تحلیلی بر ساختار سیاسی اجتماعی حزب دموکرات کردستان ایران
تحلیلی بر ساختار سیاسی اجتماعی حزب دموکرات کردستان ایران
ذهنهای بزرگ درباره ایدهها صحبت میکنند
ذهنهای متوسط درباره رویدادها حرف میزنند
ذهنهای کوچک درباره دیگران
دسترسی به اطلاعات و دانشهای بشری حق بیقیدوشرط هر انسانی است، انتشار مطالب این وبلاگ گامی کوچک در این راه است، مطالب مورد پسند خویش در این وبلاگ را به هر طریق که میتوانید در رسانههای خود منتشر کنید
حزب دموکرات کردستان ایران از ابتدای تأسیس (1945) ازلحاظ ساختار سیاسی بین دو اندیشه چپ* و راست در نوسان بوده است.**
همزمان با تشکیل این حزب، فعالین کۆمەڵەی ژیانەوەی کوردستان (کومه له ژ.کاف) که برخاسته از طبقه متوسط و پایینشهری بودند و ساختار فکری چپ (چپ به مفهوم عام و کلی) داشتند به حاشیه رانده شدند و طبقه بالادست جامعه ازجمله زمینداران بزرگ، روحانیون قدرتمند، روسای خاندانها و عشایر با مساعدت زمامداران روسیه شوروی این حزب را تأسیس کردند. اینان خواستگاه فکری راست را نمایندگی میکردند. ولی بااینحال نیروهای چپ کماکان در آن فعال بودند.
این یک اصل عام است «طبقات بالادست جامعه در شرایطی که هزینه مبارزه زیاد باشد از فعالیت سیاسی کناره میگیرند.» بر همین اساس بعد از شکست جمهوری مهاباد و حاکم شدن فضای سرکوب و وحشت، بیشتر سنگینی بار فعالیت سیاسی کردستان بر دوش طبقه متوسط و پایین جامعه افتاد و افرادی با نحله فکری چپ ازجمله غنی بلوریان و عزیز یوسفی با همکاری حزب توده به احیای حزب پرداختند.
در سال 1964 به رهبری سلیمان معینی، قادر شریف، ملأ آواره و اسماعیل شریفزاده و با هژمونی جریان چپ کنگره دوم حزب تشکیل گردید. جنبش مسلحانه سالهای 68-1967 اوج این خیزش بود. اکثریت قریب بهاتفاق این فعالین اندیشههای چپ را نمایندگی میکردند و افراد راست و سنتی به رهبری احمد توفیق با کمک ملأ مصطفی بارزانی راهشان را جدا کرده و حتی به ترور و حذف فیزیکی آنها پرداختند.
در سال 1973 کنگره سوم حزب به رهبری دکتر قاسملو، کریم حسامی و محمدامین سراجی تشکیل گردید. هر سه نفر فوق دارای خواستگاه فکری و سوابق مبارزانی چپ بودند.
چهارمین کنگره در سال 1980 تشکیل گردید. این دوره همزمان بود با اوج قدرت گیری حزب. به دنبال آن تعدادی از اعضای مرکزی به نام گروه هفتنفره مشهور شدند و همگی اندیشه چپ مشابه حزب توده را نمایندگی میکردند از حزب انشعاب کردند؛ و از طرف حزب دموکرات با شیوههای مختلف سرکوب مواجه شدند. ازجمله کتککاریهای خیابانی در مهاباد، کشتار بدون دستگیری و دادگاهی (در یک مورد مشخص دو برادررا با نام خانوادگی کروبی در مهاباد مقابل درب خانهشان به قتل رساندند) و تعدادی را زندانی کردند که سرشناسترینشان استاد هیمن بود. اینها دگراندیش بودند و معتقد بودند که مبارزه مسلحانه به نتیجه مطلوب نخواهد رسید؛ و بههیچوجه همکار جمهوری اسلامی نبودند ولی از طرف حزب دموکرات لقب جاش (مزدور) بر آنها نهاده شد.
انحصارطلبی حزب دموکرات در خارج از بدنه حزب به شکل تحمیل جنگهای زیادی با تمامی احزاب فعال در کردستان ازجمله: کومه له یکسانی ژیان، سازمان پیکار، سازمان چریکهای فدایی، سازمان خبات، راه کارگر، حزب دموکرات رهبری انقلابی و کومه له خود را نشان داد. با توجه به آنکه کومه له بعد از حزب دموکرات قدرتمندترین سازمان سیاسی نظامی فعال در کردستان بود سهم جنگ و خونریزی با این جریان بهتنهایی بیش از بقیه گروهها بود. (ازلحاظ زمانی چهار سال و از جنبه تلفات انسانی بیش از 800 کشته و 2000 زخمی از طرفین)
دکتر قاسملو علیرغم آنکه شخصی آگاه به مسائل روز دنیا و پرورشیافته در مبارزات چپ و دموکراتیک بود. بعد از انقلاب ایران به قدرت مطلق در حزب بدل شد و مصداق این گفته ژان ژاک روسو «قدرت فساد میآورد» در مقابل فرهنگ شخصپرستی و تملق و چاپلوسی حاکم بر بدنه حزب نتوانست تاب بیاورد و خودش هم به این باور رسید که تمام قدرت در قبضه او باشد و بهاینترتیب یک قانون علمی جامعهشناسی در عمل خودش را تحمیل کرد و دکتر قاسملو به شخصیتی خلاف آرمانهای دوره جوانی و میانسالیاش مبل شد. به حاشیه راندن و سرکوب افرادی که در خط او نبودند هرسال شدیدتر میشد تا جایی که در سال 1988 برای انتخاب اعضای دفتر سیاسی لیست فیکس را ارائه داد و با اعمال قدرت خود توانست این لیست را که سرسپردگان خودش بودند بهعنوان اعضای دفتر سیاسی تحمیل کند. نتیجه آن انشعابی بود که بیشتر اعضای قدیمی حزب را در برگرفت. دکتر قاسملو برخلاف رویه شخصیتهای سیاسی سالم علمی عنوان لادر (خوارج) را بر آنها نهاد و جنگی خونین را بر آنها تحمیل کرد.
سالها بعد این دو حزب در هم ادغام شدند ولی دوباره در سال 2006 انشعابی بزرگتر حزب را فراگرفت؛ و از آن زمان با عنوانهای «حزب دموکرات کردستان» و «حزب دموکرات کردستان ایران» فعالیت میکنند.
هر دوشاخه انشعابی حزب دموکرات تشابه بسیاری باهم دارند و ساختار فکری اجتماعی آنها به هم نزدیک است. اکنون هر دو از اندیشه چپ به راست سنتی روی آوردهاند و این حرکت درواقع از سال 1980 تا امروز تداوم داشته است. (در ادامه مقاله برای سهولت بیان مفهوم هر دو را به یک عنوان نام میبرم)
آسیبشناسی حزب دموکرات کردستان:
1- فقر تئوریک
حزب دموکرات همواره از فقر تئوریک رنج برده و دهها سال برشعار «خودمختاری» بدون هیچگونه تحلیل علمی و اصولی اصرار میورزید. در اولین سالهای دهه 2000 به تقلید از پ.کا.کا شعار «فدرالیسم» را جانشین آن کرده است. این در حالی است که پ.کا.کا سازمانی شدیداً عملگرا است و از توانایی بهروز شدن بسیار بالایی برخوردار است، سالهاست متوجه اشتباه خود شده و به علت استقرار جغرافیایی خاص کردها و سایر ملیتها و تداخل و در هم تنیدگی مرزها به غیرعملی و خطرناک بودن آن واقف شده و بهجای آن تئوری کنفدرالیسم دموکراتیک بر اساس «خود مدیریتی دموکراتیک» را ارائه داده است و توانسته است در ارض واقع (کردستان سوریه) آن را به اجرا درآورد که موفقترین نمونه ممکن حداقل خاورمیانه است.
2- فقر ملیگرایی
این مورد عجیب به نظر میآید. در حالی ملیگرایی مشخصه اصلی این حزب است. اول باید ملیگرایی را تعریف کنیم و بعداً ببینیم این تعریف برای حزب چقدر مصداق دارد. مطابق دایره المعارف ویکیپدیا چنین تعریفشده است: ملیگرایی، ملتباوری، یا ناسیونالیسم نوعی آگاهی جمعی است، یعنی آگاهی تعلق به ملت که آن را «آگاهی ملی» میخوانند. آگاهی ملی، اغلب پدیدآورنده حس وفاداری، شور و دلبستگی افراد به عناصر تشکیلدهنده ملت است... ****
گستره و عمق ملیگرایی در حزب دموکرات بسیار کمتر از این تعریف است. اصرار بر کردستان ایران و آنهم بخش سورانی و آنهم بیشتر بخش سنی مذهب به معنی نفی سایر لهجههای دیگر کردی و نیز حذف میلیونها کرد شیعه است؛ و در سطحی دیگر رفتن به زیر چتر فئودال عشیرهای بارزانی و دشمنی با جریانهای تحت هژمونی اندیشههای عبدالله اوجالان در همه بخشها نشان میدهد که ملیگرایی حزب دموکرات بسیار کوتوله و ناقصالخلقه است.
3- فقر دموکراسی
این مورد زیاد عجیب نیست؛ زیرا احزاب زیادی در کردستان و جهان هستند که عنوان دموکرات را با خود یدک میکشند ولی التزامی به دموکراسی در داخل حزب ندارند و اگر هم در قدرت قرار گیرند بهجای دموکراسی، دیکتاتوری را بر مردم تحمیل میکنند. نماد بارز آن حزب دموکرات کردستان عراق به رهبری مادامالعمر خاندان بارزانی است.
تحت تأثیر حزب کمونیست روسیه و حزب توده ایران از همان ابتدای تأسیس، اصل سانترالیسم دموکراتیک**** بر قامت حزب دموکرات دوخته شد. این اصل دربردارنده دو پدیده متضاد هستند (سانترالیسم یا تمرکزگرایی و دموکراتیک). تجربه نشان داده است تمامی احزابی که بر مبنای این اصل اداره میشوند سانترالیسم، دموکراسی را میبلعد و حزب دموکرات هم مشمول این سرنوشت شده است. تا جایی که یکی از موانع مهم عدم اتحاد دوباره دو شاخه انشعابی، مقام دبیر کلی و سایر مقامات کلیدی حزب است. این حزب اگر توان بهروز شدن داشت میتوانست بهجای غرور بیجا از دستاوردهای بشری در این زمینه استفاده کند ازجمله جنبش آپوییستی در بغل گوش حزب دموکرات توانسته است تئوری ریاست مشترک دموکراتیک (هاو سەرۆکایەتی دێموکراتیک) را عرضه و در عمل پیاده کند. این سیستم ضمن آنکه میتواند حزب دموکرات را از بحران همیشگی قدرت رهایی بخشد، آن را بهسوی دموکراتیزه شدن هرچه بیشتر سوق دهد.
۴- گرفتار شدن در راستگرایی سنتی*****
همچنان که در بیوگرافی حزب دیدیم این حزب همواره بین گرایشهای راست و چپ در نوسان بوده است. ولی از سال 1980 تا به امروز روند فروافتادن در راست سنتی را طی کرده است. اکنون گویی تاریخ تکرار شده است و این حزب به قبل از کنگره دوم 1964 بازگشته است. به همان زمانی که احمد توفیق رهبری این انحراف را بر عهده داشت و حزب را از آرمانهای اولیهاش تهی ساخت و آن را به ابزاری در خدمت رهبری ارتجاعی پارت دموکرات کردستان عراق قرار داد به آنهم بسنده نکرد و با هماهنگی بارزانی رهبران مترقی و پیشرو حزب ازجمله اسعد خدایاری، صدیق انجیری را ترور کرد و درنهایت اکثریت جناج چپ و آزادیخواه حزب حذف فیزیکی شدند.
گویی تاریخ تکرار شده است. مسعود بارزانی فرزند خلف پدر خود و جانشین او در اعمال سیاستهای قبیلهای و ضد ملی شده است. مصطفی هجری جانشین احمد توفیق شده و از سوی دیگر خالد عزیزی هم در سطحی کمتر شبیه او شده است. هر دو شاخه دموکرات در خدمت کشندگان رهبران و اعضای فداکار دهه 1960 میلادی حزب دموکرات قرارگرفتهاند.
پانوشتها و منابع:
* چپ یا چپگرا در ادبیات سیاسی، به مواضعی اطلاق میشود که خواهان تغییرات تدریجی یا رادیکال در جهت ایجاد برابری در توزیع ثروت و قدرت هستند. چپ در ادبیات سیاسی معاصر غرب معمولاً به معنی سوسیال لیبرال یا سوسیالیست به کار میرود.[۱][۲] و در برابر راست (گرایش سیاسی) قرار میگیرد.
این اصطلاح همچنین برای توصیف سوسیال دموکراسی و بیشتر اشکال آنارشیسم استفاده میشود
** راست یا راستگرا در ادبیات سیاسی، به مواضعی اطلاق میشود که خواهان حفظ نظم و سلسله مراتباجتماعی سنتی هستند.[۱][۲][۳][۴][۵] ریشهٔ اصطلاحات راست و چپ به انقلاب فرانسه برمیگردد و به محل نشستن اعضای پارلمان اشاره دارد؛ کسانی که در سمت راست مینشستند از حفظ نهادهای پادشاهی،آریستوکراسی و مذهب رسمی حمایت میکردند.
*** ملیگرایی، ملتباوری، یا ناسیونالیسم Nationalism نوعی آگاهی جمعی است، یعنی آگاهی به تعلق به ملت که آنرا «آگاهی ملی» میخوانند. آگاهی ملی، اغلب پدیدآورنده حس وفاداری، شور و دلبستگی افراد به عناصر تشکیلدهنده ملت (نژاد، زبان، سنتها و عادتها، ارزشهای اجتماعی، اخلاقی و به طور کلی فرهنگ) است و گاه موجب بزرگداشت مبالغهآمیز از آنها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملتهامیشود.
***** سانترالیسم دموکراتیک نامی است که اشاره به مبانی سازماندهی درونحزبی دارد و توسط احزاب سیاسی لنینیستی استفاده میشد. این واژه گاهی اوقات بهعنوان مترادف برای هر سیاست لنینیستی در داخل احزاب سیاسی استفاده میشود. جنبه دموکراتیک این روش سیاسی آزادی اعضای این حزب سیاسی به بحثهای سیاسی است اما پسازآنکه تصمیم حزب بر اساس اکثریت آرا گرفته شد، از همه اعضا انتظار میرود که از تصمیم حمایت کنند که این جنبه نشاندهنده تمرکزمحوری یا سانترالیسم است.
***** ویژگیهای فردی راستگرایی سنتی:
محدودیت و ممنوعیت یادگیری فراتر از چارچوبهای اعلامشده.
برای چنین انسانی خواندن و یادگیری خارج از متون و اصول اعلامشده مذهب و یا ایدئولوژیاش ممنوع است؛ اگر مطلبی خارج از منظومه فکریاش را مطالعه کند، با دید معرفتی (شناختی) مطالعه نمیکند بلکه با دید ایدئولوژیکی مطالعه میکند تا به هر شیوهای که بتواند آن را رد و باطل کند. حتی اگر لازم باشد به انواع روشهای سفسطه مانند معنی کردن نادرست، تفسیر خلاف واقع متن، تخریب یا متهم کردن شخص گوینده و یا نویسنده مطلب متوسل میشود.
http://globalgovernment2012.blogspot.com/2013/12/blog-post_5752.html
نظرات
ارسال یک نظر