرهگیری از تجربیات شوراهای کشورهای اسکاندیناوی و شمال شرق سوریه و تطبیق آن با ویژگیهای کشور میتواند بسیار مفید واقع شود.
باتوجهبه سابقه تاریخی و نقش زبان فارسی در تسهیل ارتباطات کشوری لازم است آموزش رسمی همچنان به زبان فارسی باشد. در خصوص زبان و ادبیات اتنیکهای ایرانی لازم است در دانشگاههای کشور رشتههای تحصیلی زبان و ادبیات ملل ایران دایر گردد.
از سال ششم ابتدایی به بعد دانشآموز به انتخاب مادرش (اگر مادر نداشت به انتخاب پدر و...) زبان اختیاری دوم را انتخاب کند. زبان دوم میتواند زبان مادری و یا هر زبان دیگری از ملیتهای ایران باشد.
[294] - https://public-psychology.ir/1392/11
[295] - به قول حافظ: «درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد. نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد.»
[296] - رولان، رومن- جان شیفته
[297] - مهمترین عامل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی تداوم عقبماندگی و استبداد قرونوسطایی ایران و خاورمیانه طبقه قدرتمند لومپنبورژوازی است.
«لومپنبورژوازی عبارت است از کلیه اقشار طبقه فرادست جامعه که درزمینهٔ تولید کالا و یا ارائه خدمات اجتماعی نقشی ندارند و نتیجه عملکرد اقتصادی آنها در رشد تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه، منفی است»
[298] - ساختار سیاسی روبنای زیرساخت اجتماعی است و ساختار اجتماعی نیز روبنای زیرساخت اقتصادی است.
برای ایجاد دنیایی زیباتر لازم است مردم همه توان خود را در جهت تغییر ساختارهای اقتصادی و اجتماعی متمرکز کنند.
انقلاب ناتمام سیاسی مشروطه 1385 و انقلاب ناتمام اقتصادی ارضی 1342 با پیوند انقلاب سوم اجتماعی (خلعید لومپنبورژوازی) به مرحله باروری و ثمردهی میرسند.
با برافتادن لومپنبورژوازی زنجیرهای مرئی و نامرئی دنیای کهن پاره شده و جامعه در مسیر ایجاد دنیای نوین، عدالت اجتماعی و مدرنیته دمکراتیک قرار میگیرد.
[299] - نیکیتین. واسیلی- "کرد و کردستان" - ترجمه محمد قاضی - انتشارات نیلوفر تهران- چاپ دوم 1366-ص 533
[300] - خاورشناس روسی. تحصیلاتش را در روسیه بهپایان برد. در جنگ جهانی اول کنسول روسیه در ارومیه بود. پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به فرانسه کوچید. علاقهٔ فراوان به زبان فارسی داشت. مقالات گوناگونی از وی دربارهٔ ایران و زبان فارسی در مجلات اروپایی و چندین مقاله نیز به زبان فارسی در مجلّهٔ راهنمای کتاب چاپ شده است. از آثارش: کردها، پژوهشهای اجتماعی و تاریخی که با نام کرد و کردستان که به فارسی ترجمه شده است (تهران، ۱۳۳۶ ش)؛ ایرانی که من شناختهام که به فارسی ترجمه شده است (تهران، ۱۳۳۹ ش)؛ ساختمان اقتصادی ایران (۱۹۳۱)؛ مباحث اقتصادی در ادبیات جدید ایران (۱۹۵۴).
[302] - یونسی. ابراهیم- "کردها" انتشارات روزبهان- چاپ سوم 1379- ص 19
[303] - یونسی. ابراهیم- "کردها" انتشارات روزبهان- چاپ سوم 1379- ص 20
[304] -نیکیتین. واسیلی- "کرد و کردستان" - ترجمه محمد قاضی- انتشارات نیلوفر تهران- چاپ دوم 1366- ص 15
[305] - نیکیتین. واسیلی- "کرد و کردستان" - ترجمه محمد قاضی - انتشارات نیلوفر تهران- چاپ دوم 1366- ص 404
[306] - علی اشرف درویشیان معلم و نویسنده پرشوری بود که بهبود وضعیت جامعه و طبقه فرودست جزو آمال و آرزوهایش بود. وقتی صمد بهرنگی در رود ارس غرق شد، علی اشرف درویشیان با خودش عهد بست که راه صمد را ادامه دهد. وی چند مجموعه داستان کوتاه و بلند و رمان چهار جلدی " سالهای ابری" را در بیان زندگی محرومان به رشته تحریر در آورد و همچون صمد بهرنگی در نقاط دور افتاده کشور به تدریس پرداخت.
کتابهای او بارها توقیف شدند و چند بار بابت نوشتهها و افکارش به زندان افتاد.
بعد از انقلاب تا مدتها کتابهایش اجازهٔ انتشار نداشتند ولی سرانجام به او امکان انتشار نوشتههایش داده شد.
او معلم و نویسندهای درد آشنا بود که خواهان سر بلندی جامعهاش بود و ستمهایی را که بر مردم و بخصوص اقشار تهیدست وارد میآمد برملا میکرد، از این بابت چه قبل و چه بعد از انقلاب از طرف حاکمیت تحت فشار بود.
سرانجام وی در چهارم آبان سال ۱۳۹۶ بر اثر سکته مغزی در سن ۷۶ سالگی درگذشت.
[307] -1 نیاز فیزیولوژیک: این سطج نیاز هرم مازلو شامل اساسیترین نیازهای بیولوژیک انسان میشود که شامل هوا، غذا، آب، سرپناه، لباس، گرما، رابطه جنسی و خواب است. اگر این نیازها ارضا نشوند، بدن انسان نمیتواند عملکرد مطلوبی داشته باشد. مازلو نیازهای فیزیولوژیکی را مهمترین نیازها میدانست زیرا تا زمانی که این نیازها برآورده نشوند، سایر نیازها ثانویه هستند.
2 نیاز به امنیت:
هنگامی که نیازهای فیزیولوژیکی یک فرد ارضا شد، نیاز به امنیت و ایمنی برجسته میشود، مردم میخواهند نظم، قابلیت پیش بینی و داشتن کنترل را در زندگی خود تجربه کنند. این نیازها میتواند توسط خانواده و جامعه برآورده شود، مانند پلیس، مدارس، کسب و کار و مراقبتهای پزشکی. این نیازها مثل امنیت عاطفی، امنیت مالی (مانند اشتغال، رفاه اجتماعی)، نظم و قانون، رهایی از ترس، ثبات اجتماعی، دارایی، سلامت و رفاه (مانند ایمنی در برابر حوادث و صدمات) است.
۳ نیاز به عشق و تعلق خاطر:
سطح سوم هرم نیازهای مازلو نیاز به تعامل انسانی و دوست داشته شدن است، مثل روابط دوستی یا خانوادگی، هم با خانواده بیولوژیکی (والدین، خواهر و برادر، فرزندان) و هم خانواده منتخب (همسر و شریک زندگی). صمیمیت فیزیکی و عاطفی از روابط جنسی تا پیوندهای عاطفی صمیمی برای دستیابی به احساس والاتر خویشاوندی مهم هستند. علاوه بر این، عضویت در گروههای اجتماعی به رفع این نیاز کمک میکند، از تعلق به تیمی از همکاران، باشگاه یا گروهی از علاقهمندان میتوان این سطح از نیازها را رفع کرد.
۴ نیاز به احترام:
سطح چهارم در هرم مازلو نیاز به احترام است که شامل عزت نفس، احترام و موفقیت میباشد. از دیدگاه مازلو این دسته به دو قسمت تقسیم شده است، یکی احترام به خود بوده که اعتماد به نفس و استقلال از این نوع دوم از عزت نفس ناشی میشود. و دیگری نسبت به شهرت و یا احترام از سوی دیگران مثل حفظ موقعیت و اعتبار است.
۵ خودشکوفایی:
بالاترین سطح هرم نیازهای مازلو سطح خودشکوفایی است که به تحقق تواناییهای بالقوه، خودشکوفایی، جستجوی رشد شخصی و اوج تجربه اشاره دارد. مازلو این سطح را به عنوان میل به انجام هر چیزی که میتواند، برای تبدیل شدن به بیشترین چیزی که میتواند باشد، توصیف میکند.
افراد معمولاً روی این نیاز تمرکز خاصی کرده و برای مثال، یک فرد ممکن است تمایل زیادی برای تبدیل شدن به یک والد ایده آل داشته باشد. در دیگری، این میل ممکن است از نظر اقتصادی، تحصیلی یا ورزشی بیان شود. برای دیگران، ممکن است به صورت خلاقیت در نقاشیها، تصاویر یا اختراعات ظاهر شود. https://www.mosahab.com/web/articles/view/999/.html
https://ravandarman.com/blog/what-is-maslows-hierarchy-of-needs/
[308] - در فاصله سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۸ بین ۶۰۰ تا یک میلیون و پانصد هزار ارمنی در امپراتوری عثمانی به قتل رسیدند. نیروهای عثمانی در چارچوب سیاست بهاصطلاح “حل مسئله ارامنه“ صدها هزار ارمنی را با پای پیاده روانه صحرای سوریه کردند، هزاران ارمنی را از سراسر مناطق عثمانی گرد آورده، اعدام کردند.
https://www.dw.com/fa-ir/world/a-3165559
[309] - در شرایط چشم پوشی مقصرانه دول بزرگ و با سوء استفاده از وضعیتی که متعاقب شروع جنگ جهانی اول ایجاد شده بود ترکیه مرتکب سنگینترین جرم بر علیه بشریت یعنی نسل کشی میشود و شمار آشوریان قتل عام شده در طی آن، در سالهای جنگ ۱۹۱۸-۱۹۱۴ به ۲۵۰، ۰۰۰ نفر میرسد.
[310] - داستان ضرب المثل با طناب کسی توی چاه رفتن
شبی هنگام خواب، صاحب خانه متوجه دزدی شد که وارد خانه شده است. صاحب خانه با زیرکی و به دروغ، به همسرش گفت مقداری پول در چاه داخل حیاط پنهان کردهام تا از دست دزدان در امان باشد، دزد که صدای صاحب خانه را شنید فریب حرف صاحب خانه را خورد و خوشحال به داخل چاه رفت، سپس صاحب خانه به زنش گفت خانم چون هوا خیلی گرم است امشب رختخواب را در حیاط روی در چاه پهن کن، دزد که در پی یافتن پول به داخل چاه رفته بود هنگامی که از یافتن پول نا امید شد خواست که از چاه بیرون بیاید، اما دید که صاحب خانه روی در چاه خوابیده و به همسرش وعده خرید طلا میدهد و میگوید برای تو چنین و چنان میکنم، دزد از داخل چاه بلند فریاد زد، آهای زن صاحب خانه، من با طناب شوهرت به چاه رفتم، اما تو مواظب باش با طناب او در چاه نروی. بدین ترتیب دزد به دام افتاد. https://www.beytoote.com/fun/proverb/saying-going1-well.html
[311] - https://www.naftema.com/news/152338
[312] - https://www.kurdpress.com/news/2774676
[313] - تهمینه میلانی:
کوبانی پر است از دخترانی که زن را معنایی دیگر میآغازند دخترانی که موهایشان پیداست حجاب ندارند انگشتانشان لاک ندارد لبهایشان پروتز ندارد رژ غلیظ ندارد اما پر است از سرود نجابت ... دختران کوبانی هیچکدامشان لباس مارک دار ندارند اما تا زندهاند هر شب موهایشان را شانه میکنند و هر صبح میبافند دستان ظریفشان سنگینی کلاشینکف را تاب میآورد با اینهمه دختران کوبانی آنقدر زن هستند که همه مردان دنیا عاشقشان باشند ... کوبانی دارد به همهٔ ما درس میدهد تا بدانیم هیچ دختری نصف یک مرد نیست هیچ بی حجابی فاحشه نیست و هستند هنوز دخترانی که تنشان را به کنیزی مردان هوسران نمیسپارند ... کوبانی خانه به خانه سقوط میکند و دختران کرد یکی پس از دیگری با آخرین نرمی گلولههایشان عروس خاک میشوند تا آرزوی دست یافتن داعشیان بر تن پاکشان را بر دلهای کثیفشان حک نمایند آری ... تن دختر کوبانی، تنها در آغوش خاک کوبانی تا ابد دلبری خواهد کرد.
[314] - https://jabbarian.com/what-is-strategic-depth-4-perspectives-and-reasons-why-it-matters/
«عمق راهبردی» یا «عمق استراتژیک» مفهومی است که روابط بینالملل از علوم و عملیات نظامی وام گرفته است. این مفهوم در امور دفاعی به سرزمینی اطلاق میشود که بین مراکز اصلی تجمع ادوات و پرسنل نظامی دشمن و مراکز حساس و حیاتی خودی قرار دارد.
http://www.irdiplomacy.ir/fa/news/2016251
[315] - ژئواستراتژی به بررسی روابط فیمابین استراتژی و عناصر جغرافیایی میپردازد. عناصر ثابت ژئوپلیتیک (عناصر جغرافیای طبیعی) شالوده ژئواستراتژیک را تشکیل میدهد چرا که عناصر طبیعی تأثیر عمیقی در کاربرد ابزار و امکانات دارد. ابزار و امکانات با توجه به شرایط جغرافیایی انتخاب شده و مورد استفاده قرار میگیرد
[316] - "فردریش نیچه میگوید: بزرگترین فاجعه آن روزی به سراغ بشریت میآید که خیال پردازان ناپدید گردند " سراسر تکامل انسان به این سبب بوده است که انسان دربارهاش خیال پردازی کرده است. آن چه دیروز یک رؤیا بود، امروز یک واقعیت است و آن چه امروز یک رویاست، فردا به واقعیت خواهد پیوست. به یاد میکلآنژ می افتم. او داشت از بازاری که در آن همه نوع سنگ مرمر یافت میشد، عبور میکرد که چشمش به سنگ زیبایی افتاد. قیمت را جوی شد. صاحب مغازه گفت: «میتوانی این سنگ را مجانی برداری، چون مدتی است این ج افتاده و فضای زیادی را اشغال کرده … دوازده سال است که هیچ کس حتی احوالش ر نپرسیده. من هم چشمم آب نمیخورد این تخته سنگ حتی به درد لای جرز بخورد.»
میکل آنژ سنگ را برداشت و تقریباً یک سال تمام بر روی آن کار کرد و چه بسا زیباترین مجسمهای را که تا به حال دنیا به خود ندیده است ر ساخت و همین چند سال پیش دیوانهای سعی کرد آن را نابود کند. این مجسمه که در واتیکان قرار داشت مجسمهای از عیسی مسیح پس از باز شدن از صلیب بود که بر روی پاهای مادرش، مریم مقدس، بی جان دراز کشیده بود. من فقط عکس آن را دیدهام، اما این مجسمه چنان طبیعی و زنده است، که گویی عیسی هر آن قرار است از خواب بیدار شود. و او با چنان هنرمندی بی نظیری آن مرمر را تراشیده بود که میتوانستی این هر دو را احساس کنی ـ قدرت مسیح و شکنندگی مسیح. و اشک در چشمان مریم مقدس، مادر عیسی مسیح، حلقه زده …
پس از یک سال که میکل آنژ کار مجسمه را به پایان رساند، از سنگفروش خواست که به منزلش بیاید تا چیزی را به او نشان دهد. سنگفروش که نمیتوانست آن چه را میبیند باور کند، گفت «این مرمر زیبا را از کجا آوردهای؟»
و میکل آنژ گفت: «به جا نیاوردی؟ این همان سنگ بدقوارهای است که دوازده سال آزگار جلوی مغازهات خاک خورد.» و من این واقعه را خوب به خاطر سپردهام که سنگفروش پرسید: «چی شد فکر کردی که این سنگ بدقواره میتواند به چنین مجسمهٔ زیبایی تبدیل شود؟»
میکل آنژ گفت: «من در این باره فکر نکردم. من رویای ساختن چنین مجسمهای را در سر داشتم و وقتی از کنار آن قطعه سنگ میگذشتم، ناگهان مسیح را دیدم که مرا صدا میزد: «من در این سنگ محبوسم. آزادم کن، کمک کن تا از این سنگ بیرون بیایم.» و من دقیقاً همان مجسمه را در آن سنگ دیدم. بنابراین من فقط کار ناچیزی انجام دادم؛ من بخشهای اضافی و غیر ضروری سنگ ر کندم و بیرون ریختم تا مسیح و مادرش هر دو از اسارت خویش آزاد گردیدند.»
چه خدمت بزرگی برای بشریت بود اگر فردی با قابلیت زیگموند فروید، به جای روانکاوی بیماران روانی و تحلیل رویاهای آنها، بر روی رویاها و خیالپردازی های کسانی کار میکرد که از نظر روان شناسی سالم بودند و نه تنها سالم که افرادی خلاق و آفرینشگر بودند. تحلیل رویاهای این عده نشان خواهد داد که همهٔ رویاها واپس خورده نیستند، بلکه رویاهایی هستند که از شعوری خلاقتر از مردمان عادی نشأت گرفتهاند. و رویاهای آنها بیمارگونه نیست، بلکه به طرزی واقعی و اصیل سالم است. سراسر تکامل انسان و آگاهی او به وجود همین خیال پردازان بستگی داشته است. https://ka2.blogfa.com/post/1303
[317] - تفاوت سرعت و شتاب چیست؟ سرعت برابر تغییرات مکان جسم نسبت به زمان است، در حالیکه شتاب به صورت تغییرات سرعت نسبت به زمان تعریف میشود. جسمی را در مکان A در نظر بگیرید. این جسم در مدت زمان t، از نقطه A به نقطه B میرود. تغییر مکان این جسم از نقطه A به نقطه B، نسبت به مدت زمان این تغییر مکان، برابر سرعت حرکت جسم است.
به تغییرات سرعت در مدت زمان مشخصی، شتاب گفته میشود.
[318] - سرعت افزایش زمان همواره ثابت است و به روش تصاعد حسابی محاسبه میشود.
[319] - https://matec.ir/
[320] - - پرسلان یا به طور عامیانه چینی طبق تعریف انجمن آزمون و مواد آمریکا به فراوردههای سرامیکی شیشهای و سفید اعم از لعابدار و بدون لعاب که برای مصارف فنی بکار میرود، گفته میشود. معمولاً جذب آب قطعات پرسلانی نزدیک به صفر میباشد.
پرسلان محصولی یکنواخت با رنگ بعد از پخت سفید و متراکم میباشد که از مواد موجود در طبیعت که در شرایط خاص تحت فشار بالا شکل گرفته و در درجه حرارت بالا تولید میشود. پرسلان جایگزینی زیبا و ارزنده با برترین خصوصیات یک پوشش مورد استفاده در نما و کف ساختمانها میباشد. https://www.tileiran.co/fa/articles/146
[321] - انسانهای نخستین، شیوهای از زندگی را پدید آوردند که بر دوره گردی، شکار جانوران و گردآوری دانه، میوه، و ریشه گیاهان و درختان برای تأمین خوراک استوار بود. این شیوه از زندگی، تا چندین میلیون سال دوام آورد و تغییر و تکامل آن بسیار کُند و محدود بود. سالیان درازی مردان در دستههای کوچک به شکار میرفتند و زنان به جمع آوری بقایای خوردنیِ گیاهان و میوه درختان میپرداختند.
[322] - انقلاب صنعتی تا امروز بنا به قول بیشتر پذیرفتهشده، ۴ مرحله داشته که در این آخری، دگرگونی در بهکارگیری فناوریهایی مانند هوش مصنوعی، ویرایش ژن تا رباتیک پیشرفته است، تحولی که باعث شده فناوریها مرز بین دنیای فیزیکی، دیجیتال و بیولوژیکی را از بین ببرند. این همان وضعیتی است که انتظار برای انقلاب صنعتی پنجم با محوریت تلفیق هوش مصنوعی و انسان را به وجود آورده نمونهاش هم به قول بعضیها ایلان ماسک که میگوید بهزودی اولین تراشه نورالینک اش، میزبان انسانی پیدا میکند همانطور که قبلاً توانسته به میمون برای یادگرفتن پینگپنگ بر روی رایانه کمک کند! https://fanavarihooshmand.ir/
[323] - انقلاب دیجیتال را که از سال ۱۹۸۰ شروع گردیده و تا به امروز ادامه پیدا کرده، میتوان به راحتی، تغییر از فناوری الکترونیک آنالوگ، به سمت فناوری دیجیتال نامید. در مرکز این تحوّل، ترانزیستور و فناوریهای گرفته شده از آن، مثل رایانه، تلفن همراه و دورنگار وجود دارند. https://www.beytoote.com/art/negah-gozashte/digital-revolution-advantages.html
[324] -بشریت تاکنون شاهد 3 انقلاب مهم صنعتی بوده است: قدرت بخار یا آب، الکتریسیته و سپس محاسبات. اکنون، ما در میانه چهارمین انقلاب صنعتی با هدایتگری هوش مصنوعی (AI) و کلان دادهها (BigData) هستیم. این انقلابی خواهد بود که جهان را ما را به سوی جهانی دیگر رهنمون خواهد شد. https://amerandish.com/
[325] -در ریاضیات دنباله حسابی یا تصاعد حسابی (به انگلیسی: arithmetic progression) به دنبالهای از اعداد گفته میشود که اختلاف هر دو جمله متوالی آن مقداری ثابت.
برای نمونه دنبالهٔ ۳، ۵، ۷، ۹، ۱۱، ۱۳، … یک تصاعد حسابی از اعداد با قدر نسبت ۲ میباشد.
[326] - تصاعد هندسی - در ریاضیات، دنبالهٔ هندسی یا تصاعد هندسی به دنبالهای از اعداد گفته میشود که از جملهٔ اول به بعد، هر جمله برابر است با حاصلضرب جملهٔ قبلی در یک عدد ثابتِ مخالف صفر و یک. به این عدد ثابت قدر نسبت تصاعد گفته میشود. برای نمونه دنبالهٔ ۲، ۶، ۱۸، ۵۴، … یک دنباله از اعداد با قدر نسبت ۳ است.
[328] - منظور ارشمیدس استفاده از قابلیتهای قانون اهرم در جابجایی اشیاء بوده است.
[330] - دهکده جهانی (Global Village)
واژهٔ دهکده جهانی از نام یکی از کتابهای "هربرت مارشال مکلوهان" (1980-1911Herbert Marshal McLuhan:) بهنام "جنگ و صلح در دهکدهٔ جهانی" (War and Peace in The Global Village) گرفته شده، که در سال 1968 منتشر شد. این کتاب دربردارندهٔ یک نظریه اجتماعی تازه بودمکلوهان تا پایان حیاتش یعنی 15 سال بعد همواره به دهکدهٔ جهانی اشاره میکرد و میگفت «اکنون دیگر کرهٔ زمین، بهوسیلهٔ رسانههای جدید، آنقدر کوچک شده که ابعاد یک دهکده را یافته است».
مکلوهان با مقایسهٔ دهکدهٔ فرضی خود، با دهکدهٔ سنّتی میگفت: «همانگونه که در این دهکده سنّتی، روابط انسانها بیشتر حالت بینفردی دارد، در دهکدهٔ جهانی نیز با وجود رسانههای جدید، روابط بین انسانها در همهجا حالت رابطهای بینفردی خواهد یافت و در حدّ روابط افراد یک دهکده کوچک خواهد بود.»
مکلوهان معتقد بود که رسانههای جدید باعث بهوجود آمدن پدیدهٔ جهش اطلاعات خواهند شد. او میگفت: اطلاعاتی که انسانها نیاز خواهند داشت، از چهار گوشهٔ جهان و با سرعت فراوان در اختیارشان قرار خواهد گرفت (به این ترتیب) جهان بزرگ، روزبهروز کوچکتر میشود و انسانها چه بخواهند و چه نخواهند، گویی در یک قبیلهٔ جهانی یا یک "دهکدهٔ جهانی" زندگی میکنند. چنین وضعیتی را امکانات الکترونیک فراهم خواهند کرد. http://jafarhashemlou.blogfa.com/post/2688
[331] - آنتونیو گرامشی (۱۸۹۱-۱۹۳۷) نظریه پرداز مارکسیست ایتالیایی ست که بیش از هر چیز به خاطر تبیین مفهوم "هژمونی"(۱) شهرت یافته است. https://www.hamshahrionline.ir/news/45294/
زمانی که مارتین کوپر در سال 1973 نخستین تلفن همراه جهان را ساخت، هیچ گاه فکر نمیکرد که اختراعش روزی تمام جهان را به تسخیر دربیاورد. اما نقطه عطف این صنعت، ورود صفحه نمایش لمسی به تلفنهای همراه بود.
[332] - به همین دلیل گفته بود:
"کهنه در حال احتضار است و نو ناتوان از زاده شدن؛ در این میان بسیار هیولاها ظهور خواهند کرد"
[333] - پلتفرمهای اطلاع رسانی اجتماعی از نوع اینستاگرام، فیس بوک، تلگرام، تویتر، یوتیوب، آپارات و ... زمینههای لازم برای آگاهی و اتحاد طبقات متوسط و فرودست جوامع را فراهم آوردهاند تا رسالت ناتمام کارگران را به انجام رسانند.
[334] - کلمه پلتفرم (به انگلیسی: Platform) به معنای سکو است. این کلمهٔ قدیمی بیش از پنج قرن است که در زبان انگلیسی برای توصیف سکوهایی که ارتفاعشان از بقیهٔ زمین یا سالن بلندتر است به کار میرود.
کاربرد پلتفرم معمولاً این بوده که افراد روی آن میرفتند و میایستادهاند تا بهتر دیده شوند یا راحتتر بتوانند برای جمع سخنرانی کنند و صدایشان بهتر به گوش مخاطبان برسد. در زبان عربی برای پلتفرم از کلمهٔ «منصه» استفاده میشود. مثلاً منصه تویتر، منصه فیسبوک، منصه ردیت.
https://namnak.com/what-is-the-platform-about.p77168
[335] - سه راهِ رشد (چینی، هندی و خاورمیانهای)
هفتادسال قبل زیرساختهای اقتصادی چین، هند و پاکستان در یک سطح قرار داشتند (همگی عقبمانده، ویران، بهتازگی از جنگهای داخلی، استعمار و اشغال خارجی رهاشده). هریک از این کشورها راهِ رشدِ مخصوص به خود را در پیش گرفت و درنهایت سه نتیجه متفاوت به شرح ذیل حاصل شد:
جدول تطبیقی درآمد سرانه و تولید ناخالص ملی چین، هند و پاکستان در سال 2022 میلادی
تولید ناخالص ملی (میلیارد دلار) | درآمد سرانه (دلار) | نام کشور |
۱8۰۰۰ | 12600 | چین |
3385 | هندوستان | |
377 | 1600 | پاکستان |
استراتژی هرکدام از این کشورها درزمینه های سیستم سیاسی، سیاست اقتصادی و سیاست فرهنگی به شرح ذیل بوده است:
1- پاکستان
سیاست- حدود نود درصد حاکمیت سیاسی در انحصار لومپنبورژوازی بوده است.
اقتصاد- سیاست اقتصادی در خدمت منافع ثروتمندان بوده و حامی سرمایهداری تولیدی نبوده است.
فرهنگ- سیاست فرهنگی در خدمت حفظ ساختارهای ماقبل مدرنیته، تداوم فرهنگ قرونوسطایی فئودالی، پدرسالاری، قبیله و مذهب سالاری بوده است. مدرنیته فضای بسیار محدودی برای رشد داشته است.
2- هندوستان
سیاست- لومپنبورژوازی حدود هفتاد درصد قدرت سیاسی را اختیار داشته است.
اقتصاد- سیاست اقتصادی بیشتر در خدمت ثروتمندان بوده است و کمتر حامی سرمایهداری تولیدی.
فرهنگ- تحت حاکمیت دولت دمکراتیک، آزادیهای فردی از حمایت قانونی برخوردار بوده است؛ اما در جهت تغییر بنیادی مناسبات قرونوسطایی و فئودالی، اقدامی جدی صورت نگرفته است.
3- چین
سیاست- از همان ابتدای انقلاب 1949، لومپنبورژوازی بهمثابه یک طبقه انگل از صحنه جامعه حذف گردید و اعضای آن ناچار شدند به طبقات و اقشار دیگر جامعه ملحق شوند تا درزمینهٔ تولید فعالیت کنند.
اقتصاد- در دوره اول انقلاب چین (تحت دکترین مائو 1977- 1949) سیاست اقتصادی در خدمت "سوسیالیسمِ دولتی" بوده است و از دوره دومِ انقلاب (تحت دکترین دُنشیائوپینگ (2023- 1977) سیستم "سوسیال سرمایهداریِ دولتی" با تکیه بر بازار آزاد برقرار بوده است. (در هر دو دوره کنترل و مدیریت هوشمندانه دولت جاری بوده است)
فرهنگ- بعد از انقلاب 1949 تاکنون فرهنگ قرونوسطایی با نرمافزارهای ایدئولوژیک مارکسیسم، مائوئیسم و مدرنیته سرکوب و تضعیف شده است. (استثنائا با توجه ماهیت سازندگی و پویایی فرهنگ کنفوسیوسی، آن را حفظ و در جهت ساخت چین جدید مورداستفاده قرار دادهاند.
اشرافیت و فئودالیسم قرونوسطایی به شیوهای قهری و آمرانه در هم کوبیده شد، بدون آنکه لومپنبورژوازی بتواند جانشین سیستم گذشته شود.
تاریخ نیمقرن اخیر، درستی این گفته دنگ شیائوپینگ (معمار چین نو) را به اثبات رسانید: «گربه باید موش بگیرد. حالا چه فرق میکند که سیاه باشد یا سفید»
[336] -بیانیه یا مانْیْفِسْتْ، یک متن که یک گروه از آن برای بیان اصول، عقاید و اهداف خود خطاب به مردم استفاده میکند (وجهه مالی و ثروت در پورداوود) آرین سیده (به نقل از ویکی پدیای فارسی)
-[337] این امکان برای مردم فراهم خواهد شد تا به صورتی هوشمندانه و شفاف مبارزات خود را در جهت هدف مشخص (استقرار سیستمی جدید بر اساس یک میثاقِ اجتماعی مدون) سازمان دهند.
زمینه مناسب برای کانالیزه کردن تمامی انرژیهای انقلاب در جهت استقرار مفاد این میثاقِ اجتماعی فراهم میشود. این استراتژی حرکت انقلاب در مسیر درست را تضمین کرده و از هرگونه انحراف و مصادره توسط فرصتطلبان و عوامل خارجی مصون نگه میدارد. به گفته هاول: «میشود با زندگیِ بهترْ حکومتِ بهتر را بر سر کار آورد»
[338] - اتحاد هوشمند و شفاف بر محور میثاقِ اجتماعی -تاریخ ایران و جهان نشان داده است که اتحاد کور منجر به انحراف و تبدیل قیام به ضدانقلاب شود. اتحاد باید بر محور میثاقِ اجتماعی مدون انجام گیرد. (یکی از میثاقهای ملی مدون که طی پروسهای میدانی موردپذیرش حداکثری مردم ایران قرارگرفته باشد)
[339] - (مولوی)
[341] - مواضع نامه، در علوم سیاسی به مواضع یا سیاستهای یک حزب یا نامزد سیاسی دربارهٔ موضوعات مهم ملی و بینالمللی که معمولاً در آستانهٔ برگزاری انتخابات برای جذب آرای عمومی اعلام میشود، مواضعنامه گفته میشود. نمونه برجسته تاریخ مانیفست حزب کمونیست 1848 (ویکی پدیای فارسی)
[342] - پانوراما - به هر گونه دورنمای وسیع سراسری از یک فضا، سَراسَرنَما [۱] یا پانوراما گفته میشود. کلمه پانوراما از معادل انگلیسی آن یعنی Panorama گرفته شدهاست. کلمه Panorama خود از ترکیب Pan (به معنی all = همه) و rama (به معنی sides = اطراف) ساخته شده است؛ پس میتوان آنرا «چیزی که همه اطراف را در بر میگیرد» معنی کرد. به همین دلیل عکسهای پانوراما را در فارسی عکسهای سراسرنما نیز مینامند. به هر گونه بازنمایی یک منظره با زاویهای باز چه در نقاشی، عکاسی یا فیلمبرداری نیز سراسرنمایی گفته میشود. عکسهای سراسرنما عکسهایی هستند که فضای وسیعتری نسبت به عکسهای معمولی را پوشش میدهند. و نحوهٔ ساخت آنها چنین است که با کنار هم قرار دادن تعدادی عکس معمولی بهوجود میآیند.
-[343] فرایند یا پروسه (به انگلیسی: Process) (به فرانسوی: Procédé) در علوم مختلف معانی مختلفی دارد و در کسب وکارها و سازمانها به مجموعهای از اعمال ساختاریافته و مرتبط ایجادکننده یک خدمت یا محصول گفته میشود، یا در کاربردهای مربوط به دیگر علوم به دنبالهای از تغییرات رخ دهنده در ویژگیهای یک سامانه یا شیء گفته میشود. در صورتی که این تغییرات به طور طبیعی رخ دهند، دنباله تغییرات (فرایند) مدیریت پذیر نیست و در صورتی که طراحی شده باشند، اطلاق عنوان فرایند بر آن محل اشکال است و از آن به پروژه یاد میشود که قابل مدیریت است، هرچند در دنباله تغییرات طبیعی تعریف شده باشد. به پروسه گاه، آمایش می گویند.
این اصطلاح در روان شناسی نیز معانی گوناگونی دارد. اما تمامِ آنها با ریشهٔ لاتین به معنیِ «پیش رفتن» هماهنگی دارند و پیشرفت گام به گام به سوی هدفی را میرسانند. به طورِ خلاصه، اصطلاح «روند» یعنی تغییر مرحله به مرحله به سمتِ یک هدف معین. دانشنامه عمومی
[344] - متن باز چیست؟ (وام گرفته از ادبیات دیجیتال و نرم افزاری که در اینجا کاربُرد علوم انسانی مورد نظر است)
متن باز (Open Source) به نرمافزارهایی اطلاق میشود که کد منبع آنها برای همه قابل مشاهده و تغییر است. این نوع نرمافزارها به کاربران اجازه میدهند که کد منبع را مطالعه، تغییر و بهبود بخشند و نسخههای اصلاحشده خود را توزیع کنند. در واقع، این قابلیت باعث میشود که توسعهدهندگان و کاربران بدون محدودیتهای معمول ناشی از حق تکثیر (Copyright) بتوانند نرمافزارها را برای نیازهای خود سفارشی کنند و نوآوریهای جدیدی ایجاد نمایند.
نظرات
ارسال یک نظر